اعضاء ديگر ناهماهنگ است ، و وقتی يك عضو با اعضای ديگر ناهماهنگ شدناچار طبيعت كلی بدن آن عضو را حذف خواهد كرد و از بين خواهد برد ، واتفاقا سازنده ترين بينشها همين است . يادتان هست كه در جلسات اول گفتيم اگر ما تاريخ را دارای ضابطه وقاعده ندانيم و به قول كتاب مثل كلبيون فكر كنيم ديگر تاريخ برای مادرس نيست ، فقط قضايای تاريخی برای خيال ما غذای خوبی است ، مثلافسانه جن و پری است ، و واقعيات تاريخی ديگر نمیتواند درس آموز باشد، چون ضابطه ندارد كه قابل آموزش و به كار بستن باشد و اگر تاريخ ضابطهداشته باشد ولی ضابطه اش خارج از اختيار بشر باشد ، تاريخ آموزش علمیدارد ، يعنی يك امر فراگرفتنی است ، بدين معنی كه صرفا غذای خيال نيستغذای فكر هم هست ، اما از قبيل اموری است كه خارج از اختيار ما میباشدو ما فقط میتوانيم تماشاگر خوبی باشيم مثل اطلاعی كه ما درباره دورترينكهكشانها داشته باشيم كه اثرش فقط اين است كه ما میدانيم در آنجا چهخبر است ولی نمیتوانيم در آن زمينه كاری بكنيم و اگر تاريخ سنت و ضابطهداشته باشد و اين سنت و ضابطه در اختيار بشر باشد ولی عوامل مؤثر درتاريخ اموری از قبيل زر و زور و حتی علم باشد ، مثلا سنت تاريخ بر اينباشد كه هر جا كه زر بيشتر است تفوق بيشتر است و بقا با اوست ، يا هرجا كه زور بيشتر است بقا و تفوق از آن او است ، در اين صورت تاريخدرس میآموزد ولی درس بسيار بدی میآموزد ، يعنی كسی كه تاريخ را مطالعهمیكند میرسد به اين كه مسأله ، مسأله زر و زور است ، جامعه يا بايد تنبه فنا و نيستی بدهد و يا بايد برای بقای خود هر چه كه زر میيابد به آنچنگ بياندازد و هر جا زوری میيابد در خدمت خود بگيرد . در اين صورتتاريخ میشود بدترين معلمهای عالم . ولی اگر تاريخ بر اساس سنتها و ضوابط باشد و عوامل مؤثر در اين سنتهاعوامل انسانی باشد البته نمیخواهيم بگوييم عوامل منحصر ، بلكه میخواهيمبگوييم عوامل تعيين كننده برای جامعه عوامل انسانی باشد يا |