بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب داستان از مصایب امام علی علیه السلام, عباس عزیزى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     400DAS01 -
     400DAS02 -
     400DAS03 -
     400DAS04 -
     400DAS05 -
     400DAS06 -
     400DAS07 -
     400DAS08 -
     400DAS09 -
     400DAS10 -
     400DAS11 -
     400DAS12 -
     400DAS13 -
     400DAS14 -
     400DAS15 -
     400DAS16 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

193 حادثه كوچه  

ابو عبدالله امام صادق (ع ) فرمود: چون رسول خدا (ص ) رحلت فرمود، و ابوبكر برتخت خلافت نشست ، كسى به دنبال وكيل فاطمه (س ) فرستاد كه او را آورد... ابوبكرنوشته اى براى فاطمه (س ) در رد فدك نوشت . عمر در راه به او رسيد، گفت : دخترمحمد! اين نوشته كه با خوددارى چيست ؟
گفت : نوشته اى است كه ابوبكر در رد فدك برايم نوشته است . گفت : آن را به من بده.
فاطمه (س ) حاضر نشد، نوشته را به او بدهد. عمر لگدى به او زد. او به پسرى بهنام محسن آبستن بود كه او را در اثر همان ضربه سقط كرد. سپس ‍ عمر فاطمه (س ) راسيلى زد. گويى به گوشواره گوش مى نگرم كه شكسته شد.
سپس نوشته را گرفت و پاره كرد. فاطمه (س ) به خانه رفت و 75 روز در اثرضربه عمر بسترى شد. آنگاه رحلت كرد.(236)


194 سخنان على (ع ) و زهرا (س ) پس از خطبه فدكيه  

پس از ايراد خطبه فدكيه ، دختر رسول خدا (ص ) روانهمنزل خويش ‍ مى شود. اميرالمؤ منين (ع ) در انتظار است . فاطمه (س ) وارد خانه مى شود وخطاب به همسرش مى گويد: اى پسر ابى طالب ! مانند جنينى كه در شكم پرده نشيناست ، پرده به خود پيچيده و خود را در آن نهان كرده اى و مانند شخص متهم در كنج خانهنشسته و خانه نشين شده اى ، تو همانى كه از اين پيش در كارزار مى تاختى و دلاوران وجنگاوران را به كام مرگ مى انداختى ، اكنون چه شد كه پرهاى مرغان بىبال و پر بر سرت ريخته و بيچاره ات كرده است .
اينك پسر (ابى قحافه ) عطيه پدر را از كفم ربود و ذخيره اطفالم را گرفت ، آشكارابا من ستيز مى كند، كار به اين مردم (فرزندان قيله : انصار) دست يارى از من برداشتهاند و قبيله مهاجر رشته پيوند مرا بريدند، جماعت از من چشم پوشيدند، كسى نيست كه اورا منع كرده و از من حمايت و دفاع نمايد، با خشم و غضب رفتم و با ذلت و خوارىبرگشتم . تو نيز خود را در تنگناى خوارى انداخته و نيرويت را به كار نمى برى ،گرگان را از هم مى دريدى ، اينك مگسان تو را از هم مى درند. من از گفتن ، خوددارىنكردم و از در باطل بيرون نشدم ، ولى نيروى اجراى حكم حق را نداشتم ، اى كاش پيش ازاين مى مردم و آن خوارى و بى ارجى را نمى ديدم . عذر خواه من اينك از تو، خداى من است ،چه تقصيرى كار در حق من باشى ، و چه حامى من باشى .
آه ! كه من در هر طلوعى شيونى دارم و در هر غروبى شيونى ديگر از تو، پناهگاه من مرد وآن كه بازويم بود سست شد. شكايتم را به سوى پدرم و دادخواهى را به پروردگارموا مى گذارم . بار خدايا! نيروى تو از همه افزون است و شمشير عذاب و كيفر توتيزتر است .
اميرالمؤ منين (ع ) لب به سخن گشود و آغاز به سخن كرد.(237)
ويل و واى از تو مباد، ويژه دشمنانت باشد، بر من خشم مگير اى دختر برگزيده موجوداتو يادگار نبوت ! در كار دين سستى نكردم و از حد توانايى تخطى ننمودم . اگر تونظر به روزى دارى ، رزق تو تضمين شده وكفيل تو تضمين شده است ، و آنچه از براى تو تهيه شده است بهتر ار آنچه از تو قطعشده است مى باشد، پس بگو: (حسبى الله ؛ خدا مرا بس ‍ است ).
فاطمه (س ) فرمود: (حسبى الله ) خدا مرا بسنده كرده است و سكوت فرمود.


195 از مردانتان دلى مالامال از نفرت دارم  

زهرا (س ) به على (ع ) گفت : ابوبكر (نحله پدرم و دستمايه معيشتى فرزندانم رابهزور و ستم ربود) اما نفرمود: او يا دوستش مرا زد. همين گونه هنگامى كه براى زنانمهاجرين و انصار صحبت كرد، كلامش را اينگونه آغاز كرد: (به خدا سوگند در حالىصبح كردم كه دنيايتان را رها كردم و از مردانتان دلىمالامال از نفرت دارم ...) و از چيزى جز غصب فدك و غصب خلافت شكايت نكرد. در حالىكه زدن و سيلى و شكستن پهلويش و فرو رفتن ميخ در سينه اش . اگر صحيح باشد ازغصب فدك عظيم تر است .(238)


196 خانه غم و اندوه زهرا(س )  

پس از رحلت رسول خدا (ص )، فاطمه زهرا(س ) همواره ناراحت و حزن آلود بودند و هيچكس او را شاد و خندان نديد، آن حضرت مرتب با صداى بلند مى گريستند، تا اين كهمردم مدينه از صداى گريه او ناراحت شدند.
بزرگان مدينه خدمت اميرالمؤ منين (ع ) على (ع ) رسيدند و خدمت حضرت عرض كردند: يااباالحسن گريه زهرا ما را ناراحت مى كند به ايشان بگو شب ها گريه كند و روزها آرامبگيرد يا شب ها آرام باشد و روزها گريه كند.
اميرمؤ منان سخنان مردم را به فاطمه (س ) گفت : فاطمه (س ) فرمود: يا على من مدتكوتاهى در ميان اين مردم هستم و در اين مدت آن قدر از فراق پدر گريه مى كنم تا به اوملحق شوم .
پس از اين سخنان ، على (ع ) در قبرستان بقيع براى حضرت زهرا خانه اى ساخت و آن رابيت الاءحزن ناميد، حضرت زهرا(س ) هر روز صبح دست امام حسن و امام حسين (ع ) راگرفته به بقيع و بيت الاءحزن رفته و در فراق پدر، پهلوى شكسته ، صورت سيلىخورده و بازوى كبود و محسن سقط شده اش مى گريست .(239)


197 بيت الاءحزن مكان نوحه سرايى فاطمه (س )  

فاطمه زهرا(س ) در بقيع زير درختچه اى در فراقرسول خدا (ص ) نوحه سرايى مى كردند، چون آن درختچه را قطع كردند، على (ع ) درخارج مدينه در بقيع ، خانه اى براى فاطمه زهرا(س ) ساخت كه براى نوحه سرايى درآن ماءوا مى گرفت ، اين خانه همان بيت الاءحزن خوانده مى شود. اين خانه مزار همهنسل هاى امت بود، صبح گاهان حسنين (ع ) را پيش ‍ روى خود حركت داده و را چشم گريانبه بقيع رفته و در بين قبرها تا غروب گريه مى كرد. شبانگاه اميرالمؤ منين (ع ) نزدآن حضرت آمده ايشان رابه منزل مى برد.(240)


بخش دوم : على (ع ) در كنار بستر فاطمه (س )  

198 پرستارى از زهرا(س )  

هنگامى كه فاطمه (س ) در بستر رحلت قرار گرفت و به على (ع ) وصيت كرد: جريانزندگى او را مخفى بدارد، و بيمارى شديد او را به هيچ كس ‍ اطلاع ندهد.
امام على (ع ) طبق وصيت او عمل كرد.
على (ع ) به تنهايى از فاطمه (س ) پرستارى مى كرد، و اسماء بنت عميس ‍ (كه آن وقتهمسر ابوبكر بود) در پنهانى ، على (ع ) را در پرستارى فاطمه (س ) كمك مى نمود، تاوصيت زهرا(س ) (در مخفى داشتن بيمارى ) حفظ شود. و پيامبر (ص ) به اين بيمارى خبرداده بود، چنان كه به ظلم هايى كه بر او وارد شد. خبر داده بود.
سپس درد شديد بيمارى بر فاطمه (س ) چيره شد، خداوند (در عالم معنى ) حضرت مريم(س ) را فرستاد تا از فاطمه (س ) پرستارى كند و با او ماءنوس باشد...


199 ملاقات ابوبكر و عمر 

ابوبكر و عمر از شدت بيمارى فاطمه (س ) آگاه شدند، به عنوان عيادت به در خانهزهرا(س ) آمدند، اجازه ورود خواستند، ولى فاطمه (س ) اجازه نداد.
عمر با على (ع ) ملاقات كرد و به على (ع ) عرض نمود:(همانا ابوبكر پيرمرد نازكدل است ، و رفيق غار (صور) پيامبر (ص ) و از اصحاب آن حضرت مى باشد، و چندين باربا او به اين جا آمده ايم و اجازه طلبيديم ، ولى فاطمه (س ) اجازه نداده است ، اگرصلاح مى دانى از حضرت زهرا(س ) براى ما اجازه بگير، تا بياييم واحوال او را بپرسيم ).
على (ع ) فرمود: بسيار خوب ، بلكه اجازه بگيرم .
آن گاه اميرالمؤ منين (ع ) نزد فاطمه (س ) آمده و فرمود: اى دختررسول خدا(ص )، مى دانى كه اين دو نفر چندين بار خواسته اند به حضور شما برسند،ولى شما آنها را رد كرده اى و به آنها اجازه نداده اى ، آنها از من خواسته اند كه از شماخواهش كنم به آنها اجازه بدهى .
فاطمه (س ) فرمود: (سوگند به خدا به آنها اجازه نمى دهم و با آنها حتى يك كلمهسخن نمى گويم تا پدرم رسول خدا(ص ) را ملاقات كنم ، و آنچه را كه نسبت به من رواداشتند، به رسول خدا(ص ) شكايت نمايم .)
على (ع ) فرمود: (من از طرف آنها ضامن شده ام كه از تو اجازه بگيرم ).
فاطمه زهرا(س ) به على (ع ) عرض كرد:
ان كنت قد ضمنت لهما شيئا فالبيت بيتك و النساء تتبعالرجال لا اءخالف عليك بشى ء فاذن لمن احببت .
(اگر از طرف آنها چيزى را ضامن شده اى ، خانه ، خانه توست و زنان از مردانشانپيروى مى كنند، و من با راءى تو در هيچ چيز مخالفت نمى كنم ، آنچه را دوست دارى اجازهبده ).
على (ع ) از خانه بيرون آمد و به ابوبكر و عمر، اجازه داد، آنها وارد خانه شدند، وقتىكه نگاهشان به فاطمه (س ) افتاد، سلام كردند.
ولى فاطمه (س ) جواب سلام آنها را نداد، و روى خود را از آنها برگردانيد، آنها بهروبروى آن حضرت گرديدند، فاطمه (س ) باز روى خود را از آنها برگردانيد، و اينموضوع چند بار تكرار شد، آنگاه به على (ع ) عرض كرد: (روى مرا بپوشان )، وبه بانوانى كه حاضر بودند فرمود: روى مرا برگردانيد، وقتى كه روى مرابرگرداندند، باز آن دو نفر، روبه روى زهرا(س ) آمدند، و خواهش كردند كه فاطمه (س) از آنها راضى گردد، و گذشته ها را ببخشد.
فاطمه (س ) فرمود:
(شما را به خدا سوگند مى دهم ، آيا به ياد داريد كه پدرمرسول خدا (ص ) درباره موضوعى كه براى على (ع ) پيش آمده بود، شما را نيمه شب بهحضور طلبيد؟
آنها گفتند: آرى ، آن شب را به ياد داريم .
فاطمه (س ) فرمود: شما را سوگند به خدا مى دهم آيا از پيامبر (ص ) شنيديد كه مىفرمود:
فاطمة منى و انا منها، من اذاها فقد اذانى و من اذانى فقد اذى الله ...
فاطمه (س )، پاره تن من است ، و من از او هستم ، كسى كه او را بيازارد، مرا آزرده است وكسى كه مرا بيازارد خدا را آزرده است ، و كسى كه بعد از رحلت من ، او را بيازارد، مانندآن است كه در حيات من او را آزرده است ، و كسى كه در حيات من او را بيازارد مانند آن استكه بعد از مرگم او را آزرده است )؟
گفتند: آرى شنيده ايم .
فرمود: حمد و سپاس خدا را، سپس متوجه خدا شد و عرض ‍ كرد:
(خدايا من تو را گواه مى گيرم ، و اى كسانى كه در اين جا حضور داريد شما نيزگواهى دهيد كه : اين دو نفر هنگام زندگيم ، و وقت مرگم به من آزار رساندند، سوگندبه خدا با آنها حتى يك كلمه سخن نمى گويم تا با پروردگارم ملاقات كنم و از ستمهايى كه از ناحيه شما به من رسيده ، به خدا شكايت نمايم ).
و طبق روايت ديگر، فاطمه (س ) دست هايش را به سوى آسمان بلند كرد و گفت : خدايا ايندو، مرا آزردند شكايت خودم را در مورد آنها به پيشگاه تو ورسول تو مى آورم ، و سوگند به خدا، هرگز از شما (دو نفر) راضى نمى شوم ، تا باپدرم رسول خدا(ص ) ملاقات نمايم و رفتار شما را به آن حضرت خبر دهم ، تا او بين منو شما داورى كند.
در اين هنگام ابوبكر فرياد زد: واى بر من ، آه از عذاب الهى ...؟ اى كاش ‍ مادرم مرانزاييده بود.
عمر به ابوبكر گفت : از مردم در شگفتم كه چگونه تو را رهبر خود ساختند، تو يك پيرفرتوتى هستى كه از خشم يك زنى ، بى تاب مى شود، و از خشنودى زنى ، شاد مىگردى ، مگر چه خواهد شد اگر كسى زنى را به خشم آورد؟
آن گاه آن دو نفر بر خاستند و رفتند.(241)
در اين هنگام فاطمه (س ) به على (ع ) گفت : آيا آنچه را خواستى به جاى آورد (اجازهورود به خانه به آنها دادم ).
على (ع ) فرمود: آرى .
فاطمه (س ) گفت : اكنون اگر چيزى از تو بخواهم انجام مى دهى ؟ على (ع ) فرمود: آرى.
فاطمه (س ) فرمود: من تو را به خدا سوگند مى دهم كه كارى كنى كه آن دو نفر برجنازه من نماز نخوانند و كنار قبرم توقف ننمايند.


200 آخرين سخنان زهرا(س ) به على (ع )  

فاطمه (س ) در بستر بيمارى بود كه به على (ع ) گفت : ابوالحسن ! من از پدرم شنيدمكه مى فرمود: اشك ، خشم خداوند را خاموش مى كند و قبر باغى از باغهاى بهشت نخواهدبود، مگر هنگامى كه بنده خدا گريه كند و خداوند عزيز جبار مى داند كه من با اين اشكها از ترس خدا مى گريم .
على (ع ) گريست ، فاطمه (س ) از اشك هاى آن حضرت گرفته و بر چهره خود كشيدهگفت : اى ابوالحسن ! اگر غمگينى در بين امت گريه كند، خداوند آن امت را مورد بخشايشخود قرار مى دهد. پسر عمويم ! تو غمگينى و محزونى و من اشك چشم تو را به صورتمى كشم تا مشمول رحمت خدا شوم .(242)


201 آخرين سخنان على (ع ) و فاطمه (س )  

حضرت على (ع ) از همسرش فاطمه (س ) به هنگام رحلتش پرسيد: در ايندستمال بسته چيست ؟ آن را گشود، ديد پارچه اى ابريشمى و سبز است و در آن پارچهكاغذ سفيدى است كه بر روى آن چيزهايى نوشته شده و نور از آن مى درخشد، فرمود: اىابوالحسن ! هنگامى كه پدرم مرا به همسرى تو درآورد، در شب عروسى دو پيراهن داشتم ،يكى نو و ديگرى كهنه و وصله دار، سر نماز بودم ، كه كسى در زد و سائلى از پشت درمى گفت : اى خاندان نبوت و معدن خير و جوانمردى ! مردم عادت دارند كه براى خوردن بهمنازل عروسى بروند، چون براى عموم مردم غذا آماده است . اگر شما پيراهن كهنه اىداريد، من نيازمند آن مى باشم ؛ زيرا مردى فقيرم . اى خاندان محمد! فقير شما برهنه است.
من پيراهن نو خود را برداشته و به او دادم و لباس كهنه را پوشيدم . صبح كه بالباس كهنه در حضور تو بودم ، رسول خدا (ص ) بر من وارد شد و فرمود: دخترم مگرتو لباس نو نداشتى ، چرا آن را نپوشيدى ؟
گفتم : اى پدر جان ! آن را به سائلى صدقه دادم .
فرمود: بسيار كار خوبى كردى ، اگر به خاطر شوهرت لباس نو را خودت مىپوشيدى و لباس كهنه را صدقه مى دادى ، در هر دو حالت توفيقشامل تو مى شد.
عرض كردم : اى رسول خدا! به تو هدايت يافته و به تو اقتدا كرديم ؛ هنگامى كه بامادرم خديجه ازدواج كردى ، هر آنچه را كه به تو داده بود، در راه خدا انفاق كردى تاحدى كه سائلى به تو رسيد و تو پيراهن خود را به او دادى و حصير بر خود پوشيدى. جبرئيل نازل شد اين آيه را آورد: (و لا تبسطهاكل البسط فتقعد ملوما محسورا(243)
رسول خدا (ص ) گريست و مرا به سينه اش چسباند،جبرييل نازل شده و گفت : خداوند سلام رسانده و مى فرمايد: به فاطمه سلام برسان وبه او بگو، هر چه مى خواهى طلب كن و اگر هر آنچه در آسمان و زمين است بخواهى بهتو داده خواهد شد. به او بشارت بده كه من او را دوست مى دارم . به من فرمود: دخترم !پروردگات به تو سلام رسانده ، مى گويد: آنچه مى خواهى طلب كن .
عرض كردم : پدر جان ! خدمتگزارى او مرا از سئوال كردن از او بازداشته است ، من نيازىجز نگاه كردن به چهره بزرگوارانه او در بهشت برين ندارم .
فرمود: دخترم ! دستهايت را بالا بياور. من دست هايم را بالا بردم و حضرت نيز دست هايشرا بالا برده ، گفت : خداوند! امتم را ببخشاى ، و من آمين مى گفتم .
جبريل پيامى از سوى خداوند متعال آورد كه خداوند مى فرمايد: من آن عده از گنهكاران امتتو را كه در دلشان محبت فاطمه و مادرش و شوهرش و فرزندانش را داشته باشند،بخشودم . فرمود: من در اين سندى مى خواهم ، خداوند بهجبرييل دستور داد ديبايى سبز و ديبايى سپيد بياورد كه بر روى آن نوشته شده است :(كتب ربكم على نفسه الرحمة ).(244)
جبرييل و ميكاييل و حضرت رسول (ص ) بر آن گواهى داده و امضا كردند. حضرت فرمود:دخترم اين نوشته در اين بسته است ، روز وفاتت كه رسيد، وصيت كن در قبرت بگذارند.روز قيامت كه مردم سر از قبر بردارند و گناهكاران مسلم و حتمى شدند و آنان را به سوىدوزخ بكشانند، اين امانت را تسليم من كن تا آنچه را كه خداوند بر من و تو ارزانى داشته، از خداوند بخواهم ، تو و پدرت براى جهانيان رحمت هستيد.(245)


202 بر بالين فاطمه (س )  

زمانى كه حضرت زهرا(س ) مرگ خود را نزديك ديد، ام ايمن و اسماء بنت عميس را نزدخويش خواند و كسى را در پى على (ع ) فرستاد و او را نيز احضار كرد. چون على (ع )بر بالين او حاضر شد، فاطمه (س ) به وى گفت :
اى پسر عمو، من مرگ خود را نزديك مى بينم ، و احساس مى كنم كه ساعت به ساعت درپيوستن من به پدرم نزديك تر مى شوم . اينك مى خواهم آنچه را كهدل دارم به تو وصيت كنم . على (ع ) فرمود: اى دختررسول خدا(ص ) هر چه مى خواهى وصيت كن . على بالاى سر زهرا نشست و هر كسى را كهدر خانه بود بيرون كرد، آن گاه زهرا عرض كرد: اى پسر عمو تو از آغاز زندگى از مندروغ و خيانتى نديدى و هيچ گاه در اين مدت كه باهم بوديم با تو مخالفتى نكرده ام .
على (ع ) فرمود: پناه بر خدا، تو داناتر و نيكوكارتر و پرهيزگارتر و گرامى تر وخدا ترس تر از آنى كه بخواهم تو را بدين خاطر توبيخ و سرزنش كنم . جدايى وفقدان تو بر من بسيار سنگين است ، اما با اينحال از آن راه فرارى نيست ، به خدا سوگند مصيبترسول خدا (ص ) را بر من تازه كردى ، بدان كه غم در گذشت و از دست دادن تو براى منبسيار سخت است . و از مصيبتى كه چقدر دردناك و دردآور و گدازنده و اندوهبار استاسترجاع مى كنم . به خدا سوگند اين مصيبتى است كه تسليتى براى آن نيست و كمبودىاست كه جايگزين ندارد.
هر چه مى خواهى به من وصيت كن كه مرا آن چنان خواهى يافت كه بدان فرمانم داده اى و منخواست تو را بر خواست خويش ترجيح مى دهم .
فاطمه (س ) فرمود: اى پسر عموى رسول خدا (ص )، خداوند از سوى من بهترين پاداشرا به تو بدهد، من به تو وصيت مى كنم كه پس از من با امامه دختر خواهرم ازداوج كنىكه وى براى فرزندانم همچون خود من است . زيرا مردان ناچارند كه زن بگيرند.
سپس فرمود: پسر عمو برايم تابوتى فراهم ساز. من ديدم كه فرشتگان تصوير آنرا برايم كشيده اند.
على فرمود: آن را برايم توصيف كن كه چگونه بود؟
زهرا شكل تابوت را براى على بيان كرد، على آن را براى زهرا ساخت ، بنابر ايننخستين تابوتى كه در اسلام ساخته شد تابوت زهرا(س ) بود كه كسى پيش از آن چنينچيزى نديده و نه ساخته بود. سپس فرمود به تو وصيت مى كنم كه هيچ كس از اينانىكه به من ستم و حقم را پايمال كرده اند بر جنازه ام حاضر نشوند. زيرا اينان دشمن من ودشمن رسول خدا(ص ) هستند. اجازه نده كسى از آنان و پيروانشان بر من نماز بخوانند، مرادر شب كه ديده ها آرام گرفته و به خواب فرو رفته اند، به خاك بسپار، آن گاه آنحضرت چشم از جهان فرو بست . سلام خداوند بر او و پدر و شوهر و فرزندانش .
مردم مدينه يكپارچه ناله و فرياد سر دادند. زنان بنى هاشم در خانه فاطمه (س ) گردآمدند و همه با هم يك صدا شيون كردند. مدينه مى خواست از اين همه شيون و فرياد ازجاى كنده شود. زنان داغ ديده فرياد مى زدند: اى بانوى ما! اى دختررسول خدا(ص )، مردم گروه گروه به سوى على (ع ) روانه شدند. آن حضرت نشستهبود. حسن و حسين نيز رو به
رويش بودند و هر سه مى گريستند. مردم همه از گريه آنان به گريهافتادند.(246)


203 آگاه شدن حسنين از شهادت مادر 

اسماء پس از وفات فاطمه زهرا(س ) گريبانش را پاره كرد و سراسيمه از خانه بيرونآمد، حسن و حسين (ع ) را در بيرون خانه ملاقات كرد.
آنها گفتند: مادر كجاست ؟
اسماء، سخنى نگفت . آنها به سوى خانه روانه شدند و ديدند كه مادرشان رو به قبلهدراز كشيده ، حسين (ع ) مادرش را حركت داد. ناگهان دريافت كه مادرش از دنيا رفته است ،بر برادرش حسن (ع ) رو كرد و گفت : حسن جان ! خدا در مورد مادرم به تو اجر بدهد.
(اَجْرَكَ اللّهُ فِى الْوالِدَةِ).
امام حسن (ع ) خود را به روى مادر انداخت ، گاهى او را مى بوسيد و گاهى مى گفت : اىمادرم ! با من سخن بگو، قبل از آن كه روح از بدنم خارج شود.
امام حسين (ع ) پيش آمده و پاهاى مادر خويش را مى بوسيد و مى گفت : مادرم ! من پسرت حسينهستم ، قبل از آن كه قلبم شكافته شود و بميرم ، با من سخن بگو.(247)


204 بى هوش شدن على (ع ) 

اسماء به حسن و حسين (ع ) فرمود: برويد نزد پدرتان على (ع )، و وفات مادرتان رابه او خبر دهيد.
حسن و حسين (ع ) از خانه بيرون آمدند، در حالى كه فرياد مى زدند: (يا مُحَمَّداه ! يااَحْمَداه ! اَلْيَوْمُ جُدِّدَ لَنا مَوْتُكَ اِذْ ماتَتْ اُمُّنا؛ آه ! اى محمد! امروز مصيبت فقدان تو براى ماتجديد شد، چرا كه مادرمان از دنيا رفت .)
سپس حسن و حسين (ع ) وارد مسجد شدند، على (ع ) در مسجد بود.شهادت فاطمه (س ) را بهاو خبر دادند على (ع ) از اين خبر چنان دگرگون شد كه بىحال افتاد. آب به صورتش پاشيدند، وقتى حالش ‍ خوب شد، با ندايى جانسوز فرمود:
(بمن العزاة يا بنت محمد كنت بك اتعزّى ففيم الْعزاءِ من بَعْدِكِ؛ اى دختر محمد! به چهكسى خود را تسليت بدهم ، تا زنده بودى مصيبتم را به تو تسليت مى دادم ، اكنون بعداز تو چگونه آرام بگيرم )؟(248)


205 على (ع ) بر پيكر زهرا(س ) 

على (ع ) بعد از شنيدن خبر جانسوز مرگ فاطمه (س ) به سرعت واردمنزل شد، ديد فاطمه (س ) در بستر خود خوابيده و يك قطيفه مصرى روى خود كشيده است .
على (ع ) او را صدا زد، جوابى نشنيد. به طرف راست و چپ فاطمه رفت ، صديقه را صداكرد، امام جواب نشنيد عباى خود را كنار گذاشت ، عمامه را برداشت ، دامن قبا را بالا زد وسر زهرا(س ) را در دامن خود نهاد و صدا نمود: يا زهرا(س )!... اما فاطمه سخنى نگفت .اميرالمؤ منين گفت : اى دختر محمد! جوابى نشنيد... گفت : (يا فاطمة ! كلّمينى ؛ اى دخترپيغمبر! با من صحبت كن )، من على پسر عموى تو هستم .
حضرت مى فرمايد: فاطمه (س ) چشمش را باز كرد، (يعنىقبل از مرگ كامل كه بنابر علم امروز مدتى طول مى كشيد، به در خواست مقام ولايت وقدرت لايزال الهى ، فاطمه حيات مجدد يافت ) و به صورت على (ع ) نگريست و بهگريه افتاد.
سپس سخنانى با يكديگر در ميان گذاشتند و بعد از مدتى كوتاه ، فاطمه زهرا(س ) ازدنيا رفت .(249)


206 آخرين سخنان زهرا(س ) و على (ع )  

حضرت زهرا(س ) در ساعات آخرت زندگانى خويش با امام على (ع )، رازى را بر ملانمود و از شهادت و لحظه هاى وفات خويش خبر داد: اى اباالحسن ! در همين ساعت به خوابرفته بودم ، پس محبوبم رسول خدا(ص ) را در قصرى از مرواريد سفيد ديدم ، چون مراديد، فرمود: دخترم ! به نزد من بشتاب كه سخت مشتاق تو هستم ، بى صبرانه پاسخ دادم: سوگند به خدا، پدر جان ! اشتياق من براى زيارت شما شديدتر است ؛ در اين هنگامپدرم فرمود: تو امشب در پيش ما خواهى بود على جان !رسول خدا(ص ) آنچه وعده داده دهد راست است و آنچه عهد و پيمان بندد وفاكند.(250)


208 على (ع ) كنار بستر زهرا(س )  

اميرمؤ منان با شتاب به خانه آمد وقتى وارد اطاق شد، ناگهان ديد كه حضرت زهرا(س )روى بستر افتاده است و به طرف راست و چپ مى پيچيد... امام ، سر حضرت زهرا(س ) رابه دامن گرفت و صدا زد: (اى زهراء!)، پاسخى از او نشنيد صدا زد: اى دختررسول خدا(ص )! پاسخى از او نشنيد صدا زد: اى دختر كسى كه با گوشه هاى عبايش ،زكات را به تهيدستان مى رساند، صدايى از او نشنيد، صدا زد: اى دختر كسى كهفرشتگان گروه گروه در آسمان با او نماز خواندند، پاسخى از او نشنيد، صدا زد: اىفاطمه (س )! با من سخن بگو، من پسر عموى تو على بن ابى طالب هستم .
در اين هنگام حضرت زهرا(س ) چشمهايش را گشود، همين كه به چهره على (ع ) نگاه كردگريه او را گرفت ، على (ع ) نيز گريه كرد.
امام على (ع ) فرمود: چرا تو اين چنين مى نگرم ، چه حادثه اى رخ داده است ؟! من پسرعموى تو على هستم .
زهرا(س ) فرمود: اى پسر عمو، من مرگ را كه همه ناگزيرند به آن تن در دهند در خودمى يابم ، و مى دانم كه تو بعد از من ازدواج خواهى كرد، وقتى با زنى ازدواج كردى ،روز و شب را تقسيم كن يك روز و شب را براى او قرار بده و يك روز و شب را براىفرزندانم ، و در برابر فرزندانم ، حسن و حسين (ع ) بلند سخن نگو، آنها دو يتيم و دوغريب دل شكسته اند، چند روزى بيشتر نيست كه جد خود،رسول خدا(ص ) را از دست داده اند و امروز هم مادرشان را از دست مى دهند واى بر امتى كهآنها را بكشند و با آنها دشمنى نمايند...(251)


209 سخنان جانسوز على كنار قبر زهرا(س ) 

سپس زهرا(س ) وصيتهاى خود را كرد، و با وضعى جانسوز از دنيا رفت ، على (ع ) طبقوصيت زهرا(س ) شبانه او را غسل داد و كفن كرد و نماز بر او خواند و او را به خاك سپرد،وقتى كه قبر را با خاك پوشاند (هاج به الحزن ...) اندوه آن حضرت را فرا گرفت، قطرات اشكهاى چشمش بر گونه هايش مى ريخت درحال روى خود را به طرف قبر رسول خدا(ص ) كرد(252) و چنين گفت :
السلام عليك يا رسول الله غنّى وعن النتك النّازلة فى جوارك ، و السّريعة اللّحاقبك ، قلّ يا رسول اللّه عن صفيّتك صبرى ، ورقّ عنها تجلدى الا انّ فى التّاءسّى لىبعظيم فرقتك وفادح مصيبتك موضع تعزّ...
(سلام بر تو اى رسول خدا(ص ) از جانب خودم و دخترت كه هم اكنون در جوارت فرودآمده و به سرعت به تو پيوسته است ، اى پيامبر خدا! صبرم از فراق دختر برگزيدهات ، كم شده و طاقتم از دست رفته است . ولى پس از روبه رو شدن با فاجعه عظيمرحلت تو، گذاشتم و هنگام رحلت ، سرت بر سينه ام بود كه روح تو پرواز كرد (انّالله و انّا اليه راجعون )
اى پيامبر، امانتى كه به من سپرده بودى ، به تو برگردانده شد، اما اندوه من هميشگىاست ، و شبهايم را با بيدارى به سر مى برم ، تا اينكه به تو بپيوندم ، به زودىدخترت تو را آگاه خواهد كرد، كه امت به به ستم كردن ، هم راءى شدند، چگونگىحال را از وى بپرس ... سلام من بر هر دو شما سلام وداع كننده ، نه سلام كسى كه خشنوديا خسته دل باشد، و اگر در كنار قبرت بمانم ، نه از آن جهت است كه به وعده خداوند درمورد پاداش صابران سوء ظن داشته باشم )(253)


بخش سوم : وصيت فاطمه زهرا(س ) به على (ع ) 

210 وصيت فاطمه (س ) به على (ع ) 

(زمانى كه فاطمه (س ) دختر پيغمبر(ص ) مريض شد، به على (ع ) وصيت كرد كهبيمارى اش را پوشيده دارد و به احدى خبر ندهد. على (ع ) چنان كرد و خودش فاطمه (س )را پرستارى مى كرد. اسماء بنت عميس (ره ) نيز به او كمك مى كرد و چنان كه فاطمهوصيت كرده بود، بيمارى اش را پنهان مى داشت . وقتى كه مرگش فرا رسيد به اميرالمؤمنين (ع ) وصيت كرد كه خودش امر كفن و دفنش را بر عهده گيرد و او را شب هنگام دفن كند وقبرش را پوشيده دارد. پس اميرالمؤ منين (ع ) فاطمه (س ) را تجهيز و دفن كرد و جاىقبرش را پنهان نمود...(254)


211 توصيه فرزندان به على (ع ) 

در كتاب مصباح الانوار از امام صادق (ع ) و او از پدرانشنقل كرده كه فاطمه (س ) هنگام احتضار، به اميرمؤ منان على (ع ) وصيت كرد: وقتى كه ازدنيا رفتم ، خودت مرا غسل بده و كفن كن و نماز بر جنازه ام بخوان و در قبر بگذار، و لحدمرا بچين و خاك بر قبرم بريز، و سپس بالاى سر،مقابل صورتم بنشين و بسيار قرآن بخوان و دعا كن ، زيرا آن هنگام ساعتى است كه ميتبه انس با زنده ها نياز دارد، و من تو را به خدا مى سپارم ، و وصيت مى كنم كه بافرزندانم به نيكى رفتار كنى .
سپس دخترش ام كلثوم را به سينه اش چسبانيد، و به على (ع ) فرمود: وقتى كه اين دختربه حد بلوغ رسيد اثاثيه خانه از آن او باشد و خداوند پشتيبان او شود.
نيز روايت شده وقتى كه هنگام فراق زهرا(س ) فرا رسيد، اندكى گريه كرد، اميرمؤ منانعلى (ع ) فرمود: چرا گريه مى كنى ؟
فاطمه (س ) عرض كرد: (گريه مى كنم براى رنج ها و آرارهايى كه بعد از من به تومى رسد.)
على (ع ) فرمود: گريه مكن ، سوگند به خدا، اين سختى ها در راه خدا براى من ناچيز است.
نيز روايت شده كه فاطمه (س ) به على (ع ) گفت : بعد از آنكه از دنيا رفتم هيچ كس راخبر نكن مگر ام سلمه و ام ايمن و فضه را، و از مردها دو پسرم ، و عباس (عموى پيامبر(ص) و سلمان و مقداد و ابوذر و حذيفه را كه به اين افراد اطلاع بده ، و من تو راحلال كردم كه بعد از مردنم مرا ببينى (شايد زخم بدنش را كه مخفى مى داشت ، اجازه دادبعد از مرگش ، على (ع ) آثار آن را ببيند!) با كمك بانوان ياد شده مراغسل بده ، و مرا شبانه دفن كن ، و هيچ كس را خبر نده كه به كنار قبرمبيايند.(255)


212 غسل و نماز و بدن زهرا(س )  

هنگامى كه حضرت على عليه السلام بالاى بستر زهرا (سلام الله عليها) قرار گرفت وجامه اى كه روى زهرا(س ) كشيده شده بود را كنار زد، نامه اى بالاى سر آن حضرت ديد وهنگامى كه نامه را گشود مشاهده كرد كه وصيت نامه فاطمه (س ) است كه فرمود: مرا شببه خاك بسپار و به هيچ كس خبر نده .
شب وفات ، فرا رسيد على (ع ) بدن فاطمه (س ) راغسل داد و در آن حال هيچ كس به غير از حسن (ع ) و حسين (ع )، زينب (س ) و ام كلثوم وفضه و اسماء بنت عميس حاضر نبود.
اسماء مى گويد: فاطمه (س ) به من وصيت كرده كه هيچ كس جز على (ع ) او راغسل ندهد و من على (ع ) را در غسل دادن فاطمه (س ) كمك كردم . على (ع ) هنگامغسل فاطمه (س ) مى فرمود: (خدايا! فاطمه كنيز تو و دختررسول و برگزيده توست . خدايا! حجتش را به او تلقين كن و برهانش را بزرگ دار و اورا با پدرش محمد مصطفى (ص ) همنشين گردان ).
در روايتى آمده است : على (ع ) با همان پرده اى كه بدنرسول خدا(ص ) خشك نمود بدن زهرا(س ) را خشك كرد هنگامى كهغسل تمام شد. بدن فاطمه (س ) را در تابوت نهاد و به امام حسين (ع ) فرمود: ابوذر راخبر كن تا بيايد، او ابوذر را خبر كرد و با هم جنازه را تامحل نماز حمل كردند. و آنگاه على (ع ) بر بدن زهرا(س ) نماز خواند و به خاكسپرد.)


213 على (ع ) بر زهرا(س ) قرآن مى خواند 

حضرت زهرا(س ) در جزء وصيت هاى خود گفت : يا على برايم قرآن بخوان ، قرآنى كهعلى (ع ) بخواند.

چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنيدن
به رخت نظاره كردن سخن خدا شنيدن
سوره يس مى خواند سوره تمام مى شود، زهرا(س ) هم رو به رفتن است ، پرسيد: در چهحالى ؟ گفت : (اجد الموت الّذى الابد منه ) مرگى كه چاره اى از آن نيست را مى بينم .يا على ، ملك الموت با همان اوصافى كه پدرم گفته ، مى بينم كه براى قبض روح منآمده است ، پدرم ، جعفر آمده اند به استقبال من .(256)

214 وصاياى حضرت زهرا(س )  

اين وصيت فاطمه (س ) دختر پيغمبر رسول خدا(ص ) است : او شهادت مى دهد به يگانگىپروردگار عالم و به رسالت محمد رسول خدا(ص ) و به اينكه بهشت حق است و آتشجهنم حق . و سرانجام قيامت آمدنى است و هيچ شكى در وقوع آن نيست و به درستى كه تمامانسان ها از قبرها برانگيخته مى شوند.
اى على ! من فاطمه دختر محمدم كه خداوند مرا براى تو تزويج كرده تا در دنيا و آخرتبراى تو باشم . تو از هر كس به من نزديكترى ، حنوط كن وغسل بده و كفن نما و در تاريكى شب به خاكم بسپار هيچ كس از آن مطلع نشود و تو را وفرزندانم را به نزد خداوند به وديعه مى گذارم و به خدا مى سپارم تا روز قيامت .
سپس فاطمه (س ) فرمود: اى پسر عموى رسولخدا(ص )، خداوند تو را جزاى خير دهد. وصيت من اين است كه اولا پس از من با (دختر خواهرم) (امامه ) ازدواج كنى ، چرا كه او فرزندان مرا مانند من پرستار و دوستدار است و مردناگزير است كه ازدواج كند.
وصيت مى كنم تو را اى پسر عمو كه براى من تابوتى درست كنى به همان نحوى كهفرشتگان برايم تصوير كرده اند على (ع ) فرمود: بگو تا بدانم ، پس فاطمه (س )آن را توصيف نمود و آن اولين تابوتى است كه روى زمين ساخته شده است .
وصيت مى كنم تو را كه حاضر نشود هيچ كس با جنازه من از كسانى كه به من ستم كردندو حق مرا گرفتند. اينان دشمن من و دشمن رسول خدايند و مگذار كسى از اين جماعت و ازهمراهان ايشان بر من نماز گزارد و مرا در شبانگاه وقتى كه مردمان ديده ها فروبسته وخفته باشند به خاك بسپار.(257)


215 وصيت زهرا(س ) به على (ع ) 

امام باقر(ع ) فرمود: فاطمه (س ) دختر رسول خدا(ص )، پس از گذشت شصت روز ازرحلت رسول خدا(ص ) بيمار و بسترى شد، و بيماريش ‍ شديد گرديد، و دعاى او درشكوه از ظالمان اين بود:
يا حىّ يا قيّوم برحمتك استعيث فاغثنى ، اللهم زحز حسنى عن النّار وادخلنى الجنة والحقنى بابى محمد(ص )
(از خداى زنده و توانا، پناه مى آورم به رحمت تو، پس به من پناه بده و مرا از آتشدوزخ دور گردان و به بهشت وارد كن ، و مرا به پدرم محمد(ص ) ملحق فرما!)
اميرمؤ منان على (ع ) به او مى فرمود: (خدا به تو عافيت مى دهد و تو را زنده نگهدارد).
فاطمه (س ) مى فرمود: (اى ابوالحسن ! بسيار نزديك است كه با خدايم ملاقات كنم ).
و به على (ع ) وصيت كرد كه بعد از من با (امامه ) (خواهرزاده ام ) دختر ابوالعاصازدواج كن ، او دختر خواهرم زينب است و به فرزندان من مهربان مى باشد.(258)


216 وصيت به نماز نخواندن ابوبكر و عمر بر جنازه اش  

و در روايت ديگر آمده : فاطمه (س ) به على (ع ) گفت : من حاجتى به تو دارم على (ع )فرمود: حاجتت برآورده است اى دختر رسول خدا(ص ).
فاطمه (س ) عرض كرد: تو را به خدا پدرم محمدرسول خدا(ص ) سوگند مى دهم كه ابوبكر و عمر بر من نماز نخوانند، تو مى دانى كهمن هيچ چيز بر تو كتمان نكرده ام ، رسول خدا(ص ) به من فرمود:(يا فاطمة انّكاول يلحق بى من اهلبيتى فكنت اكره ان اسوئك .)
(اى فاطمه (س )! تو نخستين فرد از اهل بيتم هستى كه به من ملحق مى شوى و براى منناگوار است كه اين خبر را به تو بدهم كه ناراحت گردى ).(259)


217 بيمارى كه خبر از مرگ مى داد 

امام باقر(ع ) فرمود: كه پنجاه شب از رحلترسول خدا(ص ) گذشت ، بيمارى حضرت زهرا(س ) آغاز گرديد، دريافت كه اين بيمارىخبر از مرگ مى دهد، از اين رو به على (ع ) وصيت كرد تا به آن اقدام نمايد، و از على (ع) پيمان گرفت كه حتما به وصيت عمل كند، اميرمؤ منان كه سخت غمگين و ناراحت بود، تمامگفتار و وصيت فاطمه (س ) را به عهده گرفت كه انجام دهد.
فاطمه (س ) عرض كرد: (اى ابوالحسن ! رسول خدا(ص ) با من عهد كرد كه من اولين نفراز خاندانش هستم كه به او مى پيوندم ، و چاره اى جز اين نيست ، بر فرمان خدا صبر كن ودر برابر مقدرات الهى خشنود باش ، مرا شبانهغسل بده و كفن كن و به خاك بسپار).
حضرت على (ع ) به وصيت فاطمه (س ) عمل كرد.
ابن عباس مى گويد: فاطمه (س ) فرمود: رسول خدا(ص ) را در خواب ديدم ، و آنچه راكه بعد از آن حضرت بر ما روا داشتند، به آن حضرت گفتم و شكايت نمودم .
رسول خدا(ص ) به من فرمود:(براى شما خانه ابدى آخرت است كه براىپرهيزگاران آماده شده است ، و تو به زودى نزد ما مى آيى !)(260)


218 وصيت فاطمة الزهرا(س ) به على (ع )  

اگر زهرا(س ) از ابوبكر و عمر راضى شد، پس چرا وصيت كرد كه شبانه دفن شود وبر جناره اش حاضر نشوند؟ على (ع ) وصيت زهرا(س ) را به دقت اجرا كرد و قبرش راپنهان نمود و خشم مهاجمان به جوش آمد و تلاش كردند تا قبرى را كه على (ع ) براىبه اشتباه انداختن آنان ، كنده بود، نبش كنند، اما على (ع ) قدرتمندانه و كوبنده درمقابل آنان ايستاد. وقتى با مخالفت قوى على (ع ) روبه رو شدند،برگشتند.(261)


بخش چهارم : خاكسپارى فاطمه زهرا(غسل نماز دفن ) 

219 نماز بر جنازه زهرا(س ) 

در كتاب (روضة الواعظين ) آمده است : وقتى شب شد و خواب بر چشم ها چيره گشت وپاسى از شب گذشت ، حضرت على (ع ) همراه حسن ، حسين ، عمار، مقداد،عقيل ، زبير، ابوذر، سلمان ، بريده و چند نفر از خواص بنى هاشم ، جنازه را از خانهبيرون آوردند و بر آن نماز خواندند و در نيمه هاى شب آن را به خاك سپردند. حضرتعلى (ع ) اطراف قبر زهرا(س ) هفت قبر ديگر ساخت تا قبر فاطمه (س ) شناختهنشود.(262)


220 تكبير نماز على (ع ) بر زهرا(س ) 

و در كتاب (مصباح الانوار) آمده : شخصى از امام صادقسئوال كرد، اميرمؤ منان على (ع ) در نماز بر فاطمه (س ) چند تكبير گفت ؟
آن حضرت فرمود: على (ع ) يك تكبير مى گفت ،جبرييل نيز يك تكبير مى گفت ، و بعد فرشتگان مقرب الهى تكبير مى گفتند، تا اين كهاميرمؤ منان (ع ) پنج تكبير گفت .
شخص ديگرى پرسيد: در كجا بر او نماز خواند؟
امام صادق (ع ) فرمود: در خانه اش نماز خواند، سپس جنازه را حركت دادند و از خانهبيرون آوردند.(263)


221 غسل دهنده زهرا(س ) 

مفضل بن عمر مى گويد: به حضرت صادق (ع ) عرض كردم : چه كسى فاطمه (س ) راغسل كرد؟
فرمود: اميرالمؤ منين (ع )
من از فرمايش حضرت دلم گرفت :
حضرت فرمود: گويا از شنيدن اين جمله دلگير شدى ؟
عرض كردم : آرى ، چنين شدم .
فرمود: دلگير نشو! او صديقه است و جز صديق كسى نبايد او راغسل دهد. مگر نمى دانى كه مريم (س ) را كسى جز حضرت عيسى (ع )غسل نداد؟...(264)


222 ماجراى غسل و كفن و نماز بر جنازه  

چون شب فرا رسيد، على (ع ) جنازه زهرا(س ) راغسل داد، هنگام غسل هيچ كس حاضر نبود جز حسن (ع ) و حسين (ع )، زينب ، ام كلثوم فضه واسماء بنت عميس .
اسماء مى گويد: فاطمه (س ) به من وصيت كرد كه هيچ كس جز على (ع ) و من ، او راغسل ندهد، من على (ع ) را در غسل دادن جنازه فاطمه (س ) كمك كردم .
روايت شده : على (ع ) هنگام غسل فاطمه (س ) مى گفت : (خدايا فاطمه (س ) كنيز تو ودختر رسول خدا و برگزيده تو است ، خدايا حجتش را به او تلقين كن ، و برهانش رابزرگ بدار، و درجه اش را عالى كن ، و او را با پدرش محمد (ص ) همنشين گردان ).
و نيز روايت شده كه : على (ع ) با همان پرده اى كه بدنرسول خدا(ص ) ر خشك كرد، بدن زهرا(س ) را خشك نمود، وقتى كهغسل تمام شد، على (ع ) جنازه را بر سرير (شبيه تابوت ) نهاد، و به امام حسن (ع )فرمود: به ابوذر خبر بده بيايد، او ابوذر را خبر كرد و آمد و با هم جنازه را تامحل نماز حمل كردند، حسن (ع ) و حسين (ع ) همراه على (ع ) بودند، آن گاه على (ع ) برجنازه نماز خواند.(265)


next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation