پايههاى حكومت واحد اسلامى
ايجاد يك حكومت اسلامى متحد آرزوئى است كه در طى تاريخ همواره افكار تودههاى امت اسلامى را به خود مشغول داشته و مىدارد و همچنين هدف والا و سترگى به شمار مىرود، كه در راه تحقق آن خون ميليونها شهيد مسلمان خواه در درون جهان اسلام، و خواه در برون آن بر زمين ريخته شده است.
و از سوى ديگر برقرارى يك حكومت اسلامى فراگير كابوسى است كه دنيا را در ديدگان ستمگران و جبّاران و آزمندان جهان تيره و تار مىسازد و آنان را وا مىدارد تا تمامى نيروها و امكانات خود را براى جلوگيرى از دست يابى مسلمانان دنيا بدين هدف انسانى والا و بزرگ بكار گيرند.
اما پايهها و شالودههاى يك حكومت اسلامى متحد كدامند؟، و چگونه در راه برقرارى آن بايد تلاش و فعاليّت كرد.
ما به خواست خداى متعال در اين كتاب به اين دو پرسش با قدرى توضيح و تفصيل پاسخ مىگوئيم.
به سوى حكومت هزار ميليون مسلمان(1)
بر همه? مسلمانان ما واجب است كه حكومت واحد اسلامى را كه پيامبر خدا محمّد(ص) آن را بنيان نهاد دوباره برقرار سازيم، مورخان نوشتهاند كه پيامبر اكرم(ص) در زمان حيات پربركتش توانست حكومتهاى جزيرةالعرب مكه، مدينه و طائف را يك پارچه سازد و همچنين توانست حكومتهاى دو بخش يمن و بحرين و سپس حكومتهاى كويت و كشورهاى خليج را متحد كند.پس از مرگ پيامبر خدا(ص) مسلمانان همگى در همين راه و بر همين منوال گام نهاده و به پيش تاختند، زيرا سرزمين پهناور اسلامى در زمان دو خليفه اوّل و دوّم و در زمان حضرت على(ع) تحت اداره يك حكومت واحد قرار داشت.
و بطورى كه برخى از نويسندگان گفتهاند بيش از پنجاه كشور از كشورهائى كه هم اينك در نقشه جهان وجود دارند زير نفوذ و سلطه مستقيم حضرت على(ع) قرار داشته است.
مرزهاى جغرافيائى كنونى كه سرزمين بزرگ اسلامى را از يكديگر مجزا كرده، مرزهاى مصنوعىاند كه در اثر ناآگاهى و جهل مسلمانان و به وسيله استعمار خارجى بوجود آمدهاند، زيرا به دور از باور است كه يك فرد مسلمان در سرزمين خود ميهن بزرگ اسلامى با مرزبنديها و قيد و بندهاى جغرافيائى روبرو شود.
و آيا اين خلاف گفته پروردگار قادر متعال نيست كه فرموده: امت شما، امت واحده است؟
پس ضرورت ايجاد مىكند كه همگان تلاش و كوشش كنند تا مرزبندىها و قوانين ساختگى كه مايه تفرقه و تشتت و چند دستهگى مسلمانان است برچيده شوند تا سرزمين اسلام دوباره يك پارچه گردد و جمعيّت هزار ميليون مسلمان جهان زير چتر يك حكومت متحد قرار گيرند.
و اين يك كار خارقالعاده و ناممكن نيست، زيرا كشور چين كمونيست كه در سابق زير سلطه چندين حكومت قرار داشت توانست با اجراى قوانين خاصى كه برخاسته از انديشه يك انسان بود، سرزمين پهناور خود را در قالب يك كشور واحد و متحد با جمعيّت يك هزار مليون نفرى يك پارچه سازد.
امّا، ما مسلمانان مىخواهيم سرزمين پهناور اسلامى خود را در سايه قوانين الهى و آسمانى يك پارچه كنيم تا به صورت كشور واحدى درآيد، بطورى كه اگر يك فرد مسلمان از شهر طنجه در كشور مغرب به شهر جاكارتا در كشور اندونزى و يا از شهر داكا در بنگلادش به شهر طرابلس در ليبى سفر كند، احساس كند كه از بخشى به بخش ديگر در كشور خود سفر مىكند و در سفر خود به اين كشورها با مرزهاى ساخت استعمار و قوانين ساخته دست بشر ناآگاه روبرو نشود.
لكن چگونه مىتوان به چنين هدف بزرگى رسيد، پاسخ به اين سئوال از قرار زير است:
1 ـ آگاه ساختن مسلمانان در سطح وسيع تا تمام امت اسلامى را فرا گيرد و در سايه اين آگاهى هر فرد مسلمان وظيفه خود را مىشناسد، و مىفهمد و چنين آگاه سازى همگانى و وسيعى بايد از طريق چاپ و توزيع حداقل هزار ميليون كتاب آموزنده در زمينههاى اقتصادى، سياسى، اجتماعى، تربيتى و اعتقادى صورت پذيرد.
2 ـ سازمان دهى و بسيج حداقل بيست ميليون مسلمان كه هركدام از آنان پنجاه نفر مسلمان ديگر را در حيطه كار سازمانى خود زيرپوشش قراردهد.
3 ـ و با همكارى همه جانبه مردم در تمام زمينهها، و در ميان كليه نهضتها، سازمانها، مؤسسات و واحدهاى اجتماعى، سياسى و غيره.
4 ـ و با سلاح (صلح و برادرى) به عنوان استراتژى عمومى در تمام موارد و به دور از هر گونه خشونت در سخن، و طرز كار و يا وسايل ديگر در برابر دوست و يا دشمن مگر در حالتهاى استثنائى و اضطرارى شديد، البته در آن حالتها نيز قاعده فقهى چنين مقرر مىدارد كه: (ضرورتها در حدود لازم خودشان محدود مىشوند)(2).
5 ـ و با خودكفائى در تمام نيازمنديها و لوازم زندگى، از كوچكترين نيازمنديهاى زندگى روزمره، تا بزرگترين مهمات حياتى، زيرا فقدان خودكفائى به معناى افتادن در اسارت غير مسلمين است، و آشكار است كه آنان هيچ راهى را براى تنفس و يا جنبش يك حركت اسلامى آزادى بخش باز نگذاشته، بلكه نيازمنديهاى مسلمين را فرصت مناسبى براى اختناق و فشار بر تحرك آنان خواهند يافت.
6 ـ و با برنامهريزى صحيح جهت تحرك كه اين عامل عزّت، نيرو، هيبت و احترام آنان را در قلوب امتها براى حركت اسلامى تضمين مىكند.
اين عوامل ششگانه حركت اسلامى، بازگشت حكومت اسلامى واحد را تضمين خواهد كرد، و شالوده اين حكومت بر دو اساس زير بايد صورت پذيرد:
(اوّلا): تمامى قوانين و مقررات اين حكومت الهام گرفته از كتاب آسمانى (قرآن)، سنت، اجماع و عقل باشد.
(ثانيا): حاكم بزرگ در اين حكومت بايد فردى باشد كه مورد رضاى خداى متعال است، به اين معنا كه داراى شرائط رهبرى اسلامى بوده و از سوى اكثريت افراد امت اسلامى انتخاب گردد.
برقرارى حكومت اسلامى يك واجب است
در بحث پيش به لزوم توجه و اهتمام ورزيدن در راه ايجاد حكومت جهانى اسلامى كه تمامى مسلمانان را در يك نظام شورائى و انتخابى و مورد رضاى خداى متعال متشكل و سازماندهى كند، اشاره كرديم.اما شايد به اين موضوع اشكال گرفته شود كه برخى از روايات و احاديث بر عدم امكان تحقق يك نظام حكومتى اسلامى پيش از ظهور و پيدايش حضرت امام مهدى موعود عجلالله تعالى فرجه الشريف دلالت دارند.
لكن در پاسخ بايد گفت: رواياتى از اين قبيل را مىتوان بر اساس چهار انگيزه تفسير و تعبير نمود.
1 ـ تقيه، زيرا ائمه اطهار با پيشه كردن تقيه خواستهاند حفظ جان كنند تا هستههاى مقاومت و پايدارى همچنان تداوم داشته باشند، و خداى متعال دراين رابطه مىفرمايد:
(هان كه جدّاً از آنان تقيه كنيد).
و امام معصوم(ع) مىفرمايد: (تقيه آئين من و پدران و نياكان من است).
2 ـ و يا اينكه مقصود از نظام حكومتى در آن روايات، حكومت جهانى براى كل جهانيان است كه برقرارى آن تنها براى حضرت مهدى ميسر است.
3 ـ و يا اينكه مقصود از آن اجراى عدالت به مفهوم حقيقى آن است به دليل اينكه امام معصوم به خلاف همه واقع و حقيقت را بدون كم و كاست مىداند ولى ديگران به دليل فقدان عصمت در آنان بر حسب ظواهر ادله و شواهد و قرائن عمل مىكنند.
4 ـ و يا اينكه مقصود آن كسى است كه براى منافع خودش عمل مىكند نه براى رهبرى واقعى اسلام كه همانا رهبرى مرضى خداى متعال است و آنچه كه مؤيّد گفتههاى ياد شده است اين است كه سه تن از امامان معصوم و بزرگوار ما عليهمالسلام حاكميت مختار ثقفى رحمتالله عليه را مورد تأئيد و پشتيبانى خود قرار دادهاند، و مختار كسى است كه در حدود پنج سال بر مناطق شرقى جهان اسلام حكومت راند، در اين صورت آيا حكومت وى نامشروع بوده است؟ و آيا ائمه اطهار يك حاكم باطل و غير مشروع را مورد تأئيد خود قرار دادهاند؟
از آن گذشته حضرت امير مؤمنان على(ع) از شخص مختار ثقفى به عنوان مردى باكياست و با درايت نام برده، و از اين رو آيا شخصى كه در نظر امام معصوم(ع) فردى باكياست است مىشود حكومت او نامشروع و باطل باشد.
و از سوى ديگر علماء و دانشمندان بزرگوارى كه در فقاهت و علم و عدل آنان هيچ شك و شبهه وجود ندارد، امثال، الناصر، رضى، مرتضى و مفيد (روانشان شاد) همگى از دوستان حكومت آل بويه بودند و علامه حلى از ياران خدابنده بود و علامه مجلسى اول، و دوم و شيخ بهائى و محقق كركى و ميرداماد و عدهاى ديگر از ياران و دوستان و وزيران حكومت صفويان بودند و شادروان شيخ كاشف الغطاء به عدهاى از قاجاريان وكالت مذهبى داده بود، و مرحوم ميرزا محمّد تقى شيرازى در پى طرد انگليسها از كشور عراق حكومت اسلامى را در اين كشور برقرار نمود.
حاكم بزرگ با انتخاب مسلمانان
براى اينكه تمامى اقشار امت اسلامى به سوى برقرارى حكومت اسلامى بزرگ خود تحرك پيدا كنند لازم است كه بر امور و شئون خود آگاهى و بصيرت داشته باشند و ويژگى نظام حاكم بر خود، و رهبرى كه بر مسائل و شئون آنها اشراف و براى آنها تعيين سرنوشت مىكند، و آينده آنها را رقم مىزند را به خوبى بشناسند.و براى بيان اهميت اين امر در حديث شريف آمده: خليفه پيش از آفرينش خلق خدا آفريده شده بود، يعنى خداوند متعال قبل از آفريدن بشر خليفه را تعيين كرده بود، و واضح است كه يكى از اهم مسئوليّتهاى خليفه يا به عبارت بهتر رهبرى مردم، اجراى احكام خدا بر روى زمين و برقرارى حكومت عدل است.
و ما هماكنون برخى از جوانب اصلى نظام اسلامى را بيان مىداريم:
نخست بايد گفت كه يكى از شرايط اصلى حكومت اسلامى تحقق اصل شورى و مشورت در تمامى زمينهها است، زيرا خداوند متعال فرموده است: (و امرهم شورى بينهم).
پس بايد رياست حكومت از طريق انتخابات آزاد و به اكثريت آراء انتخاب و تعيين گردد، البته به اين شرط كه داراى همان صفاتى باشد كه خداوند متعال به عنوان شروط يك حاكم اسلامى مقرر داشته است مانند عادل بودن، و داراى اجتهاد در مسائل مذهبى و آگاهى از امور و مسائل دنيا و ديگر شروطى كه به طور تفصيل در كتب فقه ذكر شده است.
و همچنين در هر اقليم و منطقهاى از مناطق و اقاليم بلاد اسلام بايد مردم براى خود حاكمى را انتخاب كنند مثلا اقليم عراق يا ايران و يا اندونزى و يا پاكستان و ديگر اقاليم اسلامى هركدام براى خود حاكمى را انتخاب مىكنند و بايد حكام اين مناطق و اقاليم تابع حاكم بزرگ اسلامى كه او نيز با اكثريت آراء انتخاب مىشود باشند.
و ضرورت دارد كه انتخابات عمومى هرچند مدت انجام شود مثلا هر چهار سال يا هر پنج سال يك بار تا حاكم اعلى و حكام محلى با اكثريت آراء انتخاب شوند.
پس حكومت در اسلام نه ارثى، و نه استبدادى است، و حاكمى كه با كودتاى نظامى بر سركار مىآيد از نظر اسلام قابل قبول نيست، حتى اگر اين حاكم فرد مسلمانى باشد، زيرا اسلام در تعيين حاكم، شرط به دست آوردن اكثريت آراء مردم را كرده است، مضافاً بر اينكه از طريق تجربههاى مكرر براى ما ثابت و مبرهن شده است كسانى كه در كشورهاى اسلامى دست به كودتاهاى نظامى زدهاند يا افراد وابسته بوده و يا بعداً به قواى استعمارگران وابسته شدهاند.
و آنچه مؤيّد ضرورت انتخاب حاكم اسلامى با اكثريت آراء است:
1 ـ حديثى است كه سليم بن قيس هلالى از امير مؤمنان على عليهالسلام نقل كرده و در اين حديث آن حضرت بر مسلمانان واجب كرده است كه به هنگام فوت امام و رهبر آنان و يا قتل ظالمانه او هيچ كارى نكنند و كسى را مقدم ندارند تا اينكه براى خود امام و رهبرى عفيف، دانشمند، متقى، پارسا و عالم به قضاوت و به سنت، انتخاب كنند كه حقوق آنان را باز ستانده و حجشان را بر قرار و صدقاتشان را گردآورى كند... تا آخر حديث، و مانند همين حديث نيز از امام رضا(ع) با كمى اختلاف در الفاظ نقل شده است.
و ما اگر آگاهيهاى مسلمانان را گسترش دهيم در اين صورت حكومتهاى نظامى و نظامهاى موروثى غير شورائى خود به خود مردود شناخته شده و آنهائى كه هنوز در قدرت باقى هستند بطور طبيعى از بين خواهند رفت.
2 ـ ضرورت يك پارچه ساختن بلاد اسلامى بزرگ زير پرچم حكومت اسلامى واحد متعلق به يك هزار ميليون مسلمان.
امّا اين سئوال پيش مىآيد كه سرنوشت سران و زمامداران فعلى كشورهاى اسلامى چه خواهد بود؟
پاسخ اين است كه همان رفتارى را با آنان خواهيم نمود كه حضرت پيامبر اكرم(ص) با اهالى شهر مكه در پى فتح آن نمود.
اگر اين زمامداران داراى شرايط لازم بوده و مورد تأئيد اكثريت امت اسلام باشند پس لازم است كه در مناصب خود باقى بمانند و اگر اين چنين نبودند به عنوان افراد معمولى به زندگى خود ادامه مىدهند و هيچ كسى متعرض آنان نخواهد شد چرا كه اسلام از گذشتههاى افراد صرف نظر مىكند و لذا مىبينيم پيامبر اكرم(ص) هنگامى كه مكه را فتح نمود، حكام و گنهكاران اين شهر را مورد عفو قرار داد و آنان را به خاطر گذشته شان مورد مجازات قرار نداد، و بدين ترتيب بود كه ابوسفيان، صفوان و ديگران را عفو نموده و دستور عفو عمومى نيز صادر كرد و اعلام نمود برويد كه همگى شما آزاديد.
و بدين نحو پيامبر اكرم(ص) احدى را نكشت و خونريزى نكرد و تمامى اين خوش رفتاريها سبب گرديد كه حكومت پيامبر(ص) جا بيفتد و برقرار گردد، و هنگامى كه حضرتش مكه را ترك نمود، عتاب ابن اسيد جوان بيست سالهاى را حاكم بر اين شهر نمود، يعنى حاكم بر جائى كه مركز جنبشهاى مخالف پيامبر(ص) طى مدت بيست سال بود، امّا براى اين زمامدار جوان گارد و پليس و دستگاه مكه را ترك نمود و هيچ اغتشاشى در اين شهر تا زمان وفات پيامبر اكرم(ص) بروز نكرد.
پس چگونه توانست يك فرد جوان آرامش و امنيت يك شهر استراتژيكى همانند شهر مكه معظمه را حفظ و برقرار سازد؟ آيا به خاطر سياست مسالمتآميزى نيست كه پيامبر اكرم(ص) در برخورد با اهالى مكه از آن پيروى نمود؟
بنا بر اين لازم است صاحبان قلم و انديشه مردم را نسبت به ضرورت شورائى بودن رژيم و برقرارى حكومت جهانى واحد و لزوم پيروى از سياست مسالمتآميز و دورى جستن از ارعاب در تمامى زمينهها آگاه سازند.