بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عرفان اسلامی جلد 4, استاد حسین انصاریان   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     01 - قالَ الصَّادِقُ
     02 - عرفان اسلامى / ج3
     03 - لباس در قرآن
     04 - لباس در روايات
     05 - لباس زنان
     06 - بدترين لباس
     07 - ستر عيب و كشف سر
     08 - باب هشتم
     09 - در آداب مسواك كردن
     10 - خشوع
     11 - در بيان مبرز
     12 - در بيان لباس
     13 - بهداشت روان
     14 - غسل معنوى
     15 - باب يازدهم
     16 - در راه خدمت به خلق
     17 - باب دوازدهم
     18 - پاكان و صديقان
     19 - كمالات على
     20 - رحمت و فضل الهى
     21 - علم حق
     22 - شقاوت ابدى
     FEHREST - عرفان اسلامي جلد چهارم
 

 

 
 

خشوع

بسيارى از سالكان راه و عارفان بيدار ، و عاشقان وصال عقيده دارند ، خشوع امرى است كه اكثراً مربوط به قلب است ، و يكى از عالى ترين حالات دل انسانى است . و راه تحصيلش معرفت بالله است .

تفسير شريف «الميزان»در توضيح آيه شريفه سوره حديد : ( أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ ) مى فرمايد :خشوع اثر برداشتن قلب از عظمت و جلال وجود مقدس حضرت اوست . انسانى كه به درك صفات او توفيق پيدا كند ، بدون شك قلب خاشعى نصيب او خواهد شد .

صاحب «قاموس قرآن»در جلد دوم صفحه 249 مى فرمايد :

آنچه مسلم است اين است كه خشوع به معنى تذلل و تواضع است و آن با سكوت و آرامى و اطاعت و سر به زير انداختن قابل جمع و تطبيق است .

و اين حقيقت هم درباره قلب به كار رفته هم درباره ساير اعضاء و به عبارت ديگر داراى معناى وسيعى است ، هم شامل حال درون است و هم شامل وضع بيرون آدمى است . در آيه شانزدهم حديد درباره قلب به كار رفته و در سوره طه صد و هشت براى صدا :

( وَخَشَعَتِ الأَصْوَاتُ لِلرَّحْمنِ فَلاَ تَسْمَعُ إِلاَّ هَمْساً ) .

صداها براى مذلت در پيشگاه خدا ، بيفتد و آرام شود ، و جز صداى خفيف نشنوى .

در هر صورت بيشترين استعمال خشوع در مسئله قلب است ، چنانچه آيات و روايات نشان مى دهد :

امام ششم (عليه السلام) مى فرمايد :خداوند عز و جل به موسى خطاب كرد ، مى دانى چرا از ميان اين همه افراد خلقم تو را به صحبت خود انتخاب كردم ، عرضه داشت يا رب براى چه ؟ پاسخ شنيد : اى موسى بندگانم را زير و رو كردم ، كسى را در مقام نفس متذلل تر از تو نسبت به خودم نيافتم ، اى موسى هرگاه نماز مى خواندى صورتت را بر خاك مى گذاشتى .

خشوع نمى گذارد ، انسان از عبادت و بيدارى شب و گريه در گوشه خلوت راحت باشد ، دل خاشع پر قيمت ترين دل در بارگاه قدس حضرت دوست است :

قلب مهم ترين و حساس ترين و پر ارزش ترين عضو است ، در صورتى به صفت خشوع ، اخلاص ، يقين ، محبت ... آراسته باشد ، عين القضاة در بيان عظمت قلب مى فرمايد :

دريغا هرگز ندانسته اى كه قلب لطيفه است و از عالم علوى است ، و قالب كثيف است و از عالم سفلى است .

خود هيچ الفت و مناسبت ميان ايشان نبود و نباشد ، واسطه و رابطه ميان دل و قالب بر گماشتند كه : ( أَنَّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ ) .

تا ترجمان قلب و قالب باشد ، تا آنچه نصيب دل باشد دل با آن لطيفه بگويد ، و آن لطيفه با قالب بگويد .

دريغا از ( أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ ) چه فهم كرده اى ، اگر قلب را مجرد در قالب تعبيه كردندى ، قلب با قالب قرار و انس نگرفتى و قالب به احوال قلب طاقت نداشتى و گداخته شدى .

اين لطيفه حقيقت آدمى را واسطه و حايل كردند ميان قلب و قالب ، دريغا اين قدردانى كه قلب ملكوتيست و قالب ملكى ، در ملك كسى زبان ملكوت نداند ، اگر زبان جبروتى نباشد اگر خواهى مثالش بشنو .

عجمى زبان عربى فهم نكند الا به واسطه ترجمانى كه هم عربيت داند و هم عجميت آخر معلوم باشد كه جز اين پنج حواس صورتى ، پنج حواس معنوى و باطنى هست ، اكنون اين همه در نهاد تو تعبيه است .

دريغا اى زيز كه قلب ندارى ، كه اگر داشتى آنگاه با تو بگفتى كه قلب چيست ، كار دل دارد ، دل را طلب كن و با دست آر ، دانى كه دل كجاست ، دل را بين اصبعين من اصابع الرحمن طلب مى كن . دريغا اگر جمال اصبعين من اصابع الرحمن حجاب كبريا برداشتى ، همه دلها شفا يافتندى ، دل داند كه دل چيست و دل كيست منظور الهى دل آمد و خود دل لايق بود كه : إِنَّ اللهَ لا يَنْظُرُ إلى صُوَرِكُمْ وَلا أَعْمالِكُمْ وَلكِنْ يَنْظُرُ إلى قُلُوبِكُمْ .

اى دوست دل نظرگاه خداست ، چون قالب رنگ دل گيرد و هم رنگ دل شود قالب نيز منظور باشد .

دريغا ،( بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ * فِي لَوْح مَحْفُوظ )ابن عباس گفت : اين لوح محفوظ دل مؤمنانست مگر كه مصطفى (عليه السلام) از اينجا گفت كه :

إنَّ الْعَرْشَ يَنالُ جَميعَ ما خَلَقَ اللهُ .

يعنى عرش مجيد ، محيط جمله مخلوقات و موجودات آمده است ، باش تا بدانى كه : ما وَسَعَني أَرْضي وَلا سَمائي وَلكِنْ وَسَعَني قَلْبُ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنِ .

زمين مرا بر نتابد ، و آسمان طاقت ما ندارد ، عرش در خور ما نياد و دل مؤمن را ما را قبول كرد ، نخست ما او را قبول كرده بوديم .

روزى يكى از مصطفى پرسيد كه :أين الله ؟

گفت : في قُلُوبِ عِبادِه .

در دل بندگان ، خود بايد جست .

وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَما كُنْتُمْ .

اين معنا باشد ، چون دل تو را حاصل آمد و دل را باز يافتى روح خود جمال عزت با تو نمايد ، در هر صورت خشوع يكى از مهم ترين عوامل تطهير دل و ارتقاء قلب به مدارج كمال است .

به قول عارف شوريده دل ، و حكيم سالك صفاى اصفهانى :

ساقى جان بجام من ريخت مى مدام دل *** گشت زپاى تا سرم مست مدام جام دل
ملك دل است رام من ، سكه دل به نام من *** دل همگى بكام من ، من همگى به كام دل
صدر جلال پادشه شاه بر اوست متكى *** كوه و زمين و آسمان صف زده در سلام دل
عقل ستاده پشت در عشق بگاه مستقر *** نوبت سلطنت زند بر طبقات بام دل
عرش بدان معظمى گشت به پاى دل زمى *** دولت عرش اعظمى يافت زفيض عام دل
داده به بحر جوش راهوش وخرد سروش ر *** چرخ گشاده گوش را تا شنود كلام دل
گفتم ماه من توئى دلبر و شاه من توئى *** جز تو كه داد خواهدم شرح دل و پيام دل
گفت كه فاش مى كند دعوى مستواللهى *** ارض وسماست و اله وكون و مكان غلام دل
گفتم من گداى تو خاك در سراى تو *** ميدهدم نداى تو فيض على الدوام دل
كعبه توئى مراد را ، راه توئى معاد ر *** اينكه دهى جماد را سرعت سير گام دل
ديد به طوع بنده ام مرده شاه زنده ام *** داد بدست سر من سلطنت تمام دل
مالك ملك دل شدم رسته زآب و گل شدم *** آدم معتدل شدم از شرف مقام دل
مست مدام حق منم باده جام حق منم *** سر تمام حق منم از سر اهتمام دل

شب زنده دارى

مسئله شب ، از اعظم نعمت هاى الهى است كه با تمام منافعش به بندگان عنايت شده .

خلوت شب براى عارفان و عاشقان ، و عابدان وس اجدان ، از بهترين ساعات ايام دهر و تمام روزگار است .

بسيارى از اولياء و عاشقان با مركب شب به مقام قرب و ميدان وصال حضرت دوست رسيدند .

معراج بزرگ انسان روزگار ، عقل كل ، هادى سبل حضرت محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) در شب بود .

مهمانى خاص حضرت موسى در كوه طور ، در پيشگاه حضرت دوست در چهل شب بود .

نزول قرآن مجيد در شب قدر بود ، و بسيارى از اتفاقات الهيه و ريزش فيوضات ربانيه در شب بود .

به قول عارف واله ، حافظ شيراز در معنويت شب :

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند *** وندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
بيخود از شعشعه پرتو ذاتم كردند *** باده از جام تجلى صفاتم دادند
چه مبارك سحرى بود و چه فرخنده شب *** آن شب قدر كه اين تازه براتم دادند
بعد از اين روى من و آينه وصف جمال *** كه در آنجا خبر از جلوه ذاتم دادند
من اگر كام روا گشتم و خوشدل چه عجب *** مستحق بودم و اينها به زكاتم دادند
هاتف آن روز بمن مژده اين دولت داد *** كه بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
اينهمه شهد و شكر كز سخنم مى ريزد *** اجر صبريست كز آن شاخ نباتم دادند
همت حافظ و انفاس سحر خيزان بود *** كه زبند غم ايام نجاتم دادند

قرآن مجيد براى شب بيداران ارزشى بس بلند قائل است ، و بيدارى شب را براى عبادت از علائم عاشقان و والهان و عابدان و متصفان به محبت محبوب حقيقى عالم مى داند .

( أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِداً وَقَائِماً يَحْذَرُ الآخِرَةَ وَيَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُوا الأَلْبَابِ ) .

آيا كسى كه پاسى از شب را به طاعت خدا به سجود و قيام پردازد و از عذاب آخرت ترسان و به رحمت خدا اميدوار باشد ، با كسى كه روز و شب به كفر و عصيان مشغول است يكسان است ؟ بگو اى رسول آنان كه اهل دانش اند با مردم جاهل يكسانند ؟ منحصراً خردمندان عالم متذكر اين مسئله هستند .

بسيارى از مفسران عقيده دارند ، اين آيت در شأن آنان كه شب را به عبادت دوست مشغولند نازل شده است .

( إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّات وَعُيُون * آخِذِينَ مَا آتَاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُحْسِنِينَ * كَانُوا قَلِيلاً مِنَ اللَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ ) .

آن روز پرهيزكاران همه در بهشت و بر لب چشمه هاى آب غنوده اند ، همان نعمت ها كه خدا به آنها عطا كند فرا گيرند ، چرا كه در دنيا مردم نيكوكارى بودند ، و از شب اندكى را مى خوابيدند و بقيه آن را به عبادت مشغول بودند .

انبياء گرام الهى و ائمه طاهرين و بيداران راه ، و عاشقان جمال و عارفان به حضرت مولا قسمت عمده اى از ساعات شب خود را به قيام و سجود و ركوع و قنوت و گريه مى گذراندند ، و بالاترين لذت را از اين برنامه عظمى و مسئله والا مى بردند .

بيدارى شب و عبادت و مناجات رسول عزيز اسلام داستانى است ، كه هر انسانى زا شنيدن آن تعجب مى كند ، و گاهى انسان طاقت استماع عبادات رسول مكرم الهى را ندارد .

على (عليه السلام) اعبد مردم و سيد عابدين و مصباح متهجدين بود ، نمازش از همه كس بيشتر و روزه اش فزون تر بود ، تمام بندگان الهى پس از او از آن جناب نماز شب و ملازمت در اقامت نوافل را آموختند ، و شمع يقين را در راه دين از مشعل او فروختند .پيشانى نورانى اش از كثرت سجود پينه كرده بود و محافظت آن بزرگوار بر اداى نوافل به حدى بود كه نوشته اند :

در ليله الهرير در جنگ صفين در بين دو لشكر نطعى برايش گسترده بودند ، و بر آن نماز مى كرد ، و تير از راست و چپ او مى گذشت و بر زمين مى آمد و ابداً آن حضرت را تزلزلى نبود ، و وحشتى در ساحت وجود مقدسش راه نداشت ، به هنگام شب آنچنان در عبادت و گريه غرق بود ، كه گاهى غش مى كرد ، و مهم تر از همه اينكه ، حضرت على بن الحسين با آن كثرت عبادت و نماز مى فرمود :

وَمَنْ يُقْدَرُ عَلى عِبادَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبيطالِب عَلَيْهِ السَّلامُ ؟!!

چه انسانى را توانائى عبادت على بن ابيطالب است ؟!!

امام ششم (عليه السلام) مى فرمايد :امام حسن (عليه السلام) در زمان خود از همه اهل زمان عبادت و زهدش بيشتر بود .

هرگاه ياد مرگ و قبر و بعث و نشور و گذشتن بر صراط مى كرد گريه مى كرد ، و چون عرض اعمال را بر حضرت حق توجه مى نمود نعره مى كشيد و مدهوش مى گشت ، و چون به نماز مى ايستاد بندهاى بدنش مى لرزيد ، براى اينكه خود را در برابر حضرت ذوالجلال مى ديد ، و چون ياد بهشت و دوزخ مى كرد ، مضطرب مى شد مانند اضطراب كسى كه دچار گزش مار و عقرب شده ، در آن حال از خداوند طلب بهشت مى كرد و به حضرت او از عذاب جهنم پناه مى برد .

ابن بابويه به سند معتبر از امام مجتبى (عليه السلام) روايت مى كند كه حضرت فرمود : كه در شب جمعه مادرم فاطمه  (عليها السلام) در محراب خود ايستاده و مشغول بندگى حق تعالى گرديد و پيوسته در ركوع و سجود و قيام و دعا بود تا صبح طالع شد !!

ابن عبد ربه كه از علماى اهل سنت است در كتاب «عقد الفريد»روايت كرده كه خدمت حضرت على بن الحسين عرض شد چرا اولاد پدر شما كم است ؟ فرمود تعجب است كه چگونه مثل من اولادى از براى او باشد ؟ چه آن كه پدرم در هر شبانه روز هزار ركعت نماز مى گذارد پس چه زمان فرصت رفتن پهلوى زن داشت ؟!!

امام چهارم (عليه السلام) عابدترين مردم اهل روزگار بود ، و كسى از مردم عالم طاقت عبادت او را نداشت !!

آن حضرت در شبانه روز هزار ركعت نماز مى گذاشت ، و به وقت نماز بر بدنش لرزه مى افتاد ، و رنگش زرد مى شد ، و چون به نماز مى ايستاد مانند ساق درخت بى حركت بود ، و چون به مالك يوم الدين مى رسيد چندان آن را تكرار مى كرد كه نزديك بود قالب تهى كند ، و وقتى كه به سجده مى رفت سر بر نمى داشت تا عرق از جبين مباركش جارى شود ، و شب ها را به عبادت به روز مى آورد .

از حضرت صادق روايت شده كه پدرم امام باقر فرمود :روزى كه بر پدرم على بن الحسين (عليه السلام) وارد شدم ، ديدم كه عبادت در آن حضرت بسيار تأثير كرده و رنگ مباركش از بيدارى زرد گرديده و ديده اش از بسيارى گريه مجروح گشته ، و پيشانى نورانيش از كثرت سجود پينه كرده ، و قدم شريفش از زيادى قيام در نماز ورم كرده ، چون او را بر اين حال مشاهده كردم خودم را نتوانستم از گريه حفظ كنم ، بسيار گريستم ، آن حضرت متوجه تفكر بودند ، بعد از زمانى به من نظر انداختند و فرمودند كه بعضى از كتابها كه عبادت على (عليه السلام) در آنجا نوشته شده به من ده چون ببياوردم و پاره اى بخواندند ، بر زمين گذاشتند و فرمودند چه كسى ياراى آن را دارد كه مانند على بن ابيطالب عبادت كند .

به قول عارف نكته سنج ، مرغ خوش الحان باغ ملكوت الهى قمشه اى در وصف حال عاشقان :

زبيم هجر جانان خسته جانند *** بدرد عشق زار و ناتوانند
زاندوه فراقش لاغر اندام *** هراسان تا چه پيش آيد سرانجام
مبادا روى جانان را نبينند *** بهجرش تا ابد دلخون نشينند
تن لاغر زدرد عشق جان يافت *** زلطف دوست روح جاودان يافت
كسى كش بيم هجران نيست در دل *** كند فربه تن خاكى چه حاصل
كمال گوسپندان فربهى دان *** تو فربه خواه جان گر هستى انسان
توئى آدم خليفه ايزد پاك *** به نيرومندى جان نزتن خاك
بكاه از جسم و جان را فربهى بخش *** به سر عشق دل را آگهى بخش
هم آنان را زاندوه جدائى *** تو پندارى مريض بى دوائى
تو پندارى كه آنان دردمندند *** چو پر بشكسته مرغى در كمندند
وليكن نيست در تنشان گزندى *** زعشق آمد بجانشان دردمندى
خوشا دردى كه عشق آرد بجانه *** بميرد بى چنين دردى روانها
خوشا بر جسم و جان بيمارى عشق *** خوشا فرياد و آه و زارى عشق
مكن محروم از اين دردم خدا ر *** ببخشا بر مس من كيميا را
الهى در تب عشقم بسوزان *** چو شمعم چشم دل بيدار گردان
به درد عشق جانم مبتلا ساز *** ز لعل يار دردم را دوا ساز
دواى درد جانم عشق يار است *** مرا با جان بيجانان چكار است

براى هريك از ائمه ديگر به همين گونه عباداتى بخصوص به وقت شب نوشته اند ، كه انسان از خواندن يك سطر آن از عبادات تمام عمرش دچار خجالت مى شود !

حالاتى كه براى شب عاشقان نوشته اند ، آدمى را به حيرت انداخته و گاهى تصورش براى انسان مشكل است چه رسد ، به تصديقش !

ابو اسحاق سبيعى از اصحاب حضرت زين العابدين و اوثق ثقات و خواهر زاده برير يكى از شهداى پر قيمت كربلاست .

درباره او نوشته اند ، در زمان وى عابدتر و صادق از او نبود و چهل سال تمام با وضوى شام نماز صبح را خواند !!

عارف بزرگ ، اخلاقى كم نمونه مرحوم حاج ميرزا جواد آقا ملكى در اسرار الصلاة خود درباره تهجد و بيدراى شب مى فرمايد :

از جمله نوافلى كه خيلى بر انجام آن تأكير شده نماز شب است ، و تو از بزرگى و عظمت اين حقيقت بى خبرى ، اين واقعيت نورى است در برابر تاريكى ، و انسى است از وحشت و خلوتى است از كثرت .

از امام ششم رسيده : نماز شب علت خوشنودى حق و عشق ملائكه و سنت انبياء و نور معرفت و ريشه ايمان ، و راحت بدن و موجب تنفر شيطان ، و سلاح عليه دشمنان ، و موجب قبولى دعا ، و پذيرش اعمال و بركت در روزى ، و واسطه و شفيع بين انسان و ملك الموت ، و چراغ قبر و فرش گور ، و جواب منكر و نكير ، و مونس آدمى در قبر تا قيامت است . و به وقت قيامت سايه بالا سر ، و تاج سر ، و لباس بدن ، و نورى كه پيشاپيش انسان در حركت است .

و نماز شب پوششى بين انسان و آتش ، و حجتى بين آدمى و خداوند ، و مايه سنگينى ميزان و گذرنامه عبور از صراط و كليد بهشت است .

و نيز در روايت آمده خانه هائى كه در آن نماز شب خوانده مى شود و قرآن تلاوت مى گردد ، به همان گونه كه ستارگان بر اهل زمين مى درخشند ، اين بيوت هم بر اهل آسمان مى درخشند .

رسول خدا سه بار على (عليه السلام) را در يك مجلس سفارش به نماز شب كردند و فرمودند :آيا به آنان كه نماز شب مى گذارند نمى نگريد ، اينان زيباترين مردم هستند ، زيرا كه آنها در شب براى پروردگار نماز گذاردند ، و خداوند هم از نور خود بر آنها پوشاند .

معلوم باشد غير آيات قرآن رواياتى كه در فضيلت نماز شب رسيده آنقرد زياد است كه به حد تواتر است و اگر جز اين آيه درباره نماز شب در قرآن نبود كه مى فرمايد :

( وَمِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَى أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَاماً مَّحمُوداً ) .

و بعضى از شب را بيدار و نماز شب كه براى تو است بجاى آور ، باشد كه خدايت به مقام محمود مبعوث گرداند ، براى عظمت اين حقيقت كافى بود .

عبد براى آماده كردن خود جهت تهجد بايد مراقب وضع خود باشد ، و از وظايف و آداب آنچه را مناسب حال خود مى نگرد و تشخيص مى دهد عمل كند ، گذشتگان ما از اهل الله سعى و كوششان در تحصيل رقت و نرم ساختن دل بود ، و براى دست يافتن به آن و ساير حالات عاليه به بعضى از حالات ، مثل پوشيدن لباسهاى زبر و خشن و ... و در خاك غلطيدن ، و اعضاء بدن را نزديك آتش بردن ، و پاشيدن خاك بر سر و روى خود و دخول در گورها ، و نداء مردگان و ملامت خويش ، و خطاب به خود به عقاب هاى قرآنى و اختيار دعاها و مناجاتهائى كه به دل آتش مى زند متوسل مى شدند .

نماز شب آبروى عبد نزد مولا ، و مركب حركت به سوى مقام قر و وصال حضرت دوست است ، شب را از خوراك و خواب كم كن ، تا بتوانى برخيزى ، و چون برخاستى با كمال خضوع و خشوع به پيشگاه مولايت بشتاب و از حضرت او آنچه مى خواهى بخوا ، كه اگر شرايط استجابت دعا در تو جمع باشد بدون شك دعايت مستجاب و به تمام خواسته هاى دنيوى و اخروى خود خواهى رسيد ، علاوه بر اين همانطور كه حضرت صادق در متن روايت فرموده اند نماز شب علت پاكى و طهارت درون تو است .

استغفار در سحر

مسئله استغفار در سحر كه حضرت صادق (عليه السلام) در متن روايت مطرح كرده اند از مسائل بسيار مهم الهى است .

استغفار هميشه مطلوب است ولى در هنگام سحر مطلوب تر و قدر و اعتبارش بيشتر است .

( الصَّابِرِينَ وَالصَّادِقِينَ وَالْقَانِتِينَ وَالْمُنفِقِينَ وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالأَسْحَارِ ) .

صابران ، راستگويان و راست كرداران ، و فرمانبردان و استغفاركنندگان در سحرگاهانند .

( وَبِالأَسْحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ ) .

و سحرگاهان از درگاه خدا طلب آمرزش كنند .

در آيات نود و هفت و نود و هشت سوره يوسف امام ششم مى فرمايند تأخير استغفار براى رسيدن سحر شب جمعه بود .

( قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ * قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ) .

فرزندان يعقوب گفتند پدر از خداوند براى گناهان ما آمرزش بطلب ، زيرا ما خطا كاريم ، فرمود : به همين زودى از خدايم براى شما طلب آمرزش مى كنم كه خداوند آمرزنده و مهربان است .

در روايت و حديثى كه منهج نقل مى كند آمده : يعقوب بيش از بيست سال در هر شب جمعه براى فرزندان استغفار مى كرد تا حق از گناهان آنان گذشت .

بعضى از علماى تفسير مى گويند چون يعقوب به مصر آمد و از عفو يوسف از برادران آگاه شد ، شب به نماز برخاست و بعد از تهجد رو به قبله ايستاد و يوسف را در پشت سر خود ، و برادران را پشت سر يوسف قرار داد و دعا كرد و آنان آمين گفتند و خداوند دعاى آنان را مستجاب كرد .

يكى از اصحاب مى گويد :سحرگاهى به در حجره عبدالله بن مسعود مى گذشتم ، شنيدم مى گفت :

 اللّهُمَّ إِنَّكَ دَعَوْتَني فَأَجَبْتُ وَأَمَرْتَني فَأَطَعْتُ وَهذا سَحَرٌ فَاغْفِرْلي .

پروردگارا مرا دعوت كردى به پيشگاهت بيايم آمدم ، و امر به اطاعت كردى اطاعت كردم ، هم اكنون هنگام سحر است مرا بيامرز .

دعاى ابوحمزه ثمالى كه از حضرت سجاد ، برابر با اصح روايات نقل شده ، بهترين مناجات و استغفار در وقت سحر است ، سحر وقتى توأم با بيدارى ، اشك استغفار شود عاليترين عامل براى زوال ناپاكيها از روح و نفس و عقل و جان و اخلاق و عمل است .

عارف مؤمن علاء الدوله مى فرمايد :

در باز كن در باز كن پرواز كن پرواز كن *** وز بهر ياران دعوتى خوش ساز كن خوش ساز كن
شب تا سحر با يار خود همراز شو همراز شو *** آن وعده ها را يك بيك آغاز كن آغاز كن
ورنه بكلى خويش را تسليم كن چون بندگان *** چون بنده مخلص شدى هرچند خواهى ناز كن
بى عشق حتى يك قدم در كوى جست و جو منه *** گر عاشقى چون صادقان اول تو ترك آز كن
هست اين تنت همچون قفس بر هم شكن بندش به كل *** در عالم روحانيان پرواز چون شهباز كن
سيمرغ قاف قرب را در آشيان تن چه كار *** بيرون بر از اين آشيان چشم دلت را باز كن

وَطَهِّرْ ظاهِرَكَ وَباطِنَكَ مِنْ كُدُوراتِ الْمُخالِفاتِ وَرُكُوبِ الْمَناهي كُلِّها للهِِ تَعالى .

امام ششم در دنباله فرمايشان خود ، در روايت مورد شرح و در تأكيد جملات سابق مى فرمايد :

ظاهر و باطن خود را از كدوراتى كه به وسيله ارتكاب معاصى به هم رسيده از روى اخلاص و محض تقرب الى الله پاك كن و از اينكه مناهى حق مركب زندگيت باشد بپرهيز .

به طور حتم از نتايج شوم گناه ، پديد آمدن تاريكى و كدورت بر صفحه قلب و جان است ، و ادامه گناه اين سياهى و تاريكى را وسعت داده تا جائى كه نعود بالله همه صفحه هستى انسان را بگيرد و از توبه محروم شود .

عَنْ أبي بَصير قالَ : سَمِعْتُ أبا عبدالله (عليه السلام) يَقُولُ : إذا أذْنَبَ الرَّجُلُ خَرَجَ في قَلْبِهِ نُكْتَةٌ سَوداءٌ فَإِنْ تابَ إِنْمَحَتْ وَإِنْ زَادَ حَتّى تَغْلِبَ عَلى قَلْبِهِ فَلا يُفْلِحُ بَعْدَها أَبَد .

ابو بصير ميگويد از امام ششم شنيدم كه مى فرمود :وقتى مرد گناهى مرتكب مى شود در قلبش نقطه سياهى پيدا مى شود ، اگر توبه كند از بين مى رود ، و اگر بر گناه افزوده شود آن نقطه سياه اضافه مى شود ، تا بر قلب غلبه كند و همه دل را بگيرد ، آنگاه انسان بعد از فرو رفتن قلب در تاريكى ، روى رستگارى را هرگز نخواهد ديد .

اين بنده ضعيف ، و فقير دل شكسته ، در درد دورى از مقام دوست گفته ام :

خبر ز درد و غم دل به آشنا بدهيد *** كه من مريض فراقم بمن دوا بدهيد
فروغ خانه من يار دلنواز برفت *** شما به كلبه احزان من صفا بدهيد
نگاه بر من افسرده حال زار كنيد *** دلم گرفته عزيزان بمن شفا بدهيد
چومن كسى نبودمستحق جرعه وصل *** باين فقير از آن جرعه از وفا بدهيد
گره فتاده بكارم كجاست راه نجات *** نشان زكوى حبيب گره گشا بدهيد
خموش گشته زهجران نواى ناى دلم *** چه مى شود كه باين ناى من نوا بدهيد
هرآنچه اين دل مسكين طلب زيار كند *** كسى به يار بگويد كه آن بما بدهيد

فَإِنَّ النَّبِىَّ (عليه السلام) أَرادَ بِاسْتِعْمالِها مَثَلا لاَِهْلِ الْيَقْظَةِ .

اينهمه پافشارى پيامبر بزرگ اسلام در مسئله مسواك و طهارت دهان و دندان ، مثل و راهنمائى است براى بيداران ، كه وقتى براى يك فضاى كوچكى مثل دهان و چند عدد دندان اين همه سفارش براى طهارت دارم ، پس سفارش من چقدر زياد و فوق العاده است براى طهارت باطن كه عالمى گسترده و جهانى وسيع است .

وَهُوَ أَنَّ السِّواكَ نَباتٌ لَطيفٌ نَظيفٌ وَغُصْنُ شَجَر عَذْب مُبارِك وَالاَْسْنانُ خَلْقٌ خَلَقَهُ اللهُ تَعالى فِي الْخَلْقِ آلَةً وَآداةً لِلْمَضْغِ وَسَبَباً لاِشْتِهاءِ الطَّعامِ وَإِصْلاحِ الْمِعْدَةِ وَهِيَ جَوْهَرَةٌ صافِيَةٌ تَتَلَوَّثُ بِصُحْبَةِ تَمْضيغِ الطَّعامِ وَتَتَغَيَّرُ بِها رَائِحَةُ الْفَمِ وَيَتَوَلَّدُ مِنْهَا الْفَسادُ فِي الدِّماغِ .

اين جمله اشارتيست به راه انتقال از ظاهر به باطن و از صورت به معنى و از محسوس به معقول همان كه حضرت صادق فرمود پيامبر از اين همه تأكيد نسبت به ظاهر اراده حركت از ظاهر به باطن نسبت به همه را داشته اند و تأكير آن حضرت بر طهارت باطن قابل مقايسه با ظاهر نيست در هر صورت حضرت صادق (عليه السلام) مى فرمايند :چوب مسواك چوبى است لطيف و پاكيزه و از شاخه درخت مباركى است ، و دندان خلقى از مخلوقات حضرت اوست كه به حكمت بالغه پديد آورده تا وسيله و عاملى براى جويدن و آسان شدن هضم غذا باشد و معده در پرتو آن به راه صلاح باشد .

و دندان در اصل خلقت جوهريست در نهايت صفا و جلا ، كه با هم نشينى با مواد غذائى چرك و كثيف مى شود و به سبب ماندن كثافت در دندان در دهان عفونت به هم مى رسد ، و عفونت دهان موجب فساد دماغ مى گردد .

وقتى طعام مانده در بن دندانها و در فضاى دهان ، اين همه خسارت به بار آورد ، پس چه خسارتى ، گناهان مانده در دل و در عقل و در روح و در اعضا و جوارح به جاى خواهد گذاشت ؟!

فَإِذا اسْتاكَ الْمُؤمِنُ الْفَطِنِ بِالنَّباتِ اللَّطيفِ وَمَسَخَها عَلَى الْجَوْهَرَةِ الصَّافِيَةِ أَزالَ عَنْها الْفَسادَ وَالتَّغَيُّرِ وَعادَتْ إِلى أَصْلِها .

مؤمن زيرك هرگاه به چوب لطيف مسواك بر دندان كشيد ، از دندان چرك و كثافت پاك شده به صفت اصلى خود كه صفا و جلاست بر مى گردد .

همچنين دل مؤمن در اصل خلقت و پيش از ارتكاب معاصى در غايت صفا و جلاست و از كدورت جسمانى و تعلقات شهوانى و غواشى هيولانى ، عارى و مجرد است و به سبب مجاورت با بدن ظلمانى و اشتغال به تعليقات جسمانى ظلمت و تيرگى به هم رسانده و مثل دندان آلوده به غذا چركين شده و از غذاى اصلى و قوت روحانى كه ذكر خدا و عبادت و حال است دور مانده ، و بر تو است كه آن را با توبه و زارى و خشوع و تضرع و استغفار در سحر و ذكر خدا جلا داده به حال اول برگردانى چنانچه حضرت صادق در بخش ديگر روايت بدين گونه هشدار مى دهد :

كَذلِكَ خَلَقَ اللهُ الْقَلْبَ طاهِراً صافِياً وَجَعَلَ غَداءَهُ الذِّكْرَ وَالْفِكْرَ وَالْهَيْبَةَ وَالتَّعْظيمَ وَإِذا شيبَ الْقَلْبُ الصَّافي في تَغْذِيَتِهِ بِالْغَفْلَةِ وَالْكَدَرِ وَصُقِّلَ بِمَصْقَلَةِ التَّوْبَةِ وَنُظِّفَ بِماءِ الاِْنابَةِ لِيَعُودَ عَلى حالَتِهِ الاُْولى وَجَوْهَرِيَّةِ الاَْصْلِيَّةِ الصَّافِيَةِ قالَ اللهُ تَعالى إِنَّ اللهَ يُحِبُّ التَّوابينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهَّرينَ .

همچنين خداوند دل آدمى را مانند دندان ، در اصل خلقت پاك و صاف و منزه از تيرگى و ظلمت آفريده ، و غذاى واقى آن را ذكر و فكر جناب خودش قرار داده ، و هرگاه آلوده شود با خوردن غفلت و كدورت به كثافت و ظلمت دچار مى گردد .

در اين حال بايد با صيقل توبه و آب انابه ، قلب را از ظلمات گناه و كدورات معاصى پاك كرد و به حال اول و جوهر اصلى و صافى خودش برگرداند ، تا با برگرداندن قلب عبد مورد محبت دوست گردد ، چنانچه حضرت حق مى فرمايد : به حق كه خداوند توابين و متطهرين را دوست دارد .

وَقالَ النَبِيُّ (صلى الله عليه وآله وسلم) :عَلَيْكُمْ بِالسِّواكِ ظاهِرَ الاِْسْنانِ وَأرادَ هذا الْمَعْنى .

و پيامبر فرمود بر شما باد به مسواك ظاهر دندان ، مرادش تطهير ظاهر است با تطهير باطن و تشبيه معقولست به محسوس .

وَمَنْ أَناخَ تَفَكُّرَهُ عَلى بابِ عَتَبَةِ الْعَبْرَةِ في اِسْتِخْراجِ مِثْلِ هذِهِ الاَْمْثالِ فِي الاَْصْلِ وَالْفَرْعِ فَتَحَ اللهُ لَهُ عُيُونَ الْحِكْمَةِ وَالْمَزيدِ مِنْ فَضْلِهِ وَاللهُ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنينَ .

و هركس مرغ بلند پرواز فكرت را بر آستانه در عبرت بنشانت ، و به حقايق و مخلوقات نظر كند و بخواهد از اصل و فرع مسائل اين رموزات را استخراج نمايد ، خداوند چشمه هاى حكمت و معرفت را به روى دل او مى گشايد و عنايات و الطاف بيرون از حد گفتگو به او كرامت مى فرمايد ، و به يقين و تحقيق كه خداوند مزد نيكوكاران را ضايع نمى كند .

و راستى كدام كار نيك بهتر از اينكه آدمى دنبال يافتن حقايق برود ، و با كشف رموز و اسرار مسائل الهى بر شخصيت الهى خود افزوده و شوق و عشق بيشترى براى عبادت و اطاعت از حضرت مولا پيدا كند .

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation