امت در كشاكش تراژدى و راه علاج
طبق برخى آمارها، تعداد جمعيّت مسلمانان جهان بالغ بر يك هزار ميليون نفر مىباشد، امّا اين جمعيّت به خاطر مرزهاى جغرافيائى و منطقهاى و نژادها و قوميتهاى گوناگون پراكنده و متشتّت بوده و در زير يوغ استعمارگران و استثمارگران بسر مىبرند، و از طرف ديگر قوانين حاكم بر مسلمانان، قوانين الهى نبوده بلكه قوانين وضعىاند يعنى: قوانين ساخت فكر بشر هستند.
و بايد دانست كه علّت اين پراكندگى و پاشيدگى كه گريبانگير مسلمانان جهان شده است همانا دورى جستن آنان از اسلام به عنوان يك آئين و نظام عملى براى زندگى مىباشد.
و چه درست و نيكو گفته است خداى متعال، آنجائى كه مىفرمايد: (و كسى كه از احكام من سرپيچى كند، زندگى فلاكتبارى خواهد داشت و روز قيامت نابينا محشور خواهد شد، گويد: خداى من، چرا مرا نابينا محشور كردى، من كه بينا بودم، خدا به او مىگويد به يقين آياتمان را به تو نشان داديم، امّا تو آنها را فراموش كردى كه امروز هم فراموش مىشود)(1).
در هر حال گرفتار شدن با يك سرى مشكلات و معضلات پاداش بدى است براى كسانى كه از ذكر خداى خود دور شده و دستورات الهى را اجراء نمىكنند و هم در اين دنيا و هم در آخرت جز زيان و ضرر و خسران چيز ديگرى نصيب شان نخواهد گرديد.
و ما اكنون با چشمان خود شاهد وضع نامطلوب و ناهنجار مسلمانان در اين دنيا هستيم، زيرا آنان در حال حاضر متشتّت و پراكنده و بيگانه از يكديگرند و مرزهاى مصنوعى و ساختگى ميان سرزمين آنان به وجود آمده در حالى كه مسلمان در سابق برادر مسلمان ديگرى بود، اكنون دشمن او شده است، (خانههاى خود را به دست خويش و به دست مؤمنان خراب مىكنند، پس اى صاحبان بصيرت عبرت بياموزيد)(2).
اين آيه شريفه در شأن كافران نازل شد است، امّا اكنون همين آيه بر خود مسلمانان صدق مىكند.
و ببينيد كه چگونه مسلمانان در زمينههاى فرهنگى و سياسى و اقتصادى عقب ماندهاند، و جنگ ايران و عراق كه رژيم بعث آن را بر ملت اسلامى اين دو كشور تحميل نمود يك بازى استعمارى است كه جوانان مسلمان عراقى و ايرانى قربانى آن شدهاند، و طبق برخى برآوردها، تعداد كشتهشدگان از طرفين اين جنگ بالغ بر دويست هزار نفر مىشود(3) .
چرا چنين ماجراى تأسف بارى رخ داده است؟
پاسخ اين است كه: حزب بعث حاكم بر كشور عراق آتش اين جنگ را روشن نمود، و در اين ميان آمريكا، اسرائيل، فرانسه، روسيه و چين از او پشتيبانى كرده و كمكهاى مالى، تسليحاتى و لجستيكى به او مىرسانند، لكن موضع ما چيست؟
چرا به ناموس ما تجاوز و تعدى مىشود؟
چرا كشورمان ويران مىگردد؟
چرا اموال و ثروتهاى ما به يغما برده مىشود؟
چرا اموال و دارائيهاى ما در خريد سلاح و در راه كشت و كشتار و خونريزيها مصرف مىشود؟
از زمانى نه بسيار دور، جنگ ميان برادران كرد و برادران عرب (جنگ عراقى با عراقى) در گرفت و از بيست سال پيش تا كنون ادامه يافت.
ولى چرا اين جنگ به وقوع پيوست؟
گروههائى هستند كه معتقد به ملىگرائى (ناسيوناليسم) بوده، امّا مليّت گرائى از اسلام به دور است، و در روايتى آمده: حضرت على(ع) مسلمانان را از تأسّى به تفاخر فاميلى و نژادى كه در زمان جاهليّت رواج داشته برحذر داشته است.
پس مباهات به نژاد و يا قبيله و يا قوم و يا زبان خاصى كلاً عملى است كه از جاهليّت نشأت گرفته، چرا كه نژادپرستى در ذات و خوى ابو جهل، ابو لهب و كفار جاهليّت بود، و از اين رو چرا برخى از مسلمانان آن را براى خود شعار و منش قرار دادهاند؟
قوميّت گرائى عربى كه هنوز جريان دارد، قوميّت گرائى پارسى كه در زمان دو شاه اخير ايران رواج داشت، قوميّت گرائى تركى در زمان آتاتورك، قوميّت گرائى كردى و ديگر قوميّتها همگى از عواملى بودند كه موجب از دست رفتن سرزمين اسلامى فلسطين شدند.
دشمنان اسلام برادران ما را در فلسطين، لبنان، مصر، اردن و جزيرةالعرب قتل عام كردهاند (انگليسىها و دست نشاندگان آنها در يك شبيخون بيش از يكصد و پنجاه هزار مسلمان را در حول و حوش جزيرةالعرب به قتل رساندهاند) و همچنين مسلمانان فيليپين، كشمير، اريتره، اگادن، برمه و پاكستان شرقى و غربى را كشتار كردند.
و نيز مسلمانان سرزمين يمن را كشتند و اين كشور را به دو بخش تقسيم كردند.
بيش از يك قرن، مدام مسلمانان قتل عام مىشوند و يا زندانى مىگردند و ناموس آنان مورد تجاوز و هتك حرمت قرار مىگيرد، چرا؟
شما كشورهاى اروپائى را ببينيد، تعداد جمعيّت آنها در حدود ششصد و پنجاه ميليون نفر است، از چهل سال پيش تا به امروز نه ميان آنها جنگى رخ داده و نه در آنها كودتاهاى نظامى به وقوع پيوسته است، امّا در جهان اسلام ما شاهد كودتاهاى بسيارى هستيم كه تماماً به خاطر حيلهگريهاى استعمارگران و مستكبران بوجود آمدهاند، زيرا اينان به سرزمينهاى ما آمدهاند تا ما را از هم جدا كرده و به صورت گروههاى متخاصم درآورند، و ثروتهاى ما را به يغما ببرند و خونمان را ريخته و در زندانها و بازداشتگاهها شكنجه مان نمايند.
اكنون در زندانهاى بعث عراق بيش از سيصد هزار انسان در معرض ظلم و ستم و شكنجه قرار دارند و در ميان آنان پيرمرد، پيرزن، پسر جوان، دختر جوان، كودكان پسر و دختر به چشم مىخورند.
چرا اين اتفاق افتاده است؟ آيا حزب بعث چنين حقى را دارد؟و به چه حقى حكومت را به دست گرفته است؟
بله، اين حق را در سايه تانك و زور سر نيزه به دست آورده است عمل حزب بعث مانند عمل يك سارق و يك راهزن مىباشد، دزد هفت تير خود را بر روى تو مىكشد و به تو امر مىكند لباسهايت را در بياورى و پول خود را به او بدهى و بدين ترتيب بر هستى تو مستولى مىشود، و حزب بعث عين اين كار را كرده است، زيرا بعثىها در نيمههاى شب و با نقشه مشترك آمريكا، انگلستان و اسرائيل آمده و قدرت را به دست گرفتهاند.
دورى جستن ما از خدا و از قوانين الهى و عدم وجود وحدت و اتفاق ميان مسلمانان سبب بروز اين مشكلات شده است و علاجى هم براى آنها متصور نيست، مگر آنكه به سوى احكام قادر متعال باز گرديم و وحدت ميان مسلمانان را تحقق بخشيم و حكومت يك هزار ميليون مسلمان را برقرار كنيم تا ديگر هيچ گونه مرزبندى، موانع و قيد و شرطها در روياروئى آنان وجود نداشته باشد.
بايد سرزمين پهناور اسلام يك پارچه شود، امّا وحدت اسلامى در عمل تحقق نخواهد يافت، مگر آنكه احساس وحدت خواهى در اعماق وجدان مسلمانان برانگيخته شود، و خوشبختانه تمامى عوامل وحدت وجود دارد، زيرا مسلمانان امت واحدهاى را تشكيل مىدهند كه يك خدا و يك كتاب آسمانى و يك پيامبر را دارا مىباشد، و شريعت اسلام براساس كتاب و سنت استوار است و لازم است كه از آنها به نحو احسن پيروى كنيم، امّا بايد دانست كه اسلام به نماز، روزه، مرمّت كردن مساجد و كارهائى از اين قبيل منحصر نمىشود، بلكه اينها جزئى از اسلامند و اجزاء ديگرى هم هست كه از آن جمله تلاش براى وحدت سرزمين اسلامى زير پرچم واحد مىباشد.
روش رواج فرهنگهاى منحرف
راديو اسرائيل گزارش كرده است كه تعداد نسخههاى كتب منتشر شده در داخل اسرائيل طى يك سال بالغ بر پانزده مليون جلد كتاب بوده است و معنى آن اين است كه هر اسرائيلى از كودك خردسال گرفته تا مرد بزرگسال حدود پنج جلد كتاب به دست آورده است، و بدين ترتيب رژيم اسرائيل به ملت خود فرهنگهاى منحرف و ستمگرانه را تزريق مىكند و تلاش فزايندهاى براى رواج انديشههاى مسموم و منحرف فرهنگى مىنمايد، پس چرا ما براى رشد فكرى و فرهنگى صحيح و سالم يك هزار مليون فرد مسلمان تلاش نكنيم در حالى كه ما خود صاحبان حق و حقيقت مىباشيم؟
اسلام به كتاب خوانى و كتاب نويسى تشويق و ترغيب مىكند و نخستين سوره قرآن كه بر پيامبر اكرم(ص) نازل گرديد همانا سوره (اقراء) است كه در آن خواندن و نوشتن مورد ترغيب و تشويق قرار گرفته، و پيامبر اكرم(ص) فرموده است:
فرا گرفتن علم فريضهاى است بر هر فرد مسلمان، خواه مرد باشد و خواه زن.
و امام صادق(ع) نيز فرموده: (اى كاش شلاق بر سر ياران من فرود مىآمد براى اينكه تفقه يابند).
و تفقه در اينجا به معناى درك و فهميدن است كه يكى از اجزاء آن، فهميدن ابعاد زندگى است، و در حديثى ديگر به نقل از امام صادق(ع) آمده است:
عالم به زمان خويش مفاهيم مشكوك بر او چيره نمىشوند كه مقصود اشتباه برانگيزى است كه براى او اسباب انحراف و سستى به وجود مىآورند.
پس اگر ما هزار ميليون نسخه كتاب چاپ كرده و در ميان مسلمين توزيع كنيم، در اين حالت مىتوان گفت كارى در جهت آگاهى مسلمانان انجام دادهايم.
چند سال پيش مجلهاى گزارش كرد كه اتحاد جماهير شوروى تنها در يك سال بيست و يك ميليارد جلد كتاب چاپ و توزيع كرده، و در آن وقت كل جمعيّت جهان چهار ميليارد نفر بود.
و كتاب سرخ مائوتسه تونگ به چهارصد زبان زنده دنيا ترجمه گرديد، در حالى كه نيم قرن بر ظهور مكتب ماركسيستى ماده گرا نمىگذشت، امّا در مقابل مىبينيم كه قرآن كريم علىرغم گذشت پانزده قرن از تاريخ نزول آن بر پيامبر اسلام(ص) هنوز تعداد زبانهائى كه به آنها ترجمه شده است از230 زبان تجاوز نمىكند و بطورى كه عدهاى از مطلعين گفتهاند تعداد ترجمههاى قرآن از اين رقم بالاتر نرفته است.
چرا ما كار آگاهسازى را كنار گذارديم، در حالى كه ديگران به آن تمسك جستهاند و به خوبى بدان عمل مىكنند؟
امير مؤمنان على(ع) فرموده است: شما را به خدا سوگند مىدهم كه به قرآن تمسك بجوئيد و نگذاريد ديگران در عمل به احكام آن از شما پيشى بگيرند.
ما در حقيقت آگاه سازى مردم و ترويج و نشر معارف الهى را كنار گذارديم و در نتيجه عقب مانديم، امّا افراد باطل و منحرف به نشر افكار و انديشههاى خود همّت گماردند و پيشى گرفتند، و اين سنت خدا است كه بر زندگى مردم حاكم مىباشد.
آگاهى و آموزش هزار ميليون نفر مسلمان يكى از شالودههاى اساسى در تحقق حكومت يك ميليارد مسلمان مىباشد، و به خاطر اهميت امر آگاهى و رشد فكرى افراد مىبينيم كه خداى قادر متعال مىفرمايد:
(و به تحقيق كه ابراهيم يك امت بود، زيرا خداى متعال ابراهيم عليهالسلام را به خاطر رشد فكرى او يك امت قلمداد كرده است).
همچنانكه مىفرمايد: (به درستى كه به ابراهيم رشد عطا كرديم)(4).
و لذا در راه تأمين رشد و تكامل فكرى مسلمانان بر ما واجب است كه جهاد كنيم، جهاد با قلم و زبان، و جهاد از طريق رسانههاى پيشرفته و با نفوذ امروزى كه اين خود بهترين جهاد در صحنه نبرد است، و در حديث شريف مىخوانيم كه:
(مداد علماء بهتر از خون شهيدان است) چرا؟
علّت آن واضح است براى اينكه قلم و زبان موجب جنبش و تحرك مردم براى جهاد در صحنههاى رزم مىشوند، مضافاً بر اينكه قلم و زبان حافظان شريعت و حافظان دست آوردهاى جهاد در صحنههاى نبرد مىباشند، و به درستى كه مداد عالمانى بزرگوار مانند شيخ صدوق، شيخ مفيد، كلينى، مجلسى، علامه مرتضى، محقق، شهيدين و ديگران وسيله گرانبهائى بود تا تعاليم و دستورات پيامبر اكرم (ص) و قوانين و اصول عاليه اسلام صحيح و سالم به دست ما برسد، و اخبار جنگها و جهادهاى پيامبر اكرم(ص) و انقلاب عظيم امام حسين(ع) و چگونگى به شهادت رسيدن مظلومانه آن حضرت را براى ما گزارش كند و به هر حال به وسيله قلم و كتاب تمامى اين موضوعات و اخبار براى ما محفوظ ماند و فرهنگ كامل اسلامى در دسترس ما قرار گرفت.
و با كار وسيع آموزشى از قبيلى كه ذكر آن رفت خواهيم توانست گام نخستين را در راه تحقق حكومت جهانى اسلامى يكپارچه برداريم و بعلاوه خواهيم توانست بخشى از وظيفهاى را كه خداى متعال بر دوش ما گذارده است به انجام برسانيم.
چرا كشورهاى اسلامى در گذشته آزاد بودند و امروزه در بندند؟
علم و فرهنگ راه نسلها را مشخص مىكند، زيرا اين علم و فرهنگ است كه نحوه برخورد امت اسلامى با حوادث و وقايع را معين مىكند و آينده اين امت را رقم مىزند.
زيرا فرهنگ اصيل اسلامى راه امت را به سوى حيات و زندگى از فكر و عمل و ايده و اسلوب و منش متمايز مىكند، مسلمانان صدر اسلام با برخوردارى از سرچشمه زلال اين فرهنگ بالا و اصيل توانستند در مدتى كمتر از يك سوم قرن، نيمى از كره زمين را آزاد سازند و آن هنگامى بود كه مسلمانان جهاد مقدس خود را آغاز كرده بودند و پى در پى پيروزيهائى چشمگير به دست مىآوردند.
و نيز مسلمانان عراق در شصت سال پيش (1920 ـ 1918) با برخوردارى از اين فرهنگ معجزه آسا و هنگامى كه تعداد جمعيت آنان از چهار ميليون نفر تجاوز نمىكرد توانستند به رهبرى آيتالله العظمى مرحوم شيخ محمّد تقى شيرازى بر بزرگترين امپراطورى جهان آن روز، يعنى امپراطورئى كه خورشيد از سرزمينهاى تحت سلطه آن غروب نمىكرد (بريتانياى كبير) و بزرگترين و تنها قدرت جهانى آن روز پيروز شوند، امّا چگونه توانستند؟
علت اين است كه فرهنگ آنان فرهنگ دين و فضيلت و فرهنگ و قرآن و سنت و پيروى از رهبريت مذهبى بود، آن هم علىرغم اينكه ملت عراق فاقد جنگافزارهاى پيشرفته و مدرن و دستگاههاى اطلاعاتى نوين بود، و در آن زمان متشكل از عشاير و قبايل غير متمدن در اصطلاح امروزى بود.
اما فرهنگ اسلامى چنان اين ملت را مقاوم ساخته بود كه هزاران كشته در راه دفع دشمن نثار كرد و پيروز شد، و به دنبال اين پيروزى، آيتالله العظمى شيرازى حكومت اسلامى را در شهر مقدس كربلا برقرار نمود، و اگر وفات ايشان ديرتر اتفاق مىافتاد حوادث در عراق مجراى ديگرى را مىپيمود، ولى پس از گذشت مدتى دستنشاندگانى مانند عبدالكريم قاسم و عبدالسلام و عبدالرحمان عارف و اخيراً عفلق و حزب بعث توانستند سلطه خود را بر اين ملت تحكيم بخشند و چنان بلا و مصيبتى بر آن وارد كنند كه هيچ سابقه نداشته است و فرزندان اين ملت را كشتند و به زنان تجاوز كردند و اين كارها را با وقاحت و گستاخى انجام دادند.
امّا علت چيست؟
علت واضح است، زيرا فرزندان طبق معمول راه پدران را بر نگزيدند و همانطور كه خداى فرموده است:
(پس از آنان نسلى آمدند كه نماز را فراموش كرده و به شهوت رانى و هوسبازى پرداختند، پس گمراهى و نگون بختى نصيب آنان شد).
و علت اين است كه فرهنگ استعمارى جايگزين فرهنگ اصيل اسلامى شد، يعنى فرهنگ بى بند و بارى و بى تفاوتى و عدم احساس مسئوليت جاى فرهنگ تعهد و وظيفهشناسى اسلامى را گرفت، ما نمىگوئيم كه تمامى افراد ملت عراق آلوده به اين فرهنگ شدهاند بلكه بسيارى از آنان افراد نيكو و متقى و متعهدند ولى مقصود ما آنانى هستند كه دست در دست اشغالگران و عمال آنان گذاردند مانند حزب بعث و در خط طاغوت پيش رفتند.
پدران با بريتانيا جنگيدند، چون فرهنگشان فرهنگ اسلامى بود، ولى فرزندان در برابر انگليس سر فرود آوردند، پس چه تفاوتى در اين ميان هست؟ تفاوت اين است كه فرهنگ استعمارى در افكار و اذهان فرزندان رسوخ و نفوذ كرد، و هنگامى كه فرهنگ عوض شد، همه چيز به دنبال آن عوض گرديد.
ما نمىتوانيم عراق، فلسطين، لبنان، افغانستان، مصر و كشورهاى اسلامى استعمار زده را آزاد سازيم، مگر آنكه فرهنگ اين ستم ديدگان و اين رنج بردگان از اسبتداد و خودكامگى حاكمان ظالم به فرهنگ اصيل اسلامى تبديل شود و به اين فرهنگ اصيل با نيرومندى و صلابت و استوارى تمسك جويند و آن را در هرحال و شرايطى و تحت هر فشارى رها سازند.
ما مىتوانيم به اهميت پيروى از فرهنگ اصيل اسلامى در يكى از داستانهاى مربوط به آيتالله العظمى مرحوم شيرازى در دوران انقلاب سال1920 در عراق پى ببريم، زيرا اين داستان به ما نشان مىدهد كه پيشينيان چگونه در پيروى از فرهنگ اسلامى صلابت و استوارى از خود نشان مىدادند و چگونه با پشتوانه اين فرهنگ از خود مقاومت فوقالعاده نشان دادند.
اين داستان را رئيس شهردارى منتخب انگليسها در شهر كربلا نقل كرده است، او يك فرد مسلمان بود ولى به خاطر جهل سياسى و مذهبىاش انگليسها او را گمراه كرده بودند و در نتيجه پست رئيس شهردارى را كه از جانب آنان براى وى درنظر گرفته شده بود پذيرفت، او مىگويد:
(كوكس كميسر عالى بريتانياى كبير در عراق اظهار تمايل كرده بود كه به محضر آيتالله شيرازى رهبر انقلاب عراق برسد، امّا ايشان به شدت درخواست او را رد كرده و گفته بودند تا زمانى كه بريتانيا كشور عراق را به استعمار خود در آورده است به وى اجازه ملاقات نمىدهم).
و على رغم فشارهاى شديدى كه در اين رابطه بر امام شيرازى وارد گرديد ولى ايشان همچنان بر عقيده خود استوار بوده و اجازه ملاقات به وى ندادند.
و بالاخره پس از آنكه (كوكس) از ملاقات با امام شيرازى مأيوس گرديد از من (رئيس شهردارى كربلا) خواست كه به خانه امام بروم و در آنجا بمانم تا او سرزده وارد خانه شيرازى شود، چون اگر ايشان از نيت او باخبر مىشدند در را بر روى او مىبستند، و اجازه ورود به وى نمىدادند.
رئيس شهردارى كربلا به دنبال سخنان خود مىافزايد به خانه امام رفتم، ايشان به من خوش آمد گفتند و پيش خدمت ايشان چاى برايم آورد، و پس از مدت كوتاهى (كوكس) كميسر عالى بريتانيا وارد خانه شد و من باعجله و دست پاچگى خدمت امام شيرازى عرض كردم كوكس كميسر عالى آمده است، انتظار داشتم امام از او احترام كنند و براى او بايستند، لكن ايشان در جاى خود مانده و تكان هم نخوردند و سر خود را بالا نبرده و نگاهى به او نكردند.
كوكس بر روى فرش به زمين نشست، و چند كلمهاى با امام سخن گفت، اما ايشان هيچ پاسخى به او نداده و نگاهى هم به او نيانداختند.
كوكس مدتى مكث كرد و چون پاسخى نشنيد و حتى پيشخدمت امام براى او چاى نياورد، از جاى خود برخاست و در حالى كه صورتش از خجلت و عصبانيت سرخ شده بود خانه امام را ترك نمود.
در اينجا به امام عرض كردم: شيخ بزرگ ما، من كارمند سادهاى نزد انگليسىها در اداره شهردارى هستم، ولى با اين حال وقتى كه نزد شما آمدم مورد احترام قرار گرفتم و به سلام من پاسخ فرموده و دستور داديد چاى برايم بياورند، ولى وقتى كه كوكس كه نمايندگى عالى دولت بريتانياى كبير را دارا است وارد شد هيچ توجه و اهميتى براى وى قائل نشديد؟
رئيس شهردارى مىگويد: در اينجا امام شيرازى سر خود را بالا كرده و گفتند فلانى تو مرد مسلمانى هستى، و شهادتين را بر زبان جارى كردهاى و لذا به تو احترام مىگذارم هرچند كه روش اشتباهآميز تو را در قبول اين منصب (رياست شهردارى كربلا) كه از طرف كفار به تو واگذار شده است نمىپذيرم، ولى كوكس مرد كافر و بيگانه و استعمارگر است و من اگر مىدانستم مىخواهد به منزل من بيايد اجازه ورود و نشستن بر فرش خود را به او نمىدادم، چه برسد كه به او خوش آمد بگويم.
بله، اين فرهنگ متعهدانه و استوار را رهبر انقلاب عراق در كالبد ملت اين كشور دميد و با پشتوانه اين فرهنگ، ملت عراق توانست دشمنان خود را شكست داده و صفحه درخشانى از قهرمانى و جهاد و مبارزه در راه خدا و در راه آزادى و استقلال بر صفحات تاريخ بيفزايد.
و همين فرهنگ بود كه ملت عراق را قادر ساخت تا به رهبرى آيتالله العظمى مرحوم سيد حسين قمى در كربلا و آيتاللهالعظمى سيد ابوالحسن اصفهانى در نجف اشرف براى دومين بار در جنگ جهانى دوم انگليس را شكست داده و انگليسىها را از سرزمين عراق بيرون برانند.
و نيز همين فرهنگ بود كه موجب طرد انگليس از ايران شد و مردم مسلمان ايران با برخوردارى از فرهنگ اصيل اسلامى خود توانستند طى دو انقلاب يعنى انقلاب تنباكو و انقلاب مشروطيت بيگانگان و اجانب را از كشورشان قطع كنند و همين فرهنگ بود كه سبب طرد شاه و اربابانش از ايران گرديد.
غربيان و شرقيان به خوبى دريافتهاند كه رمز پيروزى اين انقلابها در فرهنگ اصيل مسلمانان نهفته است و لذا تلاش كردند تا اين فرهنگ را مسخ كنند و عملاً هم توانستند فرهنگ مسلمانان را با فرهنگ استعمارى خود تبديل كنند و يا معجونى از اين دو فرهنگ به وجود بياورند و بدين طريق توانستند براى ساليان متمادى و حتى تا همين امروز كشورهاى اسلامى را زير سلطه استعمارى خود قرار دهند و نيز توانستند سرزمين بزرگ اسلامى را تجزيه كرده و ميان وصلههاى مجزاى آن مرزهاى مصنوعى بوجود بياورند و ايضاً توانستند قوانين اسلامى را از بين برده و به جاى آنها قوانين شرقى و غربى را قرار دهند.
فرهنگ اسلامى به طور واضح و گويا و جامعى در كتاب، سنت و كتب فقهى و اسلامى بيان شده است و اگر ما بتوانيم اين فرهنگ را دوباره احياء كرده و آن را گسترش دهيم در اين صورت مىتوانيم گام ديگرى را در راه تحقق حكومت جهانى اسلامى واحد برداريم.