بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب زندگی شناسی جلد 3, استاد جلال الدین فارسی   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ENSAN001 -
     ENSAN002 -
     ENSAN003 -
     ENSAN004 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

fehrest page

back page

از تتبع در آيات قرآن و تاءمل در آنها اين حقيقت بدست مى آيد كه روح لايه برينى ازهستى است كه از مبداء هستى بواسطه لايه هاى جهان برين فقط بر هستى انسانها مىنشيند نه بر موجودات طبيعى . و اين حقيقت كه روح - كه از (امر) خداست - از راهوحى قلب پيامبر را متحول و منقلب و منور به نور معارف حقه مى گرداند. خداوندمتعال گاهى اين رخداد را كه در قلب - يا ذهن و قواى ادراكى - پيامبر تعين مى يابدبه خود نسبت مى دهد مانند: و كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا(166) زمانى آن رابه فرشتگان نسبت مى دهد: ينزل الملائكة بالروح من امره على من يشاء من عباده(167) و در مواردى به روح الامين - جبرئيل نزل به الروح الامين على قلبك لتكون من المنذرين بلسان عربى مبين .(168)
سومين حقيقت اين است كه همين روح كه معارف حقه وحيانى يا جهان - انسان شناسى وشريعت توحيدى باشد چون بر قلب پيامبر بسان لايه اى از هستى برين بنشيند او رانورانى و در عين حال تبديل به مشعل هدايتى براى مردم مى گرداند: انا ارسلناكشاهدا... و سراجا منيرا(169) در ساير انسانها همين اثرتكامل كيفى را بجا مى گذارد. چنانكه خداوند متعال در مودر يكى از ياران پيامبر - شايدعمار ياسر - گواهى مى فرمايد اءو من كان ميتا فاءحييناه و جعلنا له نورا يمشى بهفى الناس كمن مثله فى الظلمات ليس بخارج منها.
چهارمين حقيقت اين است كه ليلة القدر كه موقعيتى از جهان طبيعى است در جهان انسانىكانون خودمختار نقش تعيين كننده اى ايفا مى كند. به اين معنى كه در اين زمان كوتاهروزنه على جهان برين به روى جهان انسانى گشودگى خارق العاده اى مى يابد كه درطول سال قمرى بى نظير است : ليلة القدر خير من الف شهر.تنزل الملائكة و الروح فيها باذن ربهم من كل امر سلام هى حتى مطلع الفجر .فرشتگان به اذن پروردگارشان نازل مى شوند تا لايه برين روح(كل امر) را بر هستى انسانهايى كه صلاحيت رحمت خاصه را يافته اند بنشانند كهاثرش (سلامت ) يا ايمنى در برابر همه عواملمخل و مفسد زيستن و رشد معنوى است . به عبارت ديگر، در آن شب تا سپيده دمان ، آنعوامل كه اسم عام (ابليس ) دارند و لايه پست هستى راتشكيل مى دهند خنثى و عاطل و بى گزند مى گردند.
6. لايه روح دميدنى  
صرفنظر از پاره اى وجوه مشترك ميان اين لايه هستى برين با لايه روحى كه از آن سخنگفتيم و سبب شده از هر دو لايه با لفظ روح تعبير شود فرقهاى اساسى ميان آنها وجوددارد.
نخست اين فرق كه آن روح ، رحمتى رحمانى است و عايد انسانها از نيكوكار و بدكار مىشود، حتى - و خدا داناتر است - ممكن است شامل موجودات طبيعى هم بشود لايه روحدميدنى رحمتى رحيمى است به اين معنى كه فقط به مردم مؤ من پرهيزكار نيكوكار تعلقمى گيرد.
اكنون دو پرسش پيش مى آيد. اول اين كه چرا (روح دميدنى خدا) كه لايه اى از هستىبرين باشد فقط در اين مردم دميده مى شود و نه در ديگران ؟ دوم اين كه آن روح چيست وچه اثر و خاصيتى دارد؟
روح ، لايه اى از هستى است كه منشاء مجموعه اى از فعاليت ها و حركات است كه به آنزندگى مى گوييم . اين مجموعه گاهى حركات گياهى است ، زمانى فعاليت هاى زيستىيا حيوانى كه در انسان هم هست . در انسان علاوه بر فعاليت هاى زيستى ، فعاليت هاىويژه اى وجود دارد مانند انديشه ، استدلال ، اراده ، و پاره اى عواطف - هيجانات كه درساير جانوران يافت نمى شود. مجموعه فعاليت هاى ويژه انسان را به روح انسانى نسبتمى دهيم . اين نسبت بدان معنى است كه لايه اى از هستى در ساختار آدمى است كه در سايرجانوران نيست تا چه رسد به گياهان و جمادات . اين لايه هستى آدمى است كه زندگىانسانى از آن سر مى زند. بالاتر از زندگى انسانى ، حيات طيبه يا زندگى ديندارانه- دين به معناى وحيانى آن - است كه ويژگى هاى بسيار دارد و انسان عادى بدون آن ودر نسبت به آن ، مرده بشمار مى آيد.(170)
حيات طيبه براى انسانها يك امكان است ، چنانكه دو زندگى استكبارى و دنيادارى هم جز يكامكان نيستند. آدمى با توانايى فطرى ويژه اى كه در ساختار اوست - و البته ريشه درنظام هستى دارد - مى تواند يكى از شش ‍ نوع زندگى را برگزيند كه چهار نوعش رانام برديم .
روح حيات طيبه ، همان روح دميدنى خداست ، و لايه اى از هستى برين كه آدمى قادر استاگر آن را اراده كند و برگزيند و بر ساير انواع زندگى ممكن و موجود و رايج ترجيحدهد به آن ارتقا يابد. در اين صورت روح حيات طيبه كه رحمت رحيمى يعنى پاداش وجايزه اى از خداست به او تعلق مى گيرد يا در او دميده مى شود. فرشتگان كه هموارهبراى خدا سجده مى كنند بر چنين انسان و مردمى هم سجده مى كنند نه سبب تنى كه لايهاى از جهان طبيعى بوده با بدن ساير جانوران يكى است يا بواسطه روح انسانى آنانبلكه به خاطر روحى كه موجد يا محرك حيات طيبه است و نفخه اى الهى - در اينحال نه بر انسان و نه بر جاندار كه بر روحى كه از خداست - و (نفخت من روحى)(171) سجده برده اند.
فرشتگان - چنانكه اندكى بعد پيامبر - هم از جهان برين به عالم طبيعت وبه جهانانسانى نزول مى كنند تا (روحى ) را كه از امر خداستنازل كنند يا هستى هاى برين ديگرى را، و هم فقط بر چنين مردمى سجده مى برند تاآنان را به جهان برين و به سوى خدا - مبداء هستى - بالا برند و اين كلمات را بهقريب حق برسانند: اليه يصعد الكلم الطيب والعمل الصالح يرفعه (172) اعمال صالحه كه در عينحال عبادات خالصه هم هستند و (صلاحيت ) قرب خدا را دارند و با مبداء هستى مناسبت ،عاملش را كه همان كلمه يا انسان طيبه باشد داراى حيات طيبه ساخته اوج مى دهند: منعمل صالحا من ذكر اءو اءنثى و هو مومن فلنحيينه حياة طيبة (173) براىمثال ، هر گاه سائقه جنسى خود را صيانت و حفاظت كرده مصداق و الذين هم لفروجهمحافظون شود از روح خدا كه همان روح حيات طيبه باشد در او دميده مى شود چنانكه درحضرت مريم سلام الله عليها دميده شد به همين سبب : والتى احصنت فرجها فنفخنافيها من روحنا.(174)
دومين فرق ميان آنها - هر چند به فرق اولى باز گردد - اين است كه تحقق لايه هستىروح دميدنى بر وجود آدمى تابعى است از اراده و تصميم گيريش و گزينش حيات طيبهكه با انجام اعمال صالحه ، تسلط بر نفس ، فتح محيط درونى ، فتح محيط اجتماعى ، وفتح محيط بين المللى تواءم است . برخلاف لايه روح ديگر كه بستگى به اراده وتصميم انسان نداشته فيضى است از حق شامل همه انسانها يا حتى موجودات بيشمار. ايمانارادى و آگاهانه به خدا و زندگى برزخى و قيامت لايه اى از هستى برين بر قلب انسانو در عين حال روحى از خداست .(175)
سومين فرق آنها اين است كه آن لايه روح همواره بواسطه ساير لايه هاى هستى برينبه انسان مى رسد در حالى كه اين يك بيواسطه است .
توضيحات بيشتر در مبحث (جهان انسانى كانونى گشوده خود مختار) خواهد آمد.
7. لايه فرشتگان  
گونه اى هستى ذيشعور و برين - مكرم -اند كه يكسره در كار و و در گردش ‍ و چرخشاند. در كار پرستش و طاعت خدا و اجراى اوامرش تا نظام هستى با جهان هايش دوام يابد.مهم ترين كارشان كه بالضروره اجراى عالى ترين وظائفشان هم بشمار مى آيد -شفاعت است : وساطت براى ارتقاى آدميان در مراتب قرب . اين وظيفه را مانند اسير ماءموريتها طبق امر خدا انجام مى دهند و جز در مورد كسى كه خدا از او راضى باشد شفاعت نمى كنند.نوعى عاطفه هم دارند و آن (خشيت ) از خداست كه ثمره اش دلسوزى و خير خواهى براىبندگان اوست . مى دانيم در مورد انسانها يگانه اثر، و نخستين اثر ممكن ابلاغ معارف حقهوحيانى جز يادآورى - يا يادگيرى - و خشيت نيست . و همين كه انسان پس از معرفت بهحقايق و آموزه هاى وحيانى متذكر و عارف گشت و نيز خشيت يافت فرايند ايمان آوردنش بهآن معارف و حقايق آغاز مى گردد و به حيات طيبه مى رسد كه اعمالش همه از انديشه ،خردورزى ، استدلال ، هيجانات ، عواطف ، كار و زندگى و مبارزه و مجاهده ، (صالح ) مىشود يعنى به كار مايه سير تقرب بدل مى گردد. ما اءنزلنا عليك القرآن لتشقى الاتذكرة لمن يخشى .(176) اذهبا الى فرعون فقولا له قولا لينا لعله يتذكر اويخشى (177) ان فى ذلك لعبرة لمن يخشى .(178)
مى فرمايد: و له من فى السموات و الارض . و من عنده لايستكبرون عن عبادته و لايستحسرون . يسبحون الليل و النهار لايفترون ...بل عباد مكرمون لايسبقونه بالقول و هم بامره يعملون ... و لا يشفعون الا لمن ارتضى و هممن خشيته مشفقون .(179)
واسطه ها، و سفيرانى هستند ميان مبداء هستى با جهان طبيعى ، جهان انسانى ، و جهان پست ، الله يصطفى من الملائكة رسلا و من الناس (180) و بر پيامى كه مى برند ونسبت به آنچه از خزائن غيب به جهان طبيعى وارد مى كنند يا از (كتاب مبين ) براى تحققو تعين در جهان طبيعى و جهان انسانى و جهان پست ، مى رسانند آگاهى دارند: لكن اللهيشهد بما انزل اليك ، انزله بعلمه ، و الملائكة يشهدون ...(181)
اما نزول آنان به اراده و به قدرت مبداء هستى است : ينزل الملائكة بالروح من اءمره على من يشاء من عباده .(182)
ماءموريتشان منحصر به اينها نيست . ماءموريت ديگرشان پشتيبانى از پيامبر است . وقتىيكى از همسران پيامبر رازى را كه پيامبر با او در ميان گذاشته براى همسر ديگر پيامبرفاش مى سازد خداوند آن دو را دعوت به بازگشت از خطايشان مى فرمايد و پيامبر، وحىالهى را به دو همسرش حفصه و عايشه چنين ابلاغ مى فرمايد: ان تتوبا الى الله فقةصغت قلوبكما و ان تظاهرا عليه فان الله هو مولاه وجبريل و صالح المؤ منين و الملائكة بعد ذلك ظهير(183) اگر شما دوباره رو بهخدا آريد دلهايتان آواى خدا را خواهد شنيد و در صورتى كه عليه پيامبر هم پشت شويدبدانيد كه مولاى اوخداست و علاوه بر آن جبرئيل و مؤ منان صالح و فرشتگان پشتيبانش .
كاركرد ديگرشان صلوات بر پيامبر اكرم و بر مردم ديندار نيكوكار است . و اين كارىاست كه هم خدا نسبت به پيامبر اكرم و مردم مى فرمايد و هم فرشتگان . از طرف ديگركارى است كه مردم ديندار نيكوكار مكلفند و ماءمور تا نسبت به پيامبر اكرم انجام دهند: ان الله و ملائكته يصلون على النبى يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلمواتسليما(184) هو الذى يصلى عليكم و ملائكته ليخرجكم من الظلمات الى النور وكان بالمومنين رحيما. تحيتهم يوم يلقونه سلام و اءعد لهم اجرا كريما.(185) ازسياق دو آيه اخير و دو آيه ماقبل آنها، همچنين از سياق آيه اولى كه با آياتقبل و بعدش ‍ يك مجموعه را تشكيل مى دهند و از فضاى آموزشى سوره مباركه احزاب ،بعلاوه آنچه راغب اصفهانى و بسيارى از لغت شناسان درباره معنى صلوات گفته انداستنباط مى شود كه اين كار همانا تبريك و تمجيد و تحسين است . چون پيش از دو آيهاخير، اين دو آيه آمده است : يا ايها الذين آمنوا اذكرو الله ذكرا كثيرا و سبحوه بكرة واصيلا . و اندكى پيش از آيه اولى آمده است كه (شما حق نداريد به پيامبر خدا زخمزبان بزنيد و نه اين كه پس از او تا هميشه با همسرانش ازدواج كنيد.) و پس از آن آيه- بلافاصله چنين آمده است : (بيگمان ، كسانى كه به خدا و پيامبرش زخم زبان مىزنند خدا آنان را در دنيا و آخرت لعنت كرده است و براى آنان عذابى خوار و پست كننده مهياكرده است . و كسانى كه به مردان مؤ من و زنان مؤ من بدون اين كه كار بدى كرده باشند- زخم زبان مى زنند مسؤ وليت بهتان و گناه بسيار آشكارى را بر دوش خود بار مىكنند.)
در آيه نخست ، درس بزرگى هم نهفته است و آن اين كه تحسين كردن ، تمجيد و تبريكخدا و فرشتگانش به مردم پيش از آموزش معارف حقه به آنان امر يادگيرى آن معارف وايمان آوردن به آنها را تسهيل و تمهيد مى نمايد. و مردم ديندار و دينشناس هم بايد باگفتار نرم (186) و آميخته به تحسين ، آفرين ، تمجيد و تبريك ، مقدمات پذيرشمعارف حقه را از طرف مخاطبان فراهم آورند تا امرانتقال از ظلمات به نور كه مقدمه ايمان به آن معارف باشد به سرعت و سهولت و جديتانجام پذيرد.
صلوات ما بر پيامبر اكرم و خاندانش كه با انديشه درباره آن شخصيت هاىمتعال و آموزه هاى آنان تواءم است و هرگز از هم جدايى ندارند سبب رشد فرهنگى ما مىگردد و در عين حال سپاسگزارى استاد است و حقشناسى نسبت به پروردگارى كه مبداءهستى و دانش و حكمت و معرفت است . همچنين آوازه پيامبر اكرم و خاندانش را كه با آوازه دينخدا و راه نجات و تعالى و كرامت قرين است در محيط اجتماعى و محيط بين المللى بلند وطنين انداز مى سازد. و اين به نوبه خود تمهيد ديگرى است براى هدايت و رشد معنوى وآزادى و عزت بشريت بويژه مستضعفان .
از همه اينها مى توان چنين نتيجه گرفت كه هسته مشترك ميان تمام اين صلوات ها سعى بررشد معنوى كسى است كه صلوات بر او فرستاده مى شود و بر كسانى كه در دائرهوجوبى و اثرگذارى او قرار دارند. حال خواه اين رشد معنوى كه براى او يا دائرهوجوديش حاصل مى آيد خروج از ظلمات به نور باشد يا از كفر به ايمان ، يا سير درمراتب ايمان و تقوى و رجاء و توكل .
در مورد فرشتگان اين (سعى ) در رساندن امدادهاى الهى به پيامبر، يا به مردم استالبته فقط به مردمى كه گام در صراط مستقيم تقرب به پروردگار و مبداء هستى نهادهباشند يا به تعبيرى كه خداى متعال در كلام مجيدش دارد (روحى از خدا در آنان دميده شدهباشد). در اين صورت فرشتگان به امر خداعمل مى كنند آنجا كه فرمايد: فقعوا له ساجدين فسجد الملائكة كلهم اجمعون(187) اما اين سجده ، سجده بر آدم و بر مردم نيست ؛ سجده براى خداست ؛ انالذين عند ربك لايستكبرون عن عبادته و يسجونه و له يسجدون (188)، ولى سجده اىهم هست كه به صلاح و به نفع بنى آدم - له - است .
رؤ ياى يوسف عليه السلام هم چيزى جز همين معنا نيست آنجا كه چنين داستان مى كند: انىراءيت احد عشر كوكبا و الشمس و القمر راءيتهم لى ساجدين (189) لايه هاى هستىبرين ، و فرشتگان در اجراى امر كلى و عمومى و جاويدان خداىمتعال و مدبر امور، نظام جهان طبيعى ، و نظام جهان انسانى كانونى گشوده خودمختار رابه نفع و صلاح يوسف به جنبش ‍ و سعى وا مى دارند - آنان به سير تقرب مردمان مددمى رسانند.
اين امداد و يارى رسانى جنبه ديگرى هم دارد. و آن تضعيف - توهين ، طرد و رفععوامل مخل و مفسد چهار محيط است تا سير تقرب آدميان آسان گردد: (فنيسرك لليسرى).
... و الله لايهدى القوم الظالمين . اولئك جزاؤ هم اءن عليهم لعنة الله و الملائكة والناس اجمعين خالدين فيها لايخفف عنهم العذاب و لا هم ينظرون .(190)
كاكرد ديگرشان اداره زندگى برزخى است . مردم ديندار نيكوكار را كه بر صراط مستقيمتقرب الى الله بوده اند در لحظه مردن چنين استقبال مى نمايند: ان الذين قالوا ربناالله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة الا تخافوا و لاتحزنوا و البشروا بالجنة التىكنتم توعدون . نحن اولياءكم فى الحياة الدنيا و فى الاخرة و لكم فيها ما تشتهى انفسكمو لكم فيها ما تدعون . نزلا من غفور رحيم .(191) الذين تتوفاهم الملائكة طيبينيقولون سلام عليكم ادخلوا الجنة بما كنتم تعملون .(192)
يا ايها الذين آمنوا قوا انفسكم و اهليكم نارا و قودها الناس و الحجارة عليها ملائكة غلاظشداد لايعصون الله ما امرهم و يفعلون ما يؤ مرون (193) ساصليه سقر. و ماادراك ما سقر. لاتبقى و لاتذر. لواحة للبشر. عليها تسعة عشر. و ما جعلنا اصحاب النارالا ملائكة .(194)
(بيگمان ، كسانى كه فرشتگان آنان را در حالى دريافت مى كنند كه ستمگر برخويشتن از او مى پرسند: در چه حالى بوديد؟ پاسخ مى دهند: در روى زمين مستضعف بوديم. مى گويند. مگر زمين خدا پهناور نبود تا بتوانيد در آن هجرت كنيد؟ بنابراين ، آنانآشيانشان جهنم است . بدسرشتى است . مگر مستضعفانى كه خواه مرد باشند و خواه زن وكودك . چاره اى نتوانند انديشيد و راهى به رهايى نتوانند جست .)(195)
و اگر ستمگران را در لحظه اى كه در ژرفاى مردن دست و پا مى زنند ببينى كه چگونهفرشتگان قدرتهايشان را گسترده اند كه هان ! خودهاتان را بدر كنيد (از تن ). اينكعذاب خوارى (يا ذلت و اسارت ) را به كيفر مى بينيد بدان سبب كه عليه خدا ناحق مىگفتيد و درباره آياتش استكبار مى ورزيديد. اكنون تك و تنها و همانطور كه باراول خلقتان كرديم نزد ما آمديد...)(196)
(و اگر ببينى لحظه اى كه فرشتگان جان كسانى را كه كافر شدند دريافت مى كنندچگونه بر روى و پشتشان مى زنند كه بچشيد عذاب احتراق را، آن سبب اعمالى است كه ازپيش فرستاديد و اين دليل كه خدا نسبت به بندگان ستم كننده نيست .)(197)
(و كسانى كه اميدى به ديدار ما ندارند گفتند چرا فرشتگان بر مانازل نمى شوند پروردگارمان را (به چشم ) نمى بينيم . واقعا در مورد خودشان بزرگپندارى كردند و زياده روى هولناكى كردند. زمانى (لحظه مرگ ) كه فرشتگان راببينند در آن لحظه براى مجرمان مژده ها نباشد و مى گويند دور بادا، نبينيم هرگز. و بهسراغ آنچه از كار كرده اند آييم تا همه را بر باد رفته و پراكنده نماييم . بهشتيان درآن لحظه بهترين قرارگاه و نيكوترين آسايشكده را دارند).(198)
كاركرد ديگر فرشتگان در دوران قيامت است كه امتداد كاركردشان در عالم برزخى آدميانبشمار مى آيد. شايد اشاره به همين امتداد و استمرار باشد كه پروردگارمتعال در پى چند آيه ذكر شده بلافاصله بذكر كاركرد فرشتگان در دوران قيامتپرداخته مى فرمايد: (و دورانى كه آسمان - يا جهان برين - با پاره پاره شدنابرهايى كه آن را از ديده مردم پوشانده نمايان و گشوده شود و فرشتگان فرود آيندچه فرود آمدنى ، فرمانروايى مطلق آن زمان براى خداى رحمان ثابت و روشن (از ديدهمنكران سابق ) است و دورانى - يا زمانى - است كه براى كافران بسى دشوار است .دورانى است كه ستمگر (بر خدا، خود، و مردم ) دستش را بدندان گزيده گويد ايكاش راهو رسم زندگى با آن پيامبر گزيده بودم . اى واى بر من كاش فلانكس را دوست صميمىنگرفته بودم ، آن را كه چون پند قرآن به من رسيد مرا از آن دور كرده بدور برد. وشيطان (همان فرد انسان ) انسان را بيدفاع وا مى گذارد. و آن پيامبر (زبان به شكايتبه درگاه خدا گشوده ) گفت : پروردگار من ! هموطنانم اين قرآن را ترككردند).(199)



25 

جهان طبيعى


جهان طبيعى ، خلق شده است . به اين معنى كه زمانى چنين هستى اى نبوده و بعد هستى ويژهاش يافت شده است ، درست مثل تولد يك حيوان يا انسان ، اين پيدايى ، نه از عدم بلكه ازنداشتن هستى متزمن - متمكن يا بگونه يك رخداد يا يك چيز است . چنانكه امروز و فردا هرچه پديد آيد از عدم نيست از جهان برينى است كه سرچشمه هاى آن را در بر دارد: (هيچچيزى نيست مگر خزائن - يا سرچشمه هاى آن نزد ماست و ما آن رانازل نمى كنيم مگر با تقديرى معلوم ).
اشاره به همين معناست آنجا كه از جهان برين سرچشمه اشياء و رخدادهاى جهان طبيعى .بالفظ (سماء) - آسمان - در برابر جهان طبيعى با آسمانها و زمينش ياد مى شودو از جهان طبيعى در برابرش با لفظ (الارض ). در حالى كه چون مى خواهد ازآسمانهاى جهان طبيعى ياد فرمايد از كره زمين و حتى بدن ما انسانها با كلمه (الارض )تعبير مى فرمايد. باز به همين دليل است كه آفرينش جهان طبيعى تدريجى و زمانى استو هستى آن هم مدت دار است . آغازى دارد و انجامى كه قيامت باشد. بدن ما هم كه جزئى ازهمين عالم است آغاز يا تولدى دارد و انجام يا مرگى .
آسمانهاى جهان طبيعى از چيزى طبيعى ساخته شده اند كه خود آننازل شده هستى ويژه اى از جهان برين است . به ديگر بيان ، هستى ويژه اى از جهانبرين تجلى يافته است و امتداد وجودى پيدا كرده - بى آنكه مانند امتداد در عالم طبيعىجايش را خالى كند و از نقطه اى به نقطه ديگر حركت نمايد - تا هستى طبيعى آن وهمانچه براى ما مشهود و محسوس و قابل اندازه گيرى است پيدا - و نه هست از عدم -گشته و عالمى طبيعى براى ما (ظهور) كرده است نه وجود يافتن پس از عدم .
(بگو: آيا با وجود همه اينها شما باز هم به آن كه زمين را در دو دوران خلق كرد كافرمى شويد و براى او، آن عظيمى كه پروردگار عالمهاى آفريدگان است ، همتايان وجايگزينانى قائل مى شويد؟! و در زمين اما بر روى آن ، كوهستانها قرار داد و در آن بركتها نهاد و در آن مايه هاى معيشت ويژه اش ‍ را تعبيه كرد در چهار دوران ، تعبيه اى كهتمامى نيازمندان (از گياه و جانور و انسان ) بتوانند يكسان به آن دسترسى داشتهباشند. بعلاوه اراده اش به آسمان تعلق گرفت در حالى كه آن بخارى گداخته بود.به آن (بخار گداخته ) و به زمين فرمود: خواسته يا ناخواسته بشويد. (به زبان شدنو ايجاد) گفتند: خواستار؛ شديم . آنگاه در دو دوران آنها را هفت - يا چندين - آسمانگردانيد گرداندنى به قضا، و در هر آسمانى (امر) (شايد قضا، قانون ، سنتها ونظام ) آن را به گونه پنهان (پنهان از فهم بشر: وحى ) ايجاد كرد).(200)
در سوره مباركه نازعات از آغاز جهان طبيعى و از انجام آن ياد مى كند با قيد چندينسوگند به لايه هاى ذيشعور جهان برين كه در پيدايى جهان طبيعى و آغازش و نيز درفرجامش ايفاى نقش مى كنند: (به نام خداوند بخشنده مهربان . سوگند به بركنندگان(جانها) بشدت (201)، به تكاپو كنندگان پرتلاش ، به شناگران تيزرو، و بهپيشى گيرندگان بشتاب ، و به تدبير كنندگان (امر)- يا لايه هستى برين -كه روزى كه آن سخت لرزنده بلرزد و از پى آن لرزش سختى در آيد دلهايى در آن دورانمضطرب باشد، چشمهايشان فرو هشته گويند: آيا در حالى كه در گوريم به زندگىباز گردانده مى شويم ؟! آيا پس از آنكه استخوان پوسيده هايى شده بوديم ؟!انديشيدند كه آن براستى بازگشتى زيانبار است . پس آن جز يك بيدار باش بلند آهنگنباشد كه بناگه در دشت هموار قيامت اند... آيا شما به لحاظ خلقت و ساختار مستحكمتريد يا آسمان كه او بنانهادش ، سقفش را برافراشت پس ‍ آن را متناسب گردانيد و شبشرا تاريك كرد و روزش را پديد آورد؟ وانگهى زمين را مدور ساخت تا براى شما و براىچارپايانتان مايه برخوردارى باشد. پس چون آن رخداد عظيم سهمگين تحقق يابد آن روزكه انسان هر چه كرده است را بياد آرد و دوزخ براى كه كسى كه مى بيند نمودار آيه ،آرى آن هنگام كسى كه فرمان خدا نبرد و زندگى هاى پست را ترجيح داده برگزيد دوزخشآشيان باشد. و اما كسى كه از مقام پروردگارش انديشه و پروا كرد و خود را از خواهشپست ساختارش برحذر كرد، آرى او را بهشت آشيان باشد. از تو درباره رستاخيز مىپرسند كه چه وقت بر پا شود و رخ دهد؟ تو كجا باشى و خبرش : هنگام آن باپروردگار تو است . تو بيم دهنده اى بيش ‍ نيستى آنهم به كسى كه از قيامت پروايىنمايد. گويى اكنون است وقتى كه آن را ببينند پندارند (در زندگى برزخى خويش ) جزشامگاهى يا چاشتگاهى درنگ نداشته اند)
عرش ، و كرسى  
در آيه 256 بقره مى فرمايد: الله لا اله الا هو الحى القيوم لا تاءخذه سنة و لانوم لهما فى السموات و الارض ... وسع كرسيه السموات و الارض و لايؤ ده حفظهما و هوالعلى العظيم . كرسى خدايى كه (على ) برتر از هستى طبيعى آسمانها و زمينجهان طبيعى ، و برتر از جهان برين است مقام فرمانروايى و تدبير اوست بر عالم طبيعت. چنانكه در توضيح همين آسمانها و زمين مى فرمايد كه خلقت آنها در شش دوران صورتگرفته است و فوق اين جهان طبيعى جهان برينى هست كه جهان طبيعى بواسطت آن اداره وتدبير مى شود و از مقام فرمانروايى برترى كه (عرش ) نام دارد: ان ربكم اللهالذى خلق السموات و الارض فى ستة ايام ثم استوى على العرش يدبر الاءمر، ما منشفيع (واسطه اى ) الا من بعد اذنه . ذلكم الله ربكم فاعبدوه اءفلا تذكرون . اليهمرجعكم جميعا وعدالله حقا انه يبدء الخلق ثم يعيده ليجزى الذين آمنوا و عموا الصالحاتبالقسط والذين كفروا لهم شراب من حميم و عذاب اليم بما كانوا يكفرون .(202)
يدبر الامر من السماء (جهان برين ) الى الارض (جهان طبيعى ) ثم يعرج اليه فىيوم كان مقداره الف سنة مما تعدون . ذلك عالم الغيب و الشهادة العزيز الرحيم.(203)



26 

جهانِ انسانىِ گشوده خود مختار


انسان - در مقام فرد - منظومه اى از رخداد وعمل است كه پس از مرگ و آغاز زندگى برزخيش جز به همين گونه از هستى نيست . اماچون بدنى هم دارد كه جزئى از جهان طبيعى است واعمال خوردن ، آشاميدن ، جذب ، هضم و دفع را انجام مى دهد ما او را، و حتى خودمان را بهگونه چيز - شى ء- هم ادراك مى كنيم ؛ و بيشتر بدين صورت ادراك مى شويم .
هستى ما در حقيقت فعل خداى متعال است هستى اى كه سرچشمه در جهان برين داشته در دوجهان طبيعى و انسانى هم ظهور دارد. بالاتر از اين ، آنچه در نظام هستى مى گذرد با همهجهان ها و لايه هاى هستى آنها (فعل خدا سبحان است . ابتدايش از او، قوامش به او، و انتهاو بازگشتش هم بسوى اوست ).(204) (خلقت همه عالم ،فعل حق تعالى است و همه آنها را بحق آفريده است نهبباطل ).(205) و ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما باطلا. ذلك ظن الذين كفروافويل الذين كفروا من النار. اءم نجعل الذين آمنوا و عموا الصالحات كالمفسدين فى الارض. اءم نجعل المتقين كالفجار. كتاب انزلناه اليك مبارك ليدبروا آياته و ليتذكراولوالالباب .(206) بباطل آفريده شدن جهان برين ، جهان طبيعى ، و جهان انسانى- مابينهما - را اين مى داند كه حساب و كتاب و سنجش ‍اعمال و پاداش كيفرى نباشد، از سير تعالى و تقرب به خدا كه مبداء هستى وكمال مطلق است و از چهار فرايند و سير بعد از خدا و از پست شدن و مستكبر و مفسد فىالارض شدن آدميان اثر و خبر و واقعيتى نباشد. كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى نيكشايسته كردند با مفسدين فى الارض يا دگرتباهگران مستكبر يكسان و هم سرنوشتباشند. متقيان مثل رستگاران و بدكاران باشند و هر دو پس از مردن و نيز در قيامت يكسان وهموزن و همشاءن باشند. زندگى پس از مرگ و زندگى جاويد قيامتى نباشد. مردگان ،رستاخيزى نداشته و ميزان اعمالى در كار نباشد. بهشت و دوزخى وجود نداشته و برقرارنباشد. حق بودن آفرينش چند جهان ، اين است كه خلاف اين احوالى و اوضاع باشد. و همينباشد كه هست .
اين كه هست و حق هم هست ، امكان دو سير متخالف قرب به خدا و بعد از اوست . وجود جهانانسانى كانونى گشوده به روى جهان هاى برين و پست و طبيعى است ؛ وجود خودمختارىآدمى است ؛ وجود امكانات و توانايى هاى متفاوت و متضاد است . گشوده بودن جهان انسانىبه روى سه جهان برين ، جهان طبيعى و جهان پست است ؛ و متقابلا گشوده بودن روزنهعلى آن سه جهان به روى جهان انسانى كانونى تعيين كننده و به نوبه خود و با ظرفيتوجود خود، آفريننده . آفريننده خودمختارى كه مى تواند فاتح محيط درونى خود، فاتحمحيط طبيعى فاتح محيط اجتماعى ، و فاتح محيط بين المللى باشد. چنانكه اين امكان رادارد كه اسير، ذليل و مغلوب عوامل مخل و مفسد چهار محيط - كه لايه هاى پست هستى راتشكيل مى دهند - باشد. اختيار با اوست . اما سرنوشت و آثار مترتب بر گزينش هاى اوبا او نيست . مرزهاى توانايى و وجودى او را مبداء هستى و ناظم و مدبر نظام هستى تعيين ومقدور فرموده است .
جهانى ميان دو جهان برين و طبيعى  
جهان انسانى ، جهانى است كه در نظام هستى و نفس الامر، ميان جهان برين جهان طبيعى -الارض - قرار دارد. با اين حقيقت ، اندكى پيش در آيه 26 سوره مباركه ص آشنا شديم : و ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما باطلا... اءمنجعل المتقين كالفجار... در سوره مباركه انبيا هم مى خوانيم : و ما خلقنا السماء والارض و ما بينهما لاعتبين او اردنا ان نتخذ لهوا لا تخذناه من لدنا ان كنا فاعلين .بل نقذف بالحق على الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق و لكمالويل مما تصفون .(207)
لعب يا لعب - بازى - عملى طبق قواعد قراردادى است كه به نتيجه معقولى و پسندنمى رسد و اگر هم نتيجه اى داشته باشد بدرد آدم يا موجود محتاجى مى خورد كه سرشرا گرم كند. و محرك درونى چنين اعمالى جز علاقه اى و محركى پست نيست . خدا در رداتهام كفار و سنت الحادى كه جهان - انسان شناسى باطلش بر پيشفرض بازى بودنگردش جهان و كارهاى انسان نهاده است مى فرمايد: اتخاذ رفتار (بازى )مثل هر رفتار يا فعلى بايد نياز - احتياج ، نقص - يا محركى در ذات رفتار كننده يافاعل داشته باشد: ... لاتخذناه من لدنا . و علائق پست و احتياج درباره ذات اقدسالهى محال و قول به آن باطل است . آنگاه مى فرمايد:فعل ما - نه بازى بلكه - اين است كه حق را بر پيكرباطل مى زنيم تا از فرق سرش تا پايين بشكافد در نتيجه رهزوال گيرد. و واى به حال شما با اين وصفى كه از ذات اقدس الهى و از فعلش -آفرينش جهان برين ، جهان طبيعى ، و جهان انسانى - مى كنيد.
اين كشمكش و رخدادهايش در جهان انسانى - و نه جهان برين و نه جهان طبيعى جرياندارد. چه ، مى دانيم كه (باطل ) جز فرآورده هاىعوامل پست چهار محيط طبيعى درونى ، اجتماعى ، و بين المللى نيست .باطل ، جهان انسان شناسى ها، و فلسفه هاى توجيه گر زندگى هاى استكبارى ،دنيادارى ، جانورى محض ، و دون جانورى است . فرضيه ها نظريه ها، و تئوريهايى استبراى توجيه يا به تعبير قرآنى (تزيين ) سلطه گرى و سياستهاى ظالمانهجباران ، مالكان حرامخوار و زالو صفت ، شهوترانان ، مترفين ، كاهنان باستان و مدرنيته، كشورگشايان مسلح و خونخوار، و دگرتباهگران ، و در يك جمله : (مفسدان فى الارض).
اين گروهها و طبقات اجتماعى ، و اقران نامرئى آنها كهمخل و مفسد زيستن و رشد معنوى بشريت اند علاوه بر ساير روشهاى تهاجمى و عدوانى ،دست به تهاجم فرهنگى - سياسى هم مى آلايند و باطلسازى و(باطل رسانى )(208) هم مى كنند. بر اثر آن كشمكش و مبارزه اى ميان دو نيروىانسانى در مى گيرد. نيروى انسانى متعالى مجهز به معارف حقه و سنت توحيدى -وحيانى ، با آن دار و دسته ها و گروههاى اجتماعى و بين المللى كه مجهز به سنت الحادى- طاغوتى يعنى (باطل )اند. دو سنت الحادى طاغوتى و توحيدى - وحيانى رو درروى هم قرار دارند. و دو نيروى حق و باطل پيوسته در ستيزه و كشمكش اند. اراده الهى براين تعلق گرفته است كه با مددرسانى به نيروى اجتماعى و بين المللى حق ، نيروىباطل ، و فرآورده هاى باطل را از فرق سر تا به پاشنه پا بشكافد و ازاله كند، ازالهاى كه به فرو افتادن و سقوطش به لايه هاى جهان پست - دوزخ - مى انجامد.
با اين بيانى كه خداوند مى فرمايد برهان بر مبداء هستى و حكمت و عزت مطلقه اش و برجهان برين ، جهان طبيعى ، جهان انسانى ، و لايه هايش و جهان پست ، و معاد و بالضرورهبر نبوت ، تمام مى شود. آنگاه بلافاصله مى افزايد كه در آنچه در جهان انسانى مياندو نيروى حق و باطل مى گذرد همه قواى جهان برين - از جمله واسطه وحى كه ذى قوةعند ذى العرش مكين باشد - مداخله دارند: و له من فى السموات و الارض و من عندهلايستكبرون عن عبادته و لايستحسرون . يسبحونالليل و النهار لايفترون (209) و از امداد غيبى ذات اقدسش چنين ياد مى فرمايد: ويمح الله الباطل و يحق الحق بكلماته انه عليم بذات الصدور. و هو الذىيقبل التوبة عن عباده و يعفوا عن السيئات و يعلم ما تفعلون . و يستجيب الذين آمنوا و عملواالصالحات و يزيدهم من فضله و الكافرون لهم عذاب شديد.(210)
خداوند، نيروى باطل را كه مستكبران ، دنياداران ، و كاهنان قديم و جديد باشند و فلسفههاى چهار راه زندگى پست ، و جهان - انسان شناسى موهوم و خيالى و گمراهگر، و سنتفرهنگى - سياسى الحادى و طاغوتى ، محو و ازاله مى كند. اما با ترتيب دادن سنت هاىتكوينى حاكم بر جهان انسانى كه به صورت كشمكش ميان گروههاى اجتماعى و بينالمللى تظاهر مى نمايد. بواسطه (كلماتش ) كه پديدارهاى متعالى و رشيد و آگاهبه معارف حقه و مؤ من به آن و مجاهد در راه خدا باشند. و از طريق اجابت دعوت و خواستههاى عالى و مقدس يا آرمانهاى (كسانى كه ايمان آوردند وعمل صالح انجام دادند) و افاضه فضلش بر آنان ؛ و نيز از طريق مقدر كردن عذابشديد در جريان همين كشمكش و جهان طبيعى ، و پس از مرگ - و در دو زندگى برزخى وقيامت .
(و با مشركان بصورت دسته جمعى بجنگيد همانطور كه بطور دسته جمعى با شما مىجنگند و بدانيد كه خدا با پرهيزگاران است ... هان اى كسانى كه ايمان آوردند، ما را چهمى شود كه وقتى به شما دستور الهى مى رسد كه در راه خدا بسيج شويد به پستىگراييده به زمين مى چسبيد؟ آيا بجاى زندگى پس از مرگ به زندگى پستدل بستيد حال آنكه بهره مندى زندگى دنيا در مقايسه با زندگى پس از مرگ - آخرت- جز اندكى نيست . اگر بسيج نشويد شما را عذاب دردناكى كند و بجاى شما گروهانسانى ديگرى آورد و هيچ زيانى به او نرسانيد و خدا بر هر چيز بسيار تواناست .اگر او (يعنى پيامبر) را يارى ندهيد بدانيد كه خدا او را يارى داده است آن زمان كهكسانى كه كافر شدند او را بيرون راندند چنانكه وى يكى از دو تن بود آندم كه هر دوغار بودند آندم كه به يار خويش مى گفت : غم مدار كه خدا با ماست . پس خدا آرامشش رابر وى فرو فرستاد و او را با سپاهيانى كه آنان را نديديد پشتيبانى كرد؛ و خدا سنتفرهنگى - سياسى كسانى را كه كافر شدند به لايه هاى پست هستى فرو برد و سنتو دين خداست كه فر است و برين ، و خدا شكست ناپذيرى حكيم است . سبكبار و سنگين باربسيج شويد و با مال و جان در راه خدا جهاد كنيد. آن كار براى شما بهتر است اگر دانستهباشيد).(211)

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation