بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اخلاق از دیدگاه قرآن پیامبر و عترت, سید حسین موسوى راد لاهیجى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     M-150001 -
     M-150002 -
     M-150003 -
     M-150004 -
     M-150005 -
     M-150006 -
     M-150007 -
 

 

 
 

 

next page 

fehrest page 

back page 

هوشيار باش كه يك روى دنيا هميشه بسوى آخرتست  
امام على عليه السلام فرمود:

يا عاشق الدنيا لغيرك وجهها
ولتندمن اذا ارتك قفاها
اى عاشق دنيا، روى دنيا طرف ديگرى است و آنگاه كه از تو جدا گردد به خدا سوگند كهپشيمان خواهى شد.
تا چند اسير نفس شيطان باشى
افتاده به دام فسق و عصيان باشى
ترسم كه پرده از ميان بردارند
خوار و خجل و زار و پشيمان باشى
چگونه دنياپرستان ادعاى دوستى خدا مى كنند؟  
اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: كيف يدعى حب الله من مكن قلبه حب الدنيا. (200)  آنكس كه محبت و دوستى دنيا را در دلش جاى داده است ، چگونه ادعاى دوستى و محبت با خدا مىنمايد. بلى اگر دنيا را براى خدا دوست بدارد، كه دنيا متجر اولياء الله ومحل تجارت براى آخرت است ، خير است نه شر، مقصود اينكه دنيا را براى غير خداىتعالى دوست داشتن زشت است .
حب و بغض براى خدا يك فريضه است ، فريضه . 
پيامبر گرامى عليه السلام فرمود: الحب فى الله فريضه ، و البغض فى اللهفريضه . (201)  حب و بغض و دوستى و دشمنى در راه خدا و بخاطر او واجب و فرضاست .
مردم بنده دنيا و دين لقلقه زبانشان مى باشد  
قال الحسين عليه السلام ان الناس عبيد الدنيا و الدين لعق على السنتهم يحطونه مادرت معائيشهم فاذا محصوابالبلاء قل الديانون (202)  امام حسين عليه السلامفرمود: براستى مردم برده و بنده دنيا هستند و دين لقلقه زبان ايشان مى باشد، در دورو بر دين مى گردند و تا وقتى كه زندگيشان تاءمين گردد، و لذا چون آزمايش گردند،به بلائى و گرفتارئى آنگاه مى بينى كه دينداران اندكند.
اين دغل دوستان كه مى بينى
مگسانند دور شيرينى
اگر پاره اى از مؤ منان و مسلمانان با همه بلايا و مشكلات از ناحيه دين مبتلا شدند ونرميدند آنگاه سر از پيروزى و رستگارى بدر مى آورند
شقاوتمندان تا دم دروازه مرگ در طلب دنيااند  
عن على عليه السلام : كم من شقى حضره اجله و هو مجد فى الطلب . حضرت على عليهالسلام فرمود: چه بسا از شقاوتمندان مرگشان فرا رسيده و هنوز مجدانه در طلب دنياهستند از پيامبر عليه السلام مى خوانيم : فرمود: من نظر الى ما فى ايدى الناس ‍ حزنه .هر كس به مال مردم و آنچه كه در اختيار آنان است نظر داشته باشد به حزن و اندوه خودافزوده است .
سخنان حكيمانه على عليه السلام در مذمت دنياپرستى  
حضرت على عليه السلام فرمود: الدنيا كلهاجهل الا مواقع العلم كله حجه الاما عمل به ، و العمل كله رياء الا ماكان مخلصا و الاخلاصعلى خطر حتى ينظر العبد بما يختم له (203)  جميع شئون دنيا براى مامجهول و ناشناخته است الا مواضع و مواردى كه به آنها علم پيدا كرده باشيم ، تمامىعلمها بين ما و خدا براى ما انسانها حجت است و با آن علم در قيامت با ما احتياج مى كند، مگرآن علمى كه بر طبق آن عمل كرده باشد و اعمال ما تماما ريا و خودنمائى است مگر آنهائىكه با خلوص نيت و پاكى ضمير واقع شده باشد. پس از آن فرمود: اخلاص درعمل را خطرى بزرگ تهديد مى كند تا روزى كه انسان ببيند كه وضعش چگونه ختم مىشود و عمرش چگونه پايان مى پذيرد
دنيا منزلگاه گذرا و آخرت محل قرار است  
عن على عليه السلام : ايهاالناس انما الدنيا دارمجاز و الاخره دار قرار فخذوامن ممركملمقركم (204)  دنيا دار گذرا و عبور است و آخرت سراى جاودان و قرار هميشگىپس از منزلگاه گذرا، براى آخرت جاودان زادى و توشه اى برگيريد و تهيدست از اينسراى به عالم آخرت منتقل نشويد. كه پيامبر عظيم الشان اسلام صلى الله عليه و آلهفرمود:
من لم ير لله عزوجل عليه نعمة الا فى مطعم او مشرب او ملبس فقد قصر عمله و دناعذابه
كسى كه نعمتهاى خدا را درباره خودش جز بر خوردنى و نوشيدنى و پوشيدنى نمىداند اعمالش در دنيا نارسا و كوتاه است و عذابى كه دامنگيرش خواهد شد بسيار نزديكاست .
بلى معلوم است كه دنياطلبان ، آنانكه بجز دنيا نمى انديشند مبغوض خداوند تبارك وتعالى مى باشند.
دنيا شما را از آخرت و اين از سخنان درر بار پيامبر صلى الله عليه و آله به و آخرت ازدنيا باز ندارد نقل از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام است كه فرمود:
خيار هذه الامه الذين لا يشغلهم دنيا هم عن آخرتهم و لا آخرتهم عن دنيا هم (205) 
برترين و گرامى ترين اين امت كسانى هستند كه دنيا آنان را از آخرت باز ندارد و آخرترا از دنيا هم باز ندارند. تو اين يك پاسخ قانع كننده و منقنى است براى آن مستشكلينىكه مى گويند دو هندوانه در يك دست نمى توان گرفت يعنى نمى شود بين دنيا و آخرتجمع كرد نمى توان مؤ من و متعبد دنيا را دنبال كند، نمى شود دنيا طلب آخرت طلب و آخرتطلب دنيا طلب باشد.
پس از اقامه فرائض و اجراى همه واجبات محوله به دنيا بپردازيد به كشت و صنعت اهميتدهيد به كسب علوم اشتغال ورزيد هسته هاى علم و دانش و صنعت را بشكافيد كه اين خودبزرگترين خدمت به بشر است و خدمت به بشر بهترين عبادت است و شما آخرت طلباننيز به عبادت و اطاعت خدا فقط به نماز و روزه و ذكر و ورد اكتفاء نكنيد كه از فيض اجرو پاداش خدمت به خلق در ابعاد مختلفش باز مى مانيد.
خواجوى كرمانى گويد:
پيش صاحب نظران ملك سليمان باد است
بلكه آنست سليمان كه ز ملك آزاد است
آنكه گويند كه بر آب نهاده است جهان
مشنو اى خواجه كه چون در نگرى بر بادست
آنك شداد در ديوان زر افكندى خشت
خشت ايوان شه اكنون ز سر شدادست
خاك بغداد بر مرگ خلفا مى گريد
ورنه اين شط روان چيست كه در بغدادست
گر پر از لاله سيراب بود دامن كوه
مرو از راه كه آن خون دل فرهادست
همچو نرگس بگشا چشم و ببين كاندر خاك
چند روى چو گل و قامت چون شمشاد است
حاصلى نيست به جز عم ز جهان خواجو را
شادى جان كسى كو ز جهان آزاد است . (206) 
مال دنيا جمع نمى گردد مگر با پنج خصلت  
قال على بن موسى الرضا عليه السلام : لا يجتمعالمال الا بخصال خمس ، ببخل شديد و امل و حرص غالب و قطيعه الرحم و ايثار الدنيا علىالاخره . على بن موسى الرضا عليه السلام فرمود:مال جمع نمى گردد مگر با پنج خصلت : بخل شديد، آرزوى دراز، حرص ، قطع رحم ومقدم داشتن دنيا بر آخرت . مال دنيا با اين خصلتهاى زشت بدست مى آيد كه با غير ايناوصاف مال جمع نمى گردد با اين اوصاف جمعمال و سرمايه ، چه فخر و مباهاتى دارد؟
نصيب و بهره ات را از دنيا كم مكن  
با اينكه حرص و آز و تهيه مال ثروت اندوزى مذموم غلط است ، بندگان مؤ من خدا مجازنيستند حظ و بهره خود را از دنيا فراموش نموده و ناديده بگيرد كه نعمت ها و بهره هاىمادى از دنيا حق هر مؤ من است كه بيشتر و بهتر از ديگران مورد استفاده قرار دهد، در تفسيرآيه شريفه : و لا تنس نصيبك من الدنيا، خطو بهرات را از دنيا فراموش مكن حضرت صادقعليه السلام فرمود: لا تنس صحتك و قوتك و فراعك و شبابك و نشاطك و غناك و انتطلب به الاخره ، (207)  صحت و سلامت نيرومندى ، فراغت ، جوانى ، نشاط و بىنيازى خود را فراموش نكنيد، در دنيا از آنها بهره بردارى كن ، و متوجه باش كه از آنسرمايه هاى عظيم به نفع معنويات و آخرت خود استفاده نمائى . در ايه شريفه وتفسيرى كه حضرت امام از آيه نموده از مجموعه اين نعمت ها كه بايستى آنها را به نعمتبزرگ الهى تعبير كرد، توصيه به بهره بردارى هر چه بيشتر و سفارش به استفادهو انتفاع براى آخرت كرده است .
مسئوليت اعمالت را خود بعهده بگير  
حضرت صادق عليه السلام فرمود: احمل نفسك لنفسك فان لمتفعل لم يحملك غيرك (208)  بار مسئوليت خويش را بعهده بگير، كه فقط خودتبايد بر دوش بگيرى ، و اگر از انجام وظيفه شانه خالى كنى ديگرى بار مسئوليت تورا حمل نخواهد كرد.
از لحظات حياتبخش فرصتها بهره مند شويد  
رسول گرامى عليه السلام چنين نويد مى دهد كه : ان لربكم فى ايام دهركم نفحاتالا فتعرضو الها (209)  در ايام زندگى شما، لحظاتى فرا مى رسد كه درمعرض نسيم حيات بخش الهى قرار مى گيرد با اين توصيه ممهز و مجهز گرديم كه ازآن فرصتهاى طلائى . برتر از به نفع دنيا و آخرت خويش بهره بردارى نمائيم كه دريك سخن گهربار ديگر از رسول خدا عليه السلام مى خوانيم : من فتح له باب خيرفلينتهزه فانه لا يدرى متى يعلق عنه . (210)  حضرت فرمود: آن كس كه برويش بابخيرى گشوده شد غنيمت بشماريد و از فرصت استفاده كند زيرا نمى داند، چه بسا درزمانى آن در رحمت برويش بسته گردد. چه بى توفيقند آنهائى كه از اين فرصتهايىاستفاده نمى كند، چه بسا ديگران را هم از بهره ورى آن در رحمت باز مى دارد.
اخلاق اسلامى و آفات لسان 
غيبت و نمامى از بدترين اوصاف اخلاقى در زندگى بشر است ، اوصافى كه از كينهتوزى و عناد باطن نشئت گرفته و پرونده شومى در ديوان محاسبات از انسان بيادگارمى گذارد، شايسته است هر چه زودتر مؤ من قلب خويش را از اين پليديها پاكسازىنمايد.
غيبت مكن غيبت شوى ، چاه مكن در او افتى  
حضرت جعفربن محمد الصادق عليه السلام فرمود: لا تغتب فتغتب و لا تحفر لا خيكحفرة فتقع فبيها (211)  غيبت مكن كه در معرض غيبت قرار مى گيرى و براىبرادرت چاه مكن كه خودت در آن فرو مى افتى :
گناه شنونده غيبت برابر غيبت كننده است : عن على عليه السلام : السامع للغيبهكالمغتاب (212)  اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: گناه شنونده غيبت همانند غيبتكننده است .
غيبت در اسلام احكامى دارد، و از نظر فقه اسلامى حق الناس است و تا غيبت شونده رضايتندهد، خداوند نيز از او نخواهد گذشت ، همين طور اگر شنونده غيبت با رغبت ، بشنود، غيبتكسى را كه پشت سر و در غياب او بدگويى مى كنند، گناه غيبت كننده و شنونده غيبتيكسان است . يعنى شنونده غيبت فضاحت و رسوائى غيبت شونده را رضايت مى دهد و درافشاى اسرار و ارتكاب گناه غيبت كننده ، شركت نموده است .
در غياب مسلمين پرده درى نكنيد 
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : لا تغنابو المسلمين و لا تتبعوا عوراتهم (213)  رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: به غيبت حرام مسلمانان خود رامشغول نسازيد، و عيوب و زشتيهاى آن را جستجو نكنيد.
شخصيت و آبروى مردم را كه در حفظ آن مى كوشند با ذكر بعضى معايبشان خرد نكنيد، اينعيوب و زشتى ها در همه هست چه بهتر كه به خود بنگريم .
همه عيب خلق ديدن نه مروتست و مردى
نگهى به خويشتن كن كه همه گناه دارى .
اينكه به چند حديث در آفات لسان بپردازيم :
بى شرم ترين انسانها بذى و دشنام دهنده است  
عن اميرالمؤ منين عليه السلام : لا اوقح من بذى (214) .
اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: هيچ كس از دشنام دهنده بى شرم تر و بى باكتر نيست .
در اسلام غيبت مؤ من و مسلمان حرام است ، يعنى اگر مسلمانى در خلوت گناهى انجام داد، اگركسى فهميد، حرام است در پشت سر او صفحه بگذارد و افشاء كند و دشنام دهنده كسى استكه به شخصى مؤ من و مسلمان عمل زشتى را نسبت مى دهد و آبرو و حيثيت او را مى برد وشخص بدزبان از غيبت و نسبت و تهمت هر عمل زشت و قبيح به مسلمانان و مؤ منان دريغ نمىورزد.
رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله در اين مورد مى فرمايد:
احب الاعمال الى الله حفظ اللسان . (215) 
كفاره كسى كه پشت سرش غيبت كردى اين است كه براى او آمرزش بطلبى .
به نكات مفيد و ارزشمند چند حديث توجه كنيد:
از سخنانى كه براى دنيا و آخرت نفعى ندارد بپرهيزيد: عن على عليه السلام : عجبتلمن يتكلم بما لا ينفعه فى دنياه ولا يكتب له اجره فى اخراه . (216) 
شگفتا بر كسى كه سخنان او نه در دنيا نفعى به او مى رساند و نه در آخرتش اجرىدارد!!
سخنى كه از دهان درآيد در حقيقت از عقل و از يك عمر تجربه او تراوش مى كند كه يابايد هدفى از آن براى منافع مادى ، يا اخروى و يا در خدمت به كسى باشد، چه بد استسخن ياوه و بيهوده ، و چه بدتر و زشت تر سخنى كه مضربحال او و دنيا و آخرت بوده باشد.
از نصايح درر بار پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به ابوذر غفارى مى خوانيم : يااباذر: اترك فضول الكلام وحسبك من الكلام ما تبلغ به حاجتك (217)  .
اى اباذر: از سخنان زائد برنياز، خوددارى كن ، از سخن ها، همان ترا بس است كه رفعاحتياج تو بنمايد.
از كار بيهوده بپرهيز و زبان از لغزش نگهدار:
يا اباذر: دع مالست منه فى شى ء ولا تنطق فيما لا يعنيك ، واخزن لسانك كما تخزنورقك (218) 
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى اباذر: هر چه را كه در آن ترا بهره اى نيست رهاكن ، و به سختى كه فايده اى به حال تو ندارد لب مگشا، و زبان خود را از لغزشهامانند پول كه در حفظ آن مى كوشى نگهدارى كن .
كه در توصيه ديگرش پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
يا اباذر: ان الله عزوجل اذا اراد بعبد خيرا فقهه فى الدين و زهده فى الدنيا وبصره بعيوب نفسه . (219)  .
اى اباذر: خداوند عزوجل هرگاه خبر كسى را بخواهد او را در دينش فقيه و دانا مى گرداند،و در دنيا به زينت زهد مزين مى نمايد، و او را به عيب هاى خويش بصير و بينا مىگرداند.
اگر كسى بپرسد كه چرا خداوند اين حالت را براى بعضى دون بعض ديگر مى خواهد؟در پاسخ بايد گفت : صلاحيت ها و ارزشهاى معنوى را خود شخص بايد در خود ايجاد كندتا لياقت اين كرامت و عنايت را از طرف پروردگارش بدست آورد.
از هزاران كلام انبياء هشت انتخاب كردم  
لقمان حكيم مى گويد: چهارصد پيامبر را خدمت كردم و از آنها هزارها سخن آموختم كه همهآنها هشت سخن را انتخاب كردم : اول : اذا قمت الى الصلاة فاحفظ قلبك . هرگاه به نمازايستادى قلبت را از غير خدا حفظ كن . دوم : چون در مجالس نشستى زبانت راكنترل كن ، از هر سخنى بيفايده و يا مضر خودارى كن . سوم : اذا جلست على المائده فاحفظبطنك . هرگاه بر سفره غذا نشستى از هر غذاى نامناسب اجتناب كن ، غذاهاى كه مناسب باحال تو نيست . چهارم : اذا دخلت بيتا غير بيتك فاحفظ عينك . اگرداخل منزلى شدى چشمت را از هر نامحرمى حفظ كن : و به چپ و راست نگاه نكن . پنجم : دوچيز را فراموش نكن ، خدا را كه همه جا با تو است ، مرگ را كه هرگز از تو جدا نمىشود، بالاخره گريبانت را خواهد گرفت ، ششم : دو چيز را بخاطر مسپار، به كسى كهبه تو بدى كرد فراموش كن و در صدد انتقام و تلافى مباش . هر يك از رقم پنجم وششم دو سخن كه مجموعا هشت سخن است كه حضرت لقمان از انبياء عظام برگزيده است .ابوحاتم رازى گفت : حكما از افلاطون و سقراط و ارسطو علوم خود را از پيامبر بدستآوردند و از آنها لقمان حكيم است كه در اثر شاگردى انبياء معاصرش به مقام حكمت ودانش و بينش رسيده اند.
زبانت را مركب غيبت برادرت قرار مده  
عن على عليه السلام : اياك ان تجعل مركبك لسانك فى غيبه اخوانك اوتقول ما يصير عليك حجه و فى الاساة اليك عله (220)  بپرهيز از اينكه زبانت رادر غيبت نمودن برادرانت مركب خود قرار دهى يا اينكه چيزى بگوئى كه بر عليه تو حجتباشد يا در بدى نسبت به تو علت باشد. با توجه به اينكه تو بوسيله زبانت وبديهايت حجت و دليل و علت بر محكوميت و جهنمى شدنت بوده باشد.
از مصاحبت با عيب جويان بپرهيزيد  
عن على عليه السلام : اياك و مباشره مبتغى عيوب الناس فانهم لم يسلم مصاحبهم منهم. (221)  از مباشرت و معاشرت با عيب جويان بپرهيزيد زيرا رفيق و مصاحبىايشان از گزندشان محفوظ نخواهد ماند.
جانم به فداى آنكه او اهل بود
سر در قدش اگر نهى سهل بود
خواهى كه بدانى به يقين دوزخ را
دوزخ به جهان صحبت نااهل بود
بدترين مردم كيانند؟  
عن على عليه السلام : شر الناس من لا يغفر الزله و لا يستر العورة . (222)  اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: بدترين مردم آنكسى است كه از لغزش و اشتباه مردم نگذرد، وعيب كسى را نپوشاند. چنين اوصاف بشدت در اسلام مذموم و مورد تقبيح قرار گرفته استدر بيان امام حسن عليه السلام مى خوانيم : صاحب الناسمثل ما تحب ان يصاحبوك به . (223)  با مردم طورى معاشرت كن كه دوست دارى مردم باتو آنطور معاشرت نمايند. آيا كسى دوست دارد كه مردم از لغزش او نگذرند و يا پردهمعايب و قبيحات او را بدرند؟ پس خود را اين رفتار زشت را با مردم نداشته باشد.
جهنم را با منع غيبت بر خود حرام كنيد  
قال رسول الله عليه السلام : يا اباذر من ذب عن اخيه المسلم كان حقا على اللهعزوجل ان يعتقه من النار. (224) پيامبر اكرم عليه السلام فرمود: اى اباذر هر كساز غيبت برادر مسلمان خود جلوگيرى نمايد بر خداوند است كه آتش جهنم او را آزاد سازد.مفهوم بيان حضرت رسول عليه السلام اين است كه غيبت مجاز آدمى را جهنمى مى كند
كسى كه مردم از زبانش مى ترسند او اهل جهنم است
عن النبى عليه السلام : من خاف الناس لسانه فهو مناهل النار.پيامبر اكرم عليه السلام فرمود: كسى كه مردم از زبان او در امان نيستند و از اومى ترسند او از اهل آتش است . اين حديث شريف در معرض اينسئوال است . اهاى مردم ايا مى خواهيد اهل آتش ‍ را بشناسيد، يكى از صفاتاهل صفات آتش اين است كه مردم را با زبان خود مى آزارد و رنج مى دهد. چقدر از مردم هستندكه قادر بر كنترل زبان و بيان خود نمى باشند چون عقرب جرار بر مبناى اقتضاىطبيعت بايد هميشه عده اى را نيش بزنند.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
ان الله عند لسان كل قائل فليتق الله عبد و لينظر مايقول .(225) 
خداوند ناظر زبان هر گوينده اى است ، بنده بايد از خدا بترسد و ببيند چه مى گويد.
از نادانى همين بس كسانى كه زياد حرف مى زنند مى خواهند هر چه مى داند مى گويددانائى خود را به ثبوت برسانند، در حالى كه اينان هر آنچه كه گفته اند بيش از آنبلد نبوده اند كه بگويند.
امير مؤ منان عليه السلام فرمود:
لا تتكلم بكل ما تعلم فكفى بذالك جهلا.(226) 
هر چه را مى دانى مگو كه اين كار براى نادانى تو بس است .
و همينطور نسبت جهل مى دهد به كسى كه آرزويش را طولانى كند.
عن على عليه السلام : ما عقل من اطال امله . (227) 
على عليه السلام فرمود: عاقل نيست كسى كه آرزويش را طولانى كند.
اين اوصاف پر واضح است كه ضد اخلاق است و با اخلاق حسنه سازش ندارد.
مغبوضترين و فتنه انگيزترين شما نمام است  
پيامبر عظيم الشاءن اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد: ابغضكم الى اللهالمشاؤ ن بالنميمة الفرقون بين الاخوان ، المتمسون للبراء العشرات (228) 
مغبوضترين شما نزد خداوند كسانى هستند كه در راه تفتين و فتنه و نمامى را در پيش مىگيرند بين برادران جدائى مى افكنند و مى كوشند تا دامن افراد پاك را به لغزشهاآلوده نمايند و آنان را در جامعه ننگين سازند.
با اين اوصاف زشت خشم و غضب ذات و غضب اقدس الهى را براى خويش تضمين نمودهيعنى نه تنها بندگان خدا را از خود عصبانى و ناراحت كرده اند بلكه خداوند نيز از آنانخشمگين است .
بنابراين سعى كنيم خود را با غيبت و نمامى و فتنه انگيزى مغضوب ناس و خداوندمهربان قرار ندهيم .
اخلاق نفسانى يا بيماريهاى حسادت 
حسد يك بيمارى اخلاقى و روحى است كه چون آتش چوب را مى خورد، بيمارى حسد حاسد وحسود را مى خورد و بيماريش مسلم است .
از بيمارى حسد و عواقب آن بپرهيزيد. 
امام على عليه السلام فرمود: الحسد يفنى الجسد.(229) 
بيمارى حسد بدن را به فنا و نيستى محكوم مى كند.
روايت است كه :
العجب لغفلة الحساد سلامة الاجساد.
شگفتا از حسودان كه از سلامت بدن خود غافل اند.
و على عليه السلام فرمود:
الحسود دائم السقم . (230) 
حسود دائما بيمار است .
ايضا فرمود: الحسود عليل ابدا. (231) 
حسود هميشه عليل و بيمار است .
بيمارى حسد، بيمارى جسم نيست كه با داروهاى موجود شفاپذير باشد، بيمارى روح وروان است . لكن واكنش و آثار بيمارى هايش به جسد و بدن برمى گردد، حسود بايد خودرا با انديشيدن به اينكه چرا نسبت به ديگران بدبين است و كينه توزى مى كند و چهنفعى مى تواند ببرد خود را معالجه و درمان نمايد، و داروى شفابخش بيماريهاى روحى رادر كتاب هاى اخلاقى بجوئيد.
تمجيد بيش از لياقت تملق ، و كمتر از آن حسادت است .  
عن على عليه السلام : باكثر من الاستحقاق ملق ، و التقصير عن الاستحقاق عى او حسد .(232) 
ثنا و تمجيد بيش از حد لياقت ، تملق و چاپلوسى است ، و كمتر از آنچه سزاوار است ياناشى از عجز است يا منشاء روانى آن بيمارى حسد است .
هر گاه شخص بيش را بيش از آنچه لياقت و صلاحيتش اقتضاء مى كند تعريف وتمجيدنمايى ، او را تملق كرده اى .
و هر گاه كمتر از حد صلاحيت و لياقتش تعريف و توصيف كنى ، نسبت به او حسادتورزيده اى . پس حق هر كس را به قدر لياقت و صلاحيتش ادا كنيد.
راز خود را كتمان كنيد تا محسود ديگران واقع نشويد 
عن على عليه السلام : استعينوا على حوائجكم بالكتمان فانكل ذى نعمة محسود. (233) 
براى تهيه و تاءمين نيازهاى زندگى خود از كتمان و پنهانعمل كردن كمك بگيريد، و كارى كه مى خواهيد انجام دهيد يا انجام داده ايد قبلا به كسىاعلام و ابلاغ نكنيد مگر از راه مشورت و كسب راهنمائى باشد زيرا هر صاحب نعمتى موردحسد دگران است .
افراط در ملامت موجب اشتعال عناد و لجاجت است  
عن على عليه السلام : الافراط فى الملامة تشبت نيران اللجاج . (234) 
زياده روى و افراط در ملامت و سرزنش ، آتش و عناد و لجاجت رامشتعل مى نمايد.
انسان متعهد، و مؤ من بكوشد، و اين بيمارى مهلك را بجان و به درون قلب خود راه ندهد.
اخلاق جنسى 
هر انسانى همانند همه موجودات زنده داراى غرائز جنسى و حب به تولد وتناسل است اين غريزه در همه موجودات تحت قوانين تكوينى عالم داراى شرائط خاص خوداعمال مى گردد لكن در عامه مردم موفقيت خاص قانونى و ايدئولوژى خود را از دست داده واين حجاب دريده شده و تمامى قوانين غريزه و اخلاق جنسى پشت پا زده مى شود و از حريمتجاوز گرديده است علت خاص خود را در بر دارد.نسل انسان و حيوان از نظر تكوينى و فطرى از راه شهوت وتمايل به جنس مخالف و حراست شده است ، اما آنچه كه موجباشكال و اعتراض است شهوت ناخواسته و نامشروع و نابجا مى باشد
انقطاع لذات و بقاء تبعات را به خاطر بياوريد  
عن على عليه السلام : قال اذكرو انقطاع اللذات و بقاء التبعات . (235)  اميرالمؤ منينعليه السلام فرمود: بياد داشته باشيد قطع لذات و انقطاع خوشى ها و بجا ماندنگناهان و معاصى را در پى دارد، قوانين شريعت و اخلاق جنسى اقتضاء دارد. كه اين لذاتمشروع و منقبط و قانونمند باشد: پيامبر خدا عليه السلام فرمود: اخاف على امتى منبعدى ثلاثا: ضلاله الاهوا و اتباع الشهوات فى البطون و الفرج و الغفله بعدالمعرفه . (236)  پس از خود بر امتم از سه چيز بيم و هراس دارم ، گمراهىهوسها و پيروى خواهشهاى شكم ها و فرجها كه از راه نامشروع شكمها را پر كنند. بهتمايلات جنسى خود از راه حرام و نامشروع پاسخ دهند و غفلت پس از معرفت آنها كه ايمانبه خدا و اعتماد به دين از خدا خارج مى گردد. شهوات نابجا را پيامبر اكرم تا آنجامبطل روزه و وضو معرفى داشته و در كنار چند صفت زشت ديگر چنين فرمود: خمسخصال يفطرون الصائم و ينقضن الوضوء الكذب و الغيبه و النميمه و النظر بشهوه واليمين الكاذبه .(237)  پنج خصلت است كه روزه و وضو راباطل دروغ و غيبت و سخن چينى و نظر شهوت انگيز و قسم دروغ ، هر يك از اين اوصافزشت پنجگانه در حقيقت آثار معنوى و اجر و ثواب روزه و وضوء را خنثى مى كند و از اثروضعى كه اين اعمال شايسته و عبادت برجسته مى تواند در روح . روان انسان اثر مثبتبگذارد از بين مى برد و ثواب روزه دارى و وضو كه خود يك عبادت است آدمى را محروممى سازد. اما اينكه اين اعمال زشت و وقيح ، مبطل روزه و وضو مى باشد يا نه ؟! درارتباط به احكام فقهى و استنباط فقهاء عطام مى باشد و ظاهر بيان حديثابطال روزه و وضو را نشان مى دهد.ظاهرى روزه و وضو و حكم به بطلان روزه و وضورا بوسيله گناه دروغ و غيبت و سخن چينى و نظر شهوت انگيز نداده اند. الا اينكه دروغ ونسبت دروغ به خدا و پيامبر و اهل بيت معصومين عليه السلام رامبطل روزه دانسته اند به رسائل علميه فقهاء مراجعه نمايند.
بهشت را به ناملايمات و جهنم را به شهوات پوشيده اند  
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: ان الجنه حفت بالمكاره و ان النار حفتبالشهوات .
بهشت را ناملايمات طبيعت و مكروهات نفسانى احاطه نموده است ، ولى جهنم محفوظ و پوشيدهاز هوى و هوس و شهوات است .
و حضرت امير المؤ منين عليه السلام مى فرمايد:
و اعلموا انه ما من طاعه شى ء الا ياتى فى كره و ما من معصيه الله شى ء الا ياتىفى شهوه .
مردم ! بدانيد هيچ يك از طاعات و عبادات الهى انجام نمى پذيرد مگر با احساس كراهت وبى ميلى . و هيچيك از معصيتهاى خداوند تحقق نمى يابد مرگ با رغبت و تمايلات شهوى .
ناگفته نماند عبادات عامه مردم چنين حالتى دارد، ولى خاضعان از بندگان خدا باكمال طوع و رغبت و با تمام خشوع و خضوع و حضور قلب عبادت مى كنند و از گناه ومعصيت بشدت وحشت داشته و هرگاه غافلگير شدند پس از گناه به توبه و استغفار وبا گريه و زارى از آن رهائى مى يابند.
چند چيز موجب سعادت شخص است  
امام صادق عليه السلام فرمود: ما كل من نوى شياء قدر عليه و لاكل من قدر على شى وفق له و لاكل من وفق اصاب له موضعا فاذا جتمعت و القدره و التوفيقو الاصابه فهنالك تمت السعادة ، چنين نيست كه هر كس چيزى نيت كند به انجامش ‍قادر باشد و چنين نيست هر كس قدرت كارى را دارد به آن موفق گردد، چنين نيست كه هركس واجد توفيق شود عملش به موضع حق اصابت نموده است ، پس وقتى انانيت و قدرت وتوفيق و اصابت حق به هم پيوست سعادت كامل نصيب مى گردد. (238) 
چه بسا يك لحظه شهوترانى حزن و اندوه طولانى در بر دارد  
قال على عليه السلام : كم من شهوة ساعه اورثت حزنا طويلا.(239)  اميرالمؤ منين عليهالسلام فرمود: چه بسا ساعتى شهوترانى نابجا و حرام اندوهى طولانى و دراز در پىداشته باشد، انسانهاى كه داراى عوامل بازدارنده و تقوى نيستند و هيچ چراغ قرمزى درجلو روى خود نمى بينند چه بسا در معرض كوچكترين مواضع شهوى و گناه از پاى در مىآيند و كنترل خويش را از دست مى دهند و چنين انسانهاى سست عنصر و بى تقوا با يكلحظه شهوترانى و لذتجوئى يك عمر خويش را گرفتار و پريشان نموده و خانواده هاىچه بسا محترم خويش را رسوا و دامنشان را لكه دار مى كنند و حزن و اندوه فراوانى رابراى خود و اعضاء محترم خانواده خود فراهم مى سازد. پيامبر عليه السلام فرمود: اشجعالناس من غلب هواه . (240)  قوى ترين و شجاع ترين مردم كسى است كه بر هواى وهوسش غلبه كند. يعنى خود را اسير هوا و هوس نكند و از لذائذ زودگذر و شهوات چشمبپوشد.
آنچه كه از احتياط گذشت ترس است  
ان للحزم مقدرا فان زاد عليه فهو جبن . (241)  امام حسن عليه السلام فرمود: احتياطاندازه اى دارد، چون از اندازه گذشت ترس ناميده مى شود احتياط و ترس بيش از حدمعمول ناراحتى هاى و مشكلات بيشترى خواهد شد در امر ازدواج ومسائل جنسى با توكل بخدا و پايبندى به قوانين و رسوماتمعقول و مطلوب هر قوم و قبيله كارساز است و مورد توجه عقلا و پيران قبيله باشداعمال شود و با اميد بخدا پيش برويد. در حديث شريف احتياط امرى نيكو است و مبناى(الاحتياط طريق النجاة ) (احتياط راه نجات و رستگارى است ) اما از حدش تجاوز كرد ديگراو را احتياط نمى نامند، بلكه آن را جبن و ترس گويند و جبن در اسلام براى خيلى چيزهامذموم و قبيح است . شر ما فى الرجل شح هالح و جبن خالع . (242)  بدترين صفت مردبخل مفرط و ترس ‍ شديد است . اسلام على الدوام پيروان خود را به شجاعت و شهامت ونترسيدن تحريص مى نمايد و در حديث ديگر از پيامبر بزرگ اسلام مى خوانيم نه اينكهجوان در امر ازدواج و مسائل جنسى خود بايد بترسند بلكه بايد جوانان را هم نترساندآنجا كه فرمود: لا ترعو و المسلم فان روعه المسلم ضللم عظيم . (243)  مسلمان رانترسانيد كه ترساندن مسلمان ستمى بزرگ است .
با زنان نامحرم خلوت ننمائيد كه سوم شما شيطان است  
عن النبى عليه السلام : لا يخلون رجل بامراة الاكان ثالثها الشيطان . (244)  پيامبرعليه السلام فرمود هيچ مردى با زن اجنبى خلوت نمى كند مگر آنكه سومى آن دو نفرشيطان است ، همينطور پيامبر عليه السلام فرمود: من كان يومن بالله و اليوم الاخرهفلا يبيت فى موضع يسمع نفسه امراه ليست له بمحرمه (245)  كسى كه بخدا وروز جزا ايمان دارد شب را در جائى نمى خوابد كه صداى نفس كشيدن او را زن نامحرمبشنود، قوانين اسلامى و اخلاق جنسى اقتضا دارد كه انسان مؤ من و متعهدمسائل جنسى را در تمام شرائط و ابعاد مختلف رعايت كند. اين حريم مهم و با اهميت را حفظمى نمايد.
سخنان حكيمانه مرد مجرم و گناهكار  
در بحار الانوار علامه مجلسى داستانى را نقل مى نمايد: حضرت صادق عليه السلامفرمود: مردم به حضور مسيح آمد و عرض كرد مرتكب زنا شده ام مرا تطهير كن ، عيسىعليه السلام دستور داد كه اعلام كنند تا تمام مردم در تطهير گناهكار حضور يابند،وقتى همه جمع شدند و گناهكار در حفره اجراى حد قرار گرفت به صداى بلند گفت :كسى كه خودش بايد مورد حد الهى واقع شود نبايد در حد من شركت كند همه مردم رفتندبجز حضرت عيسى و حضرت يحيى باقى ماندند. در اين موقع جناب يحيى كنار حفره نزدمرد مجرم آمد گفت : اى گناهكار! مرا موعظه كن مرد گفت : خودت را با هواى نفست آزاد مگذاركه سقوط خواهى كرد، يحيى عليه السلام گفت : باز هم بگو و موعظه كن مرد گفت : ازبكار بردن خشم خودارى نما. يحيى عليه السلام گفت : موعظه ات مرا كافى است . اينقوانين در اسلام از احكام شرعى و لازم الاجراست .
اخلاق عيبجويان و ايرادگرايان 
يكى از بدترين و قبيح ترين خصال و اوصاف بشر يا عيبجوئى و ايرادگيرى او ازديگران است . عيبجو و ايرادگرا اصلا بخود نمى انديشد، على الدوام در صدد عيب گرفتناين و آن است . اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: اذا اراد ان تذكر عيوب غيرك فاذكراعيوب نفسك . هر گاه اراده كردى عيب و ايراد ديگران را بگوئى نگاه به عيوبات خود كناز عيب و ايراد مردم چشم بپوشيد تا ديگران هم عيب و بديها شما را كمتر باز گويند. آدمىبى عيب و ايراد و بى نقض آفريده نشده ، مگر معصومين عليه السلام بعضى از انسانهااصلا معايب و مساوى خويش را نمى بينند و هميشه چشمان بسوى گناه و معصيت مردم است ودرصدد عيبجوئى و ايرادگرائى از اين و آن مى باشد.
قبل از عيبجوئى مردم به عيب خود بپرداز 
قال على عليه السلام : من بحث عن عيوب الناس فليبدء بنفسه . (246)  اميرالمؤ منينعليه السلام فرمود: كسى كه در كنجكاوى و جستجوى عيبهاى مردم است ، پس بايد ابتداكند به نفس خودش ، و به عيبهاى خويش بنگردد.
همه عيب خلق ديدن نه مروتست و مردى
نگهى به خويشتن كن كه همه گناه دارى
در حديث ديگر مى خوانيم : من اذاع الفاحشه كان كمبدئها .(247)  پيامبر اكرم عليهالسلام فرمود: كسى كه اعمال زشت و قبيح ديگرى را اشاعه دهد و به سر زبانهاى مردمبگذارد اعمال خود او مثل مرتكب شونده آن عمل زشت است . يعنى ممكن است به عقوبت همانشخص گرفتار شود، چرا كه اشاعه فحشاء در اسلام بشدت منع شده است . از سخناناميرالمؤ منين عليه السلام مى خوانيم : شر الناس من كان متبعا لعيوب الناس عميا.(248)  بدترين مردم كسى است كه عيب و ايراد مردم رادنبال مى كند و از ديدن عيب و زشتى هاى خود كور است واعمال زشت خود را نمى بيند
از معايب ديگران عبرت و نواقص خود اصلاح نمائيد  
يكى از راههاى شناخت مفاسد اخلاقى و ضد ارزش و اصلاح آن ديدن معايب ديگران و متنبهشدن نسبت به اعمال خويشتن است گفته اند از لقمان پرسيدند: ادب از كه آموختى ؟ گفت :از بى ادبان . اوصاف زشت ظاهرى افراد كهمقبول جامعه نيست و مردم از آن گريزانند: كسى كه مى خواهد عيب هاى خود را بشناسد واخلاق خود را اصلاح نمايد مى تواند با دقت در صفات ناپسند اين گروه ،حال و بيماريهاى خويش را مورد مطالعه قرار دهد اگر همانند آنان به همان درد مبتلا استخود را اصلاح كند و آن روش ناپسند را ترك گويد. على عليه السلام فرمود: من حاسبوقف على عيوبه و احاط بذنوبه . (249)  كسى كه حساب نفس خود را برسد خويش واقفمى شود و به گناهانى كه مرتكب شده است احاطه مى فرمايد. ناگفته نماند آن كس كهدر عيوب ديگران دقت مى كند و نقائص اين و آن را بررسى مى نمايد بدين منظور كه عيبخود را بشناسد و آن را اصلاح نمايد و از نظر دين و اخلاق اسلامى مانعى ندارد اما اگراز جهت عيبجوئى و تجسس در نقاط ضعف ديگران به اين كار خلاف اخلاق دست زند درصورتى كه عملش به غيبت اهانت و پرده درى و نظاير اينها نشود مانعى نيست ، والا خودحرام است و بشدت از آن بايد اجتناب نمايد.
نقش سوءظن و حسن ظن به مسلمانان  
در معناى سخنان حضرت اميرالمؤ منين مى خوانيم : فرمود: هرگاه صلاح و درستكارى برزمان و اهل آن حاكم باشد اگر كسى در سوء ظن گناهى نديده باشد به وى ستم نمودهاست اما موقعى كه نادرستى و فساد بر زمان واهل زمان حاكم باشد اگر كسى ناشناخته و بدون تحقيق با دگرى به حسن ظن رفتار كندخويشتن را در معرض خطر قرار داده است . بنابراين شرائط و زمان در هر جامعه ملاك آنجامعه است ، با اينكه بايد به مسلمانان حسن ظن داشته باشيم اما اگر فساد و فحشاء ومنكرات در بين جوامع اسلامى شيوع داشته باشد به احدىقبل از شناخت كامل نمى توان اطمينان كرد، مثل اينكه در فقه ما اماميه ، سوق و بازار مسلمين، ملاك طهارت قرار گرفته و مثلا ذبيحه سوق مسلمان و بر شى خوردنى و نوشيدنى راحكم به طهارت داده اند ولى وقتى مسلمانان رعايتمسائل حلال و حرام را ننمايند بخودى خود آن اعتماد از بازار مسلمانان سلب مى گردد،بطورى كه نمى توان به بازار مسلمانان در دنيا اعتماد كرد و اين سلب اعتماد بخاطربى اعتمادى مسلمانان است كه بوجود آورده اند.
نقش عيبجوئى از ديگران و معايب خود نديدن  
از جمله راههاى جلوگيرى از معايب و مفاسد اخلاقى همانا ديدن خوبيها و نديدن زشتيها مردماست ، از نظر على عليه السلام كه بزرگترين معلم اخلاق بشر است ، نديدن خوبيها وديدن زشتيها نشانه پستى و دنائت شخص عيبجو مى باشد كه خود آن حضرت در اين بارهفرموده است اشرار و افراد بد و از پى بديهاى مردم مى روند و خوبيهاى آنان را نمىبينند همانطور كه مگس پى نقاط فاسد و مجروح بدن مى رود و جاهاى سالم را ترك مىگويد. اگر كسى بعنوان برادر دينى با يك نفر مسلمان طرح دوستى بريزند ولىهدفش در اين كار آن باشد كه عيب هاى او را افشاء نمايد و به زشتى هاى اخلاقيش واقفگردد، آنها را به ذهن بسپارد تا موقعى كه لازم بداند و بخواهد شخصيت او را درهمبشكند آن عيوب را بگويد و مردم را به آن زشتى ها متوجه سازد چنين مسلمان خائن است و ازنظر اسلامى وضع بسيار خطرناكى دارد و خودش از آن خطر آگاه نيست .
طرح دوستى بخاطر عيبحوئى  
امام صادق عليه السلام فرمود: ابعد ما يكون العبد من الله ان يكونالرجل يواخى لرجل و هو يحفظ عليه زلاته ليعيره بها يوما ما. (250) بزرگترين عاملى كه مى تواند آدمى را از خداوند دور نمايد اين است كه مردى با مردديگر طرح دوستى بريزد به اين منظور كه لغزشهاى او را به ذهن بسپارد تا روزى اورا مورد ملامت و تحقير قرار دهد گناه اين عمل بزرگ وقابل اهميت است .
با صميميت معايب همديگر را تذكر دهيم  
يكى ديگر از طرق شناخت معايب و اصلاح جامعه اسلامى اختصاص دادن قسمتى از فراغت واوقات جوانان مؤ من براى تجسس از عيوبات سيرت و صورت مسلمانان است . استفاده ازبرادران با ايمان در شناخت عيوب و نقائص اخلاقى آنقدر مهم است كه امام موسى عليهالسلام در ضمن حديثى به دوستان خود توصيه فرموده است كه اوقات بيدارى درشبانه روز را چهار قسمت كنيد: قسمتى براى عبادت ، قسمتى براى كار و امرار معاش وساعتى براى لذائذ مشروع جنسى و غير جنسى حضرت امام موسى عليه السلام فرمود: و ساعه لمعاشره الاخوان و الثقات الذين يعرفونكم و يخلصون لكم فى الباطن. (251)  و ساعتى را براى معاشرت و مجالست با برادران دينى و مورد اعتمادتاناختصاص دهيد، آنانكه عيوبتان را معرفى مى كنند و دركمال صفا و خلوص باطن به شما تذكر مى دهند تا خويشتن را اصلاح نمائيد.
علاج واقعه قبل از وقوع بايد كرد  
يكى از راههاى شناخت عيب هاى اخلاقى اين است كه هر فردى از برادران دينى خود درخواستكند كه در گفتار و رفتار وى دقت كند و اگر در آن عيبى مشاهده كرد تذكر دهد تا شخصعيوبات خود را برطرف كند. در صدر اسلام اين يكى از روشهاى خودسازى بود ومسلمانان از اين راه متوجه عيوب اخلاقى خود مى شدند و بدينوسيله خود را اصلاح مىكردند و در مساجد و معابر، به هم مى رسيدند يكى به ديگرى توصيه مى كند: امامصادق عليه السلام فرمود: رحم الله من اهدى الى عيوبى . (252) مشمول رحمت الهى شود كسى كه بر من منت گذارد و عيبهايم را به من هديه دهد، و مرا بهعيوباتم متذكر شود.
اخلاق عجب و خودستائى 
عجب و خود بينى از اوصاف بسيار انسانى است اين اخلاق مذموم در انسان ايجاد رعب و وحشتنموده و آدمى را گرفتار غربت و تنهائى مى كند، هيچكس حاضر نيست او را دريابد. انسانعاقل سزاوار است به هيچ يك از امتعه و اموال و دارائى مادى و معنوى تكبر و خودستائىبه خود راه نداد و همواره آزاد و راحت زندگى مى نمايد.
گناه رنج آور بهتر از اعمال نيك عحب آور است  
گناه غرور و عجب خود بزرگ بينى گناه بزرگى است . عن على عليه السلام : سيئهتسوك خير عندالله من حسنه تعجبك . (253)  گناهى كه ترا آزار دهد و مايه رنج وناراحتى درونيت گردد در پيشگاه الهى بهتر از كار خوبى است كه باعث غرورت شود وترا به عجب وا دارد. خودبين و خود بزرگ بين و گمان مى كند كه هر چه مى گويد و هرعمل كه مى كند دور از خطا و بر وفق مراد است و اين خود دلالت دارد كه عقلش ناتوانگرديده و فروغ خردش به ضعف و سستى گرائيده است .
سه چيز كمرشكن است  
عن الباقر عليه السلام : ثلاث قاصمات الظهررجل استكثر عمله و نسى ذنوبه و اعجب برايه . (254)  امام باقر عليه السلامفرمود: سه چيز است كه كمر انسان را مى شكند:اول - عمل و كردار خود را بزرگ و زياد شمردن ، دوم - گناه خويش را فراموش كردن ،سوم - از راءى و نظريات خويش خوشش آمده كسيكه راءى وعمل خويش را بزرگ بشمارد و به آن افتخار مى كند بسيار زشت و قبيح است .
عجب و خودپسندى در راءس همه حماقت ها است  
حضرت على عليه السلام در مذمت عجب فرمود: العجب راءس الحماقه ، خود خواهى و تكبر وخودبزرگ بينى اساس همه حماقت ها و نادانى است . انسان كه اندكپول و مال يا علم و كمال و يا مقام و جاه او را به خودخواهى و خودپسندى و تكبر وا مىدارد نمى فهمد كه اين همه چيزها نمى تواند موقعيت او را براى هميشه تثبيت نمايد بلكهموقتى و چند صباحى بيش با او نمى باشد، بنابراين دنيا چه جايگاهى براى تكبردارد؟
متكبرين با جباران محشور مى گردند  
عن النبى عليه السلام : اجتنبو الكبر فان العبد لايزال يتكبر حتى يقول الله عزوجل اكتبو عبدى هذا فى الجباران . (255)  از كبر وخودبزرگ بينى اجتناب كنيد كه بنده ممكن است آنچنان مغرور به خودبينى و خود برزگبينى تا كار بجائى برسد كه خداوند مى فرمايد نام اين بنده متكبر را در صف جباران ودر گروه ستمگران و زورگويان بنويسيد از عبارت پيدا است كه اگر اين بنده با هماننخوت و خودبينى از دنيا رفت و در قيامت خطاب به ملائكه مى شود كه او را در صفجباران قرار دهند. امام على عليه السلام متكبر راذليل معرفى مى كند و مى فرمايد: من يتكبر للناسذل . (256)  هر كس به مردم تكبر كند و خود را بزرگتر از مردم ببيند و در بين مردمذليل و خوار مى گردد. درباره عجب و برترى جوئى نسبت به عبادت و حسنات خاتمالانبياء مى فرمايد: ليس عبد يعجب بالحسنات الا هلك . (257)  هيچ بنده اى نيست كه ازحسنات و اعمال نيك خود عجب پيدا كند مگر اينكه هلاك مى شود. يعنى معنويت و شخصيت اونابود مى گردد.
عجب انسان را از خداوند طلبكار مى كند  
على عليه السلام مى گويد از حضرت رضا عليه السلام درباره عجبى كهعمل را فاسد مى كند سئوال نمودم در پاسخ فرمودند: عحب داراى مراتب و درجاتى است يكقسم آن اين است كه عمل بد آدمى در نظر خودش خوب جلوه مى كند. آن را نيكو مى پندارد وبر اثر آن دچار اعجاب و خود بينى مى شود. و قسم ديگر آن اين است كه افراد با ايماناز عبادت خود دچار عجب شوند خويشتن را از عذاب الهى ايمن پندارند و تصور كنند كه باعبادت خود بر خداى منت دارند نه خداوند بر آنان منت دارد. همين كه مؤ من به ترديد مىافتد كه او با عبادتش بر خدا منت دارد؟ يا خدا بر او منت دارد؟ خدائى كه همه اشياء و عالمرا براى انسان آفريده و همه انسانها را براى عبادت و بندگى خودش آفريده است اينخود دليل است كه انسان بايد منت بكشد از خداوند بزرگ و بر اين عبادت سپاسگزار همباشد.

next page 

fehrest page 

back page