احساسها ، انديشهها ، دردها و گرايشهای اوست ، و اينها همه در " طبقه" شكل میگيرد . اين است كه به عقيدهء اين گروه ، انسان نوعی فاقد خوداست ، يك موجود انتزاعی است نه عينی ، موجود عينی در طبقه تعين میيابد، انسان وجود ندارد ، اشراف يا توده وجود دارد ، تنها در جامعهء بی طبقهاست كه اگر واقعيت يابد ، انسان واقعيت پيدا میكند ، پس در جامعهءطبقاتی ، خودآگاهی اجتماعی منحصر است به خودآگاهی طبقاتی . خودآگاهی طبقاتی ، طبق اين بيان ، مساوی است با " سود آگاهی " ،زيرا بر اين فلسفه مبتنی است كه حاكم اصلی بر فرد و زير بنای شخصيت فرد، منافع مادی است ، همچنانكه در ساختمان اجتماع ، نهاد اساسی و زير بنانهاد اقتصادی است و آن چيزی كه به افراد يك طبقه " وجدان مشترك " ،" ذوق مشترك " ، " قضاوت مشترك " میدهد ، زندگی مادی مشترك و سودمشترك است . زندگی طبقاتی بينش طبقاتی میدهد و بينش طبقاتی سببمیشود كه انسان ، جهان و جامعه را از آن دريچهء خاص ببيند و با عينكخاص مشاهده كند و از ديدگاه طبقاتی تفسير نمايد . درونش خواه ناخواهدرد طبقاتی و تلاش و جهت گيری اجتماعیاش طبقاتی خواهد بود . ماركسيسمبه چنين خودآگاهیای معتقد است . اين نوع خودآگاهی را میتوان خودآگاهیماركسيستی ناميد . . 5 خودآگاهی ملی خودآگاهی ملی يعنی خودآگاهی به خود در رابطهاش با مردمی كه با آنهاپيوند قومی و نژادی دارد . انسان در اثر زندگی مشترك با گروهی از مردمبا قانون مشترك ، آداب و رسوم مشترك ، تاريخ |