بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شرح نهج البلاغه بخش 2, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     401 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     402 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     403 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     404 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     405 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     406 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     407 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     408 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     409 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     410 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     411 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     412 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     413 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     414 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     415 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     416 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     417 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     418 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     419 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     420 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     421 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     422 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     423 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     424 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     425 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     426 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     427 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     428 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     429 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     430 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     431 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     432 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     433 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     fehrest - فهرست مطالب
 

 

 
 

 

 


1. بحارالانوار، جلد 75، صفحه 11.

[411]

 

 

بخش دوّم

 

رَحِمَ اللهُ امْرَأً تَفَكَّرَ فَاعْتَبَرَ، واعْتَبَرَ فَأَبْصَرَ، فَكَأَنَّ مَا هُوَ كَائِنٌ مِنَ الدُّنْيَا عَنْ قَلِيل لَمْ يَكُنْ، وَ كَأَنَّ مَا هُوَ كَائِنٌ مِنَ الآخِرَةِ عَمَّا قَلَيل لَمْ يَزَلْ، وَ كُلُّ مَعْدُود مُنْقَض، وَ كُلُّ مُتَوَقَّع آت، وَ كُلُّ آت قَرِيبٌ دَان.

 

ترجمه

رحمت خدا بر آن كس باد كه انديشه كند، عبرت گيرد، و بينا شود، آنچه هم اكنون از دنيا موجود است پس از مدّت كوتاهى فكر مى كنيد گوئى هرگز وجود نداشته، و آنچه از آخرت به زودى فرا مى رسد گوئى همواره بوده است. هر چيز كه به شمارش آيد (مانند ساعات عمر،) سرانجام پايان مى گيرد، و هر چيز انتظارش را داريد، خواهد آمد و هر آينده اى قريب و نزديك است.

 

شرح و تفسير

ساعات عمر به سرعت مى گذرد!

امام(عليه السلام) در اين فراز از خطبه - كه در واقع نتيجه گيرى از فراز سابق است - مى فرمايد: «رحمت خدا بر آن كس باد كه انديشه كند و عبرت گيرد و بينا شود!». (رَحِمَ اللهُ امْرَأً تَفَكَّرَ فَاعْتَبَرَ، واعْتَبَرَ فَأَبْصَرَ).

به يقين، منظور امام(عليه السلام) تفكّر در مسائلى است كه درباره سرنوشت دنيا، در فراز قبل بيان فرموده است و به يقين تفكّر در آن ويژگى هاى شش گانه دنيا، مايه عبرت

[412]

است و سبب بيدارى و هشيارى انسانها. و واضح است كسى كه عبرت گيرد و پند بياموزد، بينا مى شود و به جاى ظواهر اشيا و حوادث، باطن آنها را مى نگرد و به ريشه ها و نتيجه ها فكر مى كند و راه نجات را در سايه اين تفكّر و عبرت و بينايى پيدا مى كند و به تعبير ديگر: انسان با تفكّر و انديشه در حوادث امروز و ديروز، با يك سلسله حقايق آشنا مى شود و با منطبق ساختن آنها بر امورى كه در پيش دارد، راه صحيح را پيدا مى كند.

در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم كه شخصى سؤال كرد: «آيا اين روايت صحيح است كه «إِنَّ تَفَكُّرَ سَاعَة خَيْرٌ مِنْ قِيَامِ لَيْلَة; ساعتى انديشيدن بهتر است از يك شب بيدار بودن و عبادت كردن؟» فرمود: آرى! پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: «تَفَكُّرُ سَاعَة، خَيْرٌ مِنْ قِيَامِ لَيْلَة» راوى سؤال مى كند: «كَيْفَ يَتَفَكَّرُ; چگونه فكر كند؟» حضرت فرمود: «يَمُرُّ بِالدُّورِ الْخَرِبَةِ، فَيَقُولُ: أَيْنَ بَانُوكِ؟ أَيْنَ سَاكِنُوكِ؟ مَالَكِ لاَ تَتَكَلِّمِينَ؟; از كنار خانه هاى ويران شده مى گذرد (رو به آنها كرده) مى گويد: سازندگان شما كجا رفتند، ساكنان شما چه شدند، چرا سخن نمى گوييد؟!»(1)

و اگر گوش شنوايى در كار باشد پيام ها و گفتگوهاى اين ويرانه ها را به خوبى مى شنود:

هر شكاف خرابه اى دهنى است كه به معموره جهان خندد! در ادامه اين سخن مى فرمايد: «آنچه هم اكنون از دنيا موجود است پس از مدّت كوتاهى فكر مى كنيد اصلا وجود نداشته و آنچه از آخرت به زودى فرا مى رسد، همواره بوده است!» (فَكَأَنَّ مَا هُوَ كَائِنٌ مِنَ الدُّنْيَا عَنْ قَلِيل لَمْ يَكُنْ، وَ كَأَنَّ مَا هُوَ كَائِنٌ مِنَ الآخِرَةِ عَمَّا قَلَيل لَمْ يَزَلْ).

اشاره به اينكه دنيا به قدرى سريع مى گذرد، و آخرت به قدرى سريع مى آيد، كه


1. بحارالانوار، جلد 68، صفحه 324، حديث 16.

[413]

انسان اين چنين تصوّر مى كند هرگز دنيايى وجود نداشته و هميشه آخرت وجود داشته است.

ما اين مسأله را در بسيارى از حوادث دنيا آزموده ايم; گاه از كنار خانه بعضى از بزرگان پيشين، كه روزى مركزى پرغوغا و پر رفت و آمد بود مى گذريم، آنچنان سكوت و خاموشى بر آن حاكم است كه گويى هرگز در اينجا خبرى نبود.

در پايان فراز به سه نكته مهمّ ديگر در سه عبارت كوتاه اشاره مى فرمايد و مى گويد: «هر چيز به شمارش آيد (مانند ساعات عمر) سرانجام پايان مى گيرد، و هر چيز انتظارش را داريد خواهد آمد، و هر آينده اى قريب و نزديك است!» (وَ كُلُّ مَعْدُود مُنْقَض، وَ كُلُّ مُتَوَقَّع آت، وَ كُلُّ آت قَرِيبٌ دَان).

جمله اوّل اشاره به قاعده كلّى فلسفى است كه هر چيزى تحت عدد در آيد محدود است و هر چه محدود است پايان پذير است و از آنجا كه عمر انسانها و عمر تمام دنيا تحت اعداد و ارقام در مى آيد، بايد همه در انتظار پايان گرفتن آن باشيم و جمله هاى بعد مكمّل آن است; چرا كه آنچه در انتظارش هستيم روزى به سراغ ما مى آيد و آنچه روزى به سراغ ما مى آيد; از ما دور نيست! بنابراين، مرگ و پايان زندگى را نبايد مطلبى دور دست تصوّر كرد و عمر را نمى توان جاودانى شمرد و در واقع، اين جمله هاى سه گانه به منزله دليلى است براى آنچه در عبارات قبل آمد.

 

نكته

چشم عبرت بين!

زندگى انسانها در هر عصر و مكان، مملوّ از درس هاى عبرت است; درسهايى كه دل را بيدار مى كند و حجابها را كنار مى زند و ماهيّت زندگى دنيا را برملا مى سازد; ولى افسوس كه ديده عبرت بين كم است!!

[414]

مردم غالباً از كنار حوادث آموزنده مى گذرند و مخصوصاً تكرار آنها سبب بى اعتنايى است.

مسئله «فرا افكنى» عامل ديگرى براى عبرت نگرفتن از حوادث است. گويى ناكامى ها، شكست ها، زوال قدرت ها، همه براى ديگران است و ما جاودانه، جوان و تندرست و پرقدرت، خواهيم ماند و دنيا به كام ما مى گردد!

اگر واقعاً ديده عبرت بين باشد، در و ديوار و زمين و زمان، با زبان بى زبانى به ما درس مى آموزند و هشدار مى دهند.

در حديث جالبى كه از امام موسى بن جعفر(عليه السلام) نقل شده به اين نكته اشاره گرديده است. روزى «هارون الرشيد» نامه اى خدمت آن حضرت نوشت با اين مضمون كوتاه: «عِظْنِي وَ أَوْجِزْ; مرا موعظه كن و اندرز ده، امّا مختصر كن!». (البتّه بسيار بعيد است كه اين گونه افراد در گفته ها و نوشته هايشان صادق باشند و خواهان پند و اندرز; زيرا معمولا اين مسائل نيز جزيى از برنامه هاى سياسى آنهاست، تا به مردم نشان دهند، ما هم اهل موعظه ايم و از فرزند پيامبر، اندرز و رهنمودى خواستيم).

امام(عليه السلام) در پاسخ او اين جمله كوتاه و پرمعنا را رقم زد: «مَامِنْ شَيْء تَرَاهُ عَيْنَكَ إِلاَّ وَ فِيهِ مَوْعِظَةٌ; هر چه را مى بينى موعظه و پيامى دارد».(1)

آرى! زمين و آسمان، برگ هاى درختان و تمام جان داران، حوادث زندگى بشر، ناله بيماران، موى سپيد پيران، قامت خميده بزرگسالان، قبرستان هاى خاموش و كاخ هاى ويران شده شاهان، به هر كدام بنگرى مجموعه اى از عبرت ها و اندرزها را در دل خود نهفته است.

در واقع، امام(عليه السلام) با كنايه به هارون مى گويد: ديده عبرت بين پيدا كن! عبرت


1. سفينة البحار، ماده «وعظ».

[415]

فراوان است; گوش شنوا پيدا كن! همه جا پر از آواز و اندرز است. كمبود در عبرت ها و اندرزها نيست، كمبود در گوش هاى شنوا و چشم هاى بيناست.

كاخ كسرى، اندرزهاى مؤثّر خود را به همه مى دهد، تنها خاقانى ها كه گوش شنوا دارند آن را مى شنوند.

ويرانه هاى كاخ جمشيد در فارس، به همه گردشگران اندرز مى دهد، ولى آنها كه به هنگام تماشاى اين آثار گوش شنوا دارند، كمند! امّا مرد عالم و دانشمند و روحانى گرانقدرى همچون «شيخ على ابى وردى شيرازى»(1) پيام آن را با گوش جان مى شنود و از زبان فاخته اى (پرنده اى است با آواز حزن انگيز) كه در كنار اين كاخ ويران نشسته بود، گفتنى ها را مى گويد و چنين مى سرايد:

در بارگه جمشيد دى فاخته اى خوش خوان با نغمه چنين مى گفت: اى طُرفه كهن ايوان

بر تخت درو ريزت، در پايه دهليزت كوجم كه دهد فرمان؟ كو درگه و كو دربان؟

جمشيد كه بر خورشيد بر سود كلاهِ زر آن تارك و آن افسر، با خاك شده يكسان

جم عبرت مردم شد، افسر ز سرش گم شد سر خشت سر خُم شد، هان اى سر باهُش، هان!

اين پند خموشان است، گر پند زبان خواهى رَوْ آيه «أَوْرَثْنَا» از سوره قرآن خوان


1. اين مرد از بزرگانى است كه قريب به عصر ما مى زيسته، از شاگردان مرحوم آيت الله خراسانى و شرحى بر فرائد شيخ انصارى (ره) دارد.

[416]

گويد كه نشد يكدم، بر مرگ تبهكاران نى خاطر خود پژمان، نى چشم فلك گريان(1)


1. اشاره به اين آيات شريفه است: «كَمْ تَرَكُوا مِنْ جَنَّات وَ عُيُون * وَ زُروُع وَ مَقَام كَرِيم * وَ نَعْمَةِ كَانُوا فِيهَا فَاكِهينَ * كَذلِكَ وَ أَوْرَثْنَاها قَوْماً آخِرَينَ * فَمَا بَكَتْ عَلَيْهُمْ السَّمَاءُ وَ الأَرْضُ وَ مَا كَانُوا مُنْظرِينَ; چه بسيار باغ ها و چشمه ها كه از خود به جاى گذاشتند. و زراعت ها و قصرهاى زيبا و گران قيمت و نعمت هاى فراوان ديگر كه در آن (غرق) بودند. اين چنين بود ماجراى آنان و با اينها را ميراث براى اقوام ديگرى قرار داديم. نه آسمان بر آنان گريست و نه زمين و نه به آنها مهلتى داده شد» (سوره دخان، آيات 25 تا 29).

[417]

 

 

بخش سوم

 

و منها: الْعَالِمُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ، وَ كَفَى بِالْمَرءِ جَهْلا أَلاَّ يَعْرِفَ قَدْرَهُ; وَ إِنَّ مِنْ أَبْغَضِ الرِّجَالِ إِلَى اللهِ تَعَالَى لَعَبْداً وَ كَلَهُ اللهُ إِلَى نَفْسِهِ، جَائِراً عَنْ قَصْدِ السَّبِيلِ، سَائِراً بَغَيْرِ دَلِيل; إِنْ دُعِىَ إِلَى حَرْثِ الدُّنْيَا عَمِلَ، وَ إِنْ دُعِيَ إِلَى حَرْثِ الاْخِرَةِ كَسِلَ! كَأَنَّ مَا عَمِلَ لَهُ وَاجِبٌ عَلَيْهِ; وَ كَأَنَّ مَا وَنَى فِيهِ سَاقِطٌ عَنْهُ!

 

ترجمه

عالم كسى است كه قدر و منزلت خويش را بشناسد; و براى نادانى انسان همين بس كه قدر و منزلت خود را نشناسد! از مبغوض ترين افراد نزد خدا، بنده اى است كه خداوند او را به خودش واگذاشته; از راه راست منحرف گشته و بدون راهنما گام بر مى دارد. او (چنان فريفته دنياست كه) اگر به تحصيل دنيا خوانده شود، اجابت مى كند و براى آن مى كوشد و اگر به تحصيل آخرت دعوت شود، سستى مىورزد; گويا آنچه را براى آن كار مى كند بر او واجب است و آنچه در آن سستى نشان مى دهد، از او ساقط مى باشد!.

 

شرح و تفسير

عالمان و عالم نمايان

امام(عليه السلام) در اين بخش از خطبه - كه بخش جداگانه اى به نظر مى رسد، هر چند

[418]

بى ارتباط به بخش هاى گذشته نيست - به سراغ معرّفى عالمان حقيقى و عالم نمايان مى رود و با اوصاف دقيقى، وضع آنها را مشخّص مى سازد. نخست مى فرمايد: «عالم كسى است كه قدر و منزلت خويش را بشناسد!». (الْعَالِمُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ).

و براى تأكيد بيشتر مى افزايد: «و براى نادانى انسان همين بس كه قدر و منزلت خود را نشناسد!». (وَ كَفَى بِالْمَرءِ جَهْلا أَلاَّ يَعْرِفَ قَدْرَهُ).

در تفسير اين دو جمله، احتمالاتى وجود دارد كه همه، مناسب است و مى تواند در مفهوم كلام مولا جمع باشد:

نخست اينكه، عالم واقعى كسى است كه جايگاه و ارزش خود را در اين جهان هستى در برابر عظمت پروردگار بشناسد: بداند ذرّه اى ناچيز است كه وابسته به وجودى است بى پايان; و همين وابستگى او را به خدا آشنا مى سازد و در مسير قرب الى الله حركت مى دهد; شبيه آنچه در تفسير حديث مشهور «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ، فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»(1) آمده است.

ديگر اينكه، منظور شناخت ارزش و جايگاه واقعى در اجتماع است و به تعبير ديگر: عالم واقعى كسى است كه از بلند پروازى هاى دور از منطق، بپرهيزد و پايش را از گليم خويش بيرون نكشد و در جايگاهى كه براى آن آمادگى ندارد، خود را قرار ندهد و آبروى خويش را نبرد.

شبيه آنچه در بعضى از تعبيرات آمده كه «رَحِمَ اللهُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ، وَ لَمْ يَتَجَاوَزْ حَدَّهُ; رحمت خدا بر آن كس كه قدر و منزلت خويش را بشناسد و ازحدّ خود تجاوز نكند».(2)

سوم اينكه، منظور آن است كه انسان موجودى است با ارزش، داراى استعدادهاى والاست; نبايد گوهر گرانبهاى وجود خود را ارزان بفروشد و


1. بحارالانوار جلد 2، صفحه 32، حديث 22.
2. اين جمله معروفى است كه در افواه دانشمندان، با استفاده از احاديث شهرت يافته است.

[419]

سرمايه هاى بزرگ خداداد را از دست دهد; شبيه آنچه در شعر معروف منسوب به مولا اميرمؤمنان(عليه السلام) آمده است:

أَتَزْعَمُ أَنَّكَ جِرْمٌ صَغِيرٌ وَ فَيكَ انْطَوَى الْعَالَمُ الأكْبَرُ «آيا گمان مى كنى موجود كوچكى هستى حال آنكه عالم كبير در تو خلاصه شده است».

البتّه با توجّه به اينكه استعمال لفظ در اكثر از معنا هيچ مشكلى ندارد، بلكه از زيبايى ها و بدايع كلام است، جمع بودن هر سه تفسير در كلام بالا بعيد به نظر نمى رسد; هر چند جمله هاى بعد در اين خطبه، با معناى دوم و سوم متناسب تر است.

و در ادامه اين سخن و به عنوان شرح بيشتر، عالم نمايان بى خبر و دور از حق را چنين معرّفى مى كند: «از مبغوض ترين افراد نزد خدا بنده اى است كه خدا او را به خودش واگذاشته، از راه راست منحرف گشته، و بدون راهنما گام بر مى دارد!» (وَ إِنَّ مِنْ أَبْغَضِ الرِّجَالِ إِلَى اللهِ تَعَالَى لَعَبْداً وَ كَلَهُ اللهُ إِلَى نَفْسِهِ، جَائِراً عَنْ قَصْدِ السَّبِيلِ، سَائِراً بَغَيْرِ دَلِيل).

بديهى است تنها كسى از ميان انبوه موانع و خطرها و پرتگاه ها مى تواند بگذرد و به مقصد برسد كه مشمول عنايت الهى و تحت رعايت او باشد و اگر كسى - به خاطر اعمالش - به خود رها شود، به يقين هلاك خواهد شد; از راه راست منحرف مى گردد و بدون راهنما در بيابان زندگى سرگردان مى شود!

براى توضيح بيشتر مى افزايد: «او (چنان فريفته دنياست كه) اگر به كشت دنيا خوانده شود، اجابت مى كند و براى آن مى كوشد، و اگربه كشت آخرت (و سعادت جاويدان) دعوت شود، سستى مىورزد!» (إنْ دُعِيَ إلى حَرْثِ الدُّنيا عَمِلَ، وَ إِنْ دُعِيَ إِلَى حَرْثِ الآخِرَةِ كَسِلَ!).

[420]

آن جديّت در امر دنيا و اين سستى و كسالت در امر آخرت، به خاطر آن است كه باورهايش نسبت به آخرت ضعيف و اعتقادش به وعده هاى الهى سست و بى پايه است. دنيا را نقد پنداشته و آخرت را نسيه!

از همين رو در آخرين جمله مى فرمايد: «گويى آنچه را براى آن كار مى كند (از امور دنيا) و لذّات زود گذرش بر او واجب است، و آنچه در آن سستى نشان مى دهد از او ساقط مى باشد!». (كَأَنَّ مَا عَمِلَ لَهُ وَاجِبٌ عَلَيْهِ; وَ كَأَنَّ مَا وَنَى فِيهِ سَاقِطٌ عَنْهُ).(1)

تعبير به كشت و كشتزار درباره دنيا و آخرت اقتباس از اين آيه شريفه است: «مَنْ كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الآخِرَةِ نَزِدْلَهُ فِي حَرْثِهِ وَ مَنْ كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَ مَالَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ نَصيِب; كسى كه زراعت آخرت را بخواهد بر محصولش مى افزاييم و كسى كه كشت دنيا را بطلبد مقدارى از آن را به او مى دهيم، امّا در آخرت هيچ بهره اى نخواهد داشت».(2)

دنيا مى تواند مزرعه پر بركت آخرت باشد و مى تواند كشتزار كم درآمد اين دنيا. اعمال خوب و بد، بذرهايى است كه در آن افشانده مى شود; اعمال نيك، مانند بذرى است كه هفت خوشه و از هر خوشه اى يك صد دانه و بيشتر ثمر مى دهد; و اعمال بد، همچون بذرى است كه در شوره زار افشانده مى شود كه «لاَ يَخْرُجُ إِلاَّ نَكِداً»(3)«جز بهره اى اندك از آن حاصل نمى شود».

