بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شرح نهج البلاغه بخش 2, آیت الله ناصر مکارم شیرازى ( )
 
 

بخش های کتاب

     401 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     402 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     403 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     404 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     405 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     406 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     407 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     408 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     409 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     410 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     411 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     412 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     413 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     414 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     415 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     416 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     417 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     418 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     419 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     420 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     421 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     422 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     423 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     424 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     425 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     426 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     427 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     428 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     429 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     430 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     431 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     432 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     433 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     fehrest - فهرست مطالب
 

 

 
 

 

 

شرح و تفسير

ياران واقعى پيامبر چنين بودند!

امام(عليه السلام) در اين بخش - كه آخرين بخش خطبه است - به دو نكته مهم اشاره مى فرمايد; نخست، رهبرانى را كه هرگز گمراه نمى شوند به يارانش معرّفى مى كند، تا دست از دامن آنها برندارند و در پرتو آنان راه رستگارى را بيابند و ديگر، بخشى از صفات برجسته اصحاب خاص پيامبر (صلى الله عليه وآله) را به عنوان سرمشقى براى آنان بازگو مى كند تا به مضمون آيه شريفه «وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَان»(1) گام در جاى گام آنها نهند و فضايلى را كه از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) آموخته بودند، عملا به آنان منتقل سازند.

در قسمت اوّل مى فرمايد: «به اهل بيت پيامبرتان نگاه كنيد! از همان سو كه آنها گام بر مى دارند، گام برداريد; و قدم در جاى قدمهاى آنها بگذاريد! (و بدانيد) آنها هرگز شما را از جاده هدايت بيرون نمى برند و به پستى و هلاكت نمى كشانند!». (انْظُرُوا أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ، وَ اتَّبِعُوا أَثَرَهُمْ، فَلَنْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ هُدىً، وَ لَنْ يُعِيدُوكُمْ فِي رَدىً).

اين سخن، در واقع اشاره به همان حديث «ثقلين» است كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) در


1. سوره توبه، آيه 100.

[315]

آن حديث متواتر، بدان اشاره فرمود كه اگر دست از دامان قرآن و اهل بيت برنداريد هرگز گمراه نخواهيد شد و روشن است كه منظور از اهل بيت در اينجا همان امامان معصوم است كه به مفاد آيه شريفه «إِنَّمَا يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً;(1) خداوند آنها را از هرگونه رجس و پليدى و گناه بركنار ساخته و از هر نظر پاك نموده است».

سپس اين دستور كلّى و اجمالى را باز مى كند و شرح مى دهد; مى فرمايد: «اگر آنها توقّف كردند، توقّف كنيد و اگر آنها قيام كردند قيام كنيد!» (فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا،(2) وَ إِنْ نَهَضُوا فَانْهَضُوا).

به يقين شرايط زمانها و مكانها متفاوت است; در آنجا كه شرايط ايجاب مى كند، قيام كنند و وارد معركه جهاد شوند، سكوت و سكون سبب بدبختى است و آنجا كه شرايط، اجازه قيام نمى دهد قيام كردن، مايه خسران و هدر دادن نيروها است. عالمان معصوم از اهل بيت به خوبى اين شرايط را مى شناسند و طبق آن حركت مى كنند و هرگونه تخلّف از روش آنان مايه عقب افتادگى است.

و سرانجام با دو جمله ديگر اين سخن را تكميل مى كند. مى فرمايد: «از آنها سبقت نگيريد كه گمراه مى شويد! و از آنان عقب نمانيد كه هلاك خواهيد شد!» (وَ لاَ تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا، وَ لاَ تَتَأَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِكُوا).

هميشه و در هر جامعه اى افراد افراطى و تفريطى يافت مى شوند; افراط گرايان روش پيشوايان راستين را كُند مى شمرند و بر آنهاسبقت مى گيرند و جامعه را به تباهى مى كشند و به عكس، تفريط گرايان حركت پيشوايان را تند مى پندارند و به بهانه حزم و دورانديشى و احتياط، از آنها عقب مى افتند; هم خود را هلاك مى كنند و هم جامعه را گرفتار نابسامانى.


1. سوره احزاب، آيه 33.
2. «لَبَدوا» از مادّه «لَبود» به معناى اقامت در مكانى است و در اينجا به معناى توقّف كردن است.

[316]

در واقع، سخن امام(عليه السلام) هم سو با حديث معروف نبوى است كه فرمود: «مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِى فِيْكُمْ، مَثَلُ سَفِينَةِ نُوح مَنْ رَكِبَهَا نَجَى وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا هَلَكَ». اين حديث كه با تعبيرات مختلفى در كتب شيعه و اهل سنّت با تفاوتهاى مختصرى نقل شده، نشان مى دهد كه اهل بيت پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) كه علم و دانش آنها از قرآن مجيد و از سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) مايه مى گيرد، تنها وسيله نجات در اين دنياى طوفانى اند. همان گونه كه هنگام وقوع طوفان نوح هيچ وسيله نجاتى جز كشتى نوح نبود.(1)

جالب اينكه در خطبه 87 شبيه تعبير بالا درباره قرآن هنگام توصيف بندگان خاصّ خدا گذشت، كه فرمود: «فَهُوَ قَائِدُهُ وَ إِمَامُهُ، يَحُلُّ حَيْثُ حَلَّ ثَقَلُهُ، وَ يَنْزِلُ حَيْثُ كَانَ مَنْزِلُهُ; بنده خالص خدا قرآن را پيشوا و امام خود قرار داده; هر جا قرآن فرود آيد، او بار خويش را همانجا فرود مى آورد و هر جا قرآن منزل كند او آنجا را منزلگاه خويش مى گرداند».

و اين تأكيد ديگرى بر همان حديث ثقلين است!

* * *

 

در قسمت دوم اين بخش از خطبه، امام(عليه السلام) به سراغ ويژگى هاى گروه خاصّى از ياران پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى رود و آنها را براى اصحابش الگو و سرمشق مى سازد و در عبارت مبسوطى، هفت ويژگى درباره آنها بيان مى كند.

نخست مى فرمايد: «من اصحاب محمّد(صلى الله عليه وآله) را ديده ام، امّا هيچ يك از شما را مانند آنان نمى بينم! آنها موهايى ژوليده و چهره هاى غبارآلود داشتند (زاهد بودند و در فقر و تنگ دستى زندگى مى كردند و خم به ابرو نمى آوردند!)». (لَقَدْ رَأَيْتُ أَصْحَابَ


1. نويسنده متتبّع، مرحوم «ميرحامد حسين هندى» در كتاب «عبقات الانوار» اين حديث را از 92 كتاب كه بوسيله 92 نفر از دانشمندان اهل سنّت تأليف يافته، با تمام مشخّصات، نقل مى كند.

[317]

مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَيهِ و آلِهِ، فَمَا أَرَى أَحَداً يُشْبِهُهُمْ مِنْكُمْ لَقَدْ كَانُوا يُصْبِحُونَ شُعثاً(1)غُبْراً(2)).

در دومين وصف مى فرمايد: «آنها شب تا به صبح در حال سجده و قيام بودند (و هرگز از عبادت خسته نمى شدند) گاه پيشانى و گاه دو طرف صورت را (در پيشگاه خدا) به خاك مى گذاردند». (وَ قَدْ بَاتُوا سُجَّداً وَ قِيَاماً، يُرَاوِحُونَ(3) بَيْنَ جِبَاهِهِمْ وَ خُدُودِهِمْ(4)).

هر زمان پيشانى آنها خسته مى شد طرف راست را بر زمين مى نهادند و هر زمان طرف راست خسته مى شد طرف چپ را.

در سومين توصيف مى افزايد: «آنها از ترس رستاخيز (و محاسبه اعمال) گويى بر شعله هاى آتش ايستاده بودند و آرام نداشتند». (وَ يَقِفُونَ عَلَى مِثْلِ الْجَمْرِ(5) مِنْ ذِكْرِ مَعَادِهِمْ).

آرى آنها عذاب الهى را با تمام وجود خود، احساس مى كردند و به همين دليل آرامش نداشتند.

در چهاردهمين توصيف مى افزايد: «پيشانى آنها از سجده هاى طولانى، پينه بسته بود همچون زانوى گوسفند!» (كَأَنَّ بَيْنَ أَعْيُنِهِمْ رُكَبَ(6) الْمِعْزَى(7) مِنَ طُولِ سُجُودِهِمْ!).


1- «شُعث» جمع «اشعث» در اصل به معناى ژوليده و كسى است كه موهايش پريشان است و در عبارت بالا كنايه از فقر يا زهد است.
2. «غُبر» جمع «أغبر» به معناى غبارآلود است.
3. «يُراوحون» از مادّه «تراوح» به معناى انجام كارى، يكى بعد از ديگرى است.
4. «خُدود» جمع «خدّ» به معناى دو طرف صورت است; در مقابل «جباه» جمع «جبهه» كه به معناى پيشانى است. و ترجمه «خَدّ» در فارسى به «گونه»، صحيح نيست.
5. «جَمر» جمع «جَمَره» است كه به معناى قطعه آتشِ شعلهور است. اين واژه گاهى به سنگ ريزه نيز اطلاق مى شود، كه جمع آن «جَمرات» است.
6. «ركب» جمع «رُكبه» به معناى زانو است.
7. «معزى» و «معز» به معناى بز است.

[318]

آرى، لذّت عبادت و عشق به بندگى، آنها را به سجده هاى طولانى در برابر محبوب مطلق وادار مى ساخت و آثارش بر پيشانى آنها مى نشست.

در پنجمين وصف آنها مى فرمايد: «هنگامى كه نام خدا برده مى شد، اشك از چشمانشان فرو مى ريخت، آن قدر كه گريبانشان تر مى گشت!». (إِذَا ذُكِرَ اللهُ هَمَلَتْ(1)أَعْيُنُهُمْ حَتَّى تَبُلَّ جُيُوبَهُمْ).

گاه از عشق خدا و درد فراق اشك مى ريختند و گاه از خوف عقاب!

و در ششمين و آخرين وصف بار ديگر به چهره ديگرى از ايمان قوى و خوف و رجاء آنها اشاره كرده، مى فرمايد: «آنها همچون درختى كه در روز طوفانى از شدت تندباد به خود مى لرزد، از ترس عقاب و عشق به ثواب مى لرزيدند!» (وَ مَادُوا(2) كَمَا يَمِيدُ الشَّجَرُ يَوْمَ الرِّيحِ الْعَاصِفِ، خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ، وَ رَجَاءً لِلثَّوَابِ!).

تشبيه به درخت كه در برابر تندباد لرزان مى شود، تشبيه جالبى است كه امام(عليه السلام)دليل آن را نيز بيان فرموده، كه گاه از ترس عقاب و گاه به اميد ثواب صورت مى گيرد. از يك چشم، اشك شوق ديدار پروردگار مى ريزند و از چشم ديگر، اشك خوف عقاب! و اين است راه و رسم بندگان خالص و مخلص كه در ميان خوف و رجاء و بيم و اميد در حركتند.

 

نكته ها

1- ولايت و عصمت اهل بيت

از اين بخش از خطبه، به خوبى روشن مى شود كه امامان اهل بيت، معصومند; چرا كه امام(عليه السلام) با صراحت مى فرمايد: «در همه چيز و در همه كار پيرو آنها باشيد! هرگاه فرمان قيام و حركت بدهند قيام و حركت كنيد! و هرگاه دستور سكون دهند،


1- «هملت» از مادّه «هُمول» به معناى سيلان و جريان است.
2. «مادوا» از مادّه «مَيَدان» (بر وزن جريان) به معناى حركت كردن و لرزيدن است.

[319]

متوقف شويد! بر آنها پيشى نگيريد! از آنها عقب نيفتيد، كه مايه گمراهى و هلاكت است! و آنها هرگز شما را از هدايت بيرون نمى برند، و به گمراهى نمى كشانند!»

اين تعبيرات، روشن ترين دليل مقام عصمت آنهاست; چرا كه درباره غير معصوم از گناه و خطا اين گونه دستورات صحيح نيست.

از سوى ديگر، نشان مى دهد كه امامت مسلمين، همواره در اهل بيت خواهد بود; چرا كه امام(عليه السلام) اين دستور را محدود به زمان معيّنى نكرده است.

و از سوى سوم، نشان مى دهد كه مفهوم ولايت اين نيست كه انسان با دستورات آن بزرگواران گزينشى برخورد كند; بلكه ولايت حقيقى آن است كه در همه چيز و در هر حال، سر بر فرمان آن بزرگواران باشد و آنها كه تنها در گفتار، يا پاره اى از رفتارهاى فردى و اجتماعى تابع اهل بيت اند مواليان حقيقى نيستند; مدّعيانى هستند در لباس موالى!

بديهى است كه منظور امام(عليه السلام) تنها عصر و زمان او نيست; چرا كه «اهل بيت» را به عنوان امام و پيشواى معرّفى مى كند نه فقط خودش را.

شاهد گوياى اين سخن حديثى است كه از خود پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل شده; آنجا كه على(عليه السلام)مى فرمايد: «حافظان حديث از ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى دانند كه آن حضرت (صلى الله عليه وآله)چنين فرمود»: «إِنِّى وَ أَهْلَ بَيْتِي مُطَهَّرُونَ، فَلاَتَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا; وَ لاَ تَتَخَلَّفُواعَنْهُمْ فَتَزِلُّوا، وَ لاَ تُخالِفُوهُمْ فَتَجْهَلوُا، وَ لاَ تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُمْ. هُمْ أَعْلَمُ النَّاسِ كِبَارِاً، وَ أَحْلَمُ النَّاسِ صِغَاراً; فَاتَّبِعُوا الْحَقَّ وَ أَهْلَهُ حَيْثُ كَانَ; من و اهل بيتم از هر نظر پاك و پاكيزه ايم; بنابراين، بر آنها پيشى نگيريد، كه گمراه مى شويد! و از فرمان آنها تخلّف نكنيد، كه لغزش خواهيد داشت! و با آنها مخالفت نكنيد، كه گرفتار نادانى مى شويد! و به آنها چيزى نياموزيد كه آنها از شما داناترند! آنها در بزرگى از همه مردم عالم ترند و در

[320]

كوچكى از همه عاقل تر! بنابراين، از حق و اهل حق پيروى كنيد، هر جا كه باشد».(1)

 

2- ويژگى هاى كوفيان و شاميان

بخش اخير اين خطبه كه از يك سو مردم را به پيروى از اهل بيت(عليهم السلام) دعوت مى كند و از سوى ديگر يادآور ويژگى هاى اصحاب خاص رسول الله(صلى الله عليه وآله) مى شود، رابطه لطيفى با بخش هاى نخستين اين خطبه كه از مردم عراق و كوفه شديداً نكوهش مى كند، دارد زيرا از يك سو، به آنها مى فهماند كه شما هيچ عذرى در پيشگاه خدا نداريد زيرا رهبر شما از اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) است.

از همان كسانى است كه رسول الله(صلى الله عليه وآله) سفارش آنها را كرده، كه مردم دست از دامنشان برندارند; همان ها كه در كنار قرآن قرار دارند و كشتى نجاتند; در حالى كه پيشواى مردم شام، مردى است منحرف، ظالم و غارتگر و از بقاياى عصر جاهليّت; لذا از اين نظر حجّت بر شما تمام است.

ديگر اين كه، ضعف و زبونى شما نه به دليل عدم قدرت جسمانى است ،بلكه از نظر روحانى و معنوى و رابطه با پروردگار ضعيف و ناتوانيد; از اين رو، آنها را به پيروى عملى از اصحاب خاصّ رسول الله(صلى الله عليه وآله) دعوت كرده كه قوى ترين رابطه ها را با خدا داشتند: در پيشگاه او به عبادت بر مى خاستند و به سجود مى پرداختند و پيكرشان از خوف خدا مى لرزيد، آثار سجده در صورت آنها نمايان بود و اشك خوف و شوق بر صورتشان جارى و اين تعبّد و تعهّد رمز اصلى پيروزى آنها بر دشمن بود.

 

3- كدام يك از صحابه؟

ممكن است افراد ساده انديش از اطلاق كلام حضرت چنين تصوّر كنند كه


1. تفسير قمى، طبق نقل بحارالانوار، جلد 23، صفحه 130، حديث 12.

[321]

ويژگى هاى بسيار والاى فوق، در همه صحابه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بوده است و آن را دليلى بر اصل معروف «تنزيه صحابه» بگيرند در حالى كه به يقين اين اوصاف و ويژگى ها مربوط به اصحاب خاصّ آن حضرت، همچون: سلمان ها، بوذرها، عمّارها و مقدادها است، نه همه آنان; زيرا اوّلا: چنين مطلبى بر خلاف تاريخ است; چرا كه در هيچ تاريخى اين صفات براى همه آنها نوشته نشده است.

ثانياً: بسيارى از آيات قرآن نشان مى دهد كه در ميان آنها متخلّفان و گنهكاران خطرناكى بودند.

از جمله بعضى از آنها به پيامبر(صلى الله عليه وآله) و ارتش اسلام خيانت كردند كه وقتى رسوا شدند، از درِ توبه درآمدند; مانند «حاطب بن ابى بلتعه» و «ابولبابه» كه داستان آنها را همه شنيده ايم و ستون توبه در مسجد پيامبر(صلى الله عليه وآله) يادآور اين حقيقت است.

بعضى ديگر در مقام اعتراض در برابر پيامبر(صلى الله عليه وآله) نسبت به حكم زكات برآمدند، در حالى كه قبلا با خدا عهد كرده بودند اگر ثروتى پيدا كردند در راه خدا از آن انفاق كنند! مانند «ثعلبة بن حاطب انصارى» كه داستان او در آيات 75 تا 77 سوره توبه آمده است.

بعضى فرمان پيامبر(صلى الله عليه وآله) را زير پا گذاردند و به بهانه هاى واهى از شركت در جنگ «تبوك» تخلّف كردند; كه داستان آن ها ذيل آيه 118 سوره «توبه» آمده است.

گروهى دست به جاسوسى زدند، كه قرآن در آيه 47 سوره «توبه» در مورد آنها مى گويد: «وَفِيكُمْ سَمَّاعُؤنَ لَهُمْ».

بعضى به ساختن مسجد «ضرار» پرداختند، تا در ميان مؤمنان ايجاد شكاف و تفرقه كنند، كه داستان آنها در ذيل آيات 107 تا 110 سوره «توبه» آمده است.

و بعضى از آنها كه در عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله) راه راستى را مى پيمودند، بعد از آن حضرت در اثر هوا پرستى فتنه هايى برپا كردند كه خون هاى زيادى از مسلمين ريخته شد; مانند: «طلحه» و «زبير» كه آتش جنگ «جمل» را برپا كردند و بر ضدّ امام

[322]

المسلمين قيام نمودند و «معاويه» كه فتنه هاى فراوانى، از جمله فتنه «صفّين» را رهبرى مى كرد.

بسيار ساده لوحى است كه ما در برابر واقعيّت هاى روشن تاريخ و آيات صريح قرآن، چشم بر هم نهيم و همه صحابه را با آب تنزيه بشوييم و دامان آنها را پاك و پاكيزه كنيم.

بنابراين، اگر امام اميرالمؤمنين(عليه السلام) در اين خطبه، يا خطبه هاى ديگرى مدح و تمجيد بليغى از صحابه مى كند، به يقين منظور اصحاب خاصّ رسول الله(صلى الله عليه وآله) است كه گروه قابل ملاحظه اى از ياران او را تشكيل مى دادند و در تمام ميدان هاى نبرد در صفوف مقدّم جاى داشتند و همواره سر بر فرمان رسول الله(صلى الله عليه وآله) مى نهادند و بسيارى از آنان در عصر پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) شربت شهادت نوشيدند.

به هر حال، اين گروه از ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) كه عالى ترين درس بندگى و عبوديّت خداوند و استقامت و ايستادگى و ايثار و فداكارى را در راه اسلام، از محضر بزرگترين استاد جهان بشريّت، يعنى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) آموخته بودند سزاوار است الگو و اسوه مسلمانان، در هر عصر و زمان باشند.

همانها كه به گفته مورّخان هنگامى كه مى خواستند از يكديگر جدا شوند، سوره «والعصر» را يكى براى ديگرى مى خواند و او را به ايمان و عمل صالح و طرفدارى از حق و صبر و استقامت دعوت مى كرد.(1)

همان ها كه به تعبير قرآن آثار سجده در چهره هايشان نمايان بود: «سِيمَاهُمْ فِي وُجُودِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُؤدِ»(2). و همان ها كه در برابر دشمنان شديد و محكم، و در برابر دوستان نرم و ملايم بودند: «وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ، رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ».(3)


1. اسد الغابه، جلد 3، صفحه 144.
2. سوره فتح، آيه 29.
3. سوره فتح، آيه 29.

[323]

   نهج البلاغه

خطبه 98   

 

خطبه 98(1)

 

 

 

و من كلام له (عليه السلام)

 

يشير فيه إلى ظلم بنى أميّة

امام(عليه السلام) در اين خطبه اشاره به ستم هاى بنى اميّه مى فرمايد.

 

خطبه در يك نگاه

در اين خطبه، امام(عليه السلام) در جمله هاى كوتاهى از فاجعه حكومت بنى اميّه و ظلم و انحراف آنها سخن مى گويد و به قدرى رسا و گويا است كه تمام مظالم و رسوايى هاى اين قوم بى دادگر، در همين عبارات فشرده بيان شده است و نشان مى دهد كه سستى مردم در مبارزه با آنها چه عواقب دردناكى براى خودشان و كلّ جامعه اسلامى در بر خواهد داشت.

تاريخ نيز نشان مى دهد كه تمام پيش بينى هاى امام درست بود و عدم توجّه به اين هشدارها، سرانجام كار خود را كرد و چنان ظلم و ستمى بر مسلمين رفت كه در


1. سند خطبه: به گفته نويسنده «مصادر نهج البلاغه» اين خطبه را «ابن قتيبه» در كتاب «الامامة و السياسه» نقل كرده و از تعبيرات او چنين بر مى آيد كه امام(عليه السلام) اين سخن را بعد از خطبه 123 بيان فرموده است (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 193).
بعضى از محقّقان اين خطبه را از «تذكرة الخواص ابن جوزى» و «ارشاد مفيد» نيز نقل كرده اند (نهج البلاغه چاپ جامعه مدرّسين، تحقيق مرحوم حجة الاسلام دشتى، ذيل خطبه مورد بحث).

[324]

تاريخ بشريّت كم سابقه، يا بى سابقه بود!

اين خطبه، در ضمن پاسخى است دندان شكن به ساده انديشانى كه اصرار امام(عليه السلام) را در جنگ با بنى اميّه زير سؤال مى برند و مى گويند چرا مسلمان با مسلمان بجنگند؟

 

[325]

 

 

 

 

وَاللهِ لاَيَزَالُونَ حَتَّى لايَدَعُوا لِلّهِ مُحَرَّماً إِلاَّ اسْتَحَلُّوهُ، وَلاَ عَقْداً إِلاَّ حَلُّوهُ، وَحَتَّى لاَ يَبْقَى بَيْتُ مَدَر وَلاَ وَبَر إلاَّ دَخَلَهُ ظُلْمُهُمْ وَ نَبَا بِهِ سُوءُ رَعْيِهِمْ، وَ حَتَّى يَقُومَ الْبَاكِيَانِ يَبْكِيَانِ: بَاك يَبْكِي لِدِينِهِ، وَ بَاك يَبْكِي لِدُنْيَاهُ، وَ حَتَّى تَكُونَ نُصْرَةُ أَحَدِكُمْ مِنْ أَحَدِهِمْ كَنُصْرَةِ الْعَبْدِ مِنْ سَيِّدِهِ، إذَا شَهِدَ أَطَاعَهُ، وَ إِذَا غَابَ اغْتَابَهُ، وَ حَتَّى يَكُونَ أَعْظَمَكُمْ فِيهَا عَنَاءً أَحْسَنُكُمْ بِاللهِ ظَنّاً، فَإِنْ أَتَاكُمُ اللهُ بِعَافِيَة فَاقْبَلُوا، وَ إِنِ ابْتُلِيتُمْ فَاصْبِرُوا، فَإِنَّ «الْعَاقَبَة لِلْمُتَّقِينَ».

 

ترجمه

به خدا سوگند! آنها (بنى اميّه) همچنان به حكومت خود ادامه مى دهند، تا آنجا كه حرامى را باقى نمى گذارند، مگر آن كه حلال بشمارند و پيمانى (از پيمان هاى الهى و مردمى) نمى ماند مگر اين كه آن را مى شكنند. خانه و خيمه اى باقى نمى ماند، مگر اينكه ظلم و ستم شان در آن راه مى يابد، و فساد و سوء تدبيرشان مردم را از خانه هاى خويش فرارى مى دهد. كار حكومت آنها بدانجا مى رسد كه مردم دو گروه مى شوند و هر دو گروه گريانند: گروهى براى دينشان، و گروهى براى دنيايشان! كار به قدرى سخت مى شود كه شما همچون برده اى خواهيد بود كه به يارى ارباب (ظالم و ستمگرش) بر مى خيزد; در حضور او ناگزير از اطاعت است و در غياب از او بدگويى مى كند. اين حكومت ظالم و بيدادگر تا آنجا پيش مى رود كه هر كس به خدا اميدوارتر (و نزديك تر) است، بيش از همه رنج و مصيبت مى بيند. (در

[326]

آن حكومت خودكامه) اگر خداوند براى شما عافيت و سلامت پيش آورد (و از اين امواج خطرناك در امان بوديد، اين نعمت الهى را) بپذيريد، (و خدا را شكر گوييد!) و اگر (طوفان حوادث شما را گرفت و) به رنج و ناراحتى گرفتار شديد، شكيبا باشيد، كه «سرانجام نيك براى پرهيزكاران است!».

 

شرح و تفسير

مظالم بى حساب بنى اميّه!

همانگونه كه در بالا اشاره شد، امام(عليه السلام) در اين سخن فشرده خود آينده بنى اميّه را شرح مى دهد و فجايع اين حكومت ظالم و ستمگر را در پنج عنوان خلاصه مى كند.

نخست مى فرمايد: «به خدا سوگند! آنها همچنان به حكومت خود ادامه مى دهند تا آنجا كه حرامى را باقى نگذارند، مگر اين كه حلال بشمارند و پيمانى (از پيمان هاى الهى و مردمى) نمى ماند مگر اينكه آن را مى شكنند». (وَاللهِ لاَيَزَالُونَ(1)حَتَّى لايَدَعُوا للهِِ مُحَرَّماً إِلاَّ اسْتَحَلُّوهُ، وَ لاَ عَقْداً إِلاَّ حَلُّوهُ).

بعضى از بزرگان، فهرستى از بدعت هاى بنى اميّه و حرام هايى را كه آنها حلال كردند و پيمان هايى را كه شكستند، گرد آورى نموده اند، كه در بحث نكات خواهد آمد. از مطالعه آنها روشن مى شود كه اين قوم بيدادگر، چه بلايى بر سر اسلام آوردند.

در دومين فاجعه اى كه آنها براى مسلمين به وجود مى آورند، اشاره به ظلم گسترده و فراگير آنها كرده، مى فرمايد: «خانه و خيمه اى باقى نمى ماند مگر اينكه ظلم و ستم شان در آن راه مى يابد و فساد و سوء تدبيرشان، مردم را از خانه هاى


1- جمعى از شارحان گفته اند كه: جمله «لاَيَزَالوُنَ» محذوفى دارد و در تقدير «لاَيَزَالوُنَ ظَالِمينَ» مى باشد ولى ظاهر اين است كه «لاَ يَزَالوُنَ حَاكِمينَ» مى باشد، تا متناسب با جمله هاى بعد باشد.

[327]

خويش فرارى مى دهد». (وَحَتَّى لاَ يَبْقَى بَيْتُ مَدَر، وَلاَ وَبَر إلاَّ دَخَلَهُ ظُلْمُهُمْ وَ نَبَا بِهِ سُوءُ رَعْيِهِمْ).

«مَدَر» در لغت گاه به معناى گِل هاى به هم فشرده و گاه به معناى خشت و گاه به معناى آجر و سنگ تشكيل شده; بنابراين، «بَيْتُ مَدَر» اشاره به خانه هايى است كه در شهرها ساخته مى شود و «وَبَر» به معناى پشم شتر، اشاره به خانه هاى روستايى و باديه نشينان است كه در آن زمان و در ميان اعراب به صورت خيمه هايى بنا مى شد. و اين، بهترين تعبير براى فراگير بودن ظلم آنها است كه هيچ كس از ظلم آنها در امان نبود. و اين ظلم و ستم در بسيارى از اوقات سبب مى شد آنها از خانه هاى خود فرار كنند و دربه در شوند.

سپس در بيان فاجعه سوم مى فرمايد: «كار حكومت آنها بدانجا مى رسد كه مردم دو گروه مى شوند و هر دو گروه گريانند: گروهى براى دينشان و گروهى براى دنيايشان!» (وَ حَتَّى يَقُومَ الْبَاكِيَانِ يَبْكِيَانِ: بَاك يَبْكِي لِدِينِهِ، وَ بَاك يَبْكِي لِدُنْيَاهُ).

آرى! دين باوران به خاطر خطراتى كه از سوى اين گروه بازمانده جاهلى، متوجّه دين مى شوند اشك مى ريزند و دنيا طلبان به خاطر هجوم ظالمانه آنها به دنياى مردم; چرا كه آنها، هم عقايد مردم را غارت مى كردند و هم دنيايشان را.

در بيان چهارمين فاجعه مى فرمايد: «در اين حكومت خودكامه، كار به قدرى سخت مى شود كه شما همچون برده اى خواهيد بود كه به يارى ارباب (ظالم وستمگرش) بر مى خيزد; در حضور ناگزير از اطاعت است و درغياب از او بدگويى مى كند!». (وَ حَتَّى تَكُونَ نُصْرَةُ أَحَدِكُمْ مِنْ أَحَدِهِمْ كَنُصْرَةِ الْعَبْدِ مِنْ سَيِّدِهِ، إذَا شَهِدَ أَطَاعَهُ، وَ إِذَا غَابَ اغْتَابَهُ).

اشاره به اينكه آنها مردم را به بردگى و عبوديّت مى كشند; نه عبوديّتى كه حداقل توأم با رابطه عاطفى باشد و غلام مورد محبّت آقا و آقا مورد علاقه غلام قرار گيرد،

[328]

بلكه عبوديّتى توأم با ظلم و تحقير! كه گويى زنجير بر گردن آنها نهاده اند و به هر جا مى خواهند مى كشند.

بعضى از «مفسّران نهج البلاغه» در تفسير اين جمله گفته اند كه منظور يارى طلبيدن مردم از آنهاست نه يارى كردن مردم نسبت به آنها (به اصطلاح «نُصْرَة» اضافه به مفعول شده است، نه اضافه به فاعل;) بنابراين، مفهوم جمله چنين مى شود كه: «اگر از آنها يارى بطلبيد همچون يارى طلبيدن غلام از ارباب ستمكار است، نه يارى طلبيدن دوست از دوست». ولى دو جمله «إِذَا شَهِدَ أَطَاعَهُ...» گواه معناى اوّل است.

در بيان پنجمين و آخرين فاجعه مى فرمايد: «اين حكومت ظالم و بيدادگر تا آنجا پيش مى رود كه هر كس به خدا اميدوارتر (و نزديك تر) است، بيش از همه رنج و مصيبت مى بيند». (وَ حَتَّى يَكُونَ أَعْظَمَكُمْ فِيهَا عَنَآءً أَحْسَنُكُمْ بِاللهِ ظَنّاً).

از يك حكومت جنايتكار و ستم پيشه و فاقد دين و اخلاق غير از اين انتظار نمى رود كه هر كس پاك تر است در آن حكومت جام بلا و مصيبت بيشترى به او مى دهند.

در پايان اصحاب و يارانش خود را در برابر حوادث دردناكى كه در پيش دارند با اين جمله دلدارى مى دهد; مى فرمايد: «اگر خداوند براى شما عافيت و سلامت پيش آورد (و از اين امواج خطرناك در امان بوديد، اين نعمت الهى را) بپذيريد (و خدا را شكر گوييد) و اگر (طوفان حوادث شما را گرفت و) به رنج و ناراحتى گرفتار شديد، شكيبا باشيد! كه «سرانجام نيك براى پرهيزكاران است!» (فَإِنْ أَتَاكُمُ اللهُ بِعَافِيَة فَاقْبَلُوا، وَ إِنْ ابْتُلِيتُمْ فَاصْبِرُوا، فَإِنَّ «الْعَاقَبَةَ لِلْمُتَّقِينَ»).

از اين تعبير استفاده مى شود كه اگر چه در حكومت بنى اميّه اكثريت عظيم مردم در رنج و فشار و تعب بودند، ولى گروه اندكى از امواج اين حوادث بر كنار بودند و

[329]

امام(عليه السلام) به هر دو گروه نصيحت مى كند; گروه اوّل را به صبر و شكيبايى و انتظار فرج و گروه دوم را به شكرگزارى در برابر حق!

 

نكته

فجايع بى سابقه بنى اميّه!

پيش بينى عجيبى كه امام(عليه السلام) در اين خطبه از فجايع فراگير بنى اميّه فرموده است - به گواهى تاريخ اسلام - همه بدون استثناء، به وقوع پيوست و اين حكومت ظالم و جبّار و بيدادگر جاهلى، از هيچ ظلم و ستمى فروگذار نكرد و براى تحكيم پايه هاى قدرت خود، خون هاى زيادى ريخت و بى گناهان بسيارى را به زندان افكند و چنان وحشت و اضطراب بر مردم حاكم شد كه حتّى در درون خانواده ها، گاه خويشاوندان نزديك از هم مى ترسيدند.

مرحوم «علاّمه امينى» در كتاب نفيس «الغدير» با ذكر اسناد و مدارك روشن فجايعى را كه شخص معاويه انجام داد، جمع آورى كرده است; در اينجا فهرست آن از نظر خوانندگان عزيز مى گذرد و شرح و تفصيل منابع آن را مى توانند در «الغدير» جلد يازدهم مطالعه كنند.

اين مرد محقّق مى نويسد:

«نخستين كسى كه آشكارا به شرب خمر و خريدن آن اقدام كرد، معاويه بود.

نخستين كسى كه در محيط اسلام فحشا را اشاعه داد، معاويه بود.

نخستين كسى كه ربا را حلال شمرد، معاويه بود.

نخستين كسى كه ازدواج با دو خواهر را در يك زمان اجازه داد، معاويه بود.

نخستين كسى كه سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) را در باب ديات تغيير داد، معاويه بود.

نخستين كسى كه لبّيك را (در مراسم زيارت خانه خدا) ترك كرد، معاويه بود.

[330]

نخستين كسى كه از اجراى حدود الهى سر باز زد، معاويه بود.

نخستين كسى كه اموالى را براى جعل حديث اختصاص داد، معاويه بود.

نخستين كسى كه به هنگام بيعت با مردم بيزارى از على(عليه السلام) را شرط مى كرد، معاويه بود.

نخستين كسى كه سرِ يكى از اصحاب پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) (عمروبن حَمِق) را جدا كرد و در شهرها گردش داد، معاويه بود.

نخستين كسى كه خلافت پيامبر(صلى الله عليه وآله) را به سلطنت مبدّل ساخت، معاويه بود.

نخستين كسى كه به دين خدا اهانت كرد و فرزند فاجرش را به خلافت برگزيد، معاويه بود.

نخستين كسى كه دستور داد مدينه پيامبر(صلى الله عليه وآله) را غارت كنند، معاويه بود.

نخستين كسى كه سبّ و ناسزاگويى به على(عليه السلام) را رواج داد، معاويه بود.(1)

نخستين كسى كه خطبه نماز عيد را (بر خلاف دستور پيامبر(صلى الله عليه وآله)) بر نماز عيد مقدّم داشت، تا در ضمن آن سبّ على(عليه السلام) كند و مردم متفرّق نشوند، معاويه بود».(2)

اين تنها بخشى از فجايع معاويه در زمينه تغيير احكام الهى و نقض سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و زير پا نهادن دستورات خدا بود و اگر كسى تمام تاريخ زندگانى او و ساير بنى اميّه را بررسى كند، باز هم به نمونه هاى بيشترى دست مى يابد و به راستى اگر حكومت اين ظالمان بيگانه از اسلام ادامه مى يافت، به يقين چيزى از اسلام باقى نمى ماند و اين سخن با مدارك گسترده اى كه در دست است، جاى انكار ندارد! و ما تعجّب مى كنيم چرا بعضى اصرار دارند چشم بر هم نهند و با اين همه فجايع، باز معاويه و بنى اميّه را بستايند; براستى شگفت آور است.!!


1. براى توضيح بيشتر به كتاب نفيس الغدير جلد 11، صفحه 71 به بعد مراجعه شود.

2. الغدير، جلد 11، صفحه 72.

[331]

2- گوشه ديگرى از فجايع بنى اميّه

«ابوالفرج اصفهانى» از مشاهير علماى قرن چهارم هجرى در كتاب معروف «اغانى» مطالب عجيبى درباره بنى اميّه ذكر كرده است كه انسان را در وحشت فرو مى برد! از جمله:

1- «خالد بن عبدالله قسرى» كه از طرف «هشام بن عبدالملك» خليفه اموى، والى كوفه بود خودش زنديق و مادرش نصرانى بود و در كارهايش نصارا و مجوس را بر مسلمانان ترجيح مى داد.(1)