بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عرفان اسلامی جلد 4, استاد حسین انصاریان   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     01 - قالَ الصَّادِقُ
     02 - عرفان اسلامى / ج3
     03 - لباس در قرآن
     04 - لباس در روايات
     05 - لباس زنان
     06 - بدترين لباس
     07 - ستر عيب و كشف سر
     08 - باب هشتم
     09 - در آداب مسواك كردن
     10 - خشوع
     11 - در بيان مبرز
     12 - در بيان لباس
     13 - بهداشت روان
     14 - غسل معنوى
     15 - باب يازدهم
     16 - در راه خدمت به خلق
     17 - باب دوازدهم
     18 - پاكان و صديقان
     19 - كمالات على
     20 - رحمت و فضل الهى
     21 - علم حق
     22 - شقاوت ابدى
     FEHREST - عرفان اسلامي جلد چهارم
 

 

 
 

بهداشت روان

به اندازه اى كه به سلامت جسم اهميت مى دهيم ، بيش از آن بايد به سلامت روح و روان اهميت دهيم .

جسم و جان به هم پيوسته است و در يكديگر مؤثرند ، آن كه درد روحى دارد بالطبع اين درد در جسمش اثر خواهد گذاشت .

بعضى از دانشمندان بروز بسيارى از امراض را علت روحى مى دانند ، و اين مسئله به تجربه ثابت شده است .

غم و غصه و بار بدبينى و نارضايتى از زندگى ، خيالات واهى و ماليخوليائى ، زيان خيز و موجب بيمارى است ، مخصوصاً اگر سن غصه دار از چهل سال بيشتر باشد ، همانطور كه آيات و روايات مى گويند در زندگى صابر و ثابت قدم و با حوصله و با حلم باشيد ، و در هيچ برنامه اى بردبارى را از دست ندهيد ، نگذاريد اندوه و غم و تندخوئى بر شما حاكم شود .

در مجالس لهو و لعب و شهوت انگيز وارد نشويد ، از معاشرت با مردمى كه شما را به گناه آلوده مى كنند بپرهيزيد .

از خدا غافلان نمانيد ، قرآن و روايات و سرگذشت انبياء و امامان و چهره هاىپاك تاريخ را زياد مطالعه كنيد .

اتصال روح را با حضرت دوست حفظ كنيد ، و از ياد جناب او غافل نمانيد ، غفلت از حق موجب پريشانى و اضطراب روح و دل است ، و اين اضطراب مايه بسيارى از امراض است .

اصول بهداشت روان ، نيز مانند جسم بر ده اصل استوار است ، كه توضيح آن ده اصل در شرح روايات كتاب شريف«مصباح الشريعه»مندرج است ، و هريك در اين فصل به طور جداگانه شرح لازم ندارد ، اصول ده گانه بهداشت روان عبارت است از :

1ـ ايمان به حق و روز قيامت .

2ـ صبر و شكيبائى در برابر حوادث .

3ـ دورى از ترس و خوف .

4ـ حذر از تمام رذائل اخلاقى .

5ـ خو كردن به خوشبينى .

6ـ محبت ورزيدن و كمك به خلق خدا .

7ـ پرورش اراده و عزم .

8ـ بطور دائم فعاليت سودمند كردن .

9ـ خويشتن شناسى و مراقبه و محاسبه .

10ـ پيوسته به ياد مرگ بودن .

مردان حق هميشه از سلامت روح و جان برخوردار بودند ، و از پرتو سلامت روح داراى توانائى جسمى بودند ، و از بركت اين دو سلامت در تمام شئون حيات به بهترين صورت به بندگى حضرت حق مشغول بوده و وجودشان براى شمع هدايت و چراغ راه بود .

مردان خدا پرده پندار دريدند  ***  يعنى همه جا غير خدا هيچ نديدند
هر دست كه دادند همان دست گرفتند  ***  هر نكته كه گفتند همان نكته شنيدند
يك فرقه بعشرت در كاشانه گشودند  ***  يك زمره بحسرت سر انگشت گزيدند
فرياد كه در رهگذر آدم خاكى  ***  پس دانه فشاندند و بسى دام تنيدند
همت طلب از باطن مردان سحرخيز  ***  زيرا كه يكى را ز دو عالم طلبيدند
زنهار مزن دست به دامان گروهى  ***  كز حق ببريدند و بباطل گرويدند
چون خلق درآيند به بازار حقيقت  ***  ترسم نفروشند متاعى كه خريدند

طهارت را در اسلام شرح بسيار مفصل است ، در اين زمينه فقيهان بزرگ اسلامى كتابهاى پر ارزشى نوشته اند ، مراجعه به آن كتب انسان را به اين نتيجه مى رساند ، كه در تمام ادوار تاريخى مكتبى به اندازه اسلام بر طهارت و بهداشت در دو ناحيه جسم و جان اصرار نورزيده در اين نوشتار ، چون بيشتر بر جنبه معنويت مسائل تكيه شده از توضيح مفصل مسئله طهارت چشم پوشيده ، و به معنويت مسئله لازم است توجه شود .

تيمم معنوى

چون آب براى غسل و وضو يافت نشد ، و يا آب براى بدن ضرر داشت به حكم قرآن براى تحقق طهارت جهت عبادت بايد روى به خاك آورد .

ابتدا بايد به خاك به ديده عبرت نظر كرد ، خاك منبع انواع بركات براى موجودات زنده است ، تو هم از خاك درس بگير ، براى تمام مردم منبع خير و بركت باش ، خاك بستر شكفته شدن گلها و صحنه بوجود آمدن مرغزارها و مراكز با صفا و با طراوت است ، تو نيز ميدان شكفته شدن ديگران باش ، بگذار خلق خدا درجنب تو از غصه درآيند ، از رنج راحت شوند ، از بلا نجات پيدا كنند و گره از كار بسته آنان باز شود ، و چهره آنان چون گل در جنب تو بشكفند .

خاك با اين همه قدر و قيمت خيلى سهل و آسان در اختيار مردم است ، تو هم مانند خاك سهل و آسان در اختيار مردم باش .

خاك با همه ارزشى كه دارد زير پاى تمام موجودات قرار گرفته و اين از كمال تواضع اوست كه تكويناً دارا است ، تو نيز مانند خاك ، خاكى باش و با داشتن انواع شئونات مادى و معنوى خود را كسى به حساب مياور ، و در كمال تواضع و فروتنى با مردم زندگى كن .

به قول سعدى عليه الرحمة :

به طاعت بنه چهره بر آستان  ***  كه اين است سجاده راستان
اگر بنده اى سر بر اين در بنه  ***  كلاه خداوندى از سر بنه
به درگاه فرمانده ذوالجلال  ***  چو درويش پيش توانگر بنال
چوطاعت كنى لبس شاهى مپوش  ***  چو درويش مخلص برآور خروش
كه پروردگارا توانگر توئى  ***  توانا و درويش پرور توئى
نه كشور گشايم نه فرمان دهم  ***  يكى از گدايان اين درگهم
چه برخيزد از دست كردار من  ***  مگر دست لطفت شود يار من
تو برخيز و نيكى دهم دسترس  ***  و گرنه چه خير آيد از من به كس
خدايا تو بر كار خيرم بدار  ***  و گرنه نيايد ز من هيچ كار
دعا كن بشب چون گدايان به سوز  ***  و گر مى كنى پادشاهى به روز

چون به ديده عبرت و پندگيرى بر خاك نظر كردى ، نيت كن ، و پس از نيت پاك و خالص دو دست خود بر خاك بزن سپس تمام پيشانى را با خاك مسح كن ، آنگاه روى دو دست را ، در اين حال است كه به طهارت ظاهر آراسته شده اى ولى هنوز لايق ايستادن در آستانه حضرت او را ندارى ، زيرا عمده برنامه در طهارت باطن است .

فيلسوف بزرگ ، عارف كم نظير ، عابد شب زنده دار ، مربى نفوس ، معلم اخلاق ، مرحوم حاج ملا هادى سبزوارى در جلد دوم اسرار الحكم در باب وضو و غسل و تيمم مى فرمايد :

چنانكه با احداث ظاهره نتوان داخل در نماز شد ، همچنين با آلايش باطنه نتوان ادعاى محبت بلكه طالبيت حق كرد .

غوطه در اشك زدم كاهل طريقت گويند  ***  پاك شو اول و پس ديده بر آن پاك انداز

بالجمله طهارت را چهار مرتبه است :

اول : تطهير ظاهر از احداث و اخباث .

دوم : تطهير جوارح و اندام ها از جرايم و ذنوب چون دست اندازيهاى بيجا و كج روشى اندامها به خلاف شرع مطهر .

سوم : تطهير قلب از اخلاق رذيله و خويهاى بد .

چهارم : تطهير لطيفه سريه از تعلق به ماسوى الله تعالى .

و اين طهارت انبياء و صديقين از اوليا است ، و به هر مرتبه عاليه از اين مراتب رسيده نمى شود مگر به طى مرتبه سافله پيش از آن .

پس نمى رسد به طهارت لطيفه سريه از ما سوى الله و تنوير آن بمعرفة الله مادامى كه فارغ نشود مطهر از تطهير قلب از اخلاق رذيله و تزيين آن به اخلاق حميده .

و همچنين نمى رسد به طهارت قلبيه مادامى كه فارغ نشود از طهارت جوارح از مثالب و تبعات و تنظيف آنها به مناقب و طاعات پس امر تطهير خطير است نه همين به تطهير ظاهر تيسير است .

عارف كم نظير ، مرحوم سيد حيدر آملى كه از اعاظم علماى شيعه و از مفاخر عالم انسانيت است ، و داراى كتب عرفانى بسيار مهمى است تمام مسائل عالى الهى را به سه درجه تقسيم كرده است ، عمل به مسائل بر وفق ظاهر احكام تحت عنوان عمل اهل شريعت ، عمل به مسائل بر وفق باطن احكام تحت عنوان عمل اهل طريقت «راه يافتگان به باطن» عمل به مسائل بر وفق باطن باطن احكام ، تحت عنوان عمل اهل حقيقت ، كه در اينجا به ترجمه مختصرى از مقالات او اكتفا مى شود .

در باب تيمم در كتاب«اسرار الشريعه و اطوار الطريقه و انوار الحقيقه»صفحه صد و چهل و شش مى فرمايد :

تيمم نزد اهل شريعت عبارت از طهارت ترابيه است و آن عملى است به جاى وضو و غسل ، به هنگامى كه انسان از آب معذور باشد .

عذر هم در سه صورت حاصل است :اول پيدا نكردن آب بعد از گشتن دنبال آن به مقدار لازم ، دوم نداشتن وسيله جهت آب مانند پول ، يا دلو و طناب و امثال آن ، سوم ترس بر جان و مال در صورت استعمال آب .

چون شرايط تيمم جمع شود ، تيمم صحيح نيست مگر بر زمين با آنچه به اسم زمين است مانند خاك ، يا گل يا سنگ ، زيرا گل و سنگ هم در حقيقت همان خاك است كه بر اثر عوامل طبيعى محكم شده .

و شكل و كيفيت تيمم هم بر همه معلوم است ، اگر بدل از وضو است ، يك بار دست بر خاك بزند و دو دست را پس از به خاك زدن بتكاند ، آنگاه به پيشانى بكشد سپس با باطن دست چپ به پشت دست راست و با باطن دست راست به پشت دست چپ بكشد ، و اگر بدل از غسل است يكبار ديگر دست به خاك زده و پشت دو دست را مسح كند ، و از مباح بودن آنچه در وضو گفته شده در تيمم هم هست .

اما تيمم اهل طريقت ، فهم اين گونه تيمم محتاج به دو مقدمه است :مقدمه اول تحقيق در آب حقيقى ، مقدمه دوم تحقيق در خاك حقيقى .

آب حقيقى به حكم عقل و نقل عبارت از علوم و معارف الهيه است ، كه از آن تحت عنوان حيات حقيقى اسم مى برند .

همچنان كه آبها از نظر شيرينى و تلخى با هم متفاوت اند ، علوم هم از نظر شرافت و خست با هم تفاوت دارند ، همه علوم با هم يكى نيستند ، معارف الهيه كجا و علوم ظاهرى و رسمى كجا ، به همين خاطر عقل و نقل از معارف الهيه تعبير به حيات حقيقى مى كنند .

و هيچ موجودى در اين عالم به حسب استعداد و استحقاق و قابليت از اين علم كه در حقيقت حيات اوست خالى نيست ، و نمى تواند خالى باشد ، چون در صورت خلو ، عدم خواهد بود ، موجوديت موجود در هر شأنى كه از وجود قرار دارد بسته به اين علم است ، و حيات هر ذى حياتى در گرو اين علم است چنانچه در آيه شريفه :

( وَإِن مِن شَيْء إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلكِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ ) .

توضيح دادم و گفتم براى شيئى تسبيحى نيست مگر بعد از معرفت و اقرار بوجود مقدس حضرت مولا و اين معرفت و اقرار قابل صدور نيست مگر از موجودى كه زنده باشد به حيات صورى يا حيات معنوى پس صحيح است كه بگويم : براى هر شيئى در وجود سه چيز است :علم ، معرفت ، حيات .

و گفتار حضرت پروردگار در آيه شريفه :

( أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةُ بِقَدَرِهَا ) .

خدا از آسمان آبى نازل كرد ، كه در هر رودى به قدر وسعت و ظرفيتش سيل آب جارى شد .

به اتفاق اكثر مفسرين محقق اشاره به اين معنى است ، آب به معنى علم ، اوديه به معنى قلوب ، (بقدرها) به معنى استعداد و قابليت هر موجود است .

و گفتار پروردگار : ( وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ ) دلالت بر همين معناى حقيقى دارد ، زيرا بين عرش صورى و آب صورى نه بر طريق شرع و نه بر ترتيب موجودات و نه بر طريق عقل و تحقيق مخلوقات هيچ مناسبتى وجود ندارد ، منظور از آب در اين آيه علم و حيات حقيقى و معرفت است .

در هر صورت آب در اين گونه آيات به معنى آن حقيقت ساريه در كل شيئى به اندازه ظرفيت هر شيئى است .

( ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ ) .

اين تعبير در حقيقت بهترين تعبير است زيرا عرش و غير عرش قيامى جز به حقيقت ندارد ، و حيات حقيقى چيزى جز علم نيست ، پس حيات واقعى هر شيئى به علم است ، و معناى آيه معناى مطابقى است و ذكر عرش بخصوصه در آيه شريفه به خاطر اين است كه اعظم اجسام و اقرب اشياء به مقامات بالاى مجرده است .

وقتى اعظم اشياء مخصوص به شيئى از اوصاف كه مشترك بين كل است شد ، به ناچار احقر اشياء هم از اين وصف برخوردار استآ

در گفتار حضرت حق : ( الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى ) نيز همين معانى را بايد گفت ، زيرا استوا به معناى استيلا است و ذكر خصوص عرش براى اين است كه اعظم اشياء و اعظم اجسام است ، و استيلا بر اعظم اشياء مستلزم استيلا بر احقر اشياء است به طريق اولى ، و در اينجا مباحثى از معقول وجود دارد كه جايش نيست ، اين مسئله آب حقيقى .

اما مسئله خاك حقيقى : كه در برابر و ازاء آب حقيقى است ، به حكم عقل و خاك حقيقى عبارت از علوم ظاهرى است كه به منزله خاك صورى در برابر آب صورى است و به منزله پوست در برابر مغز است .

همچنان كه مراد از آب حقيقى علوم روحانى و معارف قدسى است ، مراد از خاك حقيقى علوم حسى كسبى و معارف فكرى حدسى است .

همه جا خاك به معناى خاك صورى نيست ، آنجا كه خداوند در قرآن مى فرمايد :مثل عيسى مثل آدم است ، از خاك آفريده شده ، آيا تمام هستى عيسى از خاك آفريده شده يا از خاك و عناصر ديگر ، در حدى كه خاك هم جزئى از اجزاء جسم اوست ؟ البته از خاك و غير خاك آفريده شده ولى بنابر اغلبيت به خاك اشاره شده ، پس دز اين آيه خاك به معناى واقعيات ديگر هم آمده .

پس از بيان اين مطلب بايد گفت :هر دانشى كه منبع و منشأش حواس ظاهره و باطنه باشد مانند علوم كسبى كه قبلا ذكر شده نسبت دادن اين علوم به خاك اولى و انسب است .

و هر علمى كه منبع و منشأش كشف و فيض است كه عبارت از علوم الهيه و معارف ربانيه ، آن علومى كه به آن وحى و الهام و علم لدنى اطلاق مى شود نسبتش به آب اولى و انسب است .

و به اين دو مرحله خداوند بزرگ در قرآن مجيد اشاره فرموده ، آنجا كه مى گويد :

( وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالإِنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِم مِن رَبِّهِمْ لاََكَلُوا مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ ) .

و اگر آنان به دستورات تورات و انجيل خودشان و قرآنى كه بر تو نازل شده قيام مى كردند ، البته به هرگونه نعمت از بالا و زير ، برخوردار مى شدند .

كه مراد از اين فوق عالم روحانى و علوم نازله از اوست و مراد از تحت عالم جسمانى و علوم حاصله از اوست .

و قول مفسرين كه مى گويند مراد از فوق باران و مراد از تحت نبات است بر اصل صحيحى استوار نيست .

زيرا باران و نبات به كسى كه قائم به تورات و انجيل و قرآن است مى رسد و به كسى كه قائم نيست از انسانهاى بى دين و همچنين حيوانات نيز مى رسد ، پس اين معنى كه معناى معمولى است ظاهراً درست به نظر نمى رسد ، آيه شريفه حصول اين دو نوع خوراك را موقوف به قيام به تورات و انجيل و قرآن مى داند ، البته وجود مشروط بدون شرط محال است و اين معنى بر داناى زيرك پنهان نيست .

اما نتيجه بحث و تحقيق در آب و خاك حقيقى : اهل طريقت هرگاه با آب حقيقى يعنى علوم الهيه و فيوضات ربانيه امكان طهارت باطن را به خاطر موانعى نداشتند ، بايد به خاك حقيقى كه قواعد ظاهرى براى تصفيه باطن و صفاى آن به اندازه استعداد است مراجعه كنند .

چون قواعد و مسائل ظاهرى شريعت ، و علوم باطنى طريقت و آنچه برتر از اين دو معنا است حقيقت است .

مراجعه به خاك حقيقى كه قواعد و علوم است ، براى پاكى و طهارت مقدمه اى است براى رسيدن به طهارت باطن ، چون از آب حقيقى براى تصفيه باطن ذات محروم و معذور بودى به قواعد و علوم مراجعه كن .

خداوند بنده اش را امر فرموده با كمك بدن كه خاك پاك است به طهارت جان رجوع كن ، كمك گيرى از بدن به اين است كه جسم را به وظائف شرعيه در تمام شئون وادار كنى آنجا كه قدرت طهارت جان را با آب حقيقى ندارى ، كه طهارت ظاهر اگر ادامه پيدا كند كم كم زمينه طهارت باطن را براى تو فراهم مى كند ، فعلا وظيفه تو تيمم بر خاك حقيقى است ، يعنى لمس و مس علوم ظاهرى و قواعد شرعى و بكارگيرى آن علوم و قواعد ، چون ظاهر را با خاك حقيقى آراستى باطن لياقت رسيدن به آب حقيقى پيدا مى كند ، آنجاست كه به انوار حق و فيوضات الهى منور شده و به عالم ديگرى قدم مى گذارى و لايق قرار گرفتن در بساط قرب مى شوى .

سالك وقتى تمكن از استعمال آب حقيقى ندارد و نمى تواند به تحصيل طهارت باطن برخيزد به خلقت خاكيش بنگرد ، خاكى كه از دل اشياء و اخس آنهاست ، تا با توجه به خاك وجود به مقام شكستن بت خودى و ذلت تامى كه خصيصه وجود او است برسد و به مقام فقر و انكسار كه دو علت مهم براى ورود به حضرت عزت است دست يابد آن مقامى كه ز آن تعبير به جنت ذات شده ، كه حضرت حق فرموده : أَنَا عِنْدِ الْمُنْكَسِرَةِ قُلُوبِهِمْ .

در هر صورت تيمم به اين شكل به هنگام فقدان ماء حقيقى بر سالك واجب است تا زمانى كه به آب حقيقى برسد و با آن طهارت برقرار كند .

و ترتيب اين تيمم چنين است كه : سر و حقيقتش را از آلودگى هر تعلقى و پليدى هر محبوبى جز حق پاك كند ، و ظاهرش را به اعمال شرعى و قوانين نبوى بيارايد ، سپس طرف راست واقعى وجودش يعنى قلب را از علقه به آخرت و نعيم آن و حور و قصورش ببرد ، سپس طرف چپ حقيقى وجودش يعنى نفس را از تعلق به دنيا و مال و جاهش و تعريف و تمجيد مردم جدا سازد ، كه طهارت قلب و نفس جز به اين گونه ميسر نيست ، چون به اين نحو تيمم كرد به صف آزادگان مى پيوندد و عبادتش در حدى قيمت پيدا مى كند !!اين است تيمم بر مسلك اهل طريقت .

اما تيمم اهل حقيقت : تيمم نزد ايشان عبارت از فناى محض از تمام عالم ظاهر است ، زيرا اين فنا است كه آنان را از انيت و غيريت كه لازمه تعلق به دنيا و مافيها است پاك مى نمايد .

به عبارت ديگر عالم ظاهر كه همه جا از آن تعبير به ملك شده به منزله خاك است ، و عالم باطن كه از آن تعبير به ملكوت شده به منزله آب است .

حق تعالى از عالم ملك تعبير به ارض و از ملكوت تعبير به سماء فرموده ، و ارض است كه با خاك تناسب دارد براى سنگينى و كثافتش ، بلكه زمين در حقيقت همان خاك است ، و سماء تناسب با آب دارد براى لطافت و سبك بودنش و بلكه آب در حقيقت همان سماء است ، و اهل حقيقت از ملك به تمام معنى گذشته و در ملكوت آنچنان غرقند ، كه از آن هم انصراف داشته ، جز محبوب چيزى توجه آنها را معطوف نمى دارد .

اينان وقتى با فناى روحانيات باطن كه مانند نيت است در طهارت و مانند استعمال آب در پاكى از طهارت باطن فارغ شدند ، با فناى جسمانيات كه مانند فعل است در طهارت و مانند خاك است در تيمم شروع به طهارت مى كنند و اين همان است كه در زبان اهل الله تعبير به فناء الفنا شده ، در حقيقت تيمم اهل حقيقت فناى از جان و جسم است ، فناى از جان به منزله نيت و استعمال آب در طهارت و فناى از جسم به منزله عمل در طهارت براى ايشان است .

و فرق بين اهل طريقت و اهل حقيقت در اين زمينه اين است كه اهل طريقت در دو طهارت جسم و جان ، خود را از اخلاق ذميمه و ملكات پست نجات داده به اخلاق حميده و ملكات حسنه مى آرايند ، و اهل حقيقت در طهارت جسم و جان از انانيت و بقاء و بودن كه به دوئيت و غيريت مى رسد خود را پاك مى كنند .

در هر صورت طهارت مائيه و طهارت ترابيه كه از آنها تعبير به افناء عالم ملكوت و افناء عالم ملك مى كنند ، و تكاندن دو دست كه اشاره به جدا شدن از دو عالم و اتصال صرف به مولا است ، كيفيت تيمم اهل حقيقت است .

و ترتيب اين طهارت چنين است : زدن دو دست كه عبارت از عقل و نفس است به خاك عالم ظاهر و عالم باطن و نفى هر دو از نظر به تمامه ، سپس تكاندن دو دست يعنى عقل و نفس از ديدن اين نفى و فنا ، آنگاه با عقل و نفس مسح وجه حقيقى كه عبارت است از سر و روح ، تا جائى كه بفهمد از محبت دو عالم برايش چيزى باقى نمانده سپس مسح عقل با باطن نفس و مسح نفس با باطن عقل تا برايش روشن شود كه برايش ذره اى تعلق نسبت به همه عالم نمانده ، كه تعلق به غير كم يا زياد از طهارت حقيقى منع مى كند ، چه طهارت مائيه باشد چه ترابيه !!

بر سالك به حقيقت واجب است كه بعد از افناى ظاهر و باطن باز در مقام جستجو باشد كه آيا علقه اى نسبت به دو عالم برايش مانده يا نه ، كه رهبر بزرگوار اسلام فرمودند :

الدُّنْيا حَرامٌ عَلى أَهْلِ الآخِرَةِ ، والآخِرَةُ حَرامٌ عَلى أَهْلِ الدُّنْيا وَهُما حَرامانِ عَلى أَهْلِ اللهِ .

دنيا بر اهل آخرت است ، و آخرت بر اهل دنيا ، و هر دو بر اهل الله .

براى اهل حقيقت محبت دنيا و آخرت حجاب و شرك است ، و با حجاب و شرك حصول طهارت محال است ، و به قول قرآن شرك نجس است و طهارت و نجاست دو ضدند و هيچ كجا قابل جمع نيستند ، واجب است اول رفع نجاست كرد ، سپس به ميدان طهارت قدم گذاشت و از آنجا به بساط قرب دوست راه يافت ، و توفيق اين گونه طهارت را فقط بايد از او خواست .

به قول عارف سوخته دل ، فيض كاشانى :

نگاهى كن كه شيداى تو گردم  ***  خرابم كه مأواى تو گردم
سراپا در سراپاى تو محوم  ***  بقربان سراپاى تو گردم
چو بالايت بلائى كس نديده  ***  بلا گردان بالاى تو گردم
حديثى زان لب شيرين بفرم  ***  كه شورستان سوداى تو گردم
بغمزه آب ده تيغ نگه ر  ***  فداى چشم شهلاى تو گردم
بيفكن سايه خود بر سر فيض  ***  اسير قد رعناى تو گردم
 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation