بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تاریخ اسلام در آثار شهید مطهری (ره ), استاد شهید آیت الله مطهرى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     TARIKH01 -
     TARIKH02 -
     TARIKH03 -
     TARIKH04 -
     TARIKH05 -
     TARIKH06 -
     TARIKH07 -
     TARIKH08 -
     TARIKH09 -
     TARIKH10 -
     TARIKH11 -
     TARIKH12 -
     TARIKH13 -
     TARIKH14 -
     TARIKH15 -
     TARIKH16 -
     TARIKH17 -
     TARIKH18 -
     TARIKH19 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

پاسخ حضرت على عليه السلام به عبدالرحمن  
ممكن است شما بگوئيد: چرا على عليه السلام آن گونه پاسخ داد؟ او بايد مى گفت : منبيعت مى كنم بر كتاب الله و سنت رسول الله ، و بعد ديگر نمى گفت : روشى كه خودمانتخاب مى كنم ، فقط روش دو خليفه را رد مى كرد. مى گفت : ما غير از كتاب خدا و سنترسول الله ، شى ء سومى نداريم . ولى شى ء سوم را على عليه السلامقبول داشت اما نه به آن شكلى كه آنها مى خواستند. اين امر سوم ، در شكلى كه ابوبكر وعمر عمل كردند، غلط بود، شكل ديگرى دارد كه پيغمبر به آنشكل عمل كرد و على هم مى خواست به آن شكلعمل كند .اين امر، مسئله رهبرى است .
كتاب و سنت ، قانون است . شك نيست كه رهبر ملتى كه آن ملت از يك مكتب پيروى مى كند،اولين چيزى كه بايد بدان متعهد و ملتزم باشد، دستورات آن مكتب است ، و بايد به آنهااحترام بگذارد. دستورات مكتب در كجا بيان شده ؟ در كتاب و سنت . ولى كتاب و سنت ،قانون است و طرز اجرا و پياده كردن مى خواهد. روش اجرا و روش حركت دادن مردم براساس‍ كتاب و سنت را (سيره ) مى گويند... سيره يعنى حركت به گونه خاص ، حركت بهروش خاص .
حال ببينيم (343) معنى جمله عبدالرحمن بن عوف و هم چنين پاسخ على عليه السلام چيست؟ عبدالرحمن به على عليه السلام گفت : تو بايد متعهد شوى كه قانون ، كتاب الله وسنت رسول الله باشد ولى روش رهبرى ، همان روش رهبرى شيخين باشد. اگر على عليهالسلام روش شيخين را مى پذيرفت ، در اين صورت مثلا چنانچه عمر پيش خودخيال مى كرد كه حق دارد متعه را كه پيغمبر تحليل كرده است تحريم كند، على عليهالسلام بايد مى گفت : من هم مى گويم حرام است ؛ و يا در مورد بيتالمال كه عمر تدريجا آن را از تقسيم بالسويه زمان پيغمبر خارج كرد و تبعيض رواداشت ، بايد متعهد مى شد كه بعد از اين ، به همين ترتيبعمل مى كند؛ و بايد بدعتهايى را كه عمر در زمان خودش به عنوان اين كه من رهبرم و رهبرحق دارد چنين و چنان بكند به وجود آورده بود، مى پذيرفت .
مى خواستند على عليه السلام را در كادر رهبرى ابوبكر و عمر محدود كنند و اين ، براىعلى امكان نداشت چرا كه در اين صورت او هم بايد العياذ باللهمثل عثمان براى خودش تيپى درست كند و بعد مطابقدل خودش هر كارى كه خواست ، بكند و هر كس را هم كه اعتراضى كرد كتك بزند، فتقش راپاره كند. على اى كه مى خواهد بر اساس كتاب الله و سنت پيغمبرعمل كند، نمى تواند روش رهبرى آن دو نفر را بپذيرد. لذا گفت : من روش رهبرى آنها رانمى پذيرم . به خاطر اين يك كلمه ، حاضر نشد با عبدالرحمن بن عوف بيعت كند.
زمينه به قدرت رسيدن امويان (344)  
پيغمبر اكرم در زمان خودش نيز هيچ كار اساسى را به بنى اميه واگذار نكرد. ولى بعداز پيغمبر تدريجا بنى اميه در دستگاههاى اسلامى نفوذ كردند، و بزرگترين اشتباهتاريخى و سياسى (اى ) كه در زمان عمر بن خطاب رخ داد، اين بود كه يكى از پسرانابوسفيان به نام يزيد والى شام شد و بعد از او معاويه حاكم شام شد و بيستسال يعنى تا آخر حكومت عثمان بر شامات كهمشتمل بر سوريه فعلى و قسمتى از تركيه فعلى و لبنان فعلى و فلسطين فعلىبود، حكومت مى كرد. در اينجا يك جاى پا و و به اصطلاح جاى مهرى براى بنى اميه پيداشد و چه جاى مهر اساس اى !
عثمان كه خليف شد گو اين كه با ساير بنى اميه از نظر روحى تفاوتهايى داشت (آدمخاصى بود، با ابوسفيان متفاوت بود) ولى بالاءخره اموى بود. بارى ، پاى بنى اميهبطور وسيعى در دستگاه اسلامى باز شد. بسيارى از مناصب مهم اسلامى مانند حكومتهاىمهم و بزرگ مصر، كوفه و بصره ، به دست بنى اميه افتاد. حتى وزارت خود عثمان بهدست مروان حكم افتاد. اين ، قدم بس بزرگى بود كه بنى اميه به طرف مقاصد خودشانپيش رفتند.
معاويه هم روز به روز وضع خودش را تحكيم مى كرد. تا زمان عثمان اينها فقط دو نيرودر اختيار داشتند، يكى پستهاى مهم سياسى ، قدرت سياسى و ديگر، بيتالمال ، قدرت اقتصادى . با كشته شدن عثمان ، معاويه ، نيروى ديگرى را هم در خدمتخودش گرفت و آن اين كه ، يك مرتبه داستان خليفهمقتول و مظلوم را مطرح كرد و احساس دينى و مذهبى گروه زيادى از مردم را(لااقل در همان منطقه شامات ) در اختيار گرفت .
گفتار دوم : تحليل فتوحات خلفاى سه گانه 
مقدمه 
پيغمبر (345) سيزده سال در مكه ماند و اجازه نداد كه مسلمين حتى از خودشان دفاعبكنند، چون افراد هنوز لايق اين دفاع و جهاد نبودند. اگر دست به جهاد و فتوحات هم زد،به تناسب توسعه فرهنگ اسلامى و ثقافت اسلامى است ، يعنى همين طور كه از يك طرففتوحات تازه مى شود، بايد به موازات آن ، فرهنگ و ثقافت اسلامى هم توسعه پيداكند، مردمى كه به اسلام مى گروند و حتى آنها كه مجذوب اسلام مى شوند،اصول و حقايق و اهداف اسلام ، پيوسته و هسته اسلام ، همه اينها را بفهمند و بشناسند.
در دوره خلفا،(346) مخصوصا در دوره عثمان آن مقدارى كه بايد و شايددنبال تعليم و تربيتى را كه پيغمبر گرفته بود نگرفتند، فتوحات اسلامى زيادىصورت گرفت ، غافل (347) از اين كه به موازات باز كردن دروازه هاى اسلام بهروى افراد ديگر و رو آوردن آنها به اسلام كه به هرحال جاذبه توحيد اسلام و عدل و مساوات اسلام ، عرب و عجم را جذب مى كرد، مى بايستفرهنگ و ثقافت اسلامى هم تعليم داده شود و افراد دقيقا با روح اسلام آشنا شوند.
ولى (348) در اثر اين غفلتى كه در زمان خلفا صورت گرفت يكى از پديده هاىاجتماعى كه در دنياى اسلامى رخ داد اين بود كه طبقه اى در اجتماع اسلامى پيدا شد كهبه اسلام علاقمند بود، به اسلام مؤ من و معتقد بود اما فقط ظاهر اسلام را مى شناخت ، باروح اسلام آشنا نبود، طبقه اى كه هر چه فشار مى آورد فقط روى مثلا نماز خواندن بودنه روى معرفت ، نه روى شناسائى اهداف اسلامى .
يك طبقه مقدس مآب و متنسك و زاهد مسلك در دنياى اسلام به وجود آمد كه پيشانى هاى اينهااز كثرت سجود پينه بسته بود، كف دستها و سر زانوهاى اينها از بس كه در روى زمينها(نه در روى فرشها) سرها را به سجده گذاشته بودند و دستها و زانوها را روى خاكها وشنها قرار داده بودند و سجده هاى بسيار طولانى - يك ساعته و دو ساعته و پنج ساعته -كرده بودند پينه بسته بود.
على عليه السلام (349) روحيه اينها را همين طور توصيف مى كند، مى فرمايد:
( جفاة طغام ، و عبيد اقزام ، جمعوا من كل اءرب ، و تلقطوا منكل شوب ، ممن ينبغى ان يفقه و يؤ دب ، و يعلم و يدرب ، و يولى عليه ، و يؤ خذ علىيديه . ليسوا من المهاجرين و الانصار، و لا من الذين تبوؤ ا الدار و الايمان . )(350)
مردمى خشن ، فاقد انديشه عالى و احساسات لطيف ، مردمى پست ، برده صفت ، اوباش كهاز هر گوشه اى جمع شده اند و از هر ناحيه اى فراهم آمده اند. اينها كسانى هستند كهبايد اول تعليمات ببينند. آداب اسلامى به آنها تعليم داده شود، در فرهنگ و ثقافتاسلامى خبرويت پيدا كنند. بايد بر اينها قيم حكومت كند و مچ دستشان گرفته شود نهاين كه آزاد بگردند و شمشيرها را در دست نگه دارند و راجع به ماهيت اسلام اظهار نظركنند. اينها نه از مهاجرينند كه از خانه هاى خود به خاطر اسلام مهاجرت كردند و نه ازانصار كه مهاجرين را در جوار خود پذيرفتند.
پيدايش طبقه جاهل مسلك مقدس مآب كه خوارج جزئى از آنها بودند براى اسلام گران تمامشد. گذشته از خوارج كه با همه عيبها از فضيلت شجاعت و فداكارى بهره مند بودند،عده اى ديگر از اين تيپ متنسك به وجود آمد كه اين هنر را هم نداشت . اينها اسلام را بهسوى رهبانيت و انزوا كشاندند، بازار تظاهر و ريا را رائج كردند. اينها چون آن هنر رانداشتند كه شمشير پولادين بر روى صاحبان قدرت بكشند، شمشير زبان را بر روىصاحبان فضيلت كشيدند. بازار تكفير و تفسيق و نسبت بى دينى به هر صاحب فضيلترا رائج ساختند.
در دوران (351) خلافت خلفا خصوصا دوره خلافت عثمان كه منتهى به دوره خلافت...(حضرت على عليه السلام شد، خطرات عظيمى ) متوجه جهان اسلام از ناحيهنقل و انتقالات مال و ثروت گرديده بود على عليه السلام اين خطرات را لمس مى كرد وبا آنها مبارزه مى كرد؛ مبارزه اى عملى در زمان خلافت خودش كه بالاخره جانش را روى آنگذاشت و مبارزه اى منطقى و بيانى كه در خطبه ها و نامه ها و ساير كلماتش منعكس ‍ است .
فتوحات بزرگى نصيب مسلمانان گشت ، اين فتوحاتمال و ثروت فراوانى را به جهان اسلام سرازير كرد، ثروتى كه به جاى اين كه بهمصارف عموم برسد و عادلانه تقسيم شود، غالبا در اختيار افراد و شخصيتها قرارگرفت . مخصوصا در زمان عثمان ، اين جريان فوق العاده قوت گرفت . افرادى كه تاچند سال پيش فاقد هر گونه ثروت و سرمايه اى بودند داراى ثروت بى حساب شدنداينجا بود كه دنيا كار خود را كرد و اخلاق امت اسلام به انحطاط گرائيد. فريادهاى علىعليه السلام در آن عصر خطاب به امت اسلام بهدنبال احساس اين خطر عظيم اجتماعى بود.
مسعودى در ذيل احوال عثمان مى نويسد:
عثمان فوق العاده كريم و بخشنده بود (البته از بيتالمال !) كارمندان دولت و بسيارى از مردم ديگر راه او را پيش گرفتند، او براى اولينبار در ميان خلفا، خانه خويش را با سنگ و آهك بالا برد و درهايش را از چوب ساج وعرعر ساخت و اموال و باغات و چشمه هايى در مدينه اندوخته كرد. وقتى كه مرد در نزدصندوق دارش صدوپنجاه هزار دينار و يك ميليون درهمپول نقد بود، قيمت املاكش در وادى القرى و حنين و جاهاى ديگر، بالغ بر صد هزار دينارمى شد. اسب و شتر فراوانى از او باقى ماند.
آنگاه مى نويسد:
در عصر عثمان جماعتى از يارانش مانند خودش ثروتها اندوختند: زبير بن العوام خانه اىدر بصره بنا كرد كه اكنون در سال 332 (زمان خود مسعودى است ) هنوز باقى است . ومعروف است خانه هايى در مصر، كوفه و اسكندريه بنا كرد، ثروت زبير بعد از وفاتپنجاه هزار دينار پول نقد و هزار اسب و هزارها چيز ديگر بود. خانه اى كه طلحة بنعبدالله در كوفه با گچ و آجر و ساج ساخت هنوز (در زمان مسعودى ) باقى است و بهدارالطلحتين معروف است . عايدات روزانه طلحه از املاكش در عراق هزار دينار بود. در سرطويله او هزار اسب بسته بود. پس از مردنش يك سى و دوم ثروتش ‍ هشتاد و چهار هزاردينار بر آورد شد.
مسعودى نظير همين ثروتها را براى زيد بن ثابت و يعلى بن اميه و بعضى ديگر مىنويسد. بديهى است كه ثروتهاى بدين كلانى از زمين نمى جوشد و از آسمان هم نمىريزد؛ تا در كنار چنين ثروتهايى فقرهاى موحشى نباشد چنين ثروتها فراهم نمى شود.
تمدن شگرف اسلام (352)  
اين مطلب جاى ترديد نيست كه مسلمين دوران عظمت و افتخار اعجاب آورى را پشت سرگذاشته اند، نه از آن جهت كه در برهه اى از زمان حكمران جهان بوده اند و بهقول مرحوم اديب الممالك فراهانى (از پادشهان ، باج و از دريا، امواج گرفته اند) زيرا جهان حكمرانان و فاتحان بسيارى به خود ديده است كه چند صباحى به زور خود رابر ديگران تحميل كرده اند و طولى نكشيده كه مانند كف روى آب محو و نابود شده اند بلكه از آن جهت كه نهضت و تحولى در پهنه گيتى به وجود آوردند و تمدنى عظيم وباشكوه بنا كردند كه چندين قرن ادامه يافت ومشعل دار بشر بود.
اكنون نيز يكى از حلقات درخشان تمدن بشر به شمار مى رود و تاريخ تمدن به داشتنآن به خوبى مى بالد. مسلمين چندين قرن در علوم و صنايع و فلسفه و هنر و اخلاق ونظامات عالى اجتماعى بر همه جهانيان تفوق داشتند و ديگران از خرمن فيض آنها راتوشه مى گرفتند. تمدن عظيم و حيرت انگيز جديد اروپايى كه چشمها را خيره و عقلهارا حيران كرده است و امروز بر سراسر جهان سيطره دارد، به اقرار و اعتراف محققين بىغرض ‍ غربى ، بيش از هر چيز ديگر از تمدن باشكوه اسلامى مايه گرفته است .گوستاولوبون مى گويد:
بعضيها (از اروپاييان ) عار دارند كه اقرار كنند كه يك قوم كافر و ملحدى (يعنىمسلمانان ) سبب شده اروپاى مسيحى از حال توحش و جهالت خارج گردد، و لذا آن را مكتومنگاه مى دارند، ولى اين نظر به درجه اى بى اساس و تاسف آور است كه به آسانى مىتوان آن را رد نمود... نفوذ اخلاقى همين اعراب زاييده اسلام ، آن اقوام وحشى اروپا را كهسلطنت روم را زير و زبر نمودند، داخل در طريق آدميت نمود و نيز نفوذ عقلانى آنان دروازهعلوم و فنون و فلسفه را كه از آن به كلى بى خبر بودند به روى آنها باز كرد و تاششصد سال استاد ما اروپاييان بودند.(353)
پيدايش و اضمحلال تمدن اسلامى از حوادث بزرگ تاريخ است . اسلام طى پنج قرن ، ازسال 81 هجرى تا 597 هجرى ، از لحاظ نيرو و نظم و بسط قلمرو و اخلاق نيك وتكامل سطح زندگانى و قوانين منصفانه انسانى وتساهل دينى (احترام به عقايد و افكار ديگران ) و ادبيات و تحقيق علمى و علوم و طب وفلسفه پيشاهنگ جهان بود.(354)
هم او مى گويد:
دنياى اسلام در جهان مسيحى نفوذهاى گونه گون داشت . اروپا از ديار اسلام غذاها وشربتها و دارو و درمان و اسلحه و نشانهاى خانوادگى ، سليقه و ذوق هنرى ، ابزار ورسوم صنعت و تجارت ، قوانين و رسوم دريانوردى را فرا گرفت و غالبا لغات آن رانيز از مسلمانان اقتباس كرد... علماى عرب (مسلمان ) رياضيات و طبيعيات و شيمى و هياءتو طب يونان را حفظ كردند و به كمال رسانيدند و ميراث يونان با مكه بسيار غنى ترشده بود، به اروپا انتقال دادند... فيلسوفان عرب (مسلمانان ) مؤ لفات ارسطو رابراى اروپاى مسيحى حفظ و ضمنا تحريف كردند. ابن سينا و ابن رشد از مشرق برفلاسفه مدرسى اروپا پرتو افكندند و صلاحيتشان چون يونانيان مورد اعتماد بود... ايننفوذ (اسلامى ) از راه بازرگانى و جنگهاى صليبى و ترجمه هزاران كتاب از عربى بهلاتين و مسافرتهاى دانشورانى از قبيل گربرت ومايكل اسكات و ادلارد باثى به اندلس اسلامى انجام گرفت .(355)
و هم او مى گويد:
تنها به دورانهاى طلايى تاريخ ، يك جامعه مى توانسته است در مدتى كوتاه اين همهمردان معروف در زمينه سياست و تعليم و ادبيات و لغت و جغرافيا و تاريخ و رياضيات وهيات و شيمى و فلسفه و طب و مانند آنها كه در چهار قرن اسلام ، از هارون الرشيد تا ابنرشد بوده اند، به وجود آورد. قسمتى از اين فعاليت درخشان از ميراث يونان مايه گرفت؛ اما قسمت اعظم آن ، بخصوص در سياست و شعر و هنر، ابتكارات گرانبها بود.(356)
ايران و تمدن اسلامى (357)  
آنچه قطعى و مسلم است اين است كه پس از ظهور اسلام وتشكيل حكومت اسلامى و گرد آمدن ملل گوناگون در زير يك پرچم اسلام ، تمدنى عظيم وشكوهمند و بسيار كم نظير به وجود آمد كه جامعه شناسى و تاريخ ، آن را به نام(تمدن اسلامى )مى شناسد. در اين تمدن ، ملتهاى گوناگون از آسيا و آفريقا و حتىاروپا شركت داشتند و سهيم بودند. ايرانيان جزء مللى هستند كه در اين تمدن شريك وسهيم اند و به اتفاق همه صاحب نظران ، سهم عمده از آن ايرانيان است .
حقيقت مطلب چيست ؟ آيا همان طور كه نام آن حكايت مى كند واقعا تمدن اسلامى است ، يعنىواقعا اسلام عامل اصلى و محرك اساسى و به وجود آورنده شرايط اين تمدن و فرهنگبوده و روح حاكم بر آن ، روح اسلامى است ؟ ياعلل و اسباب و موجبات و انگيزه هاى ديگرى در كار بوده است و هر ملتى و از آن جمله ملتايران به موجبى خاص و انگيزه اى كه تنها با سابقه تاريخى او مربوط است ، سهمخود را ايفا كرده است ؟
بررسى اين بحث تاريخى ، اجتماعى و دينى مستلزم اين است كه تاريخ ايران مقارن ظهوراسلام را ورق بزنيم و نظامات فكرى ، اعتقادى ، اجتماعى ، سياسى ، خانوادگى ، اخلاقىآن عهد را تحقيق و بررسى كنيم و با آنچه اسلام در اين زمينه ها آورد و به ايران دادمقايسه كنيم تا بتوانيم به نتيجه گيرى صحيحنائل آييم .
خوشبختانه تاريخ اسلام و هم چنين تاريخ ايران مقارن ظهور اسلام روشن است . بهسهولت مى توان حقيقت را دريافت و چنان كه مى دانيم در نيم قرن اخير درباره اين مطلبزياد بحث مى شود. نخستين بار اروپاييان اين مساءله را طرح كرده اند. قبلا مردم ايرانمانند همه مردم ديگر جهان عادت نداشتند درباره اين گونهمسائل بينديشند، ولى امروز درباره اين گونه مطالب بسيار بحث مى شود. اما متاءسفانهعصر ما و لااقل كشور ما هنوز مرحله (تبليغ ) را طى مى كند و كمتر به (تحقيق ) مىپردازد. افرادى طوطى وار از نعمت اسلام براى ايران دم مى زنند و افرادى ديگر نيز بههمين منوال نقطه مقابل آن را طرح مى كنند و نفوذ اسلام را به ايران يك فاجعه براىايران تلقى مى كنند.
(ما در اينجا نظر پروفسور ارنست كونل را پيرامون نفوذ اسلام در ايران ، بيان مى كنيم.)
نظر پروفسور ارنست كونل (358)  
پروفسور ارنست كونل آلمانى استاد هنر اسلامى در دانشگاه برلين در سالهاى 1935 1964 در مقدمه كتاب هنر اسلامى مى گويد:
اشتراك در معتقدات دينى در اينجا تاءثيرى قويتر از آنچه در دنياى مسيحيت وجود دارد برفعاليتهاى فرهنگى ملل مختلف داشته است . اشتراك در مذهب باعث شده تا بر روىاختلافات نژادى و سنن باستانى ملتها (پل ) بسته و از فراز آن نه تنها علائقمعنوى بلكه حتى آداب و رسوم كشورهاى گوناگون را به طرز حيرت انگيزى در جهتروشن و مشخصى هدايت نمايد. چيزى كه بيش از همه در اينفعل و انفعال جهت ايجاد وحدت و پاسخ به جميعمسائل زندگى قاطعيت داشت ، قرآن بود. انتشار قرآن بود. انتشار قرآن به زبان اصلىو فرمانروايى مطلق خط عربى ، پيوندى به وجود آورد كه تمام دنياى اسلام را به هممربوط ساخت و عامل مهمى در خلق هر نوع اثر هنرى گرديد. تباين در هنر دينى و غيردينى آن طور كه دنياى غرب مى شناسد، در اينجا به كلى از بين رفته است . البتهعبادتگاهها به علت احتياجات علمى ، شكل معمارى خاصى پيدا نكرده اند ولى تزيين آنهادرست مطابق قواعدى بوده كه در مورد ابنيه غير دينى هم رعايت شده است .(359)
ايضا مى گويد:
آنچه در اينجا كمال اهميت را دارد اين است كه با وجود برخوردهاى شديد سياسى در قرونوسطى ، بين تمام كشورهاى اسلامى روابطى وجود داشت كه نه تنها معاملات تجارى رارونق مى داد بلكه امكان توسعه و تبادل پيشرفتهاى فرهنگى را نيز ميسر مى ساخت .سفرنامه هاى جهانگردان و جغرافى دانان بزرگ عرب حاكى از آن است كه چگونه مردميك كشور از مزاياى كشورهاى ديگر مطلع بوده اند. بنابراين جاى هيچ گونه تعجبىنيست اگر مى بينيم كه كشفيات تكنيكى جديد و پيشرفتهاى هنرى با سرعت به همه جا راهپيدا كند. هر كس در مكتب جهان بينى غربى تعليم ديده است بايد پيش خود مجسم كند كهدر دنياى اسلام شرايط اوليه ديگرى حكمفرا بود و اين شرايط بيش از هر چيز در خلقآثار هنرى مؤ ثر بود.(360)
آنچه اين دانشمند مى گويد اگر چه مخصوص ايران نيست وشامل تمام قلمرو اسلامى مى شود ولى به هرحال شامل ايران هم هست . نكته جالب در بيان اين دانشمندان اين است كه مى گويد: مسلماناناز نژادهاى مختلف بر روى اختلافات نژادى خودپل بسته بودند؛ يعنى اسلام براى اولين بار توانست كليتى و وحدتى سياسى واجتماعى بر اساس عقيده و مرام و مسلك به وجود آورد، و همين جهت تسهيلات زيادى از لحاظايجاد تمدنى عظيم و وسيع به وجود آورد. از اين گونه اظهار نظرها فراوان مى توانيافت .
اسلام (361) بدون شك يك نظام فكرى و اعتقادى جديد به ايران داد، و مردم ايران بهشكل بى سابقه اى نظامات فكرى و اعتقادى اسلام را پذيرفتند و افكار و معتقدات پيشينخود را دور ريختند و اين پذيرش ، دفعى و فورى نبود تدريجى بود و مخصوصا بيشتردر دوره استقلال و قدرت ايرانيان در مقابل اعراب صورت گرفت .
اين بحث از اين جهت دلكش است كه از طرفى اسلام از يك امتياز خاص ‍ برخوردار است كههيچ آيينى مانند آن اين اندازه نتوانسته است روح مردم مغلوب را تحت تاءثير و نفوذ معنوىخود قرار دهد.
نظر گوستاولوبون 
گوستاولوبون در تاريخ تمدن اسلام و عرب مى گويد:
شريعت و آيين اسلام در اقوامى كه آن را قبول نموده تاءثيرى بسزا بخشيده است . در دنياخيلى كمتر مذهبى پيدا شده كه به قدر اسلام در قلوب پيروانش نفوذ و اقتدار داشته ،بلكه غير از اسلام شايد مذهبى يافت نشود كه تا اين قدر حكومت و اقتدارش دوام كردهباشد؛ چه ، قرآن كه مركز اصلى است اثرش در تمامافعال و عادات مسلمين از كلى و جزئى ظاهر و آشكار مى باشد.(362)
و از طرف ديگر، مردم ايران در ميان همه مللى كه اسلام را پذيرفتند از يك امتياز خاصبرخوردارند و آن اين كه هيچ ملتى مانند ايران به اين سهولت نظام فكرى پيشين خود رارها نكرد و آن چنان با جديت و عشق و علاقه دردل خود را به روى افكار و عقايد دين جديد باز نكرد، و بهقول (دوزى ) مستشرق معروف :
مهمترين قومى كه تغيير مذهب داد ايرانيان بودند، زيرا آنها اسلام را نيرومند و استوارنمودند نه عرب .(363)
كارنامه اسلام در ايران (364)  
نهرو در نگاهى به تاريخ جهان جلد 2 فصلى تحت عنوان (مداومت سنن قديمى ايران )باز كرده است و مى خواهد ثابت كند كه روح فرهنگ و هنر ايران از دو هزارسال پيش تاكنون ادامه يافته است . وى مى گويد:
هنر ايران ، سنن درخشان و نمايانى دارد. اين سنتها در مدت بيش از دو هزارسال (بعد از زمان آشوريها تاكنون ) ادامه يافته است . در ايران در حكومتها، در سلسلههاى پادشاهان و در مذهب ، تغييراتى روى داده است . سرزمين كشور زير تسلط حكمرانان وپادشاهان خودى و بيگانه قرار گرفته است . اسلام به آن كشور راه يافته و بسيارچيزها را منقلب ساخته است و مع هذا سنن هنرى ايران همچنان مداومت داشته است .(365)
هم او مى گويد:
ارتش اعراب در حالى كه به سوى آسياى مركزى وشمال آفريقا پيش ‍ مى رفت و گسترش مى يافت ، نه فقط مذهب تازه را همراه خود مى بردبلكه يك تمدن جوان و در حال رشد را نيز با خود داشت . سوريه ، بين النهرين و مصرهمه در فرهنگ عربى (اسلامى ) جذب شدند وتحليل رفتند، زبان عربى زبان عادى و رسمى آنها شد و از نظر نژادى نيز بااعراببه هم آميختند و شبيهه يكديگر شدند. بغداد، دمشق ، قاهره ، مراكز بزرگ فرهنگ عربى(اسلامى ) شدند و بر اثر جهش پر نيرويى كه از تمدن جديد به وجود آمده بودساختمانهاى زيباى بسيارى در آنها بپا گرديد... هر چند ايران شبيه اعراب نشد و در مليتعربى تحليل نرفت ، تمدن عرب (اسلام ) تاءثير فوق العاده در آن داشت و اسلام درايران هم ، مانند هند يك حيات تازه براى فعاليت هنرى ايجاد كرد. هنر و فرهنگ عربى(اسلامى ) هم تحت نفوذ و تاءثير ايران واقع شد.(366)
اولين (367) چيزى كه اسلام از ايران گرفت ، تشتت افكار و عقايد مذهبى بود و بهجاى آن ، وحدت عقيده بر قرار كرد... اسلام جلو(ى ) نفوذ و توسعه مسيحيت را در ايران ودر مشرق زمين به طور عموم گرفت . ما نمى توانيم به طور قطع بگوييم اگر ايران ومشرق زمين ، مسيحى شده بود چه مى شد، ولى مى توانيم حدس نزديك به يقين بزنيم كهبر سر اين كشور همان مى آمد كه بر ساير كشورهايى كه به مسيحيت گرويدند آمد،يعنى تاريكى قرون وسطى . ايران در پرتو گرايش به اسلام در همان وقت كهكشورهاى گرونده به مسيحيت در تاريكى قرون وسطى فرو رفته بودند، همدوش باساير ملل اسلامى و پيشاپيش همه آنها مشعلدار يك تمدن عظيم و شكوهمند به نام (تمدناسلامى ) شد.
نشاط علمى (368)  
مطالعه تاريخ ايران بعد از اسلام از نظر شور و هيجانى كه در ايرانيان از لحاظ علمىو فرهنگى پديد آمده بود كه مانند تشنه محرومى فرصت را غنيمت مى شمردند و در نتيجهتوانستند استعدادهاى خود را بروز دهند و براى اولين بارملل ديگر آنها را به پيشوايى و مقتدايى پذيرفتند و اين پذيرش و هنوز هم نسبت بهايرانيان قرون اول تا ششم و هفتم اسلامى ادامه دارد، فوق العاده جالب است .
تبادل فرهنگ ها 
اين از يك طرف ، و از طرف ديگر اين دروازه هاى باز سبب شد كه علاوه بر فرهنگ و علوماسلامى ، راه براى ورود فرهنگهاى يونانى ، هندى ، مصرى و غيره باز شود و ماده ساختنيكبناى عظيم فرهنگى اسلامى فراهم گردد. زمينه شكفتن استعدادهايى نظير بوعلى وفارابى و ابوريحان و خيام رياضى (دان ) و خواجه نصيرالدين طوسى و صدرالمتاءلهينو صدها عالم طبيعى و رياضى و مورخ و جغرافى دان و پزشك و اديب و فيلسوف و عارففراهم گردد...
نبوغ ايرانى 
اسلام ، ايرانى را هم به خودش شناساند و هم به جهان ؛ معلوم شد كه آنچه دربارهايرانى گفته شد كه نبوغ و استعدادش فقط در جنبه هاى نظامى است و دماغ علمى نداردغلط است . عقب افتادن ايرانى در برخى دوره ها از نقص استعدادش نبوده بلكه به واسطهگرفتارى در زنجير رژيم موبدى بوده است و لهذا همين ايرانى در دوره اسلامى نبوغعلمى خويش رادر اعلى درجه نشان داد.
يكتاپرستى (369)  
اسلام از ايران ، ثنويت و آتش پرستى و هوم پرستى و آفتاب پرستى را گرفت و بهجاى آن توحيد و خداپرستى داد. خدمت اسلام به ايران از اين لحاظ بيش از خدمت اين دين بهعربستان است ، زيرا جاهليت عرب تنها دچار شرك در عبادت بود اما جاهليت ايران علاوه براين ، گرفتار شرك در خالقيت بود.
اسلام انديشه خداى شاخدار و بالدار، ريش وسبيل دار، عصا به دست ، ردا بر دوش ، مجعد موى و داراى تاج كنگره دار راتبديل كرد به انديشه خداى قيوم ،(370) برتر ازخيال و قياس و گمان و وهم ، متعالى از توصيف (371) كه همه جا و با همه چيز هست وهيچ چيز با او نيست ،(372) هم اول است و هم آخر، هم ظاهر است و هم باطن ،(373) اوچشمها را مى بيند اما چشمها او را نمى بينند.(374)
اسلام توحيد را چه ذاتى و چه صفاتى و چه افعالى در پراوج ترين شكلش ‍ بهايرانى و غير ايرانى آموخت . اسلام اصل توحيد را پايه اصلى قرار داد كه علاوه بر اينكه مبناى فلسفى دارد، خود محرك فكر و انديشه است .
اسلام خرافاتى از قبيل مصاف نه هزار ساله اهورامزدا و اهريمن ، قربانى هزار سالهزروان براى فرزنددار شدن ، و زاييده شدن اهريمن به واسطه شك در قبولى و بجاافتادن نذر، هم چنين دعاهاى ديوبند، تشريفات عجيب آتش پرستى ، غذا و مشروب براىمردگان بر بامها، راندن حيوانات وحشى و مرغان در ميان آتش ، ستايش آفتاب و ماه درچهار نوبت ، جلوگيرى از تابش نور بر آتش ، منع دفن مردگان ، تشريفات كمرشكندست زدن به جسد ميت يا بدن زن حائض ، منع استحمام در آب گرم ، تقدس شستشو باادرار گاو و صدها امثال اينها را از زندگى فكرى و عملى ايرانى خارجى ساخت .
اسلام در عبادت به جاى مقابل آفتاب يا آتش ايستادن و بيهوده زمزمه كردن و به جاى آتشرا بر هم زدن و پنام به دهان بستن و به جاى زانو زدن درمقابل آتش و مقدس شمردن طشت نه سوراخه ، عباداتى در نهايت معقوليت و در اوج معنويت ودر كمال لطافت انديشه برقرار كرد. اذان اسلام ، نماز اسلام ، روزه اسلام ، حج اسلام ،جماعت و جمعه اسلام ، مسجد و معبد اسلام ، اذكار و اوراد مترقى و مملو از معارف اسلام ، ادعيهپر از حكمت و معرفت اسلام ، شاهد گويايى است بر اين مدعا.
اسلام بر خلاف مسيحيت و مانويت و آيين مزدكى (و بر وفاق تعليمات زردشت )اصل جدايى سعادت ، روح و بدن ، و تضاد كار دنيا و آخرت ، فلسفه هاى مبنى بررياضت و تحمل اعمال شاقه ، پليدى تناسل و تقدس ‍ تجرد برگزيدگان (در كيشمانوى و كيش مزدكى ) و تجرد كار دينالها و پاپها(در كيش مسيحى ) كه دشمن تمدن است ودر ايران در حال پيشروى بود، منسوخ ساخت و در عين توصيه به تزكيه نفس(375) پرهيز از نعمتهاى پاكيزه زمين را نكوهش كرد.(376)
اسلام اجتماع طبقاتى آن روز را كه ريشه بسيار كهن داشت و بر دو ركن خون و مالكيتقائم بود و همه قوانين و رسوم آداب و سنن بر محور اين دو ركن مى گشت در هم ريخت واجتماعى ساخت منهاى اين دو ركن ؛ بر محور فضيلت ، علم ، سعى ،عمل و تقوا.
اسلام ، روحانيت موروثى و طبقاتى و حرفه اى را منسوخ ساخت ، آن را از حالتاختصاصى بيرون آورد، بر اصل و مبناى دانش و پاكى قرار داد، از هر صنف و طبقه اىگو باش . اسلام اين فكر را كه پادشاهان آسمانى نژادند، براى هميشه ريشه كن ساخت.
اعطاء شخصيت به زنان (377)  
اسلام به زن شخصيت حقوقى داد، تعدد زوجات بهشكل حرمسرادارى و بدون قيد و شرط و حد را منسوخ ساخت ؛ آن را تحت شرايطى براساس ‍ تساوى حقوق زنان و امكانات مرد و در حدود معينى كه ناشى از يك ضرورتاجتماعى است مجاز دانست .
عاريه دادن زن ، فرزند استلحاقى ، ازدواج نيابى ، ازدواج با محارم ، ولايت شوهر برزن را منسوخ ساخت .
اسلام نه تنها براى ايرانيانى كه مسلمان شدند خير و بركت بود، در آيين زرتشتى نيزاثر گذاشت و به طور غير مستقيم موجب اصلاحات عميقى در آن گذشت ...
خدمات اسلام به ايران و ايرانى منحصر به قروناول اسلامى نيست ، از زمانى كه سايه اسلام بر اين مملكت گسترده شده است ، هر خطرىكه براى اين مملكت پيش آمده وسيله اسلام دفع شده است . اسلام بود كهمغول را در خود هضم ساخت و از آدمكشانى آدمخوار، انسانهايى دانش دوست و دانش پرورساخت ، از دوده چنگيزى ، محمد خدابنده تحويل داد و ازنسل تيمور، بايسنقر و امير حسين بايقرا به وجود آورد.
امروز نيز اسلام است كه در مقابل فلسفه هاى مخرب بيگانه ايستادگى كرده و مايهاحساس شرف و عزت و استقلال اين مردم است . آنچه امروز ملت ايران مى تواند به آنافتخار كند و به رخ ديگران بكشد قرآن و نهج البلاغه است نه اوستا و زند.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation