|
|
|
|
|
|
‹ صفحه 317 › به نيكى فرمان داده ، و از زشتى بازشان مىدارد ، پاكيزه را براى آنان حلال و ناپاكى ها را حرام مى كند ، گرفتارى ها وزنجيرهايى كه در آنها گرفتارند را از ايشان باز مى گشايد " پس بر محمدفرستاده ات به جن و انس ، و برترين پيامبرانت ، و بر برادر و پسر عمويش ، همان دونفرى كه حتى يك چشم بر هم زدن بر تو شرك نورزيدند ، و بر فاطمه برترين بانوى جهاندرود فرست . و بر دو آقاى جوانان اهل بهشت حسن و حسين درود فرست ، درودى جاودانه وپيوسته ، به تعداد قطرات بارانهاى نم نم كننده پيوسته ، و به وزن وسنگينى كوها وتپه ها ، و سنگهاى خاكسترى رنگ ، حركت نورها و سايه ها ، و بر خاندان پاكيزه اش وامامان هدايت شده و مدافعان از دين ، على و محمد و جعفر ، و موسى وعلى و محمد ،وعلى وحسن و حجت ، به پا دارندگان عدالت و نوادگان دخترى پيامبر . خداوندا ! به حقاين امام از تو گشايشى نزديك ، و شكيبائى زياد ، و يارى با عزت ، و بى نيازى ازخلق ، و پايدارى در هدايت ، و موفقيت بر آنچه امر كرده أي و بدان خشنودى ، و روزىگسترده حلال پاكيزه تازه نيكوى گوارا ، و فزون يافته و مداوم ، بدون زحمت و سختى وبى هيچ منتى از كسى را خواستارم ، و نيز سلامتى از هر بلا و و درد و بيمارى ، وسپاسگزارى ‹ صفحه 319 › بر سلامتى و نعمتها را خواهانم . و هر گاه كهزمان مرگمان فرا رسد جانمان را در بهترين حالت ممكن كه در فرمانبرى تو بوده ونگاهبان فرامينت باشيم بگير ، تا اينكه ما را به بهشت هاي با نعمت وارد كنى ، بهرحمتت أي رحم كننده ترين رحم كنندگان . بارالها ! بر محمد و خاندانش درود فرست ، ومرا از دنيا بر حذر و به آخرت مأنوس دار ، همانا چيزى جز خوف و ترس از تو [ ما را] از دنيا به وحشت نينداخته و چيزى جز اميدوارى به تو [ ما را ] به آخرت مأنوس نمىدارد . پروردگارا ! حجت و دليل از آن توست و نه بر عليه تو ، و شكوه و شكايت بسوىتوست و نه از جهت تو ، پس بر محمد و خاندانش درود فرست و مرا بر نفس بسيار ستمگر وعصيان گر ، و شهوت چيره شونده ام يارى فرما ، و عاقبتم را به عافيت و نيكى بپايانرسان . خداوندا ! طلب بخشايشم ، در حالى كه بر آنچه نهى فرموده أي اصرار و پافشارىمى كنم ، بر اساس كم حيائى ام بوده ، و ترك آمرزش طلبى ام از تو ، با اينكه بهبردبارى گسترده ات آگاهم ، زائل كردن اميدوارى است . بارالها ! گناهانم مرا ازاميدوارى به تو مأيوس ساخته ، و آگاهيم به گستردگى رحمتت مانع از خشيت من از توشده است ، پس بر محمد و خاندانش درود فرست و اميدواريم به خودت را متحقق ، و وحشتماز تو را زائل فرما ، همانگونه كه از تو انتظار دارم برايم باش ، أي بزرگوارترينبزرگواران . ‹ صفحه 321 › پروردگارا ! بر محمد و خاندانش درود فرست ومرا به عصمت تأييد فرما ، و زبانم را به حكمت گويا كن ، و مرا از كسانى قرار ده كهبه خاطر آنچه در شب گذشته ضايع ساخته پشيمان بوده ، و از بهره روزش محروم و مغبوننمى گردد ، و در اندوه روزى فردايش نباشد . خدايا ! بى نياز كسى است كه از تو بىنيازى جويد و محتاج تو باشد ، و نيازمند كسى است كه از آفريدگانت طلب بى نيازى كند، پس بر محمد و خاندانش درود فرست و مرا از خلقت به خودت بى نياز كن ، و از كسانىقرار ده كه دستش را جز بسوى تو نگشايد . خدايا ! بدبخت وتيره بخت كسى است كه درحالى كه پيشاپيش أو توبه و پشت سرش رحمت است نا اميد باشد ، و اگر عملم اندك استاميدم در رحمت تو بسيار مى باشد ، پس كمى كردارم را به فراوانى آرزويم ببخشاى .بار خدايا ! اگر مى دانى كه در ميان بندگانت سنگ دل تر از من و پر گناه تر از مننيست ، همانا من هم مى دانم كه مولا و آقائى از نظر فضيلت و برترى بزرگتر از تو ،و رحيم تر از تو ، و چشم پوش تر از تو وجود ندارد ، پس أي كسى كه در رحمتش يكتا ستاز كسى كه در ارتكاب گناه تنها نيست چشم پوشى كنى . بارالها ! فرمانمان دادىسرپيچى كرديم ، نهيمان فرمودى و ما نپذيرفتيم ، متذكر مان كردى و ما فراموش نموديم، چشم بصيرت عطا كردى و ما خود را به كورى زديم ، بر حذرمان داشتى پس تجاوز كرديم، اين پاداش احسان تو بر ما نبود ، و تو بد آنچه آشكار داشته و پنهان نموديم ‹ صفحه 323 › آگاهى ، و از آنچه آورده و مى آوريم باخبرى ،پس بر محمد و خاندانش درود فرست و ما را بدآنچه خطا كرده و فراموش كرديم بازخواستمنما ، حقوقى كه نزد ما مى باشد را بر ما ببخشاى ، و احسان خود را بر ما بپايانرسان و رحمتت را بر ما فروريز . پروردگارا ! بوسيله اين امام بسيار راستگو به تو متوسلشده ، و به حقى كه براى أو و جدش فرستاده ات ، و پدر و مادرش على و فاطمه خاندانرحمت ، قرار دادى ، از تو روزى پيوسته ، كه قوام زندگى ما و آسايش خاندانمان درگرو آنست ، را خواهانم ، پس تو آن كريم و بخشنده أي هستى كه از روى فراخى وگستردگى عطا كرده ، و با قدرت باز مى دارى ، و ما رزقى كه مصلحت دنيا در آن بوده ورسيدن به آخرت در آنست را از تو درخواست مى كنيم . خداوندا ! بر محمد و خاندانشدرود فرست ، و ما و پدر و مادرمان و همه زنان و مردان مؤمن و مسلمان ، زنده و مردهايشان را بيامرز ، و در دنيا و آخرت بما نيكوئى ارزانى فرما ، و ما را از عذاب آتشنگاهدار . سپس به ركوع برو و سجده كن و بنشين و تشهد گفته و سلام بگو ، پس آنگاهكه تسبيح حضرت زهرا عليها السلام را گفتى گونه ات را بر زمين گذار و چهل بار بگو :پاك و منزه است خداوند ، و سپاس مخصوص اوست ، و معبودى جز أو نمى باشد ، و خدابزرگتر از آنست كه به وصف در آيد . ‹ صفحه 325 › خداوند پرهيز از گناه و نجات از آتش جهنم ، وآمرزش و توفيق براى كردارهاى نيكو ، و پذيرش آنچه بوسيله آن بسوى حضرتش نزديك شدهو خشنودى أو را بدست آورى ، را در خواست كن . و در بالاى سر بايست و دو ركعت نمازرا همانگونه كه گذشت بجاى آور ، سپس بر روى قبر خم شو و آن را ببوس و بگو : خداوندشرف شما را افزون گرداند ، و سلام و رحمت و بركتهاى خداوند بر شما باد . و آن گاهبراى خودت و پدر و مادرت و هر كه بخواهى دعا كن . ‹ صفحه 327 › فصل دوم - گزيده أي از گفتارآن حضرت در توصيف خود در توصيف خود در توصيف حجتهاى خداوند . دراينكه خدا با آنان است در اينكه حق با آنان و در آنان است در اينكه آنان ساخته شدههاي خداوند مى باشند در اينكه قلبهاى آنان كانون اراده الهى است در رد امور بهآنان در عدم انحراف به سوى غير آنان در مورد عدم طلب معرفت الهى از غير ايشان درمورد ستم كنندگان به ايشان در مورد كسانى كه از آنان بيزارى مى جويند در موردكسانى كه از أو انكار مى كنند در مورد كسانى كه أو را مى آزارند در مورد كسانى مهاموال ايشان را به ناحق تصاحب مى كنند در مورد علت گرفتن خمس در علت غيبت ايشان دركيفيت بهره ورى مردم از ايشان در زمان غيبت در كيفيت بهره بردن از ايشان در دورانغيبت در كيفيت بهره بردن از ايشان ‹ صفحه 329 › ( 1 ) سخن آن حضرت در توصيف خود منم مهدى ،منم قائم ، منم آنكه زمين را از عدالت پر گرداند ، همانگونه كه از ستم لبريز شدهباشد . ( 2 ) سخن آن حضرت در توصيف خود منمباقيمانده حجتهاى الهى در زمين ، منم انتقام گيرنده از دشمنان خداوند . ( 3 ) سخن آن حضرت در توصيف حجتهاى خداوندخداوند ايشان را از گناهان دور ، و از عيبها و زشتيها منزه ، و از آلودگى پاك ، واز اشتباه و خطا مبرا و محفوظ داشته ، و آنان را نگاهبانان گنجينه علم خويش ، وامانت دار حكمت خود ، و رازدار اسرارش قرار داده ، و با دلائل روشن تأييد وپشتيبانى نموده است . ‹ صفحه 331 › ( 4 ) سخن آن حضرت در اينكه خدا با آنان استخدا با ماست ، و با بودن أو نيازى به ديگرى نداريم ، و حق با ماست ، و از اينكهكسى از ما روى گرداند ترس و وحشتى نداريم . ( 5 ) سخن آن حضرت در اينكه حق با آنان و درآنان است و بايد بدانند كه براستى حق با ما و نزد ماست ، و غير از ما هر كسى اينسخن را بگويد دروغگو و تهمت زننده مى باشد ، و جز گمراه و گمراه كننده غير از ماكسى ادعاى آن را نمى كند . ( 6 ) سخن آن حضرت در اينكه آنان ساخته شدههاي خداوند مى باشند . ما ساخته شده هاي پروردگار مان هستيم ، و آفرينش بعد از ماساخته شده هاي ماست . ‹ صفحه 333 › ( 7 ) سخن آن حضرت در اينكه قلبهاى آنان كانوناراده الهى است . دلهاى ما ظرف مشيت و اراده الهى است ، پس هر گاه أو بخواهد ماخواهيم خواست . ( 8 ) سخن آن حضرت در رد امور به آنان از خدابترسيد و تسليم ما شويد ، و كار را بما واگذار نمائيد ، و برماست كه شما را ازسرچشمه سيراب بيرون آوريم ، چنان كه بردن شما بسوى چشمه بوسيله ما بوده است ، و درپى كشف آنچه از شما پوشيده شده است نرويد . ( 9 ) سخن آن حضرت در عدم انحراف بسوى غيرآنان از راه راست به راه چپ منحرف نشويد ، و با مودت و دوستى نسبت بما حركت مستقيمخود را بر آئينى روشن استوار سازيد . ‹ صفحه 335 › ( 10 ) سخن آن حضرت در مورد طلب معرفت از غيرايشان يافتن معارف جز از راه ما خاندان پيامبر ، برابر با انكار ما مى باشد . ( 11 ) سخن آن حضرت در مورد ستم كنندگان بهايشان هر كس بما ستم روا دارد در زمره ستمكاران بما خواهد بود ، و مشمول لعنت الهىمى گردد ، زيرا كه خداوند فرموده است : " آگاه باشيد كه لعنت الهى بر گروهستمكاران مى باشد " . ( 12 ) سخن آن حضرت در مورد كسانى كه از آنانبيزارى مى جويند از هر كس كه ما از أو اظهار برائت كنيم ، خداوند و فرشتگان الهى وپيامبران و اوليائش نيز از أو بيزار خواهد بود . ‹ صفحه 337 › ( 13 ) سخن آن حضرت در مورد كسانى كه أو راانكار مى كنند بين خدا و هيچ كس خويشاوندى نيست ، و هر كه مرا انكار كند از من نمىباشد . ( 14 ) سخن آن حضرت در مورد كسانى كه أو رامىآزارند نادانان و كم خردان شيعه و كسانى كه پر و بال پشه از ديندارى آنان برتر ومحكم تر است ، ما را آزار مى دهند . ( 15 ) سخن آن حضرت در مورد كسانى كه اموالايشان را به ناحق تصاحب مى كنند هر كس به ناحق چيزى از اموال ما را تصاحب كند ،براستى درون خويش را از آتش انباشته است و به زودى به رو در آتش افكنده خواهد شد .‹ صفحه 339 › ( 16 ) سخن آن حضرت در علت گرفتن خمس اموالشما را نمىپذيريم مگر به خاطر اينكه پاك شويد ، پس هر كه مى خواهد بپردازد ، و هركس كه مى خواهد نپردازد . ( 17 ) سخن آن حضرت در علت غيبت ايشان هيچ يكاز پدران من نبودند مگر اينكه بيعتى از طغيانگران زمانش را بر گردن داشته است ، ومن ظهور مى كنم ، و در هنگام ظهور ، بيعت احدى از گردنكشان و طاغيان بر گردنم نيست. ( 18 ) سخن آن حضرت در كيفيت بهره ورى مردم از ايشان در زمان غيبت كيفيت بهرهورى از من در دوران غيبتم ، همچون بهره ورى از خورشيد در هنگامى كه ابرها آن را ازديدگان مىپوشانند ، مى باشد . ‹ صفحه 341 › ( 19 ) سخن آن حضرت در كيفيت بهره بردن ازايشان در دوران غيبت من براى اهل زمين موجب امان و امنيت مى باشم ، هم چنان كهستارگان براى اهل آسمان اين گونه هستند . ( 20 ) سخن آن حضرت در كيفيت بهره بردن ازايشان در زمان غيبت خداوند بوسيله من بلا را از خاندان و شيعيانم دور مى سازد . ‹ صفحه 343 › فصل دوم - گزيده أي ازگفتارها آن حضرت در مورد رجوع به روات احاديث در دروان غيبت در مورد كسانى كه مدعى ديدن آن حضرت مى شونددر آگاهى أو به شيعيانش در رعايت حال شيعيانش در اينكه ظهور أو به دست خداست درعدم تعيين وقت براى ظهور در اينكه غلبه حق و نابودى باطل در ظهور اوست در سپردنزمان ظهور به خدا در وظيفه مردم در زمان غيبت در علت تأخير در ظهور در علت عدمتوفيق ديدار أو در دعا براى تعجيل در فرج أو در نهى از انجام گناهان در اينكه زميناز حجت الهى خالى نيست . در تحقق پيروزى حق و نابودى باطل در اينكه قدرت خداوندسركوب نمى گردد در پناه بودن به خدا از بعضى از امور در مورد اينكه خلقت بيهودهنيست در مورد كسى كه طالب هدايت است در فضيلت نماز ‹ صفحه 345 › ( 21 ) سخن آن حضرت در مورد رجوع به رواتاحاديث در دوران غيبت و اما در رويدادهاى تازه پس به راويان حديث ما رجوع كنيد كهآنان حجت من بر شما و من حجت خدا بر آنها مى باشم . ( 22 ) سخن آن حضرت در مورد كسانى كه مدعىديدن آن حضرت مى شوند هر كه پيش از خروج سفيانى و صيحه آسمانى ادعاى ديدار مرابنمايد ، دروغگو و تهمت زننده مى باشد . ( 23 ) سخن آن حضرت در آگاهى أو به شيعيانشما بر اخبار و احوال شما آگاهيم و هيچ چيز از اوضاع شما بر ما پوشيده و مخفى نمىباشد . ‹ صفحه 347 › ( 24 ) سخن آن حضرت در رعايت حال شيعيانش مااز رسيدگى و سرپرستى شما كوتاهى و اهمال نكرده و ياد شما را از خاطر نبرده ايم كهاگر جز اين بود دشواريها و مصيبتها بر شما فرود مى آمد و دشمنان شما را ريشه كن مىنمودند . ( 25 ) سخن آن حضرت در اينكه ظهور أو بدستخداست ظهورى نيست مگر بعد از اجازه خداوند متعال ، و اين اجازه بعد از مدتى دراز وتيرگى دلها و پر شدن زمين از ظلم و جور تحقق مى يابد . ( 26 ) سخن آن حضرت در عدم تعيين وقت ظهوراما ظهور فرج ، آن به اراده الهى بوده ، و كسانى كه براى ظهور وقتى را تعيين مىكنند ، دروغگو مى باشند . ‹ صفحه 349 › ( 27 ) سخن آن حضرت در اينكه غلبه حق ونابودى باطل در ظهور اوست آنگاه كه خدا بما اجازه عمل دهد ، حق آشكار و باطل نابودمى گردد . ( 28 ) سخن آن حضرت در سپردن زمان ظهور بهخدا از آنچه كه به حالتان فائده اى ندارد سؤال نكنيد ، و خود را براى دانستن آنچهكه از شما نخواسته اند به مشقت نيندازيد . ( 29 ) سخن آن حضرت در وظيفه مردم در زمانغيبت پس هر يك از شما بايد كارى بكند كه وى را به محبت و دوستى ما نزديك مى كند ،و از آنچه كه خوشايند ما نبوده و باعث كراهت و خشم ماست دورى گزيند ، زيرا فرمان وامر ما ناگهان فرا مى رسد ، در هنگاميكه توبه و بازگشت براى او سودى ندارد ، وپشيمانى او از گناه ، از كيفر ما نجاتش نمى بخشد . ‹ صفحه 351 › ( 30 ) سخن آن حضرت در علت تأخير در ظهور اگرچنانچه شيعيان ما - كه خداوند توفيق طاعتشان دهد - در راه ايفاى پيمانى كه بر دوشدارند همدل مى شدند ، ميمنت ملاقات ما از ايشان به تأخير نمى افتاد ، و سعادتديدار ما زودتر نصيب آنان مى گشت ، ديدارى بر مبناى شناختى راستين ، و صداقتى ازآنان نسبت بما . ( 31 ) سخن آن حضرت در علت عدم توفيق ديدارأو ما را از ايشان دور نمى دارد ، مگر آن دسته از كردارهاى آنان كه ما را ناپسند وناخوشايند است ، و از آنان روا نمى داريم . ( 32 ) سخن آن حضرت در دعا براى تعجيل درفرج أو براى تعجيل فرج بسيار دعا كنيد ، كه فرج شما در همان است . ‹ صفحه 353 › ( 33 ) سخن آن حضرت در نهى از انجام گناهانفرجام كار - با دخالت و ساخت نيكوى خداوند - مادامى كه شيعيان از گناهان دورىگزينند ، پسنديده و نيكو خواهد بود . ( 34 ) سخن آن حضرت در اينكه زمين از حجتالهى خالى نيست همانا زمين از حجت الهى خالى نمى ماند ، خواه آشكار باشد يا پنهان. ( 35 ) سخن آن حضرت در تحقق پيروزى حق ونابودى باطل خداوند از اينكه حق را نا تمام گذارد و باطل را از بين نبرد ، ابادارد . ( 36 ) سخن آن حضرت در اينكه قدرت خداوندسركوب نمى گردد تقديرهاى خداوند بزرگ مغلوب نمى شود ، و اراده او سركوب نمى گردد ،و بر توفيق أو هيچ چيز پيشى نمى گيرد . ‹ صفحه 355 › ( 37 ) سخن آن حضرت در پناه بردن به خدا ازبعضى از امور پناه مى برم به خدا از نابينائى پس از روشنائى ، و از گمراهى پس ازهدايت ، و از رفتار هلاكت بار و فتنه هاى نابود كننده . ( 38 ) سخن آن حضرت درمورد اينكه خلقت بيهوده نيست براستى خداى متعال مردم را بيهوده نيافريده و بيكارهرها نساخته است . ( 39 ) سخن آن حضرت در مورد كسى كه طالب هدايت است اگر خواستارهدايت و رشد باشى ارشاد خواهى شد ، و اگر جويا شوى مى يا بى . ( 40 ) سخن آن حضرتدر فضيلت نماز هيچ چيز بمانند نماز ، بينى شيطان را به خاك نمىسايد ، پس نمازبگذار وبيني ابليس را بخاك بمالان . ‹ صفحه 357 › فصل سوم اشعارى در مدح آنحضرت بر دل تيره ام اى چشمه خورشيد به تاب گفتمفراق تا كى گفتا كه تا تو هستى تو قدم به چشم من نه ، بنشين كنار جويى لطف آنچه توانديشى ، حكم آنچه تو فرمايى خوبان همه در معنى اسم و تو مسمائى سوخت ز سوز ساز تومفتقر نوال تو بهر خدا كن به ظهورت شتاب ‹ صفحه 359 › بر دل تيره ام أي چشمه خورشيد به تاب دلبراگر بنوازى بنگاهى ما را * خوش تر است اربدهى منصب شاهى ما را به من بى سر و پاگوشه چشمى بنما * كه محال است جز اين گوشه پناهى ما را بر دل تيره ام أي چشمهخورشيد به تاب * نبود بدتر از اين روز سياهى ما را از ازل در دل ما تخم محبت كشتند* نبود بهتر از اين مهر گياهى ما را گرچه از پيشگه خاطر عاطر دوريم * هم مگر يادكند لطف تو گاهى ما را با غم عشق كه كوهيست گران بر دل ما * عجب است ارنخرد دوستبكاهى ما را نه دل آشفته تر و شيفته تر از دل ماست * نه جز آن خاطر مجموع گواهى مارا مفتقر راه بمعموره حسن تو نبرد * بده أي پير خرابات تو راهى ما را "كمپانى " ‹ صفحه 360 › گفتم فراق تا كى گفتا كه تا تو هستى گفتم كهروى خوبت ، از من چرا نهان است ؟ * گفتا تو خود حجابى ، ورنه رخم عيان است گفتم كهاز كه پرسم ، جانا نشان كويت ؟ * گفتانشان چه پرسى ؟ آن كوى بى نشان است ! گفتممرا غم تو ، خوش تر ز شادمانى * گفتا كه در ره ما ، غم نيز شادمان است ! گفتم كهسوخت جانم ، از آتش نهانم * گفت آنكه سوخت او را ، كى نادى فغان است گفتم فراق تاكى ؟ گفتا كه تا تو هستى * گفتم نفس همين است ؟ گفتا سخن همان است گفتم كه حاجتىهست ، گفتا بخواه از ما * گفتم غمم بيفزا گفتا كه رايگان است گفتم ز ( فيض ) بپذيراين نيم جان كه دارد * گفتا نگاه دارش ، غم خانه تو جان است " فيض كاشانى" ‹ صفحه 361 › تو قدم به چشم من نه ، بنشين كنار جويى همههست آرزويم كه ببينم از تورويى * چه زيان تو را كه من هم برسم به آرزويى به كسىجمال خود را ننموده أي و بينم * همه جا به هر زبانى بود از تو گفتگويى غم و رنج ودرد و محنت ، همه مستعد قتلم * تو ببر سر از تن من ، ببر از ميانه گويى به ره توبس كه نالم ، ز غم تو بس كه جويم * شده ام ز ناله نالى ، شده ام زمويه مويى همهخوش دل اين كه مطرب ، بزند به تار چنگى * من از اين خوشم كه چنگى بزنم به تار مويىچه شود كه راه يابد ، سوى آب تشنه كامى * چه شود كه كام جويد ، ز لب تو كام جويىشود اين كه از ترحم ، دمى از سحاب رحمت * من خشك لب هم آخر ، ز تو تر كنم گلويىبشكست اگر دل من به فداى چشم مستت * سرخم مى سلامت ، شكند اگر سبويى همه موسم تفرجبه چمن روند و صحرا * تو قدم به چشم من نه ، بنشين كنار جويى " رضواني شيرازى" ‹ صفحه 362 › لطف آنچه تو انديشى حكم آنچه تو فرمايى اىپادشه خوبان ، داد از غم تنهايى * دل بى تو به جان آمد ، و قتست كه باز آيى درآرزوى رويت ، بنشسته بهر راهى * صد زاهد و صد عابد ، سرگشته سودايى مشتاقى ومهجورى ، دور از تو چنانم كرد * كز دست ، نخواهد شد ، پايان شكيبايى أي درد توامدرمان ، در بستر ناكامى * وى ياد توام مونس ، در گوشه تنهايى فكر خود و راى خود ،در امر تو كى گنجد * كفر است در اين وادى خود بينى و خود رأيى در دايره فرمان ، مانقطه تسليميم * لطف آنچه تو انديشى حكم آنچه تو فرمايى گستاخى و پرگويى ، تا چندكنى أي " فيض " * بگذر تو از اين وادى ، تن ده به شكيبايى " فيض كاشانى" ‹ صفحه 363 › خوبان همه در معنى اسم و تو مسمائى أي شاهدعالم سوز در حسن و دلارائى * وى شمع جهان افروز در جلوه و زيبائى حسن تو تجلى كرددر طور دل عشاق * چون سينه سينا شد هر سر سويدائى عشق رخ تو آتش در خرمن هستى زد *شد هر شررش شورى در هر سر و سودائى مرغان چمن هر يك در نغمه به ياد تو * بلبل بغزلخوانى طوطى بشكر خائى ما سوخته هجريم افروخته هجريم * آموخته هجريم با صبر وشكيبائى دل داده روى تو آشفته موى تو * سرگشته كوى تو چون واله و شيدائى اى خاكدرت برتر ز آئينه اسكندر * اقليم ملاحت را امروزه تو دارائى اى سرو قدت رعنا اندرچمن خوبى * خوبان همه در معنى اسم و تو مسمائى از مفتقر دلريش كارى نرود از پيش *جز آنكه به لطف خويش اين عقده تو بگشائى " كمپانى " ‹ صفحه 364 › سوخت ز سوز ساز تو مفتقر نوال تو صورت شاهدازل جلوه گر از جمال تو * معنى حسن لم يزل در خور خط و خال تو جام جهان نماى جمساغر درد نوش تو * طلعت ليلى قدم آينه مثال تو كوكب درى فلك شمع در سراى تو * سرمهديده ملك خاك ره نعال تو عرصه فرش ساحت گوشه نشين گداى تو * قبه عرش حلقه منطقهجلال تو دفتر علم و معرفت نسخه حكمت و ادب * نقطه مهملى است در دائره كمال تو ماهدو هفته بنده حسن يگانه روى تو * پير خرد بمعرفت كودك خرد سال تو رفرف عقل پير اگراز سرسدره بگذرد * باز نمى رسد به اول قدم خيال تو نخله طور اگر گهى دم زندانااللهى * داد سماع مى دهد مطرب خوش مقال تو گلشن جان نمى دهد چون تو گلى دگرنشان * خلد جنان نپرورد سرو باعتدال تو خضر اگر چه زندگى زاب حيات يافته * باز كنددوندگى در طلب زلال تو أي به فداى ناز تو وان دل دلنواز تو * سوخت ز سوز ساز تومفتقر نوال تو " كمپانى " ‹ صفحه 365 › بهر خدا كن به ظهورت شتاب اى خجل از طلعت توآفتاب * چند كنى روى نهان در حجاب غوث جهان مهدى صاحب زمان * فيض خدا عالم علمكتاب أي تو اميد همه مستضعفان * أي تو پناه همه از شيخ و شاب خليفة اللهى و عينكمال * مبين حكمت و فصل الخطاب پيش جلال تو جلال عقول * كم بود از ذره بر آفتاببحر محيطى تو و ما قطره ايم * آب حياتى تو و ما ها سراب ما همه فرعيم و تو اصل اصيل* ما همه قشريم و تو لب لباب گيرد اگر خصم بد اختر زمين * هست به ميدان تو كم ازذباب كى رسد آن دور طلائى كه تو * ز عدل و انصاف كنى فتح باب آه از اين غيبتطولانيت * و اين همه رنج و الم بى حساب ‹ صفحه 366 › كى شب هجران تو گردد سحر * كى فتد از آن رخزيبا نقاب پر شده عالم ز فساد و فتن * گشته ز آشوب وز طغيان خراب از ستم خيل ابرظالمان * خلق گرفتار فساد و عذاب شرع پيمبر شده متروك و نيست * گردش احوال بوفقصواب دين خدا بين كه محرف شده * عرضه به مردم بنما دين ناب كار بشر مى نرود برنظام * تا ننهى پاى تو اندر ركاب حال ضعيفان ستمديده بين * بهر خدا كن به ظهورتشتاب أي سر خوبان و نكويان همه * اى خلف حضرت ختمى مآب ( لطفى صافى ) بلقائي نما *مفتخر و روز به و كامياب از خطر و هول قيامت دهيد * برگ نجاتش ز عقاب و عتاب" لطف الله صافى " ‹ صفحه 369 › 1 – فهرستمنابع ادعيه 1 - اين دعا را راوندى در كتاب دعوات : 94نقل كرده است ، علامه مجلسي در بحار الانوار 94 : 206 و فيض كاشانى در صحيفهمهدويه : 124 ، اين دعا را از كتاب دعوات نقل كرده اند . 2 - اين دعا را كفعمي درمصباحش : 208 ، و در بلد الامين : 349 نقل كرده است ، همچنين در صحيفه مهدويه : 69ومنتخب الاثر : 524 ذكر شده است . 3 - اين دعا را سيد بن طاووس در مهج الدعوات :295 نقل كرده و مى گويد : اين دعا را در مجموعه أي كه بعنوان ادعيه مستجاب ازپيامبر و ائمه ( عليهم السلام ) بود يافتم ، بحار الانوار 95 : 450 اين دعا را ازمهج الدعوات نقل كرده است . همچنين كفعمى در مصباحش : 306 ، و فيض در صحيفه مهدويه: 112 اين دعا را ذكر كرده اند . 4 - راوندى اين دعا را در قصص الانبياء : 365 نقلكرده است . 5 - اين دعا را محدث نوري در كتاب جنة المأوى كه در بحار الانوار 53 :302 بچاپ رسيده ، از ملحقات كتاب انيس العابدين نقل مى كند كه أو از ابن طاووس نقلكرده اين دعا را از امام زمان ( عليه السلام ) در سرداب آن حضرت در هنگام سحرشنيده است . 6 - اين دعا را سيد بن طاووس در كتاب جمال الاسبوع : 301 - 306 باسندش از گروهى از اصحاب با سندشان از شيخ طوسى ، از حسين بن عبيدالله ، ‹ صفحه 370 › از محمد بن احمد بن داود و هارون بن موسىتلعكبرى ، از احمد بن على رازى ، در كتابش بنام شفاء و جلاء از محمد بن جعفر اسدي، از حسين بن محمد بن عامر اشعرى ، از يعقوب بن يوسف ضراب غسانى در هنگام بازگشتأو از اصفهان نقل كرده است . علامه مجلسي اين دعا را از كتاب جمال الاسبوع در بحارالانوار 94 : 78 و 52 : 8 ا ذكر كرده است . همچنين شيخ طوسى در مصباحش : 406 وكتاب الغيبة : 168 ، و كفعمى در مصباحش : 549 وبلد الامين : 79 ، وطبرى در دلائلالامامة : 302 و فيض در صحيفه مهدويه : 53 اين دعا را نقل كرده اند . مى گويم : درروايت اختصاص اين دعا به روز جمعه ذكر نشده است . 7 - اين دعا را طبرسى در احتجاج2 : 492 ، يا سندش از محمد بن عبد الله بن جعفر حميري نقل كرده است ، علامه مجلسيدر بحار 53 : 171 ، 102 : 81 ، 94 : 2 اين دعا را از آن كتاب آورده است . همچنينمؤلف مزار كبير اين دعا را با سندش از عربى بن مسافر وهبة الله بن نما ، از حسينبن احمد بن طحال ، از حسن بن محمد طوسى از پدرش شيخ طوسى ، از محمد بن اسماعيل ،از محمد بن اشناس ، از محمد بن احمد بن يحيى قمى ، از محمد بن زنجويه قمى ، ازحميري ، و نيز از حسن بن اشناس ، از ابى المفضل شيبانى ، از حميري نقل كرده است .علامه مجلسي در بحار 53 : 173 اين دعا را از اين كتاب آورده است . سيد بن طاووس بااختلافاتى اين دعا را در مصباح الزائر : 223 نقل مى كند ، و بحار 102 : 92 آن رااز أو نقل مى نمايد . اين دعا را علامه مجلسي در بحار 94 : 36 با اختلافاتى از خطشيخ جبعى ، بنقل از خط شيخ اجل على بن سكون ، از عربى بن مسافر عبادى ، از حسين بناحمد ‹ صفحه 371 › بن طحال مقدادى ، از ابى على طوسى ، از پدرششيخ طوسى ، از محمد بن اسماعيل ، از محمد بن حسين بزاز ، از محمد بن احمد بن يحيىقمى ، از محمد بن على بن زنجويه قمى ، از حميري نقل كرده است . 8 - اين دعا راطبرسي در احتجاجش 2 : 484 ، با سندش از محمد بن عبد الله بن جعفر حميري از امامزمان ( عليه السلام ) آورده است ، و علامه مجلسي آن را در بحار 84 : 359 ، 53 : 16از آن كتاب نقل نموده است . 9 - اين دعا در كتاب شيفتگان حضرت مهدى عليه السلام :133 بنقل از آيت الله مرعشى نجفى ذكر شده است . 10 - اين دعا را سيد بن طاووس درمهج الدعوات : 67 از كتاب عمل رجب و شعبان و ماه رمضان تأليف احمد بن عبد الله بنعياش ، از ابى الطيب حسن بن احمد بن محمد بن عمر بن عبد الله بن صباح قزويني ،وابى الصباح محمد بن احمد بن محمد بن عبد الرحمان بغدادي ، از استادشان نقل كردهاست . علامه مجلسي اين دعا را در بحار 85 : 233 از كتاب مهج الدعوات ذكر كرده است. همچنين كفعمى در بلد الامين : 570 ، وفيض در صحيفه مهدويه : 48 اين دعا را آوردهاند . 11 - اين دعا را سيد بن طاووس در مهج الدعوات : 68 از كتاب عمل رجب و شعبانو ماه رمضان ، تأليف احمد بن عبد الله بن عياش ، از ابى الطيب حسن بن احمد بن محمدبن عمر بن عبد الله بن صباح قزويني ، وابى الصباح محمد بن احمد بن محمد بن عبدالرحمان بغدادى ، از استادشان نقل كرده است . علامه مجلسي اين دعا را در بحارالانوار 85 : 233 از آن كتاب نقل نموده است . ‹ صفحه 372 › همچنين كفعمي در بلد الامين : 570 وفيض درصحيفه مهدويه : 52 و لطف الله صافى در منتخب الاثر : 522 اين دعا را آورده اند .12 - اين دعا در كتاب شيفتگان حضرت مهدى ( عليه السلام ) : 133 بنقل از آيت اللهمرعشى نجفى ذكر شده است . 13 - اين دعا را سيد بن طاووس در فتح الابواب : 265 نقلكرده و علامه مجلسي در كتاب بحار 91 : 239 ومحدث حر عاملي در كتاب وسائل 8 : 72اين دعا را از آن كتاب نقل كرده اند . 14 - اين دعا را علامه حلى در منهاج الصلاحبا سندش از پدرش از سيد رضى الدين محمد بن محمد آوى حسيني نقل كرده است . علامهمجلسي در بحار الانوار 91 : 248 ، 53 : 271 ، ومحدث نورى در مستدرك 6 : 263 ايندعا را از آن كتاب نقل كرده اند . همچنين كفعمى در بلد الامين : 160 ، و در مصباحش: 391 و سيد بن طاووس در فتح الابواب : 272 ، و شهيد اول در ذكرى : 252 اين دعا رانقل كرده اند . محدث حر عاملى در كتاب وسائل 8 : 81 ، و فيض در صحيفه مهدويه : 114اين دعا را از مصادر فوق آورده اند . 15 - اين دعا را سيد بن طاووس در كتاب فتحالابواب : 206 با سندش از محمد بن على بن محمد در كتاب جامعش ذكر كرده كه مى گويد: اين دعا آخرين توقيع آن حضرت مى باشد . علامه مجلسي در بحار 91 : 275 ومحدث نورىدر مستدرك 6 : 237 اين دعا را از آن كتاب نقل كرده اند . همچنين كفعمى در بلدالامين : 163 ، و در مصباحش : 395 ، و فيض ‹ صفحه 373 › در صحيفه مهدويه : 112 اين دعا را آورده اند. 16 - اين دعا را سيد در مهج الدعوات : 281 ، با سندش از على بن حماد مصرى ، ازحسين بن محمد علوى ، از محمد بن على علوى مصرى ذكر مى كند . علامه مجلسي اين دعارا در بحار 95 : 266 از آن كتاب نقل مى كند . همچنين كفعمى در بلد الامين : 393 ،و فيض در صحيفه مهدويه : 3 اين دعا را ذكر كرده اند . اين دعا را سيد بن طاووس درمهج الدعوات : 28 بسند ديگرى آورده و گويد : اين دعا را در كتابي قديمي كه كاتب آنحسين بن على بن هند بوده و آن را در شوال سال 396 نوشته است پيدا كردم ، در آنچنين آمده : دعائى كه امام زمان ( عليه السلام ) به مردى از شيعيانش كه مورد ستمواقع شده بود آموخت و خداوند أو را رهايى داد و دشمنى بقتل رسيد ، حديث كرد مراابو على احمد بن محمد بن حسين بن اسحاق بن جعفر بن محمد علوى عريضى ، و او از محمدبن على علوى حسينى مصرى ، كه گفت : موضوع سختى براى پيش آمده - تا آخر حديث .علامه مجلسي در بحار 51 : 307 ومحدث نوري در دار السلام 1 : 302 اين دعا را نقلكرده اند . 17 - اين دعا را كفعمى در بلد الامين : 333 ، و فيض در صحيفه مهدوية ه: 31 نقل و آن را به امام زمان ( عليه السلام ) منسوب كرده اند . همچنين سيد بنطاووس آن را در مهج الدعوات 339 با سندش از محمد بن محمد قاضى آوى نقل كرده ،وبحار 95 : 378 و 53 : 222 آن را از اين كتاب ذكر كرده است . و نيز سيد اين دعا رابا نقصان و زياده بسيارى در مهج الدعوات : 342 ‹ صفحه 374 › آورده است . مى گويم : علامه حلى در آخر كتابمنهاج الصلاح اين دعا را به امام صادق ( عليه السلام ) منسوب كرده ، ومحدث نورى دردار السلام 2 : 131 اين دعا را از آن كتاب ذكر كرده است . 18 - اين دعا را سيد علىخان شيرازى در كلم الطيب آورده ، و در كتاب منتخب الاثر : 521 از آن كتاب دعا راذكر مى كند . 19 - مرحوم طبرسى در كتاب كنوز النجاح اين دعا را ذكر كرده و گويد :دعائى كه امام زمان ( عليه السلام ) به محمد بن احمد بن ابى ليث در شهر بغداد درقبرستان قريش آموخت ، و او از ترس كشته شدن به آنجا پناه برده و به آن حضرت متوسلشده بود ، و ببركت اين دعا نجات يافت . محدث نورى در كتاب جنة المأوى كه در بحارالانوار 53 : 275 به چاپ رسيده اين دعا را از آن كتاب نقل مى كند . ابن المشهدي دركتاب مزارش : 196 ، و شهيد اول در مزارش : 210 ، و مفيد در مزارش ، و كفعمى درمصباحش : 276 ، اين دعا را با اختلافاتى ذكر كرده اند . علامه مجلسي اين دعا را دربحار 102 : 119 از مزار مفيد نقل كرده است . 20 - اين دعا را سيد بن طاووس در جمالالاسبوع : 170 نقل كرده است . علامه مجلسي در بحار 91 : 190 ، ومحدث حر عاملي دروسائل 8 : 185 و فيض در صحيفه مهدويه : 29 و راوندى در قصص الانبياء اين دعا راذكر كرده اند . 21 - اين دعا را علامه مجلسي در بحار 94 : 187 از كتاب شهيد بنقلاز كتاب استدراك يكى از قدماء اصحاب ذكر كرده ، كه أو اين دعا را با سندش ازدوريستى ، از جدش ، از پدرش ، از شيخ صدوق ، از احمد بن ثابت نقل كرده است . ‹ صفحه 375 › كفعمى در مصباحش : 305 ، و فيض در صحيفهمهدويه : 111 اين دعا را آورده اند . 22 - اين دعا را طبري در دلائل الامامة : 304، با سندش از محمد بن هارون تلعكبرى ، از ابى بغل كاتب نقل كرده است ، علامه مجلسيدر بحار 95 : 200 و 91 : 349 اين دعا را از آن كتاب نقل مى كند . همچنين سيد بنطاووس اين دعا را در فرج المهموم : 245 نقل كرده است ، علامه مجلسي در بحار 51 :304 ومحدث نوري در مستدرك 6 : 308 اين دعا را از آن كتاب نقل مى كنند ، مرحوم فيضدر صحيفه مهدويه : 138 اين دعا را آورده است . 23 - اين دعا را شيخ طوسى در مصباحش: 220 و كفعمى در بلد الامين : 59 ، با سندشان از محمد بن صلت قمى آورده اند .علامه مجلسي در بحار 86 : 171 و فيض در صحيفه مهدويه : 67 اين دعا را از اين دوكتاب نقل كرده اند . مى گويم : در مصادر اين دعا بعنوان اضافه أي بر دعاء حريق كهدر ضمن ادعيه پيامبر و حضرت فاطمه ( عليهما السلام ) آورده ايم نقل شده است . 24 -اين دعا را كفعمي در مصباحش : 265 وبلد الامين : 349 ، و فيض در صحيفه مهدويه : 46نقل كرده اند . 25 - اين دعا را سيد بن طاووس در مهج الدعوات : 294 به نقل از كتابالنجاح مرحوم طبرسي ، با سندش از احمد بن دربى ، از خامة از حسين بن محمد بزوفرىآورده است . علامه مجلسي در بحار 89 : 323 ، ومحدث نوري در مستدرك 6 : 75 اين دعارا از آن كتاب نقل كرده اند . ‹ صفحه 376 › همچنين كفعمي در مصباحش : 396 وطبرسي درمكارم الاخلاق 2 : 135 فيض در صحيفه مهدويه : 98 اين دعا را آورده اند . 26 - ايندعا را سيد در مهج الدعوات : 302 وكفعمى در مصباحش : 219 ، وفيض در صحيفه مهدويه :115 نقل كرده اند . علامه مجلسي در بحار 94 : 378 اين دعا را از كتاب مهج الدعواتآورده است . 27 - اين دعا را سيد در مهج الدعوات : 45 وكفعمى در مصباحش : 305 وفيض در صحيفه مهدويه : 100 آورده اند . علامه مجلسي در بحار 94 : 365 آن را ازكتاب مهج الدعوات ذكر مى كند . 28 - اين دعا را محدث نورى در كتاب جنة المأوى كهدر ضمن بحار 53 : 226 چاپ شده ، از خط سيد زين الدين على بن حسين نقل كرده است .29 - اين دعا را سيد در كتاب اقبال : 644 ، با سندش از كتاب معالم الدين ، از محمدبن ابن دواد ، از محمد بن جعفر دهان ، از امام زمان ( عليه السلام ) نقل كرده است. علامه مجلسي در بحار 98 : 391 آن را از كتاب اقبال نقل مى كند . همچنين شهيد درمزارش : 264 ، وان مشهدى در مزار كبير 179 از على بن محمد بن عبد الرحمان شوشترىنقل كرده اند . علامه مجلسي در بحار 100 : 446 ، ومحدث نورى در مستدرك 3 : 441 و443 اين دعا را از اين دو كتاب نقل كرده اند . و نيز سيد در مصباح الزائر : 56 ، وفيض در صحيفه مهدويه : 138 اين دعا را آورده اند . مى گويم : ابتداى اين دعا ازامام رضا ( عليه السلام ) نقل شده است ، مراجعه شود به عيون اخبار الرضا ( عليهالسلام ) 2 : 172 ، بحار الانوار 85 : 258 . ‹ صفحه 377 › 30 - اين دعا را سيد بن طاووس در كتاب اقبال: 646 ، با سندش از شيخ طوسى ، از گروهى از اصحاب ، از ابن عياش ، از خيربن عبدالله ، از محمد بن عثمان بن سعيد ، از ناحيه مقدسه روايت كرده است . علامه مجلسيدر بحار 98 : 392 آن را از اين كتاب آورده است . همچنين شيخ در مصباحش : 803 ، وكفعمى در بلد الامين : 179 ، و در مصباحش : 529 اين دعا را آورده اند . 31 - ايندعا را سيد در اقبال : 647 ، با سندش از جدش شيخ طوسى ، از ابن عياش ، از ابىالقاسم حسين بن روح نقل كرده است . علامه مجلسي در بحار 98 : 393 اين دعا را از آنكتاب نقل مى كند . همچنين شيخ در مصباحش : 804 ، و كفعمى در مصباحش : 53 وبلدالامين : 180 ، و فيض در صحيفه مهدويه : 102 اين دعا را آورده اند . 32 - اين دعارا شيخ در مصباحش : 821 ، با سندش از ابن عياش ، از خير بن عبد الله ، از ابىالقاسم حسين بن روح نقل مى كند . سيد در اقبال : 631 و مجلسى در بحار 102 : 195 آنرا از شيخ نقل كرده اند . 33 - اين دعا را سيد در اقبال : 675 با سندش از طرازى دركتابش ، از احمد بن على بن روح ، از محسن بن عبد الحكم شجري ، از كتاب ابى نصرجعفر بن محمد بن حسين بن هيثم ، از حسين بن روح نقل كرده است . محدث نورى در مستدرك6 : 291 آن را از اين كتاب نقل كرده است . سيد بن طاووس اين دعا را با اختلاف ازشيخ در اقبال : 677 نقل نموده است . 34 - اين دعا را ابن مشهدى در مزارش : 190بنقل از محمد بن على بن ابى ‹ صفحه 378 › قرة با سندش از كتاب محمد بن حسين بزوفرى نقلنموده است . سيد بن طاووس اين دعا را در مصباح الزائر : 230 از ابن مشهدى نقل كرده، و در اقبال : 290 نيز آن را آورده است . علامه مجلسي در تحفة الزائر : 342 و فيضدر صحيفه مهدويه : 75 اين دعا را از اين دو مصدر نقل كرده اند . مى گويم : ظاهركلام ابن المشهدي در مزارش و سيد در مصباح الزائر آنست كه دعا از ناحيه مقدسه امامزمان عليه السلام بوده و قرائتش در اعياد چهارگانه مستحب است ، اما علامه مجلسياين دعا را در زاد المعاد نقل كرده و به امام صادق عليه السلام منسوب نموده است .35 - فيض در صحيفه مهدويه : 103 اين دعا را نقل كرده و گويد : دعائى كه امام زمان( عليه السلام ) براى شيعيانش نوشته و آنان را امر فرمود كه در هر شب از شبهاى ماهرمضان بخوانند . همچنين سيد در اقبال : 58 با سندش از محمد بن ابى قرة از ابىالغنائم محمد بن محمد بن محمد بن عبد الله حسنى ، از محمد بن محمد بن نصر سكوني ،نقل كرده كه گويد : از احمد بن عثمان بغدادى خواستم كه ادعيه ماه رمضان كه عمويشمحمد بن عثمان بن سعيد عمرى آنها را در اين ماه مى خواند را برايم بياورد ، اودفترى آورد كه جلدش قرمز بود و من دعاهاى زيادى را از آن نقل كردم و از جمله آنهااين دعا بود كه در آن دفتر چنين نگاشته شده بود : اين دعا را در هر شب از ماهرمضان مى خوانى ، دعا در اين ماه را فرشتگان شنيده و براى خواننده آن دعا مى كنند. شيخ طوسى در مصباح 577 اين دعا را بدون سند نقل كرده است . ‹ صفحه 379 › 36 - اين دعا را سيد در اقبال 275 ، با سندشاز محمد بن ابى قرة در كتابش ، از محمد بن محمد بن نصر سكوني ، از احمد بن محمد بنعثمان بغدادى ، از عمويش محمد بن عثمان بن سعيد عمرى نقل كرده است . علامه مجلسيدر بحار 91 : 1 اين دعا را از آن كتاب آورده است . همچنين شيخ در مصباحش : : 655 ،و كفعمى در بلد الامين : 241 ، و فيض در صحيفه مهدويه : 124 اين دعا را ذكر كردهاند . 37 - اين دعا را سيد در جمال الاسبوع : 315 با سندش از شيخ طوسى از گروهى ازاصحاب ، از تلعكبرى ، از ابن همام ، از عثمان بن سعيد عمرى نقل كرده است . علامهمجلسي در بحار 95 : 330 ، 53 : 187 اين دعا را از آن كتاب آورده است . همچنين شيخصدوق در كمال الدين 2 : 519 ، با سندش از ابى محمد حسن بن احمد مكتب از ابى على بنهمام نقل كرده است كه شيخ عمرى نائب اول امام زمان ( عليه السلام ) اين دعا رابراى أو خواند تا در ايام غيبت آن حضرت بخواند . علامه مجلسي در بحار 95 : 327 و53 : 182 اين دعا را از آن كتاب نقل مى كند . و نيز شيخ در مصباحش : 411 ، وكفعىدر بلد الامين : 306 ، و سيد در مصباح الزائر : 220 ، وفيض در صحيفه مهدويه : 89اين دعا را ذكر كرده اند . علامه مجلسي در بحار 102 : 89 اين دعا را از سيد آوردهاست . 38 - اين دعا را شيخ صدوق در كمال الدين 2 : 428 ، با سندش از ابن ادريس ،از پدرش ، از محمد بن اسماعيل ، از محمد بن ابراهيم كوفى ، از محمد بن عبد اللهمطهرى ، از حكيمة دختر امام هادى ( عليه السلام ) ، نقل كرده است . علامه مجلسي دربحار 51 : 13 و 52 : 30 آن را از اين كتاب نقل كرده است . ‹ صفحه 380 › فتال در روضة الواعظين : 259 وحلى در عددالقوية : 72 اين دعا را آورده اند 39 - ميرزا عبد الله اصفهاني در جلد پنجم رياضالعلماء در شرح زندگانى شيخ ابى جواد نعماني ، اين دعا را از زين الدين على بن حسنبن محمد خازن حائرى ، شاگرد شهيد اول ، از پسر ابى جواد نعماني نقل مى كند . محدثنوري در جنة المأوى كه در ضمن بحار 53 : 270 چاپ شده اين دعا را از آن كتاب نقلكرده است . 40 - اين دعا را شيخ در كتاب الغيبة : 151 ، با سندش از گروهى از اصحاب، از محمد بن على بن حسين ، از پدرش و محمد بن حسن و محمد بن موسى بن متوكل ، ازحميري ، از محمد بن عثمان نقل كرده است . علامه مجلسي در بحار 51 : 351 اين دعا رااز آن كتاب نقل مى كند . همچنين شيخ صدوق در فقيه 2 : 520 ، و در كمال الدين 2 :440 اين دعا را آورده است . 41 - اين دعا را شيخ در الغيبة : 152 با سندش از محمدبن عثمان نقل كرده است ، و علامه مجلسي در بحار 51 : 351 اين دعا را از اين كتابآورده است . همچنين شيخ صدوق در فقيه 2 : 520 و كمال الدين 2 : 440 آن را آوردهاست . 42 - اين دعا را حلى در عدد القويه : 75 نقل مى كند ، و علامه مجلسي در بحار94 : 365 ، 52 : 391 آن را از اين كتاب آورده است . همچنين طبري در دلائل الامامة: 244 با سندش از محمد بن هارون بن موسى از پدرش از محمد بن همام ، از جعفر بنمحمد حميري ، از احمد بن جعفر ، از على بن محمد روايت كرده است . ‹ صفحه 381 › فيض در صحيفه مهدويه : 133 اين دعا را آوردهاست . 43 - اين دعا را سيد در جمال الاسبوع : 27 ، از كسى كه آن حضرت را در روزيكشنبه در بيدارى مشاهده كرده كه جدش حضرت على ( عليه السلام ) را زيارت مى كردهاست ، نقل مى كند . علامه مجلسي در بحار 102 : 212 ، 53 : 271 اين دعا را از اينكتاب آورده است . 44 - اين دعا در مزار كبير : 165 از ناحيه مقدسه روايت شده ، وعلامه مجلسي در بحار 101 : 328 و فيض در صحيفه مهدويه : 142 آن را از اين كتاب نقلنموده اند . و نيز در بحار 101 : 317 اين دعا از مزار شيخ مفيد نقل شده است . ‹ صفحه 382 › 2 -فهرست منابع احاديث* ( فهرست منابع احاديث ) * ( 1 ) بحارالانوار 52 : 2 ، كمال الدين شيخ صدوق 2 : 445 . ( 2 ) بحار الانوار 52 : 24 ، ( 3) بحار الانوار 53 : 193 ، الغيبة شيخ طوسى : 175 ، احتجاج طبرسي : 468 . ( 4 )بحار الانوار 53 : 191 ، كمال الدين 2 : 511 . ( 5 ) بحار الانوار 53 : 191 ، كمالالدين 2 : 511 . ( 6 ) بحار الانوار 53 : 191 ، كمال الدين 2 : 511 . ( 7 ) بحارالانوار 52 : 51 . ( 8 ) بحار الانوار 53 : 191 ، كمال الدين 2 : 510 . ( 9 ) بحارالانوار 53 : 191 ، كمال الدين 2 : 510 . ( 10 ) كتاب دين وفطرت ، بنقل از استادميرزا مهدى اصفهاني . ( 11 ) بحار الانوار 53 : 183 ، الغيبة : 180 . ( 12 )احتجاج 2 : 474 . ( 13 ) بحار الانوار 53 : 180 ، كمال الدين 2 : 484 . ( 14 )احتجاج 2 : 474 . ( 15 ) بحار الانوار 53 : 183 ، الغيبة : 180 . ( 16 ) بحارالانوار 53 : 180 ، كمال الدين 2 : 484 . ( 17 ) بحار الانوار 53 : 181 ، كمالالدين 2 : 485 ، احتجاج 2 : 471 . ( 18 ) بحار الانوار 53 : 181 ، كمال الدين 2 :485 ، احتجاج 2 : 471 . ‹ صفحه 383 › ( 19 ) بحار الانوار 53 : 181 ، كمال الدين 2: 485 ، احتجاج 2 : 471 . ( 20 ) بحار الانوار 52 : 30 ، كمال الدين 2 : 441 . (21 ) بحار الانوار 53 : 181 ، الغيبة : 177 ، كمال الدين 2 : 484 ، احتجاج 2 : 470. ( 22 ) بحار الانوار 53 : 196 ، احتجاج 2 : 468 ، الغيبة : 175 . ( 23 ) بحارالانوار 53 : 175 ، احتجاج 2 : 497 . ( 24 ) بحار الانوار 53 : 175 ، احتجاج 2 :497 . ( 25 ) بحار الانوار 53 : 196 ، احتجاج 2 : 468 ، الغيبة : 175 . ( 26 )بحار الانوار 53 : 181 ، كمال الدين 2 : 484 ، الغيبة : 177 . ( 27 ) بحار الانوار53 : 196 ، احتجاج 2 : 468 ، الغيبة : 175 . ( 28 ) بحار الانوار 53 : 181 ، كمالالدين 2 : 485 ، الغيبة : 177 . ( 29 ) بحار الانوار 53 : 176 ، احتجاج 2 : 497 .( 30 ) احتجاج 2 : 499 ، بحار الانوار 53 : 177 ( 31 ) بحار الانوار 53 : 177 ،احتجاج طبرسي 2 : 499 . ( 32 ) بحار الانوار 53 : 177 ، احتجاج طبرسي 2 : 499 . (33 ) بحار الانوار 53 : 181 ، الغيبة : 177 ، احتجاج 2 : 470 ، كمال الدين 2 : 484. ( 34 ) بحار الانوار 53 : 191 ، كمال الدين 2 : 511 . ( 35 ) بحار الانوار 53 :193 ، الغيبة : 175 ، احتجاج 2 : 468 . ( 36 ) بحار الانوار 53 : 191 ، كمال الدين2 : 511 . ( 37 ) بحار الانوار 53 : 191 ، كمال الدين 2 : 511 . ( 38 ) بحارالانوار 53 : 194 ، الغيبة : 175 ، احتجاج طبرسي : 468 . ( 39 ) كمال الدين 2 :502 . ( 40 ) بحار الانوار 53 : 182 ، كمال الدين 2 : 520 ، الغيبة : 180 .
|
|
|
|
|
|
|