بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر المیزان جلد 2, علامه محمدحسین طباطبایی رحمه الله علیه ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ALMIZA01 -
     ALMIZA02 -
     ALMIZA03 -
     ALMIZA04 -
     ALMIZA05 -
     ALMIZA06 -
     ALMIZA07 -
     ALMIZA08 -
     ALMIZA09 -
     ALMIZA10 -
     ALMIZA11 -
     ALMIZA12 -
     ALMIZA13 -
     ALMIZA14 -
     ALMIZA15 -
     ALMIZA16 -
     ALMIZA17 -
     ALMIZA18 -
     ALMIZA19 -
     ALMIZA20 -
     ALMIZA21 -
     ALMIZA22 -
     ALMIZA23 -
     ALMIZA24 -
     ALMIZA25 -
     ALMIZA26 -
     ALMIZA27 -
     ALMIZA28 -
     ALMIZA29 -
     ALMIZA30 -
     ALMIZA31 -
     ALMIZA32 -
     ALMIZA33 -
     hs~ALMIZA01 -
     hs~ALMIZA02 -
     hs~ALMIZA10 -
     hs~ALMIZA12 -
     hs~ALMIZA14 -
     hs~ALMIZA15 -
     hs~ALMIZA16 -
     hs~ALMIZA17 -
     hs~ALMIZA18 -
     hs~ALMIZA19 -
     hs~ALMIZA20 -
     hs~ALMIZA21 -
     hs~ALMIZA22 -
     hs~ALMIZA23 -
     hs~ALMIZA24 -
     hs~ALMIZA25 -
     hs~ALMIZA26 -
     hs~ALMIZA27 -
     hs~ALMIZA28 -
     hs~ALMIZA29 -
     hs~ALMIZA30 -
     hs~ALMIZA31 -
     hs~ALMIZA32 -
     hs~ALMIZA33 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page



و اتموا الحج و لله فان احصرتم فما است يسر من الهدى و لا تحلقوا رءوسكم حتىيبلغ الهدى محله فمن كان منكم مريضا او به اذى من راسه ففديه من صيام او صدقه اونسكفاذا امنتم فمن تمتع بالعمره الى الحج فما است يسر من الهدى فمن لم يجد فصيام ثلثهايام فى الحج و سبعه اذا رجعتم تلك عشره كامله ذلك لمن لم يكن اهله حاضرى المسجدالحرام و اتقوا اللّه و اعلموا ان اللّه شديد العقاب .(196) الحج اشهر معلومت فمن فرضفيهن الحج فلا رفث ولا فسوق و لا جدال فى الحج و ما تفعلوا من خير يعلمه اللّه وتزودوا فان خير الزاد التقوى و اتقون يا ولى الالبب (197) ليس عليكم جناح ان تبتغوافضلا من ربكم فاذا افضتم من عرفت فاذكروا اللّه عند المشعر الحرام و اذكروه كما هديكمو ان كنتم من قبله لمن الضالين .(98) ثم افيضوا من حيث افاض الناس و است غفروا اللّه اناللّه غفور رحيم (199) فاذا قضيتم مناسككم فاذكروا اللّه كذكركم آبائكم او اشد ذكرافمن الناس من يقول ربنا آتنا فى الدنيا و ما له فى الاخره من خلق .(.20) و منهم منيقول ربن آتنا فى الدنيا حسنه و فى الاخره حسنه و قنا عذاب النار(201) اولئك لهمنصيب مما كسبوا و اذكروا اللّه و اللّه سريع الحساب (202)و اذدكرو الله فى اياممعدودات فمن تعجل فى يومين فلا اثم عليه تاخر فلا اثم عليه لمن اتقى و اتقوالله واعلموا انكم اليه تحشرون . (203)


ترجمه آيات
حج و عمره اى را كه آغاز كرده ايد تمام كنيد حال اگر مانعى شما را از اتمام آن جلوگيرشد هر مقدار از قربانى كه برايتان ميسور باشد قربان كنيد و سرهايتان را نتراشيدتا آنكه قربانى به محل خود برسد پس اگر كسى مرضى بود و يا از نتراشيدن سردچار آزارى مى شود سر بتراشد و كفاره آن را روزه بگيرد يا صدقه اى دهد يا گوسفندىذبح كند و اگر مانعى از اتمام حج و عمره پيش نيامد پس هر كس كه حج و عمره اش تمتعباشد هر قدر از قربانى كه مى تواند بدهد و اگر پيدا نمى كند و يا تمكن ندارد بهجاى آن سه روز در حج و هفت روز در مراجعت كه جمعا ده روزكامل مى شود روزه بدارد، البته اين حج تمتع مخصوص كسانى است كهاهل مكه نباشند و بايد از خدا بترسيد و حكم حج تمتع را انكار مكنيد و بدانيد كه خدا شديدالعقاب است . (196)
حج در چند ماه معين انجام مى شود پس اگر كسى در اين ماهها به احرام حج درآمد ديگر بازنان نياميزد و مرتكب دروغ و جدال نشود كه اينگونه كارها در حج نيست و آنچه از خيرانجام دهيد خدا اطلاع دارد و توشه برداريد كه بهترين توشه تقوا است و از من پرواكنيد اى صاحبان خرد. (197)
در اثناى حج اگر بخواهيد خريد و فروشى كنيد حرجى بر شما نيست و چون از عرفاتكوچ مى كنيد در مشعرالحرام به ذكر خدا بپردازيد و به شكرانه اينكه هدايتتان كردهيادش آريد چه قبل از آنكه او هدايتتان كند از گمراهان بوديد. (198)
آنگاه از مشعر كه مشركين كوچ مى كنند شما هم كوچ كنيد و خدا را است غفار كنيد كه او غفورو رحيم است . (199)
پس هر گاه مناسك خود را تمام كرديد خدا را ياد آريد آنطور كه در جاهليت بعد از تمامشدن مناسك پدران خود را ياد مى كرديد بلكه بيشتر از آن اينجاست كه بعضى مىگويند: پروردگارا در همين دنيا به ما حسنه بده ولى در آخرت هيچ بهره اى ندارند.(.20)
و بعضى از آنان مى گويند پروردگارا به ما هم حسنه در دنيا بده و هم حسنه درآخرت وما را از عذاب آتش حفظ كن . (201)
ايشان از آنچه كرده اند نصيبى خواهند داشت و خدا سريع الحساب است . (202)
و خدا را در ايام معدود يازده و دوازده و سيزدهم را ياد آريدحال اگر كسى خواست عجله كند و بعد از دو روز برگردد گناهى نكرده و اگر هم كسىخواست تاءخير اندازد گناه نكرده و همه اينها در خصوص ‍ مردم با تقوا است و لذا از خدابترسيد و بدانيد كه شما همگى به سوى او محشور خواهيد شد. (203)
بيان آيات 
اين آيات در حجة الوداع يعنى آخرين حجى كهرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) انجام دادنازل شده ، و در آن حج تمتع تشريع شده است .


واتموا الحج و العمره لله ...


فرق بين تمام و كمال و مراد از امر به اتمام حج 
تمام هر چيز عبارت است از آن جزئى كه وقتى با ساير اجزا ضميمه مى شود آن چيز همانچيز مى شود، و آثارى كه دارد و يا آن آثار را از آن چيز انتظار داريم نيز مترتب مىگردد، و تمام كردن آن چيز اين است كه ، بعد از آنكه همه اجزاى آن را جمع كرديم آن جزءآخرى را هم بياوريم تا آثار برآن چيز مترتب شود، اين معناى كلمه تمام و اتمام است . واما كمال هر چيزى آن حال و يا وصفى و يا امرى است كه وقتى موجودى آن را داشته باشد،داراى اثرى علاوه مى شود غير آن اثرى كه بعد از تماميت دارا باشد، مثلا منضم شدناجزاى بدن انسانى به يكديگر عبارت است از تماميت انسان ، و اما عالم و يا شجاع و ياعفيف بودنش عبارت است از كمال انسان ، از انسان تمام عيار و بىكمال آثارى بروز مى كند، و از انسانى تمام وكامل آثارى ديگر ظهور مى نمايد.
و چه بسا مى شود كه كلمه تمام در جاى وصفكمال است عمال مى شود، و آن را است عاره از اين مى گيرند، به اين ادعا كه آن وصف زايداز بس مورد اعتنا و اهميت است جزء ذات به حساب مى آيد (و مثلا مى خواهند بگويند انسانىكه عالم نيست اصلا انسان تمام نيست تا به اين تعبير اهميت علم را برسانند) و مراد ازاتمام حج و عمره همان معناى اول يعنى معناى حقيقى كلمه است ، نه است عاره آن .
به دليل اينكه دنبال جمله مى فرمايد: (فان احصرتم فما است يسر من الهدى ...)،چون مى فرمايد اگر به مانعى برخورديد و نتوانستيد همه اجزاى حج را بياوريد هر قدرمى توانيد بياوريد و اين كلام با تماميت به معناى حقيقى سازش دارد، نه تماميت به معناىكمال ، و معناى صحيحى به نظر نمى رسد كه اكتفا به بعضى از اجزا را متفرع كنند برتماميت به معناى كمال يا اتمام به معناى اكمال .
معناى حج و بيان اقسام آن در اسلام 
و اما اينكه كلمه حج به چه معنا است ؟ معناى آن عبارت است از اعمالى كه در بين مسلمينمعروف است ، و ابراهيم خليل (عليه السلام ) آن را تشريع كرده ، و بعد از آن جنابهمچنان در ميان اعراب معمول بوده و خداى سبحان آن را براى امت اسلام نيز امضا كرده ، درنتيجه شريعتى شده كه تا روز قيامت باقى خواهد بود.
ابتدا، اين عمل ، احرام ، و سپس وقوف در عرفات ، و بعد از آن وقوف در مشعر الحرام است.
و يكى ديگر از احكام آن قربانى كردن در منا، و سنگ انداختن به ستون هاى سنگى سهگانه است ، و آنگاه طواف در خانه خدا، و نماز طواف ، و سعى بين صفا و مروه استالبته واجبات ديگرى نيز دارد، و اين عمل سه قسم است :
1 - حج افراد
2 - حج قران
3 - حج تمتع كه در س ال آخر عمر رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) تشريع شد.
و اما عمل عمره عملى ديگر است ، و آن عبارت است از رفتن به زيارت خانه كعبه ، از مسيريكى از ميقاتها، و طواف و نماز آن ، و سعى بين صفا و مروه ، و تقصير، و اين حج و عمرهدو عبادتتند كه جز با قصد قربت تمام نمى شوند، بهدليل اينكه فرموده : (و اتموا الحج و العمره لله ، حج و عمره را براى خدا تمام كنيد...)


فان احصرتم فما است يسر من الهدى ، و لا تحلقوا روسكم


كلمه (احصار) به معناىحبس و ممنوع شدن است ، كه البته منظور ممنوع شدن از اتمام آن به خاطر كسالت وبيمارى يا دشمن است ، و نيز منظوراز اين احصار ممنوعيت بعد از شروع و احرام بستن است ،و معناى است يسار در هر عملى آسان كردن آن است . بطورى كه آسانى ها را در آن جلبنموده مشكلات را از آن بيرون كند.
معناى كلمه هدى و فرق آن با هديه 
و كلمه (هدى ) پيش كش كردن چيزى از نعمتها به كسى و يا به محلى ، به منظور تقربجستن به آن كس و يا آن محل است و اصل كلمه از هديه گرفته شده ، كه به معناى تحفهاست ، و يا از هدى است كه به معناى هدايتى است كه انسان را به سوى مقصود سوق مىدهد، و كلمه (هدى و هديه ) همان فرقى را با هم دارند كه كلمه (تمر و تمره ) با هم دارد،كه اولى جنس خرما است ، و دومى يك خرما، و مراد از هدى در مساءله حج آن حيوانى است كهانسان با خود به طرف مكه مى برد تا در حج خود آن را قربانى كند.


فمن كان منكم مريضا او به اذى من راسه ...


حرف ( فا) در آغاز جمله براى تفريع است ، يعنى جمله را نتيجه سخنان قبلى مى كند،و تفريع اين حكم بر سخن قبلى كه از تراشيدن سر نهى مى كرد، دلالت دارد بر اينكهمراد از مرض خصوص آن مرضى است كه با نتراشيدن سر برايش مضر است ، و اگر سررا بتراشد آن مرض به بهبودى مبدل مى گردد، و اگر در جمله : (از شما كسى كه مرضىدارد و يا سرش ناراحت مى شود)، كلمه (و يا) را كه مفيدتر ديد است به كار برد،
براى اين بود كه بفهماند مراد از ناراحتى سر، ناراحتى غير از سر درد و بيمارى است ،بلكه ناراحتى از ناحيه حشرات است ، پس عبارت (اذى من راسه ) كنايه است از متاءذىشدن از حشرات از قبيل شپش ‍ كه در سر مى افتد.
پس اين دو امر يعنى ناراحتى از شپش و يا سر درد، تراشيدن سر را جايز مى كند، امابافديه به يكى از سه خصلت ، اول روزه ، دوم صدقه ، و سوم نسك .
و در روايات وارد شده كه روزه نامبرده سه روز است ، و مراد از صدقه سير كردن ششنفر مسكين ، و مراد از نسك قربانى كردن يك گوسفند است .


فاذا امنتم فمن تمتع بالعمره الى الحج


حرف (فا) بر سر جمله آن را متفرع بر احصار مى كند و معنايش اين است كه چون ازمرض و دشمن و يا موانع ديگر ايمن شديد، پس هر كس تمتع ببرد به وسيله عمره تا حجيعنى با عمره عمل عبادت خود را ختم كند، و تا مدتىمحل شود تا دوباره براى حج احرام بپوشد مى تواند اين كار را بكند، و در آن هديىآسان با خود ببرد.
بنابر اين حرف (با) در كلمه (بالعمره ) باى سببيت است ، و سببيت عمره براى تمتع وبهره گيرى ، بدين جهت است كه در حال احرام نمى توانست از زنان و شكار وامثال آن بهره مند شود مگر آنكه از احرام درآيد، و تمتع آدمى را از احرام بيرون مى آورد.


فما استيسر من الهدى ...


از ظاهر آيه بر مى آيد كه هدى نسكى است على حده ، نه اينكه جبران اين باشد كه شخصمتمتع نتوانسته و يا نخواسته احرام براى حج را از ميقات ببندد، و لا جرم از شهر مكهبراى حج احرام بسته است ، براى اينكه جبران بودن هدى احتياج به مونه اى زايد دارد،تا انسان آن را از آيه شريفه بفهمد، و خلاصه عبارت مورد بحث را هر كس ببيند، مىفهمد كه هدى عبادتى است مستقل ، نه جبران چيزى كه فوت شده .
حال اگر بگوئى جمله :( فما است يسر من الهدى ...) به خاطر حرف (فا) نتيجه جمله :(فمن تمتع ...) است ، و مترتب بر آن است ، همانطور كه جزاء شرط در جمله : (اگر بهمنزل ما بيائى از تو پذيرائى مى كنم ) مترتب بر شرط (اگر) است و اين ترتب به مامى فهماند كه آوردن هدى كفاره و جبران تمتع و است راحتى است كه بعد از عمره تمتع وقبل از حج آن مى كند، علاوه بر اينكه وقتى فعل شرط خود كلمه تمتع است (هر كس تمتعكند بايد چنين و چنان كند)، مى فهميم كه هدى در ازاى تمتعى قرار گرفته كه گفتيمنوعى تسهيل شرعى و تخفيف است ، پس هدى جبران اين تخفيف مى شود نه عبادتىجداگانه .
در پاسخ مى گوئيم : كلمه (بالعمرة ...)، اين سخن را رد مى كند، براى اينكه كلمه نامبرده عمره را از حج جدا و آن دو را دو عمل مستقل مى سازد، و جبران بودن هدى وقتى صحيحاست كه تسهيل و تخفيف در يك عمل تشريع شده باشد، نه در بين دوعمل ، كه احرام اولى يعنى عمره تمام شده ، و احرام دومى يعنى حج هنوز شروع نگشته .
علاوه براينكه درك اشعار نامبرده به فرضى كه صحيح باشد، وقتى است كه تشريعهدى به خاطر تشريع تمتع به عمره تا حج باشد، نه اينكه به خاطر فوت احرام حجاز ميقات باشد. ظاهر آيه شريفه : ( فمن تمتع بالعمرة الى الحج فما است يسر منالهدى ) اين است كه مى خواهد خبر دهد از تشريع تمتع ، و اينكه قبلا چنين عمره اىتشريع شده ، نه اينكه بخواهد با همين جمله آن را تشريع كند، چون مى فرمايد (پس هركس به عمره تا حج تمتع كند، پس بايد تا جائى كه مى تواند قربانى با خود ببرد)،معلوم مى شود قبلا چنين عمره اى تشريع شده بوده ، كه آن را مفروغ عنه و مسلم گرفتهاز تشريع قربانى در آن خبر مى دهد.
اين خيلى روشن است كه عبارت (هر كس تمتع كرد بايد با خود هدى ببرد) و عبارت (تمتعكنيد و در تمتع با خود قربانى ببريد) فرق دارد، اولى را در جائى مى گويند كهشنونده قبلا از تشريع تمتع اطلاع داشته باشد، و دومى را در جائى مى گويند كهگوينده مى خواهد با همين كلام خود آنرا تشريع كند، خواهى گفت تمت ع در كجا تشريعشده ؟ مى گوئيم : در آيه شريفه :( ذلك لمن لم يكن اهله حاضرى المسجد الحرام ).


فمن لم يجد فصيام ثلثه ايام فى الحج و سبعة اذا رجعتم ...


اينكه حج را ظرف براى صيام قرار داد، و فرمود: (سه روز در حج ) به اين اعتبار استكه عمل حج و عمل روزه در يك مكان و يك زمان انجام مى شود، زمانى كهعمل حج در آن انجام مى شود، و زمان حج شمرده مى شود، يعنى فاصله ميان احرام حج ومراجعت به مكه همان زمان سه روز روزه است ، و به همين اعتبار است كه در روايات وارده ازائمه اهل بيت (عليه السلام ) آمده : كه وقت روزه براى كسى كه قادر باشدقبل از روز قربانى است ، و براى كسى كه قادر نيست بعد از ايام تشريق يعنى يازده ودوازده و سيزدهم است ، و اگر كسى در اين ايام هم قدرت بر روزه گرفتن نيافت بايدپس از مراجعت به وطن آن را بگيرد، و ظرف هفت روز ديگر بعد از مراجعت از مكه است ، چون(ظاهر جمله : (اذا رجعتم ، وقتى برگشتيد) همان برگشتن به وطن است ، و گرنه مىفرمود: در حال برگشتن ، علاوه بر اينكه التفات از غيبت (كسى كه تمتع كند به عمرهتا حج ) به حضور (وقتى برگشتيد) خالى از اشعار و دلالت بر اين معنا نيست .


تلك عشره كامله ...


يعنى سه روز در حج و هفت روز در مراجعت ، ده روزكامل است ، و اگر عدد هفت را مكمل عدد ده خوانده نه متمم آن ، براى اين بود كه بفهماند هريك از سه روز و هفت روز حكمى مستقل و جداگانه دارد، كه بيانش در فرق ميان دو كلمهتمام و كمال در اول آيه گذشت .
پس معلوم شد كه روزه سه روز عملى است تام فى نفسه ، و اگر محتاج به هفت روز استمحتاج در كامل بودنش هست ، نه در تماميتش .


ذلك لمن لم يكن اهله حاضرى المسجد الحرام


تفاوت اعمال و مناسك حج براى اهل مكه و غير آنها از مردم 
يعنى حكم نامبرده در باره تمتع به عمره تا حج ، براى غيراهل مكه است ، يعنى براى كسى است كه بين خانه و زندگى او و بين مسجد الحرام (البتهبنابر تحديدى كه روايات كرده ) بيش از دوازدهميل فاصله باشد، و كلمه اهل به معناى خواص آدمى از زن و فرزند وعيال است : و اگر از مردم دور از مكه تعبير فرموده به كسى كه اهلش حاضر در مسجدالحرام نباشد، در حقيقت لطيف ترين تعبيرات را كرده ، چون در اين تعبير به حكمت تشريعتمتع كه همان تخفيف و تسهيل است اشاره فرموده .
توضيح اينكه : مسافرى كه از بلاد دور به حج - كه عملى است شاق و تواءم با خستگىو كوفتگى در راه - مى آيد احتياج شديد به است راحت و سكون دارد، و سكون و است راحتآدمى تنها نزد همسرش ‍ فراهم است ، و چنين مسافرى در شهر مكه خانه و خانواده ندارد، لذاخداى تعالى دو رعايت در باره او كرده ، يكى اينكه اجازه داده بعد از مناسك عمره از احرامدر آيد، و دوم اينكه براى حج از همان مكه محرم شود، و ديگر مجبور به برگشتن بهميقات نشود.
خواننده محترم توجه فرمود كه جمله دال بر تشريع متعه همين جمله است ، يعنى جمله :(ذلك لمن لم يكن ...) نه جمله (فمن تمتع بالعمرة الى الحج ...) و جمله نامبرده كلامىاست مطلق ، نه به وقتى از اوقات مقيد است ، و نه به شخصى از اشخاص ، و نه بهحالى از احوال .


و اتّقوا اللّه و اعلموا ان اللّه شديد العقاب


وجه تشديد بليغ امر به تقوى در آيه شريفه (واتقوالله ...) 
اينكه در ذيل آيه چنين تشديد بالغى كرده ، با اينكه صدر آيه چيزى به جز تشريعحكمى از احكام حج را نداشت ، به ما مى فهماند كه مخاطبين اشخاصى بوده اند كه ازحال ايشان انتظار مى رفته حكم نامبرده را انكار كنند، و يا درقبول آن توقف كنند، و اتفاقا مطلب از همين قرار بود، براى اينكه از ميان همه احكام كه دردين تشريع شده ، خصوص حج ، از سابق يعنى از عصر ابراهيمخليل اللّه (عليه السلام ) در بين مردم وجود داشته ، و معروف بوده ، و دلهاشان با آن انسو الفت داشت ،
و اسلام اين عبادت را تقريبا به همان صورتى كه از سابق داشته امضاء كرد، و تااواخر عمر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به همان صورت بود، و تغيير دادناحكام آن بخاطر همان انس و الفت مردم كار بسيار مشكلى بود، و حتما با انكار و مخالفتمواجه مى گرديد، و بطوريكه از روايات هم بر مى آيد دردل بسيارى از آنان مقبول واقع نمى شد بدين جهترسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) ناگزير بود خود آنان را مخاطب قرار دهد، وبر ايشان بيان كند، كه حكم تازه اى كه رسيده از ناحيه خداست ، و حكم رانى فقط كارخداوند است و او هر چه بخواهد حكم مى كند، و حكمى كه كرده عمومى است ، و احدى از آنمستثنا نيست ، نه هيچ پيغمبرى ، و نه امتى .
و اين نكته باعث شد كه در آخر آيه با تشديد بليغ امر به تقوا نموده ، از عقاب خداىسبحان زنهار دهد.


الحج اشهر معلومات ، فمن فرض فيهن الحج تا كلمه فى الحج


يعنى زمان حج نزد اين قوم (يعنى عرب ) ماههاى معلومى است ، و سنت (يعنى روايات ) آن رامعين كرده ، كه عبارت است از شوال ، و ذى القعده ، و ذى الحجه ، و اگر ذى الحجه را زمانحج شمرده ، با اينكه زمان حج اوائل آن ماه است ، نه همه آن ، منافاتى ندارد، براى اينكهاين تعبير از قبيل تعبيرى است كه مى گوئيم من روز جمعه خدمت شما مى رسم ، با اينكهآمدن در يك ساعت از روز جمعه صورت مى گيرد، نه در تمامى آن روز. و در اينكه در آيهشريفه سه مرتبه كلمه حج تكرار شده با اينكه مى توانست بار دوم و سوم به آوردنضمير اكتفا كند، لطفطى در اختصار گوئى به كار رفته ، چون مراد از حجاول زمان حج ، و از حج دوم خود عمل حج ، و از سوم زمان و مكان آن است و اگر ضمير مىآورد ناگزير بود بدون جهت كلام را طول بدهد، (و بفرمايد: زمان الحج اشهر معلوماتفمن فرض عليه هذا العمل ف لا رفث و لا فسوق و لاجدال فى زمانها و مكانها)
و فرض حج به اين معنا است كه با شروع درعمل حج اين عمل را بر خود واجب سازد، چون به حكم آيه شريفه :( و اتموا الحج والعمره لله ...)، شروع در اين عمل باعث مى شود كه اتمامش بر آدمى واجب گردد.
و كلمه (رفث ) به معناى هر عملى است كه در عرف تصريح به نام آن نمى كنند بلكه ،هر وقت بخواهند نام آن را ببرند، به كنايه مى برند، مانندعمل زناشوئى و كلمه (فسوق ) به معناى خارج شدن از طاعت خدا است ، وجدال به معناى ستيزگى كردن و لجبازى در گفتار و بحث است ، ليكن و سنت رفث راتفسير كرده به جماع و فسوق را به دروغ ، نه بهجدال را به گفتن : خدا و بله به خدا.


و ما تفعلوا من خير يعلمه اللّه ...


اين جمله خاطرنشان مى سازد كه اعمال از خداى تعالى غايب و پنهان نيست ، و كسانى را كهمشغول به اطاعت خدايند دعوت مى كند به اينكه در حينعمل از حضور قلب و از روح و معناى عمل غافل نمانند،و اين داب قرآن كريم است كهاصول معارف را بيان مى كند، و قصه ها را شرح داده شرايع و احكام را ذكر مى كند، و درآخر همه آنها موعظه و سفارش مى كند، تا علم ازعمل جدا نباشد، چون علم بدون عمل در اسلام هيچ ارزشى ندارد، و بهمين جهت دعوت نامبردهرا با جمله : (و اتقون يا اولى الالباب ) ختم كرد، و در اين جمله بر خلافاول آيه كه مردم غايب فرض شده بودند، مخاطب قرار گرفتند، و اين تغيير سياق دلالتمى كند بر كمال اهتمام خداى تعالى به اين سفارش ، و اينكه تقوا وسيله تقرب و وظيفهاى است حتمى و متعين .
آيه اى كه دلالت مى كند بر اينكه دادوستد درحجحلال است .


ليس عليكم جناح ان تبتغوا فضلا من ربكم


اين آيه شريفه مى خواهد بفرمايد: در خلال انجامعمل حج داد و ستد حلال است ، چيزى كه هست از بيع و داد و ستد تعبير فرموده به (طلبفضل پروردگار) و اين تعبير در سوره جمعه نيز آمده ، آنجا كه مى فرمايد:( ياايّهاالذّين آمنوا اذا نودى للصلوة من يوم الجمعة فاسعوا الى ذكر اللّه و ذروا البيع -)تا آنجا كه مى فرمايد -( فاذا قضيت الصلوه فانتشروا فى الارض ، و ابتغوا منفضل اللّه ) چون در اين دو آيه نخست از داد و ستد تعبير به بيع كرده ، و سپس از همانتعبير به طلب رزق خدا نموده ، و بهمين جهت است كه در سنت نيز ابتغاى ازفضل خدا در آيه مورد بحث به بيع تفسير شده ، پس آيهدليل بر اين است كه دادوستد در خلال عمل حج مباح و جايز است .


فاذا افضتم من عرفات فاذكروا اللّه عند المشعر الحرام


كلمه (افضتم ) از مصدر افاضه است ، كه به معناى بيرون شدن دسته جمعى عده اى استاز محلى كه بودند، پس آيه دلالت دارد بر اينكه وقوف به عرفات هم واجب است ،همچنانكه وقوف به مشعرالحرام كه همان مزدلفه باشد واجب است .


و اذكروه كما هديكم ...


يعنى بياد خدا بيفتيد البته يادى كه با نعمت (هدايت او شما را) برابر و مانند باشد،چون شما قبل از اينكه او هدايتتان كند از گمراهان بوديد.


ثم الميزان او افيضوا من حيث افاض الناس ...


وقوف و كوچ از عرفات يكى ديگر از مناسك حج خانه خدا 
ظاهر اين آيه مى رساند كه افاضه بر طبق سنت ديرينه اى كه قريش داشتند واجب است ،و مى خواهد مخاطبين را در اين سنت ملحق به نياكانشان كند. بنابراين آيه شريفه باروايتى كه مى گويد: (قريش و هم سوگندانشان كه به عرف محلى حمس ناميده مى شدند،وقوف به عرفات نمى كردند، بلكه تنها به مزدلفه وقوف مى كردند، و منطقشان اينبود كه ما اهل حرم نبايد از حرم خدا دور شويم ، خداى تعالى در آيه بالا دستورشان دادكه شما هم مانند ساير مردم كوچ كنيد، از همانجائى كه آنان كوچ مى كنند، يعنى ازعرفات ) منطبق مى شود و بنابراين ذكر اين حكم بعد از جمله : (فاذا افضتم من عرفات...)، و بكار بردن كلمه (ثم ) كه بعديت را مى رساند، در آن جمله براى اين است كهترتيب ذكرى را رعايت كرده باشد، و در حقيقت گفتار به منزله است دراك است ، و معنايشاين است كه احكام حج اينهائى بود كه ذكر شد، چيزى كه هست بر شما واجب است كه دركوچ كردن مانند ساير مردم از عرفات كوچ كنيد، نه از مزدلفه .
و بعضى از مفسرين گفته اند: در اين دو آيه تقديم و تاءخيرى شده ، آيهاول را بايد بعد از آيه دوم نوشته باشند، يعنىاول نوشته باشند: (ثم افيضوا من حيث افاض الناس ، و سپس نوشته باشند: فاذاافضتم من عرفات ...)


فاذا قضيتم مناسككم تا جمله او اشد ذكرا


دعوت به ذكر و ياد خدا و مبالغه در آن در خلال مناسك حج 
اين آيه شريفه دعوت به ذكر خدا مى كند، و در اين دعوت مبالغه نموده ، مى فرمايد: جادارد كه حاجى حداقل خدا ر ا به قدر پدران خود به خاطر بياورد، و بلكه بيشتر، براىاينكه نعمت خدا نسبت به او كه به حكم آيه : و (اذكروه كما هديكم ) همان نعمت هدايت است، بزرگتر از نعمتى است كه پدران به آدمى داده اند.
و بعضى از مفسرين گفته اند: وجه اينكه در اين آيه سخن از پدران گفته اين است كه درجاهليت رسم بوده بعد از تمام كردن عمل حج ساعتى در منا توقف مى كردند، و در آنجا بهشعر و نثرى كه از پدران خود به يادگار داشتند بر ديگران فخر مى فروختند، خداىتعالى در اين آيه مى فرمايد: به جاى يادآورى از پدران خدا را ياد كنيد بلكه بيشتر وكاملتر از ياد پدران ياد كنيد.


او اشد ذكرا


اين جمله اعراض از مطلب قبلى است و در نتيجه كلمه (او) معناى بلكه را مى دهد دهد، در اينجمله ذكر را متصف به شدت كرده ،
چون ذكر همانظور كه از نظر كميت و مقدار متصف به كثرت مى شود، همچنانكه در جاىديگر فرموده : (واذكروا اللّه ذكرا كثيرا) و نيز فرموده : (والذاكرين اللّه كثيرا)همچنين از نظر كيفيت متصف به شدت مى شود چون ذكر، به معناى واقعيش منحصر در ذكرلفظى نيست بلكه امرى است مربوط به حضور قلب ، و لفظ را هم اگر ذكر مىگويند، از اين جهت است كه لفظ از معناى قلبى و ياد درونى حكايت مى كند.
و چون چنين است هم اتصافش به كثرت از نظر موارد صحيح است ، چون معنايش ياد خدا درغالب حالات است ، همچنانكه فرمود: (الذّين يذكرون اللّه قياما و قعودا و على جنوبهم )و هم اتصافش به شدت در پاره اى از موارد صحيح است ، و چون مورد آيه بطوريكه ازآن مى شود موردى است كه آدمى را از خدا بى خبر مى كند، و ياد خدا را ازدل مى برد، لذا مناسب تر آن بود ذكر را كه بدان امر مى فرمايد به شدت توصيف كند،نه به كثرت و مطلب روشن است .


فمن الناس من يقول ربنا آتنا فى الدنيا...


اين جمله تفريع است بر جمله ( فاذكروا اللّه كذكركم آباء كم )، و مراد از ناس مطلقافراد انسان اعم از مؤ من و كافر است چه كافر كه به غير از پدران خود بياد كس ديگرنيست ، و جز افتخارات دنيوى را نمى خواهد و جز دنيا نمى طلبد، و كارى به آخرت ندارد،و چه مؤ من كه جز آنچه نزد خداست نمى جويد، و اگر هم چيزى از امور دنيا را بخواهدچيزى است كه باز مورد رضاى پروردگارش (و وسيله كسب رضاى او) است ،و بنابراينپس اينكه فرمود: (بعضى از مردم مى گويند) منظور گفتن به زبانقال نيست ، بلكه گفتن به زبان حال است ، و معناى آيه اين است كه : بعضى از مردم نمىخواهند مگر دنيا را، و اينان در آخرت هيچ نصيبى ندارند، بعضى هم هستند كه نمى جويندمگر آنچه را كه مايه رضا و خوشنودى پروردگارشان باشد، چه در دنيا و چه در آخرت: اينان از آخرت هم نصيب دارند.
از اينجا روشن مى شود كه چرا حسنه را در نقل كلاماهل آخرت ذكر كرد و در نقل كلام اهل دنيا نقل نكرد، چون كسى كه چيزى از امور دنيا مى خواهدمقيد نيست به اينكه آن چيز نزد خدا هم حسنه باشد يا نباشد،او دنيا را مى خواهد كه همه اشنزد او حسنه و خوب است ،
چون مايه زندگى نيائى او است ، و هواى نفسش موافق و سازگار است ، به خلاف كسىكه رضاى خدا را مى خواهد كه در نظر او آنچه در دنيا و آنچه در آخرت است دو جور است ،يكى حسنه و ديگرى سيئه ، و او نمى جويد و درخواست نمى كند مگر حسنه را.
و اينكه ميان جمله : (وما له فى الاخره من خلاق ) و جمله : (اولئك لهم نصيب مما كسبوا)مقابله انداخته ، اين معنا را مى فهماند كه اعمال طايفهاول كه فقط دنيا را مى خواهند باطل و بى نتيجه است ، به خلاف دسته دوم كه از آنچهمى كنند بهره مى برند، همچنانكه در جاى ديگر فرموده : (وقدمنا الى ما عملوا منعمل ، فجعلناه هباء منثورا) و نيز فرموده : (ويوم يعرض الذّين كفروا على النار، اذهبتمطيباتكم فى حياتكم الدنيا، و است متعتم بها) و نيز فرموده : (فلا نقيم لهم يومالقيمه وزنا).


واللّه سريع الحساب


سريع الحساب يكى از اسماى حسناى خداى تعالى است ، و از آنجائى كه هيچ قيدى ندارد،به اطلاقش هم شامل دنيا مى شود و هم شامل آخرت ، پس حساب خدائى هميشهحاصل است ، و جريان دارد هر عملى كه بنده اش انجام دهد چه از حسنات باشد و چه غير آن، خداى عزوجل جزايش را مو به مو و درست بر طبق عملش مى دهد.
پس آنچه از معناى جمله (فمن الناس من يقول ) تا آخر سه آيه به دست آمد اين شد كهخداى را ياد كنيد، چونكه مردم در طرز تفكرشان نسبت به دنيا دو دسته اند، بعضى ازايشان تنها دنيا را مى خواهند و جز دنيا به ياد هيچ چيز ديگر نيستند كه اينگونه مردم هيچنصيبى در آخرت ندارند، بعضى ديگر كسانى هستند كه آنچه مايه رضاى خدا است مىخواهند، كه اينگونه افراد از آخرت هم نصيب دارند و خدا سريع الحساب است ، در حسابآنچه بنده اش مى خواهد به زودى مى رسد، و آن را بر طبق خواست ه اش به او مى دهد، وبنابراين پس اى مسلمانان شما با ياد خدا جزء نصيب داران در آخرت باشيد، و از آنهامباشيد كه به خاطر ترك ياد خدا در آخرت بى نصيب شدند، و در نتيجه شما هم نااميد وتهى دست شويد.


واذكروااللّه فى ايام معدودات


ايام معدودات همان ايام تشريق يعنى يازدهم و دوازدهم و سيزدهم ذى الحجه استدليل بر اينكه مراد ايام بعد از دهه ذى الحجه است اين است كه حكم ياد آورى خدا در اياممعدودات را بعد از فراغ از بيان اعمال حج ذكر فرمود،
و دليل بر اينكه مراد سه روز بعد از دهه ذى الحجه است ، اين است كه دنبالش مىفرمايد: (فمن تعجل فى يومين ...)، چون تعجيل در دو روز وقتى فرض دارد كه ايامسه روز باشد، يك روز روز كوچ باشد، و در دو روز هم عجله كند، اين مى شود سه روز،و اتفاقا در روايات هم ايام معدودات به همين سه روز كه گفتيم تفسير شده است .


فمن تعجل فى يومين فلا اثم عليه ، و من تاخر فلا اثم عليه لمن اتقى ...


كلمه (لا) نفى جنس مى كند، پس اينكه در هر دو جا فرمود: (لا اثم عليه ) جنس اثم وگناه را از حاجى نفى مى كند، و هيچگونه قيدى هم در كلام نياورده ، و اگر مراد اين بودكه بفهماند در تعجيل به تنهائى اثم نيست و يا در تاخير به تنهائى اثم نيست لازمبود جمله را به آن مقيد كند و بفرمايد: ( لا اثم عليه فىالتعجيل ) و يا (لا اثم عليه فى التاخير).
در نتيجه معناى آيه اين مى شود: كسى كه عمل حج را تمام كرده ، گناهانش بخشوده شدهاست ، چه اينكه در آن دو روز تعجيل كند، و چه اينكه تاءخير كند و از اينجا روشن مى شودكه آيه شريفه در مقام بيان تخيير ميان تاءخيروتعجيل نيست نمى خواهد بفرمايد حاجى مخير است بين اينكه تاءخير كند و ياتعجيل ، بلكه منظور بيان اين جهت است كه گناهان او آمرزيده شده ، چه تاءخير و چهتعجيل .
و اما اينكه فرمود: (لمن اتقى ) منظور اين نيست كهتعجيل و تاءخير را بيان كند و گرنه حق كلام اين بود كه بفرمايد (فلا اثم على مناتقى ، گناهى نيست بر كسى كه از خدا بپرهيزد) بلكه ظاهرا قيد (لمن اتقى ) نظيرهمين قيد در جمله : (ذلك لمن لم يكن اهله حاضرى المسجد الحرام ...) است ، و مراد اين استكه حكم نامبرده مخصوص مردم با تقوا است ، اما كسانى كه تقوا ندارند اين آمرزش راندارند.
و معلوم است كه بايد اين تقواپرهيز از چيزى باشد كه خداى سبحان در حج از آن نهىكرده ، و نهى از آن را از مختصات حج قرار داده ، پس برگشت معنا به اين مى شود كه حكمنامبرده تنها براى كسى است كه از محرمات احرام و يا از بعضى از آنها پرهيز كردهباشد، و اما كسى كه پرهيز نكرده ، واجب است در منا بماند ومشغول ذكر خدا در ايام معدودات باشد، و اتفاقا اين معنا در بعضى از روايات وارده از ائمهاهل بيت (عليه السلام ) هم آمده ، كه ان شاء اللّه ، بزودى از نظر خواننده خواهد گذشت.


و اتقوااللّه و اعلموا انكم اليه تحشرون


در اين جمله كه خاتمه كلام است امر به تقوا مى كند، و مساءله حشرمبعوث شدن در قيامت راتذكر مى دهد، چون تقوا هرگز دست نمى دهد،
و معصيت هرگز اجتناب نمى شود، مگر با يادآورى روز جزا، همچنانكه خود خداى تعالىفرمود: (ان الذّين يضلون عن سبيل اللّه لهم عذاب شديد بما نسوايوم الحساب ).
و در اينكه از ميان همه اسماء قيامت كلمه حشر را انتخاب نموده و فرمود: (انكم اليهتحشرون ) اشاره لطيفى است به حشرى كه حاجيان دارند، و همه در منا و عرفات يكجاجمع مى شوند و نيز اشعار دارد به اينكه حاجى بايد از اين حشر و از اين افاضه و كوچكردن به ياد روزى افتد كه همه مردم به سوى خدا محشور مى شوند و (لا يغادر منهماحدا) و خداوند احدى را از قلم نمى اندازد.
بحث روايتى 
بحث روايتى (در ذيل آيات حج و شاءن نزول و بيان آنها) 
در تهذيب و در تفسير عياشى از امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده اند كه درذيل آيه : ( واتموا الحج و العمره لله ) فرمود: اين تمام كردن حج و عمره واجب است .
و نيز در تفسير عياشى از زراره و حمران و محمد بن مسلم از امام باقر و امام صادق (عليهالسلام ) روايت كرده كه گفتند: ما از آن دو بزرگوار از كلام خداى تعالى كه مىفرمايد: (و اتموا الحج و العمره لله ) پرسيديم ، فرمودند تماميت حج به اين استكه در آن رفث و فسوق و جدال نشود.
و در كافى از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه در ضمن حديثى فرمود: منظوراز تمام كردن حج و عمره اداى آن ، و هم اين است كه وقتى به احرام آن دو در آمدند ازمحرمات احرام بپرهيزند.
مؤ لف : اين روايات منافاتى با آن معنائى كه ما براى اتمام كرديم ندارد چون واجببودن حج و عمره و اداى آن همان اتمام آن است .
و در كافى از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: رسولخدا صلى اله عليهو آله چون خواست حجة الاسلام را بجا آورد، چهار روز از ذى القعده مانده بيرون آمد، تا بهمسجد شجره رسيد، و در آنجا نماز خواند،
سپس مركب خود را براند، تا به بيدا رسيد، در آنجا محرم شد، و لبيك حج گفت ، و صدراءس بدنه با خود حركت داد، مردم هم همگى احرام به حج بستند، و احدى نيت عمره نكرد،وتا آن روز اصلا نمى فهميدند متعه در حج چيست ؟
تا آنكه رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) وارد مكه شد، طواف خانه را انجام داد،مردم هم با او طواف كردند، سپس نزد مقام دو ركعت نماز خواند و دست به حجر الاسودماليد، سپس فرمود: من ابتدا مى كنم به آنچه خداىعزوجل ابتدا كرده بود، پس به صفا آمد، و سعى را از صفا شروع كرد، و هفت نوبت بينصفا و مروه سعى نمود، همينكه سعيش در مروه خاتمه يافت به خطبه ايستاد، و مردم رادستور داد تا از احرام در آيند، و حج خود را عمره قرار دهند، و فرمود اين چيزى است كهخداى عزوجل مرا بدان امر فرموده ، مردم محل شدند، و رسولخدا (صلى الله عليه و آله وسلم ) فرمود: اگر من در اين باره پيش ‍ بينى مى داشتم و مى دانستم چنين دستورى مىرسد، خود من نيز مانند شما بدنه با خود نمى آوردم ، ولى چون آورده ام نمى توانم حجتمتع كنم ، براى اينكه خداى عزوجل فرموده : (و لا تحلقوا رؤ سكم حتى يبلغ الهدىمحله ، يعنى سر نتراشيد، و از احرام در نيائيد، تا آنكه هدى به جاى خودش كه همان منااست برسد) سراقة بن جعثم كنانى عرضه داشت امروز تازه دين خود را شناختيممثل اينكه همين امروز به دنيا آمده ايم ، حال به ما خبر بده آيا اين حكم مخصوصامسال ما است ، يا براى هرساله است ؟ رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمودنه ، براى ابد حكم همين است ، مردى برخاست و عرضه داشت :
يا رسول اللّه (صلى الله عليه و آله و سلم ) آيا ممكن است چند روز ديگر كه براىحج احرام مى بنديم قطرات آب غسلى كه در اثر نزديكى با زنان كرده ايم از سر ورويمان بچكد، و خلاصه اين چه حكمى است ؟ (و خواننده عزيز بايد توجه داشته باشدكه در سنت جاهليت بعد از داخل شدن در مكه و طواف ، از احرام در آمدن ، و با زنان آميختن ازشنيع ترين گناهان شنيع تر بوده ، و از اين جهتسائل برخاست ه و اعتراض كرده ) رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود توتا ابد به اين حكم ايمان نمى آورى ،امام صادق (عليه السلام ) سپس فرمود: در همان ايامعلى (عليه السلام ) از يمن آمد، و به مكه وارد شد، و ديد فاطمه (عليهاالسلام ) از احرامدر آمده ، و بوى خوش است عمال كرده ، نزد رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم )روانه شد، جريان را از آن جناب پرسيد، رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم )فرمود: يا على تو كه احرام بستى به چه نيت بستى عرضه داشت : به آنچه رسولخدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) نيت كرده ، فرمود: پس تو هم نبايد از احرام درآئى ، و اورا در هدى خود كه گفتيم صد بدنه بود شريك كرد، سى هفت شتر را به او داد، و شصت وسه شتر را براى خود نگه داشت ،
كه همگى را به دست خود نحر كرد، و از هر شترى قسمتى را گرفته در ديگى قرار دادهدستور داد آن را بپزند، و خودش از آن گوشت ، ومقدارى از آبگوشتشتناول نموده فرمود: الان مى توان گفت كه از همه شصت و سه شتر خورده ايم ، و كسىكه حج تمتع بجا آورد بهتر است از كسى كه حج قران بياورد، و سوق هدى كند، و نيز ازكسى كه حج افراد بياورد بهتر است : راوى مى گويد از امام صادق (عليه السلام )پرسيدم رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در شب احرام بست يا در روز؟ فرمود:در روز، پرسيدم چه ساعتى ؟ فرمود هنگام نماز ظهر.
مؤ لف : اين معنا در تفسير مجمع البيان و غيره نيز روايت شده .
و در تهذيب از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: عمرهداخل در حج شد تا روز قيامت ، پس كسى كه تمتع كند به عمره تا حج (يعنى عمره تمتعبياورد قبل از حج ) بايد هر قدر مى تواند قربانى كند، پس كسى نمى تواند و چاره اىندارد جز اينكه تمتع كند، چون خداى تعالى اين حكم را در كتابنازل فرمود، و سنت رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) هم بر آن جارى گشت .
و در كافى از امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده كه فرمود: (ما است يسر من الهدى) يك گوسفند است .
و نيز در كافى از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه در پاسخ كسى كه پرسيداگر متمتع گوسفند نيافت چه كند؟ فرمود: قبل از روز هشتم و روز هشتم و روز عرفه راروزه بگيرد، شخصى پرسيد: حال اگر در همان ترويه كه روز هشتم است تازه از راهرسيده باشد چه كند؟ فرمود: سه روز بعد از ايام تشريق ، روزه بگيرد شخصىپرسيد: حال اگر شتر بانش مهلت نداد كه در مكه بماند، و اين سه روز روزه را انجامدهد چه كند؟ فرمود: روز حصبه و دو روز بعدش روزه بگيرد،پرسيدند: روز حصبه كداماست ؟ فرمود: روزى كه كوچ مى كند، پرسيدند: آيا روزه بگيرد در حالى كه مسافر است؟ فرمود،: بله مگر در روز عرفه مسافر نبود؟ مااهل بيت فتواءم ان اين است و دليلمان هم قرآن است كه مى فرمايد: ( فصيام ثلثه ايامفى الحج ) و منظورش در ذى الحجه است .
و شيخ طوسى عليه الرحمه از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: هر كسخانه اش به مكه نزديكتر از فاصله ميقات به مكه باشد او جزء حاضرين در مسجد الحراماست ، و نبايد حج تمتع انجام دهد.
مؤ لف : يعنى كسانى كه محل سكونتشان نزديكتر از ميقات است به مكه اينگونه افرادمصداق حاضرين در مسجد الحرام هستند، كه نبايد حج تمتع بياورند، و روايات ائمهاهل بيت (عليه السلام ) در اين معانى بسيار است .
و در كافى از امام باقر (عليه السلام ) روايت آورده كه در معناى جمله (الحج اشهرمعلومات ) فرموده : ماههاى معلوم حج عبارت است ازشوال ، و ذى القعده ، و ذى الحجه ، احدى نمى تواند به نيت حج در غير اين سه ماه احرامببندد.
و در همان كتاب از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه درذيل جمله (فلا رفث ...) فرموده : رفث به معناى جماع ، و فسوق به معناى دروغ ، وجدال به معناى گفتن : (نه به خدا و آرى به خداست ).
و در تفسير عياشى از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه در تفسير جمله (لا جناحعليكم ان تبتغوا فضلا من ربكم ...) فرمود: منظور ازفضل پروردگار رزق است ، كه بعد از آنكه محرم از احرام خارج شد مى تواند در موسمحج به خريد و فروش بپردازد.
مؤ لف : مى گويند اين خطاب بدين جهت صادر شد كه عرب تجارت و خريد و فروش درموسم حج را گناه مى دانست ، خواست تا بااين آيه محذور نامبرده را بردارد.
و در مجمع البيان گفته : بعضى ها گفته اند معناى جمله نامبرده اين است كه حرجى برشما نيست كه مغفرت پروردگار خود را طلب كنيد، و اين معنا را جابر هم از امام باقر(عليه السلام ) روايت كرده .
مؤ لف : در اين روايت به اطلاق و بى قيد آمدنفضل تمسك شده ، و آن رابه افضل افراد تطبيق كرده است .
و در تفسير عياشى از امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده كه در تفسير جمله :( ثمافيضوا من حيث افاض الناس ...)،
فرموده : اهل حرم در مشعر وقوف مى كردند و ساير مردم در عرفات ، واهل حرم از مشعر حركت نمى كردند تا اهل عرفات به مشعر برسند، در همان ايام مردى كهنامش ابو سيار بود، و الاغى سرحال داشت ، از همهاهل عرفات جلو مى افتاد، و در نتيجه همينكه اهل مشعر او را مى ديدند مى گفتند: اينك ابوسيار از عرفات رسيد، آن وقت حركت مى كردند، پس خداى تعالى دستورشان داد همگىبايد به عرفه وقوف كنند و از آنجا كوچ كنند.
مؤ لف : در اين معنا رواياتى ديگر نيز هست .
و در تفسير عياشى از امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده كه در تفسير آيه :( ربناآتنا فى الدنيا حسنه و فى الاخره حسنه فرمود: منظور از حسنه رضوان خدا و بهشت درآخرت است ، و نيز سعه رزق و حسن خلق در دنيا است .
و از همان جناب روايت شده كه فرمود حسنه در دنيا رضوان خدا و توسعه در معيشت ، وهمنشين خوب ، و در آخرت بهشت است .
و از على (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود: (حسنه در دنيا همسر صالح ، و در آخرتحوريه است ، و منظوراز عذاب آتش همسر بد است ).
مؤ لف : اين روايات از باب شمردن مصداق است ، و گرنه آيه شريفه مطلق است ، و ازآنجائى كه رضوان اللّه چيزى است كه ممكن است نمونه اش و ظهور ناقصش در دنيا، وظهور تامش در آخرت حاصل شود، از اين جهت مى توان آن را هم از حسنات دنيا شمردهمچنانكه در روايت اولى شمرده ، و هم از حسنات آخرت ، همچنانكه در روايت دومى شمرده .
و در كافى از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه درذيل آيه شريفه : (و اذكروا اللّه فى ايام معدودات ...)، فرموده : مراد از اين ايام ، ايامتشريق است چون عرب وقتى در منا اقامت مى كرد، بعد از قربانى شتر به تفاخر مىپرداخت ، يكى مى گفت : پدر من چنين و چنان بود، آن ديگرى مى گفت پدرم چنين و چنانبود، خداى تعالى فرمود: (فاذا قضيتم مناسككم فاذكروا اللّه كذكركم آباءكم ، او اشدذكرا، چون از مناسك خود پرداختيد به ياد خدابيفتيد، همانطور كه به ياد پدران خود مىافتيد، بلكه بيشتر و شديدتر از ياد پدران )، و تكبير اين است كه بگوئى : (اللّهاكبر، اللّه اكبر لا اله الا اللّه ، و الله اكبر، و لله الحمد، اللّه اكبر على ما هدينا اللّه اكبرعلى ما رزقنا من بهيمهة الانعام .
و نيز در همان كتاب از همان جناب روايت كرده كه فرمود: تكبير در ايام تشريق را بايد ازنماز ظهر روز عيد تا نماز صبح روز سوم عيد ادامة داد، و اما در شهرها اين تكبيردنبال ده نماز گفته مى شود (كه در حقيقت از ظهر روز عيد شروع ، و بعد از نماز صبحروز دوازدهم ختم مى گردد).
و در كتاب (من لا يحضره الفقيه ) از امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده كهشخصى از آن جناب از مفاد آيه : (فمن تعجل فى يومين فلا اثم عليه ، و من تاخر فلااثم عليه ...)، پرسيد حضرت فرمود: معنايش اين نيست كه بيتوته در روز سيزدهم واجبنيست ، خواست ى انجام بده و نخواست ى انجام نده بلكه معنايش اين است كه اگر اين واجبرا نياوردى خدا اين گناهت را مى آمرزد، چون حاجى وقتى از حج بر مى گردد همه گناهانشآمرزيده است .
و در تفسير عياشى از آن جناب روايت كرده كه فرمود: او از حج بر مى گردد در حالى كهگناهانش آمرزيده شده ، البته خداى تعالى گناه كسى را مى آمرزد كه تقوا داشته باشد.
و در كتاب فقيه از امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده كه درذيل جمله : (لمن اتقى ...)، فرمود: يعنى كسى كه از شكار مى پرهيزد تا وقتى كهاهل منا از منا كوچ كنند.
و از امام باقر (عليه السلام ) روايت آورده كه در معناى جمله : (لمن اتقى ...)، فرمود:يعنى كسى كه از رفث و فسوق و جدال و ساير محرماتى كه خداى تعالى بر محرم حرامكرده اجتناب كند.
و نيز از آن جناب روايت كرده كه در معناى جمله نامبرده فرمود: يعنى از خداىعزوجل پروا داشته باشد.
و از امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده كه فرمود: يعنى كسى كه از گناهان كبيرهپروا كند.
مؤ لف : خواننده محترم توجه فرمود كه آيه شريفه چه دلالتى دارد، و از آن چه فهميدهمى شود،ممكن هم هست ما به عموم تقوا و اينكه قيدى برايش نيامده تمسك نموده ، همانطوركه در دو روايت اخير آمده ، بگوئيم منظور پروا كردن از عموم گناهان است .
بحث روايتى ديگر 
بحث روايتى ديگر (در باره حج تمتع و نقد و بررسى ترحيم آن بعدازرسول الله (ص )
در الدر المنثور است كه بخارى ، و بيهقى از ابن عباس روايت كرده اند كه در پاسخشخصى كه از وى از متعه حج سؤ ال كرده بود، گفته : مهاجرين و انصار و همسرانرسولخدا در حجة الوداع احرام بستند، ما نيز احرام بستيم ، چون به مكه رسيديم رسولخدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: نيت احرام حج را به عمره برگردانيد، مگر كسانىكه با خود قربانى آورده ، و به اين علامت لنگه كفشى به گردن آن حيوان انداختهباشند كه چنين افرادى بايد به همان نيت حج باقى مانده ، بقيه نيت عمره كنند، و چونخانه خدا را طواف و در صفا و مروه سعى كرديم ،عمل عمره ما تمام شد، و از احرام در آمديم ، و با زنان در آميختيم ، و لباس پوشيديم .
و درباره كسانى كه با خود قربانى آورده ، آن را نشان كرده بودند، فرمود: اينگونهافراد نبايد از احرام در آيند، بلكه همچنان در احرام حج باشند، تا قربانيشان به جاىخود برسد (يعنى در منا ذبح شود) آنگاه در شب ترويه به ما كه از احرام در آمده بوديم، دستور فرمود: به نيت حج احرام ببنديم ، ما نيز چنين كرديم ، تا ازاعمال و مناسك حج در عرفات و مشعر و منا فارغ شديم .
و آنگاه در روز عيد به مكه آمديم ، و خانه خدا را طواف و بين صفا و مروه سعى كرديم ، ودر اينجا همه اعمال حج ما پايان يافت ، تنها مساءله قربانى باقى ماند، كه مى بايستبه حكم (فما است يسر من الهدى ، فمن لم يجد فصيام ثلثه ايام فى الحج و سبعه اذارجعتم ) يا قربانى كنيم ، (كه البته در اين قربانى گوسفند هم كفايت مى كند)، ويا به جاى آن روزه بگيريم ، سه روز در حج ، و هفت روز بعد از مراجعت به وطن .
در نتيجه آن سال هر دو عمل عمره و حج را در يكسال انجام داديم ، و اين سابقه نداشت ،دستورى بود كه خدا در كتابش نازل فرمود و سنت رسولخدا (صلى الله عليه و آله وسلم ) بر آن جارى شد، تا مسلمانان خارج مكه كه از راه دور مى آيند بتوانندقبل از رفتن به عرفات از احرام درآيند، و آنچه در احرام برايشان حرام بودحلال شود و اينكه گفتيم (مسلمانان خارج مكه )، دليلش اين كلام خدا است كه مىفرمايد: (ذلك لمن لم يكن اهله حاضرى المسجد الحرام )، و ماههاى حج كه خداى تعالىآنها را ماه حج خوانده شوال ، و ذى القعده ، و ذى الحجه است ، پس هر كس در اين ماهها حجتمتع كند، بايد يا خونى بريزد، و يا روزه بگيرد، و رفث به معناى جماع ، فسوق بهمعناى معاصى و جدال به معناى ستيزگى در گفتار است .
رواياتى چند از طريق اهل سنت در باره حج تمتع 
و نيز در الدر المنثور است كه بخارى و مسلم از ابن عمر روايت كرده كه گفت :رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) درحجة الوداع حج تمتع آورد به اين صورتكه اول عمره را آورد، و سپس احرام حج بست و از آغاز كه در مسجد ذو الحليفه (واقع درمحل شجره ) احرام مى بست قربانى هم معين كرد، و قربانيش را با خود سوق داد، وقبل از هر كس رسولخدا (صلى للّه عليه و آله و سلم ) به نيت عمره احرام بست ، مردم همبه متابعت وى نيت تمتع كرده ، اول به عمره و سپس به حج احرام بستند.
ولى از آنجائى كه مردم دو دسته بودند، بعضى با خود قربانى آورده بودند، وبعضى نياورده بودند، لذا همينكه رسولخدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) وارد مكه شد،به مردم فرمود: هركس با خود قربانى آورده از احرام درنيايد، و هيچ يك از محرماتى كهبر او حرام بود حلال نمى شود، مگر بعد از آنكه ازعمل حج فارغ شود، و كسانى كه قربانى نياورده اند طواف و سعى انجام دهند، و سپستقصير كنند، و از احرام درآيند، و آنگاه (قبل از رفتن به عرفات ) در مكه احرام حجببندند و اگر از اين دسته كسانى باشند كه دسترسى به قربانى ندارند، بايد سهروز در سفر و هفت روز در وطن روزه بگيرند.
و باز در الدرالمنثور است كه حاكم (وى حديث را صحيح دانسته )، از طريق مجاهد، و عطااز جابر روايت كرده كه گفت : در بين مردم بگو مگو زياد شد، (گويا منظور بگو مگوىدرباره حج بوده ) تا آنكه بيش از چند روز به تمام شدناعمال حج نماند، كه دستور يافتيم از احرام در آئيم از در تعجب به يكديگر مى گفتيم :چطور ممكن است شخصى كه براى عبادت به حج آمده احرام ببندد، در حالى كه يك ساعتقبلش منى از عورتش مى چكيده ؟ اين اعتراض به گوشرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) رسيد لاجرم به خطبه ايستاد و فرمود: هان اىمردم آيا مى خواهيد به خداى تعالى چيز ياد بدهيد، بخدا سوگند علم من از همه شما بهخدا بيشتر است ، و بيشتر از شما از او پروا دارم ، من اگر جلوتر مى فهميدم آنچه را كهبعدا فهميدم هرگز قربانى با خود سوق نمى دادم ، ومثل همه مردم از احرام در مى آمدم ، بنابر اين هركس كه براىعمل حج با خود قربانى نياورده سه روز در حج و هفت روز در مراجعت به خانه اش روزهبگيرد، و هر كس توانست در همين جا قربانى تهيه كند آنرا ذبح كند، و ما به ناچار يكشتر را به نيت هفت نفر قربانى مى كرديم چون قربانى يافت نمى شد.

next page

fehrest page

back page