ضمناً جمله اخير به خوبى نشان مى دهد كه اعمال نيك و بد از اعتقادات قوى و سست سرچشمه مى گيرد.

* * *


1. «وَنى» از مادّه «ونى» (بر وزن رمى) به معناى سستى ورزيدن و اظهار ضعف و خستگى است.
2. سوره شورى، آيه 20.
3. سوره اعراف، آيه 58.

[421]

نكته

عالمان واقعى كيانند؟

امام(عليه السلام) در اين بخش از خطبه، اوصاف عالمان واقعى و عالم نمايان را به خوبى روشن ساخته و نخستين وصف آنها را نشناختن قدر خويش بيان فرموده. نه قدر خود را در برابر عظمت خدا مى دانند و نه قدرت خود را در برابر اجتماع و نه در برابر خودش. و آن كس كه قدر و پايه خويش را نشناسد. در ميان امواج جهل و بدبختى سرگردان خواهد شد و سرانجام خدا او را به حال خودش وا مى گذارد و در بيابان زندگى حيران مى گردد; جز مواهب مادّى را به رسميّت نمى شناسد; دنيا را آب و آخرت را سراب مى پندارد; حلال و حرام، و حق و باطل براى او يكسان است; ضدّ ارزش ها در نظرش ارزش، و ارزش ها در نظرش رنگ باخته و بى ارزش مى شوند. چنان به دنبال مال و مقام مى دود كه گويى اَوْجَب واجبات است و چنان در برابر وظايف واجب خود سستى مىورزد، كه گويى از محرّمات است.

در خطبه «هفدهم» امام(عليه السلام) بحث هاى بيشترى در اين زمينه بيان فرموده و داد سخن داده است، به شرح و تفسير ما از آن خطبه، در جلد اوّل، صفحه 583 مراجعه فرماييد.

 

[422]

[423]

 

 

بخش چهارم

 

و منها: وَذلِكَ زَمَانٌ لاَ يَنْجُو فِيهِ إِلاَّ كُلُّ مُؤْمِن نُوَمَة، «إِنْ شَهِدَ لَمْ يُعْرَفْ، وَ إِنْ غَابَ لَمْ يُفْتَقَدْ، أُولَئِكَ مَصَابِيحُ الْهُدَى،» وَ أَعْلاَمُ السُّرَى، لَيْسُوا بِالْمَسَايِيحِ، وَ لاَ الْمَذَايِيعِ الْبُذُرِ، أُولَئِكَ يَفْتَحُ اللهُ لَهُمْ أَبْوَابَ رَحْمَتِهِ وَ يَكْشِفُ عَنْهُمْ ضَرَّاءَ نِقْمَتِهِ.

أَيُّهَا النَّاسُ، سَيَأْتِي عَلَيْكُمْ زَمَانٌ يُكْفَأُ فِيهِ الإِسْلاَمُ، كَمَا يُكْفَأُ الإِنَاءُ بِمَا فِيهِ، أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّ اللهَ قَدْ أَعَاذَكُمْ مِنْ أَنْ يَجُورَ عَلَيْكُمْ، وَ لَمْ يُعِذْكُمْ مِنْ أَنْ يَبْتَلِيكُمْ، وَ قَدْ قَالَ جَلَّ مِنْ قَائِل: «إِنَّ في ذلِكَ لآيَات وَ إِنْ كُنَّا لَمُبْتَلِينَ».

 

ترجمه

(آخر الزّمان) زمانى است كه هيچ كس از فتنه ها نجات نمى يابد، مگر مؤمنى كه بى نام و نشان است! اگر حاضر باشد، شناخته نمى شود و اگر غايب شود كسى سراغ او را نمى گيرد. آنها چراغ هاى هدايت و نشانه ها براى حركت در شب هاى تاريك رهروان راه حقّ اند. آنها در ميان مردم اظهار وجود نمى كنند، و احمقانه و ناآگاهانه به افشاى اسرار نمى پردازند. آنها كسانى هستند كه خداوند درهاى رحمتش را به رويشان مى گشايد، و سختى ها و مشكلات را از آنان برطرف مى سازد. اى مردم! به زودى زمانى بر شما فرا مى رسد كه اسلام واژگون مى شود، همچون ظرفى واژگون كه آنچه در آن است بريزد. اى مردم! خداوند به شما امان داده كه هرگز بر شما ظلم روا ندارد; ولى هرگز امان نداده است كه شما را آزمايش نكند، حال آنكه خداوند متعال

[424]

(در قرآن) فرموده: «در اين ماجرا نشانه هايى است (از حق) و ما به يقين همگان را مى آزماييم!».

 

شرح و تفسير

نشانه هاى آخر الزّمان

در اين بخش - كه آخرين بخش اين خطبه است - امام(عليه السلام) به وضع آخرالزّمان و به تعبير ديگر: زمان پر شور و شرّى كه قبل از قيام حضرت مهدى(عليه السلام) فرا مى رسد اشاره كرده، گاه ويژگى هاى مؤمنان را در آن زمان شرح مى دهد، و گاه وضع اسلام و احكام و قوانين اسلامى را.(1)

مى فرمايد: «آن (زمان) زمانى است كه هيچ كس از فتنه نجات نمى يابد، مگر مؤمنى كه بى نام و نشان است! اگر در حضور است، شناخته نمى شود و اگر غايب شود، كسى سراغ او را نمى گيرد!» (وَذلِكَ زَمَانٌ لاَ يَنْجُو فِيهِ إِلاَّ كُلُّ مُؤْمِن نُوَمَة، إِنْ شَهِدَ لَمْ يُعْرَفْ، وَ إِنْ غَابَ لَمْ يُفْتَقَدْ).

