بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب ترجمه تحریرالوسیله امام خمینی جلد 1, سید محمد باقر موسوى همدانى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     TAHREE01 -
     TAHREE02 -
     TAHREE03 -
     TAHREE04 -
     TAHREE05 -
     TAHREE06 -
     TAHREE07 -
     TAHREE08 -
     TAHREE09 -
     TAHREE10 -
     TAHREE11 -
     TAHREE12 -
     TAHREE13 -
     TAHREE14 -
     TAHREE15 -
     TAHREE16 -
     TAHREE17 -
     TAHREE18 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

فصل در استحاضه 
در اين فصل درباره مشخصات خون استحاضه و احكام آن بحث مى شود.
خون استحاضه غالبا زرد رنگ و خنك و رقيق است و آرام بيرون مى آيد و هنگام بيرونآمدنش گزندگى و سوزندگى ندارد لكن گاهى هم مى شود كه داراى صفات و مشخصاتخون حيض است كه قبلا گذشت .
خون استحاضه نه براى اندك آن حدى است و نه براى زيادش هر خونى كه زنقبل از رسيدن بحد بلوغ و يا بعد از يائسه شدن ببيند و همچنين خونى كه مدتش كمتر ازسه روز باشد و خون زخم و كورك و نفاس نباشد استحاضه است لكن در اين حكم كلىاشكال است و همچنين در صورتى كه نفهمد خون او از زخم يا جراحت است وسابقه زخم وجراحتى هم نداشته باشد بنابراحتياط واجب استحاضه است و همچنين خونيكه از ده روزتجاوز كند استحاضه است لكن درخصوص اين مورد بايد دانست كه خون حيض و استحاضهمخلوط و در هم شده ناگزير بايد براى تعيين آن بتفصيلى كه در حيض گفتيم مراجعهشود.
و اما احكام استحاضه ؟  
استحاضه سه قسم است قليل (اندك ) و متوسط و كثير(بسيار) قسماول نشانه اش اين است كه پنبه اى كه زن درداخل مجرى بكار برده تنها ظاهرش ‍ خونى مى شود و خون در پنبه فرو نمى رود و ازطرف ديگر آن خارج نميشود و حكم چنين استحاضه اى اينستكه براى هر نمازى يك وضوءبگيرد و ظاهر فرج را اگر آلوده شده آب بكشد و نزديكتر به احتياط آنستكه پنبه راعوض كند و يا آنرا آب بكشد.
دوم از اقسام استحاضه آنست كه خون در پنبه فرو رود و از طرف ديگر پنبه ظاهر شودولى از آن به پارچه ايكه روى آن قرار دارد نرسد و حكم اين استحاضه آنستكه علاوهبر دستوريكه درقسم اول گفته شد كه براى هر نماز وضوئى بگيرد واجب است براىنماز صبحش غسل كند بلكه بنابر اقوى براى هر نمازيكهقبل از آن و يا در حين آن استحاضه رخ داده غسل كند پس ‍ اگر بعد از نماز صبح رخ دادهواجب است براى ظهر و عصر غسل كند و اگر بعد از ظهر و عصر رخ داده واجب است براىمغرب و عشاء غسل كند.
قسم سوم آنستكه خون از پنبه به پارچه برسد و حكمش اين استكه علاوهبرعمل به دستورات دو قسم اول و علاوه بر عوض كردن پارچه و يا تطهير آنغسل ديگرى براى نماز ظهر و عصر كه جمع كند با آن بين هر دو نماز و غسلى هم براىنماز مغرب و عشاء كه جمع كند بين آندو بجاى آورد البته اين در صورتيستكهقبل از نماز صبح مستحاضه شده و اما اگر بعد از خواندن نماز صبح رخ داده در آن روز دوبار غسل مى كند يكى براى نماز ظهر و عصر و يكى ديگر براى نماز مغرب و عشاء واگر بعد از خواندن نماز ظهر و عصر رخ داده باشد در آن روز تنها يكغسل براى مغرب و عشا بر او واجب است وظاهرا جمع بين دو نماز با يكغسل در صورتى استكه بخواهد دو نماز را با هم بخواند و باصطلاح اين دستور رخصتاست نه عزيمت باين معنا كه ميتواند هر دو نماز را با يكغسل بخواند و اما اگر نخواست چنين كند يعنى خواست بين دو نماز فاصله بيندازد بايدبراى هر نماز يك غسل بكند پس از آن چه گذشت روشن شد كه استحاضه قليله حدثاصغر است مانند بول و اگر استمرار پيدا كند وقبل از هر نماز از نمازهاى پنجگانه حادث شود حكمش حكم بولى است كه قطع نمى شود وباصطلاح مكلف مبتلا به سلس البول باشد و اما استحاضه كثيره و متوسطه هم حدثاصغر است كه باعث وضوء ميشود و هم حدث اكبر است كه موجبغسل مى گردد.
مساءله 1 - بر زن مستحاضه بنا بر احتياط واجب است در وقت هر نماز وضع خود رابيازمايد يعنى پنبه ويا چيزى مثل پنبه داخل در مجرى نموده كمى صبر كند تا بفهمداستحاضه اش از كدام يك از اقسام سه گانه است تا بوظيفه آنعمل كند و اين آزمايش قبل از وقت نماز كافى نيست مگر آنكه يقين داشته باشد كه تا وقتنماز وضعش تغيير نمى كند حالى اگر آزمايش فوق برايش امكان نداشته باشد درصورتيكه حالت قبليش را مى داند مثلا مى داند كه صبح خونش قليله بود و يا متوسطه ويا كثيره بود بمقتضاى همان وظيفه عمل مى كند و اگر حالت سابقه خود را نمى داندعمل بقدر يقين مى كند مثلا اگر مردد است بين قليله و متوسطه بوظائف قليلهعمل مى كند و اگر مردد است بين متوسطه و كثيره بوظائف متوسطهعمل مى كند و نزديكتر به احتياط عمل كردن بوظيفه سخت ترين حالات است .
مساءله 2 - اينكه گفتيم واجب است براى هر نمازى يك وضوء بگيرد و سپس ‍ وظائفديگر را انجام دهد وقتى است كه جريان خون استمرار داشته باشد بنابراين اگر فرضشود كه زنى قبل از نماز ظهر خونش قطع شود تنها براى نماز ظهر وضوء واجب است وبراى نماز عصر و مغرب و عشاء وضوئى ديگر واجب نيست و اگر بعد از نماز ظهر قطعشود تنها براى نماز عصر وضوء بگيرد و همچنين بلكه اگرقبل از نماز ظهر قطع شود تنها براى نماز ظهر وضوء بگيرد و وضوءش تا مغرب وعشاء بماند همه آن نمازها را با آن يك وضوء ميخواند و احتياج به تجديد وضوء ندارد.
مساءله 3 - بر زن مستحاضه واجب است كه بعد از وضوء وغسل بلافاصله نماز را بخواند مگر آن كه بداند ديگر خونى ترشح نمى كند و اما اگرخون قطع نشده و يا اگر شده مى ترسد بعد از وضوء وغسل و قبل از نماز و يا در اثناء نماز دوباره عود كند بايد در خواندن نماز عجله كندبنابراين اگر مثلا در اول وقت وضوء بگيرد وغسل كند و در حين شروع در وضوء و غسل خون قطع شود هرچند كه اين قطع شدن موقتىباشد ولى علم دارد كه تاآخر وقت عود نمى كند جائز است خواندن نماز را تاءخيربيندازد.
مساءله 4 - بر زن مستحاضه واجب است بعد از وضوء وغسل از بيرون آمدن خون جلوگيرى كند البته اين درصورتى است كه ترس ضررنداشته باشد و طريق جلوگيريش باين است كه پنبه راداخل مجرى كند و با پارچه آنرا محكم ببندد بنابراين اگر دراين وظيفه كوتاهى كند وبعداز وضوء و غسل خون بيرون آيد نماز را دوباره بخواند بلكه احوط اگر نگوئيماقوى آن استكه غسل و وضوء را دوباره تجديد كند بله اگر خارج شدن خون بخاطركوتاهى در تحفظ نبوده بلكه بخاطر شدت جريان آن بوده عيبى ندارد.
مساءله 5 - اگر استحاضه ايكه مثلا در صبح قليله بوده در ظهر متوسطه و يا اگرمتوسطه بوده كثيره شود اين تغيير حالت در نمازيكه طبق وظيفه قبليش ‍ انجام داده اثرىندارد پس اعاده آن نماز واجب نيست و اما نسبت به نماز بعد از اين دگرگونى وظيفه حالتبعد را انجام مى دهد و همچنين است اگر اين دگرگونى در وسط نماز رخ بدهد كه بايدنماز را از نو شروع نموده بر طبق وظيفه ايكه پيش آمده انجام دهد مثلا اگر استحاضهقليله او متوسطه و يا كثيره شد نماز صبحش درست و نسبت به نماز ظهر و عصر و مغرب وعشاء مثل كسى مى شود كه از اول استحاضه اش متوسطه و يا كثيره بوده و سابقه قليلهبودن در صبح را نداشته و در نتيجه اگر متوسطه شده يكغسل براى ظهر و عصر مى كند و اگر كثيره شده دوغسل مى كند بخلاف اينكه قبل از خواندن نماز صبح و يا در اثناء آن دگرگون شده كهبايد براى نماز صبح نيز غسل كند بلكه اگرقبل از دگرگونى وضوء گرفته وقتى دگرگون شد دوباره بايد وضوء را تجديدكند حتى اگر بعد از غسل صبح متوسطه مبدل به كثيره شدغسل را نيز بايد تجديد كند و در آنروز بوظيفه استحاضه كثيرهعمل كند مثل كسى كه اصلا در آن روز استحاضه اش متوسطه نبوده .
و اگر استحاضه از بالا به پائين مبدل شود يعنى كثيره بوده متوسطه شده و يامتوسطه بوده قليله شده در اين صورت براى يك نمازعمل بالاتر را انجام ميدهد و سپس بوظيفه پائين ترعمل مى كند پس اگر قبل از غسل براى نماز صبح استحاضه كثيرهمبدل شد به قليله و همان حال استمرار يافت براى نماز صبحغسل مى كند و براى ساير نمازها به وضوء اكتفاء مى نمايد و اگر كثيرهمبدل شد به متوسطه براى ظهر غسل مى كند و براى ساير نمازها يعنى عصر و مغرب وعشاء به وضوء اكتفا مى كند.
مساءله 6 - روزه از مستحاضه ايكه استحاضه اش قليله است صحيح است و در صحتروزه اش وضوء گرفتن شرط نيست ولى غير او يعنى كسيكه استحاضه اش متوسطه و ياكثيره است صحت روزه اش مشروط بر اين است كهغسل هاى روزانه اش را انجام بدهد و در استحاضه كثيره اين احتياط را ترك نكند كهغسل شبانه نسبت به شب گذشته را هم انجام دهد.
مساءله 7 - اگر خون استحاضه قطع شود در صورتيكهقبل از طهارتيكه بايد تحصيل ميكرد قطع شود بايد آن را بجا آورد و نماز بخواند واگر بعد از انجام طهارت وقبل از انجام نماز قطع شود در صورتيكه قطع شدن بخاطربهبودى باشد دوباره بايد آنرا اعاده نموده نماز بخواند و همچنين است در صورتى كهقطع شدن بخاطر بهبودى نبوده بلكه موقتى بوده باشد كه در اينجا اگر فرصتدوباره طهارت گرفتن و نماز خواندن را دارد بايد چنين كند و اگر فرصت ندارد بهمانطهارتى كه تحصيل كرده اكتفاء كند و نمازش را بخواند در صورتى هم كه در داشتن ونداشتن فرصت شك دارد وظيفه اش ‍ همين است و احتياط واجب براى كسيكه يقين بفرصت داردولى شك دارد وظيفه اش همين است و احتياط واجب براى كسيكه يقين بفرصت دارد ولى شكدارد در اينكه قطع خون بخاطر بهبودى است و يا فترتى موقتى است اينستكه دوبارهطهارت را اعاده كند اگر خون در اثناء نماز قطع شود در صورتى كه بخاطر بهبودى ويا فترتى طولانى بوده طهارت را اعاده نموده نماز را نيز دوباره بخواند و اگر فترتطولانى نباشد نماز را تمام كند و اما اگر بعد از تمام شدن نماز قطع شود اقوى آناستكه اعاده بر او واجب نيست هرچند قطع خون بخاطر بهبودى باشد.
مساءله 8 - از آنچه گذشت حكم مستحاضه و اقسام و وظائف هر قسمتى نسبت به نمازو روزه روشن شد و اما نسبت بساير كارها؟
هيچ اشكالى نيست كه در طواف واجب اگر استحاضه اش قليله است تنها وضوء بر او واجباست و در استحاضه متوسطه و كثيره هم وضوء واجب است و همغسل و نزديكتر به احتياط براى كسيكه استحاضه اش قليله است در صورتى كه ادامهدارد اين است كه به وضوئيكه براى نمازش گرفته اكتفاء نكند بلكه براى طوافشوضوئى ديگر بگيرد و همچنين كسيكه استحاضه متوسطه و كثيره است بوضوء و غسليكهبراى نمازش انجام داده اكتفاء ننموده براى طوافش وضوئى ديگر و غسلى ديگر انجام دادهباشد و يا اگر صاحب استحاضه متوسطه طواف را در غير نماز صبح انجام داده باشد ويا اگر صاحب استحاضه كثيره بوده طواف را در غير اوقات سه گانه انجام داده باشدكه بنابراحتياط در اين دو صورت صحت طوافش موقوف بداشتن وضوء وغسل مستقل است غير وضوء و غسليكه براى نمازش ‍ گرفته و اما طواف مستحبى از آن جا كهمشروط به داشتن طهارت از حدث نيست مستحاضه احتياج به وضوءغسل ندارد هرچند كه در متوسطه و كثيره از نظرداخل شدن در مسجد اگر داشتن طهارت را واجب بدانيم بايدغسل كند.
و اما دست كشيدن بخط قرآن اشكالى نيست دراينكه در قليله جزء با داشتن وضوء و درمتوسطه و كثيره جزء با داشتن وضوء و غسلحلال نيست و نزديكتر به احتياط آنستكه بصرف وضوء و غسليكه براى نمازش ‍ انجامميدهد اكتفاء نكند و براى دست كشيدن بقرآن وضوئى جداگانه و يا غسلىمستقل انجام دهد بله على الظاهر در حال خواندن نمازيكه با وظيفه وضوء و ياغسل انجام مى دهد ميتواند بقران كريم دست بكشد.
و آيا مستحاضه به استحاضه متوسطه و كثيره در همه احكام مانند حائض ‍ است تا درنتيجه همه چيزهائى كه بدون غسل بر او حرام بود بر اين دو نيز حرام باشد يا نهاحتياط آنست كه شوهرش با او مادام كه غسل استحاضه نكرده جماع نكند و اگرغسل كرد ديگر واجب نيست وضوء هم بگيرد هرچند كه به احتياط نزديكتر است و در اينباب همان غسلى كه براى نماز كرده كافى است بشرطى كه در وقت آن نماز و بعد ازخواندن نماز باشد اما اگر بخواهد در وقتى ديگر جماع كند بنابراحتياط واجبغسل مستقل ديگرى مى خواهد همانطور كه در طواف گفتيم .
و اما مكث زن مستحاضه در مساجد و داخل شدن در مسجد الحرام و مسجد النبى اقوى جواز آنستهرچند غسل نكرده باشد گرچه نزديك تر به احتياط آنست كه بدونغسل اينكار را نكند حال چه اينكه غسلى كه كرده براى نماز خواندن باشد و چه مستقلابراى مكث غسل كرده باشد نظير جماع و اما صحت طلاق زن مستحاضه هيچ اشكالى نداردزيرا طلاق دادن زن مستحاضه مشروط به غسل كردن نيست .
گفتار در مسائل نفاس 
نفاس خونى است كه زن در حين زائيدن و يا بعد ازآن وقبل از گذشتن ده روز مى بيند هرچند كه بچه اش سقط شده باشد و روح در آن دميده نشدهباشد بلكه هرچند كه تنها مضفه و يا علقه باشد البته در صورتى كه يقين داشتهباشد به اينكه اين علقه مبداء پيدايش فرزند بوده و اما اگر در اين باره شك دارد محكومبه نفاس نيست .
براى نفاس حداقلى نيست ممكن است در طول همه ده روز يك لحظه بيشتر نباشد، و اما اگراز حين زائيدن تاگذشتن ده روز اصلا خون نبيند او نفاسى ندارد.
و اما اكثر آن ده روز است كه ابتدائش بعد از جدا شدن بچه است نه از لحظه اى كه زائيدنشروع مى شود و اگر زن حامله در اول روز بچه بياورد شب آخر بعد از ده روز از ايامنفاس خارج است و اما شب اول جزء نفاس ‍ است اگر در شب بياورد هرچند كه آن شب جزء دهروز بحساب نمى آيد و اگر وسط روز بزايد نيمى از روز يازدهم با اين نصفه روزتلفيق مى شود و اگر دو طفل زائيده باشد ابتداء نفاس زايمان اولى و ابتداء ده روز بعداز زايمان دوم است .
مساءله 1 - اگر خون نفاس زايمان سر ده روز و ياقبل از آن قطع شود همه آنچه ديده نفاس است چه اينكه در همه ده روز خون ديده باشد ويادر بعضى از آن روزها و چه اينكه در حيض عادت معينى داشته باشد و چه نداشته باشداوقات پاكى بين دو خون يا سه خون در اين ده روز بنابر اقوى جز بر نفاس و بحكمآنست .
بنابراين اگر بعد از ولادت طفل يكروز خون ببيند و سپس قطع شود و يكروز هم روز دهمبه بيند همه ده روزش نفاس است و همچنين است اگر تا ده روز يك روز در ميان خون بهبيند، و اما اگر به جز روز دهم هيچ خونى نه بيند تنها همان روز نفاس است و روزهاىسابق بر آن كه خون نديده همه اش طهر است و اگر روز سوم و روز دهم خون به بيندايام نفاس او هشت روز خواهد بود.
مساءله 2 - اگر در تمام ده روز خون به بيند و از روز دهم نيز بگذرد اگر چنانچهدر حيضش عادت عدديه داشته در نفاسش بهمان مقدار نفاس حساب مى كندحال چه اينكه عادت حيضش ده روز بوده باشد و چه كمتر و بعد از ده روز بوظيفهمستحاضه عمل مى كند.
و اما اگر عادت معينى نداشته نفاس خود را ده روز قرار مى دهد و بعد از ده روز بوظيفهمستحاضه عمل مى كند هرچند كه نزديكتر به احتياط آنست كه تا هيجده روز بين دو وظيفهنفساء و مستحاضه جمع كند و اين احتياط خوبست كه ترك نشود.
مساءله 3 - معتبر است بين نفاس و حيض بعد از نفاس كمترين حد طهر - پاكى - كه دهروز است فاصله شود پس اگر از حين ولادتطفل تا روز هفتم خون به بيند و قطع شود و سپس بعد از گذشتن ده روز از ولادت سهروز يا بيشتر خون ببيند خون دوم حيض نيست بلكه استحاضه است هرچند كه تا هيجده روزجمعه بين دو وظيفه كردن يعنى نفساء و وظيفه مستحاضه را انجام دادن به احتياط نزديكتراست اين در صورتى است كه عادت معينى در حيض نداشته باشد.
و اما بين نفاس و حيض قبل از نفاس اقوى آنست كه فاصله شدناقل طهر يعنى ده روز معتبر نيست بنابراين اگرقبل از درد زائيدن سه روز يا بيشتر خون ديده باشد،حال چه اينكه متصل به درد زائيدن باشد و يامنفصل به كمتر از ده روز آن خون حيض است مخصوصا در صورتى كه عادت حيضش در همانايام باشد.
اگر خون نفاس تا يك ماه يا كمتر و يا بيشتر ادامه يابد بمقدار گذشتن عادتى كه درحيض داشته نفاس است و مابقى محكوم به استحاضه است و در كسى كه عادت ندارد تا دهروز نفاس و باقى محكوم به استحاضه است ، بله ايناحتمال هست كه بعد از گذشتن ده روز از خون نفاس حيض شده باشد و خونى كه همچنانادامه دارد از آن ببعد حيض باشد.
بنابراين اگر زنى داراى عادت است و عادتش مصادف با همان ايام بعد از ده روز باشدخون او محكوم بحيض است و گرنه بايد براى تشخيص خون به معيارهائى كه قبلاگذشت مراجعه نمايد و اگر از آن راه نتوانست تشخيص دهد به زنان خويشاوند خود مراجعهمى كند و اگر از آن راه هم نتوانست بفهمد هفت روز آنرا حيض و مابقى را استحاضه قرارمى دهد بتفصيلى كه در حيض گذشت بآنجا مراجعه شود.
مساءله 5 - اگر خون نفاس در ظاهر قطع شود بايد به ترتيبى كه در حيض ‍گذشت وضع باطن را بررسى نمايد اگر واقعا هم قطع شده واجب است براى هرچيزى كهمشروط بطهارتست غسل كند.
مساءله 6 - احكام زن نفساء مانند احكام زن حائض است در اينكه وطيش جائز نيست وطلاقش هم صحيح نيست و نماز و روزه بر او حرام است و همچنين مس خطوط قرآن و قرائتچهار سوره اى كه سجده آنها واجب است و داخل شدن در مسجد الحرام و مسجد النبى صلىالله عليه وآله و مكث در ساير مساجد و وجوب قضاء روزه و واجب نبودن قضاء نمازو سايراحكامى كه بتفصيل در حيض گذشت .
گفتار در غسل مس ميت 
سبب وجوب غسل مس ميت تماس پيدا كردن انسان است با بدن مرده آدمى بعد از آنكه تمامىبدن او سرد شده باشد و هنوز غسل او تمام نشده باشد و اما تماس بعد از تمام شدنغسل باعث وجوب غسل نمى گردد هرچند كه غسل ميت اضطرارى باشدمثل اينكه بخاطر يافت نشدن سدر و كافور هرسهغسل را با آب خالص داده باشند بلكه هرچند كه بخاطر يافت نشدنغسال مسلمان كافرى او را غسل داده باشد گرچه نزديك تر به احتياط آنست كه بهغسل دادن كافر اكتفاء نشود و در جائى كه غسل دادن ميت با آب ممكن نباشد تيمم دادن او حكمغسل را دارد هرچند كه نزديكتر به احتياط آنست كه بگوئيم حكم آنرا ندارد.
و در ميت هيچ فرقى بين مسلمان و كافر و كبيرو صغير نيست حتى چنين سقط شده اى كهچهارماهش تمام شده باشد بايد غسل ميت كند همچنانكه فرقى ميانه قسمت هاى مختلف بدنميت نيست چه به پوست بدن او دست بزند كه جاندار بوده و چه به ناخن او كه جاندارنبوده ، چه مكلف بآن دست بزند و چه آنرا بدست انسان مساس دهد همينكه مساس صادقباشد غسل واجب مى شود پس اگر مكلف دست و يا جاى ديگر بدن خود را به ناخن ميتبزند ويا ناخن ميت ببدن او بخورد غسل براو واجب مى شود، بله تماس پيدا كردن بوسيلهمو، چه از خود مكلف باشد و چه از ميت موجب غسل نيست .
مساءله 1 - قطعه اى كه از بدن انسان زنده جدا مى شود بحكم ميت است و اگر ببدنمكلف بخورد غسل بر او واجب مى شود البته اين در صورتى است كه قطعه جدا شده داراىاستخوان باشد و اما بدون استخوان غسل نمى آورد و اگر قطعه جدا شده تنها استخوانباشد نزديك تر به احتياط آنست كه آنرا ملحق بقطعه گوشتمشتمل بر استخوان بدانيم هرچند كه اقوى آنست كه ملحق نيست وغسل نمى آورد و اما قطعه اى كه از بدن مرده جدا شده اگر درحال اتصالش مس آن غسل مى آورد در حال جدائيش نيزغسل مى آورد.
مساءله 2 - شهيد حكم ميت غسل داده را دارد پس مس ببدن اوغسل نمى آورد و همچنين كسى كه از باب قصاص و يا حد الهى كشتنش واجب شده چونقبل از اجراء حكم به او دستور مى دهند غسل ميت خود را خودش انجام دهد پس تماس با بدناو غسل نمى آورد.
مساءله 3 - اگر ميتى را مس كرد و شك كرد كه آياقبل از سرد شدن بدنش بوده يا بعد از آن غسل مس ميت بر او واجب نيست و همچنين است اگرشك كند در اينكه او شهيد بوده يانه بخلاف جائيكه شك كند كه آيا دست زدنش ‍قبل از غسل بوده يا بعد از آن ، كه دراينجا غسل واجب است .
مساءله 4 - اگر عضوى از اعضاء بدن زنده خشك شود و روح بكلى از آن خارج گردددست زدن به آن مادام كه متصل ببدن اوست غسل ندارد و اما بعد از جدا شدن اگر مكلف آن رامس كند و عضو نامبرده بر استخوان باشد غسل به گردنش مى آيد و اگرمشتمل بر استخوان نباشد در وجوب غسل و عدم آناشكال است همچنين اگر تكه اى از بدن زنده قطع شود ولى هنوزمتصل ببدن او باشد هرچند كه بپوستى بند باشد مس آنغسل نميآورد ولى اگر از بدن او جدا شود و مشتمل بر استخوان بود مس آنغسل مى آورد.
مساءله 5 - مس ميت بنابراحتياط واجب وضوء را مى شكند بلكه وجوب وضوء خالى ازقوت نيست پس كسى كه وضوء داشته و دست بميت زده بايدبراى نماز و هرچيزيكهمشروط بطهارت است هم غسل كند و هم وضوء بگيرد.
مساءله 6 - غسل مس ميت براى هر كارى كه مشروط به طهارت از حدث اصغر استيعنى محتاج بوضوء است واجب است بنابراحتياط و بلكه خالى از قوت نيست و در هر عملىكه مشروط به طهارت است از قبيل نماز و طواف و دست كشيدن به قرآن بنابراحتياطشرط است بلكه شرطيت آن خالى از قوت نيست .
مساءله 7 - كسى كه دست بميت زده جائز استقبل از غسل داخل در مساجد و مشاهه مشرفه بشود و يا در آنها مكث كند و نيز سوره هاى عزائمرا بخواند و اگر زن است براى شوهرش حائز است او را وطى كند، پسحال مس ميت حال حدث اصغر است با اين تفاوت كه براى نماز وامثال آن غسل را هم واجب مى كند.
مساءله 8 - تكرار مس ميت باعث تكرار غسل نميشود همچنانكه ساير حدثها نيز چنيناست هرچند كه ميت مس شده متعدد باشد.
گفتار در احكام اموات 
كسى كه نشانه هاى مرگ برايش هويدا گشته واجب است بدست خود حقوق واجبه اى كهبگردنش هست چه حق الناس و چه حق الله را بپردازد و امانت هائى كه نزد او استبصاحبانش برگرداند و يا در صورتى كه بوصى خود اعتماد دارد وصيت كند كه اينكارها را انجام دهد و همچنين واجب است وصيت كند كه بعداز مردنش واجباتى كه از او فوتشده و در حال حيات نيابت بردار نيست نظير نماز و روزه و حج در غالب وامثال آن را برايش قضاء كنند (و اما بيمارى كه ماءيوس از بهبودى است ميتواند درحال حيات كسى را به نيابت خود بحج بفرستد) البته همه اينها در صورتى است كهمالى داشته باشد.
و اما در واجباتيكه بعد از مردن انسان به گردن ولى او مى آيدمثل نماز و روزه مكلف نيست به آن ها مخير است هم مى تواند بولى خود اعلام كند كه فلانمقدار نماز و روزه از من فوت شده كه بايد انجام شود و هم مى تواند وصيت كند.
مساءله 1 - بر كسيكه نشانه هاى مرگ را احساس مى كند واجب نيست براىاطفال صغير خود قيم معين كند مگر آنكه احساس كند معين نكردن قيم موجب از بين رفتن آناطفال و يا حقوق آنان شود وكسيكه قيم معين مى كند بايد كسى را معين و منصوب كند كه امينباشد وهمچنين اين شرط در تعيين كسى براى اداء حقوق واجبه معتبر است .
مساءله 2 - واجب است بوجوب كفائى بنابر احتياط بلكه خالى از قوت نيست كه درحال احتضار و جان كندن محتضر را اگر مسلمان است رو به قبله كنندبه اين معنا كه او راطورى به پشت بخوابانند كه كف پاهايش بطرف قبله باشد بطوريكه اگر او رابنشانند صورتش رو بقبله قرار گيرد حال چه اينكه محتضر مرد باشد و چه زن چهصغير باشد و چه كبير و نزديك تر به احتياط آنستكه مراعات قبله بكيفيتى كه گفته شددر خصوص حال احتضار تا زمانى است كه ازمحل احتضار حركتش نداده اند.
و اما مراعات آن در همه احوال تا بعد از تمام شدنغسل بنابر اقوى لازم نيست و نزديك تر به احتياط آن استكه در همهاحوال آنرا رعايت كنند و اما بعد از تمام شدنغسل تا حال دفن بهتر و بلكه نزديك تر به احتياط آنستكه او را طورى بزمين بگذارندكه هنگام نماز بر او روى زمين قرار داده مى شود.
مساءله 3 - مستحب است در حال احتضار شهادتين و اقرار به امامت ائمه اثنى عشرعليهم السلام و كلمات فرج را براى او بخوانند بطورى كه او بشنود و در صورتيكهجان كندنش دشوار باشد مستحب است بستر او را بجائىانتقال دهند كه همواره در آنجا نماز مى خوانده البته اينعمل در صورتى مستحب است كه مستلزم اذيت او نباشد.
و نيز مستحب است بر بالين او سوره يس و سوره صافات خوانده شود تا زودتر راحتگردد و باز مستحب است ديده گانش را ببندند ولب و دهانش ‍ را روى هم نهاده و دو فك او را(با دستمالى ) ببندند و دو دستش را بطرف دو پهلويش بكشند و همچنين پاهايش را بكشندتا مستقيم قرار گيرد و پارچه اى روى او بيندازند و در شب چراغى كنارش روشن نموده مؤمنين را از مرگ او خبردار كنند تا براى تشييع جنازه او حاضر شوند و مستحب است درتجهيز او يعنى غسل دادن و كفن و دفن او عجله كنند مگر آنكه در مردن او شك داشته باشند ووضع او مشتبه باشد كه در اين صورت بايد صبر كنند تا بمرگ او يقينحاصل نمايند و در حال جان كندن مس ببدن او كراهت دارد و همچنين نهادن چيزى سنگين برروى شكم او و نيز تنها گذاشتن او و حاضر شدن شخص جنب و حائض بربالين او كه درحال احتضار كراهت دارد.
گفتار در غسل ميت  
غسل دادن ميت بر هر مسلمانى واجب كفائى است هرچند كه ميت مخالف باشد كه اين به احتياطنزديك تر است همچنانكه نزديك تر به احتياط آنستكه او را به كيفيتى كه ما قائليم و همبه كيفيتى كه آنان قائلند غسل دهند و جائز نيستغسل دادن كافر و مسلمانى كه بحكم كافر است نظير ناصبى ها و خوارج و طوائف ديگرىكه بحث درباره آنان بطور مفصل در باب نجاسات مى آيد واطفال مسلمين حتى ولد زناى آنان حكم خود آنان را دارند پسغسل دادنشان واجب است بلكه غسل دادن جنينى كه سقط شده در صورتى كه چهار ماهش تمامشده باشد واجب است و بايد بطور متعارف دفن شود و اما اگرچهار ماهش نشده باشدغسلش واجب نيست بلكه آن را در پارچه اى مى پيچند و دفن مى كنند.
مساءله 1 - غسل ميت از كسيكه شهيد شده باشد و شهيد كسى است كه در ركاب امامعليه السلام و يا نائب خاص آنجناب بجهاد رفته و كشته شده باشد البتهغسل وقتى از او ساقط است كه در معركه جنگ و در حاليكه جنگ برپاست جان سپرده باشدو يا اگر در خارج از معركه افتاده قبل از آن كه مسلمانان او را زنده يافته باشند از دنيانرفته باشد و اما اگر بعد از جنگ او را يافته باشند در حاليكه رمقى در او باشد وسپس در همانجا بميرد واجب است بنابراحتياطغسل دادن و كفن كردنش و در صورتيكه جانش ‍ در خارج معركه بيرون شودغسل و كفنش على الظاهر واجب است .
كسى هم كه در ركاب امام معصوم و يا نائب خاص او كشته نشده بلكه در راه حفظ بضيهاسلام كشته شده ملحق بكشته در ركاب امام عليه السلام است او نيزغسل وحنوط و كفن ندارد بلكه (مانند قسم اول ) با همان لباسيكه در تن دارد دفن مى شودمگر آنكه عريان شده باشد كه بايد كفن شود.
و كسى هم كه قتل او بعنوان سنگسار و يا قصاص واجب شده امام عليه السلام و يا نائبخاص و نائب عام او باو دستور مى دهد غسل ميت بكند و آن گاه مانند اموات كفن در تنش مىكنند و حنوط باو مى مالند و سپس كشته مى شود و بعد از كشته شدن بر او نماز مىخوانند و بدون غسل دفنش مى كنند و ظاهرا نيتغسل ميت را ماءمور مى كند هرچند كه نزديكتر به احتياط آنستكه آمر نيز نيت كند.
مساءله 2 - قطعه جدا شده از بدن ميت قبل ازغسل در صورتى كه مشتمل بر استخوان نباشدغسل دادنش واجب نيست بلكه بنابراحتياط در پارچه اى پيچيده و دفن مى شود و اگر در آنقطعه استخوان باشد ولى قسمت سينه در آن نباشدغسل داده مى شود و سپس آن را در پارچه اى پيچيده دفن مى كنند آنجا هم كه قطعه جدا شدهتنها استخوان باشد در دفن حكم فرض ‍ قبلى را دارد و نزديكتر به احتياط آن استكه درغسل نيز ملحق بآنش كنند هرچند كه ملحق نبودنش خالى از قوت نيست و اما اگر قطعه اى جداشده سينه باشد و يا مشتمل بر همه سينه و يا قسمت سمت قلب از سينه باشد هرچند كهفعلا قلب در زير آن موجود نباشد هم غسلش واجب است و هم كفنش هم نماز خواندن بر آن وهم دفنش و جائز است كه در كفن كردنش به دو قطعه ثوب ولفافه اكتفاء شود مگر آنكه مشتمل بر قسمتى از محل بستن لنگ بوده باشد كه در اين صورت لنگ را هم اضافهمى كند و اگر قطعه جدا شده مشتمل بر يكى از هفت موضع سجده باشد بايد آن موضعحنوط شود و در اينكه قطعه جدا شده از حى در همهمسائل گذشته ملحق باشد به قطعه جدا شده از ميتمحل اشكال است و احتياط به الحاق ترك نشود الا در مسئله دست كشيدن بعد ازغسل بقطعه اى از ميت كه تنها استخوان است و يامشتمل بر آنست كه احتياط به عدم الحاق ترك نشود (پس اگر دستى مثلا از انسان زنده جداشود همه احكام جدا شده از ميت را در مورد آن اجراء مى كنيم الا مس را كه اگر مكلف بعد ازغسل ميت آن را مس كند احتياط آن است كه خودش غسل مس ميت را انجام دهد).
مساءله 3 - غسل دادن و كفن كردن ميت و نماز خواندن بر او واجب كفائى بر عموممكلفين است و واجب كفائى باين معنا است كه اگر كسى آنرا انجام دهد تكليف از بقيه ساقطمى شود هرچند كه سزاوارترين فرد براى انجام اين واجب كسى است كه سزاوارتر بهارث او است و منظور ما از سزاوارتر به ارث او ولى اوست اگرخواست خودش اين كارها راانجام ميدهد و اگر خواست شخصى را معين مى كند و جائز نيست كسى مزاحم او شود بلكههركسى ديگر اگر بخواهد اين امور را انجام دهد بايد ازولى ميت اجازه بگيردبله در جائىكه ولى ميت نه خودش انجام مى دهد و نه بكسى اجازه مى دهد اين شرط ساقط ميشود هرچندكه نزديكتر به احتياط آنستكه از كسى اذن گرفته شود كه در مرتبه از ولى ميت متاءخراست و اگر ولى ميت قاصر (و يا بگو كم عقل ) يا غير بالغ باشد و يا درمحل حاضر نباشد بعيد نيست بگوئيم واجب است از حاكم شرعى اجازه گرفته شود و اجازهتنها اين نيست كه ولى ميت صريحا به مكلف بگويد تو اجازه دارى ميت ما را تجهيز كنىبلكه اذان فحوى و شاهد حال قطعى كافى است .
مساءله 4 - مراد به ولى (و يا بگو) آن كسى كه مزاحمتش جائز نيست و واجب است ازاو اذن گرفتن هر كسى استكه يا به نسبت و يا به سبب از ميت ارث مى برد البته ولايتاين نزديكان نسبت به تجهيز ميت در يك درجه نيست بلكه برحسب اختلاف طبقاتشان در ارثمختلف و مترتب است و بنابراين طبقه اول مقدم بر طبقه دوم است و طبقه دوم مقدم بر طبقهسوم است پس ‍ اگركسى از دنيا رفت كه هيچيك از ارحام طبقه او و دوم و سوم را ندارداحتياط واجب آنستكه اگر ميت برده آزاد شده بود از مولاى آزاد كننده اش ‍ اذن بگيرند واگراين نيزنبوده از ضامن جريره او (ضمان جريره قراردادى بوده كه درجاهليت عرب مرسومبوده و اسلام آنرا امضاء كرده به اين طريق كه دو نفر با يكديگر قرارداد مى بستند درصورتى كه يكى از آن دو بدون وارث از دنيا برود و ارثش به ديگرى برسد بهشرطى كه اگر او در زندگيش ‍ مرتكب جنايتى شد ديگرى جنايت او را ضامن باشد) واگر ضامن جريره نداشت از حاكم شرعى اجازه بگيرد.
و در داخل هر طبقه مقدم بودن مردان از زنان (مثلا در طبقهاول پدر و پسران از مادر و دختران و در طبقه دوم برادران از خواهران ) خالى از وجه نيستولكن سزاواراستكه اين احتياط كه از زنان نيز اجازه بگيرند ترك نشود و همچنين افرادبالغ مقدم بر غير بالغند و كسانيكه از طرف پدر و مادر با ميت خويشاوندى دارند مقدمبر كسانى هستند كه از يك طرف خويشاوندند و آنانكه از طرف پدر به تنهائىخويشاوندى دارند مقدم بر كسانى هستند كه از طرف مادر به تنهائى خويشاوندند.
و در طبقه اول پدر مقدم بر مادر و اولاد ميت است و اولاد مقدم بر نوه هايند و در طبقه دوم جدمقدم بر برادران است بوجهى كه خالى از تاءمل نيست همچنان كه برادران مقدم بربرادرزادگانند و در طبقه سوم عموها مقدم بر دائيها و اين دو طائفه مقدم بر اولادهايشانند.
مساءله 5 - شوهر از همه خويشاوندان اولاى بزن خويش درجميع امور است تا زمانيكهاو را در قبر بگذارند چه اينكه همسر دائمى او بوده باشد و يا همسر منقطعه هرچند دردومى خالى از اشكال نيست .
مساءله 6 - اگر ميت وصيت كرده باشد شخص معينى كه ولى او نيست او را تجهيز كنداحتياط آن استكه هم از آن شخص اذن بگيرند و هم از ولى ميت .
مساءله 7 - در غسل دهنده ميت همجنس بودن از نظر مردى و زنى شرط است و بنابرايننه مرد مى تواند زن را غسل دهد و نه زن مرد را هر چند كهغسل دادن از پشت ساتر و بدون لمس و نظر كردن باشد مگر آنكه ميت طفلى باشد كهزيادتر از سه سال نداشته باشد كه در اين صورت از مرد و زن هريك مى تواند جنسمخالف خود را غسل دهد (يعنى مردى دختر سه ساله را و زنى پسر سه ساله راغسل دهد) هرچند كه بدن ميت برهنه و بدون ساتر باشد و همچنين مگر زن و شوهر كه هريك مى توانند ديگرى را غسل دهد هرچند كه مرده شوى هم جنس ميت موجود باشد و هرچند كهميت برهنه باشد و حتى جائز است كه براى هر يك از زن و شوهر كه ديگرى راغسل مى دهد بعورت ميت نظر بيندازد چيزيكه هست كراهت دارد و در زوجه فرقى ميانه دائمهو منقطعه و آزاد و كنيز و همچنين مطلقه بطلاق رجعى كه عده اش سر نيامده باشد نيست گواينكه غسل دادن او وزن منقطعه خالى از اشكال نيست .
مساءله 8 - هيچ اشكالى نيست در اينكه جائز است در صورت نبودن هم جنس ‍ مرد محارمخود راغسل دهد و بعكس در چنين صورتى جائز است هرچند ميت عريان باشد چيزيكه هستبايد عورتش را پوشانده باشد و اما در صورتيكه براى ميتغسل دهنده ممائلى موجود باشد غسل دادن محرم مخالفمحل تاءمل و اشكال است پس احتياط ترك نشود.
مساءله 9 - براى مولى يعنى مالك برده جائز است جنازه كنيز خود راغسل دهد البته اين وقتى استكه او را شوهر نداده و يا در عده ديگرى نباشد و نيز درصورتى است كه همه كنيز ملك او باشد و در ملكيت او شريك نداشته باشد وبنابراحتياط مكاتبه هم نشده باشد (يعنى با او قرارداد نبسته باشد كه برود كار كند وبهاى خود را بوى بدهد) و اما غسل دادن كنيز جنازه مولاى خود رامحل اشكال است .
مساءله 10 - ميتى كه بخاطر خنثى بودنش معلوم نيست زن است يا مرد بايد از پشتروپوش غسل داده شود چه مرد او را غسل دهد و چه زن .
مساءله 11 - در كسيكه ميت را غسل ميدهد اسلام وبلكه درحال اختيار ايمان نيز معتبر است و بنابراين اگرغسل دهنده ممائل (يعنى مرد براى مرد و زن براى زن ) منحصر بود در مرد و زن يهودى و يامسيحى (مثلا زن مسلمانى از دنيا رفته و زن غسل دهنده منحصر است در زنى ازاهل كتاب و يا مرد مسلمانى از دنيا رفته و مردغسل دهنده اى غير از اهل كتاب نيست ) در اين صورتاول مرد مسلمان به زن يهودى يا مسيحى دستور مى دهد و در فرض دوم زن مسلمان به مرديهودى يا مسيحى دستور مى دهد كه اول خودشغسل كند و سپس ميت مسلمان را غسل دهد و اگر ممكن است كهغسال به آب و به بدن ميت دست نزند و يا ميت را در آب كر يا جارىغسل دهد احتياط واجب آنستكه چنين كنند و همچنين است آنجائيكهممائل منحصر در مخالف باشد كه مؤ من او را امر مى كند با اين تفاوت كه در اينصورتاحتياج نيست به اينكه قبل از غسل دادن ميت خودشغسل كند و نيز احتياج نيست باينكه دست به آب و به بدن ميت نزند و يا ميت را در آب كر ويا جارى غسل دهد و اگر غسل دهنده منحصر است در كتابى و مخالف دومى مقدم است .
مساءله 12 - اگر غسل دهنده هم جنس حتى كتابى بافت نشود اقوى آنستكهغسل ساقطمى شود و بعيد نيست كه ترك غسل و دفن كردن ميت با جامه اش نزديك تر بهاحتياط باشد همچنانكه نزديكتر به احتياط آنستكه اگر خواستند كفنش كنند حوله يا پارچهاى به بدنش بكشند و آنرا خشك كنندزيرا احتمال داردغسل كافى نباشد و نجاست بدن باقى باشد و در نتيجه كفن او آلوده شود.
مساءله 13 - احتياط واجب آنستكه غسل دهنده بالغ باشد بنابراينغسل دادن كودك مميز كافى نيست هرچند كه عبادات او را صحيح بدانيم كما اينكه اقوى هميناست .

next page

fehrest page

back page

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation