بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب کودک از نظر وراثت و تربیت, علامه محمدتقى فلسفى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     footnt02 -
     KODA0001 -
     KODA0002 -
     KODA0003 -
     KODA0004 -
     KODA0005 -
     KODA0006 -
     KODA0007 -
     KODA0008 -
     KODA0009 -
     KODA0010 -
     KODA0011 -
     KODA0012 -
     KODA0013 -
     KODA0014 -
     KODA0015 -
     KODA0016 -
     KODA0017 -
     KODA0018 -
     KODA0019 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

مبارزه با نگرانى
دوم . نگرانى هاى روحى و عقده هاى درونى كه منشاء رنج هاى گوناگون جسم و جان استاز نظر دينى و علمى درمان پذير هستند و مبتلايان به اين بيمارى هاى روانى مى تواننددر پرتو اراده محكم و تصميم قطعى خود را معالجه كنند و بر ناراحتى ها و بيقرارى هاىخويش غلبه نمايند.
((قبل از هر چيز بايد دانست كه عقده حقارت يك درد بى علاجى نيست . عده اى از مردمتوانسته اند به يكباره خود را زا چنگ آن خلاص كنند. همچنان كه بسيارى از مردان و زنانمعروف جهان بر ضعف و نقص بدنى خود، كه يكى ازعلل عمده پيدايش حس حقارت است ، غلبه كرده اند، همين غلبه بر ضعف بدنى آنها را درمبارزه حياتى پيروز گردانيده است .))(520)
تزكيه نفس
بايد به اين نكته توجه داشت كه درمان اساسى اينقبيل بيماران با معالجات پزشكى و برنامه هاى داروئى ميسر نيست . آنان كه بيمار كينهو حسدند، بيمار ترس و حقارتند، گرفتار اندوه و اضطرابند، كسانى كه ناخوشى آن هارا از نگرانى هاى باطنى خودشان سرچشمه گرفته و همواره جسم و جانشان به آتشىكه در ضمير خود افروخته اند مى سوزد، تنها درمانشان ريشه كن نمودناصل مرض است . اينان بايد دلهاى خود را از ناپاكى ها و افكار پليد تطهير كنند وتيرگى هاى بدبينى و بدخواهى را از صفحه خاطر بشويند، و در عوض خود را بهسجاياى اخلاقى و ملكات پسنديده متخلق نمايند و اين برنامه هدف تربيتى مكتب مقدّساسلام است .
بشر دوستى
(( قال على عليه السلام : ان الله سبحانه يحب ان تكون نية الانسان للناس ‍ جميلة.(521) ))
على (ع ) فرمود : خداوند دوست دارد كه تمام مردم عالم نسبت به كليه افراد بشر بهپاكى و نيكى فكر كنند و خيرخواه يكديگر باشند.
(( و عنه عليه السلام : ابلغ ماتشتدر به الرحمة ان تضمر لجميع الناس ‍ الرحمة.(522) ))
و نيز فرموده است : بهترين و رساترين وسيله جلب رحمت الهى آن است كه آدمى در ضميرخويش خيرخواه تمام مردم جهان باشد.
(( قال امير المؤ منين عليه السلام : الكاظم من امات اضغانه .(523) ))
حضرت اميرالمؤ منين فرمود: خاموش كردن آتش خشم براى كسى ميسر است كه از روى حقيقتدشمن هاى درونى را در دل بميراند و ضمير خود را از كينه و بدخواهى دگران پاك كند.
(( و عنه عليه السلام اطلق عن الناس عقدة كل حقد.)) (524)
حضرت على (ع ) در ضمن عهدنامه خود به مالك اشتر سفارش مى كند. تمام عقده هاى كينهو عداوت را نسبت به مردم بگشاى و دلت را از بدخواهى دگران تزكيه و تطهير كن .
رهايى از نگرانى
برنامه هاى درمانى دانشمندان امروز جهان براى گشودن عقده هاى روانى و نجات مردم ازاضطراب و نگرانى ، تنها متكى بر اساس خود شناسى وتحليل حالات روحى بيمار است . به عبارت روشن تر، به شرحى كه امروز به عرضمى رسانم ، يك عالم روان شناس براى آرام كردن هيجان هاى درونى يك انسان مضطرب ونگران فقط مى تواند به مبانى علمى تكيه كند و از برنامه هاى روان شناسى و روانپزشكى استفاده نمايد. او با تجزيه و تحليلعوامل و تلقين هاى مفيد، با ايجاد اعتماد به نفس و احياى شخصيت بيمار و عواملى نظايراينها قادر است نگرانى روحى را درمان نمايد و بيمار را از فشارهاى نهانى و احساسحقارت و ناراحتى طاقت فرسا برهاند.
نيروى علم و ايمان
به موجب روايات مذهبى كه به ما رسيده است پيشوايان گرامى اسلام در 14 قرنقبل براى درمان بيمارى هاى روحى و گشودن عقده هاى روانى مردم به دو نيرو تكيه كردهاند: يكى نيروى علم و ديگرى نيروى ايمان . به عبارت ديگر از يك طرف رهبران ارجمنداسلام از تمام مبانى علمى و دقايق روانى براى مبارزه با نگرانى استفاده نموده و عقده هاىروحى را گشوده اند، و از طرف ديگر به قدرت عظيم و بى نظير ايمان تكيه كرده ودل هاى ناراحت و نگران را با اتكاى به خداوند بزرگ آرام و مطمئن ساخته اند.
(( الا بذكر الله تطمئن القلوب . (525) ))
بدون ترديد تاءثير ايمان در آرامش نفس و اطمينان خاطر به مراتب از قدرت علم بيشتر وقوى تر است . در مواقع خطير، در آن جايى كه نگرانى و اضطراب روح به اوج اعلاىخود مى رسد و هيجان هاى درونى طوفانى بر پا مى كنند و دانش روان شناس از آرام كردنآن عاجز مى شود، قدرت نيرومند ايمان به آن ناراحتى خاتمه مى دهد و روح خود باخته وطوفانى را مطمئن و آرام مى كند. همين نكته است كه برنامه اسلام را نسبت به روانشناسى دنياى امروز ارزنده تر مى كند و برترى مكتب اسلام را بر تمام مكاتب علمى جهانآشكار مى سازد.
براى اين كه ارزش ايمان در علاج بيمارى هاى روحى و نگرانى ها به خوبى واضحشود و شنوندگان به امتياز مكتب اسلام بر ساير مكاتب علمى جهان بهتر متوجه شوند،يكى از موارد نگرانى را بر سبيل مثال به عرض ‍ مى رسانم .
فال بد و نگرانى
در بين ملل و اقوام مختلف جهان بعضى از چيزها شوم شناخته شده و مردم به آن هافال بد مى زنند، مانند نحوست سيزده نزد بسيارى ازملل يا صداى كلاغ نزد عرب ها، و خواندن جغد نزد ايرانى ها. كسانى كه بهفال بد عقيده دارند، اگر در معرض آن قرار گيرند خود را گم مى كنند، دچار نگرانى وتشويش خاطر مى شوند. گاهى بعضى از اين افراد بر اثرفال بد چنان شخصيت و اطمينان خاطر را از كف مى دهند و آزرده خاطر و ناراحت مى شوند كهزندگى بر آنان تلخ و ناگوار مى گردد و بايد يك عمر در رنج روحى و نگرانىباشند.
نگرانى مزمن
چند سال قبل در مجله اى خواندم كه در يكى از خانواده هاى بزرگ اروپايى كه به نحوستسيزده عقيده ثابتى داشتند، دخترى در روز سيزدهم ماه متولد شد. زمانى كه دختر بزرگشد و فهميد در روز سيزده به دنيا آمده ناراحت و آزرده خاطر گشت و هر قدر بزرگ تر مىشد بر نگرانى اش ‍ مى افزود و هميشه متاءثر و افسرده به نظر مى رسيد. او عقيده داشتكه نحوست روز ولادت باعث بدبختى اش خواهد شد. پدر و مادر براى درمان دختر بهدكتر روان شناسى متوسل شدند تا مگر نگرانى وى را علاج كند و او را از تشويش واضطراب خلاص نمايد. روان شناس تمام قدرت علمى خود را براى تسكين خاطر دختر بهكار برد، ولى نتيجه اى نگرفت . او خود را تيره روز و بدبخت مى دانست و همواره ازبدبختى خود با ديگران سخن مى گفت .
دختر پس از فراغت از تحصيل شوهر كرد و فرزند آورد، ولى هميشه در آتش نگرانى مىسوخت . روزى با همسر و كودك خود در ماشين شخصى نشسته بود و از خيابان عبور مىكرد. دكتر روان شناس بين راه آنها را ديد، ايست داد، ماشين توقف كرد، نزديك آمد و به زنجوان گفت : ((ديدى گفته هاى من صحيح بود و تو بى جهت نگران بودى و زندگى رابر خود تلخ مى كردى . مى بينى كه اكنون دركمال سلامت با همسر مهربان و كودك عزيزت زندگى مى كنى .))
زن جوان گريان شد و با ناراحتى گفت : ((آقاى دكتر، من يقين دارم كه عاقبت نحوستسيزده دامن گير من خواهد شد و مرا بدبخت خواهد كرد!))
تلقين رنج آور
فال بد براى كسانى كه به آن عقيده دارد يكى ازعوامل مهم ايجاد نگرانى و عقده روحى است و اهميت آن به اعتبار اختلاف موارد و درجات شدتو ضعف نگرانى و همچنين طول مدت آن ، تفاوت مى كند. بعضى از نگرانى هاىفال بد صاحبش را چند روز يا چند ماه آزار ميدهد و گاهى مانند آن دختر اروپائى يك عمر درعذاب و گرفتارى است !
دانشمندان روان شناس عقيده دارند كه فال بد ساخته و پرداختهجهل بشر است و آن را يك آفت واقعى و خطر حقيقى نمى دانند. آنان مى گويندفال بد يك نوع تلقين رنج آورى است كه صفحه خاطر مردم ضعيف وجاهل را تيره مى كند و شومى آن جز ناراحتى و نگرانى چيز ديگرى نيست .
پيشوايان مذهبى نيز واقعيتى براى فال بد نمى شناسند، ولى اگر كسى به آن معتقدباشد و اين امر غيرواقعى را مهم و حقيقى تلقى نمايد دچار تشويش ‍ خاطر و اضطراب مىشود. بديهى است نگرانى و اضطراب يك واقعيت روانى است و مى تواند منشاء بيمارى هاو ضررهايى در جسم و جان گردد.
(( قال على عليه السلام : الطيرة ليست بحق .(526) ))
على (ع ) فرموده است : فال بد يك امر واقعى و حقيقى نيست .
حوادث ناگوارى كه در بعضى از مواقع پيش مى آيد، در نظام خلقتعلل منظمى دارد و مربوط به فال بد نيست . رفتار زشت و اخلاص ناپسند مردم است كهباعث پديد آمدن پاره اى از حوادث نامطلوب مى شود، ولىجهال آن ها را به حساب شومى ها و فالهاى بد مى گذارند.
بسيارى از مردم تهران سيزدهم فروردين را روز نحس مى دانند و براى فرار از نحوستآن از شهر خارج مى شوند و آن روز را با عياشى و خوشى مى گذرانند، به گمان اينكه از نحوست سيزده و شومى آن مصون بمانند!
چند سال قبل در چنين روزى يك نفر جوان به علت زياده روى در شرب خمر به قدرى مستشده بود كه سر از پاى نمى شناخت . مقارن غروب از خيابانى گذر مى كرد. او كه ازمستى پيش پاى خود را نمى ديد در حوضچه تقسيم آب افتاد. فك اسفلش چنان با شدتبه سنگ در حوضچه تصادف كرد كه استخوان فك و چند دندانش شكست ، دهانش غرق خونشد. مردم جمع شدند، او را از گودال بيرون كشيدند، و در ضمن به هم مى گفتند كهنحوست سيزده دامن گير اين جوان شد و او را بدبخت كرد!
شومى مستى
حق اين است كه عدد سيزده باعث بدبختى او نشده است ، بدبختى او از خود اوست ، ازرفتار ناپسند اوست ، بدبختى او از شومى مشروب الكى و ميگسارى اوست .
قرآن شريف اين مطلب مهم روانى را در ضمن شرح يك قصه مختصر با عبارت كوتاهىبيان كرده است : چند نفر از رجال الهى براى دعوت و تربيت مردم قريه اى بپا خاستند.مردم نادان آنان را تكذيب كردند و به دروغگويى متهمشان نمودند و به اين قانع نشدند.
(( قالوا انا تطيرنا بكم .(527) ))
گفتند ما به وجود شما فال بد مى زنيم و شماها را مايه شومى و نحوست مى دانيم .
(( قالوا طائركم معكم ائن ذكرتم .(528) ))
فرستادگان خدا گفتند: وجود ما باعث شومى و نحوست نيست ، به مافال بد نزنيد، بلكه اگر فهم و درايت داشته باشيد نحوست ها را در خودتان جست و جوكنيد.
شومى و نحوست در ضمير شما، در اخلاق بد و رفتار ناپسند شما، در عقايدباطل و افكار منحرف خود شماست . اگر مى خواهيد از بدبختى و شومى خلاص شويدبايد خويشتن را اصلاح كنيد.
هيجان هاى روحى
كسانى كه به فال بد عقيده دارند اگر در معرض آن قرار گيرند دچار هيجان هاى روحىو نگرانى مى شوند. فال بد در ضميرشان عقدهاى به وجود مى آورد كه موجب اضطرابروح و ناراحتى آنان مى گردد. به طورى كه در ابتداى سخن عرض شد عقده هاى روانىنه تنها مايه ناراحتى فكر و تشويش خاطر است ، بلكه در بدن نيز اثر مى گذارد و مىتواند منشاء بيمارى هاى مختلفى گردد. بدون ترديد چنين انسانى براى به دست آوردنآرامش خاطر و نجات از بلاى نگرانى احتياج به درمان دارد.
اينك به اختصار برنامه درمانى دانشمندان روان شناس و برنامه پيشوايان عالى قدراسلام را در مورد اين قبيل بيماران به عرض مى رسانم و گمان مى كنم با مقايسه وسنجش اين دو با يكديگر، ارزش ايمان و برترى برنامه اسلام براى شنوندگان محترمروشن شود.
نظام آفرينش
خلاصه سخنان علمى يك دانشمند روان شناس براى درمان كسى كه به علتفال بد گرفتار نگرانى شده و خويشتن را در معرض خطر مى بيند، اين است كه جهان مابر پايه محكم نظم و حساب استوار است ، تمام حوادث اين عالم و همه نيك و بدهاى آنداراى علل و اسباب منظمى است و هيچ موجودى بدون آن اسباب به وجود نمى آيد وفال بد در نظام خلقت از عوامل و اسباب نيست .
روزگارى كه بشر جاهل بود و نمى توانست علل حوادث عالم را درك كند، به پناه اوهاممى رفت و سخنان خرافى مى گفت . يكى از آن اوهامفال بد است . ريشه اساسى فال بد در گذشته نادانى بشر بود، ولى بر اثر تلقينهاى مكرر در طول قرن هاى متمادى ، از نسل هاى سابق بهنسل بعد منتقل شده و امروز نيز بعضى از مردم به اين امر غير واقعى عقيده دارند و موقعىكه درباره كسى يا چيزى فال بد مى زنند، باعث تشويش خاطر و نگرانى آنان مى شود.
اثر حالات روانى
به بيمار مى گويد فال بد واقعيتى ندارد، ولى حالات روحى شما نسبت بهقبول يا رد آن يك امر واقعى است . شما هستيد كه اگر آن راقبول نكنيد از نگرانى مصونيد و در تمام عمر به سلامت و با اطمينان خاطر زندگى مىكنيد. شما هستيد كه اگر فال بد را بپذيريد و آن را يك امر واقعى تلقى نماييد بهاختيار خود در باطن خويشتن آتشى مى افروزيد و بايد در آن آتش ‍ بسوزيد و جسم و جانخود را تباه نماييد.
در نظر دانشمندان روان ، اين بيان تنها مخصوص درمان نگرانىفال بد موهوم نيست ، آنان براى آزاد كردن بشر از ساير فشارهاى روحى و عقده هاىدرونى نيز با همين منطق سخن مى گويند.
((بنابراين خود عقده حقارت و ظاهر آن مهم نيست ، بلكه طرز تفكر ما نسبت بدانها اهميتدارد. اگر با شجاعت و اعتماد به نفس با آنها روبه رو شويم مايه پيشرفت و اعتلاى مادر زندگى فراهم مى سازند، و بالعكس اگر به آن ها ميدان دهيم و خود را فرمانبردار آنها سازيم در اندك مدتى بر اعصاب و شخصيت ما غلبه كرده و سلامتى جسمى و روحى مانرا مختل مى سازند.)) (529)
در چهارده قرن قبل اولياى اسلام براى درمان نگرانى مردم با همين منطق علمى سخن گفته وحالات روحى كسانى را كه بر اثر فال بد دچار تشويش و اضطراب مى شدند، تجزيهو تحليل كرده اند!
(( قال ابو عبدالله عليه السلام : الطيرة على ما تجعلها ان هونها تهونت و ان شددتهاتشددت و ان لم تجعلها شيئا لم تكن شيئا.(530) ))
امام صادق (ع ) به عمرو بن حريث فرمود: قوت و ضعففال بد در روان تو با وضع روحى و عقيده قلبى ات بستگى دارد. اگر آن را سست وناچيز بگيرى اثر آن هم سست و ناچيز خواهد بود، اگر آن را يك امر مهم و مؤ ثر تلقىكنى اثرش نيز در تو شديد و مهم خواهد شد، اگر اساسا آن را به هيچ بگيرى ، غيرواقعى بدانى و به آن ترتيب اثر ندهى ، هيچ و بى اثر خواهد بود.
هماهنگى دين و علم
ملاحظه مى كنيد كه در اين حديث ، امام صادق (ع ) تنها بر اساس علم سخن گفته و دربيان خود به منطق روان شناسى تكيه كرده است . در اين جا دين و علم دوش به دوش هم آمدهو هر دو يك راه را پيموده اند. همان منطقى را كه رئيس عالى قدر مذهب در قرون گذشته بهكار برده است دانمشندان امروز نيز براى درمان بيمارى نگرانى به كار مى برند و از آناستفاده مى كنند.
دانشمندان روان شناس اگر بتوانند با منطق علمى و عقلى بر احساس بيمار غلبه كنند وبى اساس بودن فال بد را به او بقبولانند، اگر قادر باشند مريض ‍ را حقيقتا قانعكنند و روح وى را از اين قيد و بند واهى آزاد نمايند، بدون ترديد بيمار درمان مى شود واضطراب نفس جاى خود را به آرامش ضمير و اطمينان خاطر خواهد داد، ولى بدبختانه چنينموفقيت درخشانى همه جا نصيب روان شناسان نمى شود، زيرا كسانى هستند كه مانند آندختر اروپايى به نحوست سيزده گرفتار و پاى بندند و اين عقيده غلط در اعماق جانشانبه قدرى ريشه كرده است كه هيچ روان شناس زبردستى قادر نيست با منطقعقل و استدلال در آنها تاءثير كند و از نگرانى و رنج هاى درونى آزادشان نمايد.
زن جوانى اروپايى پس از سالها زندگى كردن و سخنان عملى دكتر روان را شنيدن ،پس از شوهر كردن و فرزند آوردن ، تازه درمقابل روان شناس معالج خود به ياد شومى روز ولادت گريه مى كند و همچنان در آتشنگرانى مى سوزد. زن با گفتار و رفتار خود به او مى فهماند كه سخنان علمى تو درروان من تاءثير نكرده و بيمارى ام را درمان ننموده است .
عجز علم از درمان
او به نحوست سيزده چنان عقيده مند است كه اگر فرضا هشتادسال در كمال سلامت و رفاه زندگى كند، باز هم از شومى روز ولادت خود سخن خواهد گفت، و در روزگار پيرى مرگ طبيعى خود را به حساب نحوست سيزده خواهد گذارد. بديهىاست كدر چنين شرايطى مكتب علم بى اثر مى شود و روان شناسان عالم از درمان اينقبيل بيماران عاجز مى مانند. چنانكه روان شناس غربى نتوانست با منطق علمى خود زن جوانرا از نگرانى نحوست سيزده خلاص كند و بيمارى رنج آور وى را درمان نمايد.
مكتب دين براى درمان نگرانى تنها متكى به منطق علم نيست ، بلكه در اين راه از نيروىايمان نيز استفاده مى كند. اثر ايمان در تسكين خاطر و درمان بيمارى روحى به مراتب ازنيروى علم مهم تر و ثمربخش تر است .
موقعى كه يك فرد باايمان و خداپرست دچار نگرانىفال بد مى شود، پيشوايان اسلام براى درمان او از دو راه وارد مى شوند و به دو بيانبا وى سخن مى گويند: يكى منطق علمى است و به شرحى كه عوض شد آن منطق مشتركبين مكتب دين و مكتب دانش است ، و ديگر منطق ايمان كه مخصوص مكتب دين است .
دين اسلام ، اعتقاد به فال بد را منافى با اساس يكتاپرستى دانسته و آن را يكى ازشاخه هاى شرك مى شناسد.
(( قال رسول الله صلى الله عليه وآله : الطيرة شرك .(531) ))
رسول اكرم (ص ) فرمود: اعتقاد به فال بد، شرك به خداوند بزرگ است .
يعنى كسى كه در نظام عالم فال بد را منشاء اثر خير و شر بداند، در مقام توحيدافعالى براى خداوند شريكى قرار داده است .
(( و عنه صلى الله عليه و آله : من رجعته الطيرة عن حاجته فقد اشرك .(532) ))
و نيز فرموده است : اگر كسى به علت فالبد از راهى كه مى رود برگردد و از تصميم عاقلانه اى كه گرفته است منصرف شود،با اين عمل به خداوند يكتا شرك آورده است .
منطق ايمان
جايى كه بيمار با منطق علم قانع نشود و همچنان گرفتار نگرانىفال بد باشد، پيشواى روحانى اسلام براى درمان او از منطق ايمان استفاده مى كند و بهبيمار مى گويد: متوجه باش كه تو با اعتقاد بهفال بد خويشتن را از صف موحدين خارج مى كنى و خود را در رديف مشركين و بت پرستانقرار مى دهى . به هوش باش اگر فال بد را كه ساختهجهل بشر است . در نظام خلقت مؤ ثر بدانى و آن را منشاء خير و شر بشناسى ، در باطنخود براى خداوند بزرگ و قدرت نامحدود او شريكى ساخته اى !
پيشواى اسلام به او مى گويد: اگر از فال بد مى ترسى و از حوادثمجهول و ناگوارى كه به خاطرت مى گذرد هراس دارى به پناه خدا برو و خود را به اوبسپار و از وى استمداد كن . اوست كه در هر حال حافظ و نگاه دار واقعى است . اوست كه مىتواند هر حادثه و بلايى را بگرداند و آدمى را در حمايت خود از هر خطرى حفظ نمايد.
(( روى عن ابى الحسن عليه السلام لمن اوجس فى نفسه شيئا: اعتمصت بك يا رب من شرما اجد فى نفسى فاعصمنى من ذلك .)) (533)
پروردگارا، از خاطره بدى كه در ضمير خود احساس مى كنم به تو ملتجى هستم ، خدايامرا از خطر آن محفوظ بدار!
برترى مكتب دين
براى افراد با ايمان توجه به خداوند و استمداد از نيروىلايزال الهى بهترين وسيله آرامش روح و رفع نگرانى است . آن جايى كه علم از علاجاضطراب و تشويش خاطر عاجز مى شود، ايمان به خدا آن را درمان مى كند و روح خودباخته بيمار را مطمئن و آرام مى سازد:
(( الا بذكر الله تطمئن القلوب .))
و همين نكته است كه باعث برترى مكتب دين بر مكتب علمى روان شناسى است .
عموم دانشمندان روان شناس معترفند كه ايمان نقش مهمى در علاج بيمارى هاى روحى دارد ودر كتاب هاى خود به اين مطلب تصريح كرده اند. روان پزشكان در مواردى كه بابيماران مؤ من برمى خورند براى درمانشان از نيروى ايمان استفاده مى كنند و نتايجدرخشانى از اين راه عايدشان مى گردد. خلاصه از نظر علمى براى عموم دانشمندان ثابتو محقق است كه نيروى عظيم ايمان در ايجاد آرامش و اطمينان فوق العاده مهم و مؤ ثر است .
روان پزشكى و ايمان
((امروز جديدترين علم ، يعنى روان پزشكى ، همان چيزهايى را تعليم مى دهد كهپيامبران تعليم مى دادند، چرا؟ به علت اين كه پزشكان روحى دريافته اند كه دعا ونماز و داشتن يك ايمان محكم به دين ، نگرانى ، تشويش ، هيجان و ترس را كه موجب نيمبيشترى از ناخوشى هاى ماست برطرف مى سازد. يكى از پيشوايان علم مزبور مىگويد: كسى كه حقيقتا معتقد به مذهب است هرگز گرفتار امراض عصبى نخواهد شد.))(534)
((ديل كارنگى مى گويد: هزاران نفر از اشخاصى كه به عذاب روحى گرفتارند و درتيمارستان ها داد و فرياد مى كنند، چنانچه به عوض يكه و تنها رفتن به جنگ زندگى ،دست استمداد به سوى قدرت مافوق برترى دراز كرده بودند محتملا نجات مى يافتند.
بسيارى از ما وقتى از زندگى به ستوه مى آييم و به آخرين حد نيروى خود مى رسيم ،در نااميدى و ياس رو به سوى خدا برمى گردانيم . البته در موقع گرفتارى هيچكسمنكر خدا نيست ، اما چرا تا مرحله نااميدى و ياستاءمل كنيم ؟ چرا هر روز تجديد قوا ننماييم ؟ چرا براى عبادت منتظر فرا رسيدن روزمعينى بشويم ؟ من با اين كه پروتستان هستم هر وقت احساس مى كنم كه احتياج به دعا ونماز دارم فورا در اولين نمازخانه اى كه در سر راه خود بيابم به دعا مى پردازم وبارها شده است كه در نمازخانه كاتوليك ها عبادت كرده ام .)) (535)
نيروى نامحدود
((دكتر آلكسيس كارل كه برنده بزرگ ترين افتخار علمى ، يعنى جايزهنوبل مى باشد طى مقاله اى مى نويسد: دعا و نماز قوى ترين نيرويى است كه چون قوهجاذبه زمين وجود حقيقى و خارجى دارد. در حرفه پزشكى ، خود من مردانى را ديده ام كهپس از آن كه تمام معالجات ديگر در حال آنان مؤ ثر واقع نشده بود، به نيروى دعا وعبادت از بيمارى و ماليخوليا رهايى يافتند، دعا و نماز چون راديوم يك منبع نيروىمشعشعى است كه خود به خود توليد مى شود. از راه دعا مى كوشد نيروى محدود خود را بامتوسل شدن به منبع نامحدود تمام نيروها افزايش دهد. وقتى كه ما دعا مى خوانيم خود رابه قوه پايان ناپذيرى كه تمام كائنات را به هم پيوسته استمتصل و مربوط مى كنيم . غيرممكن است مرد با زنى تنها براى يك لحظه به دعا نپردازندو نتيجه مثبت و مفيدى از آن نگيرد.)) (536)
((ويليام جيمز، اتساد دانشگاه هاروارد مى گويد: امواج خروشان سطح اقيانوس هرگزآرامش اعماق آن را بر هم نمى زند و در نظر كسى كه بر حقايقى بزرگ تر و با ثباتتر دستاويز دارد، فراز و نشيب هاى هر ساعته زندگى چيزهاى نسبتا بى اهميتى جلوه مىكند. بنابراين يك شخص واقعا متدين ، تزلزل ناپذير و فارغ از هر دغدغه و تشويشاست و براى انجام هرگونه وظيفه اى كه روزگار پيش آورد با خونسردى آماده مهيا مىباشد.)) (537)
خداپرستان آزاده
آزادگان واقعى كسانى هستند كه به پروردگار جهان ايمان دارند و به او متكى ومتوكلند، اينان در پرتو ايمان به خدا، همواره روحشان قوى و نيرومند است . زبونى وفرومايگى در حريم جانشان راه ندارد، تحقيرهاى متراكم ، اهانت هاى پى در پى ، شكستهاى گوناگون ، ناكامى ها و تهمت ها و خلاصه كليهعوامل نگرانى قادر نيست استقلال و شخصيت خداپرستان آزاده را در هم بشكند و آنان رادستخوش خود باختگى و ياس نمايد. ايمان به خدا در ضمير پاك مردان الهى مانند سدمحكمى است كه در برابر طوفان هاى سهمگين زندگى دركمال نيرومندى مقاومت مى كند و باعث سربلندى و پيروزى صاحبش مى گردد.
(( عن ابى بصير قال سمعت ابا عبدالله عليه السلاميقول : ان الحر حر على جميع احواله ، ان نابته ناتبة صبر لها، و ان تداكت عليهالمصائب لم تكسره ، و ان اسر و قهر او استبدل باليسر عسرا، كما كان يوسف الصديقالامين صلوات الله عليه لم يضرر حريته ان استعبد و قهر و اسر و لم يضرره ظلمة الجب ووحشته و ما ناله ان من الله عليه فجعل الجبار العاتى له عبدا بعد اذ كان لهمالكا.(538) ))
ابى بصير گفت : از امام صادق (ع ) شنيدم كه فرمود: آزادمرد در همه حالات آزاد است .اگر به مصيبتى دچار شود صبر مى كند. اگر گرفتار هجوم بلا گردد شكست نمىخورد. آزادمرد اگر ساير شود، ستم بيند، آسايشش به سختىمبدل گردد، باز هم آزاد است . چنان كه به روح آزاد يوسف صديق آسيبى نرسيد، با آنكه به بردگى رفت ، اسير شد، ستم ديد، همچنين تاريكى زندان ، وحشت حبس ، و مصائبديگرى كه دامنگير آن مرد الهى شد، ضررى به شخصيت روحى وى نزد، و سرانجامخداوند بر او منت گذارد، به اوج عظمت و اقتدارش رسانيد و فرمانرواى جبار مصر را كهروزى مالك يوسف صديق بود، به بندگى و غلامى وى درآورد!
نتيجه آن كه درمان عقده هاى روحى و نگرانى ها در مكتب روان شناسى تنها متكى به علماست و در مكتب روحانى اسلام متكى به علم و ايمان است . دانشمندان جهان به اثر نافذايمان در علاج بيمارى هاى روحى اعتراف دارند. هر بيمارى كه تعاليم نورانى انبيا دردلش پرتوى افكنده و داراى سرمايه ايمان است ، روان شناس از آن استفاده مى كند وبيمار را با استمداد از قوه ايمان درمان مى نمايد.
منشا حقارت
اينك بيان درمان :
به شرحى كه در چند روز گذشته به عرض رسيد، منشاء پيدايش احساس ‍ پستى وحقارت در اشخاص متفاوت است . پاره اى از عقده هاى روانى و نگرانى هاى روحى از دورانكودكى سرچشمه گرفته و بعضى از آن ها در بزرگسالى به وجود آمده است .
0اطفالى كه از اول معيوب و ناقص متولد شده اند: كودكانى كه در شرايط فقر و ذلترشد كرده اند، فرزندانى كه در محيط خانواده بد تربيت شده اند، از گروه اولند و عقدهحقارت آنان مربوط به دوران طفوليت است .
كسانى كه دوران كودكى را از هر جهت به سلامت گذرانده و از تربيت هاى صحيحبرخوردار بوده اند، ولى بر اثر شكست ها، ناكامى ها، اهانت ها، تحقيرها و خلاصه براثر حوادث گوناگون زندگى ، دچار پستى و حقارت شده اند از گروه دوم هستند.
محاسبه نفس
اولين و مهم ترين وسيله درمان نگرانى ها و عقده هاى روحى و از نظر علمى و دينى محاسبهنفس و تجزيه و تحليل حالات روحى بيمار و شناختنعلل واقعى احساس حقارت است ، تا زمانى كه علت واقعى بيمارى به دست نيايد و منشاءحقيقى مرض معلوم نشود درمان اساسى بيمار ميسر نيست .
يك قسمت مهم پيروزى هاى درمانى كه در طب جديد نصيب پزشكان شده است ، مديونوسايل دقيق و حساسى است منشاء بيمارى هاى جسمى را در زواياى تاريك بدن تعيين مىكند و طبيب را به علت واقعى مرض ‍ راهنمايى مى نمايد.
محكمه عقل
روان شناسان مى گويند كسى كه گرفتار نگرانى روحى و اسير عقده حقارت است براىنجات از اين بيمارى روانى بايد براى خود پروندهاىتشكيل دهد و خويشتن را در محكمه عقل محاكمه كند. بايد آن خاطرات تيره و تاريكى را كهبه طور مجهول خودنمايى مى كند و باعث تشويش خاطر اوست روشن و واضح سازد. بايدآن افكار مبهمى كه صاحبش را پيوسته به خطرات ناشناخته اى تهديد مى نمايد از ابهامبيرون آيد. بايد آن انديشه هاى سركشى كه در صفحه خاطرات آدمى خودسرانه و بىنظم و حساب مى تازد، با محاسبه دقيق و جدى مهار گردد. خلاصه بايد آن مطالبتكل را كه از پشت ابرهاى تيره تصور و خيال ، به صورت دورنماى وحشت زايى باعثاحساس نگرانى و حقارت شده است به محيط روشن ذهن آورد و با دقت ، تجزيه وتحليل كرد و هر قسمتى را به صورت سؤ ال در صفحه اى نوشت و به هر سؤ الى باراهنمايى عقل پاسخ داد و براى علاج هر يك از آن ها تصميم صحيح و عاقلانه اى گرفت .
تشخيص بيمارى
((بهتر اين است كه بنشينيم و اندكى درباره خود فكر كنيم ، ببينيم علت احساس حقارت ماچيست ؟ چه چيزهايى را هدف زندگى خود قرار داده ايم ؟ آياوصول بدانها آسان است يا موانعى دارد؟ چه موانعى در كار است ؟ تاكنون چه اشتباهاتىرا براى پى ريزى آمال و هدف هاى خود مرتكب شده ايم . اينها را بايد روى كاغذ نوشت ورابطه علت و معلولى آن ها را از هم تفكيك كرد،جدول زير مى تواند نمونه اى براى شما باشد:
الف . در مورد نقص بدنى :
1. آيا من به نقص بدنى خود خيلى اهميت مى دهم ؟
2. آيا من به نظريات ديگران خيلى زياد توجه نكرده و خود را بند حرف هاى آنان نساختهام ؟
3. آيا براى جبران نقص بدنى خويش استعدادهاى ديگرم را پرورش ‍ داده ام ؟
ب . در مورد كسى كه در كودكى بد تربيت شده :
1. آيا من هنوز همان افكار و احساسات دوران بچگى زندگى مى كنم ؟
2. آيا از دنيا و اجتماع انتظار دارم كه با من مثل پدر و مادرم رفتار كنند؟
3. آيا من خود را مافوق نورچشم ، عزيز دردانه ،گل سر سبد ديگران دانسته و انتظار دارم مردم مرا اين طور بنگرند؟
4. وقتى كه اين توقع من برآورده نمى شود و مورد احترام و پرستش ديگران قرار نمىگيرم ، آيا دچار نوميدى و زبونى مى شوم ؟
5. كوشش من براى پيش افتادن از چه كسى است و براى چه اين كار را مى كنم ؟
ج . در مورد كودكى كه در دوران بچگى مورد تنفر و تحقير بوده است :
1. آيا ترس من از اين است كه مردم مرا آدم حقيرى بشناسند؟
2. نسبت به چه كسانى كه احساس مى كنم كه پايين ترم و براى چه ؟
3. آيا تجربيات و وقايع دوران كودكى ام سبب شده است كه همنوعان خود را با نظر تنفربنگرم ؟
4. آيا زندگى روحى من با آميخته با ترس و هيجان است ؟
وقتى كه سؤ الات مورد احساس حقارت را از خودتان كرديد و آنها را با دقت حلاجىنموديد، خواهيد فهميد كه شما چگونه آدمى هستيد، يعنى مرحله خودشناسى و معرفت نفس راانجام داده ايد.)) (539)
احصاى نقايص
اولياى اسلام نيز رسيدگى به حساب نفس ، احصاى نقايص و نوشتن آن ها، و همچنينبررسى آرزوهاى دل و شناختن انديشه هاى خوب و بد را براى درمان بيمارى هاى اخلاقىو روانى به پيروان خود دستور داده اند.
(( قال عليه عليه السلام : و على العاقل ان يحصى على نفسه مساويها فى الدين والراى و الاخلاق و الادب فيجمع ذلك فى صدره او فى كتاب ويعمل فى ازالتها.(540) ))
على (ع ) فرمود: لازم است انسان عاقل به حساب خود رسيدگى دقيق كند و تمام نقايص وعيوب خويش را در امور دينى خود، در نظرها و آراى خود، در خلقيات و ملكات خود، در آداب وطرز معاشرت خود، با شمارش ‍ صحيح احصا نمايد و تمام آنها را به ذهن خود بسپارد، ياآنكه بر صفحه كاغذى بنويسد و براى برطرف نمودن آنها عيوب فعاليت نمايد.
بررسى عيوب
(( عن اميرالمومنين عليه السلام : من حاسب نفسه وقف على عيوبه و احاط بذنوبهفاستقال الذنوب و اصلح العيوب .(541) ))
اميرالمؤ منين (ع ) مى فرمود: آنكس كه به حساب نفس خود رسيدگى كند، بر عيوب ونقايص خويش آگاه مى شود و از گناهان خود مطلع مى گردد. در آن موقع است كه مىتواند خويشتن را درمان كند، گناهان را ترك گويد، و عيوب خود را اصلاح نمايد.
(( و عنه عليه السلام : من حاسب نفسه ربح و منغفل عنها خسر.)) (542)
و نيز فرموده است : آن كس كه به حساب نفس خود رسيدگى كند سود مى برد و آن كه دراين كار غفلت نمايد زيان مى كند.
((اگر كسى بتواند حوادث زندگانى خود را به خاطر بياورد. منشاء و موجب اخلاق وكردار و رفتار خود را به دست خواهد آورد و همين كه به اين كشف موفق شد،مثل اين كه بندى از فكرش باز شده باشد، به سهولت از قيد خيالات و رفتار مزاحم خودخلاص و به اصلاح خود موفق خواهد گشت .)) (543)
نتيجه محاسبه دقيق پى بردن به ريشه هاى بيمارى روحى وعلل احساس ‍ حقارت است و اين خود بسيارى از عقده هاى روحى را مى گشايد و آدمى را ازنگرانى هاى مبهمى كه هر لحظه او را تهديد مى نمايد خلاص مى كند، ولى درمان صحيحو چاره جويى در ضمن روايتى كه عرض شد با يك جمله كوتاه بيان فرموده بود:
(( و يعمل فى ازالتها.))
پس از آن كه آدمى به حساب خود رسيدگى كرد و تمام عيوب و نقايص ‍ خود را احصا نمودو بر صفحه اى نوشت راه اصلاح آنها را بشناسد و عملا اقدام كند.
درمانى نگرانى
مثلا كسى كه در كودكى مورد نوازش بيش از حد پدر و مادر بوده و در نتيجه ، لوس و ازخود راضى بار آمده است . اكنون كه بزرگ شده از مرد و زن اجتماع متوقع است كه با وىمانند پدر و مادرش رفتار كنند و او را بيش از حد مورد احترام و تكريم قرار دهند و چونمردم چنين نمى كنند نگران و ناراحت مى شود و در خود احساس حقارت مى كند، دچار هيجانروحى و تشويش خاطر مى گردد. اينك كه به حساب خويش رسيدگى كرده ، متوجه شدهاست كه علت احساس حقارت و نگرانى اش اين است كه مردم او رامثل پدر و مادرش عزيز و محبوب نمى دارند و بر طبق تمناى درونى اش به وى احترام نمىكنند. گر چه اين محاسبه تا اندازه اى از فشارهاى مبهم روحى مى كاهد و نگرانى را تخفيفمى دهد، ولى براى درمان كامل يك محاسبه ديگرى لازم است و آن اندازه گيرى توقع وشناختن حد واقعى خويشتن است . او بايد حساب كند كه دوران كودكى گذشت . آن سبوبشكست و آن پيمانه ريخت . پدر و مادر من نفهميده مرا پر توقع و از خود راضى بار آوردهاند، ولى من آن قدر كه توقع دارم ارزش ندارم . اگر بخواهم در جامعه زندگى كنم بايدآن روزگار را فراموش نمايم . بايد به توقعات بى جاى خود پشت پا بزنم . بايدآرزوهاى خامى را كه در دل پرورده ام ناديده انگارم ، بايد خويشتن را بر اساس حق وشايستگى با جامعه منطبق نمايم . اگر مرحله دوم محاسبه را نيز به خوبى رسيدگى كردو نتايج محاسبه را عملا به كار بست ، بيمارى نگرانى ريشه كن مى شود و تا پايانعمر با روانى آرام و روحى مطمئن زندگى خواهد كرد.
تمناى نا به جا
(( قال على عليه السلام : لاتطمع فيما لا تستحق .(544) ))
على (ع ) مى فرمود: به چيزى كه شايسته آن نيستى طمع و تمنا نداشته باش .
(( و عنع عليه السلام : افضل الدواء ترك المنى .(545) ))
و نيز فرموده است : بهترين داروى شفابخش ترك آروزهاى نابجاست .
براى درمان تمام عقده هاى روحى و نگرانى ها اين دو محاسبه لازم است :
اول آن كه آدمى خود را بشناسد، حساب نفس خويش را برسد وعلل احساس حقارت و نگرانى ، يعنى ريشه مرض را بفهمد.
دوم آن كه با واقع بينى و كمك عقل ، راه علاج را جست و جو كند و خود را با واقع و حقيقتمنطبق نمايد.
((به گفته ويترهد در كتاب روان شناسى مذهب ، درمان كمپلكس احساس ‍ حقارت مربوط بهدو مساءله است ، خودشناسى ، و هماهنگ ساختن شخصيت فردى ...
او مى گويد: به نظر من اگر ما تا آخرين حد امكان خودمان را بشناسيم و پس ‍ از آنخويشتن را با محيط، با مردم و با حق وفق دهيم ، بهترين راه را براى رسيدن به هماهنگىروحى يافته ايم .)) (546)
تلقين قدرت
بعضى از افراد گرفتار نقص عضوى غير قابل اصلاحى هستند و از آن جهت در خود احساسحقارت مى كنند و اين نقيصه با هيچ محاسبه روانى و برنامه پزشكى علاج ناپذير نيست. اينان بايد در خود تلقين قدرت و مقاومت نمايند، بايد با آن عيب بسازند و در عوض بهاحياى استعدادهاى درونى خويش بپردازند و نقص خود را با كسبمال جبران نمايند و از اين راه شخصيت خود را آشكار كنند.
((كودك با آدم بالغى كه گرفتار نقص عضوى است بايد مورد تلقين قرار گيرد، ياخودش خويشتن را تلقين كند. براى جبران آن نقيصه بدنى بايد استعدادها و شايستگىهايى را كه در نهادش پنهان است ظاهر سازد تا هم در نظر خودش و هم در نظر ديگران عيباو بپوشاند و جبران كمبودش ‍ بشود.)) (547)
خداوند در قرآن شريف به رسول اكرم (ص ) دستور داده است :
(( ادفع بالتى هى احسن السيئة .))
سيئه و بدى را با خوبى و عمل پسنديده بر طرف بنما.
اگر تمام مردم اين برنامه سعادت بخش را همه جا به كار بندند و هر زشتى و بدى رابا خوبى و نيكى دفع نمايند، اگر ستم را باعدل ، غضب را با حلم ، نقض را با كمال ، لغزش را با عفو، و خلاصه هر ناپسندى را بارفتار پسنديده اى برطرف كنند، جامعه به كمال لايق انسانىنايل خواهد شد.
نظر به اين كه علل عقده هاى حقارت و عواملى كه باعث نگرانى هاى روحى مى شود مختلفاست ، طبعا راه علاج آن ها نيز مختلف خواهد بود، ولى اساس تمام برنامه هاى درمانى ومتكى به دو محاسبه اى است كه امروز به عرض رساندم :
اول آن كه حالت مبهم روانى بيماران به درستى تجزيه وتحليل شود و علت حقيقى نگرانى آشكار گردد.
دوم آن كه براى گشودن هر يك از عقده ها برنامه مناسبى با راهنمايىعقل تنظيم شود و بيمار با تصميم قطعى آن را عملا به كار بندد و خويش را از فشارهاىروحى آزاد نمايد.
نكته قابل ملاحظه اى را كه در مورد فال بد توضيح دادم و لازم مى دانم در پايان سخننيز چند جمله اى در آن باره به عرض برسانم آن است كه برنامه هاى درمانى روانشناسان براى گشودن عقده هاى روحى مردم تنها متكى بر اساس علمى است ، ولىپيشوايان گرامى اسلام برنامه هاى خود را بر دو پايه محكم ايمان و علم استوار نمودهاند، و براى درمان بيماران ، همواره از اين دو قدرت نيرومند استفاده مى كنند، مثلا:
شكست اقتصادى
اگر تاجرى پس از سالها زندگى آبرومند و محترم هستى خود را از دست بدهد و به علتنداشتن سرمايه جنسى و نقدى ، تجارت خانه اشتعطيل گردد حتما گرفتار نگرانى و ناراحتى مى شود. چنين انسانى بر اثر تهيدستى وشكست اقتصادى در خويش احساس حقارت مى كند. او خود را كوچك و ناچيز مى بيند، خواب وآرام ، آسايش و راحت از وى سلب مى شود و همواره از فشارهاى روحى و افكار پر هيجانخود در رنج و عذاب است و هر روز كه بر او مى گذرد جسم و جانش فرسوده تر مى شودو ممكن است سرانجام دچار اختلالات روحى و بيمارى هاى روانى گردد.
برنامه درمان در اين مورد، مانند ساير موارد، بر دو محاسبه استوار است و بايد جواب دوسؤ ال به خوبى روشن شود:
اول نگرانى از كجاست و علت احساس حقارت چيست ؟
دوم براى رفع نگرانى و گشودن عقده حقارت چه بايد كرد؟
اگر در ضمير باطن تاجر فقير شده علل پنهانى دگرى براى نگرانى و احساس ‍ حقارتوجود نداشته باشد جواب سؤ ال اول خيلى روشن است : او از اين جهت كه هستى خود را ازدست داده و فقير شده ناراحت و نگران است . او از اين جهت كه روزى در رديف تجار محترمبوده و امروز وى را تهيدست و بى بضاعت مى دانند احساس حقارت مى كند.
تقويت روحى
جواب سؤ ال دوم نيز واضح است : بايد ياس او را به اميدمبدل ساخت . بايد روح شكست خورده و ناتوان او را تقويت كرد. بايد او را به كوشش وفعاليت وادار نمود، و خلاصه بايد كارى كرد كه دوباره تصميم بگيرد و مجاهده كند،سرمايه اى به دست آورد و حيثيت بر باد رفته را برگرداند تا در نتيجه حقارتش بهعزت مبدل گردد و نگرانى باطنى اش جاى خود را به اطمينان خاطر و آرامش بدهد. ولىمطلب مشكل برطرف ساختن ياس و خود باختگى و ايجاد اميد و اطمينان در ضمير اوست .
روان شناسان در چنين موردى تنها به محاسبه هاى علمى و تجربى تكيه مى كنند و تاجرشكست خورده را به وسيله تلقين هاى مختلفى تقويت مى نمايند. به او مى گويند ناميدمباش ، ياس بزرگ ترين عامل بدبختى و تيره روزى است ، تصميم بگير، دوباره سركارت برو، به فعاليت ادامه بده ، كوشش كن تا اعتماد مردم را به خود جلب كنى و از هرفرصتى به نفع خويش استفاده نمايى . سپس تاريخ زندگى كسانى رانقل مى كنند كه پس از شكست خوردن تصميم گرفتند، كار كردند، سرانجام پيروز وموفق شدند. به او مى گويند آنها نيز مانند تو بودند ومثل تو گرفتار شدند، فقط تصميم گرفتند، كار كردند و اعاده حيثيت نمودند. تو اگربتوانى مثل آنها اميدوار باشى و براى مجاهده و فعاليت همت نمايى مى توانى همه شكستهاى خود را جبران كنى و به تمام ناراحتى ها و نگرانى ها خاتمه دهى .

next page

fehrest page

back page