7298 139- من علم عمل. 5 142 كسى كه بداند عمل كند.
7299 140- من عمل اشتاق. 5 151 كسى كه عمل كند مشتاق گردد.
7300 141- من يعمل يزدد قوّة. 5 204 كسى كه عمل كند بر نيروى خودبيفزايد.
7301 142- من يقصّر فى العمل يزدد فترة. 5 204 كسى كه در عملكوتاهى كند بر سستى خود بيفزايد.
7302 143- من ابطأ به عمله لم يسرع به نسبه. 5 236
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 218
كسى كه كندى ورزد به او عمل و كردارش (و او را به جايى نرساند)شتاب نكند به او نسب او (يعنى نسب نيكش او را به جايى نمىرساند).
7303 144- من عمل بالعلم بلغ بغيته من الآخرة و مراده. 5 258 كسىكه به علم و دانش خود عمل كند به آرمان و مراد خويش از آخرت برسد.
7304 145- كمال العلم العمل. 4 631 كمال علم به عمل است.
7305 146- ربّ صغير من عملك تستكبره. 4 74 چه بسا عمل كوچكى كهانجام دادهاى و آن را بزرگ به حساب آورى.
باب المعاندة (دشمنى)
7306 1- من عاند النّاس مقتوه. 5 185 كسى كه با مردم دشمنى كند بهسختى خشم او را به دل گيرند.
7307 2- من عاند الزّمان ارغمه، و من استسلم اليه لم يسلم. 5 432كسى كه با روزگار دشمنى كند بينى او را به خاك مالد، و كسى كه با او از سر دوستىدر آيد سالم نماند.
باب العنف (درشتى كردن با مردم)
7308 1- رأس السّخف العنف. 4 50 اساس سبكى عقل، درشتى كردن بامردم است.
7309 2- راكب العنف يتعذّر مطلبه.
4 86 كسى كه بر مركب درشتى كردن (و بد خلقى) سوار است خواستهاش درزندگى بر او دشوار گردد.
7310 3- من عامل بالعنف ندم. 5 153 كسى كه با درشتى و سختى بامردم رفتار كند پشيمان گردد.
7311 4- من ركب العنف ندم. 5 189 كسى كه بر مركب درشتى و سختىكردن با مردم سوار شود پشيمان گردد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 219
باب ما لا يعني (آنچه به انسان مربوط نيست)
7312 1- اقصر همّتك على ما يلزمك و لا تخض فيما لا يعنيك. 2 182همّت خود را محدود كن در همان كه لازم دارى (و به كارت آيد) و وارد نشو در آنچه بهكارت نيايد.
7313 2- اقصر رأيك على ما يلزمك تسلم، و دع الخوض فيما لا يعنيكتكرم. 2 189 انديشه خود را كوتاه كن در آنچه لازم دارى تا سالم بمانى، و واگذارورود در آنچه را به كارت نيايد تا گرامى باشى.
7314 3- اكبر الكلفة تعنّيك فيما لا يعنيك. 2 432 بزرگترين دشوارىو تكلّف، تلاش تو است در چيزى كه به كارت نيايد.
7315 4- بترك ما لا يعنيك يتمّ لك العقل. 3 226 با واگذاردن چيزىكه به تو ربطى ندارد و به كارت نيايد عقل تو كامل گردد.
7316 5- دع ما لا يعنيك و اشتغل بمهمّك الّذى ينجيك. 4 18 واگذارآنچه را به كارت نيايد و ربطى به تو ندارد، و مشغول شو به كار مهمّى كه تو را نجاتو رهايى بخشد.
7317 6- طوبى لمن قصّر همّته على ما يعنيه و جعل كلّ جدّه لماينجيه. 4 239 خوشا به حال كسى كه همّت و اندوه خود را كوتاه و محدود كند بر آنچهبه دردش مىخورد، و همه تلاش خود را قرار دهد براى آنچه او را نجات بخشد.
7318 7- كفى بالمرء غفلة ان يصرف همّته فيما لا يعنيه. 4 585 درغفلت و بىخبرى انسان همين بس كه همّت خود را در كارى كه به دردش نمىخورد صرفكند.
7319 8- من اشتغل بما لا يعنيه فاته ما يعنيه. 5 312 كسى كه خودرا سرگرم سازد به چيزى كه به كارش نيايد، از دستش برود آنچه به كارش آيد.
7320 9- من اطّرح ما يعنيه وقع الى ما لا يعنيه. 5 348
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 220
كسى كه به دور افكند آنچه را به كارش آيد (و به آن نپردازد) درافتد در آنچه به كارش نيايد.
7321 10- من اشتغل بغير ضرورته فوّته ذلك منفعته. 5 364 كسى كهسرگرم شود بدانچه ضرورتى براى او ندارد، اين كار موجب مىگردد كه سود از دست اوبرود.
7322 11- وقوعك فيما لا يعنيك جهل مضلّ. 6 225 در افتادن تو درچيزى كه به كارت نيايد نادانى گمراه كنندهاى است.
7323 12- لا تشتغل بما لا يعنيك و لا تتكلّف فوق ما يكفيك، و اجعلكلّ همّك لما ينجيك. 6 323 سرگرم نشو بدانچه به دردت نمىخورد، و زحمت آنچه را بيشاز كفاف تو است بر خود منه، و همه اندوه خود را براى آنچه تو را نجات بخشد قرارده.
باب العادة (خوى پيوسته)
7324 1- الفضيلة غلبة العادة. 1 97 فضيلت و برترى به غالب آمدن برعادت است.
7325 2- العادة طبع ثان. 1 185 عادت، خصلت دوّمى است براى آدمى.
7326 3- العادة عدوّ متملّك. 1 237 عادت، دشمنى است فرمانروا وزمامدار.
7327 4- افضل العبادة غلبة العادة.
2 375 برترين عبادتها غالب آمدن بر عادت است.
7328 5- اصعب السّياسات نقل العادات. 2 393 سختترين سياستهاجابجا كردن عادتها است.
7329 6- اسوء النّاس حالا من انقطعت مادّته و بقيت عادته. 2 440بدترين مردم از نظر حال و وضع، كسى است كه در آمدش بريده شود (و پايان پذيرد) وعادتش (در خرج كردن) به جاى ماند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 221
7330 7- انّ طباعك تدعوك الى ما الفته. 2 496 به راستى كه خصلتهاو طبيعتهاى تو مىخوانند تو را به سوى آنچه بدان الفت گرفتهاى.
7331 8- انّ لسانك يقتضيك ما عوّدته.
2 496 به راستى كه زبان تو درخواست مىكند از تو آنچه را بدان عادتكردهاى.
7332 9- آفة الرّياضة غلبة العادة. 3 104 آفت رياضت (و رام كردننفس) غلبه كردن عادت است (كه مانع بزرگى سر راه رياضت نفس است).
7333 10- بغلبة العادات الوصول الى اشرف المقامات. 3 229 واصل شدنبه شريفترين مقامات و جايگاهها به وسيله پيروز شدن بر عادات است.
7334 11- ذلّلوا انفسكم بترك العادات وقودوها الى فعل الطّاعات، وحمّلوها اعباء المغارم، و حلّوها بفعل المكارم، و صونوها عن دنس المآثم.
4 38 نفسهاى خود را به ترك كردن عادتها رام كنيد، و آنها را به سوىانجام اطاعتها بكشانيد، و بر آنها بارهاى سنگين قرضها و تاوانهاى مردم را باركنيد، و آنها را به انجام كارهاى نيك بياراييد، و آنها را از چركى گناهاننگهداريد.
7335 12- غيّروا العادات تسهل عليكم الطّاعات. 4 381 دگرگون كنيدعادتها را تا در نتيجه فرمانبرداريها و اطاعتهاى خداوند بر شما آسان گردد.
7336 13- غير مدرك الدّرجات من اطاع العادات. 4 382 به درجههاىوالا دست نيابد كسى كه از عادتهاى ناپسند فرمانبردارى كند.
7337 14- غالبوا انفسكم على ترك العادات تغلبوها، و جاهدوااهوائكم تملكوها. 4 385 تلاش كنيد براى چيره شدن بر نفسهاى خود با ترك كردن عادتهاتا بر آنها غالب
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 222
شويد، و پيكار كنيد با هواهاى خود تا مالك آنها گرديد.
7338 15- للعادة على كلّ انسان سلطان. 5 28 عادت را بر هر انسانىتسلّطى است (كه بر انسان فرمانروايى كند).
7339 16- لسانك يستدعيك ما عوّدته و نفسك تقتضيك ما الفته. 5 131زبانت تو را مىخواند بدانچه عادت به آن كردهاى، و نفس تو درخواست دارد از توآنچه را بدان الفت گرفتهاى.
7340 17- لسانك يقتضيك ما عوّدته.
5 124 زبان تو مىطلبد از تو هر چه را كه بدان عادتش دادهاى.
باب العورة (آنچه از نمودن و ديدنش شرم آيد، و پوشاندنش لازمباشد)
7341 1- استر عورة اخيك لما تعلمه فيك. 2 179 بپوشان عورت (وناديدنيهاى) برادر خود را به خاطر آنچه مىدانى آن را در خويشتن (يعنى به خاطروجود آن در خودت).
7342 2- استر العورة ما استطعت يستر اللّه سبحانه فيك ما تحبّستره. 2 195 بپوشان پوشيدنيها را تا مىتوانى، كه خداى سبحان بپوشاند در تو آنچهرا كه پوشيدنش را دوست مىدارى.
7343 3- ليس كلّ عورة تظهر. 5 75 هر پوشيدنى (در انسان) چنان نيستكه آشكار شود (و برخى از آنها با تدبر و تفكّر آشكار مىشود).
7344 4- من تتبّع عورات النّاس كشف اللّه عورته. 5 371 هر كهجستجو و تفحص كند در چيزهايى از مردم كه پوشاندهاند، خداوند پوشانيدنيهاى او راآشكار سازد.
باب الاستعانة (يارى خواستن)
7345 1- من استعان باللّه اعانه. 5 156 كسى كه از خداوند كمك جويدخداوند كمكش كند.
7346 2- من استعان بالضّعيف أبان عن
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 223
ضعفه. 5 255 كسى كه يارى جويد از شخص ضعيف و ناتوان، پرده ازناتوانى و ضعف خود برداشته است.
7347 3- من استعان بغير مستقلّ ضيّع أمره. 5 257 كسى كه يارىبجويد از شخصى كه استقلال ندارد، كار خود را ضايع و تباه كرده است.
7348 4- عليك بالاستعانة بالهك و الرّغبة اليه فى توفيقك، و تركككلّ شانئة اولجتك فى شبهة، او اسلمتك الى ضلالة. 4 292 بر تو باد به يارى جستن ازپروردگار خود، و درخواست توفيق از او، و واگذاردن هر چه را احتمال مىدهى كه تو رادر شبهه اندازد يا به گمراهى بسپارد.
7349 5- من استعان بذوى الالباب سلك سبيل الرّشاد. 5 396 كسى كهاز عاقلان و خردمندان يارى جويد، به دورانديشى و محكم كارى كامياب شود. 7350 6- وقّوا دينكم بالاستعانة باللّه.
6 235 دين خود را به وسيله يارى جستن از خداوند نگه داريد.
باب الاعانة و التعاون (كمك دادن و همكارى كردن)
7351 1- طلب التّعاون على نصرة الباطل جناية و خيانة. 4 259درخواست همكارى براى يارى دادن باطل، جنايت و خيانت است.
7352 2- المعونة تنزل من اللّه على قدر المئونة. 2 43 يارى خداىتعالى به اندازه خرج و هزينه فرود آيد.
7353 3- اعن تعن. 2 175 يارى كن تا يارى شوى.
7354 4- اعن اخاك على هدايته. 2 178 برادر خود را در راه هدايت وراهنمايىاش يارى كن.
7355 5- اذا رايت مظلوما فاعنه على
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 224
الظّالم. 3 138 هرگاه ستمديده و مظلومى را ديدى در برابرستمكار ياريش ده.
7356 6- رحم اللّه رجلا راى حقّا فاعان عليه، و رأى جورا فردّه وكان عونا بالحقّ على صاحبه. 4 44 خدا رحمت كند مردى را كه حقى را ببيند و بر آنيارى دهد، و ستمى را ببيند و آن را ردّ كند و يارى كننده دوست خود در حقّ باشد.
7357 7- على قدر المئونة تكون من اللّه المعونة. 4 310 به اندازهخرج و هزينه، يارى از جانب خداوند فرا مىرسد.
7358 8- كما تعين تعان. 4 623 همان گونه كه يارى دهى يارى شوى.
7359 9- من لم ينجد لم ينجد. 5 253 كسى كه يارى نكند يارى نشود.
7360 10- ما امر اللّه سبحانه بشىء الّا و اعان عليه. 6 73 خداىسبحان به چيزى دستور نداده مگر آنكه بندگان را بر آن يارى داده است.
7361 11- نعم العون المظاهرة. 6 164 كمك دادن به يكديگر ياور خوبىاست.
7362 12- طلب التّعاون على إقامة الحقّ ديانة و أمانة. 4 259درخواست همكارى از مردم براى بر پا داشتن حق، ديندارى و امانتدارى است (و ازدرخواستها و سؤالهاى نكوهيده و مذموم نيست).
7363 13- من وجّه رغبته إليك وجبت معونته عليك. 5 341 كسى كهخواسته و نياز خود را به سوى تو متوجه كرد (و درخواست كمك از تو نمود) يارى دادنبه او بر تو لازم است.
7364 14- لا تعن على من أنعم عليك فمن أعان على من أنعم عليه سلبالامكان. 6 332 كمك نده بر زيان كسى كه به تو نعمتى داده و انعامى كرده، كه نيرو وتوان از كسى كه به زيان نعمت دهنده خود به ديگرى كمك دهد از او گرفته شود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 225
7365 15- لا تعن قويّا على ضعيف. 6 262 بر زيان ناتوان به توانمندكمك نكن.
7366 16- لا خير فى معين مهين. 6 391 خيرى نيست در يارى كنندهاىكه خوار كند.
باب العار (ننگ، رسوايى)
7367 1- ليس من شيم الكريم ادّراع العار. 5 73 پوشيدن جامه عار وننگ از خصلتهاى شخص كريم و بزرگوار نيست.
7368 2- من تعرّى عن الورع ادّرع جلباب العار. 5 311 كسى كه ازپارسايى برهنه شود جامه عار و ننگ بپوشد.
باب العهد (پيمان)
7369 1- اعتصموا بالذّمم فى اوتادها.
2 240 چنگ زنيد به عهد و پيمانها در مردمى كه عهد و پيمانشان همچونميخها محكم است.
7370 2- اشرف الهمم رعاية الذّمام.
2 463 شريفترين همّتها رعايت كردن حرمتها است.
7371 3- انّ حسن العهد من الايمان.
2 487 به راستى كه عهد و پيمان نيكو از نشانههاى ايمان است.
7372 4- انّ العهود قلائد فى الاعناق الى يوم القيامة، فمن وصلهاوصله اللّه و من نقضها خذله اللّه، و من استخفّ بها خاصمته الى الّذى اكّدها و اخذخلقه بحفظها. 2 616 به راستى كه عهد و پيمانها گردن بندهايى است كه تا روز قيامتدر گردنها افتاده، هر كه پيوند دهد آنها را خدا پيوند كند با او، و كسى كه بشكندآن را خداوند او را خوار گرداند، و كسى كه آن را سبك بشمارد آن پيمانها شكايت اورا نزد خدايى ببرند كه آن را محكم كرده و از خلق خود پيمان حفظ و نگهدارى آنها راگرفته است.
7373 5- آفة العهود قلّة الرّعاية. 3 107
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 226
آفت عهدها و پيمانها كم رعايت كردن آنهاست.
7374 6- اذا عاقدت فأتمم. 3 118 هرگاه با كسى پيمانى بستى آن راتمام كن.
7375 7- خلوص الودّ و الوفاء بالوعد من حسن العهد. 3 459 خلوص دردوستى و وفاى به عهد از خوش عهدى با خدا است.
7376 8- زين الشّيم رعى الذّمم. 4 108 زيور خصلتها رعايت كردن عهدو پيمانها است.
7377 9- سنّة الكرام الوفاء بالعهود.
4 129 شيوه و سنت مردمان كريم و بزرگوار وفا كردن به عهد و پيمانهااست.
7378 10- من اخفر ذمّة اكتسب مذمّة.
5 229 كسى كه عهد و پيمانى را بشكند مذمّت و نكوهشى را كسب كرده.
7379 11- من حفظ عهده كان وفيّا. 5 265 كسى كه عهد و پيمان خود رانگه دارد «وفىّ» پر وفا است (و اين افتخار به او داده خواهد شد).
7380 12- من الكرم الوفاء بالذّمم. 6 13 وفا كردن به پيمانها ازكرم و بزرگوارى است.
7381 13- من احسن الامانة رعى الذّمم. 6 34 از بهترينامانتدارىها رعايت كردن پيمانها است.
7382 14- من اشرف الشّيم حياطة الذّمم. 6 36 از شريفترين خويها،نگهدارى عهد و پيمانها است.
7383 15- ما ايقن باللّه من لم يرع عهوده و ذمّته. 6 74 يقين بهخداوند ندارد كسى كه عهد و پيمانش را رعايت نكند.
7384 16- لا تحلّنّ عقدا يعجزك ايثاقه.
6 283
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 227
وا مكن گرهى را كه عاجز سازد تو را محكم كردن آن (و نتوانى آنرا محكم ببندى).
7385 17- لا يدعونّك ضيق لزمك فى عهد اللّه الى النّكث، فانّ صبركعلى ضيق ترجو انفراجه و فضل عاقبته خير لك من عذر تخاف تبعته و تحيط بك من اللّهلأجله العقوبة. 6 307 مبادا فشارى كه از پيمان خداوند بر تو آيد، تو را به شكستنآن وادار كند، زيرا صبر و شكيبايى تو بر فشارى كه گشايش و فضيلت سرانجام آن رااميد دارى، بهتر است براى تو از عذر و بهانهاى كه ترس پى آمد آن را دارى و به سببآن از سوى خداوند كيفرش تو را فرا خواهد گرفت.
7386 18- لا تغدرنّ بعهدك، و لا تخفرنّ ذمّتك، و لا تختل عدوّكفقد جعل اللّه سبحانه عهده و ذمّته أمنا له. 6 317 به عهد خود بىوفايى مكن، وپيمان خود را مشكن، و با دشمن خود فريبكارى مكن، زيرا خداى سبحان عهد و پيمان اورا ايمنى براى او قرار داده است.
7387 19- يكثر حلف الرّجل لأربع: مهانة يعرفها من نفسه، او ضراعةيجعلها سبيلا الى تصديقه، اوعىّ لمنطقه فيتّخذ الإيمان حشوا و صلة لكلامه، اولتهمة قد عرف بها. 6 479 در برابر چهار چيز است كه سوگند خوردن مرد بسيار مىشود:(1) خوارى و پستى كه در نفس خود احساس مىكند (2) افتادگى و زبونى كه سبب مىشودتا سوگند را راهى براى تصديق خود قرار دهد. (3) درماندگى در گفتار، كه موجب گرددتا سوگند را وسيلهاى براى پر كردن گفتار و ارتباطى براى سخن خود قرار دهد (4)تهمتى كه مردم بدان تهمت او را شناختهاند (و سوگند را وسيلهاى براى رفع تهمت خودقرار مىدهد).
باب العيب (عيبجويى، عيب بينى)
7388 1- أرجى النّاس صلاحا من اذا وقف على مساويه سارع الىالتّحوّل عنها. 2 474 اميدوارترين مردم به اصلاح حال خود كسى است كه هرگاه بهبديهاى خود آگاه شد، بشتابد به سوى تحوّل و برگشتن از
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 228
آنها.
7389 2- المنقوص مستور عنه عيبه.
1 301 شخص معيوب و كسى كه نقصى در اخلاق او است، عيبش از او پوشيدهاست.
7390 3- اشتغالك بمعائب نفسك يكفيك العار. 1 384 سرگرم شدن تو بهعيبهاى خودت كفايت مىكند تو را از ننگ عيبجويى از ديگران.
7391 4- ايّاك و معاشرة متتبّعى عيوب النّاس، فانّه لم يسلممصاحبهم منهم.
2 291 زنهار بپرهيز از معاشرت و زيستن با كسى كه در جستجو و تفحصعيبهاى مردم است كه از شرّ اين گونه اشخاص رفيق و همدم آنها نيز سالم نخواهد بود.
7392 5- امقت النّاس العيّاب. 2 381 مبغوضترين مردم (پيش خدا وخلق خدا) انسانهاى عيبجو هستند.
7393 6- افضل النّاس من شغلته معايبه عن عيوب النّاس. 2 416برترين و با فضيلتترين مردم كسى است كه رسيدگى به عيبهاى خود سرگرمش سازد ازرسيدگى به عيبهاى ديگران.
7394 7- اكبر العيب ان تعيب غيرك بما هو فيك. 2 432 بزرگترين عيبآن است كه عيب كنى ديگران را به عيبى كه در خودت هست.
7395 8- اعقل النّاس من كان بعيبه بصيرا، و عن عيب غيره ضريرا.
2 445 عاقلترين مردم كسى است كه به عيب خود بينا است و از عيبديگران نابينا.
7396 9- ان سمت همّتك لاصلاح النّاس فابدأ بنفسك، فانّ تعاطيكصلاح غيرك و انت فاسد اكبر العيب.
3 23 اگر بلندى گرفت همّت تو براى اصلاح مردم (و آن را وجهه همّتخويش قرار دادى) اصلاح را از خود آغاز كن، زيرا اقدام كردن تو براى اصلاح ديگراندر حالى كه خودت فاسد باشى
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 229
بزرگترين عيب است.
7397 10- انّما سمّى العدوّ عدوّا لانّه يعدو عليك، فمن داهنك فىمعايبك فهو العدوّ العادي عليك. 3 78 جز اين نيست كه دشمن را دشمن گويند بخاطرستمى كه بر تو مىكند، و كسى كه عيبهاى تو را با چاپلوسى و چرب زبانى از تومىپوشاند همان دشمنى است كه بر تو ستم مىكند.
7398 11- انّما سمّى الصّديق صديقا لانّه يصدقك فى نفسك و معايبك،فمن فعل ذلك فاستنم اليه فانّه الصّديق.
3 79 به راستى دوست را «صديق» گويند براى آنكه در مورد تو وعيبهايت از در راستى و صفا با تو در آيد، و كسى كه چنين كند با او انس و آرامش گيركه به راستى او صديق (دوستى صميمى و راست و درست) است.
7399 12- اذا رأيت فى غيرك خلقا ذميما فتجنّب فى نفسك امثاله.
3 161 هرگاه در ديگران اخلاق نكوهيدهاى را ديدى از دچار شدن بهامثال آن در خود پرهيز كن. 7400 13- تأمّل العيب عيب. 3 282 درنگ كردن و تأمّلدر عيب ديگران عيب است.
7401 14- تتبّع العورات من اعظم السّوءات. 3 318 جستجو و تفحص درعيبهاى ديگران از بزرگترين خصلتهاى بد و زشت است.
7402 15- تتبّع العيوب من اقبح العيوب و شرّ السّيّئات. 3 318جستجو و تفحص در عيبهاى ديگران زشتترين عيبها و بدترين گناهان است.
7403 16- ذووا العيوب يحبّون اشاعة معايب النّاس، ليتّسع لهمالعذر فى معايبهم. 4 38 انسانهاى عيبدار اشاعه و رواج دادن عيبهاى مردم را دوستمىدارند تا عذر
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 230
ايشان در مورد عيبهاى خودشان آسان شود.
7404 17- شرّ النّاس من كان متتبّعا لعيوب النّاس عميّا لمعايبه.4 176 بدترين مردم كسى است كه كاوشگر عيبهاى مردم است ولى از عيبهاى خود نابينا وكور است.
7405 18- عجبت لمن ينكر عيوب النّاس و نفسه اكثر شيء معابا و لايبصرها.
4 340 در شگفتم از كسى كه عيبهاى مردم را بد شمارد، ولى خودبيشترين عيبها را دارد و نمىبيند.
7406 19- كفى بالمرء كيسا ان يعرف معايبه. 4 576 در زيركى انسانهمين بس كه عيبهاى خود را بشناسد.
7407 20- كفى بالمرء شغلا بمعايبه عن معايب النّاس. 4 580 براىسرگرمى انسان همين بس كه با ديدن عيبهاى خود از عيبهاى ديگران سرگرم شود.
7408 21- كفى بالمرء جهلا ان يجهل عيبه. 4 582 براى نادانى انسانهمين بس كه از عيب خود بى خبر و ناآگاه باشد.
7409 22- كفى بالمرء غباوة ان ينظر من عيوب النّاس الى ما خفىعليه من عيوبه. 4 582 در كودنى مرد همين بس كه بنگرد از عيبهاى مردم به چيزى كه ازعيبهاى خود بر او پوشيده است.
7410 23- كفى بالمرء جهلا ان يجهل عيوب نفسه و يطعن على النّاسبما لا يستطيع التّحوّل عنه. 4 584 در نادانى مرد همين بس كه نداند عيبهاى خود راو طعنه زند به مردم به چيزى كه تغيير آن را در خود نتواند.
7411 24- كفى بالمرء كيسا ان يقف على معايبه و يقتصد فى مطالبه. 4585 در زيركى مرد همين بس كه واقف شود بر عيبهاى خويش، و ميانهروى كند در
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 231
خواستههاى خود.
7412 25- لينهك عن ذكر معايب النّاس ما تعرف من معايبك. 5 40 بايدباز دارد تو را از ذكر عيبهاى مردم آنچه را كه خود مىدانى از عيبهاى خويش.
7413 26- ليكفّ من علم منكم عن عيب غيره ما يعرف من عيب نفسه. 542 بايد باز دارد شما را از عيب كردن ديگران آنچه را مىدانيد از عيب خودتان.
7414 27- ليكن آثر النّاس عندك من اهدى اليك عيبك و اعانك علىنفسك. 5 48 بايد برگزيدهترين مردم نزد تو كسى باشد كه عيبهاى تو را برايت هديهبياورد، و بر اصلاح نفس خود تو را يارى كند.
7415 28- ليكن احبّ النّاس اليك من هداك الى مراشدك، و كشف لك عنمعايبك. 5 49 بايد محبوبترين مردم نزد تو كسى باشد كه تو را به جايگاههاى رشد وصلاح راهنمايى كند، و از عيبهايت براى تو پرده بردارد.
7416 29- ليكن ابغض النّاس اليك و ابعدهم منك اطلبهم لمعايبالنّاس.
5 50 بايد مبغوضترين مردم نزد تو و دورترين آنها از تو كسى باشدكه بيشتر از ديگران در جستجوى عيبهاى مردم است.
7417 30- لو عرف المنقوص نقصه لساءه ما يرى من عيبه. 5 112 اگرانسان معيوب عيب خود را مىدانست و مىشناخت، حتما ناراحتش مىكرد آنچه را از عيبخود مشاهده مىكرد.
7418 31- من طلب عيبا وجده. 5 154 كسى كه جوياى عيب خود باشد آنرا پيدا مىكند.
7419 32- من ابان لك عيبك فهو ودودك. 5 253 كسى كه عيب تو رابرايت آشكار كند او دوست تو است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 232
7420 33- من ساترك عيبك فهو عدوّك. 5 253 كسى كه بپوشاند عيب تورا بر تو، او دشمن تو است.
7421 34- من كاشفك فى عيبك حفظك فى غيبك. 5 261 كسى كه عيب تو رابه تو اظهار كند، در غياب تو نيز تو را حفظ خواهد كرد (و حرمتت را نگه دارد).
7422 35- من داهنك فى عيبك عابك فى غيبك. 5 261 كسى كه در موردعيب تو با تو چاپلوسى و چرب زبانى كند، در غياب تو را عيب گويد.
7423 36- من ابصر عيب نفسه لم يعب احدا. 5 283 كسى كه به عيب خويشبينا شود، از هيچ كس عيبجويى نكند.
7424 37- من بحث عن عيوب النّاس فليبدأ بنفسه. 5 305 كسى كهعيبهاى مردم را جستجو كند بايد از خود آغاز كند.
7425 38- من ساترك عيبك و عابك فى غيبك فهو العدوّ فاحذره. 5 359كسى كه عيب تو را بپوشاند و در غياب تو را عيب كند، چنين كسى دشمن است از او دورىكن.
7426 39- من بصّرك عيبك و حفظك فى غيبك فهو الصّديق فاحفظه. 5 360كسى كه بينا كند تو را به عيب خود، و در غياب، حرمت تو را نگه دارد، چنين كسى دوستتو است، او را نگه دار.
7427 40- من تتّبع خفيّات العيوب حرمه اللّه مودّات القلوب. 5 371كسى كه تفحص و كنجكاوى كند در عيبهاى نهانى مردم، خداى تعالى از دوستى دلها محرومشگرداند.
7428 41- من عمى عن زلّته استعظم زلّة غيره. 5 372 كسى از لغزشخود كور و نابينا باشد، لغزش ديگران را بزرگ شمارد.
7429 42- من انكر عيوب النّاس
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 233
و رضيها لنفسه فذلك الاحمق. 5 385 كسى كه عيبهاى مردم را خوشندارد ولى براى خود آن را خوش مىدارد چنين كسى احمق است.
7430 43- من ازرى على غيره بما يأتيه فذلك الاخرق. 5 385 كسى كهعيب كند ديگرى را بدانچه خود انجام مىدهد چنين كسى كم عقل و بىخرد است.
7431 44- من اشدّ عيوب المرء أن تخفى عليه عيوبه. 6 18 ازسختترين عيبها و بدترين آنها براى مرد آن است كه عيبهايش بر او پنهان باشد.
7432 45- ما ألاك جهدا فى النّصيحة من دلّك على عيبك و حفظ غيبك.6 113 كوتاهى نكرده در خيرخواهى و نصيحت تو كسى كه راهنمائيت كند بر عيب خود، و درغياب آبروى تو را نگه دارد.
7433 46- ما حفظ غيبك من ذكر عيبك.
6 113 حرمت تو را در غياب تو نگه نداشته كسى كه عيب تو را ذكرنموده.
7434 47- معرفة المرء بعيوبه انفع المعارف. 6 143 شناخت انساننسبت به عيبهاى خود سودمندترين شناختها است.
7435 48- لا تفعلنّ ما يعرّك معابه. 6 261 زنهار كارى مكن كهمعايب آن كار تو را عيبدار كند.
7436 49- لا تتّبعنّ عيوب النّاس فانّ لك من عيوبك ان عقلت، مايشغلك أن تعيب احدا. 6 292 عيبهاى مردم را جستجو مكن، زيرا اگر با خرد خود دريابى،از عيبهاى خودت آن قدر هست كه سرگرمت سازد از عيب كردن ديگران.
7437 50- لا تعب غيرك بما تاتيه، و لا تعاقب غيرك بذنب ترخّصلنفسك فيه. 6 323 عيب نكن ديگران را به آنچه خودت انجام مىدهى، و كيفر مده ديگرىرا به گناهى
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 234
كه خود را در انجام آن آزاد گذاردهاى.
7438 51- يا عبد اللّه لا تعجل فى عيب عبد بذنبه فلعلّه مغفور له،و لا تامن على نفسك صغير معصيته فلعلّك معذّب عليها. 6 459 اى بنده خدا شتاب مكندر عيب كردن بندهاى به گناهش، شايد آمرزيده شده باشد، و ايمن مباش بر خود از گناهكوچكى كه كردهاى، شايد بر آن معذّب شوى.
باب التعيير (سرزنش كردن)
7439 1- من عيّر بشىء بلى به. 5 178 كسى كه سرزنش كند (ديگرانرا) به چيزى (خود) بدان گرفتار شود.
7440 2- كثرة التّقريع توغر القلوب و توحش الاصحاب. 4 594 سركوفتزدن و انتقاد بسيار كينه در دلها آورد و ياران را مىرماند.
باب العيش (زندگى)
7441 1- العيش يحلو و يمرّ. 1 138 زندگى، شيرينى و تلخى دارد.
7442 2- انّ احسن النّاس عيشا من حسن عيش النّاس فى عيشه. 2 605به راستى، زندگى كسى در ميان مردم بهتر از ديگران است كه زندگى مردم در كنار زندگىاو نيكو باشد (نه اين كه آنها در سختى و او در رفاه و خوشى بسر برد).
7443 3- ثلاث لا يهنأ لصاحبهنّ عيش: الحقد و الحسد و سوء الخلق. 3337 سه خصلت است كه دارنده آنها زندگى گوارايى ندارد: كينه، حسد، بد خلقى.
7444 4- قوام العيش حسن التّقدير و ملاكه حسن التّدبير. 4 515قوام و نظام زندگى به خوب اندازه گرفتن زندگى است و ملاك آن به تدبير نيكو است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 235
حرف «الغين»
باب الغباوة (كودنى)
7445 1- الغباوة غواية. 1 43 كودنى و كم فهمى سبب گمراهى است.
7446 2- من اقبح الشّيم الغباوة. 6 33 از زشتترين خصلتها كودنىاست.
باب الغدر (بىوفايى، پيمان شكنى)
7447 1- الغدر شيمة اللّئام. 1 79 بىوفايى و پيمان شكنى خصلتمردمان لئيم و پست است.
7448 2- الغدر يضاعف السّيّئات. 1 170 پيمان شكنى گناهان را دوچندان كند.
7449 3- الوفاء لاهل الغدر غدر عند اللّه سبحانه. 2 4 وفادارىنسبت به بىوفايان در پيشگاه خداى سبحان بىوفايى است.
7450 4- الغدر لاهل الغدر وفاء عند اللّه سبحانه. 2 4 بىوفايى بابىوفايان در پيشگاه خداى سبحان وفادارى است.
7451 5- الغدر اقبح الخيانتين. 2 28 پيمان شكنى و بىوفايىزشتترين خيانت از دو بخش خيانت است.
7452 6- الغدر بكلّ أحد قبيح و هو بذى القدرة و السّلطان اقبح. 267 بىوفايى از هر كس زشت است، و از شخص قدرتمند و سلطان زشتتر است.
7453 7- الغدر يعظّم الوزر و يزرى بالقدر. 2 161 بىوفايى گناه رابزرگ مىكند و قدر و منزلت انسان را عيبناك مىسازد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 236
7454 8- ايّاك و الغدر فانّه اقبح الخيانة و انّ الغدور لمهان عنداللّه. 2 296 زنهار بپرهيز از بىوفايى كه آن زشتترين خيانتها است، و بىوفا درپيشگاه خداوند خوار است.
7455 9- اسرع الاشياء عقوبة رجل عاهدته على امر و كان من نيّتكالوفاء له و من نيّته الغدر بك. 2 433 شتابانترين چيزها در كيفر و عقاب (عمل)مردى است كه با او بر كارى پيمان بستهاى، و قصد تو وفادارى بر آن است ولى قصد اوپيمان شكنى با تو در آن كار است.
7456 10- آفة الوفاء الغدر. 3 110 آفت وفادارى پيمان شكنى است.
7457 11- ثلاث هنّ شين الدّين: الفجور و الغدر و الخيانة. 3 342سه چيز است كه آنها عيب دين هستند: بىباكى در گناه (يا زناكارى) و بىوفايى، وخيانت.
7458 12- جانبوا الغدر فانّه مجانب القرآن. 3 361 دورى كنيد ازبىوفايى كه بىوفايى از قرآن به دور است.
7459 13- غدر الرّجل مسبّة عليه. 4 388 بىوفايى و پيمان شكنىمرد، سبب عار و ننگى براى او است.
7460 14- من غدر شانه غدره. 5 173 كسى كه بىوفايى كند،بىوفايىاش او را زشت گرداند.
7461 15- من علامات اللّؤم الغدر بالمواثيق. 6 19 از نشانههاىپستى انسان بىوفايى نسبت به پيمانها است.
7462 16- ما اخلق من غدر ان لا يوفى له. 6 114 چه قدر سزاوار استكسى كه بىوفايى كند به اين كه ديگران نيز با او بىوفايى كنند.
7463 17- لا ايمان لغدور. 6 347 كسى كه بسيار بىوفايى كند ايمانندارد.
7464 18- لا تدوم مع الغدر صحبة خليل.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 237
6 375 مصاحبت با هيچ دوستى با بىوفايى دوام نخواهد داشت.
باب الغرور (فريب)
7465 1- الاغترار بالعاجلة خرق. 1 124 مغرور شدن به دنياى زودگذرحماقت است.
7466 2- الشّقىّ من اغترّ بحاله و انخدع لغرور آماله. 2 51 بدبختكسى است كه به حال و وضع خود مغرور شود، و فريفته فريب آرزوهاى خود گردد.
7467 3- اتّقوا غرور الدّنيا فانّها تسترجع ابدا ما خدعت به منالمحاسن، و تزعج المطمئنّ اليها و القاطن. 2 264 از فريبهاى دنيا بپرهيزيد، كهپيوسته باز گيرد نيكوييهايى را كه بدانها مردم را فريفته، و از جاى بركند كسى راكه در آن آرامش يافته و سكونت گزيده است. 7468 4- الحذر الحذر ايّها المغرور واللّه لقد ستر حتّى كانّه قد غفر. 2 280 زنهار زنهار اى مغرور، به خدا سوگند آنقدر خداوند (گناهان و خطاها را) پوشيده است تا اين كه گويا آمرزيده است 7469 5- ايّاك ان تغترّ بما ترى من اخلاد اهل الدّنيا اليها و تكالبهم عليها، فقد نبّأك اللّهعنها و تكشّفت لك عن عيوبها و مساويها. 2 319 بپرهيز از اين كه فريب دلبستگى مردمدنيا و حرص و ولع آنها را نسبت به دنيا بخورى كه خداوند به خوبى تو را از وضع دنياآگاه ساخته، و خود دنيا نيز (با تغيير و تحوّلى كه در آن هست با زبان) حال خود رابراى تو وصف كرده و پرده از زشتيهايش برداشته است.
7470 6- الدّنيا حلم و الاغترار بها ندم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 238
1 364 دنيا خوابى است، و فريفته شدن به آن پشيمانى است.
7471 7- احمق الحمق الاغترار. 2 382 نهايت حماقت و كم عقلى فريبخوردن (به دنيا) است.
7472 8- انّ من غرّته الدّنيا بمحال الآمال و خدعته بزور الامانى،اورثته كمها و البسته عمى، و قطعته عن الاخرى و اوردته موارد الرّدى. 2 538 بهراستى كسى كه دنيا به آرزوهاى محال (و نشدنى) فريبش دهد و به آرمانهاى دروغ گولشزند، كورى برايش به دنبال آورد، و نابينايش كند، و از آخرت او را جدا كند، و درجايگاههاى هلاكت در آورد.
7473 9- جماع الشّرّ فى الاغترار بالمهل، و الاتّكال على العمل. 3368 مجموعه بديها در فريفته شدن به مهلتها، و تكيه كردن بر عمل است.
7474 10- جماع الغرور فى الاستنامة الى العدوّ. 3 369 مجموعه فريبخوردن در آرامش خاطر نسبت به دشمن است.
7475 11- سكون النّفس الى الدّنيا من اعظم الغرور. 4 155 آرامشيافتن به دنيا از بزرگترين فريبها است.
7476 12- طوبى لمن لم تقتله قاتلات الغرور. 4 246 خوشا به حال كسىكه فريبهاى كشنده او را نكشد.
7477 13- قد يسلم المغرّر. 4 466 گاهى است كه فريب خورده سالممىماند.
7478 14- كم من مغرور بالسّتر عليه.
4 550 چه بسا فريب خوردهاى كه به خاطر پوشاندن (خداوند) بر اوفريب خورده.
7479 15- كفى بالاغترار جهلا. 4 574 براى نادانى، فريب خوردن كافىاست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 239
7480 16- ليس كلّ مغرور بناج، و لا كلّ طالب بمحتاج. 5 89 هر فريبخوردهاى اهل نجات نيست (كه به خاطر فريب خوردن معذور باشد) و هر خواهندهاىنيازمند نيست.
7481 17- لم يفكّر فى عواقب الامور من وثق بزور الغرور وصبا الىزور السّرور. 5 106 انديشه پايان كارها را نكرده است كسى كه اعتماد كند به فريبدروغ و شادمانيهاى بىحقيقت.
7482 18- من اغترّ بالدّنيا اغترّ بالمنى.
5 278 كسى كه فريفته دنيا شود فريفته آرزوها گردد.
7483 19- من اغترّ بالمهل اغتصّ بالاجل. 5 285 كسى كه فريب مهلترا بخورد گلوگير به مرگ شود.
7484 20- من اغترّ بحاله قصّر عن احتياله. 5 346 كسى كه به وضع وحال خود مغرور گردد، از چاره كار خود كوتاهى كند.
7485 21- من اغترّ بمسالمة الزّمن اغتصّ بمصادمة المحن. 5 347 كسىكه به سازش روزگار مغرور شود به خوردن رنجها و محنتها گلوگير شود.
7486 22- من جهل اغترّ بنفسه و كان يومه شرّا من امسه. 5 359 كسىكه جاهل و نادان باشد به نفس خود، مغرور شود، و امروزش بدتر از فردايش باشد.
7487 23- من غرّه السّراب تقطّعت به الاسباب. 5 471 كسى كه سراب(دنيا) فريبش دهد اسباب (سعادت و نجات) از او بريده گردد 7488 24- من اغترّ بنفسهاسلمته الى المعاطب. 5 373 كسى كه به نفس خويش مغرور گردد او را به هلاكت و نابودىتسليم كند.