كردند ، زيرا روانشناسی افراد را از ديد فردی میديد ، يعنی چنين فرضمیكرد كه انسانها در طبيعت با چنين غرايز و تمايلاتی به وجود میآيند ، منروانی عليحده دارم ، شما روانی عليحده داريد ، او روانی عليحده دارد ،روانها مثل تن ها از همديگر جدا هستند و اين روانها هستند كه دارای چنينخصلت و چنان خصلت میباشند ولی روی اين حساب اصلا روانها همه ساخته شدهجامعه است و جنبه فرديش جنبه انتزاعی است مسائل روانی را از ديداجتماعی يعنی آن وحدت اجتماعی میبينند نه از ديد روح انفرادی .نظريه سومی در اينجا میتوان ابراز كرد و نظريه حق هم همين است كه مااز همان سابق اين نظريه را انتخاب كرده بوديم و آن اين است كه تركيبجامعه از افراد ، نوع سومی از تركيب است ، نه مانند تركيب عناصر استو نه از نوع تركيبهای صددرصد اعتباری اگر از نوع تركيب عناصر باشد ،واقعا به قول اينها فرد امر انتزاعی است ، چون شما در يك مركب طبيعی ،ديگر عنصری نمیبينيد ، مثلا از آب خاصيت اكسيژن انتظار نداريد ، خاصيتئيدروژن هم انتظار نداريد ، بلكه میگوييد عناصر در مركب ، بالقوه موجوداست ، به اين معنی كه قبلا وجود داشته ، حالا تبديل شده به اين حالت ، وبعدا هم میتوان مثلا اين آب را به عناصر اوليه تجزيه كرد اما اكنون چطور؟ اكنون ديگر مسأله اكسيژن و ئيدروژن مطرح نيست ، اكنون واقعيت ديگریوجود دارد به نام آب . اگر اينطور باشد ، فرد در جامعه هيچ استقلال و اصالتی ندارد ، و ازعوارض ديگر اين نظريه اين است كه نه تنها نظريه قهرمانان محكوم است كهقهرمانان مؤثر در تاريخند و سرنوشت تاريخ را در دست میگيرند ، بلكه اصلا" خوب و بد " و " اختيار " از بين میرود ، چون انسان صددرصد ساختهجامعه است ، هر كس كه بد است ، جامعه او را بد ساخته ، خوب است ،جامعه او را خوب ساخته ، يعنی اين يك جبری میشود كه از هر جبری بالاتراست ، ديگر مسأله اختيار افراد حرف مفت میشود . پس بنابراين گونه " اصالت اجتماع " كه معنايش انتزاعيت فرد است، |