بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 2, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     10190001 -
     10190002 -
     10190003 -
     10190004 -
     10190005 -
     10190006 -
     10190007 -
     10190008 -
     10190009 -
     10190010 -
     10190011 -
     10190012 -
     10190013 -
     10190014 -
     10190015 -
     10190016 -
     10190017 -
     10190018 -
     10190019 -
     10190020 -
     10190021 -
 

 

 
 

 

fehrest page

back page

و از اينجا روشن مى شود كه گناه پنهان ساختن آيات الهى و شكستن عهد و پيمان او واستفاده از سوگندهاى دروغين تا چه حد سنگين است كه تهديد به اين همه مجازاتهاىروحانى و جسمانى و محروميت كامل از الطاف و عنايات الهى شده است .
نكته :
نكته اى كه در اينجا بايد به آن توجه داشت اين است كه عواقب شوم پنجگانه اى كه دربرابر پيمان شكنى و سوگندهاى دروغ در اين آيه ذكر شده گويا اشاره بهمراحل تدريجى قرب و بعد از خدا است .
كسى كه به خداوند نزديك مى شود و بر بساط قرب او گام مى نهد نخستمشمول يك سلسله مواهب معنوى مى گردد و هنگامى كه نزديك تر شد خدا با او
سخن مى گويد، باز نزديك تر مى شود خدا بر او نظر رحمت مى افكند و هنگامى كه از آنهم نزديك تر شد او را از آثار لغزشهاى گناه پاك مى سازد و در نتيجه از عذاب دردناكنجات مى يابد و غرق در نعمتهاى او مى شود ولى كسانى كه در مسير پيمان شكنى واستفاده هاى نادرست از نام پروردگار قرار گرفتند از همه اين مواهب و بركات محروم مىشوند و مرحله به مرحله عقب نشينى مى كنند درذيل آيه 174 سوره بقره كه از جهاتى شبيه به اين آيه بود نيز توضيحاتى دربارهمعنى آيه آمده است .
آيه و ترجمه


و ان منهم لفريقا يلون السنتهم بالكتاب لتحسبوه من الكتاب و ما هو من الكتاب و يقولونهو من عند الله و ما هو من عند الله و يقولون على الله الكذب و هم يعلمون(78)


ترجمه :
78 - در ميان آنها ( يهود) كسانى هستند كه به هنگام تلاوت كتاب (خدا)، زبان خود را چنانمى گردانند كه گمان كنيد (آنچه را مى خوانند،) از كتاب (خدا) است ، در حالى كه از كتاب(خدا) نيست ! (و با صراحت ) مى گويند: آن از طرف خداست ! با اينكه از طرف خدا نيست ،و به خدا دروغ مى بندند در حالى كه مى دانند!
شان نزول :
مرحوم طبرسى در مجمع البيان از بعضى نقل مى كند كه اين آيه نيز درباره گروهى ازعلماء يهود نازل شده كه با دست خود چيزهائى بر خلاف آنچه در تورات آمده بود دربارهصفات پيامبر اسلام مى نوشتند و آن را به خدا نسبت مى دادند (و با زبان خود حقائقتورات را تحريف مى كردند) ابو الفتوح رازى نام كعب بن اشرف و حى بن اخطب وبعضى ديگر از علماى آنها را در اينجا به خصوص ذكر مى كند.
تفسير:
رسوائى تحريف گران
باز در اين آيه سخن از بخش ديگرى از خلافكاريهاى بعضى از علماىاهل كتاب است ، مى فرمايد: بعضى از آنها زبان خود را به هنگام تلاوت كتاب خدا چنانمى پيچند و منحرف مى كنند كه گمان كنيد آنچه را مى خوانند از كتاب خدا است در حالىكه از كتاب الهى نيست (و ان منهم لفريقا يلون السنتهم بالكتاب لتحسبوه من الكتاب وما هو من الكتاب ).
يلون از ماده لى (بر وزن حى ) به معنى پيچيدن و كج كردن است و اين تعبير در اينجاكنايه جالبى از تحريف سخنان الهى است گويا آنها هنگام تلاوت تورات وقتى بهصفات پيامبر اسلام كه بشارت ظهورش در آيات تورات آمده بود مى رسيدند در همانحال آن را تغيير مى دادند و چنان ماهرانه اين عمل انجام مى گرفت كه شنونده گمان مىكرد آنچه را مى شنود متن آيات الهى است .
آنها به اين كار نيز قناعت نمى كردند بلكه صريحا مى گفتند: اين از سوى خدانازل شده در حالى كه از سوى خدا نبود (و يقولون هو من عند الله و ما هو من عند الله ).
سپس قرآن بر اين امر تاكيد مى كند كه اين كار به خاطر اين نبود كه گرفتار اشتباهىشده باشند بلكه به خدا دروغ مى بندند در حالى كه عالم و آگاهند (و يقولون على اللهالكذب و هم يعلمون ).
تمام اينها به خاطر اين بود كه منافع مادى خود را در خطر مى ديدند و به خاطر آن دستبه هر گناهى مى زدند در حالى كه اگر افق فكر خود را بالا مى گرفتند و خلوصنيتى نشان مى دادند خداوند قادر متعال هم زندگى معنوى آنها را تامين مى كرد و هم جنبههاى مادى آنها را.
ضمنا از اين آيه و آيات قبل خطر مهم علما، و دانشمندان منحرف براى يك امت و ملت روشن مىشود زيرا اين تشديد مجازاتها دليل بر اهميت موقعيت علما و خطراتى است كه از ناحيهانحراف آنها حاصل مى شود.
آيه و ترجمه


ما كان لبشر ان يوتيه الله الكتاب و الحكم و النبوة ثميقول للناس كونوا عبادا لى من دون الله و لكن كونوا ربانيين بما كنتم تعلمون الكتابو بما كنتم تدرسون(79)و لا يامركم أ ن تتخذوا الملائكة و النبين اربابا ايامركم بالكفر بعد اذ انتم مسلمون(80)


ترجمه :
79 - براى هيچ بشرى سزاوار نيست كه خداوند، كتاب آسمانى و حكم و نبوت به او دهدسپس او به مردم بگويد: غير از خدا، مرا پرستش كنيد! بلكه (سزاوار مقام او، اين است كهبگويد:) مردمى الهى باشيد، آن گونه كه كتاب خدا را مى آموختيد و درس مى خوانديد! (وغير از خدا را پرستش نكنيد!)
80 - و نه اينكه به شما دستور دهد كه فرشتگان و پيامبران را، پروردگار خود انتخابكنيد.
آيا شما را، پس از آنكه مسلمان شديد، به كفر دعوت مى كند؟!
شان نزول :
درباره اين دو آيه دو شان نزول ذكر كرده اند:
نخست اين كه كسى نزد پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمد و اظهار داشت مابه تو همانند ديگران سلام مى كنيم در حالى كه به نظر ما چنين احترامى كافى نيستتقاضا داريم به ما اجازه دهى امتيازى برايتقائل شويم و تو را سجده كنيم ! پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: سجدهبراى غير خدا جايز نيست ، پيامبر خود را تنها به عنوان يك بشر احترام كنيد ولى حق او رابشناسيد و از او پيروى نمائيد!
دوم اينكه يكى از يهوديان بنام ابو رافع به اتفاق سرپرست هيئت اعزامى نجران درمدينه روزى خدمت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمد و اظهار داشتند آيامايل هستى تو را
پرستش كنيم و مقام الوهيت براى تو قائل شويم ؟!
(شايد آنها مى پنداشتند كه مخالفت پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) با الوهيتمسيح به خاطر اين است كه خود او سهمى از اين موضوع ندارد بنابراين اگر او را بهمقام الوهيت همچون مسيح بپذيرند از مخالفت خود دست بر مى دارد و شايد اين پيشنهادتوطئه اى براى بد نام كردن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و منحرف ساختنافكار عمومى از او بود) اما پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: معاذ الله (پناهبر خدا) كه من اجازه دهم كسى جز پروردگار يگانه مورد پرستش قرار گيرد، خداوندهرگز مرا براى چنين امرى مبعوث نكرده است !
تفسير:
دعوت به پرستش غير خدا ممكن نيست
اين آيات همچنان افكار باطل گروهى از اهل كتاب را نفى و اصلاح مى كند مخصوصا بهمسيحيان گوشزد مى نمايد كه هرگز مسيح (عليه السلام ) ادعاى الوهيت نكرد و آنچهدرباره او در اين زمينه گفته شده همه نسبتهاى ناروائى است كه بعدا به او داده اند و نيزبه درخواست كسانى كه مى خواستند اين گونه ادعاها را درباره پيامبر اسلام (صلى اللهعليه و آله و سلم ) (به عللى كه در شان نزول آمد) تكرار كنند صريحا پاسخ مىگويد مى فرمايد: براى هيچ بشرى سزاوار نيست كه خداوند كتاب آسمانى و حكم ونبوت به او دهد سپس او به مردم بگويد غير از خدا مرا پرستش كنيد (ما كان لبشر انيوتيه الله الكتاب و الحكم و النبوة ثم يقول للناس كونوا عبادا لى من دون الله ).
نه پيامبر اسلام و نه هيچ پيغمبر ديگرى حق ندارد چنين سخنى را بگويد و اين گونهنسبتها كه به انبياء داده شده همه ساخته و پرداخته افراد ناآگاه و دور از
تعليمات آنها است چگونه ممكن است اين مقامات بزرگ را از سوى خدا پيدا كنند و در عينحال به سوى شرك دعوت نمايند.
سپس مى افزايد: بلكه (سزاوار مقام او اين است كه بگويد) افرادى باشيد الهى آنگونهكه تعليم كتاب الهى به شما داده شده و درس خوانده ايد و هرگز غير خدا را پرستشنكنيد (و لكن كونوا ربانيين بما كنتم تعلمون الكتاب و بما كنتم تدرسون ).
آرى فرستادگان الهى هيچگاه از مرحله بندگى و عبوديت تجاوز نكردند و هميشه بيش ازهر كسى در برابر خداوند خاضع بودند بنابراين امكان ندارد از جاده توحيد خارج شوندو مردم را به شرك دعوت كنند.
(ربانيين ) جمع (ربانى ) به كسى گفته مى شود كه ارتباط او با رب(پروردگار) قوى باشد و از آنجا كه واژه (رب ) به كسى گفته مى شود كه بهاصلاح و تربيت ديگران پردازد مفهوم اين واژه در آيه بالا آن است كه هرگز سزاوارپيامبران نيست كه مردم را به پرستش خويش دعوت كنند آنچه براى آنها سزاوار است ايناست كه مردم را در پرتو تعليم آيات الهى و تدريس حقايق دينى به صورت دانشمندانالهى و ربانى در آورند افرادى كه جز خدا نپرستند و جز به سوى علم و دانش دعوتنكنند.
از جمله مزبور استفاده مى شود كه هدف انبياء تنها پرورش افراد نبوده بلكه هدفتربيت معلمان و مربيان و رهبران مردم بوده است يعنى كسانى كه بتوانند محيطى را باعلم و ايمان خود روشن سازند.
در آيه فوق نخست به مساله تعليم (ياد دادن ) و سپس به مساله تعلم و درس خواندناشاره شده تفاوت اين دو كلمه از اين نظر است كه (تعليم ) معنى
وسيع و گسترده اى دارد كه هر گونه ياد دادن از طريق گفتار و كردار نسبت به افراد باسواد و بيسواد را شامل مى شود ولى درس خواندن به فراگيريهائى گفته مى شود كهاز روى كتاب و دفترى باشد و به اصطلاح نسبت ميان اين دو عموم و خصوص مطلق است .
و به اين ترتيب هدف انبياء پرورش عالمان ربانى و مصلحان اجتماعى و افراد دانشمند وآگاه و مدير و مدبر بوده است .
آيه بعد تكميلى است نسبت به آنچه در آيه قبل آمد مى گويد: همانطور كه پيامبران مردمرا به پرستش خويش دعوت نمى كردند، به پرستش فرشتگان و ساير پيامبران همدعوت نمى نمودند مى فرمايد: و سزاوار نيست اينكه به شما دستور دهد فرشتگان وپيامبران را پروردگار خود انتخاب كنيد (و لا يامركم ان تتخذوا الملائكة و النبييناربابا).
اين جمله از يك سو پاسخى است به مشركان عرب كه فرشتگان را دختران خدا مىپنداشتند و نوعى ربوبيت براى آنها قايل بودند و با اينحال خود را پيرو آيين ابراهيم (عليه السلام ) معرفى مى كردند.
و از سوى ديگر پاسخى است به صائبان كه خود را پيرو يحيى (عليه السلام ) مىدانستند ولى مقام فرشتگان را تا سر حد پرستش بالا مى بردند.
و نيز پاسخى است به يهود و نصارا كه عزير (عليه السلام ) يا مسيح (عليه السلام )را فرزند خدا معرفى مى كردند و سهمى از ربوبيت را براى آنهاقايل بودند.
آيه در پاسخ همه آنها مى گويد: هرگز ممكن نيست پيامبرى با آن علم و آگاهى الهى مردمرا به ربوبيت غير خدا دعوت كند.
و در پايان آيه براى تاكيد بيشتر مى افزايد: آيا شما را به كفر دعوت مى كند پس ازآنكه مسلمان شديد (ايامركم بالكفر بعد اذ انتم مسلمون ).
آيا ممكن است پيامبر خدا به كفر دعوت كند و به شما اجازه دهد او را
پرستش كنيد. ناگفته پيدا است كه اسلام در اينجا مانند بسيارى از موارد ديگر به معنىوسيع كلمه يعنى تسليم در برابر فرمان خدا و ايمان و توحيد به كار رفته است ،يعنى چگونه ممكن است پيامبرى پيدا شود و نخست مردم را به ايمان و توحيد دعوت كندسپس راه شرك را به آنها نشان دهد و يا اينكه چگونه ممكن است پيامبرى نتايج زحماتپيامبران ديگر را كه به اسلام دعوت كرده اند بر باد دهد و آنها را متوجه كفر و شركسازد؟!
آيه ضمنا اشاره سربسته اى به معصوم بودن پيامبران و عدم انحراف آنها از مسيرفرمان خدا مى كند.
نكته :
بشر پرستى ممنوع است .
آيات فوق با صراحت تمام هر گونه پرستش غير خدا و مخصوصا بشر پرستى رامحكوم مى سازد و روح آزادگى و استقلال شخصيت را در انسان پرورش مى دهد همان روحىكه بدون آن شايسته نام انسان نخواهد بود.
در طول تاريخ افراد زيادى را مى شناسيم كه پيش از آنكه به قدرت برسند چهرهاىمعصومانه داشتند و مردم را به حق و عدالت و حريت ، آزادگى و ايمان دعوت مى كردند اماهنگامى كه پايه هاى قدرت آنها در اجتماع محكم شد كم كم مسير خود را تغيير داده وگرايش به فرد پرستى و دعوت به سوى خويش كردند.
در حقيقت يكى از طرق شناسائى داعيان حق و داعيانباطل همين است كه داعيان حق كه در رأ س آنها پيامبران و امامان قرار داشتند در آن روز كه
بزرگترين قدرتها را در اختيار مى گرفتند همانند نخستين روزهاى دعوت خود، مردم رادعوت به سوى اهداف مقدس دينى و انسانى از جمله توحيد و يگانه پرستى و آزادگىمى نمودند ولى داعيان باطل به هنگام قدرت و پيروزى نخستين مطلبى كه در مغز آنهاجوانه مى زند دعوت به سوى خويش و تشويق مردم به يك نوع عبوديت بوده است تملقهاو چاپلوسيهاى افراد بى مايه اى كه معمولا اطراف آنها را مى گرفتند، با غرور و كمظرفيتى آنها توام شده چنين پديدهاى را به بار مى آورد.
حديث جالبى كه از على (عليه السلام ) نقل شده روشنگر چهره واقعى و روحانى آنحضرت و شاهدى براى اين بحث است :
روزى كه امام (عليه السلام ) به سرزمين انبار (يكى از شهرهاى مرزى عراق ) رسيدجمعى از دهقانان در برابر آن حضرت طبق سنتى كه به آن خو گرفته بودند ازمركبهايشان پياده شدند و به سرعت به سوى او شتافتند (و شايد سجده كردند) امام(عليه السلام ) نه تنها به اين كار رضايت نداد بلكه شديدا برآشفت و بر آنها فريادزده : (ما هذا الذى صنعتموه ؟ فقالوا: خلق منا نعظم به امراءنافقال : و الله ما ينتفع بهذا امراؤ كم و انكم لتشقون على انفسكم فى دنياكم و تشقون بهفى آخرتكم و ما اخسر المشقة و راءها العقاب و اربح الدعة معها الامان من النار).
امام فرمود: (اين چه كارى بود كه شما انجام داديد؟ عرض كردند: اين آدابى است كه مااميران خود را با آن بزرگ مى داريم . امام فرمود: به خدا سوگند! زمامداران شما از اينكار بهره اى نمى گيرند و شما خود را در دنيا به رنج و در آخرت به بدبختىگرفتار مى سازيد! چه زيانبار است رنجى كه بهدنبال آن كيفر خدا باشد و چه سودمند است آرامش و آزادگى كه در پى آن ايمنى از آتشدوزخ قرار گيرد!.
آيه و ترجمه


و اذ اخذ الله ميثاق النبيين لما اتيتكم من كتاب و حكمة ثم جاءكمرسول مصدق لما معكم لتومنن به و لتنصرنهقال اقررتم و اخذتم على ذلكم اصرى قالوا اقررناقال فاشهدوا و انا معكم من الشاهدين(81)فمن تولى بعد ذلك فاولئك هم الفاسقون(82)


ترجمه :
81 - و (به خاطر بياوريد) هنگامى را كه خداوند، از پيامبران (و پيروان آنها)، پيمانموكد گرفت ، كه هر گاه كتاب و دانش به شما دادم ، سپس پيامبرى به سوى شما آمد كهآنچه را با شماست تصديق مى كند، به او ايمان بياوريد و او را يارى كنيد! سپس(خداوند) به آنها گفت : آيا به اين موضوع ، اقرار داريد؟ و بر آن ، پيمان موكد بستيد؟گفتند: (آرى ) اقرار داريم ! (خداوند به آنها) گفت : پس گواه باشيد! و من نيز با شما ازگواهانم .
82 - پس كسى كه بعد از اين (پيمان محكم )، روى گرداند، فاسق است .
تفسير:
پيمان مقدس
به دنبال اشاراتى كه در آيات پيشين درباره وجود نشانه هاى روشن پيامبر اسلام در كتبانبياء قبل آمده بود در اين آيات اشاره به يكاصل كلى در اين رابطه مى كند و آن اينكه پيامبران پيشين (و بهدنبال آنها پيروانشان ) با خدا پيمان بسته بودند كه در برابر پيامبرانى كه بعد ازآنها مى آيند سر تعظيم و تسليم فرود آورند مى فرمايد: و (به خاطر بياوريد) هنگامىرا كه خداوند پيمان موكد از پيامبران (و پيروان آنها) گرفت كه هر گاه كتاب و دانش بهشما دادم سپس پيامبرى به سوى شما
آمد كه آنچه را با شما است تصديق مى كند (و نشانه هاى او موافق چيزى است كه با شمااست ) حتما به او ايمان بياوريد و او را يارى كند (و اذ اخذ الله ميثاق النبيين لما آتيتكم منكتاب و حكمة ثم جاءكم رسول مصدق لما معكم لتؤ منن به و لتنصرنه ).
در حقيقت همانطور كه پيامبران و امتهاى بعد موظف اند نسبت به پيامبران گذشته و آيين آنهااحترام بگذارند و اصول آنها را محترم بشمرند پيامبران و امتهاى پيشين نيز نسبت بهپيامبران بعد از خود چنين وظيفه اى داشته اند، در آيات قرآن كرارا اشاره به وحدت هدفپيغمبران خدا شده است و اين آيه نمونه زندهاى از آن است .
فراموش نكنيم كه (ميثاق ) در اصل از ماده (وثوق ) به بعضى اطمينان و اعتمادگرفته شده به همين دليل به پيمانهاى موكد كه مايه اطمينان است ميثاق گفته مى شودالبته گرفتن پيمان از پيامبران همراه با گرفتن پيمان از پيروان آنها است و موضوعپيمان اين بود كه اگر پيامبرى بيايد كه دعوت او هماهنگ با دعوت آنان باشد و نشانههاى او با آنچه در كتب آسمانى آنها آمده موافق باشد (و به اين ترتيب حقانيت او ثابتگردد) بايد نه تنها به او ايمان بياورند بلكه به يارى اش برخيزند.
سپس براى تاكيد مى افزايد: خداوند به آنها فرمود: آيا اقرار به اين موضوع داريد؟ وپيمان موكد مرا بر آن گرفتيد؟ گفتند: آرى اقرار داريم فرمود: بر اين پيمان گواهباشيد و من هم با شما گواهم (قال ءاقررتم و اخذتم على ذلكم اصرى قالوا
اقررنا قال فاشهدوا و انا معكم من الشاهدين ).
در آيه بعد قرآن مجيد پيمان شكنان را مورد مذمت و تهديد قرار مى دهد و مى گويد: سپسهر كس (بعد از اين همه پيمانهاى موكد و ميثاقهاى محكم ) سرپيچى كند و روى گرداند (وبه پيامبرى همچون پيامبر اسلام كه بشارت ظهورش همراه نشانه هاى او در كتب پيشين آمدهايمان نياورد) فاسق و خارج از اطاعت فرمان خداست (فمن تولى بعد ذلك فاولئك همالفاسقون ).
و ميدانيم كه خداوند اينگونه فاسقان لجوج و متعصب را هدايت نمى كند همانگونه كه درآيه 80 سوره توبه آمده است : و الله لا يهدى القوم الفاسقين
و كسى كه مشمول هدايت الهى نشد سرنوشتش دوزخ و عذاب شديد الهى است .
نكته ها
1 - آيا آيه فوق تنها درباره بشارت انبياء پيشين و پيمان آنها نسبت به پيامبر اسلاماست ؟ يا هر پيامبرى را كه بعد از پيامبر ديگرى مبعوث شده در بر مى گيرد؟ ظاهرتعبيرات آيه يك مساله كلى و عمومى است ، اگر چه خاتم پيامبران مصداق بارز آن است وبا روح مفاهيم قرآن نيز همين معنى وسيع و گسترده مناسب است بنابراين اگر مى بينيم دراخبارى تصريح شده كه منظور از آن پيغمبر گرامى اسلام است ازقبيل تفسير آيه و تطبيق آن بر يك مصداق روشن محسوب مى گردد نه اين
كه معنى آن انحصار بوده باشد.
فخر رازى در تفسير خود از امام على (عليه السلام )نقل مى كند كه : هنگامى كه خداوند آدم و ساير انبياء را آفريد از آنها عهد و پيمان گرفتكه هر گاه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) مبعوث شد به او ايمان آورند و يارى اشكنند.
2 - با توجه به مضمون آيه اين سؤ ال پيش مى آيد كه مگر ممكن است پيامبر اولوالعزمى در زمان پيامبر الوا العزم ديگر مبعوث گردد تا موظف به پيروى از او باشد؟ درپاسخ اين سؤ ال بايد گفت : همانطور كه در تفسير آيه اشاره شد پيمان تنها از خودپيامبران گرفته نشد بلكه از پيروان آنها نيز گرفته شد و در حقيقت منظور از پيمانگرفتن از انبياء، پيمان گرفتن از امتهاى آنان و نسلهائى كه بعد از آنها به وجود مىآيند و عصر پيغمبر بعد را درك مى كنند مى باشد به علاوه خود پيامبران نيز اگر(فرضا) پيامبران آينده را درك كنند ايمان خواهند آورد يعنى هرگز پيغمبران خدا در هدفهاو دعوتهاى خود از يكديگر جدا نيستند و با هم جنگ و ستيزى ندارند.
3 - سخن ديگر درباره آيه اين است كه آيه مزبور گرچه درباره پيامبران است ولىبديهى است كه در مورد جانشينان آنها نيز صادق مى باشد زيرا جانشينان راستين آنها ازآنان جدا نيستند و همه يك هدف را تعقيب مى كنند و هميشه پيامبران جانشينان خود را معرفىكرده و نسبت به آنها بشارت داده و مردم را به ايمان آوردن و يارى آنها دعوت نموده اند واگر مى بينيم در رواياتى كه در ذيل آيه در كتب تفسير يا حديث مانقل شده جمله (و لتنصرنه ) درباره على (عليه السلام ) تفسير شده و مساله ولايت رامشمول آن دانسته اند در حقيقت اشاره به همين معنى است .
ناگفته نماند كه آيه فوق از نظر چگونگى تركيب نحوى در ميان مفسران واهل ادب مورد بحث و گفتگو واقع شده است .
4 - تعصبهاى مزاحم
تاريخ نشان داده كه پيروان يك آيين به آسانى حاضر نيستند دست از آيين خود بردارند ودر برابر پيامبران تازه كه از طرف خداوند مبعوث مى شوند تسليم گردند بلكه باجمود و سرسختى خاصى روى آيين قديم ايستاده و از آن دفاع مى كنند گويا آن را از خودو خود را از آن مى دانند و رها ساختن آن را فناى مليت خويش مى پندارند.
لذا به زحمت به قبول آيين نو، تن در مى دهند و سرچشمه بسيارى از جنگهاى مذهبى كه درطول تاريخ واقع شده و از دردناك ترين حوادث تلخ تاريخ است همين تعصب خشك و جمودبر آيينهاى كهن بوده است .
در حالى كه قانون تكامل مى گويد: بايد آيينها يكى پس از ديگرى بيايند و بشر را درمسير خداشناسى و حق و عدالت و ايمان و اخلاق و انسانيت و فضيلت پيش ببرند تا بهآخرين آيين كه خاتم اديان است برسند و همچون طفلى كه مدارج تحصيلى را يكى پس ازديگرى پيموده تا فارغ التحصيل شده اين راه را بپيمايد.
بديهى است اگر شاگردان دبستانى آنچنان نسبت به محيط دبستان علاقه و تعصب پيداكنند كه از حضور در دبيرستان خوددارى نمايند جز ركود و عقب ماندگى از قافله ترقىنتيجه اى نخواهند داشت ، اصرار و تاكيدى كه در آيه بالا درباره گرفتن عهد و پيمانموكد از انبياء و امتهاى پيشين نسبت به انبياى آينده شده است گويا براى اجتناب و احترازاز همين تعصبها و جمودها و لجاجتها بوده كه با نهايت تاسف پس از اين همه تاكيد باز مىبينيم پيروان آيينهاى كهن به آسانى در برابر حقايق جديد تسليم نمى شوند - ضمنادرباره اينكه چرا و چگونه اسلام خاتم مذاهب و آخرين اديان است درذيل آيه 40 سوره احزاب به خواست خدا مشروحا سخن خواهيم گفت .
آيه و ترجمه


أ فغير دين الله يبغون و له اسلم من فى السموت و الارض طوعا و كرها و اليه يرجعون(83)قل امنا بالله و ما انزل علينا و ما انزل على ابرهيم واسمعيل و اسحق و يعقوب و الاسباط و ما اوتى موسى و عيسى و النبيون من ربهم لا نفرقبين احد منهم و نحن له مسلمون(84)و من يبتغ غير الاسلم دينا فلن يقبل منه و هو فى الاخرة من الخاسرين(85)


ترجمه :
83 - آيا آنها غير از آيين خدا مى طلبند؟! (آيين او همين اسلام است ،) و تمام كسانى كه درآسمانها و زمين هستند، از روى اختيار يا از روى اجبار، در برابر (فرمان ) او تسليم اند، وهمه به سوى او باز گردانده مى شوند.
84 - بگو: به خدا ايمان آورديم ، و (همچنين ) به آنچه بر ما و بر ابراهيم واسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط نازل گرديده ، و آنچه به موسى و عيسى و (ديگر)پيامبران ، از طرف پروردگارشان داده شده است ، ما در ميان هيچ يك از آنان فرقى نمىگذاريم ، و در برابر (فرمان ) او تسليم هستيم .
85 - و هر كس جز اسلام (و تسليم در برابر فرمان حق ،) آيينى براى خود انتخاب كند،از او پذيرفته نخواهد شد، و او در آخرت ، از زيانكاران است .
تفسير:
برترين آيين الهى ، اسلام است
تاكنون بحثهاى مشروحى در آيات گذشته درباره مذاهب پيشين آمده در اين
آيات بحث درباره اسلام آغاز مى شود و توجهاهل كتاب و پيروان اديان گذشته را به آن جلب مى كند.
در آيه نخست مى فرمايد: آيا آنها غير از آيين خدا مى طلبند؟ آيين او همين اسلام است (افغيردين الله يبغون ).
سپس مى افزايد: تمام كسانى كه در آسمانها و زمين اند چه از روى اختيار يا اجبار اسلامآورده اند (و در برابر فرمان او تسليم اند) و همه به سوى او باز گردانده مى شوندبنابراين اسلام آيين همه جهان هستى و عالم آفرينش است (و له اسلم من فى السموات والارض طوعا و كرها و اليه يرجعون ).
در اينجا قرآن مجيد اسلام را به معنى وسيعى تفسير كرده و مى گويد: تمام كسانى كهدر آسمان و زمين اند و تمام موجوداتى كه در آنها وجود دارند مسلمان اند يعنى در برابرفرمان او تسليم اند زيرا روح اسلام همان تسليم در برابر حق است منتها گروهى از روىاختيار (طوعا) در برابر (قوانين تشريعى ) او تسليم اند و گروهى بى اختيار (كرها)در برابر (قوانين تكوينى ) او.
توضيح اينكه : خداوند دو گونه فرمان در عالم هستى دارد يك سلسله از فرمانهاى اوبه صورت قوانين طبيعى و ما فوق طبيعى است كه بر موجودات مختلف اين جهان حكومت مىكند و همه آنها مجبورند در برابر آن زانو زنند و لحظه اى از اين قوانين سرپيچى نكنندو اگر فرضا سرپيچى كنند ممكن است محو و نابود گردند يك نوع (اسلام و تسليم) در برابر فرمان خدا است ، بنابراين اشعه آفتاب كه به درياها مى تابد و بخارآب كه از دريا بر مى خيزد و قطعات ابر كه به هم مى پيوندند دانه هاى باران كه ازآسمان فرو مى ريزد، درختانى كه بر اثر آن نمو مى كنند و گلها كه در پرتو آنشكفته مى شوند همه مسلمان اند زيرا هر كدام در برابر قانونى كه آفرينش براى اوتعيين كرده است تسليم اند.
نوع ديگرى از فرمان خدا هست كه فرمان تشريعى ناميده مى شود يعنى
قوانينى كه در تشريع آسمانى و تعليمات انبياء وجود داشته است تسليم در برابرآنها جنبه (اختيارى ) دارد و تنها افراد با ايمان هستند كه به خاطر تسليم درمقابل آنها شايسته نام (مسلمان ) مى باشند البته سرپيچى از اين قوانين نيزبالمال دست كمى از سرپيچى از قوانين آفرينش ندارد كه اين هم باعث انحطاط و عقبماندگى و يا نابودى است .
و از آنجا كه جمله (اسلم ) در آيه فوق اشاره به معنى وسيع اسلام است كه هر دو قسمترا در بر مى گيرد و لذا مى فرمايد: جمعى از روى اختيار تسليم مى شوند (طوعا) مانندمومنان و جمعى از روى اجبار (كرها) مانند كافران نسبت به قوانين تكوينى ، بنابراينمعنى آيه اين است كه كافران با اين كه از قبول اسلام در برابر بخشى از فرمانهاىخدا سرباز زده اند ناچار به قبول بخش ديگر شده اند، پس چرا آنها در برابر همهقوانين الهى و دين و آيين حق يك باره تسليم نمى شوند.
احتمال ديگرى كه در تفسير آيه مى باشد و بسيارى از مفسران آن را ذكر كرده اند و درعين حال منافاتى با آنچه در بالا گفتيم ندارد اين است كه افراد با ايمان درحال رفاه و آرامش از روى رغبت و اختيار به سوى خدا مى روند، اما افراد بى ايمان تنهابه هنگام گرفتارى و مشكلات طاقت فرسا به سوى او مى شتابند و او را ميخوانند و بااين كه در حال معمولى شريكهائى براى اوقايل مى شوند در آن لحظات سخت و حساس جز او كسى را نمى شناسند و نمى خوانند.
از آنچه گفته شد معلوم شد كه من در جمله من فى السموات و الارض همشامل موجودات عاقل مى شود و هم غير عاقل (و به اصطلاح اين واژه كه مخصوص موجوداتعاقل است به عنوان تغليب به معنى گسترده ترى اطلاق شده است ) و طوعا اشاره بهموجودات عاقل و مومن است و كرها اشاره به كافران و موجودات غيرعاقل .
در آيه بعد خداوند به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) (و همه پيروان او) دستورمى دهد كه نسبت به همه تعليمات انبياء و پيامبران پيشين ، علاوه بر آنچه را پيغمبراسلام نازل شده ايمان داشته باشند.
مى فرمايد: بگو: ايمان به خدا آورديم و به آنچه بر ما و بر ابراهيم واسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط (پيامبران تيرههاى بنىاسرائيل ) نازل شده و آنچه به موسى و عيسى و همه پيامبران از سوى پروردگارشانداده شده است نيز ايمان آورديم ما در ميان آنها فرقى نمى گذاريم و ما در برابر اوتسليم هستيم (قل آمنا بالله و ما انزل علينا و ماانزل على ابرهيم و اسمعيل و اسحق و يعقوب و الاسباط و ما اوتى موسى و عيسى و النبيونمن ربهم لا نفرق بين احد منهم و نحن له مسلمون ).
آرى ما هيچ فرقى ميان آنها از نظر حقانيت قايل نيستيم ، همه را به رسميت ميشناسيم ، همهرهبران الهى بوده اند و همگى براى هدايت خلق مبعوث شده اند و ما در برابر فرمان خدااز هر نظر تسليم هستيم و بنابراين دست تفرقه اندازان را به اين وسيله كوتاه مى كنيم.
و بالاخره در آخرين آيه به عنوان يك نتيجه گيرى كلى مى فرمايد: هر كس غير از اسلامآيينى براى خود انتخاب كند از او پذيرفته نخواهد شد و در آخرت از زيانكاران است (ومن يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الاخرة من الخاسرين ).
جمله (يبتغ ) از ماده (ابتغاء) به معنى تلاش و كوشش است كه هم در موارد شايستهو هم ناشايسته به كار ميرود و در هر مورد تابع قرائنى است كه در آن مورد وجود دارد.
به اين ترتيب از مفهوم عام اسلام به عنوان يكاصل كلى كه همان تسليم در مقابل حق است به مفهوم خاص آن يعنى آيين اسلاممنتقل مى شود كه نمونه كامل و اكمل آن است و مى گويد: امروز جز آيين اسلام از هيچ كسپذيرفته نيست و در
عين احترام به همه اديان الهى برنامه امروز، اسلام است . همانگونه كه دانشجويان دورهدكترا در عين احترام به تمام دروسى كه در مقاطع مختلف تحصيلى مانند ابتدائى ،راهنمائى و دبيرستان و دوره ليسانس ‍ خوانده اند تنها درسى را كه بايددنبال كنند همان دروس سطح بالاى مقطع نهايى خودشان است و پرداختن به غير از آن جززيان و خسران چيزى نخواهد داشت و آنها كه با تقليد نا بجا و تعصب جاهلى ومسائل نژادى و خرافات خود ساخته پشت به اين آيين كنند بدون شك گرفتار زيان وخسران خواهند شد و جز تاسف و ندامت از سرمايه هاى عمر و حيات كه بر باد داده اندنتيجه اى نخواهند گرفت .
جمعى از مفسران گفته اند كه اين آيه درباره دوازده نفر از منافقاننازل شده كه اظهار ايمان كرده بودند و سپس مرتد شدند و از مدينه به مكه بازگشتندآيه نازل شد و به آنها اعلام كرد كه هر كس جز اسلام را بپذيرد زيانكار است .
در حديثى از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خوانيم كه فرمود: روز قيامتاعمال را يك به يك (در دادگاه الهى ) مى آورند هر كدام خود را معرفى مى كند يكى مىگويد من نمازم ، ديگرى مى گويد من روزه ام و ... و سپس اسلام را مى آورند و مى گويد:پروردگارا! تو سلامى و من اسلام ، خداوند مى فرمايد:... امروز به واسطه (مخالفتبا) تو مواخذه مى كنم و به تو پاداش ميدهم . خداوند در كتابش مى فرمايد: و من يبتغ غيرالاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الاخرة من الخاسرين .
درباره تفاوت ميان اسلام و ايمان و ويژگيهاى هر كدام و جمع ميان اين آيه و آيات مربوطبه ايمان در سوره حجرات ذيل آيه 14 به خواست خدا بحث خواهد شد.
آيه و ترجمه


كيف يهدى الله قوما كفروا بعد ايمنهم و شهدوا انالرسول حق و جاءهم البينت و الله لا يهدى القوم الظلمين(86)اولئك جزاوهم ان عليهم لعنة الله و الملئكة و الناس اجمعين(87)خلدين فيها لا يخفف عنهم العذاب و لا هم ينظرون(88)الا الذين تابوا من بعد ذلك و اصلحوا فان الله غفور رحيم(89)


ترجمه :
86 - چگونه خداوند جمعيتى را هدايت مى كند كه بعد از ايمان و گواهى به حقانيترسول و آمدن نشانه هاى روشن براى آنها، كافر شدند؟! و خدا، جمعيت ستمكاران را هدايتنخواهد كرد!
87 - كيفر آنها، اين است كه لعن (و طرد) خداوند و فرشتگان و مردم همگى بر آنهاست .
88 - همواره در اين لعن (و طرد و نفرين ) ميمانند، مجازاتشان تخفيف نمييابد، و به آنهامهلت داده نمى شود.
89 - مگر كسانى كه پس از آن ، توبه كنند و اصلاح نمايند، (و در مقام جبران گناهانگذشته برآيند، كه توبه آنها پذيرفته خواهد شد،) زيرا خداوند، آمرزنده و بخشندهاست .
شان نزول :
يكى از انصار (مسلمانان مدينه ) به نام حارث بن سويد دستش به خون بى گناهى بهنام محذر بن زياد آلوده گشت و از ترس مجازات از اسلام برگشت و به مكه فرار كرد (ويازده نفر از پيروان او كه مسلمان شده بودند نيز مرتد شدند) پس از ورود به مكه ازكار خود سخت پشيمان گشت و در انديشه فرو رفت كه در برابر اين جريان چه كند.بالاخره فكرش به اينجا رسيد كه يك نفر را به سوى خود به
مدينه بفرستد تا از پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) سؤال كنند آيا براى او راه بازگشتى وجود دارد يا نه ؟
آيات فوق نازل شد و قبولى توبه او را با شرايط خاصى اعلام داشت ، حارث بنسويد خدمت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) رسيد و مجددا اسلام آورد و تا آخريننفس به اسلام وفادار ماند (ولى يازده نفر ديگر از پيروان او كه از اسلام برگشتهبودند به حال خود باقى ماندند).
در تفسير الدر المنثور و بعضى تفاسير ديگر شان نزولهاى ديگرى براى آيات فوقنقل شده كه تفاوتهاى زيادى با آنچه نقل كرديم ندارد.
تفسير:
كيفر ارتداد
در آيات گذشته سخن از آيين اسلام بود كه تنها آيينمقبول الهى است در اين آيات سخن از كسانى است كه اسلام را پذيرفته و سپس از آنبرگشته اند كه در اصطلاح (مرتد) ناميده مى شوند.
مى فرمايد: (چگونه خداوند جمعيتى را هدايت مى كند كه بعد از ايمان و گواهى بهحقانيت رسول ، و آمدن نشانه هاى روشن براى آنها كافر شدند و خدا جمعيت ستمكاران راهدايت نمى كند)؟ (كيف يهدى الله قوما كفروا بعد ايمانهم و شهدوا انالرسول حق و جاءهم البينات و الله لا يهدى القوم الظالمين ).
چرا خداوند آنها را هدايت نميكند؟ دليل آن روشن است آنها پيامبر را با نشانه هاى روشنشناخته اند و به رسالت او گواهى داده اند بنابراين در بازگشت وعدول از اسلام در واقع ظالم و ستمگرند و كسى كه آگاهانه ظلم و ستم مى كند لايق هدايتالهى نيست او زمينه هاى هدايت را در وجود خود از ميان برده است .
منظور از (بينات ) در آيه فوق ، قرآن مجيد و ساير معجزات پيامبر اسلام است
و منظور از (ظالم ) در اينجا كسى است كه در درجهاول به خود ظلم كرده و راه ارتداد پيش گرفته و در درجه بعد سبب گمراهى ديگران شدهاست .
سپس مى افزايد: (آنها كيفرشان اين است كه لعن خداوند و فرشتگان و همه مردم بر آنهااست ) (اولئك جزاؤ هم ان عليهم لعنة الله و الملائكة و الناس اجمعين ).
(لعن ) در اصل به معنى طرد و دور ساختن آميخته با خشم و غضب است و در مورد خداوندبه معنى دور ساختن از رحمت خويش مى باشد و اما در مورد فرشتگان و مردم به معنى خشمو تنفر و طرد معنوى يا تقاضاى از خداوند درباره دور ساختن اين گونه افراد از رحمتاست .
آرى اين مرتدان ظالم و ستمگر كه آگاهانه اين راه را پيموده اند چنان در فساد و گناهفرو مى روند كه مورد نفرت همه افراد عاقل و با هدف عالم اعم از انسان و فرشتگانبلكه از آن بالاتر مورد خشم و غضب پروردگار قرار ميگيرند.
در آيه بعد مى افزايد: (اين در حالى است كه آنها همواره در اين لعن و طرد و نفرتميمانند و مجازات آنها تخفيف نمييابد و به آنها مهلت داده نمى شود) (خالدين فيها لا يخففعنهم العذاب و لا هم ينظرون ).
در واقع اگر اين لعن و طرد جاودانى نبود و يا جاودانى بود و تدريجا تخفيف مى يافت ويا حد اقل مهلتى به آنها داده مى شد تحملش آسانتر بود ولى هيچ يك از اينها دربارهآنها نيست عذابشان دردناك و جاودانى و غير قابل تخفيف و بدون هيچگونه مهلت است درواقع نه از آغاز بريده مى شود، نه از پايان و نه از شدت آن كاهش مى يابد.
در آخرين آيه راه بازگشت را به روى اين افراد مى گشايد و به آنان اجازه توبه مىدهد چرا كه هدف قرآن در همه جا اصلاح و تربيت است و يكى از مهمترين اسباب اصلاح وتربيت گشودن راه بازگشت به روى بدكاران و آلودگان است مى فرمايد: مگر كسانىكه بعد از آن توبه كنند و اصلاح نمايند و در مقام جبران بر آيند (كه توبه آنانپذيرفته مى شود) زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است (الا الذين تابوا من بعد ذلك واصلحوا فان الله غفور رحيم ).
اين آيه مانند بسيارى از آيات ديگر قرآن پس از طرح مساله توبه با جمله (واصلحوا) اين حقيقت را مى فهماند كه توبه تنها ندامت از گذشته و تصميم بر تركگناه در آينده نيست . بلكه شرط قبولى توبه آن است كه بااعمال نيك خود در آينده اعمال زشت پيشين را جبران كند و لذا در بعضى از آيات قرآن بعداز ذكر توبه اشاره به ايمان و عمل صالح شده است مانند آيه فوق و آيه 60 سورهمريم مى فرمايد: الا من تاب و آمن و عمل صالحا: (مگر كسى كه توبه كند و ايمان آوردو عمل صالح انجام دهد) در غير اين صورت توبه يك توبهكامل نيست .
بلكه از اين تعبير استفاده مى شود كه گناه نقصى در ايمان انسان ايجاد مى كند كه بعداز توبه بايد تجديد ايمان كند تا اين نقص بر طرف گردد.
نكته :
آيا توبه (مرتد) پذيرفته مى شود؟
(مرتد) يعنى كسى كه اسلام را پذيرفته و سپس از آن باز گشته ، بر دو قسم است(مرتد فطرى ) و (مرتد ملى ) مرتد فطرى به كسى گفته مى شود كه از پدر ويا مادر مسلمان تولد يافته و يا به قول بعضى در حالى كه نطفه او منعقد شده پدر ويا مادرش مسلمان بوده اند و سپس او اسلام را پذيرفته و بعدا از آن برگشته است ولىمرتد ملى به كسى گفته مى شود كه از پدر و مادر مسلمان تولد نيافته بلكه خود بعداز بلوغ اسلام را پذيرفته و سپس از آن باز گشته است .
توبه مرتد ملى پذيرفته مى شود و در حقيقت مجازات او خفيف است زيرا او مسلمان زاده نيستولى در مورد (مرتد فطرى ) حكم از اين شديدتر و سختتر است گرچه توبه او درواقع و در پيشگاه خداوند پذيرفته مى شود ولى اگر وضع او در دادگاه اسلام ثابتشود محكوم به اعدام خواهد شد و اموال او به عنوان ارث به ورثه مسلمان او مى رسد وهمسر او از او جدا خواهد شد و حتى توبه كردن او نمى تواند جلو اين احكام شديد رابگيرد!
ولى همانطور كه گفتيم اين سختگيرى تنها در مورد مرتد فطرى آن هم در صورتى استكه مرد باشد.
ممكن است كسانى از اين سختگيرى تعجب كنند و آن را يك نوع خشونت شديد غيرقابل انعطاف بدانند كه با روح اسلام سازگار نيست .
ولى در حقيقت اين حكم يك فلسفه اساسى دارد و آن حفظ جبهه داخلى كشور اسلامى وجلوگيرى از متلاشى شدن آن و نفوذ بيگانگان و منافقان است زيرا ارتداد در واقع يكنوع قيام بر ضد رژيم كشور اسلامى است كه در بسيارى از قوانين دنياى امروز نيزمجازات آن اعدام است اگر به افراد اجازه داده شود هر روزمايل بودند خود را مسلمان معرفى كنند و هر روزمايل نبودند استعفا دهند به زودى جبهه داخلى اسلام از هم متلاشى خواهد شد و راه نفوذدشمنان و عوامل و ايادى آنها باز خواهد شد و هرج و مرج شديدى در سراسر جامعه اسلامىپديد خواهد آمد، بنابراين حكم مزبور در واقع يك حكم سياسى است كه براى حفظ حكومتو جامعه اسلامى و مبارزه با ايادى و عوامل بيگانه ضرورى است .
از اين گذشته كسى كه آيينى همچون اسلام را بعد از تحقيق و پذيرش رها كند و بهسوى آيينهاى ديگرى برود معمولا انگيزه صحيح و موجهى ندارد، و بنابراين درخورمجازاتهاى سنگين است و اگر مى بينيم اين حكم درباره زنان خفيفتر است به خاطر اين استكه همه مجازاتها در مورد آنها تخفيف مى يابد.
آيه و ترجمه


ان الذين كفروا بعد ايمانهم ثم از دادوا كفرا لنتقبل توبتهم و اولئك هم الضالون(90)ان الذين كفروا و ماتوا و هم كفار فلن يقبل من احدهممل ء الارض ذهبا و لو افتدى به اولئك لهم عذاب اليم و ما لهم من ناصرين(91)


ترجمه :
90 - كسانى كه پس از ايمان كافر شدند و سپس بر كفر (خود) افزودند، (و در اين راهاصرار ورزيدند،) هيچگاه توبه آنان ، (كه از روى ناچارى يا در آستانه مرگ صورتمى گيرد،) قبول نمى شود، و آنها گمراهان (واقعى )اند (چرا كه هم راه خدا را گم كردهاند، و هم راه توبه را!).
91 - كسانى كه كافر شدند و در حال كفر از دنيا رفتند، اگر چه در روى زمين پر از طلاباشد، و آن را به عنوان فديه (و كفاره اعمال بد خويش ) بپردازند، هرگز از هيچ يكآنها قبول نخواهد شد، و براى آنان ، مجازات دردناك است ، و ياورانى ندارند.
شان نزول :
بعضى گفته اند آيه اول در مورد اهل كتاب كهقبل از بعثت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) به او ايمان آورده بودند اما پساز مبعث به او كفر ورزيدند نازل شده ، و بعضى ديگر گفته اند در مورد (حارث بنسويد) و يازده نفر از ياران او كه از اسلام برگشته بودندنازل شده ولى حارث پشيمان شد و توبه كرد و چنانكه در شاءننزول آيه قبل نيز اشاره شد يازده نفر از همراهان او بهحال خود باقى ماندند و باز نگشتند و در پاسخ دعوت حارث به او گفتند: ما در مكه مىمانيم و به كار خود بر ضد محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) ادامه مى دهيم و انتظارشكست او را داريم اگر مقصود ما حاصل شد چه بهتر و در غير اين صورت راه توبه بازاست و هر گاه برگرديم (او ما را مى پذيرد و) درباره ما همان
چيزى كه درباره حارث نازل شد نازل مى گردد. هنگامى كهرسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) مكه را فتح كرد بعضى از آنها وارد اسلامشدند و توبه آنها پذيرفته شد و اما در مورد كسانى كه درحال كفر از دنيا رفته بودند آيه دوم نازل گرديد.
تفسير:
توبه بى فايده
در آيات قبل سخن از كسانى در ميان بود كه از راه انحرافى خود پشيمان شده و توبهحقيقى نموده بودند و لذا توبه آنها قبول شد ولى در اين آيه سخن از كسانى است كهتوبه آنها پذيرفته نيست اينها كسانى هستند كه نخست ايمان آورده سپس كافر شده و دركفر پافشارى و اصرار دارند و به همين دليل هيچگاه حاضر به پيروى از دستورات حقنيستند مگر اينكه كار بر آنها مشكل شود و راهى جز اطاعت و توبه و تسليم نبينند يقيناخداوند توبه اين گونه افراد را قبول نخواهد كرد.
مى فرمايد: (كسانى كه بعد از ايمان آوردن كافر شدند سپس بر كفر خود افزودند (ودر اين راه اصرار ورزيدند) هيچگاه توبه آنانقبول نمى شود (چرا كه از روى ناچارى صورت مى گيرد) و آنها گمراهان اند) چرا كههم راه خدا را گم كرده اند و هم راه توبه را (ان الذين كفروا بعد ايمانهم ثم ازدادوا كفرالن تقبل توبتهم و اولئك هم الضالون ).
توبه آنها ظاهرى است چرا كه وقتى پيروزى طرفداران حق را ببينند از روى ناچارىاظهار پشيمانى و توبه مى كنند و طبيعى است كه چنين توبه اى پذيرفته نشود.
احتمال ديگرى كه در تفسير اين آيه داده شده اين است كه اينگونه اشخاص زمانى پشيمانمى شوند و توبه مى كنند كه خود را در آستانه مرگ و پايان عمر ببينند
و ميدانيم كه در آن ساعت درهاى توبه بسته مى شود و چنان توبه اى پذيرفته نخواهدشد. در واقع اين آيه شبيه همان چيزى است كه در سوره نساء آيه 18 آمده كه مى فرمايد:(كسانى كه اعمال بد انجام مى دهند و به هنگامى كه مرگشان فرا مى رسد توبه مىكنند توبه آنها پذيرفته نيست ).
تفسير سومى براى آيه ذكر شده كه منظور از آن توبه از گناهان معمولى درحال كفر است . مثلا كسى در كفر خود اصرار داشته باشد ولى از گناهانى مانند ظلم و غيبتو فحشاء توبه كند توبه او بيفايده است چرا كه شستن آلودگيهاى سطحى از جان ودل با وجود آلودگيهاى شديد و عميق مؤ ثر نخواهد بود.
لازم به يادآورى است كه تفسيرهاى سه گانه فوق منافاتى با هم ندارد و ممكن است آيهناظر به تمام اين توبه هاى بيهوده باشد هر چند تفسيراول با آيات گذشته و شان نزول اين آيات سازگارتر است .
در آيه بعد به دنبال اشاره اى كه در آيه گذشته به توبه هاى بيهوده شد سخن ازكفاره بيهوده مى گويد: مى فرمايد: كسانى كه كافر شدند و درحال كفر از دنيا رفتند اگر تمام روى زمين پر از طلا باشد و آن را به عنوان فديه (وكفاره اعمال زشت خويش ) بپردازند هرگز از آنها پذيرفته نخواهد شد (ان الذين كفروا وماتوا و هم كفار فلن يقبل من احدهم مل ء الارض ذهبا و لو افتدى به ).
روشن است كفر تمام اعمال نيك انسان را بر باد مى دهد و اگر تمام روى زمين پر از طلاباشد و در راه خدا انفاق كنند پذيرفته نخواهد شد و صد البته اگر چنين چيزى در قيامتدر اختيار آنها باشد و بدهند پذيرفته نيست .
بديهى است منظور از اين تعبير (تمام روى زمين پر از طلا باشد و انفاق كنند) اين استكه انفاق آنها هر قدر زياد هم باشد با وجود آلودگى روح و جان و دشمنى با حق بىفايده است و گرنه معلوم است كه اگر مجموع زمين پر از طلا گردد در آن
موقع ارزش طلا با خاك يكسان خواهد بود. بنابراين جمله بالا كنايهاى براى بيان وسعتدايره انفاق و بخشش است .
در اينكه منظور از اين انفاق در اين جهان يا جهان ديگر است مفسران دواحتمال داده اند ولى ممكن است آيه ناظر به هر دو باشد چه تمام دنيا را درحال حيات خود انفاق كنند و چه در قيامت به عنوان فديه بدهند پذيرفته نيست هر چند ظاهرآيه نشان مى دهد كه مربوط به جهان ديگر است . زيرا مى گويد: كسانى كه كافرشدند و در حال كفر از دنيا رفتند يعنى پس از مرگ درحال كفر اگر فرضا بزرگترين ثروتهاى جهان در اختيارشان باشد و تصور كنندهمانند اين جهان مى توانند با استفاده از ثروت مجازات الهى را از خود دور سازند سخت دراشتباه اند و اين جريمه مالى و فديه به هيچ وجه در مجازات آنها اثر نخواهد داشت . درواقع مضمون آيه شبيه چيزى است كه در آيه 15 سوره حديد آمده است كه مى گويد:فاليوم لا يوخذ منكم فدية و لا من الذين كفروا: (امروز نه از شما (منافقان ) و نه ازكافران فديه و غرامتى گرفته (و پذيرفته ) نمى شود).
و در پايان آيه به نكته ديگرى اشاره فرموده ، مى گويد: آنها كسانى هستند كه مجازاتدردناك دارند و ياورى ندارند (اولئك لهم عذاب اليم و ما لهم من ناصرين ).
يعنى نه تنها فديه و انفاق به حال آنها سودى ندارد بلكه شفاعت ، شفاعت كنندگان نيزشامل حال آنها نمى شود زيرا شفاعت شرايطى دارد كه يكى از مهمترين آنها ايمان به خدااست و به همين دليل اگر تمام شافعان روز قيامت جمع شوند تا براى فرد بيايمانىشفاعت كنند پذيرفته نخواهد شد.
و اصولا چون شفاعت به اذن خدا است آنها هرگز از چنين افراد نالايقى شفاعت نمى كنند كهشفاعت نيز لياقتى لازم دارد، چرا كه اذن الهىشامل افراد نالايق نمى شود.
پروردگارا! توفيقى مرحمت فرما كه پيش از بسته شدن درهاى توبه ، توبه كنيم وبه سوى تو باز گرديم .
خداوندا! لياقتى مرحمت كن كه مشمول شفاعت پاكان و نيكان شويم .
خداوندا! حسن عاقبت كه از برترين نعمتهاى تو است از ما دريغ مدار.
آمين يا رب العالمين
1- اقتباس از الميزان ، جلد 2 صفحه 134. (ذيل آيه 213 سوره بقره ).
2- الدر المنثور، جلد 1 صفحه 243 و تفسير كبير جلد 6 صفحه 20.

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation