بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 17, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     TAFSIR01 -
     TAFSIR02 -
     TAFSIR03 -
     TAFSIR04 -
     TAFSIR05 -
     TAFSIR06 -
     TAFSIR07 -
     TAFSIR08 -
     TAFSIR09 -
     TAFSIR10 -
     TAFSIR11 -
     TAFSIR12 -
     TAFSIR13 -
     TAFSIR14 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

سپس وضع همين مجرمان كافر و منكران معاد را كه در قيامت با مشاهده صحنه هاى مختلف آناز گذشته خود سخت نادم و پشيمان مى شوند چنين مجسم كرده مى گويد: (اگر ببينىمجرمان را هنگامى كه در پيشگاه پروردگارشان سر به زير افكنده مى گويند:پروردگارا! آنچه وعده كرده بودى ديديم و شنيديم ما پشيمانيم ، ما را باز گردان تاعمل صالح بجا آوريم ، ما به اين جهان قيامت يقين داريم ) (در تعجب فرو خواهى رفت )(و لو ترى اذ المجرمون ناكسوا رؤ سهم عند ربهم ربنا ابصرنا و سمعنا فارجعنانعمل صالحا انا موقنون ).
به راستى تعجب مى كنى كه آيا اين افراد سر بزير و نادم و پشيمان ، همان مغرورانسركش و چموش هستند كه در دنيا در برابر هيچ حقيقتى سر فرود
نمى آوردند؟ اما اكنون كه صحنه هاى قيامت را مى بينند و به مقام شهود مى رسند به كلىتغيير موضع مى دهند تازه اين تغيير موضع و بيدارى زود گذر است ، و طبق آيات ديگرقرآن اگر به اين جهان باز گردند به همان روش خود ادامه مى دهند (انعام آيه 28).
(ناكس ) از ماده (نكس ) (بر وزن عكس ) به معنى وارونه شدن چيزى است و در اينجابه معنى سر به زير افكندن است .
مقدم داشتن (ابصرنا) (ديديم ) بر (سمعنا) (شنيديم ) به خاطر آنست كه در قيامتنخست انسان با صحنه ها روبرو مى شود و بعد باز خواست الهى و فرشتگان او را مىشنود.
ضمنا از آنچه گفتيم معلوم مى شود منظور از مجرمان در اينجا، كافران و بخصوص منكرانقيامتند.
به هر حال اين نخستين بار نيست كه در آيات قرآن با اين مساله روبرو مى شويم كهمجرمان به هنگام مشاهده نتائج اعمال و آثار عذاب الهى ، سخت پشيمان مى شوند، وتقاضاى بازگشت به دنيا مى كنند، در حالى كه از نظر سنت الهى چنين بازگشتى امكانپذير نيست ، همانگونه كه بازگشت نوزاد به رحم مادر، و ميوه جدا شده از درخت به درختممكن نخواهد بود.
اين نكته نيز قابل توجه است كه تنها تقاضاى مجرمان بازگشت به دنيا براى انجامعمل صالح است ، و از اين به خوبى روشن مى شود كه تنها سرمايه نجات در قيامتاعمال صالح است ، اعمالى كه از قلبى پاك و آكنده از ايمان و با خلوص نيت انجام مىگيرد.
و از آنجا كه اين همه اصرار و تاكيد براى پذيرش ايمان ، ممكن است اين توهم را ايجادكند كه خداوند توانائى ندارد نور ايمان را در قلب آنها پرتوافكن
كند، در آيه بعد مى افزايد: (اگر ما مى خواستيم به هر انسانى (اجبارا) هدايت لازمش رامى داديم ) (و لو شئنا لاتينا كل نفس هداها).
مسلما ما چنين قدرتى داريم ، ولى ايمانى كه از طريق اجبار و الزام ما تحقق يابد ارزشچندانى ندارد، اراده ما بر اين تعلق گرفته است كه نوع انسان را به اين افتخارنائل كنيم كه (مختار) باشد، و راه تكامل را با پاى خويش بسپرد.
لذا در پايان آيه مى فرمايد: (من آنها را آزاد گذاردم ولى مقرر كرده ام كه دوزخ را ازانسانهاى بى ايمان و گنهكار از جن و انس همگى پر كنم ) (و لكن حقالقول منى لاملئن جهنم من الجنة و الناس اجمعين ).
آرى آنها با سوء اختيار خود اين راه را طى كرده اند و مستحق مجازاتند، و ما هم اراده قاطعداريم بر اينكه دوزخ را از آنان پر كنيم .
با توجه به آنچه در بالا گفتيم و با توجه به صدها آيه قرآن كه انسان را موجودىمختار و صاحب اراده ، و مكلف به تكاليف و مسئول در برابراعمال خويش ، و قابل هدايت بوسيله پيامبران و تهذيب نفس و خودسازى ، مى داند، هرگونه توهم دائر بر اينكه آيه فوق دليل بر جبر است - آنچنان كه فخر رازى وامثال او پنداشته اند - منتفى مى شود.
ممكن است جمله قاطع و كوبنده فوق اشاره به اين باشد كه مبادا تصور كنيد، رحمانيت ورحيميت خداوند، مانع از مجازات مجرمان آلوده و ستمگر است ، مبادا به آيات رحمت مغرورشويد و خود را از مجازات الهى معاف بشمريد كه رحمت او جائى دارد و غضب او جائى .
او مسلما - مخصوصا با توجه به لام قسم در جمله (لاملئن ) و نون تاكيد در آخر آن -به اين وعده خود وفا خواهد كرد، و دوزخ را از اين دوزخيان پر مى كند، كه اگر نكند برخلاف حكمت است .
لذا در آيه بعد مى گويد: ما به اين دوزخيان خواهيم گفت : (بچشيد عذاب جهنم را بهخاطر اينكه لقاى امروز خود را فراموش كرديد، و ما نيز شما را به دست فراموشىسپرديم )! (فذوقوا بما نسيتم لقاء يومكم هذا انا نسيناكم ).
(و نيز بچشيد عذاب هميشگى را به سبب اعمالى كه انجام مى داديد) (و ذوقوا عذابالخلد بما كنتم تعملون ).
بار ديگر از اين آيه استفاده مى شود كه فراموش كردن دادگاهعدل قيامت سر چشمه اصلى بدبختيهاى آدمى است ، و در اين صورت است كه خود را دربرابر قانونشكنيها و مظالم آزاد مى بيند، و نيز از اين آيه به خوبى روشن مى شود كهمجازات ابدى در برابر اعمالى است كه انسان انجام مى دهد و نه چيز ديگر.
ضمنا منظور از فراموش كردن پروردگار نسبت به بندگانش ، بى اعتنائى و تركحمايت و فريادرسى است و گر نه همه عالم هميشه نزد پروردگار است و فراموشى درباره او معنى ندارد.
نكته ها:
1 - استقلال روح و اصالت آن
نخستين آيه از آيات فوق كه دلالت بر قبض ارواح به وسيله فرشته مرگ دارد ازدلائل استقلال روح آدمى است .
زيرا تعبير به (توفى ) كه همان دريافت داشتن و قبض كردن است نشان مى دهد كهروح پس از جدائى از بدن باقى مى ماند، و نابود نمى شود، و اصولا تعبير از انسان درآيه فوق به (روح ) يا (نفس ) گواه ديگرى بر اين معنى است
زيرا طبق عقيده ماديين ، روح چيزى جز خواص (فيزيك و شيميائى ) سلولهاى مغزى نيستكه با فناى بدن نابود مى شود، درست مانند از بين رفتن حركات عقربه ساعت بعد ازنابودى آن .
طبق اين عقيده ، روح چيزى نيست كه حافظ شخصيت انسان باشد بلكه جزئى از خواص جسماو است كه با متلاشى شدن جسم از بين مى رود.
دلائل فلسفى متعددى بر اصالت و استقلال روح در دست داريم كه ما گوشه اى از آن راذيل آيه 85 سوره اسراء (جلد 12 صفحه 254 به بعد) آورديم منظور در اينجا بياندليل نقلى بر اين موضوع بود كه آيه فوق ، از آن آياتدال بر اين معنى محسوب مى شود.
2 - فرشته مرگ (ملك الموت )
از آيات مختلف قرآن مجيد استفاده مى شود كه خداوند امور اين جهان را بوسيله گروهى ازفرشتگان تدبير مى كند، چنانكه در آيه 5 سوره (نازعات ) مى فرمايد: فالمدبراتامرا: (سوگند به فرشتگانى كه به فرمان خدا تدبير امور مى كنند).
مى دانيم سنت الهى بر اين است كه مشيت خود را از طريق اسباب پياده كند.
و گروهى از اين فرشتگان ، فرشتگان قبض ارواحند كه در آيات 28 و 33 سورهنحل و بعضى ديگر از آيات قرآن به آنها اشاره شده است ، و در راءس آنها (ملك الموت) قرار دارد.
احاديث زيادى در اين زمينه ، نقل شده كه اشاره به بعضى از آنها از جهاتى لازم به نظرمى رسد:
1 - در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم كهفرمود: الامراض
و الاوجاع كلها بريد الموت و رسل الموت ! فاذا حانالاجل اتى ملك الموت بنفسه فقال يا ايها العبد! كم خبر بعد خبر؟ و كمرسول بعد رسول ؟ و كم بريد بعد بريد؟ انا الخبر الذى ليس بعدى خبر!:
(بيماريها و دردها همگى قاصدان مرگ و فرستادگان او هستند، هنگامى كه عمر انسانبه سر مى رسد، فرشته مرگ مى آيد (او از ديدن فرشته مرگ وحشت مى كند و آن را بىمقدمه مى پندارد ولى ) او مى گويد: (اى بنده خدا چه اندازه خبر بعد از خبر ورسول بعد از رسول و پيك بعد از پيك براى تو فرستادم ؟ اما من آخرين خبرم ، و بعد ازمن ، خبرى نيست )!
سپس مى گويد: (دعوت پروردگارت را اجابت كن خواه از روىميل و خواه از روى اكراه )! و هنگامى كه فرشته مرگ قبض روح او مى كند، فريادبستگان بلند مى شود او صدا مى زند على من تصرخون ؟ و على من تبكون ؟ فو الله ماظلمت له اجلا و لا اكلت له رزقا بل دعاه ربه : (بر چه كسى فرياد مى كشيد؟ و براىچه كسى اشگ مى ريزيد؟ به خدا سوگند وقت او به پايان رسيده بود، و تمام روزىخود را دريافت داشته بود، پروردگارش از او دعوت كرد و او دعوت حق را اجابت نمود).
فليبك الباكى على نفسه ، و ان لى فيكم عودات و عودات حتى لا ابقى فيكم احدا: (اگرمى خواهيد گريه كنيد بر خويشتن بگرييد!، من باز هم كرارا به ميان شما مى آيم ! تايكنفر از شما را باقى نگذاريم )!.
يكبار ديگر اين حديث تكان دهنده را مطالعه كنيد كه حقايق بسيارى در آن نهفته است .
2 - در حديث ديگرى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم كه پيامبر اسلام (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) براى عيادت مردى از انصار به خانه او آمد فرشته مرگ را بالاىسر او ديد، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )
فرمود: با اين دوست من با مدارا و لطف رفتار كن چرا كه او مردى با ايمان است ، عرضكرد اى محمد! بشارت بر تو باد كه من نسبت به همه مؤ منان با محبتم و بدان اى محمد(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به هنگامى كه قبض روح بعضى از فرزندان آدم را مىكنم خانواده او فرياد مى كشند، من در كنار خانه مى ايستم ، مى گويم من گناهى ندارم(عمر او پايان يافته بود) من باز كرارا به ميان شما بر مى گردم ! بهوش باشيد،بهوش !
سپس مى افزايد: ما خلق الله من اهل بيت مدر و لا شعر و لا وبر، فى بر و لا بحر الا و انااتصفحهم فى كل يوم و ليلة خمس مرات حتى انى لاعرف بصغيرهم و كبيرهم منهم بانفسهم: (خدا هيچ انسانى را از ساكنان شهر و بيابان ، خانه و خيمه ، در خشكى و دريا،نيافريده ، مگر اينكه من در هر شبانه روز پنج بار دقيقا به آنها نگاه مى كنم تا آنجاكه من صغير و كبير آنها را بهتر از خودشان مى شناسم )!.
روايات ديگرى نيز به همين مضمون در منابع مختلف اسلامى آمده است كه مطالعه مجموعآنها هشدارى است براى همه انسانها كه بدانند ميان آنان و مرگ فاصله زيادى نيست !، ودر يك لحظه كوتاه ممكن است همه چيز پايان گيرد.
آيا با اين حال جاى اين است كه انسان به زرق و برق اين جهان مغرور گردد و آلوده انواعظلم و گناه شود، و از عاقبت كار غافل بماند؟
آيه و ترجمه


إ نما يؤ من بايتنا الذين إ ذا ذكروا بها خروا سجدا و سبحوا بحمد ربهم و هم لايستكبرون(15)
تتجافى جنوبهم عن المضاجع يدعون ربهم خوفا و طمعا و مما رزقنهم ينفقون(16)
فلا تعلم نفس ما اءخفى لهم من قرة اءعين جزاء بما كانوا يعملون(17)
اءفمن كان مؤ منا كمن كان فاسقا لا يستون(18)
اءما الذين ءامنوا و عملوا الصلحت فلهم جنت الماءوى نزلا بما كانوا يعملون(19)
و اءما الذين فسقوا فماءوئهم النار كلما اءرادوا اءن يخرجوا منها اءعيدوا فيها وقيل لهم ذوقوا عذاب النار الذى كنتم به تكذبون(20)


ترجمه :

15 - تنها كسانى به آيات ما ايمان مى آورند كه هر وقت اين آيات به آنها ياد آورى شودبه سجده مى افتند، و تسبيح و حمد پروردگارشان را بجاى مى آورند و تكبر نمى كنند.
16 - پهلوهايشان از بسترها در دل شب دور مى شود (بپا مى خيزند و رو به درگاه خدا مىآورند) پروردگار خود را با بيم و اميد مى خوانند، و از آنچه به آنها روزى داده ايم انفاقمى كنند.
17 - هيچكس نمى داند چه پاداشهاى مهمى كه مايه روشنى چشمها مى گردد براى آنهانهفته شده ، اين جزاى اعمالى است كه انجام مى دادند.
18 - آيا كسى كه با ايمان باشد همچون كسى است كه فاسق است ؟ نه ، هرگز اين دوبرابر نيستند!.
19 - اما كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند باغهاى بهشت جاويدان از آن آنهاخواهد بود، اين وسيله پذيرائى (خداوند) از آنهاست درمقابل اعمالى كه انجام مى دادند.
20 - و اما كسانى كه فاسق شدند (و از اطاعت پروردگارشان بيرون رفتند) جايگاههميشگى آنها آتش است هر زمان بخواهند از آن خارج شوند آنها را به آن باز مى گردانند وبه آنها گفته مى شود بچشيد عذاب آتشى را كه انكار مى كرديد!.
تفسير:
پاداشهاى عظيمى كه هيچكس از آن آگاه نيست !
مى دانيم روش قرآن اين است كه بسيارى از حقايق را در مقايسه با يكديگر بيان مى كند،تا كاملا مفهوم و دلنشين گردد.
در اينجا نيز بعد از شرحى كه درباره مجرمان و كافران در آيات پيشين بيان شد بهصفات برجسته مؤ منان راستين مى پردازد، واصول عقيدتى و برنامه هاى
عملى آنها را به طور فشرده ضمن دو آيه با ذكر هشت صفت ، بيان مى دارد.
نخست مى فرمايد: (تنها كسانى به آيات ما ايمان مى آورند كه هر وقت اين آيات بهآنها ياد آورى شود به سجده مى افتند، و تسبيح و حمد پروردگارشان را بجا مى آورندو تكبر نمى كنند) (انما يؤ من باياتنا الذين اذا ذكروا بها خروا سجدا و سبحوا بحمدربهم و هم لا يستكبرون ).
تعبير به (انما) كه معمولا براى حصر است ، بيانگر اين نكته است كه هرگاه كسى دماز ايمان مى زند و داراى ويژگيهائى كه در اين آيات آمده نيست در صف مؤ منان راستين نمىباشد، او فردى ضعيف الايمان است كه نمى توان وى را به حساب آورد.
در اين آيه چهار قسمت از صفات آنها بيان شده :
1 - به محض شنيدن آيات الهى به سجده مى افتند، تعبير به (خروا) به جاى(سجدوا) اشاره به نكته لطيفى است كه اين گروه مؤ منان بيداردل به هنگام شنيدن آيات قرآن چنان شيفته و مجذوب سخنان پروردگار مى شوند كه بىاختيار به سجده مى افتند و دل و جان را در اين راه از دست مى دهند.
آرى نخستين ويژگى آنها همان عشق سوزان و علاقه آتشينشان به كلام محبوب و معبودشاناست .
همين ويژگى در بعضى ديگر از آيات قرآن به عنوان يكى از برجسته ترين صفاتانبياء ذكر شده است ، چنانكه خداوند در باره گروهى از پيامبران بزرگ مى گويد: اذاتتلى عليهم آيات الرحمن خروا سجدا و بكيا: (هنگامى كه آيات خداوند رحمان بر آنانخوانده مى شد به خاك مى افتادند و سجده مى كردند و گريه شوق سر مى دادند)(سوره مريم آيه 58).
گر چه (آيات ) در اينجا به طور مطلق ذكر شده ، ولى پيدا است كه منظور از آنبيشتر آياتى است كه دعوت به توحيد و مبارزه با شرك مى كند.
2 و 3 - نشانه دوم و سوم آنها (تسبيح ) و (حمد) پروردگار است ، از يكسو خدا رااز نقائص پاك و منزه مى شمرند، و از سوى ديگر او را به خاطر صفاتكمال و جمالش ، حمد و ستايش مى نمايند.
4 - وصف ديگر آنها تواضع و فروتنى و ترك هر گونه استكبار است چرا كه كبر وغرور نخستين پله نردبان كفر و بى ايمانى است ، و تواضع و فروتنى درمقابل حق و حقيقت نخستين گام ايمان است !
آنها كه در راه كبر و خود بينى گام بر مى دارند نه در برابر خدا سجده مى كنند، نهتسبيح و حمد او را بجا مى آورند، و نه حق بندگان او را به رسميت مى شناسند، آنها بتبزرگى دارند و آن خودشان است !
سپس به اوصاف ديگر آنها اشاره كرده مى گويد: (پهلوهايشان از بسترها دردل شب دور مى شود) بپا مى خيزند و رو به درگاه خدا مى آورند و به راز و نياز با اومى پردازند (تتجافى جنوبهم عن المضاجع ).
آرى آنها به هنگامى كه چشم غافلان در خواب است مقدارى از شب را بيدار مى شوند، و درآن هنگام كه برنامه هاى عادى زندگى تعطيل است وشواغل فكرى به حداقل مى رسد، و آرامش و خاموشى همه جا را گرفته و خطر آلودگىعبادت به ريا كمتر وجود دارد خلاصه بهترين شرائط حضور قلب فراهم است با تماموجودشان رو به درگاه معبود مى آورند، و سر بر آستان معشوق مى سايند، و آنچه دردل دارند با او در ميان مى گذارند، با ياد او زنده اند و پيمانه قلب خود را از مهر اولبريز و سرشار دارند.
سپس مى افزايد: (آنها پروردگار خود را با بيم و اميد مى خوانند) (يدعون ربهمخوفا و طمعا).
آرى دو وصف ديگر آنها (خوف ) و (رجا) يا (بيم ) و (اميد) است .
نه از غضب و عذاب او ايمن مى شوند، و نه از رحمتش ماءيوس مى گردند، توازن اين بيمو اميد كه ضامن تكامل و پيشروى آنها در راه خدا است همواره در وجودشان حكمفرما است .
چرا كه غلبه خوف بر اميد، انسان را به ياس و سستى مى كشاند.
و غلبه رجاء و طمع انسان را به غرور و غفلت وا مى دارد، و اين هر دو دشمن حركت تكاملىانسان در سير او به سوى خدا است .
آخرين و هشتمين ويژگى آنها اين است كه : (از آنچه به آنها روزى داده ايم انفاق مىكنند) (و مما رزقناهم ينفقون ).
نه تنها از اموال خويش به نيازمندان مى بخشند كه از علم و دانش ، نيرو و قدرت ، راءىصائب و تجربه و اندوخته هاى فكرى خوداز نيازمندان مضايقه ندارند.
كانونى از خير و بركتند، و چشمه جوشانى از آبزلال نيكيها كه تشنه كامان را سيراب و محتاجان را به اندازه توانائى خويش بى نيازمى سازند.
آرى اوصاف آنها مجموعه اى است از: عقيده محكم ، ايمان قوى ، عشق سوزان به الله ،عبادت و اطاعت ، كوشش و حركت ، و كمك در تمام ابعاد به بندگان خدا.
سپس در آيه بعد به پاداش عظيم و مهم مؤ منان راستين كه داراى نشانه هاى مذكور در دوآيه قبل هستند پرداخته ، با تعبير جالبى كه حكايت از اهميت فوق العاده پاداش آنان مىكند مى فرمايد: (هيچكس نمى داند چه پاداشهاى مهمى كه مايه روشنى چشمها مى گرددبراى آنها نهفته شده است )! (فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين ).
اين پاداش فوق العاده عظيم (جزاى بر اعمالى است كه انجام مى دادند) (جزاء بماكانوا يعملون ).
تعبير به (هيچكس نمى داند) و نيز تعبير به (قرة اعين ) (آنچه مايه روشنى چشمهااست ) بيانگر عظمت بى حساب اين مواهب و پاداشها است ، مخصوصا با توجه به اينكه(نفس ) به صورت نكره در سياق نفى آمده و به معنى عموم است ، و همه نفوس راشامل مى گردد حتى فرشتگان مقرب خدا و اولياى پروردگار.
تعبير به قرة اعين بدون اضافه به نفس اشاره به اين است كه اين نعمتهاى الهى كهبراى سراى آخرت به عنوان پاداش مؤ منان راستين تعيين شده چنان است كه مايهروشنائى چشم همگان ميگردد. قرة از ماده قر (بر وزن حر) به معنى سردى و خنكى است ، واز آنجا كه معروف است اشگ شوق همواره سرد و خنك ، و اشك غم و حسرت داغ و سوزان استتعبير به قرة اعين در لغت عرب به معنى چيزى است كه مايه خنك شدن چشم انسان مىگردد، يعنى اشك شوق را از ديدگانش جارى مى سازد و اين كنايه لطيفى است از نهايتخوشحالى .
ولى در فارسى اين تعبير وجود ندارد. بلكه مى گوئيم : مايه روشنى چشم او شد، ممكناست اين تعبير فارسى امروز از داستان (يوسف ) و (يعقوب ) از قرآن گرفته شدهباشد كه به گفته قرآن هنگامى كه بشارت دهنده نزد يعقوب آمد و پيراهن يوسف را برصورت او افكند چشمان نابيناى او ناگهان روشن شد! (سوره يوسف آيه 96) و اينتعبير نيز كنايه از شدت سرور است .
در حديث مى خوانيم كه پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )مى گويد: ان اللهيقول اعددت لعبادى الصالحين ما لا عين راءت ، و لا اذن سمعت ، و لا خطر على قلب بشر!:(خدامى فرمايد: من براى بندگان صالحم نعمتهائى فراهم كرده ام كه هيچ چشمى نديدهو هيچ گوشى نشنيده ، و بر فكر كسى نگذشته است )!.
در اينجا سؤ الى پيش مى آيد كه مفسر بزرگ مرحوم طبرسى در (مجمع البيان ) آن رامطرح كرده و آن اينكه : چرا اين پاداش ‍ عظيم مخفى نگاهداشته شده است ؟
سپس او سه جواب براى اين سؤ ال ذكر مى كند:
1 - امور مهم و بسيار پر ارزش چنان است كه با الفاظ و سخن به آسانى حقيقت آن رانميتوان درك كرد، و با اينحال گاهى اخفا و ابهام آن نشاطانگيزتر است و از نظر فصاحتبليغتر.
2 - اصولا چيزى كه مايه روشنى چشمها است آنقدر دامنه اش گسترده است كه علم و دانشآدمى به تمام خصوصيات آن نميرسد.
3 - چون اين پاداش براى نماز شب كه مخفى است قرار داده شده است متناسب اين است كهجزاى عمل نيز بزرگ و مخفى باشد (توجه داشته باشيد كه در آيه
قبل جمله تتجافى جنوبهم عن المضاجع اشاره است به مساله نماز شب ).
در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : ما من حسنة الا و لها ثواب مبين فىالقرآن ، الا صلوة الليل ، فان الله عز اسمه لم يبين ثوابها لعظم خطرها،قال : فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين : (هيچعمل نيكى نيست مگر اينكه ثواب روشنى در قرآن براى آن بيان شده مگر نماز شب كهخداوند بزرگ ثواب آن را روشن نساخته به خاطر اهميت آن ، لذا فرموده است : هيچكسنميداند چه ثوابهائى كه مايه روشنائى چشمان است براى آنها نهفته شده است ).
ولى از همه اينها گذشته به طورى كه قبلا نيز اشاره كرده ايم عالم قيامت عالمى استفوق العاده گستردهتر از اين جهان ، و حتى گستردهتر از زندگى دنيا در برابر زندگىجنين در شكم مادر، و اصولا براى ما محبوسان در چهار ديوار دنيا ابعادشقابل درك نيست ، و براى كسى قابل تصور نميباشد.
ما تنها سخنى از آن مى شنويم و شبحى از دورمى بينيم ، اما تا درك و ديد آن جهانى پيدانكنيم درك اهميت آن براى ما ممكن نيست ، همانگونه كه براىطفل در شكم مادر به فرض كه عقل و هوش كامل مى داشت درك نعمتهاى اين دنيا غير ممكن است.
همين تعبير در مورد شهيدان راه خدا آمده است كه وقتى شهيد روى زمين قرارمى گيرد زمين مىگويد آفرين بر روح پاكيزه اى كه از بدن پاكيزه اى پرواز مى كند بشارت باد برتو (ان لك ما لا عين راءت ، و لا اذن سمعت ، و لا خطر على قلب بشر)!.

آيه بعد مقايسه اى را كه در آيات گذشته بود به طور صريحتر روشن مى سازد، مىگويد: (آيا كسى كه مؤ من است همانند كسى است كه فاسق است ؟! نه هرگز اين دوبرابر نيستند) (ا فمن كان مؤ منا كمن كان فاسقا لا يستوون ).
جمله به صورت استفهام انكارى مطرح شده ، استفهامى كه پاسخ آن ازعقل و فطرت هر انسانى مى جوشد كه اين دو هرگز برابر نيستند، در عينحال براى تاكيد، با ذكر جمله (لا يستوون اين نابرابرى را مشخصتر مى كند.
در اين آيه ، (فاسق ) در مقابل (مؤ من ) قرار گرفته ، و ايندليل بر آن است كه فسق ، مفهوم گسترده اى دارد كه هم كفر راشامل مى شود، و هم گناهان ديگر را، چرا كه اين كلمه دراصل از جمله (فسقت الثمرة ) (يعنى ميوه از پوستش خارج شد و يا در موردى كه هستهخرما از گوشت آن جدا مى شود و به بيرون مى افتد) گرفته شده ، سپس به خارج شدناز اطاعت فرمان خدا و عقل ، اطلاق گرديده است ، و مى دانيم هر كس كفر مى ورزد و يا مرتكبگناهانى مى شود از فرمان پروردگار و خرد خارج شده است اين نكته نيزقابل توجه است ، كه ميوه مادامى كه در پوست خود قرار دارد سالم است ، همينكه از پوستخارج شد فاسد مى شود، و بنابراين فاسق شدنش همان و فاسد شدنش همان !
جمعى از مفسران بزرگ در ذيل اين آيه نقل كرده اند كه روزى (وليد بن عقبه ) به(على ) (عليه السلام ) عرض كرد انا ابسط منك لسانا و احد منك سنانا: (من از توزبانى گسترده تر و فصيحتر و نيزه اى تيزتر دارم )! (اشاره به اينكه به پندارخودش هم در سخنورى و هم در جنگ جوئى پيشتازتر است ).
على (عليه السلام ) در پاسخ او فرمود: ليس كماتقول يا فاسق !: (اين چنين نيست كه تو مى گوئى اى فاسق )! (اشاره به اينكه توهمان كسى هستى كه در داستان جمع آورى زكات از طايفه (بنى المصطلق ) آنها را متهمبه قيام بر ضد اسلام كردى
و خداوند در سوره حجرات در آيه 6 يا ايها الذين آمنوا ان جائكم فاسق بنبا فتبينوا... تورا تكذيب كرد و فاسق خواند).
بعضى در اينجا افزوده اند كه آيه ا فمن كان مؤ منا كمن كان فاسقا بعد از اين گفتگونازل شده ، اما با توجه به اينكه سوره مورد بحث (سوره سجده ) در مكهنازل گرديده و داستان (وليد) و (بنى المصطلق ) در مدينه اتفاق افتاد به نظرمى رسد كه اين از قبيل تطبيق آيه بر يك مصداق روشن باشد.
ولى بنابر قول بعضى از مفسران كه آيه فوق و دو آيه بعد از آن را مدنى مى دانندمشكلى از اين نظر باقى نميماند و مانعى ندارد كه اين سه آيه بعد از گفتگوى فوقنازل شده باشد.
به هر حال نه در ايمان عميق و ريشه دار امير مؤ منان على بن ابى طالب (عليه السلام )بحثى است و نه در فسق (وليد) كه به هر دو در آيات قرآن اشاره شده است .
آيه بعد، اين عدم مساوات را به صورت گسترده ترى بيان مى كند،مى فرمايد: (اما آنهاكه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند باغهاى بهشت جاويدان از آن آنها خواهد بود)(اما الذين آمنوا و عملوا الصالحات فلهم جنات الماوى ).
سپس مى افزايد (اين جنات ماوى ، وسيله پذيرائى خداوند از آنها است در
مقابل اعمالى كه انجام مى دادند) (نزلا بما كانوا يعملون ).
تعبير به (نزل ) كه معمولا به چيزى گفته مى شود كه براى پذيرائى مهمان آمادهمى كنند اشاره لطيفى است به اين جهت كه از مؤ منان در بهشت دائما همچون ميهمان پذيرائىمى شود، در حالى كه دوزخيان - چنانكه در آيه بعد خواهد آمد - همچون زندانيانى هستند كههر وقت هوس بيرون آمدن كنند باز گردانده مى شوند!
و اگر مى بينيم در آيه 102 سوره كهف چنين آمده : انا اعتدنا جهنم للكافرين نزلا: (ماجهنم را براى پذيرائى كافران آماده ساختيم ) در حقيقت ازقبيل فبشرهم بعذاب اليم است ، كنايه از اينكه بجاى پذيرائى ، آنها را مجازات و بجاىبشارت آنها را تهديد مى كند.
بعضى معتقدند كه (نزل ) نخستين چيزى است كه با آن از ميهمان تازه وارد پذيرائىمى شود (همان چاى و شربت در زمان ما) بنابراين اشاره لطيفى است به اينكه جنات ماوىبا تمام نعمتها و بركاتش نخستين وسيله پذيرائى از اين ميهمانان الهى است ، و بهدنبال آن مواهب در بركات ديگرى است كه هيچكس جز خدا نمى داند!.
تعبير به (لهم جنات ) مى تواند اشاره به اين نكته نيز باشد كه خداوند باغهاىبهشت را عاريتى به آنها نميدهد، بلكه براى هميشه به آنها تمليك مى كند، به گونهاىكه هرگز احتمال زوال اين نعمتها آرامش فكر آنها را بر هم نميزند.
و در آيه بعد به نقطه مقابل آنها پرداخته مى گويد: (اما كسانى كه فاسق شدند و ازاطاعت پروردگارشان بيرون رفتند جايگاه هميشگى آنها آتش دوزخ
است ) (و اما الذين فسقوا فماواهم النار).
آنها براى هميشه در اين جايگاه وحشتناك زندانى و محبوسند به گونه اى كه : (هر زمانبخواهند از آن خارج شوند آنها را باز مى گردانند) (كلما ارادوا ان يخرجوا منها اعيدوافيها).
و (به آنها گفته مى شود: بچشيد عذاب آتشى را كه پيوسته انكار مى كرديد) (وقيل لهم ذوقوا عذاب النار الذى كنتم به تكذبون ).
بار ديگر در اينجا مى بينيم كه عذاب الهى در برابر (كفر و تكذيب ) قرار گرفتهو ثواب و پاداش او در برابر (عمل ).
اشاره به اينكه (ايمان ) به تنهائى كافى نيست ، بلكه بايد انگيزه برعمل باشد ولى (كفر) به تنهائى براى عذاب كافى است هر چند عملى همراه آن نباشد.
نكته :
شب زنده داران !
در تفسير جمله (تتجافى جنوبهم عن المضاجع ) (شبانگاه پهلوهاى آنها از بستر دورمى شود) دو تفسير در روايات اسلامى وارد شده :
تفسيرى به نماز (عشاء) و اشاره به اينكه مؤ منان راستين بعد از نماز مغرب وقبل از نماز عشاء به بستر نميروند مبادا خواب آنها را بگيرد، و نماز عشايشان از دستبرود. (زيرا در آن زمان معمول بوده كه در آغاز شب به استراحت مى پرداختند و نماز مغربو عشاء را - طبق دستور استحباب جدائى ميان نمازهاى پنجگانه - از هم جدا مى كردند و هركدام را در وقت فضيلت خود بجا مى آورند) هرگاه بعد از نماز مغرب وقبل از وقت عشا مى خوابيدند ممكن بود براى نماز عشا بيدار نشوند.
اين تفسير را ابن عباس طبق نقل در المنثور از (پيامبر اسلام ) (صلى اللّه عليه و آله وسلّم ) نقل كرده ، و در (امالى ) شيخ نيز از (امام صادق ) (عليه السلام )نقل شده است .
اما در بيشتر روايات و كلمات مفسران ، به برخاستن از بستر و براى اداء نماز شب تفسيرشده است .
در روايتى از امام باقر (عليه السلام ) چنين مى خوانيم كه به يكى از يارانش فرمود: الااخبرك بالاسلام اصله و فرعه و ذروة سنامه : (آيا ريشه و شاخه و بلندترين قلهاسلام را به تو معرفى كنم )؟.
راوى عرض كرد بفرمائيد: فدايت شوم .
فرمود: اما اصله الصلوة ، و فرعه الزكاة ، و ذروة سنامه الجهاد!: ريشه اش نماز است وشاخه اش زكات ، و قله مرتفعش جهاد است .
سپس افزود: اگر بخواهى تمام ابواب خير را به تو معرفى كنم راوى مى گويد:بفرمائيد فدايت شوم .
امام فرمود: الصوم جنة ، و الصدقة تذهب بالخطيئة ، و قيامالرجل فى جوف الليل بذكر الله ، (ثم قراء تتجافى جنوبهم عن المضاجع ):
(روزه سپرى است در مقابل آتش و صدقه محو كننده گناه است ، و بر خاستن انسان دردل شب او را به ياد خدا مى اندازد، سپس ‍ آيه تتجافى جنوبهم عن المضاجع را تلاوتفرمود.
در تفسير (مجمع البيان ) از (معاذ بن جبل ) چنيننقل شده كه در غزوه (تبوك ) در خدمت رسولخدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بودم ،گرما همه را سخت ناراحت كرده بود
و هر كس به گوشه اى پناه مى برد، ناگهان ديدم كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسلّم ) از همه به من نزديكتر است ، خدمتش رفتم عرضكردم : اى رسولخدا (صلى اللّه عليهو آله و سلّم )! عملى به من بياموز كه مرا وارد بهشت كند، و از آتش دوزخ دور سازد.
فرمود: سؤ ال بزرگى كردى ، اما پاسخ آن براى كسى كه خدا بر او آسان كرده استمشكل نيست سپس افزود: تعبد الله و لا تشرك به شيئا و تقيم الصلوة المكتوبة و تؤ دىالزكوة المفروضة و تصوم شهر رمضان : (خدا را پرستش كن و چيزى را شريك او قرارنده نمازهاى واجب را انجام ده و زكات واجب - حق مستمندان - را اداء كن و ماه رمضان را روزهبگير).
بعد فرمود: و اگر بخواهى از ابواب خيرات به تو خبر مى دهم عرض كردم اى پيامبربفرمائيد فرمود: الصوم جنة من النار و الصدقه تكفر الخطيئه و قيامالرجل فى جوف الليل يبتغى وجه الله ثم قراء هذه الايه تتجافى جنوبهم عن المضاجع :(روزه سپرى است در برابر آتش و انفاق در راه خدا كفاره گناهان است ، و قيام انسان دردل شب براى خشنودى خدا. سپس آيه (تتجافى جنوبهم ) را قرائت فرمود).
گر چه هيچ مانعى ندارد كه آيه مفهوم وسيعى داشته باشد، هم بيدار ماندن در آغاز شب رابراى نماز عشاء شامل شود، و هم بر خاستن در سحرگاه را براى نماز شب ، ولى دقت درمفهوم (تتجافى ) معنى دوم را بيشتر در ذهن منعكس مى كند، زيرا ظاهر جمله اين است كهقبلا پهلوها در بستر آرام گرفته سپس از آن دور مى شود و اين مناسب قيام در آخر شببراى انجام نماز است ، بنابراين دسته اول از روايات ازقبيل توسعه در مفهوم و الغاء خصوصيت است .
گر چه درباره اهميت اين نماز پر بركت همان چند روايت فوق كافى به نظرمى رسد،ولى اين نكته قابل ذكر است كه در روايات اسلامى آن قدر اهميت
به اين عبادت داده شده است كه درباره كمتر عبادتى چنين سخن گفته شده است .
دوستان حق ، و رهروان راه فضيلت به اين عبادت بى ريا كه قلب را روشنائى ودل را نور و صفا مى بخشد همواره اهميت بسيار مى دادند.
ممكن است بعضى هميشه توفيق بهره گيرى از اين عبادت پر بركت را نداشته باشند،ولى چه مانعى دارد كه در بعضى از شبها كه اين توفيقحاصل است بهره گيرند، و در آن هنگام كه خاموشى همه جا را فرا گرفته ، و اشتغالاتروزانه همه تعطيل است ، كودكان در خواب ، و محيط آماده حضور قلب و راز و نياز با خدااست ، بر خيزند و به در خانه خدا روند و دل را به نور عشق دوست روشن سازند.
آيه و ترجمه


و لنذيقنهم من العذاب الادنى دون العذاب الاكبر لعلهم يرجعون(21)
و من اءظلم ممن ذكر بايت ربه ثم اعرض عنها انا من المجرمين منتقمون(22)


ترجمه :

21 - ما آنها را از عذاب نزديك (اين دنيا) قبل از عذاب بزرگ (آخرت ) مى چشانيم شايدباز گردند.
22 - چه كسى ستمكارتر است از آنكس كه آيات پروردگارش به او تذكر داده شده و اواز آن اعراض كرده ، مسلما ما از مجرمان انتقام خواهيم گرفت .
تفسير:
مجازاتهاى تربيتى
به دنبال بحثى كه پيرامون گنهكاران و مجازات دردناك آنها در آياتقبل گذشت ، در آيات مورد بحث به يكى از الطاف خفى الهى در مورد آنان كه همانمجازاتهاى خفيف دنيوى و بيدار كننده است اشاره مى كند، تا معلوم شود خدا هرگز نمىخواهد بنده اى گرفتار عذاب جاويدان شود، به هميندليل از تمام وسائل بيدار كننده براى نجات آنها استفاده مى كند.
پيامبران الهى مى فرستد، كتب آسمانى نازل مى كند، نعمت مى دهد، به مصيبت گرفتار مىسازد، و اگر هيچيك از اينها سودى نداشت ، چنين كسانى جز آتش دوزخ سرنوشتى نخواهندداشت
مى فرمايد: (ما آنها را از عذاب نزديك اين دنياقبل از عذاب بزرگ آخرت مى چشانيم ، شايد بيدار شوند و باز گردند) (و لنذيقنهم منالعذاب الادنى دون العذاب الاكبر لعلهم يرجعون ).
مسلما عذاب ادنى معنى گسترده اى دارد كه غالب احتمالاتى را كه مفسران به طورجداگانه در تفسير آن نوشته اند در برمى گيرد.
از جمله اينكه منظور مصائب و درد و رنجها است .
يا قحطى و خشكسالى شديد هفت ساله اى كه مشركان در مكه به آن گرفتار شدند، تاآنجا كه مجبور گشتند از لاشه مردارها تغذيه كنند!
يا ضربه شديدى است كه بر پيكر آنها در جنگ (بدر) وارد شد.
و مانند اينها.
اما اينكه بعضى احتمال داده اند منظور (عذاب قبر) يا (مجازات در رجعت ) است ،صحيح به نظر نمى رسد، زيرا با جمله (لعلهم يرجعون ) (شايد ازاعمال خود باز گردند) سازگار نيست .
البته بايد به اين نكته توجه داشت كه در اين دنيا نيز عذابهائى وجود دارد كه بههنگام نزول آن درهاى توبه بسته مى شود و آن عذاباستيصال است يعنى مجازاتهائى كه براى نابودى اقوام سركش به هنگامى كه هيچ وسيلهبيدارى در آنها مؤ ثر نگردد نازل مى شود، و طبعا اين گونه عذاب نيز از موضوع بحثآيه خارج است .
و اما (عذاب اكبر) به معنى عذاب روز قيامت است كه از هر مجازاتى بزرگتر ودردناكتر است .
در اينكه چرا (ادنى ) (نزديكتر) در برابر (اكبر) (بزرگتر) قرار گرفته ؟ درحالى كه يا بايد (ادنى ) در مقابل (ابعد) (دورتر) و يا (اصغر) درمقابل (اكبر) قرار گيرد، نكته اى دارد كه بعضى از مفسران به آن اشاره كرده اند
و آن اينكه عذاب دنيا داراى دو وصف است (كوچك بودن ) و (نزديك بودن ) و بههنگام تهديد مناسب نيست كه روى كوچك بودن آن تكيه شود، بلكه بايد روى نزديكبودنش تكيه كرد.
و عذاب آخرت ، نيز داراى دو وصف است : (دور بودن ) و (بزرگ بودن ) و در موردآن نيز مناسب اين است كه روى بزرگ بودنش تكيه شود نه دور بودنش (دقت كنيد)
تعبير به (لعل ) در جمله لعلهم يرجعون - چنانكه قبلا نيز گفته ايم - به خاطر ايناست كه چشيدن عذابهاى هشدار دهنده ، علت تامه براى بيدارى نيست ، بلكه جزء علت است، و نياز به زمينه آماده دارد، و بدون اين شرط به نتيجه نمى رسد، و كلمهلعل اشاره به اين حقيقت است
ضمنا از اين آيه يكى از فلسفه هاى مهم مصائب و بلاها و رنجها كه از سؤال انگيزترين مسائل در بحث توحيد و خداشناسى وعدل پروردگار است روشن مى گردد.
نه تنها در اينجا كه در آيات ديگر قرآن نيز به اين حقيقت اشاره شده است ، از جمله درآيه 94 سوره اعراف مى خوانيم و ما ارسلنا فى قرية من نبى الا اخذنا اهلها بالباساء والضراء لعلهم يضرعون : (ما در هيچ شهر و ديارى پيامبرى نفرستاديم مگر اينكه مردمآنجا را گرفتار مشكلات و زيانها ساختيم تا بيدار شوند و به درگاه خدا روى آورند).
و از آنجا كه هر گاه هيچيك از وسائل بيدار كننده ، حتى مجازات الهى سود ندهد راهى جزانتقام پروردگار از اين گروه كه ظالمترين افرادند وجود ندارد، در آيه بعد چنين مىفرمايد:
(چه كسى ستمكارتر است از آن كس كه آيات پروردگارش به او تذكر
داده شده و او از آن اعراض كرده و روى برگردانده است ) (و من اظلم ممن ذكر بايات ربهثم اعرض عنها).
(مسلما ما از اين مجرمان بى ايمان انتقام خواهيم گرفت ) (انا من المجرمين منتقمون ).
اينها در حقيقت كسانى هستند كه نه مواهب و نعمتهاى الهى در آنها مؤ ثر افتاده ، و نه عذابو بلاى هشدار دهنده او، بنابر اين ظالمتر از اينها كسى نيست ، و اگر از آنها انتقامگرفته نشود از چه كسى انتقام گرفته شود؟!
روشن است كه با توجه به آيات گذشته منظور از (مجرمان ) در اينجا منكران مبدء يامعاد و گنهكاران بى ايمان است .
در آيات قرآن بارها گروهى به عنوان (اظلم ) (ظالمترين افراد) معرفى شده اند، هرچند تعبيرهاى آن مختلف است ، اما در واقع همه به ريشه كفر و شرك و بى ايمانى بازمىگردد، بنابر اين مفهوم (ظالمترين ) كه به اصطلاح صفت عالى است ، خدشه دار نمىشود.
تعبير به (ثم ) در آيه فوق كه معمولا براى بيان فاصله مى باشد ممكن است اشارهبه اين باشد كه به اين گونه افراد مجال كافى براى مطالعه داده مى شود، هرگزمخالفتهاى ابتدائى آنها سبب انتقام الهى نمى گردد، اما بعد از پايان گرفتن فرصتلازم ، مستحق انتقام خداوند خواهند شد.
ضمنا بايد توجه داشت تعبير به (انتقام ) از نظر لغت عرب به معنى (مجازات كردن) است ، هر چند مفهوم (تشفى قلب ) (فرونشاندن سوز درون ) در مفهوم اين كلمه دراستعمالات روزمره افتاده است ولى در معنى اصلى لغوى آن وجود ندارد.
لذا اين تعبير در مورد خداوند بزرگ در قرآن مجيد كرارا به كار رفته ، در حالى كه اوبرتر و بالاتر از اين مفاهيم است او فقط از روى حكمت كار مى كند.
آيه و ترجمه


و لقد اتينا موسى الكتاب فلا تكن فى مرية من لقائه و جعلنه هدى لبنى اسرائيل(23)
و جعلنا منهم ائمة يهدون باءمرنا لما صبروا و كانوا باياتنا يوقنون(24)
ان ربك هو يفصل بينهم يوم القيمة فيما كانوا فيه يختلفون(25)


ترجمه :

23 - ما به موسى كتاب آسمانى داديم و شك نداشته باش كه او آيات الهى را دريافتداشت و ما آنرا وسيله هدايت بنى اسرائيل قرار داديم .
24 - و از آنها امامان (و پيشوايانى ) برگزيديم كه به فرمان ما (مردم را) هدايت مىكردند بخاطر اينكه شكيبائى نمودند و به آيات ما يقين داشتند.
25 - مسلما پروردگار تو ميان آنها روز قيامت در آنچه اختلاف داشتند داورى مى كند (و هركس را به سزاى اعمالش مى رساند).
تفسير:
صبر و شكيبائى و ايمان سرمايه امامت
آيات مورد بحث اشاره كوتاه و زود گذرى به داستان (موسى ) (عليه السلام ) و بنىاسرائيل است تا پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مؤ منان نخستين را تسلى ودلدارى دهد، و در برابر تكذيب و انكار و كارشكنيهاى مشركان كه در آيات گذشته به آ
شد دعوت به صبر و شكيبائى و پايدارى كند، و هم بشارتى باشد براى مؤ منان كهسرانجام بر اين گروه كافر لجوج پيروز مى شوند، همانگونه كه بنىاسرائيل بر دشمنان خود پيروز شدند، و پيشوايان روى زمين گشتند.
و از آنجا كه موسى (عليه السلام )، پيامبر بزرگى است كه هم يهوديان به او ايماندارند و هم مسيحيان ، از اين نظر مى تواند انگيزه اى بر حركتاهل كتاب به سوى قرآن و اسلام گردد.
نخست مى گويد: (ما به موسى كتاب آسمانى داديم ) (و لقد آتينا موسى الكتاب ).
(بنابر اين شك و ترديد به خود راه مده كه موسى ، آيات الهى را دريافت داشت )(فلا تكن فى مرية من لقائه ).
(و ما كتاب آسمانى موسى ، تورات را وسيله هدايت بنىاسرائيل قرار داديم ) (و جعلنا هدى لبنى اسرائيل ).
در اينكه ضمير در (من لقائه ) به چه چيز باز مى گردد؟ در ميان مفسران گفتگوبسيار است ، و هفت احتمال يا بيشتر، در باره آن داده شده است .
اما آنچه از ميان آنها نزديكتر به نظر مى رسد اين است كه به (كتاب ) (كتاب آسمانىموسى يعنى تورات ) باز گردد، و جنبه مفعولى داشته باشد وفاعل آن موسى باشد.
بنابر اين معنى مجموع جمله چنين است : (تو شك نداشته باش كه موسى به لقاى كتابآسمانى رسيد، و آن را كه از درگاه پروردگار به او القا شده بود دريافت داشت ).
شاهد گوياى اين تفسير اين است كه در آيه فوق ، سه جمله وارد شده است ، جملهاول و آخر، مسلما در باره تورات سخن مى گويد، بنابر اين مناسب اين است كه جمله وسطنيز همين معنى را تعقيب كند، نه اينكه سخن از قيامت يا
قرآن مجيد بگويد كه در اين صورت جمله معترضه خواهد بود، و مى دانيم جمله معترضهخلاف ظاهر است ، و تا نيازى به آن نباشد نبايد به سراغ آن رفت .
تنها سؤ الى كه در اين تفسير باقى مى ماند مساله به كار رفتن كلمه (لقاء) درمورد كتاب آسمانى است ، چه اينكه در قرآن غالبا اين كلمه با اضافه به الله يا(رب ) يا (آخرت ) و مانند آن به كار رفته ، و اشاره به قيامت است .
به همين دليل بعضى اين احتمال را در اينجا ترجيح داده اند كه بگوئيم آيه فوق نخست ازنزول تورات بر موسى (عليه السلام ) سخن مى گويد، و بعد به پيامبر اسلام (صلىاللّه عليه و آله و سلّم ) دستور مى دهد كه در (لقاء الله و مساله معاد) ترديد نكند، وباز مجددا به مساله تورات باز مى گردد.
ولى بايد تصديق كرد كه در اين صورت تناسب ميان جمله هاى اين آيه به كلى به هممى خورد و انسجام آنرا متلاشى مى سازد.
ولى بايد توجه داشت كه تعبير (لقاء) گر چه در قرآن در مورد دريافت كتب آسمانىبه كار نرفته ، اما (القاء) و (تلقى ) كرارا در اين معنىاستعمال شده است ، چنانكه در آيه 25 سوره قمر مى خوانيم : ا القى الذكر عليه من بيننا:(آيا از ميان همه ما قرآن بر محمد القاء شده است )؟!
و در داستان سليمان و ملكه سبا مى خوانيم هنگامى كه نامه سليمان به او رسيد گفت :انى القى الى كتاب كريم : (نامه پر ارزشى به من القاء شده )(نمل - 29).
و در همين سوره آيه 6 در مورد قرآن مجيد چنين مى خوانيم : و انك لتلقى القرآن من لدنحكيم عليم : (تو قرآن را از سوى خداوند حكيم و عليم تلقى مى كنى ).
بنابر اين فعل (القاء) و (تلقى ) به طور مكرر در اين مورد به كار رفته است .
حتى خود فعل(لقاء) در مورد نامه اعمال انسان در قرآن مجيداستعمال شده ، در آيه 13 سوره اسراء مى خوانيم : و نخرج له يوم القيامة كتابا يلقاهمنشورا: (روز قيامت كتابى براى او (انسان ) بيرون مى آوريم كه آن را گسترده مىبيند)!
از مجموع آنچه گفتيم ترجيح اين تفسير بر ساير احتمالاتى كه در آيه فوق داده شدهروشن مى شود.
ولى به هر حال توجه به اين نكته لازم است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )هيچگونه شك و ترديدى در اين گونه مسائل نداشت ، بلكه اين گونه تعبيرات معمولابراى تاكيد
مطلب و نيز سرمشقى براى ديگران است .
در آيه بعد به افتخاراتى كه نصيب بنى اسرائيل در سايه استقامت و ايمان شد اشارهمى كند، تا درسى براى ديگران باشد، مى فرمايد: (و از آنها امامان و پيشوايانىقرار داديم ، كه به فرمان ما امر هدايت خلق خدا را بر عهده گرفتند زيرا آنها شكيبائىكردند و به آيات ما يقين داشتند) (و جعلنا منهم ائمة يهدون بامرنا لما صبروا و كانواباياتنا يوقنون ).
در اينجا رمز پيروزى و شرط پيشوائى و امامت را دو چيز شمرده : يكى ايمان و يقين بهآيات الهى ، و ديگر صبر و استقامت و شكيبائى .
اين امر مخصوص بنى اسرائيل نيست ، درسى است براى همه امتها و براى مسلمانان ديروزو امروز و فردا كه پايه هاى يقين خود را محكم كنند و از مشكلاتى كه در طريق به ثمررساندن خط توحيد است نهراسند، صبر و مقاومت را پيشه خود كنند تا ائمه خلق و رهبرامتها در تاريخ عالم شوند.
تعبير به (يهدون ) (هدايت مى كنند) به صورتفعل مضارع و همچنين جمله (يوقنون ) (يقين دارند) آن هم به صورتفعل مضارع دليل بر استمرار اين دو وصف درطول زندگى آنها است ، چرا كه مساله رهبرى لحظهاى از مشكلات خالى نيست ، و در هر گامشخص رهبر و پيشواى مردم با مشكل جديدى روبرو مى شود كه بايد با نيروى يقين واستقامت مداوم به مبارزه با آن برخيزد، و خط هدايت به امر الهى را تداوم بخشد.
قابل توجه اينكه مساله هدايت را مقيد به امر الهى مى كند، و مى فرمايد: يهدون بامرنا ومهم در امر هدايت همين است كه از فرمان الهى سرچشمه گيرد، نه از امر مردم و خواهش وتمناى دل ، يا تقليد از اين و آن .
امام صادق (عليه السلام ) در حديث پرمحتوايش ، با استفاده از مضامين قرآن مجيد
(ائمه و پيشوايان را بر دو گونه تقسيم مى كند: امامانى كه به امر خدا نه به امرمردم هدايت را بر عهده مى گيرند، امر خدا را بر امر خودشان مقدم مى شمرند، و حكم او رابرتر از حكم خود قرار مى دهند.
و امامانى كه دعوت به سوى آتش مى كنند، فرمان خود را بر فرمان حق مقدم مى دارند، وحكم خود را قبل از حكم الهى قرار مى دهند، و بر طبق هواى نفس خويش و بر ضد كتاب اللهعمل مى نمايند).
در اينكه منظور از (امر) در اينجا امر تشريعى (دستورات الهى در شرع ) است ، يا امرتكوينى (نفوذ فرمان الهى در عالم آفرينش ) مى باشد، ظاهر آيه همان معنىاول است و تعبيرات روايات و مفسران نيز، همين معنى را تداعى مى كند
ولى بعضى از مفسران بزرگ آن را به معنى (امر تكوينى ) دانسته اند.
توضيح اينكه : هدايت در آيات و روايات به دو معنى آمده است : ارائه طريق (نشان دادن راه) و ايصال به مطلوب (رساندن به مقصد).
هدايت پيشوايان الهى نيز از هر دو طريق صورت مى گيرد، گاه تنها به امر و نهى قناعتمى كنند، ولى گاه با نفوذ باطنى در دلهاى لايق و آماده ، آنها را به هدفهاى تربيتى ومقامات معنوى مى رسانند.
كلمه (امر) در بعضى از آيات قرآن ، به معنى (امر تكوينى ) به كار رفته استمانند انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون : (هنگامى كه چيزى
را اراده كند فرمان او تنها اين است كه مى گويد موجود باش ! آن هم موجود مى شود)(سوره يس آيه 82).
جمله (يهدون بامرنا) در آيه مورد بحث نيز اشاره به همين معنى است ، يعنى آنهاپيشوايانى بودند كه به قدرت پروردگار در نفوس ‍ آماده نفوذ مى كردند و آنها را بههدفهاى عالى تربيتى و انسانى سوق مى دادند.
اين معنى فى حد ذاته معنى قابل ملاحظه اى است و يكى از شئون امامت و شاخه هاى هدايتاست ، اما جمله (يهدون بامرنا) را منحصر به اين معنى دانستن ، موافق ظاهر آيه نيست ،ولى مانعى ندارد كه ما (امر) را در اين جمله به معنى وسيع كلمه بگيريم كه هم (امرتكوينى ) و هم (تشريعى ) را در بر گيرد و هر دو معنى هدايت در آيه جمع باشداين معنى با بعضى از احاديث كه در تفسير آيه به ما رسيده نيز هماهنگ است .
ولى به هر حال رسيدن امام و پيشوا به اين مقام ، تنها در پرتو يقين و استقامت امكانپذير است .
بحثى كه در اينجا باقى مى ماند اين است كه آيا منظور از اين گروه امامان و پيشوايان دربنى اسرائيل ، پيامبرانى هستند كه در اين قوم وجود داشتند، و يا علماء و دانشمندانى كهبه فرمان الهى مردم را هدايت به نيكيها مى كردند در اين زمره واردند؟
آيه از اين معنى ساكت است ، همين اندازه مى گويد ما جمعى از آنها را امامان هدايت كننده قرارداديم ، اما با توجه به جمله (جعلنا) (قرار داديم ) بيشتر چنين به نظر مى رسد كهمنظور پيامبرانى است كه از سوى خداوند به اين مقام منصوب شدند.
و از آنجا كه بنى اسرائيل - همچون سائر امم - بعد از اين امامان و پيشوايان راستين بازدست به اختلاف زدند راههاى مختلفى را پيمودند و منشا تفرقه در ميان مردم شدند، درآخرين آيه مورد بحث با لحن تهديد آميزى مى گويد: پروردگار تو ميان آنها در روزقيامت در مورد اختلافاتى كه داشتند داورى مى كند، و هر كس را به سزاى عملش مى رساند(ان ربك هو يفصل بينهم يوم القيامة فيما كانوا فيه يختلفون )
آرى سرچشمه اختلاف هميشه آميختن (حق ) با (هوى و هوسها) است ، و از آنجا كه قيامتروزى است كه هوى و هوسها در آن بى رنگ و محو مى شود و حق آن چنان كه هست ظهور وبروز مى يابد اينجا است كه خداوند با فرمان خود به اختلافات پايان مى دهد، و اينيكى ديگر از فلسفه هاى معاد است (دقت كنيد).
نكته :
شكيبائى و استقامت رهبران الهى

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation