بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 4, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     VV000001 -
     VV000002 -
     VV000003 -
     VV000004 -
     VV000005 -
     VV000006 -
     VV000007 -
     VV000008 -
     VV000009 -
     VV000010 -
     VV000011 -
     VV000012 -
     VV000013 -
     VV000014 -
     VV000015 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

بسم الله الرحمن الرحيم
آيه و ترجمه:


يأ يها الذين ءامنوا خذوا حذركم فانفروا ثبات اءو انفروا جميعا (71)


ترجمه :
71 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد آمادگى خود را (در برابر دشمن ) حفظ كنيد و در دستههاى متعدد يا به صورت دسته واحد (طبق شرايط موجود) به سوى دشمن حركت نمائيد.
تفسير :
آماده باش دائمى
(حذر) بر وزن (خضر) به معنى بيدارى و آماده باش و مراقبت در برابر خطر استو گاهى به معنى وسيله اى كه بكمك آن با خطر مبارزه مى شود نيز آمده است .
(ثبات ) جمع (ثبة ) بر وزن (گنه ) به معنى دسته جات پراكنده است و دراصل از ماده (ثبى ) به معنى جمع گرفته شده . در آيه فوق قرآن خطاب به عموممسلمانان كرده و دو دستور مهم ، براى حفظ موجوديت اجتماعشان به آنها مى دهد.
نخست مى گويد: (اى كسانى كه ايمان آورده ايد باكمال دقت مراقب دشمن باشيد مبادا غافلگير شويد و از ناحيه آنها خطرى به شمابرسد.)
(يا ايها الذين آمنوا خذوا حذركم )
سپس دستور مى دهد كه براى مقابله با دشمن از روشها و تاكتيكهاى مختلف استفاده كنيد و(در دسته هاى متعدد يا به صورت اجتماع ، براى دفع دشمن حركت كنيد.)
(فانفروا ثبات او انفروا جميعا).
آنجا كه لازم است در دسته هاى مختلف و پراكنده حركت كنيد از اين طريق وارد شويد و آنجاكه ايجاب مى كند همگى به صورت يك ارتش بهم پيوسته به ميدان دشمن بشتابيد،اجتماع را فراموش نكنيد.
بعضى از مفسران (حذر) را در آيه فوق تنها به معنى اسلحه تفسير كرده اند، درحاليكه (حذر) معنى وسيعى دارد و مخصوص ‍ (اسلحه ) نيست به علاوه در آيه 102همين سوره دليل روشنى است كه حذر با اسلحه تفاوت دارد آنجا كه مى فرمايد:...
ان تضعوا اسلحتكم و خذوا حذركم .
(مانعى ندارد كه به هنگام ضرورت ، در موقع نماز در ميدان جنگ سلاح خود را به زمينبگذاريد، ولى حذر يعنى مراقبت و آماده باش را از دست ندهيد!)
اين آيه دستور جامع و همه جانبه اى به تمام مسلمانان ، در همه قرون و اعصار، مى دهد كهبراى حفظ امنيت خود و دفاع از مرزهاى خويش ، دائما مراقب باشند، و يكنوع آماده باش مادىو معنوى به طور دائم بر اجتماع آنها حكومت كند.
جالب اينكه معنى (حذر) بقدرى وسيع است كه هر گونه وسيله مادى و معنوى را در برمى گيرد، از جمله اينكه مسلمانان بايد در هر زمان از موقعيت دشمن ، و نوع سلاح ، وروشهاى جنگى ، و ميزان آمادگى ، و تعداد اسلحه و كارائى آنها با خبر باشند، زيراتمام اين موضوعات در پيش گيرى از خطر من وحاصل شدن مفهوم (حذر) مؤ ثر است .
و از طرف ديگر براى دفاع از خويشتن نيز هرگونه آمادگى از نظر روانى و معنوى ، واز نظر بسيج منابع فرهنگى ، اقتصادى و انسانى ، و همچنين استفاده از كاملترين نوعسلاح زمان و طرز بكار گرفتن آن را فراهم سازند.
مسلما اگر مسلمانان همين يك آيه را در زندگى خود پياده كرده بودند درطول تاريخ پر ماجراى خويش هرگز گرفتار شكست و ناكامى نمى شدند.
و همانطور كه آيه فوق اشاره مى كند نبايد در استفاده كردن از روشهاى مختلف مبارزهجمود به خرج داد، بلكه بايد با توجه به مقتضيات زمان و مكان ، و چگونگى موقعيتدشمن اقدام نمايند، آنجا كه وضع دشمن طورى است كه بايد در دسته جات مختلف بهسوى او بروند از اين روش استفاده كنند و هر كدام برنامه مخصوص به خود در مقابله بااو داشته باشند، و آنجا كه ايجاب مى كند همه با برنامه واحد، تهاجم را شروع كنند دريك صف به ايستند.
از اينجا روشن مى شود اينكه بعضى از افراد اصرار دارند كه مسلمانان در مبارزاتاجتماعى خود همه روش واحدى را انتخاب كنند و هيچگونه تفاوتى در تاكتيكها نداشتهباشند علاوه بر اينكه با منطق و تجربه ، سازگار نيست با روح تعليمات اسلام نيزموافق نمى باشد.
و شايد آيه فوق اشاره اى به اين معنى نيز در بر داشته باشد كه مسئله مهم پيشبرداهداف واقعى است ، خواه موقعيت ايجاب كند كه همه از يك روش استفاده كنند و يا از روشهاىگوناگون .
ضمنا از كلمه (جميعا) استفاده مى شود كه براى مقابله با دشمن همه مسلمانان بدوناستثناء بايد شركت جويند و اين حكم اختصاص به دسته معينى ندارد.
آيه و ترجمه:


و إ ن منكم لمن ليبطئن فإ ن أ صبتكم مصيبة قال قد انعم الله على اذ لم أ كن معهم شهيدا (72)
و لئن اءصبكم فضل من الله ليقولن كاءن لم تكن بينكم و بينه مودة يليتنى كنت معهم فاءفوز فوزا عظيما (73)


ترجمه :
72 - در ميان شما افرادى (منافق ) هستند كه هم خودشان سستند و هم ديگران را سست مىنمايند. اگر مصيبتى به شما برسد مى گويند: خدا به ما نعمت داد كه با مجاهدان نبوديمتا شاهد (آن مصيبت ) باشيم !
73 - و اگر غنيمتى به شما برسد، درست مثل اينكه هرگز ميان شما و آنها مودت و دوستىنبوده ، مى گويند: اى كاش ما هم با آنها بوديم و به رستگارى و پيروزى بزرگىنائل ميشديم !
تفسير :
به دنبال فرمان عمومى جهاد و آماده باش در برابر دشمن كه در آيه سابق بيان شد دراين آيه اشاره به حال جمعى از منافقان كرده مى فرمايد: (اين افراد دو چهره كه در ميانشما هستند با اصرار مى كوشند از شركت در صفوف مجاهدان راه خدا خوددارى كنند.)
(و ان منكم (1) لمن ليبطئن )(2).
(ولى هنگامى كه مجاهدان از ميدان جنگ باز مى گردند و يا اخبار ميدان جنگ به آنها مىرسد، در صورتى كه شكست و يا شهادتى نصيب آنها شده باشد، اينها با خوشحالى مىگويند چه نعمت بزرگى خداوند به ما داد كه همراه آنها نبوديم تا شاهد چنان صحنه هاىدلخراشى بشويم ).
(فان اصابتكم مصيبة قال قد انعم الله على اذلم اكن معهم شهيدا)
ولى اگر باخبر شوند كه مومنان واقعى پيروز شده اند، و طبعا به غنائمى دست يافتهاند، اينها همانند افراد بيگانه اى كه گويا هيچ ارتباطى در ميان آنها و مومنان برقرارنبوده از روى تاسف و حسرت مى گويند: اى كاش ما هم با مجاهدان بوديم و سهم بزرگىعائد ما مى شد!
(و لئن اصابكم فضل من الله ليقولن كان لم تكن بينكم و بينه مودة ياليتنى كنت معهمفافوز فوزاعظيما).
گرچه در آيه فوق سخنى از غنيمت به ميان نيامده ولى روشن است كسى كه شهادت در راهخدا را يك نوع بلا مى شمرد، و عدم درك شهادت را يك نعمت الهى مى پندارد، پيروزى وفوز عظيم و رستگارى بزرگ از نظر او چيزى جز پيروزى مادى و غنائم جنگى نخواهدبود.
اين افراد دو چهره كه متاسفانه در هر اجتماعى بوده و هستند در برابر پيروزى وشكستهاى مومنان واقعى فورا قيافه خود را عوض ‍ مى كنند، هرگز در غمها با آنها شريكنيستند و در مشكلات و گرفتاريها همكارى نمى كنند، ولى انتظار دارند در پيروزيهاىآنان سهم بزرگى داشته باشند و همانند مومنان و مجاهدان واقعى امتيازاتى پيدا كنند.
آيه و ترجمه:


فليقاتل فى سبيل الله الذين يشرون الحيوة الدنيا بالاخرة و منيقاتل فى سبيل الله فيقتل اءو يغلب فسوف نوتيه أ جرا عظيما (74)


ترجمه :
74 - آنها كه زندگى دنيا را به آخرت فروختهاند بايد در راه خدا پيكار كنند، و آن كسكه در راه خدا پيكار كند و كشته شود يا پيروز گردد پاداش بزرگى به او خواهيم داد.
تفسير :
آماده ساختن مؤ منان براى جهاد
به دنبال بحثى كه در آيات قبلدرباره خوددارى منافقان از شركت در صفوف مجاهدان بود، در اين آيه و چند آيه ديگر كهبه دنبال آن مى آيد افراد با ايمان با منطق موثر و هيجان انگيزى دعوت به جهاد در راهخدا شده اند، و با توجه به اينكه اين آيات در زمانىنازل شد كه دشمنان گوناگونى از داخل و خارج ، اسلام را تهديد مى كردند، اهميت اينآيات در پرورش روح جهاد در مسلمانان روشنتر ميگردد.
در آغاز آيه ميفرمايد: (آنهائى بايد در راه خدا پيكار كنند كه آماده اند زندگى پست جهانماده را با زندگى ابدى و جاويدان سراى ديگر مبادله نمايند.)
(فليقاتل فى سبيل الله الذين يشرون الحياة الدنيا بالاخرة )
يعنى تنها كسانى مى توانند جزء مجاهدان واقعى باشند كه آماده چنين معاملهاى گردند، وبه راستى دريافته باشند كه زندگى جهان ماده آن چنان كه از كلمه دنيا (به معنى پستتر و پائين تر) بر مى آيد در برابر مرگ افتخارآميز در مسير زندگى جاويدان اهميتىندارد، ولى آنها كه حيات مادى را اصيل و
گرانبها و بالاتر از اهداف مقدس الهى و انسانى مى دانند هيچگاه مجاهدان خوبى نخواهندبود.
سپس در ذيل آيه مى فرمايد: (سرنوشت چنين مجاهدانى كاملا روشن است ، زيرا از دوحال خارج نيست يا شهيد مى شوند و يا دشمن را در هم مى كوبند و بر او پيروز مىگردند، در هر صورت پاداش بزرگى به آنها خواهيم داد).
(و من يقاتل فى سبيل الله فيقتل او يغلب فسوف نؤ تيه اجرا عظيما)
مسلما چنين سربازانى شكست در قاموسشان وجود ندارد و در هر دو صورت خود را پيروزمى بينند، چنين روحيه اى به تنهائى كافى است كهوسائل پيروزى آنها را بر دشمن فراهم سازد، تاريخ نيز گواهى مى دهد كه يكى ازعوامل پيروزى سريع مسلمانان بر دشمنانى كه از نظر تعداد و تجهيزات و آمادگىرزمى ، به مراتب بر آنها برترى داشتند، همين روحيه شكست ناپذيرى آنها بوده است .
حتى دانشمندان بيگانه اى كه درباره اسلام و پيروزيهاى سريع مسلمين ، در زمان پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و بعد از آن ، بحث كرده اند، اين منطق را يكى ازعوامل مؤ ثر پيشرفت آنها دانسته اند.
يكى از مورخان معروف غرب در كتاب خود چنين مى گويد: مسلمانان از بركت مذهب جديد ومواهبى كه در آخرت به آنها وعده داده شده بود اصلا از مرگ نمى ترسيدند و دوام واصالتى براى اين زندگى (منهاى جهان ديگر)قائل نبودند و لذا از آن در راه هدف و عقيده چشم مى پوشيدند.
قابل توجه اينكه در آيه فوق همانند بسيارى ديگر از آيات قرآن ، جهادى مقدس شمردهشده است كه (فى سبيل الله )، در راه خدا و نجات بندگان خدا
و زنده كردن اصول حق و عدالت و پاكى و تقوى باشد، نه جنگهائى كه به خاطرتوسعه طلبى ، تعصب ، توحش ، استعمار و استثمار صورت گيرد.
آيه و ترجمه:


و ما لكم لا تقتلون فى سبيل الله و المستضعفين منالرجال و النساء و الولدن الذين يقولون ربنا اخرجنا من هذه القرية الظالم اهلها واجعل لنا من لدنك وليا و اجعل لنا من لدنك نصيرا (75)


ترجمه :
75 - چرا در راه خدا و در راه مردان و زنان و كودكانى كه (به دست ستمگران ) تضعيفشده اند پيكار نمى كنيد؟، همان افراد (ستمديده اى ) كه مى گويند خدايا ما را از اين شهر(مكه ) كه اهلش ستمگرند بيرون ببر و براى ما از طرف خود سرپرست قرار بده . و ازبراى ما از طرف خود يار و ياورى تعيين فرما.
تفسير :
استمداد از عواطف انسانى
در آيه گذشته از مومنان دعوت به جهاد شده ، ولى روى ايمان به خدا و رستاخيز. واستدلال سود و زيان تكيه شده است ، اما اين آيه دعوت به سوى جهاد بر اساس تحريكعواطف انسانى مى كند و مى گويد: (چرا شما در راه خدا و در راه مردان و زنان و كودكانمظلوم و بى دفاعى كه در چنگال ستمگران گرفتار شده اند مبارزه نمى كنيد آيا عواطفانسانى شما اجازه مى دهد كه خاموش باشيد و اين صحنه هاى رقت بار را تماشا كنيد.)
(و ما لكم لا تقاتلون فى سبيل الله و المستضعفين (1) منالرجال والنساء
و الولدان ) :
سپس براى شعله ور ساختن عواطف انسانى مومنان مى گويد: (اين مستضعفان همانها هستندكه در محيطهائى خفقان بار گرفتار شده و اميد آنها از همه جا بريده است ، لذا دست بهدعا برداشته و از خداى خود مى خواهند كه از آن محيط ظلم و ستم بيرون روند.)
(الذين يقولون ربنا اخرجنا من هذه القرية الظالم اهلها).
و نيز از خداى خود تقاضا مى كنند كه ولى و سرپرستى براى حمايت آنها بفرستد.
(و اجعل لنا من لدنك وليا).
و يار و ياورى براى نجات آنها برانگيزد.
(و اجعل لنا من لدنك نصيرا).
در حقيقت آيه فوق اشاره به اين است كه خداوند دعاى آنها را مستجاب كرده و اين رسالتبزرگ انسانى را بر عهده شما گذاشته ، شما (ولى ) و (نصيرى ) هستيد كه ازطرف خداوند براى حمايت و نجات آنها تعيين شده ايد بنابراين نبايد اين فرصت بزرگو موقعيت عالى را به آسانى از دست دهيد.
ضمنا از اين آيه چند نكته ديگر استفاده مى شود:
1 - جهاد اسلامى همانطور كه قبلا هم اشاره شد براى بدست آوردنمال و مقام و يا منابع طبيعى و مواد خام كشورهاى ديگر نيست ، براىتحصيل بازار مصرف ، و يا تحميل عقيده و سياست نمى باشد، بلكه تنها براى نشراصول فضيلت و ايمان و دفاع از ستم ديدگان و زنان و مردانبال و پرشكسته و كودكان محروم و ستم ديده است و به اين ترتيب جهاد دو هدف جامع داردكه در آيه فوق به آن اشاره شده يكى (هدف الهى ) و ديگرى (هدف انسانى ) واين دو در حقيقت از يكديگر جدا نيستند و به يك واقعيت باز مى گردند.
2 - از نظر اسلام محيطى قابل زيست است كه بتوان در آن آزادانه به
عقيده صحيح خود عمل نمود، اما محيطى كه خفقان آن را فرا گرفته و حتى انسان آزاد نيستبگويد مسلمانم ، قابل زيست نمى باشد، و افراد با ايمان آرزو مى كنند كه از چنينمحيطى خارج شوند، زيرا چنين محيطى مركز فعاليت ستمگران است .
قابل توجه اينكه (مكه ) هم شهر بسيار مقدس و هم وطن اصلى مهاجران بود در عينحال وضع خفقان بار آن سبب شد كه از خداى خود بخواهند از آنجا بيرون روند.
3 - در ذيل آيه فوق چنين مى خوانيم مسلمانانى كه درچنگال دشمن گرفتار بوده اند براى نجات خويش نخست تقاضاى ولى از جانب خداوندكرده اند و سپس نصير براى نجات از چنگال ظالمانقبل از هر چيز وجود (رهبر) و سرپرست لايق و دلسوز لازم است و سپس يار و ياور ونفرات كافى ، بنابراين وجود يار و ياور هر چند فراوان باشد بدون استفاده از يكرهبرى صحيح بى نتيجه است .
4 - افراد با ايمان همه چيز را از خدا مى خواهند و دست نياز به سوى غير او دراز نمىكنند و حتى اگر تقاضاى ولى و ياور مى نمايند از او مى خواهند.
آيه و ترجمه:


الذين ءامنوا يقاتلون فى سبيل الله و الذين كفروا يقاتلون فىسبيل الطاغوت فقاتلوا اولياء الشيطان ان كيد الشيطان كان ضعيفا (76)


ترجمه :
76 - آنها كه ايمان دارند در راه خدا پيكار مى كنند و آنها كه كافرند در راه طاغوت (وافراد طغيانگر) پس شما با ياران شيطان پيكار كنيد (و از آنها نهراسيد) زيرا نقشهشيطان (همانند قدرتش ) ضعيف است .
تفسير :
سپس در اين آيه براى تشجيع مجاهدان و ترغيب آنها به مبارزه با دشمن
و مشخص ساختن صفوف و اهداف مجاهدان ، چنين مى فرمايد: (افراد با ايمان در راه خدا وآنچه به سود بندگان خدا است پيكار مى كنند، ولى افراد بى ايمان در راه طاغوت يعنىقدرتهاى ويرانگر. (الذين آمنوا يقاتلون فىسبيل الله و الذين كفروا يقاتلون فى سبيل الطاغوت ).
يعنى در هر حال زندگى خالى از مبارزه نيست منتها جمعى در مسير حق و جمعى در مسيرباطل و شيطان پيكار دارند. و به دنبال آن مى گويد : (با ياران شيطان پيكار كنيد واز آنها وحشت نداشته باشيد.)
(فقاتلوا اولياء الشيطان ).
طاغوت و قدرتهاى طغيانگر و ظالم هر چند به ظاهر بزرگ و قوى جلوه كنند، اما از درون، زبون و ناتوانند، از ظاهر مجهز و آراسته آنها نهراسيد، زيرا درون آنها خالى است ونقشه هاى آنها همانند قدرتهايشان سست و ضعيف است ، چون متكى به نيروىلايزال الهى نيست . بلكه متكى به نيروهاى شيطانى مى باشد.
(ان كيد الشيطان كان ضعيفا)
دليل اين ضعف و ناتوانى روشن است ، زيرا از يك سو افراد با ايمان در مسير اهداف وحقايقى گام بر مى دارند كه با قانون آفرينش ‍ هماهنگ و هم صدا است و رنگ ابدى وجاودانى دارد آنها در راه آزاد ساختن انسانها و از بين بردن مظاهر ظلم و ستم پيكار مىكنند، در حالى كه طرفداران طاغوت در مسير استعمار و استثمار بشر و شهوات زودگذرىكه اثر آن ويرانى اجتماع و بر خلاف قانون آفرينش است تلاش و كوشش مى نمايند واز سوى ديگر افراد با ايمان به اتكاى نيروهاى معنوى آرامشى دارند كه پيروزى آنها راتضمين مى كند و به آنها قوت مى بخشد در حالى كه افراد بى ايمان تكيه گاه محكمىندارند.
قابل توجه اينكه در اين آيه ارتباط كامل طاغوت با شيطان بيان شده كه چگونه طاغوتاز نيروهاى مختلف اهريمنى مدد مى گيرد، تا آنجا كه مى گويد ياران طاغوت همان يارانشيطانند، در آيه 27 سوره اعراف نيز همين مضمون آمده است .
(انا جعلنا الشياطين اولياء للذين لايؤ منون ) :
(ما شياطين را سرپرست افراد بى ايمان قرار داديم .)
آيه و ترجمه:


اءلم تر إ لى الذين قيل لهم كفوا أ يديكم و أ قيموا الصلوة و آتوا الزكوة فلما كتب عليهمالقتال اذا فريق منهم يخشون الناس كخشية الله اءو أ شد خشية و قالوا ربنا لم كتبت عليناالقتال لو لا أ خرتنا إ لى اءجل قريب قل متع الدنياقليل و الاخرة خير لمن اتقى و لا تظلمون فتيلا (77)


ترجمه :
77 - آيا نديدى كسانى را كه (در مكه ) به آنها گفته شد (فعلا) دست از جهاد بداريد ونماز را برپا كنيد و زكات بپردازيد، (اما آنها از اين دستور ناراحت بودند) ولى هنگامىكه (در مدينه ) فرمان جهاد به آنها داده شد جمعى از آنان از مردم مى ترسيدند همانگونهكه از خدا مى ترسند، بلكه بيشتر و گفتند پروردگارا چرا جهاد را بر ما مقرر داشتى ؟چرا اين فرمان را كمى تاخير نينداختى ؟ به آنها بگو سرمايه زندگى دنيا ناچيز است وسراى آخرت براى كسى كه پرهيزكار باشد بهتر است و كوچكترين ستمى به شمانخواهد شد.
شان نزول :
جمعى از مفسران مانند مفسر بزرگ شيخ طوسى نويسنده (تبيان ) و نويسندگانتفسير (قرطبى ) و (المنار) از ابن عباس ‍ چنيننقل كرده اند كه
جمعى از مسلمانان هنگامى كه در مكه بودند، و تحت فشار و آزار شديد مشركان قرارداشتند، خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) رسيدند و گفتند: ماقبل از اسلام عزيز و محترم بوديم ، اما پس از اسلام وضع ما دگرگون شد، آن عزت واحترام را از دست داديم ، و همواره مورد آزار دشمنان قرار داريم ، اگر اجازه دهيد با دشمنمى جنگيم تا عزت خود را بازيابيم آن روز پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود:من فعلا مامور به مبارزه نيستم - ولى هنگامى كه مسلمانان به مدينه آمدند و زمينه آمادهبراى مبارزه مسلحانه شد و دستور جهاد نازل گرديد بعضى از آن افراد داغ و آتشين ازشركت در ميدان جهاد مسامحه مى كردند، و از آن جوش و حرارت خبرى نبود، آيه فوقنازل شد و به عنوان تشجيع مسلمانان و ملامت از افراد مسامحه كار حقايقى را بيان نمود.
تفسير :
آنها كه مرد سخنند
قرآن در اينجا مى گويد: (راستى شگفت انگيز استحال جمعيتى كه در يك موقعيت نامناسب با حرارت و شور عجيبى تقاضا مى كردند كه بهآنها اجازه جهاد داده شود، و به آنها دستور داده شد كه فعلا خوددارى كنيد و به خودسازىو انجام نماز و تقويت نفرات خود و اداى زكات بپردازيد، اما هنگامى كه زمينه از هر جهتآماده شد و دستور جهاد نازل گرديد، ترس و وحشت يكباره وجود آنها را فرا گرفت ، وزبان به اعتراض در برابر اين دستور گشودند)
(الم تر الى الذين قيل لهم كفوا ايديكم و اقيموا الصلوة و آتواالزكوة فلما كتب عليهمالقتال اذا فريق منهم يخشون الناس كخشية الله او اشد خشية ).
آنها در اعتراض خود (صريحا مى گفتند، خدايا به اين زودى دستور
جهاد را نازل كردى ! چه خوب بود اين دستور مدتى به تاخير مى افتاد! و يا اينكه اينرسالت به عهده نسلهاى آينده واگذار مى شد!.
(و قالوا ربنالم كتبت علينا القتال لولا اخرتنا الىاجل قريب ).
قرآن به اين گونه افراد دو جواب مى دهد: نخست جوابى است كه لابلاى عبارت : يخشونالناس كخشية الله او اشد خشية . گذشت يعنى آنها به جاى اينكه از خداى قادر قاهربترسند از بشر ضعيف و ناتوان وحشت دارند، بلكه وحشتشان از چنين بشرى بيش از خدااست !
ديگر اينكه به چنين افراد بايد گفته شود به فرض اينكه با ترك جهاد چند روزى آرامزندگى كنيد، بالاخره (اين زندگى فانى و بى ارزش است ، ولى جهان ابدى براىپرهيزكاران باارزشتر است ، به خصوص اينكه پاداش خود را بطوركامل خواهند يافت و كمترين ستمى به آنها نمى شود.)
(قل متاع الدنيا قليل و الاخرة خير لمن اتقى و لا تظلمون فتيلا)
در تفسير اين آيه بايد به چند نكته توجه داشت :
1 - نخستين سؤ الى كه پيش مى آيد اين است كه چرا از ميان تمام دستورهاى اسلامى تنهامسئله نماز و زكات ذكر شده است ، در حالى كه دستورهاى اسلام منحصر به اينها نيست .
پاسخ سؤ الاين است كه (نماز) رمز پيوند با خدا و زكات (رمز) پيوند با خلق خدا است ،بنابراين منظور اين است كه به مسلمانان دستور داده شد با برقرارى پيوند محكم باخداوند و پيوند محكم با بندگان خدا، جسم و
جان خود و اجتماع خويش را آماده براى جهاد كنند، و به اصطلاح خودسازى نمايند، و مسلماهر گونه جهادى بدون آمادگيهاى روحى و جسمى افراد و بدون پيوندهاى محكم اجتماعىمحكوم به شكست خواهد بود، مسلمان در پرتو نماز و نيايش با خدا ايمان خود را محكم وروحيه خويش را پرورش مى دهد و آماده هرگونه فداكارى و از خودگذشتگى مى شود، وبوسيله زكات شكافهاى اجتماعى پر مى گردد، و از نظر تهيه نفرات آزموده و ابزارجنگى كه زكات يك پشتوانه اقتصادى براى تهيه آنها مى باشد بهبود مى يابد، و بههنگام صدور فرمان جهاد آمادگى كافى براى مبارزه با دشمن خواهند داشت .
2 - مى دانيم كه قانون زكات در مدينه نازل شد و در مكه زكات بر مسلمانان واجب نشدهبود، با اين حال چگونه مى تواند آيه فوق اشاره به وضع مسلمانان در مكه بودهباشد؟
مرحوم شيخ طوسى در تفسير تبيان در پاسخ اينسوال مى گويد كه منظور از زكات در آيه فوق (زكاة مستحب ) بوده كه در مكه وجودداشته است ، يعنى قرآن ، مسلمانان را (حتى در مكه ) تشويق به كمكهاى مالى به مستمندانو سر و سامان دادن بوضع تازه مسلمانها مى نمود.
3 - آيه فوق ضمنا اشاره به حقيقت مهمى مى كند و آن اينكه مسلمانان در مكه برنامه اىداشتند، و در مدينه برنامه اى ديگر، دوران سيزده ساله مكه دوران سازندگى انسانىمسلمانان بود و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كوشيد با تعليمات پى در پى وشبانه روزى خود از همان عناصر بت پرست و خرافى عصر جاهليت ، آنچنان انسانهائىبسازد كه در برابر بزرگترين حوادث زندگى ، از هيچگونه مقاومت و فداكارى مضايقهنكنند، اگر دوران مكه وجود نداشت هيچگاه آن پيروزيهاى چشمگير و پياپى در مدينه نصيبمسلمانان نمى شد.
دوران مكه دوران دانشگاه و ورزيدگى و آمادگى مسلمانان بود و به هميندليل حدود نود سوره از يكصد و چهارده سوره قرآن در مكهنازل شد كه بيشتر
جنبه عقيده اى و مكتبى داشت ، ولى دوران مدينه دورانتشكيل حكومت و پايه ريزى يك اجتماع سالم بود، و به هميندليل نه جهاد در مكه واجب بود و نه زكات ، زيرا جهاد از وظائف حكومت اسلامى استهمانطور كه تشكيل بيت المال نيز از شئون حكومت مى باشد.
آيه و ترجمه:


اين ما تكونوا يدرككم الموت و لو كنتم فى بروج مشيدة و إ ن تصبهم حسنة يقولوا هذه منعندالله و إ ن تصبهم سيئة يقولوا هذه من عندكقل كل من عند الله فمال هولاء القوم لا يكادون يفقهون حديثا (78)
ما اءصابك من حسنة فمن الله و ما اءصابك من سيئة فمن نفسك و اءرسلنك للناس رسولا وكفى بالله شهيدا (79)


ترجمه :
78 - هر كجا باشيد مرگ شما را مى گيرد اگر چه در برجهاى محكم باشيد، و اگر بهآنها (منافقان ) حسنة (و پيروزى ) برسد مى گويند از ناحيه خدا است و اگر سيئة (وشكستى ) برسد مى گويند از ناحيه تو است بگو همه اينها از ناحيه خدا است پس چرا اينجمعيت حاضر نيستند حقايق را درك كنند.
79 - آنچه از نيكيها به تو مى رسد از ناحيه خدا است و آنچه از بدى به تو ميرسد ازناحيه خود تو است و ما تو را بعنوان رسول براى مردم فرستاديم و گواهى خدا در اينباره كافى است .
تفسير :
با توجه به آيات قبل و آيات بعد چنين استفاده مى شود كه اين دو آيه نيز مربوط بهجمعيتى از منافقان است كه در صفوف مسلمانان جاى گرفته بودند، همانطور كه در آياتقبل خوانديم ، آنها از شركت در ميدان جهاد وحشت داشتند و هنگامى كه دستور جهاد صادرگرديد ناراحت شدند،
به آنها در برابر اين طرز تفكر دو پاسخ مى گويد:
پاسخ اول همان بود كه در آخر آيه قبل گذشت .
قل متاع الدنيا قليل و الاخرة خير لمن اتقى :
(بگو زندگى دنيا زودگذر است و پاداشهاى جهان ديگر براى پرهيزكاران بهتر).
پاسخ دوم همان است كه در آيه مورد بحث مى خوانيم و آن اينكه فرار از مرگ چه سودىمى تواند براى شما داشته باشد، (در حالى كه در هر كجا باشيد مرگ بهدنبال شما مى شتابد و بالاخره روزى شما را در كام خود فرو خواهد برد حتى اگر دربرجهاى محكم باشيد) پس چه بهتر كه اين مرگ حتمى و اجتناب ناپذير در يك مسيرسازنده و صحيح همچون جهاد صورت گيرد، نه بيهوده و بى اثر.
(اينما تكونوا يدرككم الموت ولوكنتم فى بروج مشيدة )
جالب توجه اينكه در آيات متعددى از قرآن مجيد همانند آيه 99 سوره حجر و آيه 48 مدثراز مرگ تعبير به (يقين ) شده است ، اشاره به اينكه هر قوم و جمعيتى ، هر عقيده اىداشته باشند و هر چيز را بتوانند انكار كنند، اين واقعيت را نمى توانند منكر شوند كهزندگى بالاخره پايانى دارد، و از آنجا كه افراد انسان به خاطر عشق به حيات ، و يابه گمان اينكه مرگ را با فنا و نابودى مطلق مساوى مى دانند همواره از نام آن و مظاهرآن گريزانند اين آيات هشدارى به آنها مى دهد و در آيه مورد بحث با تعبير (يدرككم) به آنها گوشزد مى كند كه فرار كردن از اين واقعيت قطعى عالم هستى بيهوده است ،زيرا معنى ماده (يدرككم ) اين است كه كسى از چيزى فرار كند و آن به دنبالش بدود.
در آيه 8 سوره جمعه نيز اين حقيقت به صورت آشكارترى بيان شده :
قل ان الموت الذى تفرون منه فانه ملاقيكم :
(بگو مرگى كه از آن فرار مى كنيد بالاخره به شما ميرسد.)
آيا با توجه به اين واقعيت عاقلانه است كه انسان خود را از صحنه جهاد ونيل به افتخار شهادت كنار بكشد و در خانه در ميان بستر بميرد! به فرض كه با عدمشركت در جهاد چند روز بيشترى عمر كند و مكررات را تكرار نمايد و از پاداشهاى مجاهدانراه خدا بى بهره شود، به عقل و منطق نزديك است ؟! اصولا مرگ يك واقعيت بزرگ است وبايد براى استقبال از مرگ توام با افتخار آماده شد.
نكته ديگرى كه بايد به آن توجه داشت اين است كه آيه فوق مى گويد: هيچ چيز حتىبرجهاى محكم (بروج مشيدة ) نمى تواند جلو مرگ را بگيرد، سر آن نيز روشن است ،زيرا مرگ بر خلاف آنچه تصور مى كنند از بيرون وجود انسان نفوذ نمى كند بلكهمعمولا از درون انسان سرچشمه مى گيرد، چون استعدادهاى دستگاههاى مختلف بدن خواه وناخواه محدود است ، و روزى به پايان مى رسد، البته مرگهاى غير طبيعى از بيرون بهسراغ انسان مى آيند، ولى مرگ طبيعى از درون ، و لذا برجهاى محكم و قلعه هاى استوارنيز نمى تواند اثرى روى آن داشته باشد.
درست است كه قلعه هاى محكم گاهى جلو مرگهاى غير طبيعى را مى گيرند ولى بالاخرهچه سود! مرگ را به طور كلى نمى توانند از بين ببرند، چند روز ديگر مرگ طبيعى بهسراغ آدمى خواهد آمد.
سرچشمه پيروزيها و شكستها :
قرآن در ذيل همين آيه بيكى ديگر از سخنان بى اساس و پندارهاىباطل منافقان اشاره كرده مى گويد: (آنها هر گاه به پيروزى برسند و نيكيها وحسناتى به دست آورند مى گويند از طرف خدا است ) يعنى ما شايسته آن بوده ايم كهخدا چنين مواهبى را به ما داده .
(و ان تصبهم حسنة يقولوا هذه من عندالله )
ولى هنگامى كه شكستى دامنگير آنها شود و يا در ميدان جنگ آسيبى ببينند مى گويند:(اينها بر اثر سوء تدبير پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و عدم كفايت نقشههاى نظامى او بوده است ) و مثلا شكست جنگ احد رامعلول همين موضوع مى پنداشتند.
(و ان تصبهم سيئة يقولوا هذه من عندك )
بعضى از مفسران احتمال داده اند كه آيه فوق درباره يهود است ، و منظور از (حسنة ) و(سيئة ) همه حوادث خوب و حوادث بد است ، زيرا يهود به هنگام ظهور پيامبر (صلىاللّه عليه و آله و سلّم ) حوادث خوب زندگانى خود را به خدا نسبت مى دادند و حوادث بدرا از قدم پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى پنداشتند، ولى ارتباط آيه با آياتقبل و بعد كه درباره منافقان است نشان مى دهد كه اين آيه بيشتر مربوط به آنها است .
در هر حالقرآن به آنها پاسخ مى گويد كه از نظر يك موحد و خداپرست تيزبين همه اين حوادث وپيروزيها و شكستها از ناحيه خدا است كه بر طبق لياقتها و ارزشهاى وجودى مردم به آنهاداده مى شود (قل كل من عند الله ).
و در پايان آيه به عنوان اعتراض به عدم تفكر و تعمق آنها در موضوعات مختلفزندگى مى گويد: (پس چرا اينها حاضر نيستند حقايق را درك كنند.)
(فمال هولاء القوم لا يكادون يفقهون حديثا).
سپس در آيه بعد چنين مى فرمايد: (تمام نيكيها و پيروزى ها و حسناتى
كه به تو مى رسد از ناحيه خدا است و اگر آنچه از بديها و ناراحتيها و شكستها دامنگيرتو ميشود از ناحيه خود تو است )!
(ما اصابك من حسنة فمن الله و ما اصابك من سيئة فمن نفسك ).
و در پايان آيه به آنها كه شكستها و ناكاميهاى خود را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آلهو سلّم ) نسبت مى دادند و به اصطلاح اثر قدم پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مىدانستند پاسخ مى گويد كه ما تو را فرستاده خود به سوى مردم قرار داديم و خداوندگواه بر اين مطلب است و گواهى او كافى است آيا ممكن است فرستاده خدا سبب شكست وناكامى و بدى براى مردم باشد.
(و ارسلناك للناس رسولا و كفى بالله شهيدا).
پاسخ به يك سوال مهم
مطالعه اين دو آيه كه در قرآن پشت سر هم قرار گرفته است سوالى را در ذهن ترسيممى كند كه چرا در آيه اول ، همه نيكيها و بديها (حسنات و سيئات ) به خدا نسبت داده شده ،در حالى كه آيه دوم فقط نيكيها را به خدا نسبت مى دهد و بديها و سيئات را به مردم ؟!
قطعا در اينجا نكته اى نهفته است و گرنه چگونه ممكن است دو آيه پشت سر همديگراختلاف به اين روشنى داشته باشد؟
با مطالعه و دقت در مضمون دو آيه به چند نكته برخورد مى كنيم كه هر كدام مى تواندپاسخ جداگانه اى به اين سوال بوده باشد:
1 - اگر سيئات و بديها را تجزيه و تحليل كنيم داراى دو جنبه هستند يكى جنبه مثبت ،ديگرى جنبه منفى ، و همين جنبه منفى آن است كه قيافه سيئه به آن مى دهد و بهشكل زيان نسبى در مى آورد.
براى مثال :
انسانى كه بوسيله سلاح گرم يا سرد بى گناهى را بهقتل مى رساند مسلما
مرتكب سيئه اى شده است ، اكنون عوامل وجود اين كار بد را بررسى مى كنيم در ميان اينعوامل قدرت انسان ، فكر انسان ، قدرت يك اسلحه سرد يا گرم ، نشانه گيرى صحيح ،استفاده از فرصت مناسب ، تاثير و قدرت گلوله ديده مى شود كه تمام اينها جنبه هاى مثبتقضيه است ، زيرا همه آنها مى توانند مفيد و سودمند واقع شوند و اگر در مورد خود بهكار گرفته شوند مشكلات بزرگى را حل مى كنند، تنها جنبه منفى قضيه آن است كهتمام اين قدرتها و نيروها در غير مورد خود بكار گرفته شده است مثلا به جاى اينكه بهوسيله آنها دفع خطر حيوان درنده و يا يك قاتل جانى و خطرناك شده باشد در مورد انسانبيگناهى به كار رفته است ، همين جنبه منفى اخير است كه آن را به صورت سيئة در مىآورد، و الا نه قدرت نشانه گيرى انسان چيز بدى است و نه نيروى باروت و نفوذ گلوله، همه اينها منابع قدرتند و در مورد خود قابل استفاده فراوان .
بنابراين اگر ملاحظه مى كنيم در آيه اول تمام حسنات و سيئات به خداوند نسبت داده شدهاست به خاطر آن است كه تمام منابع قدرت حتى قدرتهائى كه از آن سوء استفاده مىشود، از ناحيه خدا است و سرچشمه قسمتهاى سازنده و مثبت او است ، و اگر در آيه دومسيئات به مردم نسبت داده شده است اشاره به همان جنبه هاى منفى قضيه و سوء استفاده ازمواهب و قدرتهاى خدادادى است ، و اين درست به آن مى ماند كه پدرى سرمايه اى بهفرزند خود براى ساختن خانه خوبى بدهد، ولى او آن را در راه مواد مخدر و فساد وتبهكارى و يا دائر كردن خانه و مركز فساد به كار اندازد، شكى نيست كه او از نظراصل سرمايه مديون پدر است ولى از نظر سوء استفاده ، مستند به خود او است .
2 - ممكن است آيه شريفه اشاره به مسئله (الامر بين الامرين ) بوده باشد كه در بحثجبر و تفويض به آن اشاره شده است و خلاصه آن اين است كه همه حوادث جهان حتىاعمال و افعال ما خواه حسنه باشد يا سيئه ، خوب باشد يا بد از يك نظر مربوط به خدااست زيرا او است كه به ما قدرت داده و
اختيار و آزادى اراده بخشيده است ، بنابراين آنچه ما اختيار مى كنيم و با آزادى اراده انتخابمى نمائيم بر خلاف خواست خدا نيست ، ولى در عينحال اعمال ما به ما نسبت دارد و از وجود ما سرچشمه مى گيرد زيراعامل تعيين كننده عمل ، اراده و اختيار ما است ، و به هميندليل ما در برابر اعمالمان مسئوليم ، و استناداعمال ما به خدا آنچنان كه اشاره شد از ما سلب مسئوليت نمى كند و موجب عقيده جبر نيست .
بنابراين آنجا كه مى فرمايد: حسنات و سيئات از خدا است ، اشاره مى كند به همانفاعليت خداوند نسبت به همه چيز، و آنجا كه مى فرمايد : سيئات از شما است ، اشاره بهفاعليت ما و مسئله اراده و اختيار ما مى كند و در واقع مجموع دو آيه ، مسئله (امر بين الامرين) را ثابت مى كند (دقت كنيد).
3 - تفسير ديگرى كه براى اين دو آيه وجود دارد و در اخبار اهلبيت (عليهم السلام ) نيزبه آن اشاره شده است اين است كه : منظور از سيئات ، كيفرهاىاعمال و مجازات و عقوبات معاصى است ، شكى نيست كه اين كيفرها از ناحيه خداوند است ،ولى چون نتيجه اعمال و افعال بندگان مى باشد از اين جهت گاهى به بندگان نسبت دادهميشود و گاهى به خداوند، و هر دو صحيح است ، مثلا صحيح است گفته شود قاضى دستدزد را قطع مى كند، و نيز صحيح است كه گفته شود اين خود دزد است كه دست خود راقطع مى نمايد!.
آيه و ترجمه:


من يطع الرسول فقد اطاع الله و من تولى فما ارسلنك عليهم حفيظا (80)
و يقولون طاعة فاذا برزوا من عندك بيت طائفة منهم غير الذىتقول و الله يكتب ما يبيتون فاعرض عنهم و توكل على الله و كفى بالله وكيلا (81)


ترجمه :
80 - كسى كه از پيامبر اطاعت كند اطاعت خدا كرده و كسى كه سرباز زند تو در برابراو مسئول نيستى .
81 - آنها در حضور تو مى گويند فرمانبرداريم اما هنگامى كه از نزد تو بيرون مىروند جمعى از آنها جلسات سرى شبانه بر ضد گفته هاى توتشكيل مى دهند، خداوند آنچه را در اين جلسات مى گويند مى نويسد، اعتنائى به آنها مكن(و از نقشه هاى آنها وحشت نداشته باش ) و توكل بر خدا كن و كافى است كه او يار ومدافع تو باشد.
تفسير :
سنت پيامبر همچون وحى الهى است
در اين آيه موقعيت رسول (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در برابر مردم و حسنات وسيئات آنان ، بيان شده است ، نخست مى فرمايد: (هر كس اطاعت پيامبر (صلى اللّه عليهو آله و سلّم ) كند اطاعت خدا كرده است ).
(من يطع الرسول فقد اطاع الله ).
بنابراين اطاعت خدا از اطاعت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نمى تواند جدا باشد،زيرا پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هيچ گامى بر خلاف خواست خداوند بر نمىدارد، سخنان و كردار و رفتار او همه مطابق فرمان خدا است .
سپس مى فرمايد: (اگر كسانى سرپيچى كنند و با دستورات تو به مخالفت برخيزندمسئوليتى در برابر اعمال آنها ندارى و موظف نيستى كه به حكم اجبار آنها را از هرخلافكارى باز دارى ، وظيفه تو تبليغ رسالت و امر بمعروف و نهى از منكر و راهنمائىافراد گمراه و بى خبر است .)
(و من تولى فما ارسلناك عليهم حفيظا)
بايد توجه داشت كه حفيظ از نظر اينكه صفت مشبهه است و معنى ثبات و دوام را مى رساندبا حافظ كه اسم فاعل است تفاوت دارد بنابراين حفيظ به معنى كسى است كه به طورمداوم مراقب حفظ چيزى مى باشد، در نتيجه مفهوم آيه چنين مى شود مسئوليت پيامبر (صلىاللّه عليه و آله و سلّم ) مسئوليت رهبرى و هدايت و دعوت به سوى حق و مبارزه با فساداست ولى اگر افرادى اصرار در پيمودن راه خلاف داشته باشند، نه پيامبر (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) در مقابل انحرافهاى آنها مسئوليتى دارد كه در همه جا حاضر و ناظرباشد، و جلو هر گونه گناه و معصيتى را با زور و اجبار بگيرد، نه او از طرق عادىقدرت بر چنين چيزى را مى تواند داشته باشد.
بنابراين در حوادثى مانند جنگ احد كه شايد آيه ناظر به آن هم باشد پيامبر (صلىاللّه عليه و آله و سلّم ) وظيفه داشته است كه از نظر فنون جنگى حد اكثر دقت و مراقبت رادر طرح نقشه جنگ و حفاظت مسلمانان از شر دشمن به خرج دهد، و مسلما اطاعت از پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در اين دستورات اطاعت خدا بوده ، ولى اگر كسانى دستورپيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را زير پا گذاشتند و به هماندليل گرفتار شكست شدند، مسئوليت آن متوجه خود آنها است نه پيامبر (صلى اللّه عليهو آله و سلّم ).
بايد توجه داشت كه اين آيه يكى از روشنترين آيات قرآن است كهدليل بر حجيت سنت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) وقبول احاديث او مى باشد، بنابر اين كسى نمى تواند بگويد قرآن راقبول دارم ولى حديث و سنت پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) راقبول ندارم ، زيرا آيه فوق صريحا مى گويد: اطاعت از حديث و سنت پيامبر (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) اطاعت
فرمان خدا است .)
و هنگامى كه مى بينيم پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) طبق حديث ثقلين كه در منابعمعروف اسلامى اعم از منابع اهل تسنن و شيعه آمده است ، صريحا احاديث اهلبيت(عليهمالسلام ) را سند و حجت شمرده است استفاده مى كنيم كه اطاعت از فرماناهل بيت نيز از اطاعت فرمان خدا جدا نيست ، و كسى نمى تواند بگويد من قرآن را مى پذيرمولى احاديث اهلبيت (عليهمالسلام ) را نمى پذيرم ، زيرا اين سخن بر ضد آيه فوق وآيات مشابه آن است .
و لذا در روايات متعددى كه در تفسير برهان درذيل آيه وارد شده آمده است مى خوانيم :
خداوند طبق آيه فوق حق امر و نهى به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) خود داده وپيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز چنين حقى را به على (عليه السلام ) و ائمهاهلبيت (عليهمالسلام ) داده است ، بنابراين مردم موظفند كه از امر و نهى آنها سربازنزنند زيرا امر و نهى آنها همواره از طرف خدا است نه از خودشان سپس در آيه دوم اشارهبه وضع جمعى از منافقان و يا افراد ضعيف الايمان كرده و مى گويد: آنها به هنگامىكه در صف مسلمانان در كنار پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) قرار مى گيرندبراى حفظ منافع و يا دفع ضرر از خويش با ديگران هم صدا شده و اظهار اطاعت فرمانپيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى كنند، و مى گويند با جان ودل حاضريم از او پيروى كنيم
(و يقولون طاعة ).
اما هنگامى كه مردم از خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) خارج شدند، آن دسته ازمنافقان و افراد ضعيف الايمان گفته ها و پيمانهاى خويش را به دست فراموشى مىسپارند و در جلسات شبانه تصميم هائى بر ضد سخنان پيغمبر (صلى اللّه عليه و آلهو سلّم ) مى گيرند.
(فاذا برزوا من عندك بيت طائفة منهم غير الذىتقول ).
از اين جمله استفاده مى شود كه منافقان در زمان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )بيكار نمى نشستند
و با اجتماعات شبانه خود و مشورت با يكديگر نقشه هائى براى كار شكنى در برنامههاى پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) طرح مى نمودند.
ولى خداوند به پيغمبرش دستور مى دهد كه از آنها روى بگرداند و از نقشه هاى آنهاوحشت نكند و هيچگاه آنها را تكيه گاه در برنامه هاى خود قرار ندهد، تنها بر خدا تكيهكند خدائى كه بهترين يار و مددكار و مدافع است .
(فاعرض عنهم و توكل على الله و كفى بالله وكيلا).
آيه و ترجمه:


افلا يتدبرون القران و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلفا كثيرا (82)


ترجمه :
82 - آيا درباره قرآن نمى انديشند كه اگر از ناحيه غير خدا بود اختلافات فراوانى درآن مى يافتند.
تفسير :
سند زنده اى بر اعجاز قرآن
به دنبال نكوهشهائى كه در آيات قبل از منافقان بهعمل آمد، در اينجا به آنها و همه كسانى كه در حقانيت قرآن مجيد شك و ترديد دارند اشارهكرده مى فرمايد: آيا آنها درباره وضع خاص اين قرآن انديشه نمى كنند و نتايج آن رابررسى نمى نمايند اين قرآن اگر از ناحيه غير خدانازل شده بود حتما تناقضها و اختلافهاى فراوانى در آن مى يافتند، اكنون كه در آنهيچگونه اختلاف و تناقض نيست بايد بدانند كه از طرف خداوندنازل شده است .
(افلا يتدبرون القرآن و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا).
تدبر در اصل از ماده (دبر) (بر وزن ابر) به معنى پشت سر و عاقبت
چيزى است ، بنابراين تدبر يعنى بررسى نتائج و عواقب و پشت و روى چيزى مىباشد، و تفاوت آن با تفكر، اين است كه تفكر مربوط به بررسىعلل و خصوصيات يك موجود است ، اما (تدبر) مربوط به بررسى عواقب و نتائج آناست ، از آيه فوق چند مطلب استفاده مى شود:
1 - مردم موظفند كه درباره اصول دين و مسائلى همانند صدق دعوى پيامبر (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) و حقانيت قرآن مطالعه و بررسى كنند و از تقليد و قضاوتهاى كوركورانه بپرهيزند.
2 - قرآن - بر خلاف آنچه بعضى مى پندارند - براى همهقابل درك و فهم است زيرا اگر قابل درك و فهم نبود دستور به تدبر در آن داده نمىشد.
3 - يكى از دلائل حقانيت قرآن و اينكه از طرف خدانازل شده اين است كه در سراسر آن تضاد و اختلاف نيست براى روشن شدن اين حقيقت بهتوضيح زير توجه فرمائيد.
(روحيات هر انسانى دائما در تغيير است قانونتكامل در شرائط عادى در صورتى كه وضع استثنائى بوجود نيايد انسان و روحياتافكار او را هم در بر مى گيرد و دائما با گذشت روز و ماه وسال ، زبان و فكر و سخنان انسانها را دگرگون مى سازد، اگر با دقت نگاه كنيمهرگز نوشته هاى يكنفر نويسنده يكسان نيست بلكه آغاز و انجام يك كتاب نيز تفاوتدارد، مخصوصا اگر كسى در كوران حوادث بزرگ قرار گرفته باشد حوادثى كهپايه يك انقلاب فكرى و اجتماعى و عقيده اى همه جانبه را پى ريزى كند او هر قدربخواهد سخنان خود را يكسان و يكنواخت و عطف به سابقتحويل دهد قادر نيست ، بخصوص اگر او درس نخوانده و پرورش يافته يك محيط كاملاعقب افتاده اى باشد.
اما قرآن كه در مدت 23 سال بر طبق احتياجات و نيازمنديهاى تربيتى مردم در شرائط وظروف كاملا مختلف نازل شده ، كتابى است كه درباره موضوعات كاملا متنوع سخن مىگويد و مانند كتابهاى معمولى كه تنها يك
بحث اجتماعى يا سياسى يا فلسفى يا حقوقى يا تاريخى را تعقيب مى كند نيست ، بلكهگاهى درباره توحيد و اسرار آفرينش ، و زمانى درباره احكام و قوانين و آداب و سنن ،وقت ديگر درباره امتهاى پيشين و سرگذشت تكان دهنده آنان ، و زمانى درباره مواعظ ونصايح و عبادات و رابطه بندگان با خدا سخن مى گويد، و بگفته دكتر گوستاولبونقرآن كتاب آسمانى مسلمانان منحصر به تعاليم و دستورهاى مذهبى تنها نيست بلكهدستورهاى سياسى و اجتماعى مسلمانان نيز در آن درج است .
چنين كتاب با اين مشخصات عادتا ممكن نيست خالى از تضاد و تناقض و مختلف گوئى ونوسانهاى زياد باشد، اما هنگاميكه مى بينيم باتمام اين جهات همه آيات آن هماهنگ ، خالىاز هر گونه تضاد و اختلاف و ناموزونى است ، بخوبى مى توانيم حدس بزنيم كه اينكتاب زائيده افكار انسانها نيست بلكه از ناحيه خداوند است چنانكه خود قرآن اين حقيقت رادر آيه فوق بيان كرده است .
آيه و ترجمه:


و اذا جاءهم امر من الامن او الخوف اذا عوابه و لوردوه الىالرسول و الى اولى الامر منهم لعلمه الذين يستنبطونه منهم و لو لافضل الله عليكم و رحمته لاتبعتم الشيطن الا قليلا (83)


ترجمه :
83 - و هنگامى كه خبرى از پيروزى و شكست به آنها برسد، (بدون تحقيق ) آنرا شايعمى سازند، و اگر آنرا به پيامبر و پيشوايان (كه قدرت تشخيص كافى دارند) ارجاعكنند، از ريشه هاى مسائل آگاه خواهند شد و اگرفضل و رحمت خدا نبود همگى ، جز عده كمى ، از شيطان پيروى ميكرديد.
تفسير :
پخش شايعات
در اين آيه به يكى ديگر از اعمال نادرست منافقان و يا افراد ضعيف الايمان اشاره كردهمى فرمايد: (آنها كسانى هستند كه هنگامى كه اخبارى مربوط به پيروزى و يا شكستمسلمانان به آنان برسد، بدون تحقيق ، آن را همه جا پخش مى كنند و بسيار مى شود كهاين اخبار، بى اساس بوده و از طرف دشمنان به منظورهاى خاصىجعل شده و اشاعه آن به زيان مسلمانان تمام ميگردد.
(و اذا جائهم امر من الامن او الخوف اذاعوا به )
(در حالى كه وظيفه دارند اينگونه اخبار راقبل از هر كس با رهبران و پيشوايانشان در ميان بگذارند و از اطلاعات وسيع و فكر عميقآنها استفاده كنند) و بدون جهت نه مسلمانان را گرفتار عواقب غرور ناشى ازپيروزيهائى خيالى كنند، و نه روحيه آنها را به خاطر شايعات دروغين مربوط به شكستتضعيف نمايند.
(و لوردوه الى الرسول والى اولى الامر منهم لعلمه الذين يستنبطونه منهم ).
(يستنبطونه ) در اصل از ماده (نبط) (بر وزن فقط) است و به معنى نخستين آبىاست كه از چاه مى كشند و از ريشه هاى زمين استخراج مى گردد، و به همين جهت استفادهكردن هر حقيقتى از دلائل و شواهد مختلف و استخراج كردن آن از مدارك موجود، (استنباط)ناميده مى شود، خواه در مسائل فقهى باشد يا درمسائل فلسفى و سياسى و علمى .
منظور از اولى الامر (صاحبان فرمان ) در اينجا كسانى هستند كه قدرت
تشخيص و احاطه كافى به مسائل مختلف دارند، و مى توانند حقايق را از (شايعات بىاساس ) و مطالب راستين را از نادرست براى مردم روشن سازند، كه در درجهاول پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و ائمه اهلبيت (عليهمالسلام ) جانشينان او و دردرجه بعد دانشمندانى هستند كه در اين گونهمسائل صاحبنظرند.
چنانكه در تفسير نور الثقلين از امام باقر (عليه السلام ) درذيل اين آيه نقل شده كه فرمود: هم الائمه يعنى منظور از اين آيه ائمه اهلبيتند.
و به اين مضمون روايات ديگرى نيز نقل شده است .
ممكن است به اينگونه روايات ايراد كنند، كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) درزمان نزول آيه بوده است ، ولى امامان اهلبيت ، مخصوصا با منصب امامت ، وجود نداشتند،پاسخ اين ايراد روشن است زيرا اين آيه مخصوص به زمان پيامبر (صلى اللّه عليه وآله و سلّم ) نيست بلكه يك قانون كلى براى تمام قرون و اعصار در برابر شايعاتىكه دشمنان يا مسلمانان نادان در ميان مسلمانان پخش ‍ مى كنند بيان مى دارد.
زيانهاى شايعه سازى و نشر شايعات

next page

fehrest page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation