بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب سیری در تربیت اسلامی, مصطفى دلشاد تهرانى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     SEIR0001 -
     SEIR0002 -
     SEIR0003 -
     SEIR0004 -
     SEIR0005 -
     SEIR0006 -
     SEIR0007 -
     SEIR0008 -
     SEIR0009 -
     SEIR0010 -
     SEIR0011 -
     SEIR0012 -
     SEIR0013 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

محيط جغرافيايى و طبيعى
انسان از نظر تربيتى متاءثر از محيط جغرافيايى و طبيعى خويش ‍ است . آب و هوا، نور وحرارت ، گرما و برودت ، خشكى و بارندگى ، مكان زندگى ، مسكن و نوع خوراك و ماننداينها در ساختار جسمى و روحى انسان در خلق و خوى و رفتار آدمى تاءثير دارند. بخشىاز تفاوتهاى فردى و جمعى به محيط زندگى بازگشت مى كند. محيط كوهستانى ، محيطساحلى ، محيط كويرى ، محيط جنگلى ، محيط روستايى ، محيط شهرى ، آرامش محيط، ازدحاممحيط و جز اينها هر يك تاءثيرى خاص بر روحيات و اخلاقيات انسان دارد.
امير مؤ منان (ع ) درباره تاءثير محيط جغرافيايى و طبيعى بر خلق و خوى و رفتار آدمىتعبيرى زيبا و لطيف دارد، آنجا كه از زندگى ساده و سخت خود سخن مى گويد و اينكهگوينده اى اشكال كند كه اگر خوراك پسر ابوطالب اين گونه (ساده و ناگوار) است ،بى گمان ناتوانى بر او چيره گردد و نتواند با همآوردان خود مقابله كند و از نبرد بادلاور مردان بازماند:
((الا و ان الشجرة البرية اصلب عودا، و الرواتع الخضرة ارق جلودا، و النباتاتالبدوية اقوى وقودا و ابطا خمودا.))(295)
بدانيد درختى كه در بيابان خشك رويد چوبش سخت تر بود، و سبزه هاى خوشنماپوستش نازكتر، و رستنيهاى صحرايى را آتش ‍ افروخته تر بود و خاموشى آن ديرتر.
زندگى در فضاى آزاد و هواى پاك و همراه با مشكلات طبيعت در صحت و سلامت تاءثير مىگذارد، چنانكه رسم اشراف مكه در عصر بعثت پيامبر اكرم (ص ) چنين بود كه كودكانخويش را در دوران شيرخوارى در صحرا نزد زنانى كه كارشان نگهدارى از كودكان بودمى فرستادند تا كودكانشان در محيط سالم و پاك صحرا به دور ازمسائل شهر رشد كنند و پيامبر اكرم (ص ) نيز چندسال آغازين حيات خود را در صحرا گذراند.(296)
البته استمرار زندگى در بيابان روحيه را سخت و فرد را به سوى خشونت و جمود وخودمحورى مى كشاند،(297) همان طور كه عرب جاهلى اين تاءثيرات را از محيط خودگرفته بود. امير مؤ منان على (ع ) در سخنى صريح و گويا در اين باره فرموده است :
((ان الله بعث محمدا صلى الله عليه و آله و سلم نذيرا للعالمين و امينا علىالتنزيل ، و انتم معشر العرب على شر دين ، و فى شر دار، منيخون بين حجارة خشن ، وحيات صم ، تشربون الكدر، و تاءكلون الجشب ، و تسفكون دماءكم ، و تقطعون ارحامكم ،الاصنام فيكم منصوبة ، و الآثام بكم معصوبة .))(298)
همانا خداوند محمد(ص ) را برانگيخت ، تا مردمان را انذار كند و فرمان خدا را چنانكه بايدبرساند. آن هنگام شما اى مردم عرب ! بدترين آيين را برگزيده بوديد و در بدترينسراى خزيده بوديد. منزلگاهتان سنگستانهاى ناهموار، همنشينتان گرزه مارهاى زهردار،آبتان تيره و ناگوار، خوراكتان گلوآزار، خون يكديگر را ريزان ، از خويشاوند بريده وگريزان ، بتهايتان همه جا برپا و پاى تا به سر آلوده به خطا.
بنابراين عوامل طبيعى و جغرافيايى نيز مانند سايرعوامل به نحو اقتضا در تربيت انسان مؤ ثر است و اين تاءثيرات بخوبىقابل مشاهده و مقايسه است . معمولا صحرانشيناناهل سخاوت و شجاعت مى شوند و كوه نشينان اهل بزرگوارى واستقلال طلبى و كشاورزان اهل رضا و قناعت وساحل نشينان اهل بردبارى و ملايمت ؛ محيطهاى گرم كسالت و سستى مى آورد و محيطهاىسرد علاقه به كار و كوشش .(299)
البته محيطهاى ديگر نيز كه به نحوى انسانها را در بر مى گيرند، به نحو اقتضابر خلق و خوى و رفتار و كردار انسانها تاءثير مى گذارند؛ مانند حكومت و حاكميت ، وقوانين و مقررات كه بسيارى از ويژگيهاى اخلاقى و رفتارى مردمان راشكل مى دهند.(300)
همچنين رسانه ها و وسائل ارتباط جمعى اعم از كتاب ، روزنامه ، مجله ، راديو، تلويزيون، سينما، ويدئو و جز اينها هم به وجود آورنده محيطهاى خاص و فضاهايى ويژه درشكل دادن ساختار تربيتى انسانهايند و از عوامل مهم محيطى به شمار مى آيند.(301)
سختيها و شدايد
يكى از امورى كه در تربيت انسان نقشى كارساز و جدى دارد سختيها و شدايد است كهسبب ظهور صفات باطنى و تكميل و تهذيب نفس ‍ و تصفيه اخلاق و تهييج قوا و نيروهاىنهفته وجود انسان مى شود.(302) در دل سختيها و شدايد است كه فطرت آدمى بيدار مىشود و حجابهاى فطرت به كنار مى رود و انسان به حقيقت خود روى مى كند و مى تواندبر اين حال باقى بماند.
((و اذا غشيهم موج كالظلل دعوا الله مخلصين له الدين فلما نجاهم الى البر فمنهممقتصد و ما يجحد بآياتنا الا كل ختار كفور.))(303)
و چون موجى كوه آسا آنان را فراگيرد، خدا را بخوانند و اعتقاد (خود) را براى او خالصگردانند، و چون نجاتشان دهد و به خشكى رسان برخى از ايشان ميانه رو بر راه راستتوحيد باشند؛ و نشانه هاى ما را جز فريبكاران و پيمان شكنان ناسپاس انكار نكنند.
در پرتو سختيها و شدايد است كه بسيارى از استعدادهاى انسان شكوفا مى شود و آدمىشايسته مراتب بالاتر كمال مى گردد. به بيان امير مؤ منان على (ع ):
((فى تقلب الاحوال علم جواهر الرجال .))(304)
گوهر انسانها در آزمايشگاه دگرگونى احوال معلوم مى شود.
به حكم قانون و ناموس خلقت ، بسيارى از كمالات جز در مواجهه با سختيها و شدايد، جزدر نتيجه تصادمها و اصطكاكهاى سخت ، جز در ميدان مبارزه و پنجه نرم كردم با حوادث ،جر در روبرو شدن با بلاها و مصائب حاصل نمى شود.(305)
سختيها و مشكلات وجود آدمى را از ضعف و سستى بيرون مى برد و سببتكميل و تهذيب نفس و خالص شدن گوهر وجود انسان مى شود و خداى مهربان آنان را كهدوست مى دارد در سختى و بلا مى افكند تا پولاد وجودشان آبديده شود و به كمالاتالهى دست يابند. از امام باقر(ع ) روايت شده است كه فرمود:
((ان الله تبارك و تعالى اذا احب عبدا غته بالبلاء غتا و نجه بالبلاءنجا.))(306)
هرگاه خداى تبارك و تعالى بنده اى را دوست بدارد، او را در بلا غوطه ور سازد و بارانبلا بر سر او ريزد.
پس والاترين انسانها در بيشترين سختيها و شدايد فرو مى روند و بدين ترتيب گوهروجودشان صيقل مى خورد. امام باقر(ع ) فرموده است :
((اشد الناس بلاء الانبياء ثم الاوصياء، ثمالاماثل فالاماثل .))(307)
سخت ترين مردم از نظر شدت گرفتارى و ميزان بلا، پيامبرانند، آن گاه اوصياى ايشان، و سپس كسانى كه از ديگران بهترند به همين ترتيب .
هيچ چيز مانند تنعم و نازپروردگى ، روحيه انسان را ضعيف و ناتوان و اخلاق را پست وتباه نمى سازد و راه سير به سوى كمال را بر آدمى نمى بندد.(308)

نازپرود تنعم نبرد را به دوست
عاشقى شيوه رندان بلاكش باشد(309)
تنعم و نازپروردگى انسان را شكننده و آسيب پذير مى سازد، مقاومت آدمى را در برابرتندباد حوادث مى كاهد و توفيق بارور شدن بسيارى از استعدادهاى كمالى را مى گيرد.آن كه در اين عالم سختى نديده و با شدايد رو به رو نشده است چگونه مى تواند دربرابر سختيها و شدايد آن عالم تحمل آرد؟ انسانى كه سختى نديده تا تعينهاى وجودىاش در هم شكند و به لطافتهاى حقيقى دست يابد چگونه مى خواهد پا به عوالم لطيفوجود بگذارد؟
سختيها و مشكلات ، روح را ورزش مى دهد و نيرومند مى سازد، فلز وجود انسان را خالص ومحكم مى كند. رشد و نمو و بارور شدن استعدادهاى آدمى جز در صحنه گرفتاريها ومقابله با شدايد و رويارويى با مشكلات فراهم نمى شود، زيرا تا تعين وجود خردنشود، تكامل حاصل نمى شود. به قول ((ملاى رومى )) گندم زير خاك مى رود و درزندان خاك گرفتار مى شود و در همان زندان است كه شكافته مى شود و تعين خود را ازدست مى دهد و به مرحله اى كاملتر قدم مى نهد. نخست ريشه هايى نازك بيرون مى دهد وطولى نمى كشد كه به صورت بوته گندم ، به صورت ساقه و خوشه و دانه هايىزيادتر ظاهر مى شود. زير خاك قرار گرفتن مقدمهتكامل آن است . باز همين گندم در زير سنگ آسيا نرم و آرد مى شود و سپس ‍ نان مى گردد ونان بار ديگر در زير دندان آسيا مى شود و جذب بدن مى گردد تا بالاخره به عالىترين مراحل كمال ممكن خود مى رسد و به صورتعقل و فهم تجلى مى كند.(310)
گندمى را زير خاك انداختند
پس ز خاكش خوشه ها برخاستند
بار ديگر كوفتندش ز آسيا
قيمتش افزود و نان شد جانفزا
باز نان را زير دندان كوفتند
گشت عقل و جان و فهم سودمند(311)
بدين ترتيب سختيها و شدايد انسان را از خامى به پختگى ، از ضعف به قوت ، از نقصبه كمال سير مى دهد. در نظام تربيتى اسلام نازپرورى و ضعيف پرورى جايى ندارد ودر عين حال كه شريعت اسلام سهل و ساده است اما تعاليمش به گونه اى است كه افراد رابه سختى و مشكل خو دهد و از ضعف و سستى بيرون برد و استعدادهاى والاى آنان را تحتعبادتها و تمرينهاى مكرر كه با نوعى سختى تواءم است ، شكوفا سازد. به بيان اميرمؤ منان على (ع ):
((ولكن الله يختبر عباده بانواع الشدائد، و يتعبدهم بانواع المجاهد، و يبتليهمبضروب المكاره ، اخراجا للتكبر من قلوبهم ، و اسكاناللتذلل فى نفوسهم ، و ليجعل ذلك ابوابا فتحا الى فضله ، و اسبابا ذللا لعفوه.))(312)
ليكن خداوند بندگانش را با سختيهاى گوناگون مى آزمايد، و با مجاهدتها به بندگىوادارشان مى نمايد، و به ناخوشايندها آزمونشان مى كند تا خودپسندى را از دلهايشانبزدايد، و خوارى و فروتنى را در جانهايشان جايگزين سازد، و آن را درهايى براىبخشش او و وسيله هايى براى آمرزش او قرار دهد.
سختيها و شدايد فقط نقش ظاهر كردن و نمايان ساختن گوهر واقعى وجود آدمى را ندارد،بلكه سختيها و شدايد نقش تبديل كردن و دگرگون كردن وتكميل كردن دارد، نقش تصفيه و تخليص دارد؛(313) و انسان را از مراتب پست وجود بهمراتب عالى وجود متحول مى سازد.
كار
از جمله عوامل مؤ ثر در تربيت كه در ساختن شخصيت انسان نقش ‍ اساسى دارد، كار است .انسان در عين حال كه خالق و آفريننده و مدبر كار است ، بشدت متاءثر از آن است ، بهنحوى كه كار بر روح و جان انسان رنگ مى زند و در خلق خوى و رفتار انسان تاءثيرمى گذارد. كار در رشد ابعاد مختلف وجود آدمى نقش دارد و جسم وعقل و احساس و عاطفه را تحت تربيت خود قرار مى دهد. وقتى انسان كارى مطابق استعداد وذوق و سليقه اش انجام مى دهد، با آن همه وجود خود را تمرين و رشد مى دهد. آدمى در كارىكه انجام مى دهد، خود را مى يابد، مى آزمايد و استعدادهاى خود را كشف و شكوفا مى كند.انسان با كار كردن كرامت ، شخصيت و حيثيت خود را حفظ مى كند و اين امر بر روحيه ورفتارش تاءثير مى گذارد.
از اين منظر، كار كردن هر چند پايين ترين نوع آن حركتى تربيتى و سازنده و باارزش شريف به شمار مى آيد. خداى سبحان در ضرورت و جدى گرفتن كار فرمان اكيدداده و فرموده است :
((فاذا قضيت الصلاة فانتشروا فى الارض و ابتغوا منفضل الله و اذكروا الله كثيرا لعلكم تفلحون .))(314)
پس چون نماز گزارده شد، در (روى ) زمين پراكنده گرديد وفضل خدا را جويا شويد و خدا را بسيار ياد كنيد، باشد كه رستگار شويد.
خداوند اهل ايمان را فرمان مى دهد كه با كسب و كار روزى بجويند كه كار كردن و روزىجستن و روى پاى خود ايستادن و استقلال خود را حفظ كردن ، زمينه اى مناسب براى كسبكمالات الهى و عين آخرت است ، نه بازدارنده از آخرت و امرى دنيايى . امام خمينى (ره ) دراين باره مى نويسد:
((جناب محقق خبير و محدث بى نظير مولانا مجلسى عليه الرحمة مى فرمايد: بدان ،آنچه از مجموع آيات و اخبار ظاهر مى شود، به حسب فهم ما، اين است كه دنياى مذمومه مركباست از يك امورى كه انسان را باز دارد از طاعت خدا و دوستى او وتحصيل آخرت . پس دنيا و آخرت با هم متقابلند. هر چه باعث رضاى خداى سبحان و قرباو شود، از آخرت است ، اگرچه به حسب ظاهر از دنيا باشد؛مثل تجارات و زراعات و صناعاتى كه مقصود از آنها معيشتعيال باشد براى اطاعت امر خدا، و صرف كردن آنها در مصارف خيريه ، و اعانت كردن بهمحتاجان ، و صدقات و باز ايستادن سؤ ال از مردم ، و غير آن ؛ و اينها همه از آخرت است ،گرچه مردم آن را از دنيا دانند. و رياضات مبتدعه واعمال ريائيه . گرچه با تزهد و انواع مشقت باشد، از دنياست ، زيرا كه باعث دورى ازخدا شود و قرب به سوى او نياورد...))(315)
قرآن كريم مردمان را به كار و كوشش در راهى درست فراخوانده است و آن را با ارزش وآخرتى معرفى نموده است كه اين راهى نيكو در تربيت آدمى است .
((و ابتغ فيما آتاك الله الدار الآخرة و لاتنس نصيبك من الدنيا و احسن كما احسن اللهاليك و لاتبغ الفساد فى الارض ان الله لايحب المفسدين .))(316)
و با آنچه خدايت داده است سراى آخرت را بجوى و بهره خود را از دنيا فراموش مكن وهمچنان كه خدا به تو نيكى كرده است و در زمين تباهكارى مجوى كه خدا تباهكاران را دوستندارد.
خداوند زمين را براى آدميان آفريده است و آن را سراسر نعمت قرار داده است تا انسانها درآن تلاش كنند و تربيت شوند و به سوى او خود راكامل نمايند.
((هو الذى جعل لكم الارض ذلولا فامشوا فى مناكبها و كلوا من رزقه و اليهالنشور.))(317)
اوست كه زمين را براى شما رام كرد، پس در فراخناى آن رهسپار شويد و از روزى اوبخوريد و (بدانيد كه ) برانگيختن به سوى اوست .
خداوند كار كردن آدميان را كه سبب تحقق تاءثيرات كمالى و نتايج مثبت اجتماعى واقتصادى است ، دوست دارد. از رسول خدا(ص ) چنين روايت شده است :
((ان الله تعالى يحب العبد المؤ من المحترف .))(318)
خداى متعال بنده مؤ من اهل حرفه و پيشه را دوست دارد.
اين بيان ارزشى گوياى جايگاه كار و تلاش است ، كار و تلاشى كه خود نوعى عبادت وبندگى است و همچون ساير عبادات تربيت كننده وكمال بخش .
در حديثى قدسى آمده است كه خداى متعال در شب معراج به پيامبر گرامى اش فرمود:
((يا احمد! ان العبادة عشرة اجزاء، تسعة منها طلبالحلال .))(319)
اى احمد! همانا عبادت ده قسمت است كه نه قسمت از آن (كار كردن در) طلبحلال است .
كار كردن در طلب حلال و تلاش كردن با قصد و نيت درست چنان بر انسان و جامعهتاءثير تربيتى مى گذارد كه از والاترين عبادتها شمرده مى شود. در حديثى از پيامبراكرم (ص ) آمده است :
((العبادة سبعون جزء افضلها جزء طلب الحلال .))(320)
عبادت هفتاد قسمت است كه برترين قسمت آن (كار كردن در) طلبحلال است .
سلامت زندگى فرد و جامعه در گرو كار كردن است و كار شرافتمندانه و متعهدانه درىاز درهاى بهشت تربيت الهى و راهى به سوىكمال است . بدين سبب است كه كار كردن نوعى جهاد است و همچون جهاد در راه خدا تربيتكننده و عزت بخش ، امير مؤ منان (ع ) فرموده است :
((الشاخص فى طلب الرزق الحلال كالمجاهد فىسبيل الله .))(321)
جوينده روزى حلال همانند مجاهد راه خداست .
پيشوايان دين برترين نمونه هاى تربيتى كار را اين چنين مى ديدند و بدان توصيهمى كردند: ((محمد بن منكدر))(322) گويد: در روزى بسيار گرم از مدينه بيرونرفتم . در يكى از نواحى مدينه ((ابوجعفر محمد بن على بن الحسين )) را ديدم (كه ازسركشى به مرزعه خودش بازمى گشت ). با خود گفتم : سبحان الله ، مردى از بزرگانقريش در چنين وقتى و با اين حالى كه دارد در پىمال دنياست ! بايد او را پند دهم . پيش رفتم و سلام كردم . باكمال خستگى در حالى كه عرق از سر و رويش مى ريخت پاسخ مرا داد. گفتم : ((خداكارت را اصلاح كند، آيا شخصيتى چون شما بزرگى از بزرگان قريش در اين هنگامو با اين حال در پى مال دنيا مى رود؟
اگر در اين حال مرگ تو در رسد چه مى كنى ؟ فرمود:
((لو جاءنى الموت و انا على هذه الحال جاءنى و انا فى طاعة من طاعة الله عز وجل اكف بها نفسى و عيالى عنك و عن الناس ، و انما كنت اخاف لو ان لو جاءنى الموت و اناعلى معصية من معاصى الله .))(323)
اگر در همين حال مرگ من فرارسد (هيچ بيمى ندارم زيرا) درحال طاعتى از طاعات خدا خواهم بود كه بدين وسيله خود و خانواده ام را از تو و ديگر مردمبى نياز مى كنم . همانا از مرگ در آن حال بيمناكم كه سرگرم گناهى از گناهان باشم .
گفتم : ((رحمت خدا بر تو باد، گمان مى كردم كه بايد شما را پند دهم ولى شما مراپند دادى .))(324)
بدين ترتيب كار يكى از بهترين عوامل تربيتى و بسترى مناسب براى سازندگىشخصيت آدمى است .
عوامل ماوراى طبيعت
مراد از عوامل ماوراى طبيعت مجموعه عواملى است كه فراتر از امور طبيعى اند و براى انسانملموس و محسوس نيستند ولى پيوسته در تعامل با انسانند و در تربيت انسان به نحواقتضا مؤ ثرند. در اين ميان مهمترين عوامل فرشتگان و شياطينند. آنان در سعادت و شقاوتانسان و جامعه نقش دارند و رابطه اش با انسان رابطه اى طولى است ، بدين معنا كه چونانسان اراده خير كند، فرشتگان در آن امتداد او را يارى مى كنند و چون انسان اراده شر كند،شياطين در آن امتداد يارى اش مى كنند، ولى هيچ يك بر انسان مسلط نيستند و تا انسان خودراه نفوذ آنان را باز نكند، آنان نمى توانند آدمى را به سوى خير و شر ببرند.
فرشتگان ماءمور سجده بر انسان شدند و اين به سبب خصوصيات نوعى انسان بود وآنان همگى سجده كردند. و ابليس كه از جن بود و به سبب طاعت خويش در رديف فرشتگانقرار گرفته بود، گرفتار تكبر شد و از سجده كردن سرپيچى كرد.(325)
((و لقد خلقناكم ثم صورناكم ثم قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابليس لميكن من الساجدين .))(326)
و هر آينه شما را بيافريديم ، آن گاه صورتگرى كرديم ، آن گاه به فرشتگانگفتيم : آدم را سجده كنيد؛ پس سجده كردند مگر ابليس كه از سجده آورندگان نبود.
((و اذ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابليس كان من الجن ففسق عن امر ربه.))(327)
و آن گاه كه به فرشتگان گفتيم : آدم را سجده كنيد، پس سجده كردند مگر ابليس كه ازجن بود و از فرمان پروردگارش بيرون شد.
همان طور كه در بحث شناخت انسان اشاره شد، انسان واجد مرتبه ((خليفة اللهى )) است وخداوند اين حقيقت را اعلام كرد و او را جانشين خود در زمين معرفى نمود. آن گاه خبر داد كهاين خليفه ((معلم به همه اسما)) است و از اين رو شايستگى خلافت دارد و فرشتگان رامتوجه ساخت كه آنان فاقد چنين مرتبه جامعى اند. پس ‍ از روشن شدن اين حقيقت كه آدم (ع )كون جامع و واجد همه اسما است و به همين سبب بر تمام موجودات شرافت و برترى دارد،فرمان داد كه او را سجده كنند:
((و اذا قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابليس ابى و استكبر و كان منالكافرين .))(328)
و چون به فرشتگان گفتيم : آدم را سجده كنيد، پس سجده كردند مگر ابليس ، سرپيچىو گردنكشى كرد و از كافران بود.
در اين آيات ، نه تنها مرتبه انسان مشخص مى شود، بلكه مرتبه وجودى فرشتگان وشيطان نيز روشن مى گردد و جايگاه هر يك در عالم وجود تبيين مى شود.
انسان : ((خليفة الله )) است و ((مسجود)).
فرشتگان : ((مطيع امر الله ))اند و ((ساجد)).
شيطان : ((مستكبر)) است و ((مضل )).
فرشتگان در مرتبه كمالى خضوع و اطاعت فرمان خدايند و در خدمت و يارى انسان .
((بل عباد مكرمون لايسبقونه بالقول و هم بامره يعملون .))(329)
بلكه (آن فرشتگان ) بندگانى گرامى اند كه به گفتار بر خدا پيشى نمى گيرند وآنان به فرمان او كار مى كنند.
سجود همگى فرشتگان بر آدم بدين معناست كه همه آنان مسخر در راه بهكمال رساندن و سعادتمند ساختن انسانند و براى موفقيت و رستگارى او كار مى كنند.گروهى از ايشان ماءمور حيات بخشى ، و گروهى ديگر ماءمور مرگ ، و گروهى دست اندركار روزى رسانى ، و گروهى ماءمور وحى اند؛ و همچنين بقيه فرشتگان هر كداممشغول يكى از كارهاى بشرند. بنابراين فرشتگان اسباب الهى و ياورانى براىانسانند كه او در راه رسيدنش به سعادت و كمال يارى مى كنند. خداى سبحان از زبانفرشتگان فرموده است :
((نحن اولياؤ كم فى الحياة الدنيا و فى الآخرة .))(330)
ما در زندگى اين جهان و در آن جهان متولى امور شماييم .
فرشتگان واسطه گان رحمت و كرامت خداوند بر انسانند يعنى فرشتگان مؤ يد و راهنما وياور آنانند كه خود را تحت ولايت الهى قرار مى دهند و خواستار هدايت و رستگارى اند.
در مقابليارى و راهنمايى فرشتگان ، يارى و گمراهى شياطين قرار دارد، آنها نيز انسانهايى راكه خود را تحت ولايت شيطان قرار مى دهند، در جهت گمراهى و تباهى يارى و راهنمايى مىكنند و به هلاكت و خسران مى رسانند، ولى در اين امر هيچ سلطه اى بر انسان ندارند مگراينكه انسان خود راه نفوذ و سلطه را براى آنها بگشايد. مهمترين بحث در تاءثير شيطانبر انسان ، دريافت نسبت شيطان با انسان و حيطه و ميدان تصرف او در انسان است . اينحقيقت در قرآن كريم چنين آمده است :
((قال رب بما اغويتنى لازينن لهم فى الارض و لاغوينهم اجمعين الا عبادك منهمالمخلصين . قال : هذا صراط على مستقيم . ان عبادى ليس لك عليهم سلطان الا من اتبعك منالغاوين .))(331)
(ابليس ) گفت : پروردگارا، به سبب آنكه مرا گمراه ساختى ، من نيز (گمراهى شان را)در زمين برايشان مى آرايم و همه را گمراه خواهم ساخت جز بندگان مخلص تو را. فرمود:اين راهى است راست (كه ) به سوى من (منتهى مى شود). در حقيقت ، تو را بر بندگان منتسلطى نيست ، مگر كسانى از گمراهان كه تو را پيروى كنند.
خداوند به شيطان فرمان داد كه به مرتبه اى از وجود كه فوق مرتبه اوست سجده كند،ولى چون شيطان به مرتبه خود قانع نبود و براى خود نحوه اىاستقلال قائل بود، خود را مطرح ساخت و از سجده بر آدم سرپيچى كرد و گردنكشى نمودو همين امر سبب دورى اش از رحمت خدا و سقوطش شد؛(332) و اينك غفلت و گمراهى خود رابه خدا نسبت مى دهد و گناه خويش را از او مى بيند. در حالى كه او در اين گمراهى قاصرنبود، بلكه مقصر بود. او از مرتبه آدم (ع ) آگاه بود و مى دانست كه او ((معلم به همهاسما)) است و بايد او را سجده كند.
شيطان اعلام كرد كه به واسطه آراستن امور (دنيا) همه انسانها را گمراه مى سازد جز((مخلصين )) را، يعنى آنان را كه جز خدا نمى بينند و جز خدا نمى خواهند. مخلصين آنانندكه خدا ايشان را براى خود خالص كرده است ، پس از آنكه آنان خود را براى خدا خالصكردند، يعنى غير خدا كسى در ايشان سهمى و نصيبى ندارد و در دلهايشان جايى وجودندارد كه غير خدا در آن منزل كند و آنان جز به ياد خدا نيستند، و شيطان هم هر چند از كيد ووسوسه هاى خود در دل آنان بيفكند، همان وساوس برمى گردد و ياد خدا مى شود و همانچيزهايى كه ديگران را از خدا دور مى سازد، ايشان را به خدا نزديك مى كند،(333)كسى كه به غير خدا توجه ندارد، جاى نفوذ ندارد. راه نفوذ شيطان ، خودبينى وخودخواهى و ظاهربينى و دنيادوستى است . پس شيطان هيچ راه نفوذى به مخلصين ندارد. اماخداوند خلاف ادعاى ابليس كه گفت : همه را گمراه مى كنم جز بندگان مخلص تو را؛فرمود: تو هيچ يك از بندگان مرا نمى توانى گمراه سازى ، تو راهى بر بندگان منندارى ، جز آنان كه خود از تو پيروى كنند، خود بخواهند كه تو در ايشان نفوذ كنى : ((ان عبادى ليس لك عليهم سلطان الا من اتبعك من الغاوين .))
سياق آيه كه در پاسخ و رد ادعاى ابليس است مى رساند كه منظور از ((عبادى )) فقطبندگان مخلص هستند، بلكه همه انسانهايند، مگر آنان كه خود گمراهى را اختيار كرده اندو اهل گمراهى اند. پس ‍ شيطان راههاى گمراهى را به ايشان نشان مى دهد و موارد ومصاديق تباهى را به انسانى كه گمراهى اختيار كرده است مى نماياند. شياطين برانسانى سلطه دارند كه خودبين و خودخواه است و بنده و اسير نفس اماره خويش است وخداوند بر او ((اذن سلطه )) داده است و اين نيز فقط جزاى اوست ، يعنى آن كه خود((غوايب اولى )) را بر خود خواست ، شيطان بر او راه مى يابد و او را همراه خود بهتباهى مى كشاند و اين ((غوايب ثانوى )) است و جزاى آن ((غوايب اولى )) است . بهديگر سخن : چون انسانى گمراهى را انتخاب كرد، در آن مسير يارى مى شود و اگر نكردهيچ سلطه اى در اين زمينه بر او نمى رود. حكومت شيطان فقط براهل گمراهى است ، نه بر همه مردمان ؛ و نه اين است كه او بر بندگان خدا سلطه دارد ومخلصين را استثنا كرده است . آدم و فرزنداش همگى بندگان خدايند و چنان نيست كه ابليسپنداشت كه فقط مخلصين بنده اويند و چون بنده اويند به شيطان اجازه تسلط بر ايشانداده نشده است ، بلكه همه افراد بشر بنده خدايند و او مالك و مدبر همه است ، اما قضاىالهى چنين است كه خداوند شيطان را بر افرادى كه خودشانميل به پيروى از او دارند و سرنوشت خود را به دست او مى سپارند، مسلط كرده است واينهايند كه شيطان برشان حكمفرمايى مى كند.(334) اين حقيقت در آيات قرآن كريممكرر آمده است .
((انما سلطانه على الذين يتولونه و الذين هم به مشركون .))(335)
تسلط او فقط بر كسانى است كه وى را به سرپرستى برمى گيرند، و بر كسانىكه آنها به خاك شرك مى ورزند.
((كتب عليه انه من تولاه فانه يضله و يهديه الى عذاب السعير.))(336)
بر شيطان مقرر شده است كه هر كس او را به دوستى گيرد، قطعا او وى را گمراه مىسازد و به عذاب آتشش مى كشاند.
((و استقزز من استطعت منهم بصوتك و اجلب عليهم بخيلك و رجلك و شاركهم فىالاموال و الاولاد وعدهم و ما يعدهم الشيطان الا غرورا، ان عبادى ليس لك عليهم سلطان وكفى بربك وكيلا.))(337)
و از ايشان هر كه را توانستى با آواى خود تحريك كن و با سواران و پيادگانت بر آنهابتاز و با آنان در اموال و اولاد شركت كن و به ايشان وعده بده و شيطان جز فريب بهآنان وعده اى نمى دهد. در حقيقت ، تو را بر بندگان من تسلطى نيست ، و حمايتگرى (چون )پروردگارت بس است .
ميدان تاخت و تاز شيطان ادراكات و تخيلات و اوهام آدمى است . وى نخست در عواطف نفسانىانسان يعنى در بيم و اميد و در آمال و آرزوهاى آدمى و در شهوت و غضب بشر تصرف مىكند، و سپس در افكار و اراده اى كه از اين عواطف برمى خيزد. شيطان امورباطل و زشتيها و پليديها را از راه ميل و رغبتى كه عواطف بشرى به آن دارد، در نظر آدميانمى آرايد و بدين وسيله گمراهشان مى كند. مثلا زنا را كه يكى از گناهان است از آنجا كهمطابق ميل شهوانى انسان است ، آن قدر در نظرش مى آرايد تا بتدريج پليدى و زشتى آنكاسته مى شود و بزرگى گناه كوچك جلوه مى نمايد و توجه به عواقب آنزايل مى شود؛ و به جايى مى رسد كه تصديق به خوبى آن مى كند و مرتكبش مىشود.(338)
((يعدهم و يمنيهم و ما يعدهم الشيطان الا غرورا.))(339)
(آرى ،) شيطان به آنان وعده مى دهد، و ايشان را در آرزوها مى افكند، و جز فريب به آنانوعده نمى دهد.
البته تصرفات شيطان در ادراك انسان تصرف طولى است ، نه تصرف عرضى ، تابا استقلال انسان در كارهايش منافات داشته باشد. او فقط مى تواند در ادراك انسان بهواسطه امور دنيايى از راه فريب و آراستن امور تصرف نمايد وباطل را به جاى حق نشاند و باطل را به لباسى حق جلوه دهد و كارى كند كه انسان با هرچيز كه ارتباط برقرار مى كند، به وجه باطل آن چيز نظر داشته باشد تا او را بفريبدو از حق بگرداند كه در نتيجه از هيچ چيز بهره اى درست و در جهتكمال خود نمى برد. چنين انسانى خود را در هستىمستقل مى بيند و همين فكر او را بكلى از حق و زندگى حقيقىغافل مى سازد. وقتى انسان كارش به جايى رسيد كه از هر چيز وجههباطل آن را درك كرد، و از وجهه حق آن غافل شد، رفته رفته دچار غفلتى ديگر مى گرددكه ريشه همه گناهان است و آن غفلت از مقام حق تبارك و تعالى است .
بنابراين خود را مستقل ديدن ، و از پروردگار خودغافل شدن ، و جميع اوهام و افكار باطل و هر شرك و ستمى كه مترتب و متفرع بر آن است ،همه اينها از تصرفات شيطان است ، گرچه چنين شخصى از آنجا كه خود رامستقل مى داند، اين اوهام و افكار را نيز از خود مى پندارد، زيرا معنى فريب شيطان خوردنو در تحت ولايت او درآمدن همين است كه انسان گمراه بشود و نداند چه كسى او را گمراهكرده است .(340)
((انه يراكم هو و قبيله من حيث لاترونهم انا جعلنا الشياطين اولياء للذين لايؤ منون.))(341)
در حقيقت ، او و قبيله اش ، شما را از آنجا كه آنها را نمى بينيد، مى بينند. ما شياطين راسرپرستان كسانى قرار داديم كه ايمان نمى آورند.
بنابراين مشيت الهى بر اين است كه فرشتگان و شياطين بتوانند انسان را در جهات درستو نادرستى يارى كنند و در تربيت انسان نقشى مؤ ثر وفعال داشته باشند؛ و نيز گمراهى انسان به دست شيطان ، جزاى انتخاب و خواست تباهبشر است ، و اينكه شيطان اهل گمراهى را گمراه مى كند نيز در چارچون اذن خدا و مشيت او وبه عنوان مجازات خداوند در مورد اهل گمراهى است . اين سنت همه جانبه و هميشگى اوست .
اراده انسان
از مهمترين عوامل مؤ ثر در تربيت اراده خود آدميان به نحو اقتضاست ، انسان موجودى استكه در ابتداى آفرينشش پاك از هر اقتضايى است ، نه اقتضاى سعادت دارد و نه اقتضاىشقاوت و نسبتش به اين دو امر يكسان است ، هم مى تواند راه خير و اطاعت را كه راهفرشتگان است كه جز فرمانبردارى از آنان ساخته نيست اختيار كند و هم راه شر و معصيترا كه راه ابليس و لشكريان اوست كه جز مخالفت و نافرمانى چيزى ندارند. انسان بههر راه در زندگى اش ميل كند، به همان راه مى افتد واهل آن راه كمكش مى كنند و آنچه را دارند در نظرش جلوه مى دهند و او را به سرمنزلى كهراهشان بدان منتهى مى گردد راهنمايى مى كنند، و آنسرمنزل يا بهشت است يا دوزخ ، يا سعادت است يا شقاوت .(342)
سعادت عبارت است از رسيدن هر شخصى با حركت ارادى خود به كمالى كه در خلقت اونهاده شده است .(343) و شقاوت دور شدن انسان است از مسيركمال با حركت ارادى خود و تباه ساختن استعدادهاى الهى خويش .
((انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا.))(344)
ما راه را به انسان نشان داديم ، خواه شاكر باشد (و پذيرا گردد)، يا ناسپاس .
خداى متعال انسان را به مسيرى كه او را به غايت مطلوب يعنى حق مى رساند، راه نموده وارائه طريق كرده است ؛ مسيرى كه بر انسان واجب است كه در زندگى دنيايى اش آن رابپيمايد تا با پيمودن آن به سعادت دنيا و آخرت برسد. و البته راهى كه خداى سبحانانسان را بدان هدايت كرده راهى است اختيارى و شكر و كفرى كه بر هدايت مذكور مترتب است، در اختيار انسان قرار داده شده است و هر انسانى به هر يك از آن دو كه بخواهد مى تواندمتصف شود و اكراه و اجبارى در كار نيست .(345)
سعادت و شقاوت آدمى به دست خود اوست و انسان خود نقشى مهم و مؤ ثر در سرنوشتخويش دارد. امام خمينى (ره ) در اين باره مى فرمايد:
((آنچه كه بر سر انسان مى آيد از خير و شر، از خود آدم است . آنچه كه انسان را بهمراتب عالى انسانيت مى رساند، كوشش خود انسان (است ) و آنچه كه انسان را به تباهىدر دنيا و آخرت مى كشد خود انسان و اعمال خود انسان است . اين انسان است كه خداى تباركو تعالى به طورى خلق فرموده است كه راه راست و كج را مى تواند انتخابكند...))(346)
مقدرات انسان قبل از هر چيز و هر كس در دست خود انسان است و هر گونه تغيير ودگرگونى در خوشبختى و بدبختى مردمان در درجه نخست به خود ايشان بازگشت مىكند.(347) قضاى الهى چنين است كه آنچه به انسان مى رسد بازگشت به خود انسانمى كند و نتيجه و محصول ميل و اراده و عملكرد خود اوست .
((ان الله لايغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم .))(348)
در حقيقت ، خداوند حال قومى را تغيير نمى دهد تا آنانحال خود را تغيير دهند.
انسان مى تواند در نفسانيات خود دگرگونى ايجاد كند وحال خود را تغيير دهد و سعادت و شقاوت خود را ترسيم نمايد. امام خمينى (ره ) در اينباره مى نويسد:
((انسان هر انسانى كه باشد مادام كه در عالم طبيعت است و با ماده اولىقابل تطور و دگرگونى و اختلاف دمساز است ، قابليت تطور و دگرگونى و تغييردارد، يا به سوى سعادت و كمالات شايسته آن ، و يا به سوى شقاوت و امور مخالف بااصل فطرتش ؛ و همه اين امور به سبب كسب وعمل انسان است .
بنابراين انسان شقى و فاسدالعقيده ، و بداخلاق و زشت كردار مى تواند به سبب كسب وعمل خود و رياضت و مشقتى كه تحمل مى كند شخصى كاملا سعادتمند و مؤ من شود و تمامعقايد و اخلاق و اعمال خود را به سمت ديگر متحول سازد، و همين گونه استحال انسان سعادتمند كه مى تواند به سبب كسب وعمل خود شقى و بدبخت شود. و اين از آن روست كه ماده اولى قابليتتحول و دگرگونى دارد، و آنچه به وى افاضه شده است بعد از تطوراتش در مراتبطبيعت از نطفه تا آنجا كه قابليت افاضه روح بر آن مى شود همان نفس اوليه و اصلىاست كه شايسته كمالات و اضداد آن است ، و چون كمالات نفسانى را كسب كرد، آن ماده اولىو اصلى باطل نمى شود و آن كمالات ذات و ذاتيات آن نمى شود و ممكن است دچاردگرگونى شود و تغيير كند، همان طور كه درطول تاريخ در موارد متعدد مشاهده شده كه كافر و بداخلاق و زشت كردار، مؤ من و خوشاخلاش و نيك كردار شده است و بالعكس .
بنابراين ، انسان در تغيير اخلاق و عقايد فاعل مختار است و اين امكان براى او هست كه بااختيار خود عقايد حقه و اخلاق فاضله و ملكات حسنه راتحصيل كند. البته گاهى اين امر به رياضت نفس وتحمل مشقتهاى علمى و عملى نياز دارد. و دليل بر امكان اين تغيير، دعوت پيامبران وبنيانگذاران دين عليهم الصلاة و السلام و ارائه راه درمان (انسانها) به وسيله ايشاناست ، زيرا اينان اطباى جانها و روحها بوده اند. پس اينكه معروف شده است كه فلاناخلاق از ذاتيات و فطريات است و تغيير در آن و تخلف از آن ناممكن است ، سخنى نادرستاست ، زيرا هيچ يك از عقايد و اخلاق و ملكات ذاتى انسان نيست ، بلكه همه آنها از عوارضوجود و غير ذاتى و جعلى است ، چنانكه مشاهده مى كنيم كه عقايد و اخلاق و ملكات بتدريجدر انسان حاصل مى شود و با تكرار تدريجى رو بهكمال مى رود؛ و اينها امورى است كه كامل و ناقص مى شود، و هيچ چيز از ذات و ذاتيات اينچنين نيست .))(349)
بدين ترتيب اراده عاملى بسيار مهم در شكل گيرى عقايد و اخلاق و ملكات انسان است و راهرسيدن انسان به خواسته هايش بر او باز است . امير مؤ منان على (ع ) فرموده است :
((من طلب شيئا ناله او بعضه .))(350)
آن كه چيزى را جويد، بدان يا به برخى از آن رسد.
سايه حق بر سر بنده بود
عاقبت جوينده يابنده بود
گفت پيغمبر كه چون كوبى درى
عاقبت زان در برون آيد سرى (351)
چون نشينى بر سر كوى كسى
عاقبت بينى تو هم روى كسى
چون ز چاهى مى كنى هر روز خاك
عاقبت اندر رسى در آب پاك (352)
البته اراده انسان در دوران جوانى و قوت وجود براى تربيت انسان مؤ ثرتر است و هرچه وجود آدمى رو به ضعف و سستى مى رود، اراده نيز كاستى مى گيرد و كار اصلاحدشوارتر مى شود؛(353) هر چند كه انسان بايد پيوسته و تحت هر اوضاع و احوالىاراده اصلاح داشته باشد و تلاش كند و نااميد نگردد. از امير مؤ منان على (ع ) وارد شدهاست :
((عليك بالجد و ان لم يساعد الجسد.))(354)
بر تو باد به كوشش و جديت ، اگرچه پيكر همراهى نكند.
از امام صادق (ع ) نيز خبرى وارد شده است كه پرده از اين حقيقت برمى دارد كه اراده انسانتا چه اندازه مؤ ثر در تربيت و كارساز است . آن حضرت فرموده است :
((ما ضعف بدن عما قويت عليه النية .))(355)
هيچ پيكرى در برابر اراده قوى ضعيف نيست .
بنابراين سعادت و شقاوت انسان تحت تاءثير اراده اوست و آدمى نمى تواند بار تباهىخود را بر دوش عوامل ديگر بگذارد و هر كس ‍ در گرو كسب وعمل خويش است .
((و لاتزر وازرة وزر اخرى و ان تدع مثقلة الى حملهالايحمل منه شى ء و لو كان ذاقربى انما تنذر الذين يخشون ربهم بالغيب و اقامواالصلاة و من تزكى فانما يتزكى لنفسه و الى الله المصير.))(356)
هيچ كس بار گناه ديگرى را برندارد، و اگر گرانبارى كسى را به برداشتن بارخويش بخواند، چيزى از آن برداشته نمى شود، هر چند از نزديكان (وى ) باشد. جز ايننيست كه تو كسانى را بيم مى دهى (بيم دادن تو تنها در كسانى تاءثير مى كند) كه ازپروردگارشان در نهان مى ترسند و نماز برپا مى دارند؛ و هر كه پاكيزگى جويدتنها براى خود پاكيزگى مى جويد، و فرجام (كارها) به سوى خداست .
تا انسان اراده اصلاح نداشته باشد و تا در دلى خدا ترسى بيدار نشود،عوامل بيرونى تاءثيرى نخواهد كرد. خوشبختى و بدبختى انسان به خود او باز مىگردد. امير مؤ منان على (ع ) فرموده است :
((السعيد من وعظ بغيره و الشقى من انخدع لهواه و غروره .))(357)
خوشبخت كسى است كه از ديگران پند پذيرد (و خود را به پاكى پرورش دهد) و بدبختكسى است كه فريب هواى نفس خويش ‍ خورد (و به ناپاكى گرايد).
بدين ترتيب مجموعه عوامل ياد شده به نحو اقتضا بر انسان تاءثير مى گذارد و شاكلهانسان را به وجود مى آورد و آنچه از انسان ظهور و بروز مى كند بر اساس اين شاكلهاست .(358)
براى اينكه ساختار تربيتى انسان سامانى درست بيابد و بتوان به اهداف كلى تربيتدست يافت و به سوى غايت تربيت سير كرد، بايد هر حركت وفعل تربيتى مبتنى بر اصولى علمى استوار باشد كه در بحث بعد به مهمترين آنها مىپردازيم .

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation