بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب کودک از نظر وراثت و تربیت, علامه محمدتقى فلسفى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     footnt02 -
     KODA0001 -
     KODA0002 -
     KODA0003 -
     KODA0004 -
     KODA0005 -
     KODA0006 -
     KODA0007 -
     KODA0008 -
     KODA0009 -
     KODA0010 -
     KODA0011 -
     KODA0012 -
     KODA0013 -
     KODA0014 -
     KODA0015 -
     KODA0016 -
     KODA0017 -
     KODA0018 -
     KODA0019 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

شكست روانى طفل
سوم . تندى پدران و مادران باعث تحقير كودك و مايه رنجش و آزردگى خاطر اوست شكستهاى روانى طفل نتايج نامطلوبى در طول زندگى او به بار مى آورد كسانى كه بهپرورش صحيح فرزندان خود علاقه دارند بايد ضمير باطن كودك را از غبار تاءثر ورنجش خاطر محفوظ نگاهدارند.
پيغمبر و حضرت مجتبى
(( دعى النبى (ص ) الى صلوة و الحسن متعلق به فوضعه النبى (ص )مقابل جنبه و صلى فلما سجد اطال السجود فرفعت راس من بين القوم فاذالحسن على كتفرسول الله (ص ) فلما سلم قال له القوم : يارسول الله لقد سجدت فى صلوتك هذه سجده ما كنت تسجدها كانما يوحى اليكفقال : لم يوح الى و لكن ابنى كان على كتفى ، فكرهت ان اعلجه حتىنزل .)) (121)
رسول اكرم مردم را به نماز خواند و حضرت حسنطفل خردسال صديقه اطهر نيز با آن حضرت بود پيغمبرطفل را پهلوى خود نشاند و به نماز ايستاد يكى از سجده هاى نماز را خيلىطول داد راوى حديث مى گويد: من سر از سجده برداشتم ، ديدم حضرت حسن از جاى خودبرخاسته و روى كتف پيغمبر نشسته است وقتى نماز تمام شد ماءمومين گفتند: يارسول الله چنين سجده اى از شما نديده بوديم ، گمان كرديم وحى به شما رسيده است ،فرمود: وحى نرسيده بود، فرزندم حسن در حال سجده بر دوشم سوار شد، نخواستمتعجيل كنم و كودك را به زمين بگذارم ، آن قدر صبر كردم تاطفل خودش از كتفم پايين آمد.
اين عمل از رسول اكرم نسبت به كودك خردسال خويش در محضر مردم نمونه بارزى ازروش آن حضرت در تكريم كودك است پيغمبر اسلام باطول دادن سجده حداكثر احترام را درباره فرزند خودمعمول داشت و در ضمن به همه مردم راه احياى شخصيت واستقلال كودك را آموخت .
كودكان مردم نيز در نظر پيشواى اسلام موردكمال تكريم و احترام بودند همان طور كه عملا مراعات روحيه فرزندان خويش را مىفرمود به عواطف روحى و احساسات روانى فرزندان مردم هم توجهكامل داشت .
(( عن ابى عبد الله (ع ) قال : صلى الله عليه و آله بالناس الظهر فخفف فى الركعتينالاخيرتين فلما انصرف قال له الناس : هل حدث فى الصولة حدث ؟قال و ما ذاك ؟ قالوا: خففت فى الركعتين الاخير تينفقال لهم : اما سمعتم صراخ الصبى .)) (122)
امام صادق عليه السلام مى فرمود كه رسول اكرم نماز ظهر را با مردم به جماعت گذاردو دو ركعت آخر را به سرعت و با اسقاط مستحبات برگذارد كرد پس از نماز، مردم گفتند:يا رسول الله آيا در نماز پيشامدى شد؟ حضرت پرسيد: مگر چه شد؟ عرض كردند دوركعت آخر را با سرعت ادا كرديد فرمود: مگر صداى شيون و استغاثه كودك را نشنيديد؟
توجه به گريه كودك
گاهى به احترام كودك خود سجده نماز را طولانى مى كند و گاهى به احترام كودك مردمنماز را به سرعت خاتمه مى دهد و در هر دو صورت از كودكان احترام مى كند و عملا بهمردم درس پرورش شخصيت اطفال را مى آموزد!
(( عن النبى (ع ) انه كان جالسا فاقبل الحسن و الحسين فلما راهما انلنبى قام لهما واستبطا بلوغهما اليه ، فاستقبلهما وحملهما على كتفيه وقال نعم المطى مطيكما و نعم الراكبان انتما.)) (123)
استقبال پيغمبر از كودك
رسول اكرم (ص ) نشسته بود حسن و حسين عليهما السلام وارد شدند حضرت به احترام آنها از جاى برخاست و به انتظار ايستاد كودكان در راه رفتن ضعيف بودند لحظاتى چندطول كشيد، نرسيدند رسول اكرم به طرف كودكان پيش رفت و از آناناستقبال نمود بغل باز كرد هر دو را بر دوش خود سوار نمود و به راه افتاد و مى فرمود:فرزندان عزيز، مركب شما چه خوب مركبى است و شماها چه سواران خوبى هستيد؟
در اين مورد پيغمبر گرامى به چند صورت از فرزندان خود احترام كرد: به پاخاستن ،به انتظار ماندن ، استقبال كردن و بر دوش نشاندن ، تكريم عملى آن حضرت بود و درپايان با جمله ((سواران خوب )) لفظا از آنان احترام نمود جالب توجه آن كه احترامرسول اكرم به فرزندان خود اغلب در محضر مردم بود و اين دو فايده در برداشت :
اول آن كه ريشه شخصيت فرزندان با احترام درمقابل مردم بهتر تقويت مى شد.
ديگر آن كه از اين راه به مردم درس پرورش كودك مى آموخت فرزندان مردم نيز از اينپرورش دلپذير و مهر پدرانه رسول اكرم محروم نبودند!
احترام پيغمبر به كودك
(( كان صلى الله عليه و آله يقدم من السفر فيتلقاه الصبيان فيقف لهم ثم ياءمر بهمفيرفعون اليه فيرفع منهم بين يديه و من خلقه و ياءمر اصحابه ان يحملوا بعضهمفربما يتفاخر الصبيان بعد ذلك فيقول بعضهم لبعض : حملنىرسول الله (ص ) بين يديه و حملك انت ورائه ، ويقول بعضهم امر اصحابه ان يحملوك وراء هم .)) (124)
موقعى كه رسول اكرم از سفرى مراجعت مى فرمود و در رهگذر با كودكان مردم برخوردمى كرد به احترام آن ها مى ايستاد سپس امر مى فرمود كودكان را مى آوردند و از زمينبرمى داشتند و به آن حضرت مى دادند. رسول اكرم بعضى را دربغل مى گرفت و بعضى را بر پشت و دوش خود سوار مى كرد و به اصحاب خويش مىفرمود كودكان را بغل بگيريد، بر دوش خود بنشانيد.اطفال از اين صحنه مسرّت آميز بى اندازه خوشحال مى شدند و از شادى و نشاط در پوستنمى گنجيدند. اين خاطرات شيرين را هرگز فراموش ‍ نمى نمودند. چه بسا پس از مدتىدور هم جمع مى شدند و جريان را براى يكديگر بازگو مى كردند و در مقام افتخار ومباهات يكى مى گفت : پيغمبر مرا در بغل گرفت و تو را بر پشت خود سوار كرد. ديگرىمى گفت كه پيغمبر به اصحاب خود امر كرد تو را به پشت خود بنشانند.
خاطرات شيرين كودكان
مى گويند در دنياى امروز به كودك بسيار اهميت مى دهند. پرورش كودكان و احترام بهشخصيت آنان در خانواده و اجتماع مورد توجه كامل دولت و ملت است . آيا ممكن است بيش از آنچه پيشواى عالى قدر اسلام به كودك توجه داشته جهان امروز متوجه كودك باشد؟
مى گويند گاهى زمامداران و پيشوايان كشورهاى متمدّن به يتيم خانه ها و كودكستان هامى روند و يكى دو ساعت با اطفال زندگى مى كنند، آنان را دربغل مى گيرند و عكس هايى از اين صحنه در جرايد چاپ مى كنند و پيرامون آن مقالاتى مىنويسند و از اين راه مراتب احترام خود را نسبت به كودك در افكار عمومى منعكس مى نمايند.كدام زمامدارى به قدر پيغمبر گرامى در كمال سادگى و مهربانى در كوچه و خيابان اينطور به كودكان مردم محبت مى كند و اين چنين آنان را بر دوش و در آغوش مى گيرد؟
اساسا رسول اكرم (ص ) نسبت به تمام كودكان ، خواه فرزندان خود يااطفال مردم ، راءفت و مهر مخصوص داشت .
(( و التلطف بالصبيان من عادة الرسول .)) (125)
لطف و عنايت به كودكان از عادت حميده و صفات پسنديده پيغمبر اسلام بود.
رسول گرامى با رفتار پرمهر و آميخته به احترام خود نسبت به كودكان ، صرف نظراز تعليم عملى پرورش كودك ، دو نتيجه درخشان به دست مى آورند:
اول آن كه اطفال را مردمى مستقل و متكى به نفس پرورش مى داد و براى شخصاول يك كشور قانونى و آزاد، بهترين سرمايه ، ملت با شخصيت و آزاده است .
دوم آن كه احسان اخلاقى و عطوفت هاى گرمرسول اكرم سبب علاقه شديد كودكان به آن حضرت بود. مهر پيغمبر در زواياى قلوباطفال نقش ‍ مى بست و از اول دوستدار حقيقى رهبر عالى قدر خود مى شدند.
بزرگ ترين عوامل محبت
(( عن ابى عبدالله عليه السلام قال : جبلت القلوب على حب من نفعها و بغض من ضرها. وعنه عليه السلام : طبعت القلوب على حب من احسن اليها و بغض من اساء اليها.))(126)
فطرت آدمى چنين ساخته شده كه هر كس به او نيكى كند دوست بدارد و هر كه با او بدكند دشمن . چه نيكى و احسانى در نظر مردم ارزنده تر از احترام و تكريم آن هاست ؟ و كدامبدى و ضررى مهمتر از تحقير و توهين به شخصيت آنان است ؟
احترام به مردم بهترين وسيله ارضاى غريزه حب ذات آن ها است . كودكان و بزرگسالان ،زنان و مردان ، همه از احترام لذّت مى بردند و به احترام كننده خود علاقه مند مى شوند.زمامداران از راه احترام به مردم مى توانند آنان را به اطاعت از اوامر خود وادارند. كودك درمحيط خانواده اگر مورد احترام باشد از اوامر پدر و مادر كمتر سرپيچى مى كند. خلاصهاحترام به مردم يكى از بزرگ ترين عوامل محبت و اطاعت است و توهين به شخصيت مردم يكىاز مهم ترين وسايل برانگيختن دشمنى و مخالفت است . حضرت رضا (ع ) مى فرمود:
(( و اجمل معاشر تك مع الصغير و الكبير.)) (127)
لازم است با تمام اطفال و بزرگ سالان مؤ دب و با احترام آميزش نمايى .
على عليه السلام مى فرمود:
(( اجملو فى الخطاب تسمعوا جميل الجواب .)) (128)
با مخاطب خويش پسنديده و مؤ دب سخن بگوييد تا او نيز به شما با احترام جوابگويد:
((در عالم جز يك وسيله نيست كه بتوان كسى را وادار به انجام عملى نمود. آيا هرگزراجع به اين وسيله انديشه كرده ايد؟ فقط يك وسيله و آن عبارت است از توليدميل در وجود او براى آن كار.))
مسلما شما مى توانيد در راه به عابرى رسيده ، لوله طپانچه خود را به سينه او راستنموده ، بگوييد: ساعت خود را بده ! كارگرى را مى توانيد با تهديد به اخراج ، بهكار واداريد. ولى اين تا زمانى است كه پشت به او نكرده ايد. مى توانيد با تازيانهطفلى را به اطاعت از اوامر خود مجبور كنيد، ولى اين شيوه هاى ناهنجار نتايج بسيارخطرناك و ناگوار خواهد داشت !
بنابر راءى فيلسوف عميق جان ديوى مهمترين محرك وجود بشر آرزوى مهم بودن است .درست اين كلام را به خاطر بسپاريد. آرزوى اهميت داشتن . در اين لفظ عالمى معنى نهفتهاست .
تاريخ پر است از شواهد و نمونه هاى دلپذير از حالاترجال بزرگى كه مى كوشيده اند اهميت خود را بنمايانند. ژرژ واشنگتن تقاضا داشت كهاو را حضرت رئيس جمهور ايالات متحده خطاب كنند. كريستف كلمب مى خواست او را درياسالاراقيانوس و نايب السلطنه هند بخوانند. ديده شده است كه بعضى اشخاص خود را بيمارمى كنند تا اطرافيان بيشتر متوجه حال آن ها شوند و به اين وسيله اهميت خود را بهتر حسكنند.))
ايجاد سجاياى اخلاقى
مربى لايق كسى است كه غريزه حب ذات را در كودك به خوبى رهبرى كند و از طريقشايسته و صحيح اين خواهش نفسانى را ارضا نمايد و در پرتو آن ، سجاياى اخلاقى وملكات پسنديده را در وى ايجاد و او را از خطراتى كه ممكن است از اين راه دامنگيرش شودبركنار نگاهدارد.
يكى از طرق احترام به شخصيت مردم كه پيوسته در زندگى عمومى جريان دارد سلامگفتن است . در تمام كشورهاى جهان جملات و عبارات مخصوصى به منظور درود و تحيتوضع شده و مردم در اولين برخورد با يكديگر آن را ادا مى كنند. سلام در تعاليماخلاقى اسلام يكى از سنن مؤ كده است و دو نفر مسلمان وقتى به هم مى رسند موظفندقبل از شروع به گفت و گو سلام كنند.
(( عن الحسين بن على عليهماالسلام انه قال لهرجل كيف انت عافاك الله . فقال له السلام قبل الكلام عافاك الله . ثمقال لا تاءذنوا لاحد حتى يسلم .)) (129)
مردى با حسين بن على عليهماالسلام برخورد و در اولين كلام از حضرت احوالپرسىكرد و از خداوند براى آن جناب عافيت خواست . آن حضرت در جواب فرمود: سلامقبل از سخن گفتن است . خدايت عافيت دهد. بعد فرمود به كسى اجازه سخن ندهيد تا سلامكند.
كودك در محيط خانواده از دو راه به اين وظيفه اخلاقى متوجه مى شود:اول از راه تقليد از پدر و مادر و بزرگسالان . دوم از اينكه مربىطفل اين وظيفه را به او بياموزد و تاءكيد نمايد كه حتما به بزرگ ترها سلام كند. بههر نسبتى كه در خانواده به كودك احترام شود و شخصيت او مورد توجه پدر و مادر باشداطاعت او از اوامر آن ها بيشتر خواهد بود و در مقابل دگران ادب را بهتر مراعات مى كند.
((كودكى كه از آغاز، خوب تربيت باشد و با وى به ملايمت و مهربانى كه حق اوسترفتار كنند به ندرت از آن رفتارى كه از او انتظار مى رود سرپيچى خواهدكرد.))(130)
جواب سلام كودك
اگر كودك به بزرگترها سلام كرد لازم است به گرمى جواب او را بگويند و با اينعمل شخصيت او را مورد اعتنا و احترام قرار دهند. اگر به كودك اعتنا نكنند و جواب سلام اورا ندهند، عملا طفل را تحقير كرده اند و قهرا از اين بى احترامىملول و آزرده خاطر خواهد شد.
سلام كردن به كودك
پيشواى گرامى اسلام در راه تكريم اطفال از حد جواب سلام كودك قدم را فراتر گذاردهبا مقام شامخى كه در جامعه داشت خود در رهگذر به كودكان سلام مى كرد. و بدين وسيلهبه شخصيت آن ها احترام مى نمود. عمل پيغمبر اكرم ، علماى حديث را بر آن داشت كه در كتباخبار فصل مخصوصى به عنوان استجاب التسليم على الصبيان باز كنند و سلام گفتنبزرگسالان را به كودكان در رديف مستحبات مذهبى قرار دهند.
(( عن انس بن مالك قال : ان رسول الله صلى الله عليه و آله مر على صبيان فسلمعليهم و هو مغذ.)) (131)
انس بن مالك مى گويد: رسول اكرم در رهگذرى با چند كودكخردسال برخورد نمود. به آن ها سلام كرد و طعامشان مى داد.
(( عن النبى صلى الله عليه و آله انه كان يسلم على الصغير والكبير.)) (132)
از صفات پسنديده پيغمبر اسلام اين بود كه به تمام مردم از صغير و كبير سلام مىكرد.
پيغمبر و سلام به اطفال
(( عن جعفر بن محمد (ع ) عن آبائه عن النبى صلى الله عليه و آلهقال : خمس لست بتاركهن حتى الممات ... و تسليمى على الصبيان لتكون سنة من بعدى.)) (133)
امام صادق عليه السلام از رسول اكرم نقل كرده است كه مى فرمود: پنج چيز است كه تالحظه مرگ آن ها را ترك نمى كنم . يكى از آن ها سلام گفتن به كودكان است . در انجاماين اعمال مراقبت دارم تا بعد از من بصورت سنتى بين مسلمين بماند وعمل كنند.
سلام به كودك دو اثر روانى دارد: براى سلام كننده باعث تقويت خوى پسنديده تواضعو فروتنى است و براى كودك وسيله احياى شخصيت و ايجاداستقلال است . طفلى كه بزرگسالان به او سلام كنند و بدين وسيله از وى احترام نمايند،لياقت و شايستگى خود را باور مى كند و از كودكى معتقد مى شود كه جامعه او را انسانمى شناسد و مردم به او اهميت مى دهند.
كسانى كه مايلند عملا از سنت رسول اكرم (ص ) پيروى نمايند لازم است به كودكانسلام كنند تا از طرفى خلق پسنديده تواضع را در خود تقويت نموده و از طرف ديگر دركودكان مسلمين از اين راه احياى شخصيت كنند و آنان را افرادىمستقل و متكى به نفس بار آورند.
رفتار عادلانه با كودكان
يكى از وظايف دقيق اولياى اطفال در راه پرورش صحيح شخصيت كودكان ، حفظعدل و توازن بين آن هاست . پدران و مادرانى كه چند فرزند دارند لازم است در طرزرفتار و كيفيت احترام نسبت به هر كودكى مراعات شخصيت ساير كودكان خود را بنمايند،تمام آن ها را عملا فرزند خود به حساب آورند و با همه عادلانه و به طور متساوى رفتارنمايند.
(( عن النبى صلى الله عليه و آله نظر الىرجل له ابنان فقبل احدهما و ترك الاخر. فقال النبى صلى الله عليه و آله فهلا ساويتبينهما؟)) (134)
پدرى با دو فرزند خود شرفياب محضر رسول اكرم بود. يكى از فرزندان را بوسيدو به فرند ديگر اعتنا نكرد. پيغمبر كه اين رفتار نادرست را مشاهده كرد به او فرمودچرا با فرزندان خود به طور متساوى رفتار نمى كنى ؟
(( و قال عليه السلام : اعدلوا بين اولادكم كما تحبون ان يعدلوا بينكم . )) (135)
بين فرزندان خود به عدالت رفتار نماييد، همانطور كه مايليد فرزندان شما و مردمبين شما بعدل و داد رفتار كنند.
مايه اميد كودك
تنهانقطه اميد و مايه شادى و نشاط كودك مهر پدر و مادر است . هيچ نيرويى به اندازهمحبت والدين خاطر طفل را مطمئن و آرام نمى كند و هيچ مصيبتى مانند از دست دادن تمام ياقسمتى از مهر پدر و مادر روان او را مضطرب و آزرده نمى نمايد.
((حسادت پسرى نسبت به تولد برادر كوچك تعجب آور نيست ، زيرا وى حس مى كند كهقسمتى از مهربانى ها و مواظبت هايى كه تا بهحال فقط متعلق به او بوده از او گرفته مى شود. ديگر فقط متوجه او نيستند، بلكه اينتوجه بايد قسمت شود.))(136)
پدران و مادرانى كه در اعمال علاقه و محبت نسبت به فرزندان مراعاتعدل و تساوى را نمى نمايند و يكى از كودكان خود را بر ساير كودكان خويش ترجيحمى دهند، عملا آنان را تحقير كرده و به شخصيت همه آن ها اهانت نموده اند. اينقبيل پدران و مادران با رفتار نادرست خود غير مستقيم به كودكان مى فهمانند كه تنهابرادر شماها شايسته اين همه احترام و محبت است و در شما آن لياقت و شايستگى نيست .بدون ترديد اين رفتار غير عادلانه نتايج نامطلوبى در بردارد.
احساس حقارت
يكى از آثار سوء اين بى عدالتى ايجاد عقده حقارت در روان آن هاست . كودكانى كه درخانواده مشاهده مى كنند يكى از برادرانشان موردكمال محبت و تكريم پدر و مادر است و اينان از آن همه محبت و احترام محرومنددل شكسته مى شوند، خود را پست و نالايق حس مى كنند، و تكرار اينعمل احساس تحقير را در ضمير باطن آن ها تقويت مى نمايد و تا پايان عمر در روان آنانثابت مانده و آثار شومش از خلال اعمال آن ها آشكار مى گردد.
((عقده حقارت شامل تمام مشخصاتى مى شود كه مظهر عدم اعتماد به نفس ، حس شكستهنفسى و عدم شايستگى و فقدان اراده هستند. هزاران علت مى تواند مايه بروز و پيدايش آنگردد.
كودك ممكن است گرفتار چنان حس حقارتى شود كه نه تنها تا دوران بلوغ ، بلكه تاآخر عمر هم دست از سر او بر ندارد. اين كودك وقتى كه بزرگ شود يك رفتارانزواطلبانه اى پيش خواهد گرفت ، يا اقلا نسبت به همنوعانش ‍ حس دورى و غربتىاحساس خواهد كرد.
كسى كه از نزديكان و همنوعانش كناره جويى مى كند معنى اش اين است كه از يك حسحقارتى كه مولود تجارب دوران كودكى است در عذاب است . از اين رو، به موازين روانشناسى ، هر واقعه و خاطره اى كه عزّت نفس و غرور ذاتى شخص را ضعيف و معدوم مى كندعاملى است براى توسعه و تقويت عقده حقارت ، وسيله اى است كه وى را در رديف اعضاىپريشان حال و ضعيف النفس جامعه درآورد.))(137)
انتقام جوئى كودك
يكى ديگر از نتايج شوم اين بى عدالتى ، هيجان حس حسادت كودكان شكست خورده نسبتبه طفل محبوب پدر و مادر است . اين كودكان كه از عواطف گرم و صميمانه والدين خودكمتر بهره مند شده اند ناراضى و متاءثرند. تنهاعامل محروميت خود را وجود برادر عزيزتر از خويش ‍ مى دانند، به محبوبيت وى حسد مىبرند، او را با چشم بدخواهى و دشمنى مى نگرند، براى اين كه از او انتقام بگيرند ومحروميت خود را جبران نمايند به فكر ايذاى او مى افتند، هر جا دستشان برسد كم و بيش ‍آزارش مى كنند. گاهى اظهار محبت هاى نابجاى پدر و مادر نسبت به يكى از فرزندان ،چنان باعث حسادت شديد ساير كودكان مى شود كه آنان را به فكر انتقام جويى هاىسخت وا مى دارد و سرانجام به اعمال خطرناك وغيرقابل جبرانى دست مى زنند و منشاء روانى اين جنايت را بايد در بى عدالتى هاى پدرو مادر جست و جو كرد.
گاهى در خانواده يكى از فرزندان از نظر جمال وكمال طبيعى و مراتب لياقت و شايستگى خداداد، بين تمام برادران ممتاز و از همه برتر وبهتر است . در اين جا پدر و مادر هر قدر عدالت را مراعات نمايند باز آن كودك از حسد وبدبينى ساير برادران مصونيت ندارد، زيرا آنان با مشاهده امتيازات ظاهرى و روانى آنكودك در خود احساس حقارت مى كنند و خويشتن را درمقابل او كوچك مى بينند و چه بسا در مغز خود فكر ايذاى او را بپرورند و از اين راه بهجبران نقص خود اقدام نمايند.
يوسف صديق بين برادران خود در چنين شرايطى گرفتار بود. بدون ترديد حضرتيعقوب كسى نبود كه در اعمال مهر پدرى مراعات عدالت را ننمايد. به علاوه براى اين كهحس حسادت و كينه توزى برادران نسبت به يوسف تحريك نشود، در مواقعى تذكرات لازمرا به وى مى داد. مثلا در مورد خوابى كه يوسف ديده بود و به وى نويد ترقى وتعالى مى داد فرمود به برادرانت نگو، ولى سرانجام برادران حبّ بيشتر يعقوب را نسبتبه يوسف بهانه كردند و كودك خردسال را به مصائب سنگينى گرفتار نمودند!
جبران حقارت
پدران و مادرانى كه فرزند ممتازى بين فرزندان خود دارند و از تحريك حس ‍ حسادت آنها نسبت به وى خائفند، لازم است در برنامه تربيتى خويش ‍ تدابير مخصوصى به كاربرند و احساس حقارت ساير كودكان را با وسايل متناسبى جبران نمايند. يكى از آنتدابير در حديثى از امام باقر عليه السلامنقل شده است :
تسكين خاطر
(( قال جعفر بن محمد عليهماالسلام قال والدى : والله لا صانع بعض ‍ ولدى و اجلسهعلى فخذى و اكثر له المحبة و اكثر له الشكر و ان الحق لغيره من ولدى و لكن محافظةعليه منه و من غيره لئلا يصنعوا به ما فعل بيوسف اخوته . و ماانزل سورة يوسف الا امثالا لكيلا يحسد بعضنا كما حسد يوسف اخوته و بغوا عليه .))(138)
امام صادق (ع ) از پدر گرامى خود نقل كرده است كه مى فرمود: به خدا قسم رفتار من بابعضى از فرزندانم از روى تكلف و بى ميلى است . او را روى زانوى خود مى نشانم ،محبت بسيار مى كنم ، از وى شكرگذارى و قدردانى مى نمايم ، با آن كه اين همه احترام ومحبت شايسته فرزند ديگر من است . به اين تكلف تن مى دهم ، او و برادرانش را بيش ازحد احترام مى كنم براى اين كه فرزند شايسته ام از شر آنان مصون باشد، براى اين كهاينان با كودك عزيز من رفتارى را كه برادران يوسف با يوسف نموده اند ننمايند.خداوند سوره يوسف را به طور نمونه بر پيغمبرش فرو فرستاد تا افراد نسبت بهيكديگر حسد ورزى نكنند و مانند برادران حسود يوسف به حسد و ستم آلوده نشوند.
از اين حديث به خوبى استفاده مى شود كه يكى از فرزندان امام باقر (ع ) بر سايركودكان آن حضرت امتياز و برترى داشته است . پدر به منظور تسكين روان سايرفرزندان و براى حفظ كودك شايسته خود از شر حسد آنان بهعمل تكلف آميزى دست زده و به احترام بيشترى نسبت به آنان اقدام نموده است و از اين راهاحساس حقارت آن ها را جبران كرده و از هيجان حسد جلوگيرى نموده است .
يكى از طرق پرورش شخصيت در كودكان ، شركت بزرگسالان در بازى آن ها ست . كودكاز يك طرف به سبب ضعفى كه در خود و قوتى كه در بزرگسالان حس مى كند و از طرفديگر به علت عشقى كه فطرتا به تكامل و تعالى داردمايل است كارهاى بزرگ ترها را مو به مو تقليد كند و عملا خود را شبيه آن ها بنمايد.تقليد و اقتباس از سرمايه هاى بزرگ تكامل و ترقى آدمى است و خداوند اين حس را ازكودكى در نهاد بشر آفريده است .
موقعى كه پدر يا مادر خود را تنزل مى دهد و در بازى كودكان شركت مى كند و آنان را دركارهاى كودكانه مساعدت مى نمايد، جان طفل از مسرت و شادى لبريز مى شود و ازخوشحالى به هيجان مى آيد. در باطن خويش ‍ احساس مى كند كه كارهاى كودكانه او آنقدر ارزنده و مورد توجه است كه پدر و مادر با وى همكارى مى كنند و خود را هم سطح اوقرار مى دهند. چنين احساسى شخصيت را در طفل زنده مى كند و حساستقلال و اعتماد در باطن او شكفته مى شود.
شركت پدر در بازى كودك
بازى بزرگسالان با كودكان در برنامه هاى تربيتى امروز بسيار مهم تلقى شده ودانشمندان روان ، اين امر را از وظايف تربيتى پدران و مادران دانسته و به كار بستن ايندستور را در كتاب هاى خود به اولياى اطفال توصيه نموده اند.
((لازم است پدر در تفريحات و سرگرمى هاى كودكانش شركت جويد. اين حسن تفاهمضرورى به نظر مى رسد. بر حسب سن كودكان و بر حسب مكان و بر حسبفصل ، پدر در بازى هاى بچه ها شركت مى كند. بدون ترديد وقتى را كه او مى تواندصرف اين كار كند بسيار محدود است ، اما با در نظر آوردن محاسن آن كه عبارت از پايينآمدن پدر تا سطح فرزندانش - در انتظار بالا آمدن آن ها تا سطح او مى باشد - آن قدرزياد است كه در هر حال بايد ولو فرصت كوتاهى را، براى اين كار كنار گذاشت.))(139)
((موريس تى يش در كتاب درس هايى براى والدين مى نويسد: براى فرزندانتان رفيقباشيد، با بچه ها كار كنيد، با آن ها بازى كنيد، برايشان داستان بگوييد، و با آن هاسخنان و گفت و گوهاى صميمانه و دوستانه به ميان آوريد به ويژه انسان بايد بلدباشد كه خود را هم سطح بچه ها قرار دهد و به زبانى سخن گويد كه آن ها بتوانندبفهمند.
اگر شما به خودتان اين زحمت را بدهيد كه درباره كارهاى خصوصى آن ها، دربارهافكار و آرزوهايشان ، درباره انديشه هايشان براى آينده صحبت كنيد، چه بسا چيزهاىسودمند و دانستنى كه دستگيرتان خواهد شد.
اين آشنايى با روحيه بچه ها، علاوه بر آن كه سبب مى شود شماهرگز درباره آن هاداورى عجولانه و قطعى نكنيد، اجازه مى دهد كه هنگام مناسب شما بتوانيدمسائل مهمى را كه در زندگى هاى نورس آن ها پيش مى آيد به آسانىحل سازيد.))(140)
استجباب بازى با كودك
پيشوايان گرامى اسلام به اين اصل بزرگ تربيتى توجهكامل داشته و درباره آن به مسلمين سفارش لازم را نموده اند. بازى با كودكان از مستحباتدينى است و علماى حديث در باب استحباب التصابى مع الولد و ملاعبته اخبار مبربوطه رانقل كرده اند.
(( قال النبى صلى الله عليه و آله : من كان عنده صبى فليتصاب له .)) (141)
رسول اكرم (ص ) مى فرمود: آن كس كه نزد او كودكى است بايد در پرورش ‍ وىكودكانه رفتار نمايد.
(( عن الا صبغ قال قال امير المؤ منين عليه السلام : من كان له و لد صبا.)) (142)
على (ع ) مى فرمود است : كسى كه كودكى دارد بايد در راه تربيت او خود را تا سرحدطفوليت و كودكى تنزل دهد.
(( قال صلى الله عليه و آله : رحم الله عبدا اعان ولده على بره بالاحسان اليه والتالف له و تعليمه و تاءديبه .)) (143)
رحمت خداوند بر پدرى كه در راه نيكى و نيكوكارى به فرزند خود كمك كند، به اواحسان نمايد و چون كودكى ، رفيق دوران كودكى وى باشد، او را عالم و مؤ دب بار آورد.
بازى پدر و مادر با فرزند مانند لباس نو و كفش قشنگ و اسباب بازى مايه مسرت وشادمانى كودك است ، در اسلام مسرور كردن كوك از عبادات است .
مسرور كردن كودك
(( عن ابن عباس قالقال النبى (ص ): من فرح ابنته فكانما اعتق رقبة من ولداسمعيل و من اقر عين ابن فكانما بكى من خشية الله .)) (144)
كسى كه دختر بچه خود را شادمان كند مانند كسى است كه بنده اى را از فرزنداناسماعيل ذبيح آزاده كرده باشد و آن كس كه پسربچه خود را مسرور و ديده او را روشنكند، مانند كسى است كه ديده اش از خوف خداوند گريسته باشد.
(( عن يعلى العامرى انه خرج من عند رسول الله (ص ) الى طعام دعى اليه فاذا هوبحسين (ع ) يلعب مع الصبيان فاستقبل النبى صلى الله عليه و آله امام القوم ثم بسطيديه فطفر الثبى ههنا مرة و ههنا مرة . و جعلرسول الله (ص ) يضاحكه حتى اخذه فجعل احدى يديه تحت ذقنه ولاخرى تحتت قفاه ووشع فاه على فيه و قبله .)) (145)
مردى به نام يعلى عامرى از محضر رسول اكرم (ص ) خارج شد تار در مجلسى كه دعوتداشت شركت كند جلو منزل ، حسين (ع ) را ديد كه با كودكانمشغول بازى است طولى نكشيد رسول اكرم (ص ) به معيت اصحاب خود ازمنزل خارج شد وقتى حسين (ع ) را ديد، دست هاى خود را باز كرد و از اصحاب جدا شد، بهطرف فرزند رفت تا او را بگيرد كودك خنده كنان اين طرف و آن طرف مى گريختت ورسول اكرم (ص ) نيز خندان از پى او بود بچه را گرفت ، دستى زير چانه كودك ودست ديگر پشت گردن او گردن او گذارد، لب بر لبش نهاد و او را بوسيد.
رهبر عالى قدر اسلام در حضور مردم با فرزندش چنين رفتار مى كند تا علاوه بر انجاموظيفه مردم را در راه تربيت فرزندان به شاد كردن كودكان و بازى با آنان بيشترمتوجه فرمايد.
پى بردن به روحيه كودك
كارهاى اطفال در موقع بازى كردن و همچنين سخنانى كه مى گويند حاكى از طرز فكر وروحيه كودكان و نشان دهنده درجه شخصيت روانى آنان است بزرگسالان مى توانند درضمن بازى با كودكان به درجه هوش و مراتب لياقت معنوى آن ها پى ببرند.
(( عن ابى رافع قال : كنت الاعب الحسن بين على عليهما السلام و هو صبى بالمداحى.فاذا اصاب مدحاتى مدحاته قلت احملنى فيققول و يحك ! اتركب ظهرا حملهرسول الله (ص ) فاتركه فاذا اصحاب مدحاته مدحاتى قلت لا احملك كما لا تحملنىفيقول او ماترضى ان تحمل بدنا حمله رسول الله (ص ) فاحمله .)) (146)
گاهى مرد بزرگى با كودكى روى قرار دوش گرفتن يكديگر كه در اصطلاح كودكانما ((كولى )) گفته مى شود بازى مى كند. البته مرد بزرگ به دوش ‍ كودك سوارنمى شود. مقصود سرگرمى كودك و بازى با اوست .
ابورافع با حضرت حسن عليه السلام ، كه كودك خردسالى بود، روى چنين قرارىبازى را شروع كردند. وقتى نوبت سوارى به ابورافع مى رسيد حضرت مجتبى به اومى گفت : عجب دارم از تو كه مى خواهى بر دوش ‍ كسى سوار شوى كه پيغمبر او را بردوش خود سوار مى كرد وقتى نوبت سوارى حضرت حسن مى شد، ابوارفع مى گفت : همانطور كه تو به من سوارى ندادى من هم تو را بر دوش خود سوار نمى كنم حضرت به اومى فرمود: آيا ميل ندارى كسى را كه پيغمبر به دوش خود مى نشاند بر دوشت سوار كنى؟ ناچار ابورافع طفل را بر دوش خود سوار مى كرد.
عزت نفس و شخصيت ورحى اين كودك از خلال گفتار و كيفيتاستدلال او به خوبى مشهود است طفلى را كه پيغمبر اسلام در آغوش خود پرورش ‍ داده وشخصيت روانى او را احيا كرده است بزرگى خود را باور دارد و هرگز با ذلت و زبونىسخن نمى گويد.
استفاده از فرصت
از مجموع عرايض امروز اين نتيجه به دست آمد كه پدران و مادران از نظر دينى و علمىموظفند در راه احترام به كودكان و احياى شخصيت آنان از تمام فرصت ها استفاده كنند و ازعملى كه مستقيم يا غير مستقيم موجب تحقير و توهين فرزندان استت اجتناب نمايند زيرا اهانتهاى دوران كودكى شخصيت و استقلال طفل را درهم مى شكند و او را دچار بيمارى عقده حقارتمى كند.گاهى اين حالت روانى تا پايان زندگى باقى مى ماند و در بعضى از مواقعبيمار را از صراط مستقيم منحرف نموده و عملا او را به كارهاى ناپسند وا مى دارد.
امروز نوزدهم ماه مبارك رمضان ، روز على بن ابى طالب (ع ) است گفتارم را با حديثى كهاز آنحضرت درباره مهربانى به چند كودك يتيم رسيده است خاتمه مى دهم .
احساس حقارت و انحراف
على عليه السلام در رهگذرى زنى را ديد كه مشك آبى به دوش گرفت و مى رود بهمنظور كمك به وى پيش آمد.مشك آب را از او گرفت و به مقصد راند.ضمنا از وضع اوپرسش فرمود زن گفت : على بن ابى طالب سرپرست مرا به ماءموريتى فرستاد وكشته شد چند كودك يتيم براى من مانده و قدرت اداره زندگى آنان را ندارم ، فقر و تهىدستى وادارم نموده كه خدمتكارى مردم كنم على (ع ) برگشت و آن شب را با ناراحتى خاطرگذراند صبح زنبيل طعامى با خود برداشت و به طرف خانه زن رفت . بين راه كسانى ازعلى (ع ) در خواست مى كردند زنبيل را به ما بدهيد براى شماحمل كنم حضرت خواهش آن ها را رد مى كرد و مى فرمود: قيامت ،اعمال مرا كه بر دوش ‍ مى گيرد؟ به خانه آن زن رسيد و در كوبيد زن پرسيد كيست ؟جواب داد كسى كه تو را كمك كرد و مشك آب در خانه تو آورد، اينك براى كودكانتخوراكى آورده است . زن در را گشود و گفت :
(( رصى الله عنك و حكم بينى و بين على بن ابى طالب . ))
خداوند از تو راضى باشد و بين من و على بن ابى طالب حكم كند.
حضرت وارد شد به زن فرمود: ((نان مى پزى يا كودكانت را نگاه مى دارى . من نانبپزم ؟))
زن گفت : ((من در پختن نان تواناترم ، شما كودكان مرا نگاه دار.))
دلجويى از يتامى
زن آرد خمير نمود و على (ع ) گوشتى را كه همراه آورده بود، كباب مى كرد و با خرما بهدهان اطفال مى گذارد به هر كودكى كه در كمال مهربانى و عطوفت پدرى لقمه اى مىداد مى فرمود:
(( يا بنى اجعل على بن ابى طالب فى حل .))
فرزندم ، على را حلال كن .
خمير حاضر شد على (ع ) تنور را روشن كرد. اتفاقا زنى كه على (ع ) را ديد شناخت بهآن منزل وارد شد به محضر آن كه حضرت را ديد به عجله خود را به زن صاحبخانهرساند و گفت :
(( ويحك ! هذا امير المومنين .))
واى بر تو! اين پيشواى مسلمين و زمامدار كشور، على بن ابى طالب است .
(( فبادرت المراة و هى تقول : و احيائى منك يا امير المومنينفقال : بل و احيائى منك يا امة الله فيما قصرت فى امرك .)) (147)
زن كه از كلمات گله آميز خود سخت شرمنده و پشيمان شده بود با شتابزدگى گفت : ياامير المومنين از شما خجالت مى كشم ، مرا ببخش ‍ حضرت فرمود: از اين كه در كار تو وكودكانت كوتاهى شده است من خجالت دارم .
عقل و عواطف - پرورش عواطف كودك
(( قال الله العظيم فى كتابه : ((ان الله يامربالعدل و الاحسان .)))) (148)
تمايلات عاطفى
عواطف و احساسات يكى از مهم ترين فطريات آدمى است كه بذر اصلى آن در سرشت تماممردم به طور آدمى افشانده شده است تمايلات عاطفى از هفته هاىاول زندگى در كودكان كم و بيش آشكار مى گردد و تا پايان عمر پايدار و مستقر استعواطف و احساسات در تمام ايام عمر هر انسان ، بر كليه شؤ ن زندگى وى حاكم و مؤ ثراست چگونگى احساسات و عواطف هر ملتى نشانه تعالى و رشد روانى يا پستى و انحطاطروح آن ملت است در كنار نيروى بزرگ عقل در انسان ، نيروى عظيم و خيره كننده ديگرىبه نام عواطف و احساسات وجود دارد كه مى توانندعقل را با همه فروغ و نوارنيت تيره و تار نمايند.
اثراحساسات در طرز تفكر
((فعاليت فكرى در عين استقلال به جزر و مد حالات ديگر نفسانى بستگى دارد و برحسب حالات درونى ما متغير است در حقيقت حالات عاطفى ، رنج ها و شادى ها و عشق و كينه ما هرلحظه در طرز تفكر ما مؤ ثر است براى مطالعه فعاليت هاى فكرى ما تصنعا آن را ازمجموعه اى كه جزئى از آن است كاد مى كنى ، ولى كسى كه فكر مى كند يا مطالعه وقضاوت مى نمايد در عين حال ممكن است تحت تاءثيرآمال و آرزوها و شهوات خود خوشبخت يا بدبخت ، مضطرب يا آرام ، بشاش يا افسردهباشد به اين ترتيب جهان در ديده ما بر وفق حالات عاطفى و فيزويولوژيكى كه عمقمتغير شهور ما را در حين فعاليت فكرى مى سازد نماهاى مختلفى به خود مى گيرد مىدانيم كه عشق و كينه و خشم و ترس مى تواند حتى منطق را منحرف ومختل رساند تظاهر اين حالات عاطفى مستلزم تغييراتى در تبادلات شيميايى بدن است و اينتبادلات به همان نسبتى كه آن حالات شديدتر باشد بيشتر مى گردد. در صورتى كهميزان تبادلات شيميايى بدن با كار فكرى تغيير نمى كند.
فعاليت هاى عاطفى كه خيلى به اعمال فيزيولوژيكى نزديك است طبيعت ما را مى سازد كهدر افراد و نژادهاى مختلف فرق مى كند و مخلوطى از خصايص روانى و فيزيولوژيكى وساختمانى و در حقيقت موجوديت آدمى است و به هر كس ناتوانى يا نيرومندى او را مىبخشد))(149)
عقل و عاطفه از جهات متعددى با يكديگر متفاوتند و در راه تاءمين سعادت بشر، هر يكوظايفى را به عهده دارند امروز بعضى از جهات تفاوت را به طور مختصر به عرضآقايان محترم مى رسانم .
عمل به منزله قاضى عادل و عالمى است كه در اطاق در بسته ، در محيط آرام ، پروندههايى را مطالعه مى كند و در كمال دقت به محتويات آن ها رسيدگى مى نمايد، تمام جهاترا مى سنجند و نسبت به هر يك با محاسبه صحيح حكم مى كند احساسات به منزله قوهاجرايى دستگاه قضايى است . وظيفه قوه مجريه رسيدگى و دقت در ادله نيست ، در مواردىكه عواطف به رهبرى عقل باشد، او امر عقل را اجرا مى كند و به دستورهاى او جامععمل مى پوشد.
تفاوت عقل و عاطفه
احكام عقل بر اساس استدلال و برهان استوار استقبول يا رد، موافقت يا مخالفت عقل روى محاسبه دقيق و متكى بهدليل است ، ولى عاطفه با محاسبه سروكار ندارد، منطق نمى شناسد،استدلال نمى فهمد. عواطف ، تنها عشق است ، تنها شور و هيجان استدل مادر از مهر فرزند لبريز است محبت او تا اعماق روح مادر نفوذ كرده است كودك را مانندجان خود عزيز مى دارد و حيات او را چون حيات خويش مى داند كوچك ترين ناراحتىطفل براى مادر مصيبت بزرگى است ، ولى مادر در اين همه محبت و عشق سوزاندليل عقلى و علمى ندارد مهر او متكى به محاسبه و منطق نيست ، او تنها مادر است و با عاطفهمادرى فرزند خود را دوست دارد. و عشق ورزى و محبت شديد عاشق دلباخته ، متكى بهاستدلال عقلى و محاسبه علمى نيست ، او با برهان عقلى و حساب رياضى عاشق نشده است .با او در راه عشق از منطق و علم سخن گفتن و ازدليل برهان حرف زدن غلط است . اساسا عاشقدليل نمى فهمد. به عقل و منطق توجه نمى كند او عاشق است ، مجذوب است ، خود باختهاست ، جسم و جانش در آتش عشق مى سوزد، با خيال شيرين عشق معشوق به خواب مى رود وبه اميد و عشق او از خواب بر مى خيزد.
عقل و تسخير طبيعت
عقل با تمام ارزش و اهميتى كه در راه ترقى و اعتلاى بشر دارد مانندعدل و علم ، سرد و بى مهر است ، ولى عواطف است كه سرشار از جنبش ها و هيجان ها،حرارت ها و گرمى ها، دوستى ها و دشمنى ها، محبت ها و بغض هاست . بشر با نيروىعقل و فكر بر جهان هستى غلبه كرده و طبيعت را مسخر و مطيع خود ساخته است .
نموده و از همه آنها به نفع زندگى و آسايش خويش بهره بردارى مى كند بزرگ ترينقدرتى كه بشر را از تمام حيوانات جدا كرده و او را تا اين پايه بزرگى و عظمتبخشيده است . عقل است خلاصه عقل راهنماى توانا و چراغ فروزانى است كه خير را از شرو راه را از چاه نشان مى دهد، ولى قدرتى كه مردم را در راه يابى راه به حركت مى آورد،عاملى كه بشر را در به كارهاى درست يا نادرست تهييج مى كند، نيروى عظيم عواطف واحساسات است . محيط زندگى بشر از حرارت عواطف گرم مى شود و جنبش هاى مهم اجتماعىاز منابع احساسات درونى مردم سرچشمه مى گيرد.
همه مهرها و خشونت ها، جنگ ها، و جنايت ها، فداكارى ها و از خود گذشتگى ها ناشى از عواطفو احساسات است .
((عقل اطلاعاتى را كه اعضاى حسى از دنياى خارج به او مى دهد به كار مى بندد ووسايل عمل ما را در دنيا فراهم مى كند. به لطف اكتشافات خود، حدت درك و قدرت دست هاىما را به وضع شگرفى افزايش داده و تلسكوپ هاى عظيم كاليفرنى و كوه ويلسن راساخته است كه به دنياهايى راه مى يابد كه چندين ميليونسال نورى از كهكشان فاصله دارند و از طرفى ميكروسكوپ الكترونى را به وجود آوردهاست كه با آن مى توان دنياى مولكول ها را مطالعه كرد. به علاوه وسايلى به دست ماداده كه مى توانيم روى اشياء خيلى بزرگ و خيلى كوچكعمل كنيم . در عرض چند دقيقه بناهايى را كه افتخار تمدن است با خاك يكسان سازيم .روى سلول هاى مجزا، اعمال جراحى انجام دهيم و هسته اتم را بشكنيم .
عقل ، خلاق علم و فلسفه است . هنگامى كه متعادل باشد راهنماى خوبى است ولى به ما حسزندگى و قدرت زيستن نمى بخشد و جز يكى از فعاليت هاى روانى نيست . اگر بهتنهايى رشد كند و همراه با احساس نباشد افراد را از يكديگر دور و از انسانيت خارج مىكند.
احساسات بيشتر از غدد و اعصاب سمپاتيك و قلب ناشى مى گردد تا از مغز. شوق وشجاعت و عشق و كينه ما را به كارى كه طرحش راعقل كشيده وا مى دارد. ترس و خشم و عشق ، كشف جراءت اقدام است كه با واسطه اعصابسمپاتيك روى غدد عمل مى كند، كه ترشحشان ما را به حالتعمل يا دفاع يا فرار يا حمله وا مى دارد. هيپوفيز و تيروئيد و غدد جنسى و فوق كليوىعشق و كينه و شور و ايمان را ممكن مى سازندو. به خاطرعمل اين اعضاست كه جماعات بشرى باقى مى ماند. منطق به تنهاى براى اتحاد افرادكافى نيست و نمى تواند مهر بورزد و كينه بتوزد. اجراىفضايل ، وقتى كه غدد داخلى معيوبند مشكل مى شودعقل به زندگى خارجى نظر دارد و احساس بر عكس به زندگى درونى مى پردازد. بهگفته پاسكال قلب دلايلى دارد كه منطق نمى شناسد.
فعاليت غير عقلانى روان ، يعنى عواطف است كه در ما نيرو و شادى ايجاد مى كند و بهافراد قدرتى مى بخشد كه از خود خارج شوند و با ديگران تماس ‍ بگيرند، آنان رادوست بدارند و در راهشان فداكارى كنند.))(150)
بدون ترديد هر يك از دو نيروى عظيم عقل و عاطفه در تاءمين خوشبختى و سعادت بشرسهم مستقل و مؤ ثرى دارند. بشر زمانى به كمال لايق انسانىنايل مى شود كه از اين دو قدرت عظيم به طرز شايسته و با اندازه گيرى صحيحاستفاده كند.
(( ان الله يامر بالعدل و الاحسان .))
در اين آيه شريفه خداوند اقامه عدل و احسان را در يك جمله و در رديف هم به عموم مردم امرفرموده است عدل زاييده عقل است و احسان مولود عواطف .

next page

fehrest page

back page