بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب سیره چهارده معصوم در آثار استاد حسن زاده آملی, عباس عزیزى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     SIREH001 -
     SIREH002 -
     SIREH003 -
     SIREH004 -
     SIREH005 -
     SIREH006 -
     SIREH007 -
     SIREH008 -
     SIREH009 -
     SIREH010 -
     SIREH011 -
     SIREH012 -
     SIREH013 -
     SIREH014 -
     SIREH015 -
     SIREH016 -
     SIREH017 -
     SIREH018 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

347- ميان عاشق و معشوق هيچ حايل نيست !
روزى على عليه السلام وارد بازار شد. مردى را ديد كه مى گويد:
نه ! سوگند به كسى كه هفت حجاب دارد.
حضرت پرسيد: منظورت كيست ؟
گفت : خدا !اى اميرمؤمنان !
حضرت فرمود: اشتباه مى كنى ، مادر به عزايت بنشيند !ميان خدا و خلقش ‍ هيچ حجابىنيست و هر جا كه باشند خداوند با آن هاست .
مرد پرسيد: اى اميرالمؤمنان !كفار آن چه كه گفتم چيست ؟
فرمود: اين كه بدانى هر باشى خدا با توست .
مرد گفت : آيا به مساكين طعام دهم ؟
حضرت فرمود: نه !چون به غير خدايت سوگند خوردى ! (349)
348- دل اگر خداشناسى همه در رخ على بين !
امام بافر عليه السلام از جدش اميرمؤمنان نقل ميفرمايد كه : مردى برخاست و گفت : اىاميرمومنان !با چه چيز خدايت را شناختى ؟
فرمود: با شكسته شدن عزمها و همت ها؛ چون تصميم به انجام كارى گرفتم ، مانعشد. و چون عزم كردى پس قضاى الهى با عزمم مخالفت نمود؛ پس دريافتم كه مدبر،كسى است جز من .
مرد گفت : چه باعث شد شكر نعمتهاى او را به جاى آورى ؟
حضرت (ع ) فرمود: به بلايا نگريستم كه خداوند، آنها را از من دور نمود و غير مرادچار آن ساخت ؛ از اين رو دريافتم كه او به من نعمت ارزانى داشته است ، پس شكرش رابر خود لازم دانستم .
مرد پرسيد: چرا لقايش را دوست دارى ؟
فرمود: چون دريافتم كه براى من دين فرشتگان و فرستادگان و پيامبرانش رابرگزيده ؛ دانستم كه مرا گرامى داشته و فراموش نكرده است . پس مشتاق لقايش شدم. (350)
349- توحيد در جنگ
در جنگ جمل عرب باديه نشينى برخاست و گفت : اى اميرمؤمنان !آيا مى گويى ؛ خدا يكىاست ؟ در اين هنگام مردم به او هجوم آوردند و گفتند: اى مرد !مگر نمى بينى كه اميرمؤمناندر چه وضعى است ؟ (منظور حالت جنگ و وضعيت بحرانى آن بوده است .)
حضرت فرمود: بگذاريد حرفش را بزند؛ زيرا آن چه كه او مى خواهد، من هم از اينمردم مى خواهم .
آن گاه فرمود: اى مرد !اين كه بگوييم خدا يكى است ، ممكن است بر چهار نوع باشد كهدو نوع آن جايز، و دو نوع ديگر آن جايز نيست .
اما آنهايى كه جايز نيست عبارت از اين است كه بگويد: خدا يكى است و منظور يك در باباعداد باشد. كه اين در مورد خدا جايز نيست ؛ زيرا در باب اعداد دو هم داريم وگرنه ديگرعدد نيست . مگر نمى دانى كسى كه بگويد خداوند سومين شخص از سه شخص است ، كافرشده است ؟
قسم و صورت دوم اين است كه كسى بگويد خدا يكى است ؛ يعنى يكى از مردم است ومقصود، نوعى از يك جنس باشد، اين هم در مورد خدا جايز نيست ، چون تشبيه است و خداوندبرى ء از تشبيه است . اما آن دو وجهى كه جايز است ، اولى اين كه بگويى خدا يكى است؛ يعنى ميان اشياء شبيهى ندارد. و دوم اين كه بگويى خدا يكى است و مقصود اين باشد كهخدا در وجود و عقل و وهم تقسيم ناپذير است . و خداى عز وجل ، به همين گونه است . (351)
اما از نظر عقلى بايد گفت كه كثرت عددى با تكرار وحدت عددى به وجود مى آيد.
از اين رو مى توان گفت : چيزى كه به وحدت عددى متصف شده ، يكى از اعداد وجود يا يكىاز آحاد موجودات است . و جناب حق سبحان منزه از اين است . بلكه وحدت و كثرت عددى كه درمقابل يكديگرند، از صنع وحدت حقيقى محض اويند؛ وحدتى كه نفس ذات قيوم اوست ؛ و حقمحض و خالص و واجت و قائم به ذات است و هيچ درمقابل آن نيست و نفى كثرت ، از لوازم اوست . هم چنان كه اميرمؤمنان عليه السلام درحديثى كه گذشته ، بدان اشاره نموده ، فرمود: نه در وجود و نه درعقل و وهم ، قابل تقسيم نيست . (352)
350- شناخت خدا با خدا
از پيامبر اكرم پرسش شد: به چه ، خدايت را شناختى ؟ .
فرمود: با خدا، اشيا را شناختم .
همچنين اميرالمؤمنان عليه السلام مى فرمايد: با خدا، خدا را بشناسيد!
(353) 351- آثار شناخت خدا
اميرالمؤمنان على عليه السلام فرمود:
من عرف الله سبحانه توحد، و من عرف نفسه تجرد، و من عرف الدنيا تزهد، و من عرفالله تقرد ؛ (354)
كسى كه خدا را شناخت موحد شود، و هر كه خود را شناخت مجرد از امور دنيوى گردد، و هركه دنيا را شناخت در او زهد ورزد و اعراض كند. (355)
352- حقيقت چيست ؟
كميل بن زياد از حضرت على عليه السلام پرسيد: حقيقت چيست ؟
حضرت فرمود: تو را با حقيقت چه كار است ؟
كميل گفت : مگر من رازدار تو نيستم ؟
حضرت فرمود: آرى ، ولى آن چه كه از من مى جوشد و فيضان مى كند، تنها اندكى از آنبه تو مى رسد.
كميل گفت : آيا چون تويى سايل را نااميد مى كند؟
فرمود: حقيقت ، عبارت از كشف انوار جلال است ، بدون اشاره .
كميل گفت : مرا توضيح بيشترى فرما !
فرمود: محو موهوم و آشكار صحو معلوم است .
كميل گفت : توضيح بيشترى مى خواهم .
فرمود: عبارت از هتك و كنار رفتن ستر و حايل است ، به سبب غلبه سر.
گفت : باز هم توضيح بفرما !
اميرالمؤمنان فرمود: جذب احديت با صفت توحيد است .
كميل بار ديگر گفت : توضيح و بيانى فزون تر عنايت كن !
فرمود: نورى است كه از صبح ازل طلوع مى كند و درهياكل آثارش تجلى مى يابد كميل بار ديگر توضيحى بيشتر خواست ، ولى حضرتعلى عليه السلام فرمود: چراغ را خاموش كن كه چيزى به صبح نمانده است !
(356) 353- معرفت خدا
اميرالمؤمنين على (ع )
المعرفه نور القلب المعرفه الفوز بالقدس ؛ (357)
معرفت خدا نور و روشنى دل است و نيل و استفاضه از عالم قدس . (358)
354- لازمه معرفت خدا
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
من عرف الله (و عظمه ) منع فاه من الكلام و بطنه من الطعام و عنى نفسه بالصياموالقيام ؛(359)
هر كه خدا را شناخت دهان را از كلام و شكم را از طعام غير ضرورى منع كند و پيوسته نفسرا رنج به نماز و روزه و طاعت براى راحت ابد خوار دارد.
شرح هر كسى كه خدا را شناخت ، لازمه معرفتش امورى است كه از آن جمله زبان ازكلام بيهوده و عبث نگاه مى دارد و سخن جز به حق نگويد؛ و الا به ذكر خدا و علم و هدايتخلق لب نگشايد. ديگر شكم را از طعام و الوان گوناگون اشربه واطعمه و لذاتنفسانى منع مى كند و جان خويش را در راه طاعت خدا به قيام در نماز و امساك روزه براىصفاى روح به رنج و تعب مى اندازد و شب و روز مى كوشد كه بر مقام معرفت و قربشبه خدا بيافزايد وفقنا الله تعالى (360)
355- بالاترين معارف
اميرالمومنان عليه السلام فرمود: معرفه الله سبحانه اعلى المعارف ؛ معرفت خدابالاترين معارف است .
بخش سوم : عبادت حضرت اميرالمؤمنين (ع )  
الف : نماز
356- عبادت احرار
اين كلام سيد الاوصياء اميرالمؤمنين على عليه السلام است :
ما عبدتك خوفا من نازك ، و لا طعاما فى جنتك ،بل وجدتك اهلا للعباده فعبدتك ؛ تو را از بيم آتش و به اميد بهشت پرستش نمىكنم ، بلكه تو را شايسته پرستش يافتم و پرستش مى كنم . بهقول شيخ بهائى در نان حلوا:

نان و حلوا چيست اى نيكو سرشت
اين عبادتها تو بهر بهشت
نزد اهل دين بود دين كاستن
در عبادت مرزد از حق خواستن
رو حديث ما عبدتك اى فقير
از كلام شاه مردان يادگير
چشم بر اجر عمل از كورى است
طاعت از بهر عمل مزدورى است
و در نهج البلاغه آمده است كه : ان قوما عبدوا الله وغبه قبلك عباده التجار و ان قوماعبدوا الله وهبه ، فتلك عباده العبيد و ان قوما عبدوا الله شكرا، فتلك عباده الاحرار .
احرار از بندگى لذت مى برند، از سبحان ربى الاعلى و بحمده گفتن لذت مىبرند، از خلوتها و وحدتهاى شان لذت مى برند، از فكرها و توجه ها و سير و سلوكمعنى و از شهوت عرفانى و ذوقى و وجدانى شان لذت مى برند.(361)
357- وصايت على (ع )
امام على عليه السلام در صدر اسلام به وصى معروف و معهود بود، جز اين كه بنى اميهاتفاق كرده بودند كه همه آثار امام على عليه السلام را محو كنند، حتى لقب وصى را،حتى جهر به بسم الله الرحمن الرحيم را كه در نمازهاى جهريه شبانه روزى واجب ، و دراخفائته آن مستحب است ؛ اين نه قول من است ، قول فخر رازى در تفسير كبيرش است.(362)
358- جهر بسم الله
قرائت يك سوره مباركه فاتحه را در نماز ظهر و عصر در نظر بگيريد، آيه بسم اللهالرحمن الرحيم به اتفاق اماميه و فرق عامه ، جزء سوره فاتحه است ؛ و در صلاتظهرين اخفات حمد و سوره واجب است ، ولكن اماميه به اقتداى از پيشواى اولشان حضرتوصى امام على عليه السلام كريمه بسم الله الرحمن الرحيم را در نماز ظهرين هم بهجهر مى خوانند.(363)
359- خارج نمودن تير از پاى امير
واقعه اميرالمومنين عليه السلام و پيكان در جنگ احد را مرحوم ملا فتح الله كاشانى درتفسير منهج الصادقين در ضمن آيه الذين هم فى صلوتهم خاشعون دراول سوره مباركه اميرالمؤمنين عليه السلام نشست و از غايت وجه نتوانستند كه آن رابيرون آورند؛ صورت حال را به حضرت رسول (ص ) عرض كردند، فرمود كه :وقتى كه وى در نماز باشد، پيكان را از بدن او بيرون كشيد، چه توجه او در اينحال به حضرت عزت بر وجهى است كه خود را فراموش مى كند و از ماسوى بى خبر مىشود، پس چون به نماز مشغول شد، جراح را آوردند و پيكان را از بدن اطهر او بيرونآوردند و خون بسيار بر سجاده آن حضرت ريخته شد، و چون از نماز فارغ شد و آن خونرا مشاهده نمود، پرسيد كه : اين خون چيست ؟
گفتند كه : در خونى كه پيكان از بدن شما بيرون آورديم ، اين خون از آن جراحت بيرونآمد.
فرمود: به خدايى كه جان على در قبضه قدرت اوست كه در نيافتم و واقف نشدم كهشما در چه وقت بدن مرا شكافتيد و پيكان را بيرون آورديد.
360- خشيت حضرت امير (ع )
از جوامع روائيه مستفاد است كه : حالات رعشه و نحو آن براى امير المؤمنين على عليهالسلام از خشيت الهى ، بيش از رسول الله صلى الله عليه وآله پيش مى آمد. و بايد همينطور باشد؛ زيرا رسول الله اكمل از آن جناب است ، چنان كه امير عليه السلام خودشفرمود: انما انا عبد من عبيد محمد. فافهم .(364)
361- خدا داناتر است !
اهل سيره روايت مى كنند:
شخصى نزد امير المؤمنان عليه السلام آمد و گفت : اى اميرمومنان !به من بگو آيا خدا راهنگامى كه پرستش مى كنى ، مى بينى ؟
حضرت فرمود: من خدايى را كه نبينم ، عبادت نمى كنم .
مرد پرسيد: چگونه او را مى بينى ؟
حضرت فرمود: واى بر تو !ديدگان با مشاهده چشمان او را نمى بينند؛ بلكهعقول با حقايق ايمان مى بينند. با دلالات ، شناخته شده است و با علامات ، وصف شده ،به مردم قياس نمى شود و با حواس درك نمى گردد.
مرد برگشت ، در حالى كه مى گفت :
خدا داناتر است كه كجا رسالتش را قرار دهد.(365)
362- عبادت عاشقانه
اگر نماز بى تو باشد؛ يعنى مشوب به اغراض شخصى تو نباشد، فقط براى خداتقرب به سوى او باشد، قبول و پذيرفته مى شود، و الا فلا، چنانكه مولى الموحدينو قدوه السالمين و رب النوع عاشقين امام على عليه السلام فرموده است :
الهى !ما عبدتك خوفا من نازك و لا طمعا الى جنتك ،بل وجدتك اهلا للعباده ، فعبدتك .(366)
363- جايگاه خدا قبل از خلقت
اعرابى از اميرالمؤمنين مى پريد: خداوند قبل از خلقت كجا بوده است ؟
حضرت فرمود: در عمايى كه نه بالاى آن هوا بود و نه پايين آن . و از اين رو،آن حضرت عليه السلام فرموده است : نخستين چيزى كه خداوند خلق فرمود: نور منبود.
كه منظور حضرت عقل است ؛ چنانكه فرمايش ديگر ايشان مؤيد آن است ؛ آن جا كه مىفرمايد: اولين مخلوق خداوند، عقل است . سپس به واسطه آن ، سايرعقول و نفوس ناطقه ملكيه و غير آن و نيز و صورت طبيعيه و هيولاى كليه و صورتجسميه بسيطه و مركبه ، خلق شدند. (367)
364- اقتدا به على در نحوه خواندن بسم الله
حرف فخر اين است كه اميرالمومنين عليه السلام در جهر به بسم الله الرحمن الرحيم در نمازهاى مبالغه مى فرمود و چون دولت به دست بنى اميه افتاد به علت سعى وكوششى كه در ابطال آثار على عليه السلام داشتند مبالغه در منع جهر آن مى نمودند.
اماميه در صلوات واجب جهرى چون صبح و عشائين جهر به بسم الله الرحمن الرحيم را براى مرد واجب مى دانند، و اكثر عامه اخفات آن را واجب مى دانند كه سنت بنى اميهاست ، حتى بعضى از آنان قايل به منع قرائت تسميه در افتتاح قرائت در نمازند مطلق وبعضى با اماميه نزديك اند تفصيل فروع آن مربوط به كتب فقهيه فريقين است.(368)
365- مگر على به مسجد مى رفت ؟
از تفسير فخر رازى به عرض رسانده ايم كه بنى اميه دست به دست هم دادند تا آثارامام على عليه السلام را محو كنند، تبليغات سوء بنى اميه كار را به جايى كشانده بودكه وقتى خبر ضربت خوردن آن حضرت در صبحگاه نوزدهم شهر رمضان در مسجد كوفهبه اطراف و اكناف رسيد، مى گفتند: مگر على به مسجد مى رفت ؟ مگر على نماز مىخواند؟
غرض اين كه من خودم صحنه محاكمه آن راءس شياطين گروهك معهود را كه تنى چند ازروحانيون ما را ترور كرده اند مشاهده مى كردم و گوش ‍ مى دادم ، از اوسوال شد كه آقاى مطهرى چه كرده است كه او را ترور كرده ايد؟
در جواب گفت : ايشان اسلام راستين نداشت . ببينيد چه جسارتى را بدان عالم بزرگوارالهى روا داشته اند؟ !با ترور مى خواهند منطق حق را خاموش ‍ كنند.
شب پره گر وصل آفتاب نخواهد
رونق بازار آفتاب نكاهد
دار، دار حقيقت است ، دار واقعيت است . نام حقيقت هستى ها حق است . با اينگونه چريكها نور خدارا نمى شود خاموش كرد.
يريدون ليطفوا نود الله باءفواههم والله متم نوره ولو كره الكافرين .(369)
ب : قرآن
366- مبادا در قرآن توقف كنى !!!
امير المومنين على عليه السلام روايت كرده است كه به فرزندش محمد بن حنفيه فرمودهاست :
اعلم ان درجات الجنه على عدد آيات القرآن ، فاذا يوم القيامه ،يقال لقارى ء القرآن : اقراء وارق ... (370)
مبادا در هيچ مقام قرآن توقف كنى و پندارى كه به قله معرفش رسيده اى ؛ هر كجا كهرسيده اى باز اقرا وارق بخوان و بالا برو كه در بالاترها خبرهايى است .
همان گونه كه خداى سبحان غير متناهى است ، كتابش هم غير متناهى است ، كلمات وجوديش همغير متناهى است كه : ولايعلم جنود ربك الا هو (371) چنانكه پيشترك در بيانكريمه قل كل يعمل شاكلته اشارتى بدان شده است كه اثر هر كس همشكل و شبيه و نمودار دارايى اوست .
قرآن سفره پر بركت رحمت رحيميه الهى است ، و اين خوان خدايى براى نفوس مستعدهگسترده است و كبر و ناز و حاجت و دربان در اين درگاه نيست ، و بهقول كمال اصفهانى :
بر ضيافتخانه فيض نوالت منع نيست
در گشاده است و صلا در داده خوان انداخته .(372)
367- ظهور موجودات از بسم الله
از جناب وصى امير المؤمنين امام على عليه السلام ماءثور است كه : ظهرت الموجوداتعن بسم الله الرحمن الرحيم .
ظهور از آن حضرت وجود است كه به تعبير فارابى در مدينه فاضله مساوق حق است .نحويات ضمير را به ظاهر و بارز و مستتر تقسيم كرده اند، ظاهر آشكارا و بارز نيمآشكارا و مستتر پوشيده است .
بدين مثابت ظاهر وجود است كه هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن ، و بارز ممكن است كهبرزو الله جميعا و برزوا الله الواحد القهار، و مستتر در عرف عارف اعيان ثابته است ودر اصطلاح حكيم ماهيات .(373)
368- قرآن ، سفره الهى
جناب رسول الله صلى الله عليه وآله قرآن را به ماءدبه الله وصف فرمود، يعنىقرآن سفره الهى است ، اين سفره ، فقط براى انسان گسترده شد،حال ملاحظه بفرماييد كه قابليت انسان و سعه وجودى اين تا چه حد است ، كه مى تواندوعاء اين همه جوامع كلمات نوريه گردد.
اين قرآن سلم است و اين آيات درجات آن ، اقرا وارق .
عارف شبسترى با من دعوى دارد كه :
چه گويم من حديث عالم دل
ترا سر در نشيب و پاى در گل
جهان آن تو و تو مانده عاجز
ز تو محرومتر كس ديد هرگز
چو محبوسان به يك منزل نشسته
به دست عجز، پاى خويش بسته
ميان در بند چون مردان به مردى
درا در زمره اوفوا بعهدى
ترا از بهر اين كار آفريدند
اگر چه خلق بسيار آفريدند
پدر چون علم و مادر هست اعمال
بسان قره العين است احوال
آن نيكبختى كه در مسير تكامل انسانى ، اين منازل ومراحل قرآنى را پيموده است ، ولى و صاحب ولايت تكوينى است كه :
فيض روح القدس ار باز مدد فرمايد
ديگران هم نكنند آنچه مسيحا مى كرد
بر ضيافتخانه فيض نوالش منع نيست !
در گشاده است و صلا در داده خوان انداخته
امام آن كه فرمود: انا معاشر الانبياء امرنا ان نكلم الناس على قدر عقولهم .
حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: ما كلمرسول الله صلى الله عليه وآله العباد بكنه عقله قط .(374)
بديهى است كه حضرت وصى عليه السلام ، از اين نفى مستثنى است ، چه آن جناب نفسپيغمبر و از زيان رسول الله صلى الله عليه وآله مخاطب است ، به خطاب : انكتسمع ما اسمع وترى ما ارى الا انك لست بنبى .(375)
جز وصى عليه السلام ، چه كسى مى توانست كه اسرار معرف نبى خاتم را فهم كند، وآن قول ثقيلى را كه خداوند عالم فرمود: انا سنلقى عليك قولا ثقيلا.(376)حمل نمايد.
چون در روايات ، كلمات وسائط فيض الهى ، در حد فهم وعقل مردم به آنان القاء مى شد، لذا از روايات مرتبه درايت روات به دست مى آيد، كه هريك در چه حدى از مقامات معنوى بوده اند .(377)
369- انسان بهشتى
ما در علم و عملمان مى كوشيم كه به مقامات مفارقات نورى برسيم . به جايى برسيم كهانسان كامل بشويم . يعنى انسان كامل را سرمشق خودمان قرار بدهيم . هر اندازه كه به آنميزان قسط، به آن معيار عدل كه انسان كامل است نزديك تر شويم ، به همان اندازه انسانتريم ، به همان اندازه ارزش ما بيشتر است ، به همان اندازه بهشت ما بهشت فراتر وبالاتر و عالى تر از بهشت ديگران است . چون درجات بهشت به اندازه درجات آيات قرآنمتفاوت است ، مراتب دارد، آقا اميرالمؤمنين عليه السلام به فرزندش ابن حنفيه فرمود كه: مراتب درجات بهشت به عدد آيات قرآن است . (378)
370- بخوان و عروج كن !
همان طور كه ذات خداوند غير متناهى است ، كتاب او هم غير متناهى است . چه ، كتاب تكوينىو كلمات نظام هستى و چه كتاب تدوينى و كلمات قرآن شريف ، كه آن كتاب تكوينى و اينكتاب تدوينى ، هر دو غير متناهى هستند و هر دو بحر و دريايى هستند كه پايان ندادند.انسان ، مى تواند به هر اندازه بخواهد در قرآن غواصى نمايد و به درجاتش عروج كند.و سفراى الهى كه به حقيقت قرآن آگاهى دارند: انما يعرف القرآن من خوطب به (379)مانند جناب سيد الاوصياء، حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام ؛ مى فرمايند:در يك مرتبه قرآن توقف نفرماييد، به هر كجا كه رسيديد: اقرا وارق بخوانو بالا برو. (380)
371- قرآن عظيم است
آقا اميرالمؤمنين عليه السلام به فرزندش محمد فرمود: درجات بهشت به عدد آياتقرآن است ، پس چنان كه قرآن غير متناهى است ، درجات بهشت نيز غير متناهى است .(381)
372- بر تو باد به قرآن
حضرت اميرالمؤمنين (ع ) به فرزندش محمد بن حنفيه فرمود: عليك بتلاوه القرآنوالعمل به واعلم ان درجات على عدد آيات القرآن فاذا كان يوم القيامهيقال لقارى القرآن اقرا وارق (382) ؛ بر تو باد به تلاوت قرآن وعمل به آن ، و بدان كه درجات بهشت منطبق بر عدد آيات قرآن است . و در روز قيامت بهخواننده قرآن گفته مى شود: بخوان و بالا برو.(383)
373- بخوان و بالا برو
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به فرزندش ابن حنفيه فرمود: در فهم اسرار قرآنكريم اقرا وارق (384) بخوان و بالا برو و در هيچ حدى توقف نكن .(385)
374- نزول جبرئيل بر قلب پيامبر (ص )
جبرئيل (ع ) چون قرآن بر قلت پيغمبر نازل مى شد، بى تجافى از مقامش ؛ كه اگركسى با پيغمبر اكرم بود جبرئيل را نمى ديد، چوننزول جسمانى نبود تا با ديدگان ديدار شود؛ و اگر كسى ديگرجبرئيل را مشاهده مى كرد، يا به تصرف رسول الله صلى الله عليه وآله در جان وىبود، يا قدرت روحى وائى .
اميرمؤمنان على (ع ) گفت : چون قرآن بر رسولنازل مى شد، من هم مى شنيدم اين جان علوى علوى بود كه مى شنيد: اءرى نور الوحىو الرساله و اشم ريح النبوه و لقد سمعت رنه الشيطان حيننزل الوحى عليه صلى الله عليه وآله فقلت : يارسول الله !ما هذه الرنه ؟
فقال : هذه الشيطان ، قد اءيس من عبادته ، انك تسمع ما اءسمع وترى ما اءرى ، الا انكلست بنبى ؛ ولكنك وزير و انك لعلى خير
.(386)
375- توصيف قرآن
امام الكل فى الكل اميرالمؤمنين على عليه السلام در وصف قرآن فرمود: كتاب اللهينطق بعضه ببعض و يشهد بعضه على بعض .
376- درجات بهشت
ولى الله الاعظم امام اول عليه السلام به فرزندش محمد بن حنفيه اندرز همى كرد كه :درجات بهشت بر عدد آيات قرآن است و در رستاخيز به قارى قرآن گويند بخوان وبالا برو، و بعد از نبيين و صديقين كسى در بهشت به رتبت وى نيست .
واعلم ان درجات الجنه على عدد آيات القرآن ، فاذا كان يوم القيامهيقال لقارى القرآن اقرا وارق فلايكون فى الجنه بعد النبيين و الصديقين ارفع درجهمنه .(387)
377- پناهگاه الهى
ابن عباس گويد: از على كه خدا از او خوشنود گردد پرسيدم : چرا در سر آغاز سورهبرائت بسم الله الرحمن الرحيم نوشته نشده است ؟
در پاسخ فرمود: چون (بسم الله ) پناه و زنهار است و در برائت زنهارى نيست ، بافرمان دست بر قبضه شمشير زدن و بر فرق مشركين كوبيدننازل شده است . (388)
378- بزرگ ترين حجت خدا بر خلق
امام صادق عليه السلام فرمودند: صورت انسانى بزرگ ترين حجتهاى خداوند برخلقش است و كتابى است كه به دست خود آن را نوشته است و هيكلى است كه به حكمتش آنرا بنا كرده است و مجموع صورت هاى جهان ها است و مختصر از لوح محفوظ است . و شاهدبر هر غائب است . و حجت بر هر منكر است . و راه راست به سوى هر خبر است ، وپل كشيده ميان بهشت و آتش است . (389)
379- من نقطه زير باء بسم الله هستم !
پيامبر اسلام فرمودند: تمامى هستى و موجودات اى باء بسم الله الرحمن الرحيم بهوجود آمدند.
و نيز آورده است : امام على (ع ) فرمودند: من نقطه زير باء بسم الله ام .
و شيخ اجل ، حافظ رجب برسى حلى ، در مشارق الانوار از حضرت وصى عليه السلامروايت كرده است كه فرمود: انا النقطه التى تحت الباء و سر الباء؛ (390)مننقطه زير باء بسم الله و سر آن هستم .
380- سفارشات نبوى به امام على (ع )
على بن ابى طالب عليه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله عليه وآله مرا به يمنفرستاد؛ پس به وصيت مرا گفت : اى على !به نام خدا استعاذه كن !چرا كه خداوندمتعال ، بسم الله را بر امت من در صبحگاهان مبارك گردانيد. و مى فرمود: هر كسدر راه خدا براى خود دوستى برگزيند، خداوند در بهشت براى او خانه اىبرگزيند. (391)
381- بهشت هر كس قرآن اوست !
جناب وصى حضرت امير المؤمنين على عليه السلام ، به فرزندش ابن حنفيه وصيت مىكند و مى فرمايد: فرزندم !قرآن عهد خدا است ، مبادا شب و روز بر تو بگذرد و بهاين عهد الهى سرى نزنى و از عهد الله غافل بمانى . قرآن عهد الله است و از اينعهدالله غافل مباش !و بر هر مسلمان واجب است كه هر روز در عهد او بنگرد، هر چند در پنجاهآيه . لااقل شب و روزى پنجاه آيه را با نظر و تدبر قرائت كند.
در ذيل حديث فرمود: فرزندم !بدان كه درجات بهشت بر عدد آيات قرآن است ، و چونروز قيامت شود به قارى گفته مى شود: بخوان و بالا برو در بهشت بعد از نبيين وصديقين كسى به حسب درجه برتر از قارى قرآن نيست .
گوهر معرفت آموز كه با خود ببرى
كه نصيب دگران است نصاب زر و سيم
غرضم اين است كه اين دو حديث را كنار هم بگذاريم ، تا در نتيجه به درجات بهشت ومائده هاى مادبه الله ، يعنى قرآن كريم ، و اطوار و شئون ارتقا و اعتلاى نفسناطقه انسانى ، آشنا شويم .
حديث اول فرمود: من مدينه حكمتم و حكمت بهشت است ، پس جانى كه شهر حكمت است خودبهشت است .
و حديث دوم فرمود: درجات بهشت به عدد آيات قرآن است . و قرآن حكيم است ، پس بهشتاست و آيات او حكمت اند، پس بهشت اند، پس ‍ درجات بهشت به عدد آيات قرآن اند.حال هر كس صحيفه وجود خود را مطالعه كند و ببيند تا چه پايه بهشت است .(392)
382- اهل قرآن عترت اند !
اميرمؤمنان عليه السلام عترت را كه در نهج البلاغه اسم مى برد مى فرمايد: فيهمكرائم القرآن و هم كنوز الرحمن . (393)عترتاهل قرآن هستند، قرآن در آنها عجين شده است و مراتب قرآن را سير كرده اند و معارج قرآن راپيموده اند و به مقامات شامخه قرآن رسيده اند و خود قرآن ناطق اند. آنان آثار و علايم ونشانه هايى دارند، حركات شان ، رفتارشان ، گفتارشان ، قلم شان ، همه قرآن است ،همه حق محضند و صدق صرف است ، آنان مبين حقايق اسماء الهيه اند .(394)
383- على (ع ) متصدى جمع قرآن
چون قرآن در حيات خود حضرت پيغمبر در معرض زياد شدن بود؛ زيرا كه پيوسته وحىنازل مى گرديد، تمام شدن و جمع آن البته بايد بعد از رحلت آن حضرت صورتپذيرد. اول كسى كه لزوم آن را دانسته متصدى جمع قرآن گرديد حضرت اميرالمؤمنينعلى بن ابى طالب بود، چنانكه علماى اهل سنت نيزنقل كرده اند .(395)
384- درنگ اصحاب كهف
امن الاسلام طبرسى در تفسير عظيم الشاءن مجمع البيان آورده است كه :
روايت شده است كردى يهودى از على بن ابى طالب عليه السلام مدت درنگ اصحاب كهفدر كهف را پرسيد، امام مطابق قرآن (سيصد و نهسال ) پاسخش را داد، يهودى گفت : ما در كتاب خود سيصدسال يافته ايم .
امام فرمود: آنچه من گفتن سال قمرى است و آنچه شما مى گوييدسال شمسى . (396)
385- استشمام بوى وحى
اميرمؤمنان على عليه السلام گفت : چون قرآن بررسول نازل مى شد من هم مى شنيدم . (397)
386- خصوصيت آيات قرآنى
اميرالمؤمنين (ع ) فرمود: (آيات قرآنى بعضى ناطق بعضى ديگرند، زبان بعضىديگرند.
(398)
387- مصحف برخاسته از صفحه دل على (ع )
على عليه السلام نخستين جمع آورى كننده قرآن است .
ابن / گويد: حسن العباسى به من حديث كرد، گفت خبر داده شدم از عبدالرحمان بن ابىحماد، از حكم بن ظهير سدوسى ، از عبد خير، از على عليه السلام كه هنگامى در گذشتپيغمبر، آن حضرت مشاهده كرد، مردم سست و مضطرب شده اند وفال بد مى زدند، پس سوگند خورد كه تا قرآن را جمع نكند رداء خود را بر دوشنگيرد، لذا سه روز از خانه بيرون نيامد تا قرآن را جمع كرد، و آن نخستين مصحفى استكه در آن قرآن از صفحه دل على عليه السلام به صفحات كاغذمنتقل شده و در آن جمع گرديده است .(399)
388- تجلى گاه خداوند
ثقه الاسلام كلينى در روضه كافى (400)از اميرالمؤمنين عليه السلام ، در خطبه اىكه در ذى قار ايراد فرمودند نقل مى كند: خداوندمتعال در كتابش ‍ تجلى يافته ، بدون اين كه مردم او را ببينند. (401)
ج : دعا
389- اسرار ادعيه
آن اسرار و لطايفى كه در ادعيه مناجات و اذكار ائمه پيدا مى شود، در روايات پيدا نمىشود. و جهتش را هم به عرض رسانديم كه در روايات نوعا مخاطبشان ، اكثريت مردم هستندو در آنجا محكوم هستند به : كلم الناس ‍ على قدر عقولهم (402)لذا به فراخورفهم مردم با آنها صحبت كردند؛ اما در ادعيه ، اذكار، اوراد، نه خير آن جا در خلوت خانهعشقشان ، در آن شبهاى تارشان ، با محبوب و معشوق حقيقيشان ، آن چه كه در نهانخانهسرشان و ذاتشان داشتند، شيرين زيانى كردند و پياده كردند. آن لطايفى كه از كتبادعيه استفاده مى شود، در روايات نمى شود.(403)
390- دعا با اعظم اسماء خدا
براء بن عازب گويد: بر اميرالمؤمنين عليه السلام وارد شدم و آن جناب را به خداسوگند دادم كه مرا به اعظم اسمايى كه خداوند رمانجبرئيل را به ارسال آن مخصوص داشت و وىرسول الله صلى الله عليه وآله را و آن حضرت شما را؛ مخصوص گردان .
فرمود: اگر سؤال تو نمى بود من اراده داشتم كه آن را تا در لحدم نهاده شومپوشيده بدارم .
هر گاه خواهى خدا را به اسم اعظم وى بخوانى ، شش آيهاول حديد (بعد از بسم الله الرحمن الرحيم تا و هو عليم بذات الصدور) و (آخر حشر ازهو الله الذى لا اله الا هو تا آخر سوره ) را بخوان ، و پس از آن بگو اى كسى كه چنانىبا من چنين كن (يعنى حاجت خود را بخواه ) كه سوگند به خداوند، اگر بر شقى بخوانىسعيد مى گردد.

براء گفت : قسم به خدا، من آن را براى دنيا نمى خوانم . امام عليه السلامفرمود: همين صواب است ، رسول الله (ص ) مرا هم اين چنين وصيت فرمود جز اينكه مراامر كرد كه خدا را بدان در كارهاى بزرگ و دشوار روزگار بخوانم . و بدانكه هيچحاجتى براى انسان شريف تر و عزيزتر از قرب الى الله نيست كه لقاء الله است .(404)
391- دعاى مقامات پنجگانه
آن كس كه روزيش شد تا به منزل احسان عروج كند واجد مقام مشاهده و كشف و عيان مىگردد، و مقام مشاهده مقامى روحى است كه از جمله مقامات پنجگانه نفس است و آن مقاماتعبارتند از: ظاهر و باطن و قلب و روح و سر.
چنانكه اين مقامات را در كلام سيد اوصياء امام على مرتضى عليه السلام مى يابى در آنجاكه فرمود: خدايا !ظاهر مرا به طاعت و باطنم را به محبت و قلت مرا به معرفت و روحمرا به مشاهده خود و سرم را به استقلال در اتصال به حضرتت منور كن اى صاحبجلال و كرم ! (405)
392- دعاى توسل به حضرت امير
در سحرها رو به نجف ايستاده متوسل به روح مقدس اميرالمؤمنين عليه السلام شده هفتنوبت يا بيشتر اين را بخواند:
اى باد صبح مشكبو
سوى نجف آور تو رو
با شاه دين حيدر بگو
با حيدر صفدر بگو
با نفس پيغمبر نگو
با سيد سرور بگو
با ساقى كوثر بگو
فلان سلامت مى كند
خود را غلامت مى كند
مستى ز جامت مى كند
فلان سلامت مى كند (406)
393-حصول روياى صادقانه
يا على يا ايليا يا اباالحسين يا با تراب
حل مشكل سرور دين شافع يوم الحساب
مداومت بر اين كلمات بعد از صلاه در آناء الليل اقلا پانصد مرتبه منشاءحصول رؤياى صادقه و وصول سير به مفاتيح شارقه است و مشخص است كه وجودشرائط در همه حال ضرور است .(407)
394- دعاى يمانى على (ع )
در دعايى يمانى امام موحدان ، اميرالمؤمنين على عليه السلام آمده است :
به نام خداوند بخشنده مهربان . تو پادشاه حقيقى هستى كه جز تو خداى نيست .
تا آن جا كه فرموده است : در توانت يارى نشوى و در الهيت شريكى ندارى تو راماييتى نيست تا در نتيجه ، با اشياى مخلوق مجانست يابى ...(408)
395- الهى هب لى كمال الانقطاع اليك
در مناجات شعبانيه حضرت امام الموحدين ، امير المومنين ، على عليه السلام آمده است :
الهى هب لى كمالالانقطاع اليك ، و انر انصار قلوبنا بضيا نظرها اليك ، حتى تخرق ابصار القلوب حجبالنور فتصل الى معدن العظمه ، و تصير ارواحنا معلقه بعز قدسك .(409)
396- دعاى على (ع )
درباره حضرت على عليه السلام روايت شده كه : هرگاه حضرت براى تخلى واردمحل آن مى شدند مى گفتند: بنام خدا، خداوندا !من از پليدى نجس و خبيث ، و از شيطانرجيم به تو پناه مى آورم . و هرگاه خارج مى شدند مى كفتند: سپاس خداى را كهبه من عافيت جسد عطا كرده و شكر پروردگارى را كه ناراحتى را از من دور نموده است.
و از امام صادق عليه السلام نيز حديثى قريب به همين معنا وارد شده است .(410)و درروايت ديگر به جاى پليدى را از من دور كرده ، آمده است شكر خداى را كه پليدى را از مندفع كرده و به من عافيت عطا نموده است ، با وجود اين كه قوه دافعه نفسيه ناراحتى رادفع كرده و توحيد صمدى تنها همين را اقتضا مى كند و لاغير. و اينجا چه سوء ادبى وجوددارد؟
و جاى تعجب و شگفتى است كه ايشان براى اجتناب از آن بدى به حديث نفس تمسك كرده ومبتلى به چيزى شد كه از آن اجتناب مى كرد. و اما برخورد بسيار مطلوب و نيكويى او درحسن ادب در برابر پروردگار و اجتناب از سوء ادب عاميان و برخورد نامطلوب آنان بااهل توحيد، امرى است آشكار، و نبايد اين معنا را از نظر دور داشت . و اميرالمؤمنين على بنابى طالب عليه السلام مى فرمايد: جاهلان دشمناناهل علمند. (411)
397- دعاى معصومين
در دعاى وارده از معصومين عليه السلام آمده است : اللهم غير سوء حالنا بحسن حالك ؛خدايا !بدى حال ما را به خوبى خال خودت دگرگون نما. (412)
398- پس از اين كارها بگو استغفرالله
شخصى در حضور حضرت وصى عليه السلام از خداوند طلب غفران نموده ، مى گويد:استغفرالله
اميرالمؤمنين در پاسخ مى فرمايد:
مادرت به عزايت بنشيند !آيا مى دانى كه استغفار چيست ؟!استغفار، مقام والا مرتبگاناست . استغفار، نامى است كه آن را شش معنا (و شرط) است :
اول پشيمانى بر گذشته
دوم تصميم بر آن كه تا ابد گرد گناه نايى .
سوم آن كه حقوق خلايق را بدانان بازدهى ؛ چنانكه خداوند را ملاقات كنى بدون آن كهحقى بر گردنت باشد.
چهارم آنكه هر عمل واجبى كه ضايع كرده اى قضا و حقش را ادا كنى .
پنجم گوشتى كه در حرام بر بدنت روييده ، با سختى ناراحتى بر گناهانت آب كنى ؛چنانكه پوستت به استخوان رسد و گوشتى تازه رويد.
ششم به بدنت درد عبادت و طاعت رسانى ؛ همچنان كه شيرينى گناه بدان رسانيده اى ،پس چون چنين كردى ، حال بگو استغفر الله
399- كتاب بى همتا
ما در عرفان عملى دستور العملى جز قرآن نداريم و روايات و ادله اى كه ازاهل بيت عصمت عليهم السلام صادر شده ، همه رشته هايى هستند كه از درياى الهى قرآنكريم منشعب مى شوند، همه مرتبه نازله قرآنند، بدن قرآنند و روح همه آنها خود قرآناست ؛ وزان روايات با قرآن ، وزان بدن انسان با روان انسان است . همان طور كه بدنمرتبه نازله روان است ، روايات جوامع روايى ، مرتبه نازله قرآن مجيداند، آنچه را كهاهل بيت عصمت عليه السلام فرموده اند همه از قرآن منشعب شده است ، دستور العملى جزقرآن نداريم . اين سخن من ناشى از يك تاءثر و تعصب مذهبى صرف نيست ، سخنى استسنجيده و آزموده ، چه اين كه امروز درب كتابخانه هاى بزرگ دنيا بر روى محققان گشودهاست و آنان مى توانند منابع معارف بشرى را بكاوند. به راستى اگر معارفى فراتراز معارف قرآن وجود دارد، معرفى كنند؛ زيرا ما هر چه بيشتر كمتر يافتيم .(413)
400- دعاى كميل
كميل مى گويد: با مولايم اميرالمؤمنين در مسجد بصره نشسته بودم و اصحابش با اوبودند، به بعضى از آنان گفت : معنى قول خداى عز وجل فيها يفرق كل امر حكيم چيست ؟
امام فرمود: شب نيمه شعبان است ، سوگند به كسى كه جان على در دست او است ، هيچبنده اى نيست مگر اين كه هيچ خير و شر براى او در اين شب تا همان شب آينده مقسوم است ،و هر بنده اس كه اين شب را احياء كند و دعاى خضر عليه السلام را بخواند دعاى او رااجابت مى رسد.
پس چون حضرت منصرف شد و مراجعت فرمود، شب به خدمت او رفتم همين كه مرا ديدپرسيد: اى كميل !چه اين دعا را حفظ كردى در هر شب جمعه يا در هر ماه يك بار و يا درسال يك بار و يا در عمر يك بار بخوان تا از بديها باز داشته شوى و يارى شده وروزى داده شوى و هرگز از آمرزش ‍ محروم نمانى ، اىكميل !طول صحبت تو با ما موجب شد كه چنين نعمت و عطايى را به تو ببخشم .
چه قدر كميل همت و عزم داشت ، چه قدر عشق و شوق داشت ، چه قدر تشنه و طالب بود كهتا چيزى سراغ گرفت در اره تحصيل آن شد، و شب به خدمت امام رسيد و دعاى خضر را ازآن جناب طلب كرد و از آن حسن طلبش و صفاى سريره و هدف مقدسش چنين سفره پر بركتدعاى خضر عليه السلام را براى همه اهل حال و دعا و مردمصاحبدل گسترده است و چنين اثر قيم و قويم را از خود به يادگار گذاشته است و دعاىخضر را دعاى كميل كرده است . آرى !بايد گدايى كرد كه جوادگدا مى خواهد.
بانگ مى آيد كه اى طالب بيا
جود محتاج گدايان چون گدا
جود محتاج است و خواهد طالبى
هم چنان كه توبه خواهد تايبى
جود مى جويد گدايان و ضعاف
هم چو خوبان كاينه جويند صاف
روى خوبان ز آينه زيبا شود
روى احسان از گدا پيدا شود
و امام عليه السلام به كميل فرمود: طول صحبت تو با ما موجب احسان چنين عطايى شدهاست . پس پيدا است كه كميل خيلى ملازم آن حضرت بود.(414)
401- پايه توحيد حق
روزى اميرمؤمنان قل هو الله احد را قرائت فرمود و چون از آن فارغ شد فرمود: يا هويا من لا هو، اغفرلى وانصرنى على القوم الكافرين .
ايشان در روز جنگ صفين همين را مى خواند و حمله مى برد، عمار ياسر پرسيد: اى اميرمؤمنان !اين كنايات چيست كه مى گويى ؟
فرمود: اسم اعظم و پايه توحيد خداست .
آن گاه قرائت كرده است اشهد الله انه لا اله الا هو و نيز آخر سوره حشر را، سپساز مركب خود پياده شد و چهار ركعت نماز، قبل اززوال ظهر خواند. (415)
402-تعليم اسم اعظم در خواب
اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: حضرت خضر را شب پيش از جنگ بدر، در خواب ديدم وبه او گفتم : چيزى به من بياموز تا بر دشمنان خود فايق آيم !
او گفت : اين را بر زبان جارى ساز: يا هو يا من لا هو الا هو !
پس چون صبح شد، خوابم را براى رسول خدا صلى الله عليه وآله باز گفتن . ايشانفرمود: اى على !تو اسم اعظم را آموخته اى ، پس در روز جنگ بدر همين جمله بر زبانمجارى بود.
د: ذكر خداوندى
403- آثار ياد خدا
اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:
ذكر الله مسره كل متق و لذه كل موقن ؛
ياد خدا، سرور و شادى خاطر اهل تقواى و لذت و بهجتاهل يقين است .
شرح هر كس به ياد خداست همنشين و هم صحبت خداست ، چنان كه در كلمه ديگرفرمود:
ذكر الله مجالسه و مؤانسه ؛ و لازمه اش صفاى نفس و عظمت روح وكمال عقل و ايمان است كه هر كس به خدا به واسطه اين صفات انس گيرد حق را شهود كندو هر كه حسن الهى را مشاهده كرد فرق هر لذت و مسرت را يافته است ؛ چون خداكل الجمال و كل الحسن و كل الوجود است ، پس با شهود مبداء وجود و آفريننده حسن وجمال و سلطان ملك هستى روح انسان را نشاط بى انتها و لذات حقيقى بى حد و نهايت است ،چنان كه هر گاه كسى با سلاطين دنيا جليس و انيس باشد، بدان فخر و مسرت و ابتهاجيابد؛ اما ميان آن سلطان حقيقى با اينان تفاوت بين نور وظل و شمس و فيى ء و حقيقت و مجاز است . (416)
404- سه امر سعادتبخش
اميرمؤمنان (ع ) فرمود:
عليك بلزوم الحلال ، و حسن البرمع العيال ، و ذكر الله فىكل حال
بر تو باد به كسب و كار حلال و حسن اخلاق و نيك گويى باعيال و تدبير منزل به نحو احسن و يار خدا بودن در هرحال .
شرح حضرت اينجا به سه امر مهم تذكر داده كه هر يك منشاء سعادت و لذتجسم و روح است : اول : آن كه هر چه مى كنيم كسبحلال باشد كه به كسى ظلم و تعدى و خيانت نكرده باشيم .
دوم : آن كه با خانواده از زن و فرزند و خويش نيكويى كنيم و به حسن تدبيرمنزل پردازيم و به رزق حلال بر آنها توسعه داده ووسايل تربيت روح و جسم آنها را فراهم آريم و به خلق خوش با آنها رفتار كنيم .
سوم : آن كه در هر حال از حالات كسب و كار و انفراد و اجتماع وحال شهوت و غضب و رياست و حكومت كه هستيم به ياد خدا باشيم تا از گناه و خطا محفوظمانيم .(417)

next page

fehrest page

back page