درست است كه «نُوَمَه» از مادّه «نَوْم» به معناى شخص پر خواب است; ولى روشن است كه در اينجا كنايه از افراد گمنام و ناشناخته است; به خصوص اينكه امام(عليه السلام)در جمله هاى بعد همين توضيح را درباره آنها بيان فرموده است.

بديهى است در زمان هايى كه فساد جامعه را فرا مى گيرد و مديران و سردمداران اجتماع، افراد فاسد و آلوده هستند. افراد مؤمن و با شخصيّت، اگر چهره هاى شناخته شده اى باشند جبّاران آنها را رها نمى كنند; يا بايد تسليمشان شوند و در رديف كارگزاران آنها قرار گيرند و يا در صورت مقاومت و امتناع، آنها را از ميان


1. عدم پيوند معنوى اين بخش، با بخش قبل، به خوبى نشان مى دهد كه مرحوم «سيّد رضى» قسمت هايى از اين خطبه را كه در ميان اين دو بخش بوده، حذف كرده است و تعبير به «منها» نيز شاهد صدق اين مدّعاست.

[425]

برمى دارند. بنابراين، صلاح كار افراد مؤمن و با شخصيّت در اين است كه گمنام و دور از شهرت زندگى كنند، تا كسى به سراغ آنها نيايد.

در عين حال اين گمنامى ظاهرى، چيزى از مقام آنها نمى كاهد و نقش معنوى خود را در جامعه خواهند داشت; از اين رو امام(عليه السلام) در ادامه سخن مى افزايد: «آنها چراغ هاى هدايت و نشانه هايى براى حركت در شب هاى تاريك رهروان راه حقّ اند». (أُولَئِكَ مَصَابِيحُ الْهُدَى، وَ أَعْلاَمُ السُّرَى).(1)

گر چه خاموشند، ولى راه و رسم آنها براى افراد آگاه و بيدار سرمشق بزرگى است و به چراغ ها و نشانه هايى مى مانند كه در مسير مسافران نصب مى شود، تا در شب تاريك راه را گم نكنند و بى راهه نروند.

سپس در توصيف اين گروه از مؤمنان مى افزايد: «آنها در ميان مردم اظهار وجود نمى كنند، و احمقانه و ناآگاهانه به افشاى اسرار نمى پردازند». (لَيْسُوا بِالْمَسَايِيحِ، وَ لاَ الْمَذَايِيعِ الْبُذُرِ).

مرحوم «سيّد رضى» در ذيل اين خطبه - چنانكه خواهد آمد - «مَسَاييح» را به معناى افرادى كه در ميان مردم به فساد و سخن چينى مشغولند، تفسير مى كند و «مَذَاييع» را به كسانى كه شايعات زشت و گناه آلود را پخش مى كنند. و «بُذُر» را به معناى افراد نادان و بى منطق ذكر كرده; بنابراين، معناى جمله اين مى شود كه اين گروه از مؤمنان نه مفسده جو و فتنه انگيزند و نه مانند سفيهان در پى اشاعه فحشا.

ولى آنچه در بالا ذكر كرديم كه منظور از اين جمله سياحت گرانى هستند كه در ميان مردم سير مى كنند و اظهار وجود مى نمايند و ناآگاهانه به افشاى اسرار مى پردازند، با معناى لغوى و جمله هاى ديگر خطبه سازگارتر است; چرا كه امام(عليه السلام)آنها را به عنوان افراد ناشناخته در جامعه معرّفى مى كنند.


1. «سُرى» (بر وزن شما) به معناى راه رفتن در شب است.

[426]

در پايان اين توصيف چنين مى فرمايد: «آنها كسانى هستند كه خداوند درهاى رحمتش را به رويشان مى گشايد، و سختى ها و مشكلات را از آنان برطرف مى سازد!». (أُولَئِكَ يَفْتَحُ اللهُ لَهُمْ أَبْوَابَ رَحْمَتِهِ، وَ يَكْشِفُ عَنْهُمْ ضَرَّاءَ نِقْمَتِهِ).

اين تعبير نشان مى دهد كه در آن زمان سخت و طوفانى، خداوند عنايتش را از مؤمنان راستين، كه هدايتگر ديگرانند بر نمى گيرد و آنان را از شرّ ظالمان، حوادث دوران و مشكلات زمان حفظ مى كند.

سپس در ادامه اين بحث، امام(عليه السلام) به پيشگويى صريح تر و توضيح بيشترى درباره آن زمان پرداخته، چنين مى افزايد: «اى مردم! به زودى زمانى بر شما فرا مى رسد كه اسلام واژگون مى شود، همچون ظرفى كه واژگون شود و آنچه در آن است بريزد». (أَيُّهَا النَّاسُ! سَيَأْتِي عَلَيْكُمْ زَمَانٌ يُكْفَأُ(1) فِيهِ الإِسْلاَمُ، كَمَا يُكْفَأُ الإِنَاءُ بِمَا فِيهِ).

تعبير به «يُكْفَأُ فِيهِ الإِسْلاَمُ» كنايه لطيفى است از دگرگون شدن همه مفاهيم اسلام و از دست رفتن حقيقت آن; زيرا اسلام تشبيه به ظرفى شده كه معارف و قوانين و احكام و اخلاق اسلامى در آن جاى گرفته است و همانگونه كه ظرف آب را اگر وارونه كنند، هر چه در آن است مى ريزد، اسلام هم در آن زمان وارونه مى شود و محتواى خود را از دست مى دهد و تنها نامى از آن باقى مى ماند.

نشانه هاى چنين زمانى در عصر ما ظاهر شده; بسيارى از مسلمانان تنها به نام آن قناعت كرده اند; نه اثرى از اخلاق اسلامى در آن ديده مى شود، نه تقواى الهى، نه توكّل بر پروردگار! نه آشنا به معارف قرآنند و نه آگاه از حقايق سنّت; در ميان شهوات غوطهورند و جز مال و مقام و لذّات مادّى و شهوات حيوانى چيزى را به رسميّت نمى شناسند.

يكى از عوامل مهمّ اين بدبختى «تفسير رأى» و قرائت هاى دروغين و انحرافى از


1. «يُكفأ» از مادّه «كَفأ» (بر وزن نفع) به معناى واژگون كردن است.

[427]

اسلام است; كسانى براى فريب خود، يا ديگران، با تفسيرهاى نادرست از حقايق مسلّم اسلام، آنها را با هوا و هوس هاى خويش تطبيق مى دهند و در نتيجه، اسلام به شكل قطعه مومى مى شود در دست آنها، كه به هر شكل بخواهند آن را در مى آورند! و سرانجام، اسلام از ديدگاه آنها مجموعه اى از هوا و هوس هاى سركش مى شود.

در حديثى از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) خطاب به اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم: «يَسْتَحِلُّونَ حَرَامَهُ بِالشُّبُهَاتِ الْكَاذِبَةِ، وَ الأَهْواءِ السَّاهِيَةِ; زمانى فرا مى رسد كه مردم حرام خدا را با شبهات دروغين و هوا و هوس هاى فراموشى آور، حلال مى شمرند!». (1)

در پايان اين سخن، به پاسخ سؤال مقدّرى مى پردازد و آن سؤال اين است كه چرا خداوند مردم مسلمان را گرفتار اين گونه زمان ها و حوادث ناهنجار آن مى كند؟ مى فرمايد: «اى مردم! خداوند به شما تأمين داده كه هرگز بر شما ظلم روا ندارد، ولى هرگز تأمين نداده است كه شما را آزمايش نكند، حال آن كه خداوند متعال (در قرآن) فرموده: «در اين ماجرا (ماجراى حضرت نوح) نشانه هايى است (از حق) و ما به يقين، همگان را مى آزماييم!». (أَيُّهَا النَّاسُ! إِنَّ اللهَ قَدْ أَعَاذَكُمْ مِنْ أَنْ يَجُورَ عَلَيْكُمْ، وَ لَمْ يُعِذْكُمْ مِنْ أَنْ يَبْتَلِيكُمْ، وَ قَدْ قَالَ جَلَّ مِنْ قَائِل: «إِنَّ في ذلِكَ لآيَات وَ إِنْ كُنَّا لَمُبْتَلِينَ»).(2)

اشاره به اينكه اين گونه زمان ها، دوران آزمايش و امتحان مردم است و همه بدون استثنا - از انبياى بزرگ الهى گرفته تا افراد عادى - بايد در آزمون بزرگ الهى شركت كنند! آزمون هايى كه گاهى جنبه فردى و گاه جنبه جمعى دارد; مانند آنچه در جمله هاى بالا كه خداوند همگان را در يك آزمون سراسرى شركت مى دهد، تا صادقان از كاذبان و مؤمنان از منافقان شناخته شوند.


1. نهج البلاغه، خطبه 156.
2. سوره مؤمنون، آيه 30.

[428]

كلام سيّد رضى

قال السيّد الشرّيف الرّضى: أَمَّا قَوْلُهُ(عليه السلام): «كُلُّ مُؤْمِن نُوَمَة» فَإِنَّمَا أَرَادَ بِهِ الْخَامِلَ الذِّكْرِ، الْقَلِيلَ الشَّرِّ.

وَ «الْمَسَايِيحُ» جَمْعُ «مِسْيَاحِ» وَ هُوَ الَّذِي يَسيِحُ بَيْنَ النَّاسِ بِالْفِسادِ وَالنَّمَائِم. وَ «الْمَذَايِيعُ» جَمْعُ «مِذْيَاع» وَ هُؤَ الَّذِي إِذَا سَمِعَ لِغَيْرِهِ بِفَاحِشَة أَذَاعَهَا، وَ نَوَّهَ بِهَا. وَ «الْبُذُرُ» جَمْعُ «بَذُور» وَ هُوَ الَّذِي يَكْثُرُ سَفَهُهُ وَ يَلْغُو مَنْطِقُهُ; سيّد شريف رضى مى فرمايد: «امّا تعبير آن حضرت «كُلُّ مُؤْمِن نُوَمَة» (هر مؤمن پر خواب) اشاره به افراد گمنام و بى آزار است و «أَلْمَسَايِيح» جمع «مِسْياح» به معناى كسى است كه در بين مردم به نمّامى و شرّ و فساد رفت و آمد دارد. و «أَلْمَذَايِيع» جمع «مِذْياع» كسى است كه چون كار زشتى را بشنود، اشاعه دهد. و «بُذُر» (بر وزن دهل) جمع «بَذُور» (بر وزن قبول) به كسى گفته مى شود كه بسيار سفيه و بيهوده گو است».

 

نكته

سرچشمه هاى فساد در آخرالزّمان

در بسيارى از روايات نكوهش هايى از وضع آخرالزّمان مى بينيم كه معمولا آخرالزّمان را به زمان هاى نزديك قيام حضرت مهدى(عليه السلام) تفسير كرده اند; و در واقع، مفاسدى است كه به مضمون «كَمَآ مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً» صحنه جهان را فرا مى گيرد و دل هاى مشتاقان را براى پذيرش وجود مهدى(عليه السلام) كه مظهر عدل و صلاح است، آماده مى سازد.

عواملى كه سبب بروز و گسترش فساد در آخر زمان است، بسيار است; از جمله امور زير است:

1- دور ماندن از تعليمات انبيا و اوصيا(عليهم السلام).

[429]

2- فزونى وسايل فساد و هوسرانى و هواپرستى.

3- گسترش وسايل تبليغاتى، كه اجازه مى دهد هر فسادى در گوشه اى از دنيا باشد، به وسيله آنها به همه جاى دنيا كشيده شود.

4- فزونى شبهات در مبانى دين و اخلاق، از طريق تفسير به رأى و قرائات مختلف از معارف دينى و برنامه هاى عملى و اخلاقى.

5- سلطه حاكمان جبّار و فاسد و مفسد، كه هيچ چيز جز منافع مادّى خويش را به رسميّت نمى شناسد و با سرگرم ساختن مردم - مخصوصاً جوانان - به انواع فساد، راه را براى نيل به مقاصد خود هموار مى سازند.

به راستى، ديندارى و دين باورى در چنين عصر و زمانهايى بسيار مشكل و طاقت فرساست و در واقع، اين دوران، سخت ترين دوران آزمون هاى الهى براى بندگان است. و هيچ كس جز پاكان و نيكانى كه دست توسّل به دامان لطف الهى مى زنند، از عهده چنين امتحان طاقت فرسايى بر نمى آيند!

 

[430]

[431]

   نهج البلاغه

خطبه 104   

 

خطبه 104(1)

 

 

 

و من خطبة له(عليه السلام)

 

از خطبه هاى آن حضرت است

 

خطبه در يك نگاه

امام(عليه السلام) در بخش اوّل اين خطبه، به مسأله قيام پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) در محيط جاهلى عرب و زحمات طاقت فرساى آن حضرت، براى هدايت مردم اشاره مى فرمايد.

در بخش ديگرى از اين خطبه، ضمن اشاره به احياى ارزش هاى جاهلى از سوى منحرفان، مى فرمايد: من همان راه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) را دنبال مى كنم و باطل را مى شكافم و حق را از درون آن خارج مى سازم، تا مردم تكليف خود را با امام(عليه السلام)بدانند، و براى مبارزه با ارزش هاى جاهلى آماده شوند.


1. سند خطبه: اين خطبه، شباهت زيادى با خطبه سى و سوم دارد; لذا مرحوم «سيّد رضى» در پايان اين خطبه مى فرمايد:
«قسمتى از اين خطبه قبلا گذشت ولى چون آن را در اين روايت با كمى اختلاف يافتم، بار ديگر طبق اين روايت ذكر كردم.»
اين تعبير نشان مى دهد كه هر دو خطبه مربوط به يك واقعه است، هر چند راويان اخبار آن را با كمى تفاوت نقل كرده اند; ولى از آنجا كه تفاوت هاى آشكارى ميان اين دو خطبه نيز وجود دارد، احتمال تعدّد قوى تر است.
براى توضيح بيشتر به آنچه ذيل خطبه سى و سوم نگاشته ايم مراجعه فرماييد.

[432]

[433]

 

 

بخش اوّل

 

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ يَقْرَأُ كِتَاباً، وَ لاَ يَدَّعِي نُبُوَّةً وَ لاَ وَحْياً، فَقَاتَلَ بِمَنْ أَطَاعَهُ مَنْ عَصَاهُ، يَسُوقُهُم إِلَى مَنْجَاتِهِمْ; وَ يُبَادِرُ بِهِمُ السَّاعَةَ أَنْ تَنْزِلَ بِهِمْ، يَحْسِرُ الْحَسِيرُ، وَ يَقِفُ الْكَسِيرُ، فَيُقِيمُ عَلَيْهِ حَتَّى يُلْحِقَهُ غَايَتَهُ، إِلاَّ هَالِكاً لاَ خَيْرَ فِيهِ، حَتَّى أَرَاهُمْ مَنْجَاتَهُمْ وَ بَوَّأَهُمْ مَحَلَّتَهُمْ، فَاسْتَدَارَتْ رَحَاهُمْ، وَ اسْتَقَامَتْ قَنَاتُهُمْ.

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation