بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر المیزان جلد 4, علامه محمدحسین طباطبایی رحمه الله علیه ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ALMIZA01 -
     ALMIZA02 -
     ALMIZA03 -
     ALMIZA04 -
     ALMIZA05 -
     ALMIZA06 -
     ALMIZA07 -
     ALMIZA08 -
     ALMIZA09 -
     ALMIZA10 -
     ALMIZA11 -
     ALMIZA12 -
     ALMIZA13 -
     ALMIZA14 -
     ALMIZA15 -
     ALMIZA16 -
     ALMIZA17 -
     ALMIZA18 -
     ALMIZA19 -
     ALMIZA20 -
     ALMIZA21 -
     ALMIZA22 -
     ALMIZA23 -
     ALMIZA24 -
     ALMIZA25 -
     ALMIZA26 -
     ALMIZA27 -
     ALMIZA28 -
     ALMIZA29 -
     ALMIZA30 -
     ALMIZA31 -
     ALMIZA32 -
     ALMIZA33 -
 

 

 
 
00" vlink="#00" alink="#FF0000">

 

next page

fehrest page

back page

از آنچه گفتيم روشن شد كه هر دو قيد يعنى قيد (بجهاله ) و قيد (ثم يتوبون من قريب) احترازى است ، نه توضيحى (نمى خواهد بفرمايد گناه همواره از روى جهالت است وهمه گنه كاران بدون درنگ توبه مى كنند، بلكه مى خواهد بفرمايد: گناهكارى دو جوراست ، يكى از روى جهالت و ديگرى از روى عناد و توبه هم دو جور است ، يكى بدوندرنگ و يكى پس از ديدن نشانه هاى مرگ و آن توبه اىقبول است كه بدون درنگ باشد و آن گناهى توبه مى پذيرد كه ناشى ازجهل باشد) چون توبه عبارت است از برگشتن بنده به سوى خداى سبحان و برگشتنبه عبوديت او، كه در اين صورت توبه خداوند به عبد نيز عبارت مى شود، از اينكه خداتوبه بنده را بپذيرد و عبوديت جز در زندگى دنيا كه ظرف اختيار و موطن اطاعت و معصيتاست ، تحقق نمى يابد و با ظهور نشانه هاى مرگ ، ديگر اختيارى براى بنده نمى ماند ودو راهى اطاعت و معصيت ندارد تا راه اطاعت را انتخاب كند همچنان كه خداى تعالى دربارهاين موقعيت انسان فرموده : (يوم ياءتى بعض آيات ربژك لاينفع نفسا ايمانها لم تكنآمنت من قبل او كسبت فى ايمانها خيرا).
و نيز فرموده : (فلم يك ينفعهم ايمانهم لما راوا باسنا سنّت اللّه الّتى قد خلت فىعباده و خسر هنالك الكافرون ) و آياتى ديگر از اينقبيل هست .
و سخن كوتاه اينكه برگشت معناى آيه به اين است كه خداى سبحان تنها وقتى توبهگنه كار را مى پذيرد كه گنه كاريش ناشى از استكبار بر خدا و باعث دروغين شدنتوبه و فقدان تذلل عبودى نبوده باشد و در امر توبه آنقدر امروز و فردا نكند كهفرصت از دست برود و نيز ممكن است قيد (بجهاله ) قيد توضيحى باشد و معناى آن اينباشد توبه و رجوع خدا به بنده اش خاص گناه كاران است ، كه البته هيچ گناهى جزاز جهل ناشى نمى شود چون گناه خود را به خطر انداختن و با عذابى اليم بازى كردناست كه جز از جاهل سر نمى زند و يا معنايش اين باشد كه گناه جز ازجهل ناشى نمى شود جهل به كنه و حقيقت معصيت وجهل به كنه آثارى كه بر آن مترتب مى شود و لازمه توضيحى بودن اين قيد آن است كهجمله : (ثم يتوبون من قريب ) اشاره باشد به ماقبل مرگ ، نه كنايه از سهل انگارى در امر توبه ،
چون كسى كه از در استكبار گناه مى كند و در برابر سلطان پروردگارش خاضع نمىشود، با جمله : (ثم يتوبون من قريب ) استثنا مى شود نه با كلمه (بجهاله ) وبنابراين نمى توان جمله : (ثم يتوبون ...) را كنايه گرفت ازسهل انگارى در امر توبه (دقت بفرمائيد)، و ليكن بعيد نيست وجهاول يعنى احترازى بودن قيد نامبرده با ظاهر آيه سازگارتر باشد و بنابر آن توبههمه توبه كاران قبول است مگر دو نفر: يكى توبه گنه كارى كه در توبه كردنامروز و فردا مى كند، تا لحظه مرگش فرا رسد و دوم توبه كافر بعد از مردنش وليكن بعضى از مفسرين گفته اند: منظور از جمله (ثم يتوبون من قريب ) اين است كهتوبه بلافاصله بعد از گناه و يا با فاصله اندكى كه باز به نظر عرفمتصل شمرده شود واقع گردد.
ليكن اين نظريه معناى آيه بعدى را فاسد مى سازد، براى اينكه آيه مورد بحث و آيهبعديش در مقام اينند كه ضابطه اى كلى در مساءله توبه خدا، يعنىقبول توبه عبد بيان كنند و اينكه گفتيم ضابطه اى كلى دليلش ، انحصارى است كه ازكلمه (انّما) استفاده مى شود و آيه بعديش مواردى را بيان مى كند كه توبه در آنپذيرفته نيست و بيش از آن دو موردى كه گفتيم استثنا نشده و بنا به گفته مفسر نامبردهتوبه غير مقبول مصاديق ديگر خواهد داشت .


فاولئك يتوب اللّه عليهم و كان اللّه عليما حكيما


در اين جمله با كلمه (اولئك ) كه مخصوص اشاره به دور است به توبه كاران اشارهو اين خالى از اشعار به بلندى قدر و منزلت و احترام ايشان نيست همچنان كه جمله :(يعملون السوء بجهاله ) بر سهل انگارى خداى تعالى در شمردن گناهانشان دلالتدارد به خلاف آيه دوم كه كلمه (اولئك ) در آن اشاره دارد به دورى توبه كاران درحين مرگ و بعد از مرگ و آن اشاره دلالت دارد بر دورى آنان از رحمت خدا و آوردن جمعسوء (سيئات ) دلالت دارد بر اينكه در مقام شمردن گناهان ايشان است .
در اين آيه براى ختم شدن آن ، دو نام عليم و حكيم آمده ، با اينكه به ذهن مى رسد خوببود غفور و رحيم بيايد، چون در آيه سخن از گناه و توبه و آمرزش رفته است ، ليكنعليم و حكيم آورد تا بفهماند اگر خداى تعالى باب توبه را فتح كرد براى اين بودكه او به حال بندگانش ، عالم است مى داند چقدر ضعيف و نادانند و حكمتش هم اين را اقتضامى كرد، چون متقن بودن نظام و اصلاح امور بشر احتياج به فتح باب توبه دارد و نيزاز آنجائى كه حكيم است فريب توبه هاى قلابى را نمى خورد و ظواهراحوال بندگان را معيار قرار نمى دهد، بلكه دلهاى آنان را مى آزمايد، پس بر بندگان اولازم است ، از علم و حكمت او غافل نمانند و اگر توبه مى كنند توبه حقيقى كنند، تا خداهم حقيقتا جوابشان را بدهد و دعايشان را مستجاب كند.
توبه اين دسته پذيرفته نمى شود


و ليست التوبه للّذين يعملون السيئات ...


در اين آيه شريفه تعبير آيه قبلى را كه مى فرمود: (بر خدا و به نفع گنه كاران استكه توبه آنان را بپذيرد) نياورد، با اين كه مى دانيم در اين آيه نيز همان معنا منظوراست و مى خواهد بفرمايد: (بر خدا و به نفع اينگونه توبه كاران نيست كه توبه شانرا بپذيرد و نمى پذيرد) و ليكن خواست به اين وسيله اشاره كند به اينكه رحمت خاصهالهى و عنايتش از اين دو طايفه منقطع است همچنان كه گفتيم در آيه قبلى از گناه تعبيربه مفرد (سوء) كرد و در اين آيه به جمع (سيئات ) تعبير آورد، معلوم مى شود درباره ايندو طايفه عنايت دارد گناهانشان را بشمارد و عليه آنان ضبط كند.
از اينكه جمله : (يعملون السيئات ) را مقيد كرد به جمله : (تا وقتى كه مرگشان فرارسد) استمرار گناه فهميده مى شود، حال يا به خاطر اينكهسهل انگارى در شناختن به سوى توبه و امروز و فردا كردن در آن ، خودش معصيتى استمستمر، كه هر لحظه تكرار مى شود و يا به خاطر اينكه اينسهل انگارى به منزله مداومت بر گناه است و يا به خاطر اينكه غالبا خالى از تكرارمعصيت نيست ، يا تكرار همان معصيت اول يا گناهانى ديگر شبيه به آن .
و اينكه فرمود: (حتى اذا حضر احدهم الموت ...)
و نفرمود: (حتى اذا جاءهم الموت ) يعنى فرمود: (وقتى مرگ يكى از شما برسد ونفرمود: (وقتى مرگ شما برسد) براى اين بود كه دلالت كند بر اينكه افراد مورد نظرتوبه را امرى حقير و بى اهميت نشمارند، با اينكه مساءله توبه اينقدر بى اهميت نيستكه مردم در طول زندگى خود هر كارى خواستند بكنند و هيچ باكى نداشته باشند همين كهمرگ يكى از آنان رسيد تنها خود او براى اينكه از خطرها و مهلكه هائى كه با مخالفتامر الهى براى خود آماده كرده نجات يابد بگويد: حالا ديگر توبه كردم .
پس امر توبه به اين آسانى نيست ، كه گنه كار با صرف گفتن چند لفظ و يا صرفنيت توبه از همه مخاطر رهائى يابد.
از اينجا روشن مى شود كه مقيد كردن جمله (تبت ) بقيد (الان ) چه معنا مى دهد، چون اين قيدبه ما مى فهماند كه حضور مرگ و مشاهده كردن صاحب اين سخن عظمت و سلطنت آخرت راباعث شده است كه او بگويد: (انى تبت ) (من اكنون توبه مى كنم ) پس چنين كسىمنطقى خواهد داشت حال اگر به زبان نگويد بهدل مى گويد.
پس معناى جمله چنين مى شود كه من در اين حال كه مرگ را حق ديدم و جزاى حق را مشاهده كردم، اينك تائب هستم .
و خداى تعالى نظير اين بيان را از مجرمين حكايت كرده كه روز قيامت چه مى گويند آنجاكه مى فرمايد: (و لو ترى اذ المجرمون ناكسوا روسهم عند ربهم ربّنا ابصرنا وسمعنا فارجعنا نعمل صالحا انا موقنون ) (و چه خوب بود تو و هر بيننده ديگر اينحالت مجرمين را مى ديديد كه نزد پروردگارشان سرها به زير افكنده مى گويند:پروردگارا ديديم و شنيديم ، اينك ما را به دنيا برگردان تاعمل صالح كنيم كه ديگر يقين بر ايمان حاصل گشت ).
اين توبه از صاحبش قبول نمى شود، براى اينكه در حالى صورت مى گيرد كه اززندگى دنيا ماءيوس شده و از هول و وحشت انتقال به ديگر سراى مطلع گشته آن ياس واين هول او را مجبور كرده به اينكه از اعمال چندين ساله خود توبه كند و تصميم بگيردكه به سوى پروردگارش برگردد، اما _ ولات حسين مناص _ ديگر گذشته ،چون زندگى دنيائى در بين نيست اختيار عملى هم از دست رفته است .


و لا الذين يموتون و هم كفار


اين جمله معرف مصداق دوم است ، از كسانى كه توبه شان پذيرفته نيست و او كسى استكه عمرى به كفر خود ادامه داده و در حال كفر مرده و بعد از مشاهده آخرت اظهار ايمان مىكند خداى تعالى توبه او را نمى پذيرد براى اينكه ايمان آوردنش كه همان توبه اواست در آن روز، سودى به حالش ندارد و اين معنا در قرآن كريم مكررا آمده كه پس از مردنبا وجود كفر هيچ راه نجاتى وجود ندارد و اگر درخواستى بكنند اجابت نمى شود از آنجمله فرموده : (الا الّذين تابوا و اصلحوا و بينوا فاولئك اتوب عليهم و انا التوابالرحيم ان الّذين كفروا و ماتوا و هم كفّار اولئك عليهم لعنة اللّه و الملائكه و النّاس اجمعين، خالدين فيها لايخفّف عنهم العذاب و لا هم ينظرون ) و نيز فرموده : (ان الّذين كفروا وماتوا و هم كفار فلن يقبل من احد هم مل ء الارض ذهبا و لو افتدى به اولئك لهم عذاب اليم وما لهم من ناصرين )، نداشتن ياور نداشتن شفيع نيز هست ، همچنانكه در تفسير اين آيه درجلد دوم عربى اين كتاب بيانش گذشت .
اگر جمله : (و لا الّذين يموتون ) را مقيد كرد بقيد (و هم كفار) براى اين بود كهبفهماند غير كفار يعنى مؤ منين كه در حال گنهكارى از دنيا مى روند و استكبارى نسبت بهخداى تعالى ندارند و در توبه كردن مسامحه نورزيدند _ چون در سابق گفتيممسامحه در توبه توهين به مقام پروردگار و استكبار بر او است _ كه توبه چنينبنده اى هر چند با مردنش از دست رفته ولى توبه خدا و برگشت او به سوى مغفرت ورحمتش امكان دارد، چون ممكن است بعد از مردن به وسيله شفاعت شافعانمشمول رحمت خداى تعالى قرار گيرد و همين خود از جمله شواهدى است بر اينكه مراد از ايندو آيه بيان توبه و بازگشت خدا به بندگانش است نه بيانحال توبه بنده و برگشتش به سوى خدا و اگر آن را هم آورده بهطفيل آن ديگرى ذكر كرده است .


اولئك اعتدنا لهم عذابا اليما


اسم اشاره (اولئك ) همانطور كه اشاره كرديم دلالت مى كند بر دورى اين دو طايفه ازساحت قرب ، و تشريف ، و كلمه (اعتدنا) از مصدر اعتاد و به معناى اعداد و يا وعده است .
گفتارى پيرامون توبه
عنوان توبه با همه معانيش كه در قرآن كريم آمده از تعاليم حقيقى است كه مختص به اينكتاب آسمانى است ، چون توبه به معناى ايمان آوردن از كفر و شرك هر چند در سايراديان آسمانى مانند دين موسى و عيسى (عليهما السلام ) نيز داير است ، اما نه از جهتتحليل حقيقت توبه و سرايت دادن آن به ايمان بلكه به اسم اينكه خود توبه ايمان است.
حتى از اصول مستقله اى كه ، آئين مسيحيت را بر آناصول پى نهاده اند برمى آيد كه اصلا توبه فائده اى ندارد بلكه ناممكن است كهانسان از توبه اش بهره مند شود، مخصوصا اين معنا از مطالبى كه در توجيه به دارآويخته شدن مسيح و جان خود را فداى بشر كردن آورده اند به خوبى مشاهده مى شود و مادر سابق يعنى در جلد سوم عربى اين كتاب آنجا كه درباره خلقت عيسى (عليه السلام )بحث مى كرديم نقل نموديم .
اين را داشته باش و آنگاه بدانكه ارباب كليسا بعد از افراط در مساءله توبه آنقدر دراين مساءله كه آنرا محال مى دانستند بى حد و مرز شدند، كه به مردم گنهكار اوراق مغفرتمى فروختند و از اين راه تجارت مى كردند، كليساچيان كه اولياى دين مسيحيت بودندگناهان گنهكارانى را كه نزدشان مى آمدند و به گناه خود اعتراف مى كردند مىآمرزيدند.
ولى قرآن كريم - نه آن راه تفريط را رفته و نه اين راه افراط را بلكهحال انسان را از نظر دعوت شدن و هدايت پذيرفتنش ‍تحليل كرده و ديده كه انسان از نظر پذيرفتن هدايت او و رسيدنش بهكمال و كرامت و سعادتى كه بايد در زندگى آخرتيش نزد خداى سبحان داشته باشدسعادتى كه برايش حياتى و واجب بوده و در سير اختيارى به سوى پروردگارش بىنياز از آن نيست ، به تمام معنا فقير است يعنى فقر و تهيدستى در حاق ذات او است ،همچنان كه خود در كلام مجيدش فرمود: (يا ايها النّاس انتم الفقراء الى اللّه و اللّه هوالغنى الحميد).
و نيز فرموده (و لا يملكون لانفسهم ضرّا و لانفعا و لايملكون موتا و لاحيوة و لانشورا).
خداى تعالى مى دانست كه بشر اگر به حال خود واگذار گشته ، دستگيرى نشود، درپرتگاه شقاوت و خطر سقوط دورى از خدا و در كنج مسكنت قرار مى گيرد، همچنان كه درآيه زير به آن اشاره نموده مى فرمايد: (لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم ، ثمرددناه اسفل سافلين ) ما انسان را در بهترين وجه متصور بيافريديم و سپس همو را بهپست ترين مراحل پستى برگردانديم )، و نيز مى فرمايد: (و ان منكم الّا واردها كانعلى ربك حتما مقضيّا ثم ننجّى الّذين اتّقوا و نذر الظالمين فيها جثيا) و نيز در آغاز خلقتبه آدم (ابوالبشر) و همسرش زنهار داده بود كه : (فلا يخرجنّكما من الجنّة فتشقى ).
خداى تعالى چون بر اين علم داشت و مى دانست كه نزديك شدن بشر به منزلگاه كرامت واستقرارش در مستقر سعادت موقوف بر اين است كه از آنچه او را به خطرهاى نامبرده مىافكند منصرف شود و اگر هم مبتلا بدان شده ، از آندل بر كند، و بسوى پروردگارش رجوع كند، به همين جهت خداى سبحان باب توبه رافتح نمود، توبه از كفر و شرك و توبه از فروعات آن ، كه همان گناهان باشد.
پس توبه به معناى رجوع به خداى سبحان و دلزده شدن از لوث گناه و تاريكى ودورى از خدا و شقاوت ، مشروط بر اين است كه قبلا انسان به وسيله ايمان آوردن به خداو روز جزا خود را در مستقر دار كرامت و در مسير تنعم به اقسام نعمت اطاعتها و قربتها قرارداده باشد و به عبارتى ديگر موقوف بر اين است كه قبلا از شرك و از هر گناهىتوبه كرده باشد، همچنانكه فرمود: (و توبوا الى اللّه جميعا ايها المؤ منون لعلكمتفلحون ) (هان ! اى مؤ منين همگى به سوى خدا توبه بريد تا شايد رستگار گرديد).
پس توبه به معناى برگشتن به سوى خدا هم توبه از شرك راشامل مى شود و هم توبه از گناه را، بلكه شامل غير اين دو نيز به بيانى كه انشاءاللّهمى آيد مى شود.
توبه نيازمند عنايت و توفيق الهى است
مطلب ديگر اينكه انسان از آنجائى كه گفتيم فى نفسه سراپا فقر است و به هيچ وجهمالك خير و سعادت خود نيست ، مگر به وسيله پروردگار خود، بناچار در اين رجوعش بهسوى پروردگار نيز محتاج است به عنايتى از پروردگارش و اعانتى از او چون _در سابق هم گفتيم رجوع به خداى تعالى احتياج به عبوديت و مسكنت به درگاه خدا، داردكه اين محقق نمى شود مگر به توفيق و اعانت او كه همين توفيق توبه او و برگشتشبه سوى بنده گنهكارش است كه قبل از توبه عبدشامل حال عبد مى شود و سپس توبه عبد محقق مى گردد همچنانكه در قرآن كريمش فرمود:(ثم تاب عليهم ليتوبوا)، (سپس به سوى آنان برگشت تا ايشان نيز به سويشبرگردند) و همچنين برگشتن بنده به سوى خدا وقتى سودمند است كه خداى تعالى اينتوبه و برگشت را قبول كند كه اين خود توبه دوم خداى تعالى است ، كه بعد ازتوبه عبد صورت مى گيرد هم چنانكه فرمود: (فاولئك يتوب اللّه عليهم ...) اينانندكه خداى تعالى به سويشان برمى گردد).
و اگر خواننده محترم (كه خدايش توفيق دهد) آن طورى كه بايد مساءله را مورد دقت قراردهد خواهد ديد كه تعدد توبه خداى تعالى با قياس به توبه عبد است ، و گرنهتوبه او يكى است و آن عبارت است از رجوع خداى تعالى به رحمتش به سوى بنده كههم قبل از توبه عبد را شامل مى شود و هم بعد از آن را، و گاه هم مى شود كه بدونتوبه عبد شامل حال او مى شود كه در سابق درذيل آيه : ( و لا الّذين يموتون ) و هم كفار از آن استفاده كرديم و گفتيمقبول شفاعت شفيع در حق بنده گنهكار در روز قيامت يكى از مصاديق توبه خداى تعالىاست و آيه شريفه : (و اللّه يريد ان يتوب عليكم و يريد الّذين يتبعون الشهوات انتميلوا ميلا عظيما)، (خدا مى خواهد بر شما توبه برد و كسانى كه شهوات را پيروىمى كنند مى خواهند شما به انحرافى بزرگ منحرف شويد).
توبه درباره بعضى از بندگان مقرب خدا نيز مصداق مى يابد (توبه عمومىخداىسبحان )
مطلبى ديگر كه تذكرش لازم است اين كه مساءله قرب و بعد نزديكى به خدا و دورى ازاو دو امر نسبى هستند، ممكن است بعد، در مقام قرب هم تحقق يابد، بعد از يك مرحله و قرببه مرحله اى ديگر و بنابراين معناى توبه درباره رجوع بعضى از بندگان مقرب خدانيز مصداق مى يابد، چون موقف او را اگر مقايسه كنيم با موضع كسى كه از او مقرب ترو به خداى تعالى نزديكتر است ، رجوع او به خدا، توبه مى شود.
شاهد اين گفتار ما توبه هايى است كه خداى تعالى در كلام مجيدش از انبياى معصوم وبى گناه (عليهم السلام ) حكايت فرموده از آن جمله درباره آدم (عليه السلام ) چنين مىفرمايد: (فتلقى آدم من ربه كلمات فتاب عليه )، (پس آدم كلماتى را از پروردگارشدريافت نمود، و در نتيجه خداى تعالى توبه اش بپذيرفت ). و نيز در حكايت دعاىابراهيم و اسماعيل (عليهماالسلام ) بعد از بناى كعبه مى فرمايد: (و تب علينا انّك انتالتواب الرحيم ) و از موسى (عليه السلام ) حكايت مى كند كه گفت : (سبحانك تبتاليك و انا اول المؤ منين )، و در خطاب به پيامبر اسلام مى فرمايد: (فاصبر انّوعداللّه حق واستغفر لذنبك و سبّح بحمد ربّك بالعشىّ و الابكار).
و نيز درباره همان جناب مى فرمايد: (لقد تاب اللّه على النبى و المهاجرين و الانصارالّذين اتّبعوه فى ساعة العسرة ).
و اين توبه ، توبه عمومى خداى سبحان است ، كه اطلاق آيات بسيارى از كلام مجيدشبر آن دلالت دارد، از قبيل آيه : (غافر الذّنب وقابل التّوب ) (خدائى كه آمرزگار گناه و پذيراى توبه است ) و آيه : (و هو الّذىيقبل التوبه عن عباده ) (توبه را از بندگانش مى پذيرد) و آياتى ديگر از اينقبيل .
خلاصه آنچه تاكنون درباره توبه گفته شد
پس خلاصه آنچه تاكنون گفتيم اين شد كه اولا گسترش رحمت از ناحيه خداى تعالى بربندگانش و در نتيجه آمرزش گناهان ايشان و برطرف ساختن پرده ظلمتى كه از ناحيهمعاصى بر دلهايشان افتاده _ حال چه اينكه معصيت شرك باشد و چه پائين تر از آن- خود توبه خدا بر بندگان است و برگشت بنده به سوى خدا و درخواست آمرزشگناهان و ازاله آثار سوء نافرمانيها از قلبش ‍ _ چه اينكه شرك باشد و چه پائينتر از آن _ خود توبه و رجوع بنده است به پروردگار خودش .
و ثانيا معلوم شد كه توبه خداى تعالى بر بنده اش اعم است از توبه ابتدائى وتوبه بعد از توبه بنده و اين توبه فضلى است از ناحيه خداى تعالىمثل ساير نعمت هائى كه مخلوق خود را با آن متنعم مى سازد، همانطور كه هيچ بنده اى در آننعمتها طلبكار خداى تعالى نيست ، هم چنين كسى توبه را بر خدا واجب و الزامى نكرده واينكه مى گوييم عقلا بر خدا واجب است كه توبه بنده اش راقبول كند، منظور ما از اين وجوب چيزى جز آنچه ازامثال آيات زير استفاده مى شود نمى باشد.
(و قابل التوب ) و (و توبوا الى اللّه جميعا ايها المؤ منون ) و (ان اللّه يحبالتوابين )
(خداى تعالى توبه كاران را بسيار دوست مى دارد)، و (فاولئك يتوب اللّه عليهم )اينان همانهايند كه خدا توبه شان را مى پذيرد) و از اينقبيل آياتى كه خدا را به صفت توبه پذيرى توصيف مى كند و بندگانرا به سوىتوبه تشويق و به سوى استغفار دعوت مى كند و همچنين آيات ديگرى كه وعدهقبول توبه مى دهد، حال يا در صريح كلام و يا در لوازم آن و خداى تعالى به فرمودهخودش و به دليل عقل خلف وعده نمى كند.
از اينجا روشن مى شود كه خداى سبحان در قبول توبه بنده مجبور نيست ، بلكه او بدوناستثنا هيچ چيز و هيچ حالت در همه احوال مالك مطلق همه چيز است ، پس او مى تواند توبهرا قبول كند همچنانكه وعده اش را داده و مى تواند نكند، همچنانكه باز خودش ‍ فرموده :(ان الّذين كفروا بعد ايمانهم ثم ازدادوا كفرا لنتقبل توبتهم ). (محققا كسانى كه بعد از ايمان آوردنشان كفر ورزيدند و سپس كفر خودرا از كفر نخستين خود شديدتر كردند هرگز توبه شان پذيرفته نمى شود).
ممكن است آيه زير را نيز از اين باب گرفت كه مى فرمايد: (ان الّذين آمنوا ثم كفرواثم آمنوا ثم كفروا ثم ازدادوا كفرا لم يكن اللّه ليغفر لهم و لا ليهديهم سبيلا)
سخن عجيبى كه درباره توبه فرعون گفته شده است
اين بود خلاصه مطالب ما درباره توبه ، ولى بعضى از علما سخنانى عجيب گفته اند،از آن جمله در معناى آيه زير كه مربوط به داستان غرق شدن فرعون و توبه كردن اودر نفس آخر است ، يعنى آيه شريفه : (حتى اذا ادركة الغرققال آمنت انه لا اله الا الذى آمنت به بنوا اسرائيل و انا من المسلمين ، الان و قد عصيتقبل و كنت من المفسدين ) بيانى آورده كه خلاصه اش اين است كه اين آيه هيچ دلالتى بررد توبه فرعون ندارد و در قرآن كريم هيچ آيه ديگرى هم وجود ندارد كه بر هلاكابدى او دلالت كند از نظر اعتبار هم _ البته براى كسى كه در سعه رحمت خدا و سبقترحمتش بر غضبش خوب بينديشد _ بسيار بعيد به نظر مى رسد كه پناهنده بهدرگاه خود و به در خانه رحمت و كرامت را كه باحال تذلل و استكانت پناهنده او شده از رحمت خود نوميد سازد،
اين كار از يك انسان _ البته انسانى كه خويهاى فطرى خود يعنى كرامت وجود رحمترا از دست نداده باشد _ زيبنده نيست كه وقتى انسانى نادم كه به راستى از كارهاىناپسند گذشته خود پشيمان شده و به او پناهنده گشته نااميد سازد و از جرم او نگذردتا چه رسد به خدائى كه ارحم الراحمين و اكرم الاكرمين و غياث المستغيثين است ، _چون هر انسان داراى رحمت و كرامت رحمت و كرامتش از او است _ .
ليكن اين سخن مردود است به دو دليل ، يكى قرآنى كه مى فرمايد: (و ليست التوبهللّذين يعملون السيئات حتى اذا حضر احدهم الموتقال انى تبت الان ...) و ديگرى دليل عقلى و اعتبارى كه در چند سطرقبل گذشت و آن اين بود كه گفتيم پشيمانى درحال مرگ پشيمانى كاذب است و اين مشاهده آثار و عذاب گناه ونزول بلا است ، كه آدمى را در دم مرگ وادار مى كند به اينكه اظهار ندامت كند.
و بر فرضى هم كه هر ندامتى توبه باشد و هر توبه اىمقبول درگاه حق واقع گردد، ليكن آيه شريفه زير كه حكايتحال مجرمين در روز قيامت است و مى فرمايد: (و اسروا الندامة لمّا راوا العذاب )
و آيات بسيارى ديگر آن را رد نموده مى فرمايد: بعد از ديدن عذاب اظهار ندامت نموده ،درخواست مى كنند خدايا ما را به دنيا برگردان تاعمل صالح كنيم ، آنگاه سخنشان را رد نموده مى فرمايد به فرض هم كه برگردنددوباره همان اعمالى كه از آن نهى شده اند از سر مى گيرند و در اظهار ندامتشاندروغگويند.
بيان يك توهم و رد آن
ممكن است در اينجا توهم كنى كه اين تحليل كه گفتيد قرآن كريم از امر توبه نموده واين راهى كه گفتيد در اين تحليلش پيش گرفته تحليلى است ذهنى كه در بازار حقايقهيچ ارزشى ندارد و ليكن اين توهم را نكن زيرا بحث در باب سعادت و صلاح و شقاوت وطلاح انسان غير اين را نتيجه نمى دهد، خود ما اگرحال يك انسان عادى واقع در مجتمع را در نظر بگيريم كه دائما درحال اثرگيرى از تعليم و تربيت است ، مى بينيم كه او اگر در جامعه واقع نشده بود واز خارج چيزى به ذهن او وارد نمى شد، نه خوب و نه بد، ذهن ودل و جان او خالى از هر صلاح و طلاحى بود _ البته صلاح و طلاح اجتماعى _ ونيز ذهنش قابل گرفتن هر دو بود، او وقتى مى خواهد خود را اصلاح كند و جان خود را بهزيور صلاح بيارايد و جامه تقواى رحمت خود نوميد سازد،
مگر وقتى كه اسباب اين كار مساعد باشد و عوامل اجازه بيرون شدنش ازحال قبلى را به او بدهد. اين وضع محاذى همان توبهاول خداى تعالى است (او رحمت خود را شامل حال انسان گنهكار مى كند و در او ايجاد تصميممى نمايد بر اينكه از كارهاى گذشته اش ‍ دست بردارد) سپس شروع به عملى كردنتصميمش و اينكه از كارهاى گذشته خود و حالت بدى كه داشت دست برداشته ، بارىبه هر جهت مسامحه كارى را ترك كند. و اين خود توبه اى است به منزله توبه بنده دربحث ما، آنگاه شخص مورد فرض ما به تدريج با انجام رژيم هاى عملى هياءت فساد وصفت رذيله اى را كه بر قلبش مستولى بود زايل مى كند و اندك اندك صفاتكمال را و نور صلاح را در قلبش جايگزين مى سازد، چون اين مسلم و واضح است كه قلبآدمى گنجايش صلاح و طلاح و يا بگو فضيلت و رذيلت هر دو را ندارد _ ديو چوبيرون رود فرشته درآيد - و اين مستقر گشتن صفات خوب دردل آن شخص كه فرض كرديم در برابر قبول توبه در شخص مورد بحث است ، شخصفرضى ، همچنان در مرحله صلاح اجتماعى كه مسير هر انسان فطرى است سير مى كند، تاهمه آن احكام و آثارى را كه دين خدا در باب توبه جارى ساخته ، به روشى فطرى كهخدا خلق را بر آن فطرت آفريده جارى سازد.
(و ثالثا) بطورى كه از همه آيات توبه چه آنها كهنقل كرديم و چه آنها كه نقل نكرديم استفاده مى شود، توبه حقيقتى است كه در نفس ‍انسانى و قلب آدمى اثر اصلاحى دارد و جان آدمى را آماده صلاح مى سازد، صلاحى كهزمينه است براى سعادت دنيا و آخرت او و به عبارت ديگر توبه در آنجائى كه نافعهست ، يعنى شرائطش جمع است _ در ازاله سيئات نفسانى اثر دارد، سيئاتى كه آدمىرا به هر بدبختى در زندگى دنيا و آخرتش مى كشاند و از رسيدنش به سعادت واستقرارش بر اريكه خوشبختى مانع مى شود و اما احكام شرعى و قوانين دينى بهحال خود باقى است ، نه با توبه اى از بين مى رود و نه با گناهى .
بله چه بسا كه بعضى از احكام به حسب مصالحى كه در تشريع آن رعايت شده ارتباطىبا توبه پيدا كند و به وسيله توبه برداشته شود، ليكن اين غير آن است كه بگوييمخود توبه به تنهائى حكمى از احكام را بردارد در آيه مورد بحث درفصل قبل يعنى آيه (سوره نساء _ 17) توبه باعث آن مى شد كه حاكم شرع دست ازشكنجه مرد و زن زناكار بردارد، اما نه توبه به تنهائى بلكه بضميمه اصلاحفرمود: (فان تابا و اصلحا فاعرضوا عنهما...)
و همچنين در آيه زير توبه را در صورتى مؤ ثر مى داند كه هنوز مجرم دستگير نشده واما اگر دستگير شد هر چه هم توبه كند حكم خدا بر او جارى مى شود و حكم خدا بهوسيله توبه برطرف نمى گردد و آن آيه اين است : (انّما جزاؤ الّذين يحاربون اللّه ورسوله و يسعون فى الارض فسادا ان يقتلوا او يصلبوا او تقطع ايديهم و ارجلهم منخلاف او ينفوا من الارض ذلك لهم خزى فى الدّنيا و لهم فى الاخره عذاب عظيم ، الّا الّذينتابوا من قبل ان تقدروا عليهم فاعلموا ان اللّه غفور رحيم ) و از اينقبيل آياتى ديگر.
توبه ، يگانه درمان نوميدى و ياءس است
(رابعا) آن ملاكى كه به خاطر آن توبه در اسلام تشريع شد و قبلا بيانش گذشتهمانا رهائى از هلاكت ناشى از گناهان و آثار سوء معاصى است ، چون اين رهايى وسيلهرستگارى و مقدمه رسيدن به سعادت است ، همچنانكه قرآن كريم فرمود: (و توبوا الىاللّه جميعا ايه المؤ منون لعلكم تفلحون ) و يكى از فوائد توبه علاوه براين آن استكه مفتوح بودن باب توبه ، روح اميد را دردل گنهكاران زنده نگه مى دارد و به هيچ وجه دچار نوميدى و خمودى و ركود نمى گردند،آرى سير زندگى بشر جز با دو عامل خوف و رجاىمتعادل مستقيم نمى شود، بايد مقدارى در دلش باشد، تا براى دفع مضرات برخيزد ومقدارى اميد باشد تا او را به سوى جلب منافعش به حركت درآورد، اگر آن خوف و اينرجاء هر دو با هم نباشند يا تنها خوف باشد، و يا تنها اميد، آدمى هلاك مى گردد همچنانكه قرآن كريم از نوميدى زنهار داده مى فرمايد:(قل يا عبادى الّذين اسرفوا على انفسهم لاتقنطوا من رحمه اللّه انّ اللّه يغفر الذّنوبجميعا انّه هو الغفور الرحيم و انيبوا الى ربّكم ).
و تا آنجا كه ما از غريزه بشرى اطلاع داريم ، بشر تا زمانى كه در بازار زندگىشكست نخورده و تلاشش بى نتيجه نگشته ،
روحش فعال و بانشاط و تصميم هايش راسخ و محكم و تلاشش خستگى ناپذير، است امااگر در زندگى شكست بخورد و اعمال و زحماتش بى نتيجه شود آرزويش به باد برود،آنوقت است كه نوميدى بر دلش مستولى گشته و سستى اركان او را فرا مى گيرد و اىبسا كه كارى را كه با زحمات زياد پيش برده در وسط راه رها كند و از راهى كه رفتهبرگردد و براى هميشه از رستگارى و رسيدن به هدف نا اميد شود توبه تنها و يگانهدواى اين درد است بشر مى تواند با توبه دل خود را هميشه زنده نگه دارد ودل مشرف به هلاكت خود را دوباره از لبه پرتگاه هلاكت كنار بكشد.
از اينجا معلوم مى شود توهمى را كه ذيلا نقل مى كنيم تا چه پايه ساقط و بى اعتباراست و آن اين است كه بعضى گفته اند تشريع توبه و دعوت مردم به سوى آن مردم رابه ارتكاب معصيت جرى كردن و بر ترك اطاعت جراءت دادن است ، چون وقتى خاطر انسانجمع شد كه خدا توبه اش را مى پذيرد، ولو هر معصيتى كه برايش پاى دهد مرتكب شودچنين اعتقادى جز زيادتر شدن جراتش بر حرمات خدا، و فرورفتگيش در لجنزار گناهانچيزى به بار نمى آورد و معتقد بدان ، در هر گناهى را مى كوبد و با خود مى گويدبعدا توبه مى كنم .
توبه حقيقى با جراءت يافتن بر گناه كارى منافات دارد
وجه ساقط بودن اين توهم اين است كه اگر توبه تشريع شده ، براى اين منظور كهتوهم شده نبوده ، بلكه براى اين بوده كه آراسته شدن به زيورفضائل جز با مغفرت و آمرزش گناهان ممكن نيست و علاوه بر اين تشريع شده تا خداىتعالى حالت اميد را در دلها حفظ كند و حسن اثر توبه در اين باره جاى انكار نيست و اينمفسر و يا دانشمند كه گفته است توبه مستلزم جرى شدن انسان بر هر معصيتى است ، چوناين فكر را ايجاد مى كند كه من گناه مى كنم و سپس توبه مى كنم ، اين معنا از نظرش دورمانده كه توبه اى كه او انگشت رويش گذاشته توبه مورد بحث ما نيست ، يعنى توبهحقيقى نيست بحث ما درباره توبه اى است كه انسان را از گناه دلزده كند و گناه را از نظرانسان منفور سازد نه اين لقلقه زبانى كه او رويش انگشت نهاده ، زيرا اين چنين توبهرا همه دارند هم قبل از گناه دارند و هم در حال گناه و هم بعد از آن ، علاوه بر اينكه درچنين فرضى گنهكار قبل از گناه هم توبه دارد وحال آنكه قبل از صادر شدن گناه ندامت كه همان توبه واقعى است تصور ندارد، مگر آنكهمدعى آن خواسته باشد با خداى تعالى و رب العالمين خدعه و نيرنگ بكند، كه معلوم استمكر و نيرنگ باز به خودش برمى گردد (و لا يحيق المكر السّيّى ء الا باهله ).
و (خامسا) نافرمانى خدا كه براى آدمى موقف شرم آورى است آثار سوئى در زندگىاو دارد و بشر هرگز از آنها دست برنمى دارد و توبه نمى كند، مگر به علم و يقين بهزشتى آنها، كه اگر چنين علمى براى انسانحاصل شود، اولا ممكن نيست آدمى از آنچه تاكنون مرتكب شده پشيمان نگردد، و پشيمانىتاءثير خاص باطنى است ، كه از كار زشتى كه انجام شده دردل پيدا مى شود، و ثانيا وقتى اين حالت در دل پا برجا مى شود، كه پاره اىافعال صالح و مخالف آن سيئات انجام دهد، اعمالى كه بر رجوع و توبه او دلالت كند.
تمامى ريزه كاريهائى كه خداى عزوجلدر شريعت اسلام براى توبه مقرر كرده از قبيل ندامت ، و سپس استغفار، و آنگاهمشغول انجام اعمال صالحه شدن ، و در آخر از نافرمانى خدادل كندن و چيرهائى ديگر از اين قبيل ، كه در روايات وارد شده و در كتب اخلاق متعرض آنشده اند، همه و همه به اين واقعيتهائى كه گفتيم برگشت مى كند (و خلاصه آنچه زبانشرع در اين باب بيان كرده زبان فطرت و واقعيتهاى خود بشر است ).
مواردى كه قابل توبه نيستند
(و سادسا) اينكه توبه كه عبارت شد از برگشتن اختيارى از گناه به طاعت و عبوديت، وقتى محقق مى شود كه در ظرف اختيار صورت بگيرد، يعنى در عالم دنيا كه عرصهاختيار است ، و اما در عالمى ديگر كه عبد هيچ اختيارى از خود ندارد و نمى تواند به اختيارخود يكى از دو راه صلاح و طلاح و سعادت و شقاوت را انتخاب كند، توبه در آنجا راهندارد كه توضيح بيشترش در سابق گذشت .
يكى از مواردى كه توبه در آنجا صحيح نيست چون هيچ انتخابى در اختيار انسان نيست ،گناهان مربوط به حقوق الناس است ، درباره حق اللّه ، توبه تصور دارد، چون خداىتعالى خودش وعده داده از گناهان گذشته توبه كاران صرفنظر فرمايد، ولى مردمچنين وعده اى به ما نداده اند، و من كه حق آنان را ضايع كرده ام از بين بردن آثار سوء اينظلم در اختيار من نيست ، هر چه من بگويم توبه كردم ، مادام كه صاحب حق از من راضى نشدهفائده ندارد، چون خود خداى سبحان هم حقوقى براى مردمجعل كرده و حقوق مردم را محترم شمرده ، و تعدى به يك فرد از بندگانش بهاموال و ناموس و آبرو و جانش را ظلم و عدوان خوانده ،
و حاشا بر خداى عزوجل كه به كسى اختيار تام دهد، تا بدون هيچ جرمى آن حقوق را ازبندگانش سلب كند. و در حقيقت خودش ‍ كارى بكند كه بندگانش را از آن نهى كرده و ازاين راه به آنان ستم روا بدارد، همچنانكه خودش فرمود: (ان اللّه لايظلم النّاس ‍شيئا).
بله اين مطلب يك مورد استثنا دارد و آن توبه از شرك است كه نه تنها گناهان مربوطبه حقوق اللّه را محو مى كند، بلكه گناهان مربوط به حقوق النّاس را هم از بين مى بردو خلاصه اثر تمامى بديها و گناهان مربوط به فروع دين را از بين مى برد، همچنانكه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود: (الاسلام يجب ما قبله )، اسلامماقبل خود را محو نابود مى سازد و با همين روايت است كه آيات مطلق كه دلالت دارد برآمرزش همه گناهان نظير آيه (54) سوره زمر تفسير مى شود اگر در آن آيه بطور مطلقفرموده : (قل يا عبادى الّذين اسرفوا على انفسهم لاتقنطوا من رحمه اللّه ان اللّه يغفرالذنوب جميعا انه هو الغفور الرحيم و انيبوا الى ربّكم و اسلموا له ) روايت بالا آن راتفسير مى كند. به اينكه راه آمرزش همه گناهان اسلام آوردن است .
مورد ديگرى كه توبه در آنجا صحيح نيست ، گناهى است كه انسان آنرا در بين مردم سنتو باب كند و مردم را از راه حق منحرف سازد.
در اخبار آمده كه وزر و گناه هر كس كه به آنعمل كند و يا به خاطر آن سنت ، از راه حق منحرف و گمراه گردد، به گردن كسى است كهآن سنت را باب كرد و علت قبول نشدن توبه او اين است كه حقيقت توبه و رجوع بهسوى خداى تعالى در امثال اين موارد تحقق نمى يابد، براى اينكه گنه كار پديده اىپديد آورده كه عمرى دراز دارد، قهرا آثار آن نيز با بقاى آن باقى خواهد ماند و ديگرنمى توان آن آثار را از بين برد و مانند آن مواردى نيست كه گناه تنها بين گنه كار وخداى عزاسمه بوده و به ديگران تجاوز نكرده .
پرهيز از گناه مقدم بر توبه است
(و سابعا) اينكه : توبه هر چند كه محو مى كند از گناهان آنچه را كه محو مى كند وگو اينكه خداى تعالى در اين باره فرموده : (فمن جائه موعظه من ربّه فانتهى فله ماسلف و امره الى اللّه )
كه بيانش در جلد دوم عربى اين كتاب گذشت و هر چند كه از ظاهر آيه : (الا من تاب و آمنو عمل عملا صالحا فاولئك يبدل اللّه سيئاتهم حسنات و كان اللّه غفورا رحيما و من تاب وعمل صالحا فانّه يتوب الى اللّه متابا) و مخصوصا با در نظر گرفتن آيه دوم برمىآيد كه توبه خود به تنهائى و يا به ضميمه ايمان وعمل صالح علاوه بر اينكه گناه را محو مى كند آنرامبدل به حسنات هم مى سازد. ليكن پرهيز كردن از گناهان هيچ ربطى به گناه كردن وسپس توبه نمودن ندارد و قابل مقايسه با آن نيست ، چون خداىعزوجل در كتاب خود روشن كرده كه اولا معاصى هر چه باشد بالاخره و به نوعى بهوساوس شيطانى منتهى مى شود و ثانيا ستايشهائى كه از مخلصين و معصومين از گناه ولغزشها كرده ، برابر با ستايشى كه از گناهكاران توبه كار نموده نمى باشد در اينآيات دقت بفرمائيد: (قال رب بما اغويتنى لازينن لهم فى الارض و لاغوينهم اجمعين ، الاعبادك منهم المخلصين قال هذا صراط على مستقيم ، انّ عبادى ليس لك عليهم سلطان ...) ونيز آيه (و لا تجد اكثرهم شاكرين ) تو بيشترين آنان را شاكر نمى يابى ) كهحكايت كلام ديگرى از ابليس است .
براى اينكه مخلصين و معصومين (عليهم السلام ) آنچنان مختص به مقام عبوديت تشريفىهستند، كه غير آنان يعنى حتى صالحان و توبه كاران هرگز به پايه آنان نميرسند.
بحث روايتى
(رواياتى درباره توبه )
در كتاب من لايحضره الفقيه آمده كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) در آخرين خطبهاى كه ايراد كرد چنين فرمود:
(هر كس يك سال قبل از مردنش توبه كند خداى تعالى توبه اش را مى پذيرد. آنگاهفرمود: نه يك سال زياد است ، هر كس يك ماه قبل از مرگش توبه كند خدا توبه اش راقبول مى فرمايد. سپس فرمود: نه يك ماه نيز زياد است ، هر كس يك روزقبل از مردنش توبه كند خداى تعالى توبه اش را مى پذيرد و آنگاه فرمود: يك روز نيززياد است هر كس يك ساعت قبل از مرگش توبه كند خداى تعالى توبه اش را مى پذيرد،و در آخر فرمود: نه يك ساعت نيز زياد است ، هر كسقبل از مردنش در آن لحظه اى كه جانش به اينجا مى رسد _ و سپس به حلق شريفخود اشاره نمود - توبه كند خدا توبه اش را مى پذيرد) از امام صادق (عليهالسلام ) از معناى كلام خداى تعالى پرسيدند كه مى فرمايد: (و ليست التوبه للذينيعملون السيئات حتى اذا حضر احدهم الموت قال انى تبت الان ) حضرت فرمود: اين آيهاز آن حالتى سخن مى گويد كه چشم انسان _ از امور دنيا بسته _ به امورآخرت باز مى شود. در اين هنگام است كه ديگر توبه فائده ندارد.
مؤ لف قدس سره : روايت اولى را مرحوم كلينى نيز در كافى با ذكر سند از امام صادق(عليه السلام ) آورده و از طرق اهل سنت نيز نقل شده ، و در معناى آن احاديثى ديگر نيز واردشده است .
حكم توبه در هنگام مرگ از لسان روايات
و روايت دوم آيه و رواياتى را كه در مقبول بودن توبه در هنگام مرگ وارد شده تفسيرمى كند، و مى فرمايد كه مراد از حضور مرگ ، علم به مرگ و مشاهده نشانه هاى آخرت است، آن لحظه است كه ديگر توبه قبول نيست ، اما كسى كه هنوزجاهل به مگر است ، و مطمئن نشده كه در حال مردن است ، هيچ مانعى براىقبول توبه اش نيست ، و نظير اين روايت بعضى از رواياتى است كه از نظر خواننده مىگذرد.
و در تفسير عياشى از زراره از امام ابى جعفر (عليه السلام ) آمده كه فرمود: وقتى جانآدمى به اينجا رسيد - اشاره فرمودند به حنجره خود _ ، كسى كه مى داندمرگش رسيده ديگر توبه اش پذيرفته نيست ، و اما آن كسى كه هنوز از سرنوشت خودبى خبر است مى تواند توبه كند.
و در تفسير الدرالمنثور است كه احمد و بخارى در تاريخ خود و حاكم و ابن مردويه ازابى ذر در روايت آورده اند كه فرمود: رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود:
خداى عزوجل همچنان توبه بنده اش را مى پذيرد و يا گناهانش را مى آمرزد، مادام كه پردهرا نينداخته باشند، شخصى پرسيد پرده افتادن يعنى چه ؟ فرمود: بيرون شدن جان درحال شرك .
و در همان كتاب است كه ابن جرير از حسن روايت كرده كه گفت : به من چنين رسيده كهرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) فرموده : وقتى ابليس فهميد كه آدم توخالى است ،به خداى تعالى عرضه داشت : به عزتت سوگند مادام كه روح در كالبد او است ازكالبدش ‍ بيرون نخواهم آمد، خداى تعالى فرمود: به عزت خودم سوگند من نيز مادام كهروح در تن او هست بين او و توبه كردنش حائل نمى شوم .
فرمايشات گوهربار ائمه معصومين (س ) درباره توبه و شرايط آن
و در كافى از على احمسى از ابى جعفر (عليه السلام ) روايت آورده كه فرمود: به خداسوگند احدى از شر گناهان نجات نمى يابد مگر آنكه به گناهان خود اقرار كند: احمسىاضافه كرده كه امام ابى جعفر (عليه السلام ) سپس فرمود در تحقق توبه همين بس كهگنهكار از كار خود پشيمان بشود.
و در همان كتاب به دو طريق از وهب روايت آورده كه گفت ، از امام صادق (عليه السلام )شنيدم مى فرمود: اگر بنده خدا توبه اى كند نصوح ، خدا او را دوست مى دارد، و گناهشرا مى پوشاند، عرضه داشتم : چگونه بر او مى پوشاند؟ فرمود: از ياد دو فرشته اشكه همواره گناهانش را مى نوشتند مى برد، آنگاه به اعضا و جوارحش و نيز به قطعهقطعه هاى زمين وحى مى كند گناهان اين شخص را بپوشانيد در نتيجه روزى كه گناه كاربه ديدار پروردگارش مى رسد، هيچ شاهدى نيست كه عليه او به گناهى از گناهانششهادت دهد.
و در همان كتاب است كه محمد بن مسلم از امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده كه به وىفرمود: اى محمد بن مسلم گناهان مؤ من البته اگر موفق به توبه شود آمرزيده مى شودپس بر مؤ من باد تا مراقب خود باشد، كه بعد از توبه و آمرزش خود را به هيچ گناهىآلوده نسازد، آگاه باش كه به خدا سوگند اين آمرزش تنها و تنها براىاهل ايمان است عرضه داشتم حال اگر بعد از توبه دوباره مرتكب گناه شود، و دوبارهتوبه كند چطور؟ فرمود: اى محمد بن مسلم تو گمان مى كنى كه ممكن است بنده مؤ من خدااز گناهش پشيمان بشود، و از خدا طلب مغفرت بكند و توبه هم بكند و خدا توبه اش رانپذيرد؟ عرضه داشتم :
اگر اين توبه و گناه و باز توبه و گناه مكرر شود چطور؟ فرمود هر زمانى كه بندهمؤ من _ البته قيد مؤ من را نبايد فراموش كرد چون گاه مى شود گناه بسيار، ايمانرا از بين مى برد _ از خدا طلب مغفرت نموده توبه كند خدا هم دوباره به آمرزش خودبرمى گردد، و خداى تعالى آمرزگار مهربانست ، و توبه را مى پذيرد، و از بديهاصرف نظر مى كند، پس زنهار كه مبادا از رحمت خدا نوميد گردى .
و در تفسير عياشى از ابى عمرو زبيرى از امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده كه درتفسير آيه : ( و انى لغفار لمن تاب و امن وعمل صالحا ثم اهتدى ) فرمود، اين آيه تفسيرى دارد، كه دليلش اين است كه خداىتعالى هيچ عملى را از هيچ بنده اى نمى پذيرد، مگر آنكه در روز لقا او را بنده اى باوفا نسبت به خود ديدار كند، با اين بيان آيه تفسير مى شود، و معناى اين كه در آيهجهالت را شرط كرد و فرمود: (انّما التوبه على اللّه للّذين يعملون السوء بجهاله) اين است كه هر گناهى كه بنده خدا مى كند هر چند كه بداند گناه است بازجاهل است ، چون كورانى كه در دلش برخاسته نمى گذارد بفهمد اينكارى كه مى كندمعصيت پروردگارش است ، همچنانكه مى بينيم خداى تعالى در حكايت كلام يوسف خطاببه برادرانش ، آنان را جاهل خوانده و فرموده :(قال هل علمتم ما فعلتم با يوسف و اخيه اذ انتم جاهلون ) هيچ مى دانيد كه با يوسف وبرادرش در آن زمان كه جاهل بوديد چه كرديد) وجاهل خواندن برادران با اين كه مى دانستند آزردن برادر گناه است ، به خاطر همان جهلىبود كه نسبت به زشت بودن نافرمانى خدا داشتند.
مؤ لف قدس سره : اين روايت اضطرابى در متن دارد، و ظاهرا مراد از جملهاول آن كه مى فرمايد (مگر آنكه در روز لقاء او بنده اى با وفا نسبت به خود ديدار كند)،اين باشد كه توبه خود را شكسته باشد، پس توبه تنها وقتى پذيرفته است كهبازدارنده از گناه باشد، هر چند براى زمانى كوتاه ، و اينكه فرمود: (انّما التوبه...) ظاهرا كلامى از نو بوده ، و خواسته باشد بفرمايد كلمه (بجهاله ) در آيهشريفه قيدى است توضيحى ، و اينكه جهالت در همه گناهان وجود دارد، در نتيجه اينروايت مؤ يد يكى از آن دو احتمالى است كه ما درذيل اين آيه داديم ، و غير اين روايت رواياتى ديگر در مجمع البيان آمده كه اينذيل روايت در آنها نيز آمده است .
سوره نساء آيات 22 _ 19


يا ايها الّذين ءامنوا لايحلّ لكم ان ترثوا النّساء كرها و لاتعضلوهنّ لتذهبوا ببعض ماءاتيتموهنّ الّا ان ياتين بفحشه مبينه و عاشروهنّ بالمعروف فان كرهتموهن فعسى انتكرهوا شيئا و يجعل اللّه فيه خيرا كثيرا19
و ان اردتم استبدال زوج مكان زوج و اتيتم احدئهن قنطارا فلا تاءخذوا منه شيئا اتاخذونهبهتنا و اثما مبينا20
و كيف تاخذونه و قد افضى بعضكم الى بعض و اخذن منكم ميثقا غليظا21
و لاتنكحوا ما نكح اباوكم من النساء الا ما قد سلف انّه كان فحشه و مقتا و ساءسبيلا22


ترجمه آيات
هان اى كسانى كه ايمان آورديد اين براى شماحلال نيست كه بزور از شوهر رفتن زن ميت جلوگيرى كنيد، تا بميرد، و شما ارث او رابخوريد، و در مضيقه شان بگذاريد تا چيزى از مهريه اى كه از شما گرفته اند بهشما برگردانند، مگر آنكه عمل شنيع روشنى مرتكب شده باشند، كه در اين صورتتضييق جايز است ، و با زنان بطور شايسته معاشرت كنيد، و اگر از آنان بدتان مىآيد بايد بدانيد كه ممكن است شما از چيزى بدتان بيايد كه خدا خير بسيار را در آن نهادهباشد (19).
و اگر خواستيد به جاى همسرى كه داريد همسر بگيريد، حتى اگر همسراول يك پوست گاو پر از طلا كابين داده ايد نبايد چيزى از آنرا پس بگيريد، چگونه وبچه مجوزى پس بگيريد با اينكه پس گرفتن آن بهتان و گناهى آشكار است (20)
و چگونه پس بگيريد با اينكه بدنهاى شما با هم تماس گرفته و همسران شما هنگامعقد ازدواج از شما پيمان محكم _ بر وفادارى و امانت _ گرفتند (21).
و با زنى كه پدر شما با او ازدواج كرده ازدواج نكنيد، كهباطل است ، مگر آنچه كه در دوره جاهليت انجام شده ، كه اينعمل از مصاديق فاحشه و باعث خشم خدا و طريقه اى زشت است (22).
بيان آيات
در اين آيات به مسائل مربوط به زنان كه قبلا در آن سخن داشت برگشته بعضى ديگراز آن مسائل را بيان مى كند و اين آيات در عينحال مشتمل بر جمله :
(و عاشروهن بالمعروف فان كرهتموهن فعسى ان تكرهوا شيئا ويجعل اللّه فيه خيرا كثيرا)، نيز هست كه مضمونش اصلى است قرآنى ، براى زندگىاجتماعى زن .
بيان آيه شريفه مربوط به نهى از به ارث بردن زنان


يا ايها الّذين آمنوا لا يحل لكم ...كرها


در دوران جاهليت به طورى كه در تاريخ و در روايات آمده رسم چنين بوده كه همسر مردىكه مى مرده اگر مادر وراث نبود، جزء ارث به حسابش مى آوردند، ورثه ، او را نيز ماننداموال ميت به ارث مى بردند، و در اينكه كداميك از ورثه ، همسر ميت را ارث ببرد رسم چنينبود كه هر كس مى خواست ، جامه اى بر سر او مى انداخت ، و زن از آن او مى شد، اگردلش مى خواست با او ازدواج مى كرد، آنهم بدون مهريه ، چون او را ارث برده بود، واگر علاقه اى به اين كار نمى داشت نزد خود نگه مى داشت تا به نحوى از او استفادهمادى كند، يا شوهرش دهد، و مهريه اش را بگيرد و خرج كند، و يا اگر خواستگارى نمىداشت - در خانه اش بماند و بميرد تا اموالش را _ اگر مالى داشت _ بهارث ببرد.
و آيه مورد بحث هر چند ظاهرش اين است كه مى خواهد از سنت جارى در مردم جاهليت نهى كند،همان سنت به ارث بردن زنان ، و هر چند كه بعضى از مفسرين همين ظاهر را گرفته وگفته اند كه آيه مى خواهد از آن سنت بسيار زشت جلوگيرى نمايد، الا اينكهذيل آيه شريفه كه مى فرمايد: (كرها) با اين ظاهر سازگارى ندارد،حال چه اينكه ما اين قيد را توضيحى بگيريم ، و بگوئيم هميشه به ارث بردن زنانبه كراهت آنان است ، هيچ زنى دوست نمى دارد بعد از مرگ شوهرش مانند اثاث البيت اوبه ارث برود، و يا احترازى بگيريم و بگوئيم مى خواهد بفرمايد در صورتى كه زنكراهت دارد او را ارث نبريد.
براى اينكه اگر آن را توضيحى بگيريم معنايش اين مى شود كه به ارث رفتن زنانهميشه به كراهت خود زنان است ،
و حال آنكه اينطور نيست _ چون غير اين صورت نيز فرض دارد، و ممكن است زنى يابخاطر علاقه به ورثه شوهر و يا به جهاتى ديگر ب خواهد دائما در آن خانه بماند، واگر قيد را احترازى بگيريم معناى آيه چنين مى شود كه اگر زن راضى باشد، به ارثبرده مى شود، و نهى مخصوص مواردى است كه ارث رفتن زن به دلخواه خود زن نباشد،اين را هم مى دانيم كه باطل است و حكم خدا غير آن است .

next page

fehrest page

back page