بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب داستان از مصایب امام علی علیه السلام, عباس عزیزى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     400DAS01 -
     400DAS02 -
     400DAS03 -
     400DAS04 -
     400DAS05 -
     400DAS06 -
     400DAS07 -
     400DAS08 -
     400DAS09 -
     400DAS10 -
     400DAS11 -
     400DAS12 -
     400DAS13 -
     400DAS14 -
     400DAS15 -
     400DAS16 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

223 خبر شهادت فاطمه (س ) به على (ع ) 

شب بود، امام (ع ) هنگام زهرا(س ) در مسجد بود حسن و حسين (ع ) به مسجد دويدند و شهادتمادر را به آن حضرت خبر دادند.
امام على (ع ) از اين خبر به قدرى ناتوان شد كه بىحال به زمين افتاد، آب به صورتش پاشيدند، وقتى خوب شد، با گفتارى كه از قلبداغدار و پرسوزش بر مى خاست ، فرمود:
بمن العزاء يا بنت محمّد كنت بك اتعزّى ففيم العزاء من بعدك :
(اى دختر محمد(ص ) به چه كسى خود را تسليت بدهم ، تا زنده بودى مصيبتم را به توتسليت مى دادم ، اكنون بعد از تو چگونه آرام گيرم ؟).(266)


224 مرثيه على (ع ) كنار جنازه فاطمه زهرا(س ) 

مورخ معروف ، مسعودى مى نويسد: امام على (ع ) در كنار جنازه زهرا(س ) با سوز و گلدازچنين مرثيه خواند:

لكل اجتماع من خليلين فرقة
و كل الّذى دون الممات قليل
و ان افتقادى فاطما بعد احمد
دليل على ان لا يدوم خليل
(هر اجتماع و دوستى سرانجام به جدايى مى انجامد، و هر مصيبتى بعد از فراق و جدايى، اندك است .
رفتن فاطمه (س ) بعد از رحلت رسول خدا(ص )دليل آن است كه هيچ دوستى باقى نمى ماند).(267)
اى يگانه گهرم فاطمه جان فاطمه جان
از غمت خون جگرم فاطمه جان فاطمه جان
بعد پرپر شدنت اى گل رعنا چه كنم ؟
روزم از هجر تو شد چون شب يلدا چه كنم ؟
هر زمان ياد كنم پهلوى بشكسته تو
خون رود از بصرم فاطمه جان فاطمه جان
بودى چراغ خانه ام يا زهرا
تاريك شده كاشانه ام يا زهرا
اى نوگل پژمرده ام يا زهرا
سيلى ز دشمن خورده ام يا زهرا
گويد حسين كو مادرم يا زهرا
كو مادر غم پرورم يا زهرا(268)


225 وداع فرزندان با بدن مادر 

هنگامى امام على (ع ) بدن زهرا(س ) را كفن مى كرد، وقتى كه خواست بندهاى كفن را ببنددصدا زد:
اى ام كلثوم ، اى زينب ، اى سكينه ، اى حسن و اى حسين :
هلموا تزودوا من امّكم ...
(بياييد و از ديدار مادرتان توشه برگيريد، كه وقت فراق و لقاى بهشت است ).
حسن و حسين آمدند و با آه ناله ، فرياد مى زدند: اى مادر حسن ! اى مادر حسين ! وقتى كه بهحضور جدمان رسيدى سلام ما را به او برسان و به او بگو بعد از تو در دنيا يتيممانديم ، آه ! آه ! چگونه شعله غم دل ما از فراق پيامبر (سلى الله عليه و آله و سلم ) ومادرمان ، خاموش ‍ گردد؟!
اميرمؤ منان مى فرمايد:
انّى اشهد الله انّها قد حنّت و انت مدّت يديها و ضمّتهما الى صدرها مليّا.
(من خدا را گواه مى گيرم كه فاطمه ناله جانكاه كشيد و دست هاى خود را دراز كرد وفرزندانش را مدتى به سينه اش چسبانيد.)
ناگاه شنيدم ، هاتفى در آسمان صدا زد:
يا ابا الحسن ارفعهما عنها فلقد ابكيا و الله ملائكة السّماء...
(اى على ! حسن و حسين (ع ) را از روى سينه مادرشان بلند كن كه سوگند به خدا اينحالت آنها، فرشتگان آسمان را به گريه انداخت ).
آن گاه على (ع ) آنها را از سينه مادرشان بلند كرد.(269)

اى آفتاب من كه شدى غايب از نظر
آيا شب فراق تو را كى بود سحر
اى نور عالم و چشم و چراغ دل
بگشاى چشم رحمت و بر حال من نگر


226 نماز بر جنازه فاطمه زهرا(س )  

در بعضى از منابع آمده : (فاطمه (س ) از على (ع ) به خدا و رسولش ‍ پيمان گرفتكه جز ام سلمه و ام ايمن و فضه و حسنين ، و سلمان و عمار و مقداد و ابوذر و حذيفه كسىبر جناره اش حاضر نشود.)(270)
على (ع ) بر او نماز گزارد(271) و پنج تكبير گفت (272)... پندار برخى كهگمان مى بردند ابوبكر بر جنازه زهرا(س ) حاضر شد و بر او نماز گزارد(273)،درست نيست . او نه بر زهرا(س ) نماز گزارد و نه بر پيكررسول خدا(ص ) در حالى كه جنازه پيغمبر(ص ) سه روز روى زمين بود.(274)


227 آرام كردن بچه ها كنار قبر زهرا(س ) 

پس از شهادت حضرت زهرا(س ) و غسل و كفن حضرت ، سلمان ، ابوذر، مقداد، عمار، حسن (ع)، حسين (ع )، جنازه را برداشتند و به سمت قبرستان بقيع حركت كردند، در حين تشييععلى (ع ) مرتبا به بچه ها تذكر مى داد كه : حسنم آرام گريه كن ، حسينم آرام گريه كن، تمام مردم نفهمند كه جنازه زهرا(س ) را داريم تشييع مى كنيم . در اين هنگام على (ع ) ديداز انتهاى قبرستان بقيع صداى ناله اى مى آيد، به حسن (ع ) فرمود: حسن جان ، ببين اينچه كسى است كه ناله مى كند، ساكتش كن تا مردم مطلع نشوند.
امام حسن رفت و پس از مدتى برگشت و فرمودند: بابا، خواهرم زينب است كه از عقب جنازهمى آيد و گريه مى كند.
على (ع ) جنازه فاطمه زهرا(س ) را به بقيع آورد وداخل قبر نهاد.(275)


228 تكفين و تدفين زهرا(س ) 

(پس از وفات فاطمه ) چون شب شد، حضرت على (ع ) او راغسل داد و در جنازه گذاشت و امام حسن (ع ) را فرمود كه ابوذر را طلب كن . چون ابوذرحاضر شد، جنازه را برداشتند و به سوى بقيع بردند و بر آن نماز كردند.
چون حضرت امير(ع ) از نماز فارغ شد، دو ركعت نماز به جاى آورد و دست هاى خود را بهسوى آسمان بلند كرد و گفت : خداوندا! اين فاطمه دختر پيغمبر توست ، پس او را از ظلمتها به سوى نور بيرون ببر، و از شدت ها به سوى شادى سرور. پس زمين به قدر يكميل در يك ميل روشن شد.
چون خواستند ان حضرت را دفن كنند، از بقعه اى از بقعه هاى بقيع صدا آمد كه ، بهسوى من بياييد كه تربت او را از من برداشته اند. زمانى كه حضرت نگاه كرد، قبر كندهاى ديد، پس جنازه آن حضرت را در آن قبر گذاشتند.
حضرت اميرالمؤ منين (ع ) از كنار قبر ندا كرد: اى زمين ! امانت خود را كه دختررسول خداست به تو سپردم . پس از زمين صدايى آمد كه : يا على ! من مهربان ترم به اواز تو، برگرد و آزرده خاطر مباش .
چون حضرت خواست برگردد، قبر پر شد و با زمين هموار و صاف گرديد، و ديگرندانستند كه در كجاست تا روز قيامت .(276)


229 تدفين زهرا(س ) 

شيخ صدوق (ره ) مى گويد: زمانى كه على (ع ) جنازه زهرا(س ) را درون خاك نهاد، توانآن را نداشت كه خاك بر روى جنازه زهرا(س ) بريزد از قبر خارج شد، كنارى ايستاد و دوركعت نماز گزارد، سپس سرش را به سوى آسما بلند كرد و فرمودند: خدايا به منصبرى عطا كن تا بتوانم پيكر زهرا را تدفين كنم . سپس روى قبر را با خاك پوشاندپس از خاك سپارى بچه ها خود را روى قبر زهرا(س ) مى انداختند و مادر، مادر مى كردند.سلمان ، مقداد و ابوذر، امام حسن و حسين را آرام نمودند و على (ع ) زينب را دلدارى داد و بهسوى خانه برد(277)


230 مرثيه سرايى على (ع ) كنار قبر زهرا(س )  

اميرمؤ منان على (ع ) پس از به خاك سپردن زهرا(س ) مقدارى آب روى قبر ريختند و كنارقبر نشسته و آرام ، آرام گريه كردند.
قطرات اشك بر چهره مباركش روان شد، صورت را بر قبر زهرا(س ) گذاشت و شروعبه مرثيه سرايى كرد:

نفسى على زفراتها محبوسة
يا ليتها خرجت مع الزّفرات
لا خير بعدك فى الخيوة و انّما
ابكى مخافة آن تطول حياتى
از غم تو مرغ روح و نفس و جانم در قفسه سينه ام حبس و زندانى شده ، سينه اى كهصندوق اسرار و راز است ، اما گاهى از ضبط عاجز مى شود و دلش مى خواهد اگر شده باروح و جانش آنها را بيرون بريزد و جان به سر آيد.
فاطمه جان بعد از تو خيرى در اين دنيا نيست ، زندگى پس از تو برايم معنا ندارد و آنرا نمى خواهم ، اگر هم زندگى مى كردم چون تو بودى برايم زندگى پربار بود وبه عشق تو زنده بودم ، نه اينكه خيال كنى از مرگ فرارى ام و ترس دارم ، نه بر عكسگريه من براى اين است كه مى ترسم بعد از تو زندگى من طولانى شود.(278)

231 شكوه على (ع ) هنگام تدفين زهرا(س )  

على بن محمد هرمزانى ، از امام سجاد(ع ) و ايشان از پدر بزرگوارش امام حسين (ع ) روايتكند كه آن حضرت فرمود:
چون فاطمه (س ) دختر پيامبر (ص ) بيمار شد، به على (ع ) وصيت نمود كه امر او راكتمان ، و خبرش را پوشيده دارد، و كسى را از بيمارى حضرتش آگاه نسازد، و آن حضرتچنين كرد. و خود حضرت او را پرستارى مى كرد و اسماء بنت عميس (رحمهاالله ) پنهانىچنان كه فاطمه (س ) وصيت نموده بود، آن حضرت را كمك كار بود.
پس چون هنگام وفات آن حضرت فرا رسيد، به اميرالمؤ منين (ع ) وصيت كرد كه شخصاكار او را به دست گيرد، و او را شبانه به خاك سپارد، و قبرش را ناپيدا سازد (با زمينيكسان كند كه جايش معلوم نباشد). پس ‍ على (ع ) خود اين كار را عهده گرفته و حضرترا به خاك سپرد، و محل قبر او را ناپيدا ساخت . چون دست مبارك از خاك قبر بر فشانده ،اندوه و غم بر دلش هجوم آورد. پس سيلاب اشك بر گونه اش جارى ساخت ، و رو بهجانب قبر رسول خدا(ص ) گرداند و گفت :
(اى رسول خدا، از من بر تو سلام باد و سلام باد بر تو از جانب دخترت و حبيبه ات ونور ديده ات و زايرت و كسى كه در آرامگاه تو در ميان خاك خفته و آن كس كه خداوند زودرسيدن به تو را برايش برگزيده است .
يا رسول الله (ص )! صبرم در فراق دختر برگزيده ات كاسته شده ، و تاب و توانمدر فراق سرور زنان به سستى گراييده ، جز آنكه در تاءسى من به سنت تو، و دراندوهى كه با جدايى تو بر منت فرود آمد، جاى صبر و بردبارى (بر عزاى فاطمه )باقى است ، همانا من تو را در لحد آرامگاهت نهادم . پس از آنكه جان مقدست بر روى سينه امجارى گشت (هنگام جان دادن سرت به سينه من چسبيده بود) و تو را با دست خود به زيرخاك پنهان نمودم ، و خودم شخصا امورت را به عهده گرفتم . آرى ، در كتاب خدا آيه اىاست كه سبب مى شود مصيبت ها را با آغوش باز بپذيريم : (ما همه از آن خداييم و همه بهسوى او باز خواهيم گشت ).(279)
راستى كه امانت پس گرفته شد، گروگان دريافت گشت ، و زهرا خيلى سريع از دستمربوده شد. اى رسول خدا! اكنون ديگر چقدر اين آسمان نيلگون و زمين تيره در نظرم زشتجلوه مى كند! اما اندوهم هميشگى گشته ، و شبم به بيدارى كشيده ، اندوه هرگز از دلمرخت نبندد تا آنگاه كه خداوند همان سرايى را كه تو را در آن مقيم گشته اى برايمبرگزيند.
غصه اى دارم بس دلخراش ، و اندوهى دارم هيجان انگيز، چه زود ميان ما جدايى افتاد، من بهخدا شكوه مى برم .
و به زودى دختر تو از همدستى امتت عليه من ، و غصب حق خودش به تو گزارش مى دهد،پس احوال را از او جويا شو، كه بسى غم هاى سوزانى كه در سينه داشت و راهى براىپخش آن نمى يافت ، به زودى بازگو خواهد نمود، و البته خداوند داورى مى كند و اوبهترين داوران است .
اى رسول خدا! بر تو درود مى فرستم ، درود وداع كننده اى كه نه خشمگين است و نهدلتنگ ، بنابراين اگر باز گردم ، از روى ملالت و دلتنگى نيست ؛ و اگر بمانم ، ازروى بدگمانى به وعده اى كه خداوند به صبر پيشگان داده ، نباشد، و البته كه صبرمبارك تر و زيباتر است . و اگر بيم غلبه چيره شوندگان بر ما نبود (كه مرا سرزنشكنند يا قبر فاطمه را بشكافند) ماندن در نزد قبر تو را بر خود لازم مى نمودم و در كنارآن به اعتكاف به سر مى بردم و بر اين مصيبت بزرگ همچون مادر فرزند از دست داده مىناليدم . در برابر ديد خدا دخترت پنهانى به خاك سپرده گشته ، و حقش ‍ به زورستانده مى شود، و آشكارا از ارث خويش محروم مى گردد،حال آنكه هنوز از عهد تو ديرى نپاييده و ياد تو فراموش نشده است
پس اى رسول خدا، به سوى خداوند شكوه مى برم . و بهترين صبر صبر بر ماتم تواست ، و صلوات و رحمت و بركات خداوند بر تو و بر او (فاطمه ) باد)(280)


232 هفت قبر ديگر كنار قبر زهرا(س )  

در كتاب روضة الواعظين (فتال نيشابورى ) آمده : اواخر شب حضرت على (ع ) همراه حسن ،حسين ، عمار، مقداد، عقيل ، زبير، ابوذر، سلمان و بريده و چند نفر از خواص بنى هاشم ،جنازه زهرا(س ) را از خانه بيرون آوردند و بر آن نماز خواندند و در نيمه هاى شب آن رابه خاك سپردند، حضرت على (ع ) اطراف قبر حضرت زهرا(س ) هفت قبر ديگر ساخت تاقبر فاطمه (س ) شناخته نشود، در اين هنگام :
هاج به الحزن فارسل دموعه على خدّيه .
(غم و اندوه على (ع ) به هيجان در آمد، اشكهايش بر گونه هايش سرازير شد.).
آن گاه به قبر رسول خدا(ص ) رو كرده و گفت :
السّلام عليك يا رسول الله عنّى و عن ابنتك النّازلة فى جوارك و السّريعة اللّحاقبك ، قل يا رسول الله عن صفيّتك صبرى و رق عنها تجلدى ...
(سلام بر تو اى رسول خدا(ص ) از جانب من و دخترت كه هم اكنون در جوارت فرود آمدهو به سرعت به تو پيوسته است ، اى رسول خدا! از فراق دختر برگزيده و پاكت ،پيمانه صبرم لبريز شده و طاقتم از دست رفته است ... انّا لله و انا اليه راجعون.(281)


233 گريه كنار قبر فاطمه زهرا(س ) 

امام صادق (ع ) از پدران خود نقل كرد كه : پس از كه اميرمؤ منان (ع ) فاطمه را در ميانقبر نهاد و قبر را پوشانيد، مقدارى آب بر روى قبر پاشيد سپس ‍ در كنار، گريان ونالان نشست ، تا اين كه عمويش عباس آمد و دست على (ع ) را گرفت و او را به خانه اشبرد.(282)


234- بيان مظلوميت از زبان فاطمه (س ) 

على (ع ) همه اين رنج ها را براى خدا تحمل مى كرد و به نخلستان مى رفت و ناله مى كردتا دشمن از آه و سوز او با خبر و بر اسلام جرى تر نشود و شنيديد كه زمانى بر سرچاه مى رفت و در آنجا درد دل مى كرد.
آن روز كه فاطمه (س ) از دنيا رفت و امام به دفنش پرداخت همه اسرادل را در يك جمله كوتاه ، خطاب به پيامبر (ص ) فرمود: و ستنبئك بتظافر امتك علىهضمها(283) اى رسول خدا (ص ) دخترت فاطمه (س ) به تو خبر خواهد داد كه امت توبر خرد و نابود كردن او چگونه همدست شده اند، فاحفها السؤال و استخبرها الحال . از او در اين مورد سؤ ال كن و از او در اين زمينه خبر بگير.
فاطمه (س ) پس از وفات پيامبر در مورد رنج هاى على (ع ) در خطبه اى فرموده بود: اواين رنج ها را براى خدا مى كشيد و در آن خشنودى خدا و پيامبر را جستجو مىكرد.(284)


235 مرثيه على (ع ) بر زهرا (س ) 

چون امام على (ع ) همسرش زهرا(س ) را در دل شب دفن كرد، بر لب قبر ايستاد و اشعارىرا انشاد كرد كه ترجمه آن چنين است :
1 در هر اجتماعى ، سرانجام هر دوستى جدايى خواهد بود.
2 از دست دادن فاطمه زهرا(س ) بعد پيامبر، دليلى است كه دوستى دايمى نخواهد شد.
و باز نقل شده كه بعد از وفات زهرا(س ) على (ع ) اين اشعار را انشاد كرد:
1 نفسم با ناله هايش حبس شده اى كاش نفسم با ناله ها خارج مى شد!
2 بعد از زهرا(س ) خيرى در زندگانى دنيا نيست . گريه ام براى اين است كه زندگىدنيا طول بكشد.(285)


236 جلوگيرى از نبش قبر فاطمه (س ) 

روايت شده : شبى كه جنازه فاطمه (س ) را دفن كردند، در قبرستان بقيع صورتچهل قبر تازه احداث كردند.
هنگامى كه مسلمانان از وفات فاطمه (س ) آگاه شدند، به قبرستان بقيع رفتند در آنجاچهل قبر تازه يافتند و قبر فاطمه (س ) را پيدا نكردند صداى ضجه و گريه از آنهابرخواست ، همديگر را سرزنش مى كردند و مى گفتند: پيامبر شما جز يك دختر در ميانشما نگذاشت ، ولى او از دنيا رفت و به خاك سپرده شد و در مراسم نماز و دفن او حاضرنشديد و قبر او نمى شناسيد.
سران قوم گفتند: برويد عده اى از زنان با ايمان را بياوريد تا اين قبرها را نبش كنند،تا جنازه فاطمه (س ) را پيدا كنيد و بر او نماز بخوانيم و قبرش ‍ را زيارت كنيم .
على (ع ) از اين تصميم باخبر شد، خشمگين از خانه بيرون آمد آنچنان خشمگين بود كهچشمهايش سرخ شده بود و رگهاى گردنش پر از خون ؛ و قباى زردى كه هنگامناگواريها مى پوشيد، و بر شمشير ذوالفقارش تكيه نموده بود تا به قبرستان بقيعآمد و مردم را از نبش قبرها ترسانيد.
مردم گفتند: اين على بن ابى طالب است كه مى آيد، در حالى كه سوگند ياد كرده اگريك سنگ از اين قبرها جا به جا شود، تمام شما را خواهد كشت .
در اين هنگام ، عمر با جمعى از اصحاب خود با على (ع ) ملاقات كردند. عمر گفت :
اى ابوالحسن ! اين چه كار است كه انجام داده اى ، سوگند به خدا قطعا قبر زهرا(س ) رانبش مى كنيم ، و بر او نماز مى خوانيم .
حضرت على (ع ) دست بر دامن او زد و آن را پيچيد و به زمين كشيد، عمر به زمين افتاد،على (ع ) فرمود: اى پسر سوداى حبشيه ! من از حق خود گذشتم از بيم آن كه مردم از دينخارج نشوند، اما در مورد نبش قبر فاطمه (س )، سوگند به خدايى كه جانم در اختياراوست ، اگر چنين كارى كنيد زمين را از خون شما سيراب مى كنم . چنين نكنيد تا جان سالمىاز ميان به در بريد.
ابوبكر به حضور على (ع ) آمد و عرض كرد: تو را به حقرسول خدا(ص ) و به حق آن كسى كه بالاى عرش است (يعنى خدا)، سوگند مى دهم عمر رارها كن ، ما چيزى را كه شما نپسنديد انجام نمى دهيم .
آن گاه على (ع ) عمر را رها كرد، و مردم متفرق شدند و از فكر نبش قبر منصرفگرديدند.(286)


بخش پنجم : گريه على (ع ) بعد از شهادت فاطمه زهرا(س ) 

237 ديدى على (ع ) تنها ماند 

ابن عباس مى گويد: على (ع ) فرمود: بيا امشب با هم كنار قبر زهرا برويم .
پاسى از شب گذشته بود كه ابن عباس به در خانه على (ع ) آمد و هر دو آرام آرام بهسوى بقيع رفتند. هنگامى كه كنار قبر زهرا رسيديم على خود را روى قبر انداخت و شروعبه مرثيه سرايى كرد و فرمود: خانم ، اى ياور على ، اى جان على ، چرا مرا تنهاگذاشتى ، هستى من تو بودى ، پس از گفتن اين سخنان ، امام كنار قبر زهرا(س ) خوابشبرد. پس از لحظه اى از خواب برخاست و فرمود: ابن عباس برويم خانه .
گفتم : آقا، هميشه تا اذان صبح مى ماندى و مى فرمودى اى كاش شب طولانى تر مى شد،حال چرا برگردى ؟
امام فرمود: در خواب بودم كه خانمم زهرا با حالت نگرانى آمد و فرمود: على جان ، تودر كنار من خوابيده اى ، سرى به خانه بزن كه حسنين بهانه مادر را گرفتند.
ابن عباس مى گويد: وقتى كه وارد شدم ديدم على (ع ) در حجره نشسته ، حسنين روىزانوى على اند، بابا گريه مى كند، زينب اشك پدر را پاك مى كند.


238 غربت فرزندان زهرا(س ) 

پس از رحلت حضرت زهرا(س )، اميرمؤ منان شب ها سفره اى را در خانه پهن كرده و هر چهدر خانه بود را بر سر سفره مى گذاشت ، سپس امام حسن و حسين و حضرت زينب را صدامى زد، بچه ها دور سفره مى نشستند، اما وقتى كه جاى خالى مادر را مى ديدند، شروع بهگريه مى كردند على (ع ) هر كارى مى كرد تا بچه ها را آرام كند نمى توانست تا اينكه خود حضرت نيز به گريه مى افتادند. سر را بر ديوار گذاشته و مى گريستند.
گاهى اوقات كه اميرمؤ منان موفق به آرام كردن بچه ها نمى شد، شبانه و با سر و پاىبرهنه بر سر خاك زهرا(س ) مى رفت و مى فرمود: زهرا جان برخيز و بچه هايت را آرامكن .


239 اشك على (ع ) به علت پاداش دادن به قنفذ 

ابان گفت : سليم گفت : با على (ع ) ملاقات كردم و از اين كار عمر كه از قنفذ مالياتنمى گيرد از او پرسيدم . فرمود: آيا مى دانى چرا از قنفذ دست برداشت و چيزى از وىغرامت نگرفت ؟
گفتم : نه .
فرمود: زيرا او بود وقت فاطمه (س ) آمد تا بين من و آنان قرار گيرد، با تازيانه اشاو را زد، چنانكه وقتى فاطمه (س ) از دنيا رفت ، جاى تازيانه همچون بازوبند روىبازويش مانده بود.(287)
ابان گفت : سليم گفت : در حلقه اى در مسجدرسول خدا(ص ) حاضر شدم كه جز سلمان ، ابوذر، مقداد، محمد بن ابى بكر، عمر بنابى سلمه ، قيس ‍ بن سعد بن عباده ، همه از بنى هاشم بودند. عباس به على (ع ) گفت :به نظر شما، چرا عمر، قنفذ را مانند ديگر كارمندانش وادار به پرداخت غرامت نكرد؟
على (ع ) نگاهى به اطراف انداخت . چشمانش پر از اشك شد، سپس ‍ فرمود: اين پاداشضربه تازيانه اى بود كه به فاطمه (س ) از دنيا رفت ، اثر اين ضربه همچونبازوبندى روى بازو او بود...


240 ناله على (ع ) بر قبر زهرا(س ) 

چون فاطمه (س ) وفات كرد على (ع ) هر روز قبرش را زيارت مى كرد، روزى آمد و خودرا بر قبر انداخت و اين دو شعر را انشاد فرمود:
1 بر قبرها گذشتم و به قبر دوست سلام كردم جوابم نداد.
2 اى قبر؛ چرا جواب فرياد كننده را نمى دهى ؟ مگر پس از من از دوستى دوستانملول شده اى ؟ پس گوينده اى كه صدايش شنيده مى شد و خودش ‍ ديده نمى شد اين اشعاررا در جواب گفت :
1 دوست گفت : چگونه مى توانم جواب شما را بدهم ، در حالتى كه من در گرو سنگ وخاكم ؟!
2 خاك زيبايى هاى مرا خورد كه شما را از ياد بردم ، و از خاندان و همزادانم دور افتادم .
3 پس سلام من بر شما باد (براى هميشه شما را وداع مى كنم ) رشته دوستى ميان من وشما گسسته شد.(288)


241 قصد عمر براى نبش قبر حضرت زهرا(س ) و عكس العمل اميرالمؤ منين (ع )

عمر پس از اينكه از تدفين شبانه زهرا(س ) مطلع شد، گفت به خدا قسم اى بنى هاشم ،شما حسد قديمى تان را نسبت به ما هرگز ترك نمى كنيد. اين كينه هايى كه در سينههاى شماست هرگز از بين نمى رود. به خدا قسم قصد كرده ام قبر زهرا را نبش كنم و براو نماز بخوانم !
اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: به خدا قسم اى پسر صهاك ، اگر چنين قصدى نمايى دستت رابه سويت بر مى گردانم ، به خدا قسم اگر شمشيرم را بيرون كشم آن را غلاف نخواهمكرد مگر با گرفتن جان تو! (اگر مى توانى ) قصدت را عملى كن . در اين جا عمر شكستخورد و سكوت كرد و دانست كه على (ع ) هر گاه قسم ياد كند آن را عملى مى كند.
سپس على (ع ) فرمود: اى عمر، تو همان كسى نيستى كه پيامبر(ص ) قصد كشتن تو رانمود و سراغ من فرستاد من در حالى كه شمشير به كمر بسته بودم آمدم و به سويت حملهكردم تا تو را بكشم ، ولى خداود عزوجل آيهنازل كرد كه (فلا تعجل عليهم انما نعد لهم عدا) يعنى : (نسبت به آنان عجله مكن كهبرايشان آماده كرده ايم ).
لذا ابوبكر و عمر و مردم برگشتند.(289)


بخش ششم : مصائب شهادت فاطمه زهرا(س ) 

242 مصايب در صحيفه اى نوشته شده بود 

سليم از ابن عباس نقل مى كند: در ذى غار بر على (ع ) وارد شدم . صحيفه اى برايمبيرون آورد و گفت : پسر عباس ! اين صحيفه اى است كهرسول خدا(ص ) بر من املا فرمود و من ، به خط خودم نوشتم .
گفتم : يا اميرالمؤ منين (ع )! آن را برايم بخوان .
على (ع ) آن را برايم خواند. همه حوادث پس ازرسول خدا(ص ) تا شهادت حسين (ع )، و اين كه چگونه كشته مى شود، چه كسى او را مىكشد و چه كسانى با او به شهادت مى رسند، همه و همه در آن آمده بود. على (ع ) سختگريست و مرا به گريه انداخت . از جلمه مطالبى كه خواند. اين بود: چگونه فاطمه (س) به شهادت مى رسد، و چگونه حسن (ع ) شهيد مى شود، و چگونه امت با او مكر مىورزد...(290)
روايت شده كه على (ع ) به هنگام دفن زهرا(س ) خطاب بهرسول خدا(ص ) گفت :
(. دخترت به تو خبر خواهد داد كه چگونه امتت جمع شدند، و بر او ستم ورزيدند. از اوبپرس چنان كه شايد و خبرگير از آنچه بايد، چه اندوه هايى كه در سينه اش نهفته است، و او راهى براى بيان آن نيافته است ...)


243 محبت ام البنين به فرزندان زهرا(س ) 

وقتى ام البنين به خانه على (ع ) آمد فرزندانرسول خدا از عطوفت و مهربانى و معرفت و كمال آن بانو گويا مادر خود را مى ديدند ورنج فقدان مادر را كمتر احساس مى كردند، تاريخ جز اين بانوى پاك را ياد ندارد كهفرزندان هووى خود را بر فرزندان خودش مقدم بدارد. ام البنين محبت به فرزندانفاطمه (ع ) را براى خود فريضه دينى مى شمرد و با درك عظمت شان به خدمت آنهابراى هميشه دريغ نداشت و به آيه كريمه قرآنعمل مى نمود.(291)
ام البنين در خانه مولا آمد، حسنين (ع ) هر دو مريض و در بستر افتاده بودند. اما عروستازه ابوطالب (ع ) به محض آن كه وارد خانه شد، خود را به بالين آن دو عزيزرسانيد و همچون مادرى مهربان به دل جويى و پرستارى آنان پرداخت (292) چنانكهگفته شد آن بانوى با وفا به مولا پيشنهاد داد كه به جاى فاطمه كه اسم اصلى اوبود، ايشان را ام البنين صدا بزنند، تا اين كه حسنين از ذكر نام اصلى كه فاطمه باشدبه ياد مادرشان فاطمه زهرا(س ) نيافتاده و در نتيجه خاطرات گذشته به ذهن مباركشاننيايد تا رنج بى مادرى آنها را آزار ندهد.(293)


244- شكيبايى و صبر على (ع ) بر شهادت زهرا(س ) 

شهادت جانگداز حضرت زهرا(س ) و حوادث تلخ و شرايط سخت بعد از رحلترسول خدا(ص )، براى على (ع ) بسيار جانفرسا و دشوار بود. هيچ چيزى نمى توانستاميرمؤ منان على (ع ) را در برابر آن حفظ كند جز صبر و استقامت . او در پرتو صبر واستقامت به زندگى خود ادامه داد و فرمود:
فرايت ان الصبر على هاتا احجى ، فصبرت و فى العين قذى و فى الحلق شجا
سرانجام ديدم صبر و شكيبايى به عقل و خرد نزديكتر است از آن رو صبر كردم با اينكه(بر اثر فشار حوادث تلخ ) همچون كسى بودم كه خاشاك چشمش را پر كرده و استخوان ،راه گلويش را گرفته است .(294)
نيز فرمود:
و صبرت من كظم الغيظ على امر من العلقم ، و الم للقلب من و خز الشفار:
و با فرو خوردن خشم ، رد امرى كه از خنظل تلخ ‌تر و از تيزى دم شمشير براى قلبدردناك تر بود، صبر نمودم .(295)


فصل پنجم شهادت على (ع ) 

بخش اول خبر دادن پيامبر از شهادت على (ع ) 

245 شهادت سيد اوصيا در سيد ماه ها 

رسول خدا(ص ) فرمود: سيد اوصياة در سيد ماه ها شهيد مى شود.
پرسيدم : يا رسول الله ! سيد اوصياء كيست و سيد ماه ها كدام است ؟
فرمود: سيد ماه ها ماه رمضان و سيد اوصياء تويى يا على .(296)


246 گريه پيامبر بر ضربت بر فرق على (ع ) 

على بن ابيطالب فرمود: در زمان وفات پيامبر هنگامى كه من و فاطمه و حسن و حسين نزدرسول خدا(ص ) بوديم آن حضرت به ما رو كرد و گريست .
من گفتم : چرا گريه كنيد يا رسول الله ؟
فرمود: مى گريم براى آن چه با شما مى شود.
گفتم : آن چه باشد يا رسول الله ؟
فرمود: گريه كنم از ضربتى كه بر فرق تو زنند و از سيلى كه بر صورت فاطمهزنند و از نيزه اى كه بر ران حسن زنند و زهرى كه به او نوشانند و ازقتل حسين (ع ) فرمود: همه اهل بيت گريستند، يارسول الله خدا ما را نيافريده جز براى بلا.
فرموده : مژده گير اى على كه خداى عزوجل با من عهد كرده كه دوستت ندارد جز مؤ من ودشمنت ندارد جز منافق .(297)


247- خبر مظلوميت على (ع ) در معراج  

زمانى كه نبى اكرم (ص ) را به آسمان عروج كرد به حضرتش عرض شد: خداوندتبارك و تعالى مى خواهد شما را در سه چيز آزمايش كند تا صبر شما را ببيند.
حضرت عرض كرد: پروردگارا من تسليم امر تو هستم ، من توان صبر را ندارم مگر بهكمك تو، آن سه چيز است كدامند؟
به حضرتش گفته شد: اول آنها جوع و گرسنگى و ضيق بر خودت و بر اهلت .
حضرت عرض كرد: پروردگارا آن را پذيرفته و راضى شده و تسليم بوده و از توتوفيق صبر مى خواهم .
و اما دوم : آنكه تو را دروغگو مى پندارند و ترس زيادى بر تو چيره مى شود و جنگ باكافران مال و نفس خويش را بذل كرده و بر اذيت و آزادى كه از ناحيه ايشان واهل نفاق به تو مى رسد صبر كرده و درد و جراحاتى كه در جنگ بر تو وارد مى شود راتحمل كنى .
حضرت عرض كرد: پروردگارا آن را پذيرفته و راضى شده و تسليم بوده و از توتوفيق و صبر مى خواهم .
و اما سوم : عبارت است از آن چه بعد از تو بهاهل بيتت مى رسد و آن قتل و كشته شدن آنها است .اول برادرت على (ع ): از ناحيه امتت ، فحش و سخنان زشت و سرزنش و حرمان از حق و انكارو ظلم به او متوجه شده و در آخر او را خواهند كشت .
عرض كرد: پروردگارا آن را پذيرفته و راضى شده و تسليم تو بوده و از توتوفيق و صبر مى خواهم .(298)


248 گريه پيامبر(ص ) بر مظلوميت على (ع ) 

از پيغمبر (ص ) در حديث طويلى نقل شده كه : به على (ع ) فرموده : از آن كينه هايى كهاز تو در سينه عده اى است و آنها آن را اظهار نمى كنند، مگر بعد از مرگ من ، بر حذرباش ، آنان را خدا و همه لعنت كنندگان لعنت مى كنند، سپس گريه كرد، پرسيدند: يارسول الله (ص ) اين گريه براى چيست ؟ فرمود:جبرييل به من خبر داد كه پس از من در حق على (ع ) ستم مى كنند، و حقش را نمى دهند، و بااو مى جنگند، و فرزندانش را مى كشند، و با آنها ظلم مى كنند.


249 خبر از هتك حرمت  

پيامبر خدا (ص ) هنگام وصيت كردن موارد وصيت را يكى به على (ع ) مى گفت و از او مىخواست تا عمل به وصيت را - با همه سختى كه در پى دارد- بپذيرد. و افراد كه اينكشاهدانى از الهى بر اقرار و پذيرش تو گواهند؛ مبادا در انجام آن سستى ورزى .
وصى گرامى كه سراپا گوش بود، در پايان هر بند، اطاعت و آمادگى خود را اعلام مىنمود. تا آن كه شمار وصايا به فرازى رسيد كه شنيدن آن ، بند از بند على (ع ) جداكرد و آن جلوه عظمت و ناموس الهى را به لرزه در آورد و نقش بر زمين كرد. اين بخش را ازخود على مى شنويم :
... قسم به آن كه دانه را شكافت و به جانداران حيات بخشيد، گفتارجبرييل را شنيدم كه به حبيب خدا چنين مى گفت :
(اى محمد، به على بگو كه حرمتت ، كه حرمت خدا ورسول است ، هتك خواهد شد و محاسنت با خون سرت خضاب خواهد شد).
از شنيدن اين سخن ، فريادى كشيدم و بيهوش بر زمين افتادم پس (از آن كه به هوش آمدم) گفتم : يا رسول الله اين وصيت را هم مى پذيرم . و بر تلخى هاى آن صبر مى كنماگر چه حرمتم هتك شود و سنت هاى الهى ترك شود و كتاب خدا پاره پاره گردد و اركانكعبه از هم فرو پاشد و محاسنم از خون سرم رنگين شود. در برابر همه اين ها شكيباخواهم بود و به حساب خدا خواهم گذاشت و از او اميد اجر و پاداش دارم و تا پيوستن بهشما، در انجام دادن آن تلاش خواهم كرد.(299)


250- وعده پيامبر به على (ع ) 

از فضالة بن ابى فضاله انصارى روايت است (ابو فضاله پدر فضاله ازاهل بدر بود و در ركاب اميرالمؤ منين (ع ) در صفين شهيد شد) كه اميرالمؤ منين (ع ) دركوفه مريض شد، و من با پدرم به عبادت آن حضرت رفتيم .
پدرم به آن حضرت گفت : علت توقف شما در كوفه در بين عرب هاى جهينه چيست ؟ بهسوى مدينه رهسپار شو، اگر اجلت در رسيد، اصحاب تو متصدى و مباشر تكفين وتغسيل تو مى گردند و بر تو نماز مى خوانند.
حضرت فرمود: رسول خدا(ص ) با من عهد و ميثاق بسته كه از دنيا نروم مگر آن كه اين جااز دنيا نروم مگر آن كه اين جا از خون اين جا خضاب گردد(يعنى محاسنش از خون سرش ).(300)


251- بشارت بر شهادت  

جنگ احد، يكى از صحنه هاى بزرگ رويايى حق وباطل بود. سپاه اسلام برابر سپاه كفر مى جنگيدند. جنگ پايان يافت . پيامبر (ص ) وعلى (ع ) هر دو مجروح شدند. افرادى از برجستگان ، مانند: حمزه سيد شهيدان به شهادترسيدند. على (ع ) غرق در خون ، قهرمانى و جانبازى را به آخرين درجه اش رسانيد وسپرى به بلنداى كوههاى سر به فلك كشيده براى پيامبر(ص ) و اسلام بود. در عينحال وقتى كه پيكرهاى شهيدانى همچون : حمزه ، مصعب ، حنظله و... را ديد، شوق شهادت اورا رنج داد. هيجان زده و دگرگون شد كه چرا به مقام شهادتنايل نشده است ؟
پيامبر(ص ) اين شور ملكوتى را در چهره على (ع ) مشاهده كرد و به على (ع ) فرمود:
ابشر فان الشهادة من ورائك .
به تو بشارت باد كه سرانجام شهيد شوى .
مدت ها از اين ماجرا گذشت و يك روز على (ع ) همين بشارت را به پيامبر(ص ) يادآورىكرد، پيامبر(ص ) فرمود:
ان ذالك لكذالك فكيف صبرك اذا:
آرى ، قطعا چنين خواهد شد، ولى بگو بدانم در اين هنگام صبر و مقاومت تو چگونه است ؟!
على (ع ) كه به مقام رضا، يعنى به درجه بالاتر از صبر رسيده بود در پاسخ بهسؤ ال پيامبر(ص ) عرض كرد:
ليس هذا من مواطن الصبر، ولكن من مواطن البشرى .
چنين موردى از موارد صبر نيست ، بلكه از موارد بشارت (و خشنودى ) است . (يعنى اينجاجاى تبريك است نه تسليت .) (301)


252- پيامبر به على مژده شهادت مى دهد 

محمد بن عمر بن على از پدرش از جدش (اميرالمؤ منين ) عليه السلام روايت كرده كه آنحضرت فرمود: چون آيه اذا جاء نصر الله و الفتح (آن گاه كه يارى خدا و فتح فرارسد...) بر پيامبر (ص ) نازل شد به من فرمود: اى على به تحقيق نصر خداوند وفتح فرا رسيده ، پس هرگاه كه ديدى مردم دسته دسته در دين خدا وارد مى شوند (و بهآيين خداوندى مى گرايند) پس به حمد پروردگارت تسبيح كن و از او آموزش بخواه كهخداوند پذيرنده توبه است .
اى على ، خداوند جهاد را در فتنه اى كه پس از من رخ مى دهد بر مؤ منين واجب نموده چنان كهجهاد با مشركين را در ركاب من بر آنان واجب ساخته بود.
عرض كردم : اى رسول خدا، آن فتنه اى كه خداوند جهاد درباره آن را بر ما واجب نمودهكدام است ؟
فرمود: فتنه گروهى كه شهادت به لا اله الا الله و اينكه منرسول خدا هستم مى دهند با اين حال مخالف سنت من و طعنه زننده در دين من هستند.
عرض كردم : اى رسول خدا چرا بايد با آنان بجنگيم ، در حالى كه شهادت به لا اله الاالله و رسالت الهى شما مى دهند؟
فرمود: به جهت پديد آوردن مسايل بى سابقه و بدعت گزارى در دين ، و جدا شدنشان ازفرمان من ، و حلال شمردن ريختن خون عترت من .
عرض كردم : اى رسول خدا، شما شهادت را به من مژده فرموده بودى ، از خدا بخواه كهدر اين باره براى من شتاب كند.
فرمود: آرى ، به تو مژده شهادت داده بودم ، پس چگونه خواهى بود آن زمان كه محاسنتاز خون سرت رنگين شود؟ و با دست اشاره به سر و ريش من نمود.
عرض كردم : اى رسول خدا، حال كه چنين مژده اى به من دادى ، (302) ديگر جاى صبرنيست بلكه جاى مژدگانى و سپاس است .
فرمود: آرى ، پس خود را براى جنگ و درگيرى آماده ساز، كه تو با امت من جنگ خواهىنمود.
عرض كردم : اى رسول خدا راه پيروزى (بر آنان ) را به من بنما.
فرمود: چون گروهى را ديدى كه از هدايت به سوى گمراهى رو كرده اند، پس با آنانبه جنگ بر خيز (كه پيروزى از آن توست )، زيرا كه هدايت از جانب خدا، و گمراهى ازسوى شيطان است .
اى على ، همانا هدايت ، پيروى فرمان خداست نه پيروى از هواى نفس و دلخواه خود، وگويا با گروهى رو به رو هستى كه قرآن راتاءويل و توجيه نموده ، و به شبهات (و مسايلقابل توجيه و چند پهلو) چنگ زده ، و شراب را به نام آب انگور، و كم فروشى را با(اداى ) زكات ، (303) و رشوه را به نام هديه و پيش كشحلال مى شمرند.
عرض كردم : اى رسول خدا، اين مردم چگونه اند؟ آيا مرتد و برگشتگان از دين اند يااهل فتنه و آزمايش ؟
فرمود: آنان اهل فتنه اند، متحير و سرگردان در آن گردش مى كنند تاعدل گريبانگيرشان شود.
عرض كردم : اى رسول خدا، عدل از جانب ما يا از سوى غير ما؟
فرمود: بلكه از جانب ما، خداوند (دين را) به دست ما گشوده ، و به دست ما پايان بخشد،و به واسطه ما خداوند ميان دل ها پس از شك آورى مهر و دوستى انداخت ، و به واسطه مانيز ميان دل ها پس از فتنه مهر و دوستى اندازد.
عرض كردم : سپاس خدا را بدان چه كه از فضل خويش به ما ارزانى داشته است.(304)


253 خبر از رنگين شدن محاسن از خون سر 

پيش از آن كه حضرت اميرالمؤ منين (ع ) در غزوه خندق عمرو بن عبدود را بكشد، او ضربتىبر سر آن حضرت زد كه سر مباركش شكافته شد، على (ع ) آن ملعون را به جهنمفرستاد، به خدمت حضرت رسالت (ص ) مراجعت نمود، آن حضرت به دست مبارك آن جراحترا بست و به دهان معجز نشان خود بر آن جراحت دميد، در همان لحظه بهبود يافت ، پسفرمود: من كجا خواهم بود هنگامى كه ريش تو را به خون سرت رنگين مىكنند.(305)


254 خبر شهادت امام در ماه رمضان  

عصر پيامبر (ص ) بود، چند روز به ماه مبارك رمضان مانده بود، پيامبر (ص ) مسلمانان رابه مسجد دعوت كرد، و در حضور مردم در عظمت و شاءن ماه رمضان سخنرانى نمود، از جملهفرمود: (شيطان ها در اين ماه ، در بند زنجيرها هستند، از درگاه خداوند بخواهيد كه آنهارا بر شما مسلط نكند.)
اميرمؤ منان على (ع ) از ميان جمعيت بر خاست و عرض كرد: (اىرسول خدا در اين ماه ، بهترين اعمال چيست ؟)
پيامبر(ص ) در پاسخ فرمود:
يا ابا الحسن افضل الاعمال فى هذا الشهر، الورع عن محارم اللهعزوجل
(اى ابوالحسن ! بهترين اعمال در اين ماه ، پرهيز از محرمات خدا است .)
سپس آن حضرت گريه كرد.
على (ع ) عرض كرد: (اى رسول خدا چرا گريه مى كنى ؟)
پيامبر (ص ) فرمود: (گريه ام به خاطر حادثه ناگوارى است كه در همين ماه بر تووارد مى شود، گويا مى بينم كه تو در نماز هستى ، و شخصى كه شقى ترين فرد ازگذشتگان و آيندگان است ، و همپايه كشنده ناقه حضرت صالح (ع ) مى باشد(306)با ضربت خود بر فرق تو مى زند، و محاسنت را با خون سرت رنگين مى كند).
على (ع ) عرض كرد: يا رسول الله و ذلك فى سلامة من دينى (اىرسول خدا! آيا اين حادثه هنگام سلامت دينم رخ مى دهد!).
پيامبر فرمود: فى سلامة فى دينك (آرى هنگامى كه از نظر دينى ، از هر گونهانحراف ، سالم هستى ، اين حادثه رخ مى دهد)
آن گاه پيامبر (ص ) در حضور جمعيت فرمود: (اى على ! كسى كه تو را بكشد، مرا كشتهاست ، و كسى كه با تو دشمنى كند با من دشمنى نموده است ، كسى كه به تو دشمنىكند با من دشمنى نموده است ، كسى كه به تو ناسزا بگويد به من ناسزا گفته است ،زيرا تو همچون جان من هستى ، روح تو روح من است ، و سرشت تو سرشت من است ، خداوندمتعال من و تو را آفريد و برگزيد، و مرا براى نبوت ، و تو را براى امامت ، انتخابكرد، كسى كه امامت ، انتخاب كرد، كسى كه امامت تو را انكار كند، نبوت مرا انكار نمودهاست ، اى على ! تو وصى من ، و پدر فرزندانم ، و شوهر دخترم ، و جانشين من در ميان امتم، هنگام زندگى من و بعد از رحلت من مى باشى ، فرمان تو فرمان من ، و نهى تو نهى مناست ، سوگند به خداوندى كه مرا به نبوت مبعوث كرد، و مرا به عنوان بهترين خلق خدابرگزيد، تو حجت خدا بر خلقش هستى ، و امين اسرار او، و خليفه او بر بندگانش مىباشى ).(307)


next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation