بالفطره میخواهد بداند ، و درد عارف اعلام نياز فطرت عشق است كه میخواهد پرواز كند و تا حقيقت را به تمام وجود لمس نكرده آرام نمیگيرد . عارف خودآگاهی كامل را منحصرا در " خداآگاهی " میداند . از نظر عارف آنچه فيلسوف آن را " من " واقعی انسان میشناسد ، " من " واقعی نيست ، روح است ، جان است ، يك تعين است . من واقعی ، خداست . با شكستن اين تعين ، انسان خود واقعی خويش را میيابد . محيی الدين عربی در فصوص الحكم ، فص شعيبی ، میگويد : حكما و متكلمين در بارهء خودشناسی زياد سخن گفتهاند ، اما معرفة النفس از اين راهها حاصل نمیشود ، هر كس گمان برد آنچه حكما در بارهء خودشناسی دريافتهاند حقيقت است ، آماس كردهای را فر به پنداشته است . يكی از پرسشهايی كه از شيخ محمود شبستری در مسائل عرفانی شد كه منظومهء عرفانی كم نظير گلشن راز در پاسخ آنها به وجود آمد ، پرسش از " خود " و " من " بود كه چيست ؟ دگر كردی سؤال از من كه " من " چيست ؟ مرا از من خبر كن تا كه " من " كيست ؟
انتقاد میكند :
|