بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شرح نهج البلاغه بخش 2, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     401 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     402 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     403 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     404 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     405 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     406 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     407 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     408 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     409 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     410 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     411 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     412 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     413 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     414 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     415 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     416 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     417 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     418 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     419 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     420 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     421 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     422 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     423 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     424 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     425 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     426 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     427 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     428 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     429 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     430 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     431 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     432 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     433 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     fehrest - فهرست مطالب
 

 

 
 
 

پيام امام اميـرالـمؤمـنين (ع)

 

شرحى تازه و جامع بر نهج البلاغه

 

جلد چهارم

 

 

 

 

آية اللّه العظمى مكارم شيرازى

 

 

 

 

با همكارى:

جمعى از فضلا و دانشمندان

   نهج البلاغه

خطبه 91   

 

خطبه 91(1)   (خطبه اشباح)

 

 

 

و من خطبة له عليه السلام

 

تعرف بخطبة الاشباح و هى من جلائل خُطَبه(عليه السلام)

 

رَوى مَسْعدة بن صَدَقة عن الصادق، جعفر بن محمّد(عليهم السلام) أنّه قال: خَطب أميرالمؤمنين(عليه السلام) بهذه الخطبة على منبر الكوفة، و ذلك أنّ رجلا أتاه فقال له: يا أميرالمؤمنين صِفْ لنا ربّنا مثلما نراه عياناً لنزداد له حُبّاً و به معرفةً، فغضب و نادى: الصلاة جامعة، فاجتمع النّاس حتّى غصّ المسجد بأهله، فصعد المنبر و هو مُغضب


1. سند خطبه: در كتاب «مصادر نهج البلاغه» چنين آمده است كه: تعبير «سيّد رضى» در آغاز اين خطبه، براى پى بردن به سند آن كافى است. چرا كه او اين خطبه را از «مسعدة بن صدقه» از امام صادق(عليه السلام) نقل كرده است و مى دانيم كه «مسعده» داراى كتاب هايى از جمله: كتاب «خطب امير مؤمنان(عليه السلام)» است; اين كتاب تا زمان «سيّد هاشم بحرانى» (محدّث معروف كه در قرن يازدهم مى زيسته) وجود داشته و در اختيار او بوده است; زيرا روايات فراوانى در كتاب معروفش «تفسير برهان» از آن نقل كرده است.
به هر حال، اين خطبه از خطبه هاى مشهور اميرمؤمنان است، كه جمعى از علماى اسلام، قبل و بعد از «سيّد رضى» آن را در كتاب هاى خود نقل كرده اند.«احمد بن عبد ربّه» مالكى در «عقد الفريد» و «شيخ صدوق» در كتاب «توحيد» (با تفاوتى در الفاظ) آن را نقل كرده اند (اين هر دو قبل از سيّد رضى مى زيسته اند.)
سپس «زمخشرى» در «ربيع الأبرار» و «ابن اثير» در «نهايه» بخش هايى از آن را ذكر كرده اند. به گفته مرحوم «سيّد بن طاووس» محتواى اين خطبه به قدرى عظمت دارد كه خودش گواه بر صدق و اعتبارش مى باشد و نيازى به سند متواتر ندارد (چرا كه بسيار بعيد است، چنين مضامينى از غير معصوم صادر شود). (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 168).

[16]

متغيّر اللون، فحمدالله و أثنى عليه و صلّى على النبىّ(صلى الله عليه وآله) ثمّ قال:...

اين خطبه كه به خطبه «اشباح» معروف است، از خطبه هاى درخشان آن حضرت مى باشد.

مسعدة بن صدقه از امام صادق(عليه السلام) نقل مى كند: اميرمؤمنان(عليه السلام) اين خطبه را بر منبر كوفه به اين جهت ايراد كرد كه شخصى از امام(عليه السلام) خواست، خدا را آن چنان برايش توصيف كند كه گويا او را با چشم مى بيند، تا بر معرفتش افزوده گردد! امام(عليه السلام) از اين سخن خشمگين شد و اعلام كرد همه حاضر شوند; مسجد پر از جمعيّت شد، امام(عليه السلام) بر منبر قرار گرفت، در حالى كه غضبناك بود و رنگ چهره اش متغيّر; پس از ستايش خداوند و درود بر پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) چنين فرمود:...

 

خطبه در يك نگاه

اين خطبه از خطبه هاى بسيار پر ارزش، پر محتوا و فصيح و بليغ است، كه گواه ديگرى بر عظمت اميرمؤمنان(عليه السلام) و ارتباطش با عالم قدس، و بهره گيرى اش از علم بى انتهاى الهى است.

«ابن ابى الحديد» در شرح بخشى از اين خطبه مى گويد: «هنگامى كه انسان به اين سخنان ربّانى و الفاظ قدسى نگاه مى كند، فصاحت عرب در نظرش رنگ مى بازد و نسبت سخنان فصحاى عرب به اين خطبه، همچون نسبت خاك است به طلاى ناب; و اگر فرض كنيم عرب توانايى برآوردن الفاظ فصيحى شبيه اين الفاظ را داشته باشد، كجا مى تواند محتوايى اين چنين بياورد; عرب جاهلى (كه در فصاحت معروف است) و حتّى صحابه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به اين معانى عميق آسمانى پى نمى بردند، تا بخواهند از آن سخن بگويند».

سپس «ابن ابى الحديد» بعد از تجليل فراوان از اين خطبه، مى افزايد: «سوگند

[17]

ياد مى كنم! كه اگر انسان آگاه و دانا در اين سخن دقّت كند، اندامش به لرزه در مى آيد و قلبش تكان مى خورد و عظمت خداوند را با تمام وجود خود احساس مى كند و گويى از كثرت شوق، هوش از سرش مى پرد و روحش مى خواهد از بدن پرواز كند».(1)

به هر حال، اين خطبه داراى چند بخش است كه هر كدام ديگرى را تكميل مى كند:

در بخش اوّل، قسمتى از اوصاف پروردگار جهت آماده كردن افكار براى پذيرش حقايق بعد از آن، آمده است.

در بخش دوّم، به سؤال پرسش كننده اى كه از اوصاف پروردگار پرسيده بود پاسخ مى گويد و معيار را در اسما و صفات پروردگار، قرآن مجيد قرار مى دهد و به او توصيه مى كند كه مخصوصاً در اين بحث، از آيات قرآن جدا نشود.

در بخش سوم، به عدم احاطه علمى انسان به كنه ذات و صفات خدا اشاره مى فرمايد .

در بخش چهارم، از تدبير خداوند در جهان خلقت - كه آينه اى است براى تجلّى ذات و صفات او - بحث مى فرمايد.

در بخش پنجم، سخن از آفرينش آسمان هاى با عظمت است، كه جلوه گاه عظمت خدا است.

در بخش ششم، از آفرينش فرشتگان و صفات و ويژگى آنها سخن مى گويد.

در بخش هفتم، توجّه شنوندگان را از عالم بالا به جهان پايين معطوف مى دارد و از آفرينش زمين سخن به ميان مى آورد.

در بخش هشتم، به آفرينش آدم(عليه السلام) و بعثت انبيا و ارسال رسل اشاره شده است.


1. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلد 6، صفحه 425.

[18]

در بخش نهم، از علم خداوند به غيوب و آگاهى او بر تمام اسرار وجود انسان و اعمال و نيّات و افكار و اسرار نهفته در درون سينه او، سخن مى گويد.

و بالأخره در دهمين و آخرين بخش، با دعاهاى بسيار پر معنا و پر محتوا، خطبه را به پايان مى برد و از مجموع اين بخش ها، معجون حيات بخشى براى تلطيف روح انسان و سير او در مسير قرب الى الله و اصلاح فكر و اعمال انسان ساخته و در اختيار همگان مى گذارد.(1)

در مورد علّت نامگذارى اين خطبه به عنوان «أشباح» ميان محقّقان گفتگو است. بعضى گفته اند، «اشباح» كنايه از فرشتگان است و از آنجا كه بخش مهمّى از اين خطبه، در مورد فرشتگان سخن مى گويد به خطبه «اشباح» نامگذارى شده است.

بعضى احتمال داده اند كه كلمه «اشباح» در اين خطبه وجود داشته و چون «سيّد رضى» عادت بر اين دارد كه از خطبه گلچين مى كند، و تمام آن را نقل نمى كند اين بخش از خطبه را انداخته است و آن جمله، احتمالا اين بوده است: «وَ كَيْفَ يُوصَفُ بِالأَشْبَاحِ وَ يَنْعَتُ بِالأَلْسُنِ الْفِصَاحِ; چگونه ممكن است خداوند به اشباح و اجسام توصيف شود و چگونه ممكن است زبان هاى فصيح و گويا قدرت، بر بيان وصف او داشته باشند». (اين جمله را مرحوم «صدوق» در كتاب «توحيد» در خطبه اى كه شباهت با قسمتى از خطبه اشباح دارد، آورده است).(2)

احتمال ديگر در اين نامگذارى اين است كه، چون خطبه طولانى بوده و يكى از معانى اصلى «شَبَح» گسترش و وسعت و امتداد چيزى است،(3) به اين نام، ناميده شده است.


1. توجّه داشته باشيد كه اين خطبه در يك تقسيم كلّى، به ده بخش تقسيم شده است، وگرنه برخى از اين بخش ها، به بخش هاى ديگرى نيز تقسيم مى شود; از اين رو، ما در شرح و تفسير اين خطبه، آن را در نهايت به بيست و چهار بخش رسانده ايم.
2. توحيد صدوق، صفحه 79، حديث 34.
3. «ابن فارس» در «مقاييس اللّغة» در تفسير «شبح» مى گويد: «أصْلٌ صَحيحٌ يَدُلُّ عَلى امْتدادِ الشَىءِ فى عَرض، مِنْ ذلِكَ «الشَّبَحُ» وَ هُوَ الشَّخْصُ، سُمَّىِ بِذلِكَ، لأنَّهُ فيهِ إِمتِدادً اَو عَرضاً».

[19]

در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه در مقدّمه خطبه خوانديم، حضرت از سؤال شخص سائل، درباره صفات خدا غضبناك شد و مردم را دعوت به اجتماع كرد و اين خطبه جامع را براى همه ايراد فرمود; اين غضب و خشم، مولود چه بود؟

در پاسخ اين سؤال نكاتى به نظر مى رسد; از جمله اينكه: لحن اين سؤال نشان مى دهد كه گويا او انتظار داشت خداوند صفاتى همچون صفات مخلوقين داشته باشد; چون تعبير به «رؤيت» كرد، چيزى كه متناسب عقيده مجسّمه (يعنى آنهايى كه به جسميّت خدا قائلند) بود.

ديگر اينكه، شايد خشم و غضب حضرت از اين نظر بود كه چرا با گذشتن اين همه مدّت از طلوع اسلام، هنوز بعضى از مسلمانان آگاهى كافى از صفات پروردگار ندارند!

يا اينكه!، چرا مخالفان بيست و پنج سال آن حضرت را خانه نشين كردند و نگذاشتند بيشتر به تعليم و تربيت مردم بپردازد و آنها را به معارف اسلام آشنا سازد.

 

[20]

[21]

 

 

بخش اوّل

 

الْحَمْدُللهِ الَّذِي لاَيَفِرُهُ الْمَنْعُ وَ الْجُمُودُ، وَلاَيُكْدِيهِ الاِْعْطَاءُ وَ الْجُودُ; إِذْ كُلُّ مُعْط مُنْتَقِصٌ سِوَاهُ، وَ كُلُّ مَانِع مَذْمُومٌ مَا خَلاَهُ; وِ هُوَ الْمنَّانُ بِفَوائِدِ النِّعَمِ، وَ عَوائِدِ المَزِيدِ وَ الْقِسَمِ; عِيَالُهُ الْخَلاَئِقُ، ضَمِنَ أَرْزَاقَهُمْ، وَ قَدَّرَ أَقْوَاتَهُمْ، وَ نَهَجَ سَبِيلَ الرَّاغِبِينَ إِلَيْهِ، وَ الطَّالِبِينَ مَا لَدَيْهِ، وَ لَيْسَ بِمَاسُئِلَ بِأَجْوَدَ مِنْهُ بِمَا لَمْ يُسْأَلْ. الأَوَّلُ الَّذِي لَمْ يَكُنْ لَهُ قَبْلٌ فَيَكُونَ شَىْءٌ قَبْلَهُ، وَ الآخِرُ الَّذِي لَيْسَ لَهُ بَعْدٌ فَيَكُونَ شَىْءٌ بَعْدَهُ، وَالرَّادِعُ أَنَاسِيَّ الاَْبْصَارِ عَنْ أَنْ تَنَالَهُ أَوْ تُدْرِكَهُ، مَا اخْتَلَفَ عَلَيْهِ دَهْرٌ فَيَخْتَلِفَ مِنْهُ الحَالُ، وَ لاَ كَانَ في مَكَان فَيَجُوزَ عَلَيْهِ الاِنتِقَالُ. وَلَوْ وَهَبَ مَا تَنَفَّسَتْ عَنْهُ مَعَادِنُ الْجِبَالِ، وَ ضَحِكَتْ عَنْهُ أَصْدَافُ الْبِحَارِ، مِنْ فِلِزِّ الُّجَيْنِ وَ الْعِقْيَانِ، وَ نُثَارَةِ الدُّرِّ وَ حَصِيدِ الْمَرْجَانِ، مَا أَثَّرَ ذلِكَ في جُودِهِ، وَ لاَ أَنْفَدَ سَعَةَ مَا عِنْدَهُ، وَ لَكَانَ عِنْدَهُ مِنْ ذَخَائِرِ الأَنْعَامِ مَا لاَ تُنْفِدُهُ مَطَالِبُ الأَنَامِ، لاَِنَّهُ الْجَوَادُ الَّذِي لاَ يَغِيضُهُ سُؤَالُ السَّائِلينَ وَ لاَ يُبْخِلُهُ إلْحَاحُ المُلِحِّينَ.

 

ترجمه

حمد و ستايش مخصوص خداوندى است كه بازداشتن و امساك چيزى بر دارايى اش نمى افزايد، و سخاوت و بخشش او را فقير نمى سازد; چراكه هر بخشنده اى غير از او دارايى اش نقصان مى يابد، و هركس جز او، دست از عطا و بخشش بازدارد، مذموم شمرده مى شود. اوست بخشنده انواع نعمت ها و افزون كننده درآمدها و

[22]

بهره ها. همه بندگان جيره خوار اويند، و روزى همه آنها را تضمين كرده، و قوت آنها را معين ساخته است و راه را به علاقه مندان خود، و جويندگانِ آنچه نزد اوست، نشان داده است. چنان نيست كه سخاوت او در آنجا كه از وى چيزى بخواهند، بيشتر از موقعى باشد كه از او نخواهند. او آغازى است كه قبل ندارد، تا پيش از او چيزى باشد، و پايانى است كه بعد ندارد، تا بعد از او وجودى باشد (بلكه از ازل تا ابد بوده و خواهد بود).

مردمك چشم ها را، از مشاهده و درك ذاتش بازداشته است (نه چشم ظاهر او را مى بيند، و نه چشم باطن به كنه ذاتش مى رسد). زمانى بر آن نگذشته تا حالش دگرگون شود، و در مكانى نبوده كه جابه جايى براى او تصوّر شود. اگر آنچه از درون سينه معادن كوهها بيرون مى ريزد، يا از دهان صدف هاى دريا خارج مى شود: از نقره خالص و طلاى ناب و دانه هاى دُرّ و شاخه هاى مرجان (و در يك كلمه، تمام ذخاير جهان) را ببخشد، در جود و سخايش كمترين اثرى نمى گذارد، و از وسعت نعمت هايش نمى كاهد; آن قدر نزد او از ذخاير نعمت ها است، كه تقاضاهاى مردم آن را از ميان نمى برد; چرا كه او سخاوتمندى است كه پاسخ گويى به تقاضاى سائلان، چيزى از او نمى كاهد، و اصرارِ اصراركنندگان، او را به بخل وانمى دارد.

 

شرح و تفسير

جود و بخشش بى انتهاى او

همان گونه كه در مقدّمه خطبه آمد، انگيزه ايراد اين خطبه از سوى امام(عليه السلام) اين بود كه شخصى از آن حضرت، توصيف خداوند را خواست; توصيفى كه به منزله عيان و مشاهده باشد و از آنجا كه اين سخن، بوى اعتقاد به جسميّت خداوند، يا لااقلّ داشتن اوصاف ممكنات مى دهد، امام، سخت خشمگين شد و چهره اش دگرگون

[23]

گشت و براى اصلاح اين گونه طرز فكرها و هدايت به صراط مستقيم در اوصاف الهى، اين خطبه را ايراد فرمود.

به همين دليل، خطبه از دقيق ترين اوصاف پروردگار - كه بيانگر جدايى او از اوصاف همه مخلوقات و تفاوت او با آنهاست - آغاز شده است.

نخست مى فرمايد: «حمد و ستايش مخصوص خداوندى است كه بازداشتن و امساك، چيزى بر دارايى او نمى افزايد، و سخاوت و بخشش، او را فقير نمى سازد». (اَلْحَمْدُللهِ الَّذي لايَفِرُهُ(1) الْمَنْعُ وَ الْجُمُودُ، وَ لاَيُكْدِيهِ(2) الإِعْطَاءُ وَ الْجُودُ).

سپس به دليل آن پرداخته، مى فرمايد: «چون هر بخشنده اى غير از او، داراييش نقصان مى يابد و هر كس جز او، دست از عطا و بخشش باز دارد، مذموم شمرده مى شود». (إذ كُلُّ مُعْط مُنْتَقِصٌ سِوَاهُ، وَ كُلُّ مَانِع مَذْمُومٌْ مَاخَلاَهُ).

مى دانيم يكى از اركان اصلى معرفت صفات پروردگار اين است كه بدانيم او وجودى است از هر نظر بى نهايت و هيچ گونه محدوديتى در ذات و صفات او نيست; بديهى است كه نامحدود، هر چه از او بر دارند، باز هم نامحدود است; يعنى كاستى در آن راه نمى يابد. به اين ترتيب، اگر به هر انسانى به اندازه اين جهان مادّه ببخشد، باز هم كمترين كاستى در خزاينِ نعمت هاى او پديد نمى آيد. و نيز به همين دليل اگر چيزى را از كسى باز دارد، به يقين جاى نكوهش نيست; چون در ذات بى نهايت، بخل تصوّر نمى شود! حتماً دليل و حكمتى داشته است.

به تعبير ديگر: بخشش و منع او بر حسب لياقت ها و استعدادها و شايستگى هاست و از اين رو، جايى براى گفتگو و چون چرا باقى نمى ماند.

در حديث قدسى مى خوانيم: «يا عِبَادِي! لَوْ أَنَّ أَوَّلَكُمْ و آخِرَكُمْ وَ اِنْسَكُمْ وَ جِنَّكُمْ،


1. «يَفِرُهُ» از مادّه «وفور» به معنى فزونى و فراوانى و كامل كردن است.
2. «يُكديهِ» از مادّه «كَدْى» (بر وزن كسب) به معنى بخل ورزيدن، محبوس ساختن و تقاضاى كردن از ديگرى است.

[24]

قَامُوا فِي صَعِيد وَاحِد، فَسَأَلوُنِي فَأَعْطَيْتُ كُلَّ إنْسان مَسْأَلَتَهُ ما نَقَصَ ذلِكَ مِمّا عِنْدِي شَيْئاً إِلاَّ كَما يَنْقُصُ الْمَخِيطُ إذَا دَخَلَ الْبَحْرُ; اى بندگان من! اگر اوّلين و آخرين شما، انسانها و پريان، همه در ميدان وسيعى بايستند و از من تقاضاى (زيادى) كنند و به هر كس آنچه بخواهد بدهم، همه اينها چيزى از خزاين من كم نمى كند، مگر به آن مقدار كه سوزن را وارد دريا كنند و بيرون آورند; (بديهى است چيزى از آب دريا بر سوزن نمى ماند جز رطوبت فوق العاده ناچيز، و اين مثالى است براى كمترين نقصان در برابر بزرگترين منبع; و در واقع حتّى از اين هم كمتر است. يا به تعبير بهتر: هيچ كاستى در خزاين نامتناهى او پيدا نمى شود)»(1) و در حديث قدسى ديگر مى خوانيم كه خداوند مى فرمايد: «إِنَّ مِنْ عِبادِي مَنْ لايُصْلِحُهُ إلاَّ الْفَاقَةُ، وَ لَوْأَغْنَيْتُهُ لأَفْسَدَهُ ذلِكَ; بعضى از بندگان من هستند كه صلاح آنها در آن است كه نيازمند باشند و اگر آنانرا غنى سازم، فاسد مى شوند».(2) سپس در ادامه اين سخن، به اوصاف ديگرى كه در ارتباط با همين جود و عطاى الهى است پرداخته، چنين مى فرمايد: «اوست بخشنده انواع نعمت ها و افزون كننده درآمدها و بهره ها». (وَ هُوَ الْمَنَّانُ بِفَوائِدِ النِّعَمِ، وَ عَوَائِدِ الْمَزِيدِ وَ الْقِسَمِ).

از آنجا كه توجّه به نعمت هاى الهى، بر اساس اين واقعيت كه وجدان انسان، شكر مُنعم را لازم مى شمرد و توجّه بندگان را به او معطوف مى دارد، امام(عليه السلام) در آغاز اين خطبه به سراغ اين معنا مى رود، تا دل هاى شنوندگان را براى پذيرش بحث هاى آينده آماده سازد.

تعبير به «منّان» (از ماده «منّ») به معناى بسيار بخشنده است و «فَوائِدُ النِّعَم» مفهوم وسيعى دارد كه هرگونه نعمت مادّى و معنوى را شامل مى شود. در اينكه چه تفاوتى ميان اين جمله وجمله «عَوَائِدُ الْمَزِيدِ وَ الْقِسَمِ» مى باشد؟ چند احتمال وجود دارد; نخست اينكه، تعبير اوّل اشاره به ضروريّات زندگى است و تعبير دوم اشاره


1. منهاج البراعه، جلد 6، صفحه 288.
2. بحار الانوار، جلد 68، صفحه 140، حديث 31.

[25]

است به مسائل رفاهى و آنچه مايه آرامش و آسايش و لذّت و نشاط مى گردد.

يا اينكه تعبير اوّل اشاره به نعمت هاى فردى است و تعبير دوم (با توجّه به تعبير «أَلْقِسَم» كه از مادّه قسمت است) اشاره به بهره هاى اجتماعى است.

يا اينكه «فَوَائِدُ النِّعمَ» اشاره به روزى هايى است كه به هر حال به سراغ انسان مى آيد، مانند: آب و هوا و نور آفتاب و روزى هاى ناخواسته و بى تلاش; و تعبير به «عَوَائِدُ الْمَزِيدِ وَ الْقِسَم» ناظر به روزى هايى است كه با تلاش و كوشش و مديريّت صحيح و درايت و هوشيارى نصيب انسان مى شود. اين احتمال وجود دارد كه دو تعبير فوق اشاره به همه اين تفسيرها باشد.

در توصيف بعد و ادامه همين مطلب، مى افزايد: «همه بندگان، جيره خوار اويند، و روزى همه آنها را تضمين كرده، و قوت آنها را معيّن ساخته است». (عِيَالُهُ الْخَلاَئِقُ، ضَمِنَ أَرْزَاقَهُمْ، وَ قَدَّرَ أَقْوَاتَهُمْ).

تعبير به «عيال» از يك سو، اشاره به محبّت و عنايت پروردگار نسبت به بندگان است، و از سوى ديگر مقدّمه اى است براى بيان تضمين ارزاق آنها; چرا كه هر كس در برابر عيال و اهل بيت خود، احساس مسئوليّت مى كند. امكان ندارد خداوند بنده اى را بيافريند، ولى روزى او را مقدّر نساخته باشد و اگر مى بينيم در جهان امروز و ديروز، جمعى از گرسنگى جان مى بازند، به دليل مظالم و افزون طلبى هايى است كه ظالمان و ستمگران دارند و بهره ديگران را، غاصبانه به خود اختصاص مى دهند. و گاه نيز به دليل عدم تلاش و كوشش و به كار نبستن مديريّت صحيح است; و گرنه اين سفره گسترده الهى، پاسخگوى نيازهاى همه انسانها تا پايان جهان است.

سپس به نعمت هاى معنوى پرداخته، مى فرمايد: «خداوند راه را به علاقه مندان خود، و جويندگانِ آنچه نزد اوست، نشان داده است، (تا هر كس طالب او و عاشق

[26]

اوست، در اين راه گام نهد و به جوار قرب او بشتابد)». (وَ نَهَجَ سَبِيِلَ الرَّاغِبِينَ إِلَيْهِ، وَ الطّالِبِينَ مَالَدَيْهِ).

به اين ترتيب، تمام اسباب سعادت انسانها را در جنبه هاى مادّى و معنوى، فراهم ساخته است و راه را از چاه نشان داده، بى آنكه كسى را اجبار به پيمودن، يا ترك سلوك اين راه كند; اين انسانها هستند كه با تصميم و اراده خويش، از اين منابعِ نعمت، مى توانند بهره بگيرند.

در آخرين جمله در رابطه با همين نعمت ها به يكى ديگر از اوصاف خاصّ حضرتش مى پردازد و مى فرمايد: «چنان نيست كه سخاوت خداوند در آنجا كه از وى چيزى بخواهند بيشتر از موقعى باشد كه از او نخواهند» (وَ لَيْسَ بِمَاسُئِلَ بِأَجْوَدَ مِنْهُ بِمَالَمْ يُسْأَلْ).

اين تعبير اشاره لطيفى به اين حقيقت است كه جود و بخشش خداوند بر اساس لياقت ها و شايستگى هاست، نه بر حسب اصرارها و تقاضاها و اگر دعا يكى از اسباب نعمت هاى الهى است، به خاطر آن است كه دعا كننده اگر شرايط دعا را فراهم سازد، شايستگى و لياقتش فزون مى گردد; چرا كه دعاى صحيح، انسان را به توبه و انابه و اصلاح خويشتن و ذكر خدا وا مى دارد، كه هر كدام سبب شايستگى بيشترى مى شود.

«ابن ابى الحديد» در تفسير جمله «وَ لَيْسَ مَاسُئِلَ بِأَجْوَدَ...» مى گويد: «در آن معناى لطيفى نهفته شده، زيرا اين از ويژگى هاى بشر است كه وقتى مورد درخواست قرار بگيرند و به آنها اصرار كنند، بيشتر اقدام به بخشش مى كنند و اگر كسى سؤال نكند، يا كمتر مى بخشند، (و يا اصلا نمى بخشند) ولى جود و سخاى الهى عام و فراگير است و در همه حال شامل حال بندگان مى شود، (چه درخواست كنند و چه نكنند. هر چند دعا و ذكر خدا و توجّه به ذات پاك او، شايستگى بيشترى براى عطا

[27]

به انسان مى دهد)».(1)

اضافه بر اين، انسانها به خاطر نياز و نقصانشان نسبت به چيزهايى كه مورد احتياج آنهاست، كمتر سخاوت به خرج مى دهند، تا چيزهايى كه به آن نياز ندارند; ولى از آنجا كه نياز و نقصان در ذات پاك خداوند راه ندارد، اين تفاوت نيز در آنجا بى مفهوم است.

در ادامه اين اوصاف كه مربوط به صفات افعال و رزق و روزى بود، امام(عليه السلام) اشاره به چهار وصف از صفات ذات او مى كند; نخست مى فرمايد: «او آغازى است كه قبل ندارد تا پيش از او چيزى باشد، و پايانى است كه بعد ندارد تا بعداز او وجودى باشد (او از ازل تا ابد بوده و خواهد بود)». (أَلأَوَّلُ الَّذِي لَمْ يَكُنْ لَهُ قَبْلٌ فَيَكُونَ شَىْءٌ قَبْلَهُ، وَ الآخِرُ الَّذِي لَيْسَ له بَعْدٌ فَيَكُونَ شَىْءٌ بَعْدَهُ).

مى دانيم اساس و پايه اصلى در معرفت ذات و صفات خداوند، مسأله نامحدود بودن اوست; او كمال مطلق است و وجودى است نامتناهى از هر جهت; و به همين دليل هميشه بوده و هميشه خواهد بود.

در عالم ممكنات، ممكن است چيزى اوّل باشد نسبت به آنچه بعد از آن مى آيد و در عين حال، قبل از آن نيز اشيايى باشند; چرا كه آغاز و انجام بودن در ممكنات، يك امر نسبى است; تنها ذات پاك خداست كه نه چيزى قبل از آن بوده و نه چيزى بعد از آن خواهد بود. بديهى است اوّليّت خداوند و آخر بودن او به معناى اوّل و آخر زمانى نيست! چرا كه زمان از حركت موجودات بوجود مى آيد (زمان مقدار حركت است;) و مى دانيم در ذات او حركت و تغيير امكان پذير نيست، چرا كه حركت يا به سوى كمال است و يا به سوى نقصان; او كمال مطلق است و نقصانى در او راه ندارد.

و در سوّمين وصف مى فرمايد: «مردمك چشمها را از مشاهده و درك ذاتش باز


1. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلد 6، صفحه 400.

[28]

داشته است (نه چشم ظاهر او را مى بيند و نه چِشم باطن به كنه ذاتش مى رسد)» (وَ الرَّادِعُ أَنَاسِىَّ(1) الأَبْصَارِ عَنْ أنْ تَنَالَهُ أَوْ تُدْرِكَهُ).

نه چشم ظاهر او را مى بيند، چرا كه جسم نيست و مكان و جهت ندارد و نه چشم باطن كنه ذاتش را مشاهده مى كند، چرا كه محدود، توان ديدن نامحدود را ندارد. بنابراين، تعبير به «رادع» (بازدارنده) به اين معنا نيست كه حجابى ايجاد كرده; بلكه كنايه از اين است كه ذات او برتر و بالاتر از اين است كه با چشم ظاهر يا باطن ديده شود.

قرآن مجيد نيز مى فرمايد: «لاتُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الأَبْصَارَ; چشمها او را نمى بيند و او چشمها را مى بيند».(2)

و هنگامى كه بنى اسرائيل تقاضاى مشاهده او را كردند، به موسى فرمود: «نگاهى به كوه كن، اگر در برابر جلوه ذات من پا بر جا ماند مرا خواهى ديد، ولى كوه در برابر تجلّى حق چنان از هم متلاشى شد كه همه بنى اسرائيل به خاك افتادند و هنگامى كه به حال نخست بازگشتند اعتراف كردند كه ذات پاك او برتر از آن است كه انسان آن را ببيند.»(3)

در چهارمين و پنجمين وصف كه مكمّل اوصاف پيشين است مى افزايد: «زمانى بر او نگذشته تا حالش دگرگون گردد، و در مكانى نبوده كه جابه جايى براى او تصوّر شود». (مَا اخْتَلَفَ عَلَيْهِ دَهْرٌ فَيَخْتَلِفُ مِنْهُ الْحالُ، وَ لاَ كَانَ فِي مَكَان فَيَجُوزَ عَلَيْهِ الإِنْتِقالُ).

در واقع اين دو وصف اشاره به نفى زمان و مكان و عوارض آنها از ذات پاك


1. «اناسىّ» جمع «انسان» كه معمولا به افراد بشر گفته مى شود. ولى گاه اين واژه به معناى مردمك چشم به كار مى رود (توجّه داشته باشيد كه مردمك نيز از كلمه مردم گرفته شده) به خاطر عكسى كه از افراد در آن منعكس مى شود. شاعر مى گويد:
ز گريه، مردمِ چشمم نشسته در خون است بِبين كه در طلبت حال مردمان چون است!
2. سوره انعام، آيه 103.
3. برگرفته از آيه 55 سوره بقره و 143 سوره اعراف.

[29]

خداوند است; ذاتى كه بى نهايت است حركتى در آن تصوّر نمى شود و به همين دليل تحت سيطره زمان واقع نخواهد شد و نيز به همين دليل حالات مختلف و حركت به سوى كمال يا نقصان در آن راه ندارد; او جسم نيست، تا مكان بخواهد; محدود نيست، تا جاى معيّنى داشته باشد و به همين دليل، جابه جايى براى او متصوّر نيست.

بار ديگر امام(عليه السلام) به وصف جود و بخشش خداوند باز مى گردد و سخن از درياى بى كران جود و سخايش مى گويد تا حسّ شكرگزارى بندگان را برانگيزد و به ذات پاكش اميدوار سازد و به معرفت صفات جلال و جمالش رهنمون گردد. مى فرمايد: «اگر آن چه از درون سينه معادن كوهها بيرون مى ريزد يا از دهان صدفهاى دريا خارج مى شود، از نقره خالص و طلاى ناب و دانه هاى درّ و شاخه هاى مرجان (و در يك كلمه تمام ذخاير جهان) را ببخشد، در جود و سخايش كمترين اثرى نمى گذارد و از وسعت نعمت هايش نمى كاهد و آنقدر نزد او از ذخاير نعمتهاست كه تقاضاهاى مردم آن را از ميان نمى برد; چرا كه او سخاوتمندى است كه پاسخ گويى به درخواست سائلان چيزى از او كم نمى كند; و اصرار اصرار كنندگان او را به بخل وا نمى دارد». (وَلَوْ وَهَبَ مَا تَنَفَّسَتْ عَنْهُ مَعَادِنُ الْجِبالِ، وَ ضَحِكَتْ عَنْهُ أَصْدَافُ الْبِحَارِ، مِنْ فِلِزِّ اللُّجَيْنِ(1) وَ الْعِقْيَانِ،(2) وَ نُثَارَةِ(3) الدُّرِّ، وَ حَصِيدِ الْمَرْجَانِ، مَا أَثَّرَ ذلِكَ فِي جُودِهِ، وَ لاَأَنْفَدَ سَعَةَ مَا عِنْدَهُ، وَ لَكَانَ عِنْدَهُ مِنْ ذَخَائِرِ الأَنْعَامِ، مَا لاَ تُنْفِدُهُ مَطَالِبُ الأَنَامِ، لاَِنَّهُ الْجَوَادُ الَّذِي لاَ يَغِيضُهُ(4) سُؤَالُ السَّائِلِينَ، وَ لاَيُبْخِلُهُ إِلْحَاحُ الْمُلِحِّيَنَ).


1. «لُجين» (بر وزن حسين) به معناى نقره است.
2. «عِقْيان» به معناى طلاى خالص است.
3. «نُثاره» از مادّه «نثر» (بر وزن نصر) به معناى پراكندن است و از آنجا كه دهانه صدفها در درياها شكافته مى گردد و دانه هاى درّ به هر سو پراكنده مى شود، اين تعبير به كار رفته است.
4. «يغيض» از ماده «غيض» (بر وزن فيض) به معناى نقصان يافتن و فرورفتن آب در زمين است و در جمله بالا اشاره به اين است كه چشمه جوشان فيض پروردگار، بابخشش ها هرگز نقصان نمى يابد.

[30]

تعبيرى از اين زيباتر و رساتر درباره جود و سخاى خداوند متعال و گسترش دامنه نعمت هاى او پيدا نمى شود، كه اگر تمام معادن و ذخاير گرانبهاى دنيا را كه در عمق كوهها و دلِ درياها و خزاين انسانها وجود دارد، يكجا به يك نفر ببخشد، سر سوزنى در گنجينه مواهب او اثر نمى گذارد! چرا كه با يك فرمان «كُنْ» به مصداق «فَيَكُونْ» هزاران هزار امثال آن در عرصه هستى ظاهر مى شود و نيز به همين دليل است كه درخواست هاى مكرّر و اصرارهاى اصرار كنندگان، او را به بخل وا نمى دارد و در خشم و غضب فرو نمى برد; كسانى از تقاضاهاى مكرّر ناراحت مى شوند، كه منابعشان محدود است و با بخشش كاستى مى گيرد و سرانجام پايان مى يابد و به همين دليل اگر دست حاجت مى بريم، بايد نزد خداوندى ببريم كه كريم است و بخشنده وجواد و رحيم.

تعبير به «تنفّس» درباره معادن كوهها، اشاره لطيفى است به بيرون افكندن معادن از درون آنها به سبب ريزشها، زلزله ها و شكاف هايى كه بر اثر گذشت زمان در آنها پيدا مى شود. و تعبير به «ضحك» (خنده) درباره صدف ها اشاره به شكاف هايى است كه در دهانه آنها پيدا مى شود و لؤلؤهاى غلتان از آن بيرون مى ريزد;همان گونه كه انسان هاى زيبا، به هنگام خنديدن، دندانهاى همچون مرواريدشان نمايان مى گردد، صدف هاى دريا نيز وقتى مى خندند دانه هاى لؤلؤ در آنها آشكار مى شود و بيرون مى ريزد.

 

نكته

گستردگى نعمت هاى خداوند

اين بخش از كلام مولا نكات جالبى را در برگرفته كه همه آنها ناظر به وسعت نعمت هاى پروردگار و جوشش چشمه هاى

فيض ازلى اوست; تا از اين طريق امام(عليه السلام)

[31]

وجدان شنوندگان را تحريك كرده، و آنها را از طريق وجوب شكر منعم - كه يك حكم بديهى عقلى است - براى معرفت ذات و صفات او - تا آنجا كه در حوصله بشر است - بسيج كند.

در يكجا مى فرمايد: هر چه مى خواهيد، از او بخواهيد، جود و بخشش، هر قدر زياد باشد از خرانه نعمت و رحمت او چيزى نمى كاهد.

در جايى ديگر مى گويد: او بقدرى سخاوتمند و بخشنده است كه حتّى اگر كسى از او درخواستى هم نكند، ولى وى را نيازمند و لايق بداند، به او مى بخشد و مشمول عناياتش مى كند.

همان گونه كه در دعاى معروف ماه رجب نيز مى خوانيم: «يَا مَنْ يُعْطِي مَنْ سَئَلَهُ، يَا مَنْ يُعْطِي مَنْ لَمْ يَسْئَلْهُ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ، تَحَنُّاً مِنْهُ وَ رَحْمَةً; اى كسى كه هر كس از او درخواستى كند به او مى بخشد و حتّى كسى را كه درخواستى نكرده و او را هم نمى شناسد، از عطا و بخشش خويش محروم نمى سازد».(1)

در جاى ديگر، با عباراتى بسيار زيبا و دلنشين اين حقيقت را بر ملا مى سازد كه اگر تمام گنجهاى صحرا و دريا و همه ثروتهاى موجود روى زمين و زيرزمين را به كسى ببخشد، كمترين اثرى در جود و بخشش او نمى گذارد و از دامنه آن نمى كاهد و نيز تكرار سؤال و درخواست و الحاح و اصرار در گسترش عطا و سخاى او اثرى ندارد; در حالى كه انسانها هر قدر سخىّ و بخشنده باشند، در مقابل تمام اين امور آسيب پذيرند و دليل آن يك چيز است و آن اينكه امكانات و عطاياى همه محدود است و عطا و نعمت هاى خدا همچون ذات پاك او نامحدود.


1. مفاتيح الجنان، اعمال ماه رجب.

[32]

[33]

 

 

بخش دوّم

 

فَانْظُرْ أَيُّهَا السَّائِلُ: فَمَا دَلَّكَ الْقُرْآنُ عَلَيْهِ مِنْ صِفَتِهِ فَائْتَمَّ بِهِ وَ اسْتَضِىءْ بِنُورِ هِدَايَتِهِ، وَ مَا كَلَّفَكَ الشَّيْطَانُ عِلْمَهُ مِمَّا لَيْسَ في الْكِتَابِ عَلَيْكَ فَرْضُهُ، وَ لاَ فِي سُنَّةِ النَّبِىِّ(صلى الله عليه وآله) وَ أَئِمَّةِ الْهُدَى أَثَرُهُ، فَكِلْ عِلْمَهُ إِلَى اللهِ سُبْحانَهُ، فَإِنَّ ذلِكَ مُنْتَهَى حَقِّ اللهِ عَلَيْكَ. وَ اعْلَمْ أَنَّ الرَّاسِخِينَ فِي الْعِلْمِ هُمُ الَّذِينَ أَغْنَاهُمْ عَنِ اقْتِحَامِ السُّدَدِ الْمَضرُوبَةِ دُونَ الْغُيُوبِ، الإِقْرَارُ بِجُمْلَةِ مَا جَهِلُوا تَفْسِيرَهُ مِنَ الْغَيْبِ الْمَحْجُوبِ، فَمَدَحَ اللهُ - تَعَالَى - اعْتِرَافَهُمْ بِالْعَجْزِ عَنْ تَنَاوُلِ مَا لَمْ يُحِيطُوا بِهِ عِلْماً، وَ سَمَّى تَرْكَهُمُ التَّعَمُّقَ فِيمَا لَمْ يُكَلِّفْهُمُ الْبَحْثَ عَنْ كُنْهِهِ رُسُوخاً، فَاقْتَصِرْ عَلى ذلِكَ، وَلا تُقَدِّرْ عَظَمَةَ الله سُبْحَانَهُ عَلى قَدْرِ عَقْلِكَ فَتَكُونَ مِنَ الْهَالِكِينَ.

 
 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation