بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 14, جمعی از فضلا ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     TAFSIR01 -
     TAFSIR02 -
     TAFSIR03 -
     TAFSIR04 -
     TAFSIR05 -
     TAFSIR06 -
     TAFSIR07 -
     TAFSIR08 -
     TAFSIR09 -
     TAFSIR10 -
     TAFSIR11 -
     TAFSIR12 -
     TAFSIR13 -
     TAFSIR14 -
     TAFSIR15 -
     TAFSIR16 -
     TAFSIR17 -
 

 

 
 

 

fehrest page

back page

ايـن نـكـته نيز روشن است كه منظور برهنه شدن و بيرون آوردن همه لباسها نيست بلكهتنها كنار گذاشتن لباسهاى رو است كه بعضى روايات از آن تعبير به چادر و روسرىكرده است (الجلباب و الخمار).
در حـديـثـى از امـام صـادق (عليه السلام ) در ذيل همين آيه مى خوانيم كه فرمود: الخمار والجـلبـاب ، قـلت بـيـن يـدى مـن كان ؟ قال : بين يدى من كان غير متبرجة بزينة : (منظورروسـرى و چـادر اسـت ، راوى مـى گـويـد از امـام پـرسـيدم : در برابر هر كس كه باشد؟فرمود: در برابر هر كس باشد، اما خود آرائى و زينت نكند).
روايـات ديـگـرى نـيـز بـه هـمـيـن مـضمون يا نزديك به آن از ائمه اهلبيت (عليهمالسلام )نقل شده است .
در پـايـان آيـه اضـافـه مـى كـنـد كـه بـا هـمه احوال (اگر آنها تعفف كنند و خويشتن رابپوشانند براى آنها بهتر است ) (و ان يستعففن خير لهن ).
چرا كه از نظر اسلام هر قدر زن جانب عفاف و حجاب را رعايت كند پسنديده تر و به تقواو پاكى نزديكتر است .
و از آنـجـا كـه مـمكن است بعضى از زنان سالخورده از اين آزادى حساب شده و مشروع سوءاسـتـفـاده كـنـنـد، و احـيـانـا بـا مـردان بـه گـفـتـگـوهـاى نامناسب بپردازند و يا طرفين دردل افـكـار آلوده اى داشـتـه بـاشند در آخر آيه به عنوان يك اخطار مى فرمايد: (خداوندشنوا و دانا است ) (و الله سميع عليم ).
آنچه را مى گوئيد مى شنود و آنچه را در دل داريد و يا در سر مى پرورانيد
مى داند.
نكته ها:
1 - فلسفه استيذان و مفاسد عدم توجه به آن
بـراى ريـشـه كـن سـاخـتـن يـك مـفـسـده اجـتـمـاعـى مـانـنـد اعـمـال مـنـافـى عـفـت تـنـهـاتـوسـل بـه اجـراى حـدود و تـازيـانـه زدن مـنـحـرفـان كـافـى نـيـسـت ، در هـيـچ يـك ازمـسـائل اجتماعى چنين برخوردى نتيجه مطلوب را نخواهد داد، بلكه بايد مجموعه اى ترتيبداد از آمـوزش فـكـرى و فـرهـنـگـى آمـيـخـته با آداب اخلاقى و عاطفى ، و همچنين آموزشهاىصـحـيـح اسـلامـى ، و ايـجـاد يـك مـحـيـط اجـتـمـاعـى سـالم ، سپس ‍ مجازات را به عنوان يكعامل در كنار اين عوامل در نظر گرفت .
بـه هـمـيـن دليـل در اين سوره نور كه در واقع سوره عفت است از مجازات تازيانه مردان وزنـان زنـاكـار شـروع مـى كـنـد، و بـه مـسـائل ديـگـر مـانـنـد فـراهـم آوردنوسـائل ازدواج سـالم ، رعـايـت حـجـاب اسـلامـى ، نهى از چشمچرانى ، تحريم متهم ساختنافـراد بـه آلودگـى نـامـوسـى ، و بـالاخـره اجـازه گرفتن فرزندان به هنگام ورود بهخلوتگاه پدران و مادران ، گسترش مى دهد.
ايـن نشان مى دهد كه اسلام از هيچ يك از ريزه كاريهاى مربوط به اين مساءله غفلت نكردهاست .
خدمتكاران موظفند به هنگام ورود در اطاقى كه دو همسر قرار دارند اجازه بگيرند.
كـودكـان بـالغ نـيـز مـوظفند در هر وقت بدون اجازه وارد نشوند، حتى كودكان نابالغ كهمـرتـبـا نـزد پـدر و مـادر هـسـتـنـد نـيـز آمـوزش داده شـونـد كـهلااقـل در سـه وقـت (قـبـل از نماز صبح و بعد از نماز عشاء و هنگام ظهر كه پدران و مادرانبه استراحت مى پردازند) بدون اجازه وارد نشوند.
ايـن يك نوع ادب اسلامى است هر چند متاسفانه امروز كمتر رعايت مى شود و با اينكه قرآنصريحا آن را در آيات فوق بيان كرده است ، در نوشته ها و سخنرانيها و بيان احكام نيزكـمتر ديده مى شود كه پيرامون اين حكم اسلامى و فلسفه آن بحث شود، و معلوم نيست بهچه دليل اين حكم قطعى قرآن مورد غفلت و بى توجهى قرار گرفته ؟!
گـر چـه ظـاهـر آيـه وجـوب رعـايت اين حكم است حتى اگر فرضا آن را مستحب بدانيم بازبايد از آن سخن گفته شود، و جزئيات آن مورد بحث قرار گيرد.
بـر خـلاف آنـچـه بـعـضـى از سـاده انـديـشـان فـكـر مـى كـنـنـد كـه كـودكـان سـر از اينمـسـائل در نـمـى آورنـد و خـدمتكاران نيز در اين امور باريك نمى شوند ثابت شده است كهكودكان (تا چه رسد به بزرگسالان ) روى اين مساءله فوق العاده حساسيت دارند، و گاهمى شود سهل انگارى پدران و مادران و بر خورد كودكان به منظره هائى كه نمى بايستآن را ببينند سرچشمه انحرافات اخلاقى و گاه بيماريهاى روانى شده است .
ما خود با افرادى بر خورد كرديم كه به اعتراف خودشان بر اثر بى توجهى پدران ومـادران به اين امر و مشاهده آنان در حال آميزش ‍ جنسى يا مقدمات آن به مرحله اى از تحريكجـنـسـى و عـقـده روانـى رسـيـده بـودنـد كـه عـداوت شـديـد پـدر و مـادر در سـر حـدقتل ! در دل آنها پيدا شده بود، و خود آنها نيز شايد تا مرز انتحار پيش رفته بودند!
ايـنـجـا اسـت كه ارزش و عظمت اين حكم اسلامى آشكار مى شود كه مسائلى را كه دانشمندانامروز به آن رسيده اند از چهارده قرن پيش در احكام خود پيش - بينى كرده است .
و نـيـز در هـمـيـن جـا لازم مـى دانـيـم بـه پـدران و مـادران تـوصـيـه كـنـيـم كـه ايـنمسائل را جـدى بـگـيـرنـد، و فـرزنـدان خـود را عـادت بـه گرفتن اجازه ورود بدهند، و همچنين ازكـارهـاى ديـگرى كه سبب تحريك فرزندان مى گردد از جمله خوابيدن زن و مرد در اطاقىكه بچه هاى مميز مى خوابند تا آنجا كه امكان دارد پرهيز كنند، و بدانند اين امور از نظرتربيتى فوق العاده در سرنوشت آنها مؤ ثر است .
جـالب ايـنـكـه در حـديـثـى از پـيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم كهفرمود: اياكم و ان يجامع الرجل امرئته و الصبى فى المهد ينظر اليهما: (مبادا در حالىكه كودكى در گهواره به شما مى نگرد آميزش جنسى كنيد)!.
2 - حكم حجاب براى زنان سالخورده
اصـل اسـتـثـنـاء ايـن گـروه از حـكـم حـجـاب در مـيـان عـلمـاى اسـلاممـحـل بـحـث و گـفـتـگـو نـيـسـت ، چـرا كـه قـرآن نـاطـق به آن است ، ولى در خصوصيات آنگفتگوهائى وجود دارد از جمله اينكه :
در مـورد سـن اين زنان و اين كه تا چه حد برسند حكم (قواعد) را دارند گفتگو است دربعضى از روايات اسلامى تعبير به (مسنه ) شده (زنان سالخورده ).
در حالى كه در بعضى ديگر تعبير به (قعود از نكاح ) (بازنشستگى از ازدواج ) آمده.
امـا جـمـعـى از فـقـهـاء و مـفـسـرين ، آن را به معنى پايان دوران قاعدگى و رسيدن به حدنازائى و عدم رغبت كسى به ازدواج با آنها دانسته اند.
ولى ظاهر اين است كه همه اين تعبيرات به يك واقعيت اشاره مى كند و آن
ايـنـكـه بـه سـن و سـالى بـرسـنـد كـه مـعـمـولا در آن سـن وسـال كـسـى ازدواج نـمـى كـند، هر چند ممكن است به طور نادر چنين زنانى اقدام به ازدواجبنمايند.
و نـيـز در مـورد مـقـدارى از بدن كه جايز است آنها آشكار كنند، در احاديث اسلامى تعبيراتمختلفى آمده ، در حالى كه قرآن به طور سر بسته گفته است مانعى ندارد كه لباسهاىخود را فرو نهند كه البته اين تعبير ظاهر در لباس رو است .
در بعضى از روايات در پاسخ اين سؤ ال كه كداميك از لباسهايشان را مى توانند فرونهند؟ امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: (الجلباب ) (چادر).
در حـالى كـه در روايـت ديـگـرى تـعـبير به (جلباب و خمار) شده است (خمار به معنىروسرى است ).
ولى ظـاهـر ايـن اسـت كه اين گونه احاديث نيز با هم منافاتى ندارند، منظور اين است كهمانعى ندارد آنها سر خود را برهنه كنند و موها و گردن و صورت خود را نپوشانند و حتىدر بـعضى از احاديث و كلمات فقهاء، مچ دستها نيز استثناء شده است ، اما بيش از اين مقدار،دليلى درباره استثناء آن نداريم .
و به هر حال همه اينها در صورتى است كه آنها خود آرائى نكنند (غير متبرجات بزينة ) وزيـنـتـهـاى پـنهانى خود را كه ديگران هم واجب است بپوشانند بايد مستور دارند، و همچنينلباسهاى زينتى كه جلب توجه مى كند در تن نكنند و به تعبير ديگر آنها مجازند بدونچادر و روسرى با لباس ساده و بدون آرايش بيرون آيند.
امـا بـا هـمـه ايـنـهـا اين يك حكم الزامى نيست ، بلكه اگر آنها مانند زنان ديگر پوشش رارعـايـت كـنـنـد تـرجـيـح دارد، چـنـانـكـه در ذيـل آيـه فـوق صريحا آمده است ، زيرا به هرحال احتمال لغزش - هر چند به صورت نادر - در مورد اين گونه افراد نيز هست .
آيه و ترجمه


ليـس على الا عمى حرج و لا على الا عرج حرج و لا على المريض حرج و لا على اءنفسكم اءنتـأ كـلوا مـن بـيـوتـكم اءو بيوت اءبائكم اءو بيوت اءمهتكم اءو بيوت إ خونكم اءو بيوتاءخـوتـكـم اءو بيوت اءعممكم اءو بيوت عمتكم اءو بيوت اءخولكم اءو بيوت خلتكم اءو مامـلكـتـم مـفـاتحه اءو صديقكم ليس عليكم جناح اءن تأ كلوا جميعا اءو اءشتاتا فإ ذا دخلتمبـيوتا فسلموا على اءنفسكم تحية من عند الله مبركة طيبة كذلك يبين الله لكم الايت لعلكمتعقلون(61)


ترجمه :

61 - بـر نـابـيـنا و افراد شل و بيمار گناهى نيست (كه با شما هم غذا شوند) و بر شمانيز گناهى نيست كه از خانه هاى خودتان (خانه هاى فرزندان يا همسرانتان كه خانه خودشـما محسوب مى شود بدون اجازه خاصى ) غذا بخوريد، و همچنين خانه هاى پدرانتان ، ياخانه هاى مادرانتان ، يا خانه هاى برادرانتان ، يا خانه هاى خواهرنتان
يـا خـانه هاى عموهايتان ، يا خانه هاى عمه هايتان ، يا خانه هاى دائيهايتان ، يا خانه هاىخـاله هـايـتـان ، يـا خـانه اى كه كليدش در اختيار شما است ، يا خانه هاى دوستانتان ، برشـمـا گـنـاهـى نـيـسـت كـه بـطـور دسـتـه جـمـعـى يا جداگانه غذا بخوريد، و هنگامى كهداخل خانه اى شديد بر خويشتن سلام كنيد، سلام و تحيتى از سوى خداوند، سلام و تحيتىپـر بـركـت و پـاكـيـزه ، اينگونه خداوند آيات را براى شما تبيين مى كند شايد انديشهكنيد.
تفسير:
خانه هائى كه غذا خوردن از آنها مجاز است
از آنـجـا كـه در آيـات سـابـق سـخـن از اذن ورود در اوقات معين يا به طور مطلق به هنگامداخـل شـدن در مـنـزل اختصاصى پدر و مادر بود، آيه مورد بحث در واقع استثنائى بر اينحـكـم اسـت كـه گـروهـى مـى تـوانـنـد در شـرائط مـعـيـنـى بـدون اجـازه واردمنزل خويشاوندان و مانند آن شوند و حتى بدون استيذان غذا بخورند.
نـخـسـت مـى فـرمـايـد: (بـر نـابـينا و افراد شل و بيمار گناهى نيست كه با شما هم غذاشود) (ليس على الاعمى حرج و لا على الاعرج حرج و لا على المريض حرج ).
چـرا كـه طـبـق صـريـح بـعضى از روايات ، اهل مدينه پيش از آنكه اسلام را پذيرا شوندافـراد نـابينا و شل و بيمار را از حضور بر سر سفره غذا منع مى كردند و با آنها هم غذانمى شدند و از اين كار نفرت داشتند.
و بـه عـكس بعد از ظهور اسلام گروهى غذاى اين گونه افراد را جدا مى دادند نه به اينعـلت كـه از هـم غـذا شـدن بـا آنـهـا تـنـفـر داشـتـنـد، بـلكـه بـه ايـندليـل كـه شـايد اعمى ، غذاى خوب را نبيند و آنها ببينند و بخورند و اين بر خلاف اخلاقاسـت ، و هـمـچنين در مورد افراد لنگ و بيمار كه ممكن است در غذا خوردن عقب بمانند و افرادسالم پيشى بگيرند.
به هر دليل كه بود با آنها هم غذا نمى شدند، و روى همين جهت افراد اعمى
و لنگ و بيمار نيز خود را كنار مى كشيدند، چرا كه ممكن بود مايه ناراحتى ديگران شوندو اين عمل را براى خود گناه مى دانستند.
ايـن مـوضـوع را از پـيـامـبـر خـدا (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) كـه سـؤال كردند آيه فوق نازل شد و گفت : هيچ مانعى ندارد كه آنها با شما هم غذا شوند.
البـتـه در تـفـسـير اين جمله مفسران تفسيرهاى ديگرى نيز ذكر كرده اند از جمله اينكه آيهناظر به استثناى اين سه گروه از حكم جهاد است .
و يـا ايـنـكه منظور اين است كه شما مجازيد اين گونه افراد ناتوان را با خود به خانههـاى يـازده گـانـه اى كـه در ذيـل آيـه بـه آن اشـاره شـده ببريد و آنها نيز از غذاى آنهابخورند.
ولى اين دو تفسير بسيار بعيد به نظر مى رسد و با ظاهر آيه سازگار نيست (دقت كنيد).
سپس قرآن مجيد اضافه مى كند: (بر خود شما نيز گناهى نيست كه از اين خانه ها بدونگـرفـتن اجازه غذا بخوريد: خانه هاى خودتان ) (منظور فرزندان يا همسران است كه ازآن تعبير به خانه خود شده است ) (و لا على انفسكم ان تاكلوا من بيوتكم ).
(يا خانه هاى پدرانتان ) (او بيوت آبائكم ).
(يا خانه هاى مادرانتان ) (او بيوت امهاتكم ).
(يا خانه هاى برادرانتان ) (او بيوت اخوانكم ).
(يا خانه هاى خواهرانتان ) (او بيوت اخواتكم ).
(يا خانه هاى عموهايتان ) (او بيوت اعمامكم ).
(يا خانه هاى عمه هايتان ) (او بيوت عماتكم ).
(يا خانه هاى دائيهايتان ) (او بيوت اخوالكم ).
(يا خانه هاى خاله هايتان ) (او بيوت خالاتكم ).
(يا خانه اى كه كليدش در اختيار شما است ) (او ما ملكتم مفاتحه ).
(يا خانه هاى دوستانتان ) (او صديقكم ).
البته اين حكم شرائط و توضيحاتى دارد كه بعد از پايان تفسير آيه خواهد آمد.
سـپـس ادامـه مـى دهـد: (بـر شـمـا گـنـاهـى نـيـست كه به طور دستجمعى يا جداگانه غذابخوريد) (ليس عليكم جناح ان تاكلوا جميعا او اشتاتا).
گـويـا جمعى از مسلمانان در آغاز اسلام از غذا خوردن تنهائى ، ابا داشتند و اگر كسى رابراى هم غذا شدن نمى يافتند مدتى گرسنه مى ماندند، قرآن به آنها تعليم مى دهد كهغذا خوردن به صورت جمعى و فردى هر دو مجاز است .
بـعـضى نيز گفته اند كه گروهى از عرب مقيد بودند كه غذاى مهمان را به عنوان احترامجداگانه ببرند و خود با او هم غذا نشوند (مبادا شرمنده يا مقيد گردد) آيه اين قيدها را ازآنها برداشت و تعليم داد كه اين يك سنت ستوده نيست .
بعضى ديگر گفته اند كه : جمعى مقيد بودند كه اغنياء با فقيران غذا نخورند، و فاصلهطـبـقاتى را حتى بر سر سفره حفظ كنند، قرآن اين سنت غلط و ظالمانه را با عبارت فوقنفى كرد.
مانعى ندارد كه آيه ناظر به همه اين امور باشد.
سپس به يك دستور اخلاقى ديگر اشاره كرده مى گويد:
(هنگامى كه وارد خانه اى شديد بر خويشتن سلام كنيد، سلام و تحيتى از
نـزد خـداونـد، سـلام و تـحـيـتـى پـر بركت و پاكيزه ) (و اذا دخلتم بيوتا فسلموا علىانفسكم تحية من عند الله مباركة طيبة ).
و سـر انـجام با اين جمله آيه را پايان مى دهد: (اين گونه خداوند آيات خويش را براىشـمـا تـبـيـيـن مـى كـنـد، شايد انديشه و تفكر كنيد) (كذلك يبين الله لكم الايات لعلكمتعقلون ).
در اينكه منظور از اين (بيوت ) (خانه ها) چه خانه هائى است ؟ بعضى از مفسران آن رااشاره به خانه هاى يازده گانه فوق مى دانند.
و بعضى ديگر آن را مخصوص مساجد دانسته اند.
ولى پـيـدا اسـت كـه آيـه مـطـلق اسـت و هـمـه خـانـه هـا راشـامـل مـى شـود، اعـم از خانه هاى يازده گانه اى كه انسان براى صرف طعام وارد آن مىشـود، و يـا غـيـر آن از خـانه هاى دوستان و خويشاوندان يا غير آنها، زيرا هيچ دليلى برتقييد مفهوم وسيع آيه نيست .
و اما اينكه منظور از سلام كردن بر خويشتن چيست ؟ باز در اينجا چند تفسير ديده مى شود:
بعضى آن را به معنى سلام كردن بعضى بر بعضى ديگر دانسته اند، همانگونه كه درداسـتـان بنى اسرائيل (سوره بقره آيه 54) خوانديم فاقتلوا انفسكم : (بعضى از شما،بعضى ديگر را به عنوان مجازات بايد بقتل برسانند).
بـعـضـى از مفسران آن را به معنى سلام كردن بر همسر و فرزندان و خانواده دانسته اند،چـرا كـه آنـهـا بـه منزله خود انسانند، و لذا تعبير به (انفس ) شده است ، در آيه مباهله(سـوره آل عـمـران آيـه 61) نـيـز ايـن تـعـبـيـر ديـده مـى شود، و اين نشان مى دهد كه گاهنـزديـكـى شـديـد يـك فـرد بـه ديگرى سبب مى شود كه از او تعبير به (نفس ) (خودانـسـان ) كـنـنـد، آن گـونـه كه نزديك بودن على (عليه السلام ) به پيامبر (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) سبب اين تعبير شد.
بعضى از مفسران نيز آيه فوق را اشاره به خانه هائى مى دانند كه شخصى در آن ساكننيست ، انسان به هنگام ورود در آنجا با اين عبارت بر خويشتن سلام مى كند: السلام علينامـن قـبـل ربـنـا (درود بـر مـا از سـوى پـروردگـار مـا)ياالسلام علينا و على عباد اللهالصالحين (درود بر ما و بر بندگان صالح خدا).
مـا فكر مى كنيم منافاتى در ميان اين تفسيرها نباشد، به هنگام ورود در هر خانه اى بايدسـلام كـرد، مـؤ مـنـان بـر يـكـديگر، و اهل منزل بر يكديگر، و اگر هم كسى نباشد، سلامكردن بر خويشتن ، چرا كه همه اينها در حقيقت باز گشت به سلام بر خويش دارد.
لذا در حـديـثـى از امـام بـاقر (عليه السلام ) مى خوانيم هنگامى كه از تفسير اين آيه سؤال كـردنـد در جـواب فـرمـود: هـو تـسـليـم الرجـل عـلىاهـل البيت حين يدخل ثم يردون عليه فهو سلامكم على انفسكم : (منظور سلام كردن انسانبـر اهل خانه است ، به هنگامى كه وارد خانه مى شود، آنها طبعا به او پاسخ مى گويند،و سلام را به خود او باز مى گردانند و اين است سلام شما بر خودتان .
و بـاز از هـمـان امـام (عـليـه السـلام ) مـى خـوانـيـم كـه مـى فـرمـود: اذادخـل الرجـل مـنـكـم بـيـتـه فـان كـان فـيـه احـد يـسـلم عـليـه ، و ان لم يـكـن فـيـه احـدفـليـقـل السـلام عـليـنـا مـن عـنـد ربـنـا يـقـول الله عـز وجل تحية من عند الله مباركة طيبة : (هنگامى كه كسى از شما وارد خانه اش مى شود اگر درآنـجـا كـسـى بـاشـد بـر او سـلام كـنـد، و اگر كسى نباشد بگويد: سلام بر ما از سوىپروردگار ما، همانگونه كه خداوند در قرآن فرموده : تحية من عند الله مباركة طيبة .
نكته ها:
1ـ آيا خوردن غذاى ديگران مشروط به اجازه آنها نيست ؟
چـنـانكه در آيه فوق ديديم خداوند اجازه داده است كه انسان از خانه هاى بستگان نزديك وبعضى از دوستان و مانند آنها - كه مجموعا يازده مورد مى شود - غذا بخورد، و در آيه اجازهگرفتن از آنها شرط نشده بود، و مسلما مشروط به اجازه نيست چون با وجود اجازه از غذاىهر كس مى توان خورد و اين يازده گروه خصوصيتى ندارد.
ولى آيـا احـراز رضـايـت بـاطـنـى (بـه اصـطـلاح از طـريـق شـاهـدحال ) به خاطر خصوصيت و نزديكى كه ميان طرفين است شرط است ؟
ظـاهـر اطـلاق آيـه ايـن شـرط را نـيـز نـفـى مـى كـنـد، هـمـيـن انـدازه كـهاحتمال رضايت او باشد (و غالبا رضايت حاصل است ) كافى مى شمرد.
ولى اگـر وضع طرفين به صورتى در آمده كه يقين به عدم رضايت داشته باشند گرچـه ظـاهـر آيـه نيز از اين نظر اطلاق دارد اما بعيد نيست كه آيه از چنين صورتى منصرفبـاشـد، بـه خـصـوص ايـنـكـه ايـنـگـونـه افـراد، نـادرنـد و مـعـمـولا اطـلاقـاتشامل اين گونه افراد نادر نمى شود.
بـنـابـرايـن آيـه فـوق ، در مـحـدوده خـاصـى ، آيـات و روايـاتـى را كـه تـصـرف دراموال ديگران را مشروط به احراز رضايت آنها كرده است تخصيص مى زند، ولى تكرار مىكنيم اين تخصيص در محدوده معينى است ، يعنى غذا خوردن به مقدار نياز، خالى از اسراف وتبذير.
آنـچـه در بـالا ذكـر شـد در مـيـان فـقـهـاى مـا مـشهور است ، و قسمتى از آن نيز صريحا درروايات آمده .
در روايـت مـعـتـبـرى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم هنگامى كه از اين آيه - جمله اوصـديـقـكـماز آنـحـضـرت سـؤ ال كـردنـد فـرمـود: هـو و اللهالرجل يدخل بيت صديقه
فـيـاكـل بـغـيـر اذنـه : (بـه خـدا قـسـم مـنـظـور ايـن اسـت كـه انـسـانداخل خانه برادرش مى شود و بدون اجازه غذا مى خورد).
روايـات مـتعدد ديگرى نيز به همين مضمون نقل شده كه در آنها آمده است اذن گرفتن در اينموارد شرط نيست (البته اختلافى در ميان فقهاء نيست كه با نهى صريح يا علم به كراهتجايز نيست و آيه از آن انصراف دارد).
در مورد (عدم افساد) (و عدم اسراف ) نيز در بعضى از روايات تصريح شده است .
تـنـهـا چيزى كه در اينجا باقى مى ماند اين است كه روايتى كه در همين باب وارد شده مىخـوانـيـم : تـنها از مواد غذائى خاصى مى توان استفاده كرد نه هر غذائى ولى از آنجا كهاين روايت مورد اعراض فقهاء است ، سند آن معتبر نخواهد بود.
بـعـضـى ديـگـر از فـقهاء طعامهاى نفيس و عالى كه صاحبخانه احيانا براى خود يا مهمانمـحـتـرمـى و يـا مـواقـع خـاصـى ذخـيـره كـرده است استثناء كرده اند، و اين استثناء به حكمانصراف آيه از اين صورت بعيد به نظر نمى رسد.
2 - فلسفه اين حكم اسلامى
مـمـكـن اسـت ايـن حـكـم اسـلامـى در مـقـايـسه با احكام شديد و محكمى كه در تحريم غصب دربـرنـامه هاى اسلامى آمده سؤ ال انگيز باشد كه چگونه اسلام با آنهمه دقت و سختگيرىكه در مساءله تصرف در اموال ديگران نموده چنين امرى را مجاز شمرده است ؟!
ما فكر مى كنيم اين سؤ ال متناسب با محيطهاى صددرصد مادى همچون محيط اجتماعى غربيهااست كه حتى فرزندان خود را كمى كه بزرگ شوند از خانه بيرون مى كنند! و عذر پدرو مادر را به هنگام پيرى و از كار افتادگى مى خواهند! و هرگز حاضر نيستند در برابرآنـهـا حـقـشناسى و محبت كنند، چرا كه تمام مسائل در آنجا بر محور روابط مادى و اقتصادىدور مى زند، و از عواطف انسانى خبرى نيست !.
ولى ايـن مـسـاءله بـا توجه به فرهنگ اسلامى و عواطف ريشه دار انسانى ، مخصوصا درزمـيـنه نزديكان و بستگان و دوستان خاص ، كه حاكم بر اين فرهنگ است به هيچوجه جاىتعجب نيست .
در حـقـيـقـت اسـلام پـيـونـدهـاى نـزديـك خـويـشـاونـدى و دوسـتـى را مـا فـوق ايـنمـسـائل دانـسـتـه اسـت ، و ايـن در حـقـيـقـت حـاكى از نهايت صفا و صميميتى است كه در جامعهاسـلامـى بـايـد حـاكـم بـاشـد، و تـنـگ نظريها و انحصارطلبيها و خودخواهى ها از آن دورگردد.
بـدون شـك احـكـام غـصـب در غـيـر ايـن مـحـدوده حـاكـم اسـت ، ولى اسلام در اين محدوده خاصمـسـائل عـاطـفى و پيوندهاى انسانى را مقدم شمرده ، و در واقع الگوئى است براى سايرروابط خويشاوندان و دوستان .
3 - منظور از صديق كيست ؟
بدون شك صداقت و دوستى معنى وسيعى دارد و منظور از آن در اينجا مسلما دوستان خاص ونـزديـكـنـد كـه رفـت و آمـد بـا يـكـديـگـر دارند، و ارتباط ميان آنها ايجاب مى كند كه بهمـنـزل يـكـديـگـر بـرونـد و از غـذاى هـم بـخـورنـد، البـتـه هـمـانـگـونـه كـه دراصـل مـسـاءله يـاد آور شـديم در اين گونه موارد احراز رضايت شرط نيست همان اندازه كهيقين به نارضائى نداشته باشد كافى است .
لذا بـعـضـى از مـفـسـران در ذيـل ايـن جـمـله گـفـتـه انـد: منظور دوستى است كه در دوستيشصادقانه با تو رفتار مى كند، و بعضى ديگر گفته اند: دوستى است كه ظاهر و باطنشبا تو يكى است ، و ظاهرا همه اشاره به يك مطلب دارند.
ضـمـنـا از ايـن تـعـبـيـر اجمالا روشن مى شود آنها كه تا اين اندازه در برابر دوستانشانگذشت ندارند در واقع دوست نيستند!
در اينجا مناسب است گسترش مفهوم دوستى و شرائط جامع آن را كه در حديثى از امام صادق(عليه السلام ) نقل شده بشنويم : امام (عليه السلام ) فرمود:
لا تـكـون الصـداقـة الا بـحـدودهـا، فـمـن كـانت فيه هذه الحدود او شى ء منها فانسبه الىالصداقة و من لم يكن فيه شى ء منها فلا تنسبه الى شى ء من الصداقة :
فاولها ان تكون سريرته و علانيته لك واحدة .
و الثانى ان يرى زينك زينه و شينك شينه .
و الثالثة ان لا تغيره عليك ولاية و لا مال .
و الرابعة ان لا تمنعك شيئا تناله مقدرته .
و الخامسة و هى تجمع هذه الخصال ان لا يسلمك عند النكبات :
(دوسـتـى جـز بـا حـدود و شـرائطـش امـكان پذير نيست ، كسى كه اين حدود و شرائط يابـخـشـى از آن در او بـاشـد او را دوسـت بدان ، و كسى كه هيچيك از اين شرائط در او نيستچيزى از دوستى در او نيست :
نخستين شرط دوستى آنست كه باطن و ظاهرش براى تو يكى باشد.
دومـين شرط اين است كه زينت و آبروى تو را زينت و آبروى خود بداند و عيب و زشتى تورا عيب و زشتى خود ببيند.
سوم اين است كه مقام و مال ، وضع او را نسبت به تو تغيير ندهد!
چهارم اين كه آنچه را در قدرت دارد از تو مضايقه ننمايد!
و پنجم كه جامع همه اين صفات است آنست كه تو را به هنگام پشت كردن
روزگار رها نكند)!.
4 - تفسير (ما ملكتم مفاتحه )
در پـاره اى از شـاءن نـزولهـا آمده است كه در صدر اسلام هنگامى كه مسلمانها به جهاد مىرفـتند گاهى كليد خانه خود را به افراد از كار افتادهاى كه قادر بر جهاد نبودند داده ،و حتى به آنها اجازه مى دادند كه از غذاهاى موجود در خانه بخورند اما آنها احيانا از ترساينكه مبادا گناهى باشد، از خوردن امتناع مى ورزيدند.
طـبـق ايـن روايـت منظور از ما ملكتم مفاتحه (خانه هائى كه مالك كليدهاى آنها شده ايد) هميناست .
از (ابـن عـبـاس 9 نـيـز نـقـل شـده كه منظور وكيل انسان و نماينده او نسبت به آب و ملك وزراعـت و چهارپايان است كه به او اجازه داده شده است از ميوه باغ به مقدار نياز بخورد واز شـيـر حيوانات بنوشد، بعضى نيز آن را به (شخص انباردار) تفسير كرده اند كهحق دارد كمى از مواد غذائى تناول كند.
ولى بـا تـوجه به ساير گروههائى كه در اين آيه ، نام آنها برده شده ، ظاهر اين استكه منظور از اين جمله ، كسانى است كه كليد خانه خود را به خاطر ارتباط نزديك و اعتماد،بـه دسـت ديـگـرى مـى سـپـارند، ارتباط نزديك ميان اين دو سبب شده كه آنها نيز در رديفبستگان و دوستان نزديك باشند، خواه رسما وكيل بوده باشد يا نه .
و اگـر مـى بـيـنـيـم در بـعـضـى از روايـات ايـن جـمله به وكيلى كه عهده دار سرپرستىاموال كسى است تفسير شده در واقع از قبيل بيان مصداق است و منحصر به آن نيست .
5 - سلام و تحيت
(تحيت ) چنانكه قبلا هم گفته ايم در اصل از ماده (حيات ) است ، و به معنى دعا كردنبـراى سـلامـت و حـيـات ديـگـرى مى باشد، خواه اين دعا به صورت (سلام عليكم ) يا(السلام علينا) و يا مثلا (حياك الله ) بوده باشد، ولى معمولا هر نوع اظهار محبتىرا كه افراد در آغاز ملاقات نسبت به يكديگر مى كنند، (تحيت ) مى گويند.
منظور از (تحية من عند الله مباركة طيبة ) اين است كه تحيت را به نوعى با خدا ارتباطدهـنـد، يـعـنـى مـنـظـور از (سـلام عـليـكم ) اين باشد كه (سلام خدا بر تو باد) با(سـلامـتـى تـو را از خـدا مـى خـواهـم ) چرا كه از نظر يك فرد موحد، هر گونه دعائىبالاخره به خدا باز مى گردد و از او تقاضا مى شود و طبيعى است دعائى كه چنين باشد،هم پر بركت (مبارك ) و هم پاكيزه و (طيبه ) است .
(دربـاره سـلام و اهـمـيـت آن و وجـوب پـاسـخ دادن به هر گونه تحيت در جلد چهارم تفسيرنمونه صفحه 41ذيل آيه 86 سوره نساءبحث كرده ايم ).
آيه و ترجمه


إ نـما المؤ منون الذين اءمنوا بالله و رسوله و إ ذا كانوا معه على اءمر جامع لم يذهبوا حتىيـسـتـذنـوه إ ن الذيـن يـسـتـذنـونك اءولئك الذين يؤ منون بالله و رسوله فإ ذا استذنوكلبعض شأ نهم فأ ذن لمن شئت منهم و استغفر لهم الله إ ن الله غفور رحيم(62)
لا تـجـعـلوا دعـاء الرسـول بـيـنكم كدعاء بعضكم بعضا قد يعلم الله الذين يتسللون منكملواذا فليحذر الذين يخالفون عن اءمره اءن تصيبهم فتنة اءو يصيبهم عذاب اءليم(63)
اءلا إ ن لله مـا فـى السـمـوت و الا رض قـد يـعـلم مـا اءنـتـم عـليـه و يـوم يرجعون إ ليهفينبئهم بما عملوا و الله بكل شى عليم(64)


ترجمه :

62 - مـؤ مـنـان واقـعى كسانى هستند كه ايمان به خدا و رسولش آورده اند و هنگامى كه دركـار مـهـمـى بـا او بـاشـنـد بـدون اجازه او بجائى نمى روند، كسانى كه از تو اجازه مىگـيـرنـد آنـها براستى ايمان به خدا و پيامبرش آورده اند، در اين صورت هر گاه از توبـراى بـعضى از كارهاى مهم خود اجازه بخواهند، هر كس از آنها را مى خواهى (و صلاح مىبينى ) اجازه ده ، و براى آنها استغفار كن كه خداوند غفور و رحيم است .
63 - دعوت پيامبر را در ميان خود مانند دعوت بعضى از شما نسبت به بعضى ديگر تلقىنـكـنـيـد، خـداونـد كـسـانـى را كـه از شما پشت سر ديگران پنهان مى شوند و يكى پس ازديگرى فرار مى كند مى داند، آنها كه مخالفت فرمان او مى كنند بايد از اين بترسند كهفتنه اى دامنشان را بگيرد، يا عذاب دردناك به آنها برسد.
64 - آگـاه بـاشيد كه براى خدا است آنچه در آسمانها و زمين است ، او مى داند آنچه را كهشـمـا بـر آن هـسـتـيد، و روزى كه به سوى او باز مى گردند آنها را از اعمالى كه انجامدادند آگاه مى سازد، و خدا به هر چيزى آگاه است .
شاءن نزول :
دربـاره نـخـسـتـيـن آيـه مـورد بـحـث شـان نـزولهـاى گـونـاگـونـىنقل كرده اند:
در بـعـضـى از روايـات مـى خـوانـيـم كـه ايـن آيـه در مـورد حـنـظـلة بـن اءبـى عـيـاشنـازل شـده اسـت كـه در همان شب كه فرداى آن جنگ احد در گرفت مى خواست عروسى كند،پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) بـا اصـحـاب و يـارانمـشـغـول بـه مشورت درباره جنگ بود، او نزد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمد وعرضه داشت كه اگر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به او اجازه دهد آن شب را نزدهمسر خود بماند، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به او اجازه داد.
صـبـحـگـاهـان بـه قـدرى عـجـله بـراى شـركـت در بـرنـامه جهاد داشت كه موفق به انجامغسل نشد، با همان حال وارد معركه كارزار گرديد، و سرانجام شربت شهادت نوشيد.
پـيـامـبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) درباره او فرمود: فرشتگان را ديدم كه حنظله رادر مـيـان آسـمـان و زمـيـن غـسـل مـى دهـنـد!، لذا بـعـد از آن حـنـظـله بـه عـنـوانغسيل الملائكه ناميده شد.
در شـاءن نـزول ديـگـرى مـى خـوانـيـم كـه آيـه در داسـتـان جـنـگ خـنـدقنازل گرديد، در آن هنگام كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با انبوه مسلمانان باسـرعـت مشغول كندن خندق در اطراف مدينه بودند گروهى از منافقين به ظاهر در صف آنهابـودنـد ولى كـمـتـر كـار انـجـام مـى دادنـد، و تـا چـشـم مـسـلمـانـان راغـافـل مـى ديـدند بدون اجازه گرفتن از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آهسته بهخـانـه هـاى خـود مى آمدند، اما هنگامى كه مسلمانان راستين مشكلى پيدا مى كردند نزد پيامبر(صـلى اللّه عـليـه و آله و سلّم ) آمده اجازه مى خواستند و به محض اينكه كار خود را انجاممى دادند باز مى گشتند و به حفر خندق ادامه مى دادند، تا از اين كار خير و مهم عقب نمانند،آيه فوق گروه اول را مذمت و گروه دوم را ستايش مى كند.
تفسير:
پيامبر را تنها نگذاريد!
در چـگـونـگـى ارتـبـاط اين آيات با آيات قبل بعضى از مفسران از جمله مرحوم طبرسى درمـجـمـع البيان و نويسنده تفسير فى ظلال گفته اند كه چون در آيات گذشته بخشى ازنـحـوه مـعـاشـرت افـراد بـا دوسـتان و خويشاوندان مطرح شده بود، آيات مورد بحث كيفيتمـعـاشـرت مـسلمانان را با پيشوايشان پيامبر مطرح نموده و لزوم انضباط را در برابر اوتـاءكـيد مى كند، تا در همه چيز گوش به فرمان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )باشند و در كارهاى مهم بدون ضرورت ، و بدون اجازه او از جمعيت جدا نشوند.
ايـن احتمال نيز وجود دارد كه در چند آيه قبل ، سخن از لزوم اطاعت خدا و پيامبر (صلى اللّهعـليـه و آله و سـلّم ) در مـيـان بود و يكى از شئون اطاعت آن است كه بدون اذن و فرمان اوكارى نكنند، لذا در آيات مورد بحث از اين مطلب سخن مى گويد.
بـه هـر حـال در نـخـسـتين آيه مى فرمايد: مؤ منان واقعى كسانى هستند كه ايمان به خدا ورسـولش آورده انـد و هـنـگـامـى كـه در كـار مـهمى كه حضور جمعيت را ايجاب مى كند با اوبـاشـنـد، بـدون اذن و اجـازه او بـه جـائى نـمى روند (انما المؤ منون الذين آمنوا بالله ورسوله و اذا كانوا معه على امر جامع لم يذهبوا حتى يستاءذنوه ).
مـنـظـور از (امـر جـامـع ) هـر كـار مـهـمـى اسـت كه اجتماع مردم در آن لازم است و تعاون وهـمـكـاريـشان ضرورت دارد، خواه مساءله مهم مشورتى باشد، خواه مطلبى پيرامون جهاد ومـبـارزه بـا دشـمن ، و خواه نماز جمعه در شرائط فوق العاده ، و مانند آن ، بنابراين اگرمـى بـيـنـيـم بـعـضـى از مـفـسـران آن را به خصوص مشورت ، يا خصوص مساءله جهاد، ياخـصـوص نماز جمعه يا نماز عيد تفسير كرده اند بايد گفت : بخشى از معنى آيه را منعكسساخته اند، و شاءن نزولهاى گذشته نيز مصداقهائى از اين حكم كلى هستند.
در حـقـيـقـت ايـن يـك دسـتـور انـضـبـاطـى اسـت كـه هـيـچ جـمـعـيـت و گـروهمتشكل و منسجم نمى تواند نسبت به آن بى اعتنا باشد، چرا كه در اين گونه مواقع گاهىحتى غيبت يك فرد گران تمام مى شود و به هدف نهائى آسيب مى رساند، مخصوصا اگررئيـس جمعيت ، فرستاده پروردگار و پيامبر خدا و رهبر روحانى نافذ الامر باشد. توجهبـه ايـن نـكـتـه نيز لازم است كه منظور از اجازه گرفتن اين نيست كه هر كس كارى دارد يكاجـازه صورى بگيرد و به دنبال كار خود برود، بلكه براستى اجازه گيرد، يعنى اگررهبر، غيبت او را مضر تشخيص نداد، به او اجازه مى دهد و در غير اين صورت بايد بماند وگـاهـى كـار خـصـوصـى خـود را فـداى هـدف مـهـمـتـر كـنـد. لذا دردنبال اين جمله اضافه مى كند: كسانى كه از تو اجازه مى گيرند آنها براستى ايمان بهخدا و رسولش آورده اند ايمانشان تنها با زبان نيست ، بلكه با روح
و جان مطيع فرمان تواند (ان الذين يستاذنونك اولئك الذين يؤ منون بالله و رسوله ).
(در ايـن صـورت هـر گـاه از تـو براى بعضى از كارهاى مهم خود اجازه بخواهند به هركـس از آنـهـا مـى خـواهـى (و صـلاح مـى بينى ) اجازه ده ) (فاذا استاذنوك لبعض شانهمفاذن لمن شئت منهم ).
روشـن اسـت كـه اينگونه افراد با ايمان با توجه به اينكه براى امر مهمى اجتماع كردهانـد هـرگـز بـراى يـك كـار جـزئى اجـازه نـمـى طلبند، و منظور از شانهم در آيه كارهاىضرورى و قابل اهميت است .
و از سوى ديگر، خواست پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مفهومش اين نيست كه بدوندر نظر گرفتن جوانب امر و اثرات حضور و غياب افراد اجازه دهد، بلكه اين تعبير براىآنـسـت كـه دست رهبر باز باشد و در هر مورد ضرورت حضور افراد را احساس مى كند بهآنها اجازه رفتن را ندهد.
شـاهد اين سخن اينكه در آيه 43 سوره توبه ، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) رابـه خـاطـر اجـازه دادن بـه بعضى از افراد مؤ اخذه مى كند و مى گويد: عفى الله عنك لمناذنت لهم حتى يتبين لك الذين صدقوا و تعلم الكاذبين : (خداوند تو را عفو كرد چرا بهآنـها اجازه دادى پيش از آنكه راستگويان از دروغگويان براى تو شناخته شوند؟!). اينآيه نشان مى دهد كه حتى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در اجازه دادن افراد بايددقت كند و تمام جوانب كار را در نظر گيرد و در اين امر مسئوليت الهى دارد.
و در پـايـان آيه مى فرمايد: هنگامى كه به آنها اجازه مى دهى براى آنان استغفار كن كهخـداونـد غـفـور و رحـيـم اسـت (و اسـتـغـفـر لهـم الله ان الله غـفور رحيم ). در اينجا اين سؤال پـيـش مـى آيـد كه اين استغفار براى چيست ؟ مگر آنها با اجازه گرفتن از پيامبر (صلىاللّه عليه و آله و سلّم ) باز گنهكارند كه نياز به استغفار دارند؟!.
اين سؤ ال را از دو راه مى توان پاسخ گفت : نخست اينكه آنها گر چه ماذون
و مجازند ولى بالاخره كار شخصى خود را بر كار جمعى مسلمين مقدم داشته اند و اين خالىاز يـكـنـوع تـرك اولى نـيـسـت و لذا نـيـاز بـه اسـتـغـفـار دارنـد (هـمـانـنـد استغفار بر يكعمل مكروه ).
ضمنا اين تعبير نشان مى دهد كه تا مى توانند از گرفتن اجازه خوددارى كنند و فداكارىو ايـثـار نـمـايند كه حتى پس از اجازه باز عمل آنها ترك اولى است ، مبادا حوادث جزئى رابهانه ترك گفتن اين برنامه هاى مهم قرار دهد.
ديگر اينكه آنها به خاطر رعايت ادب در برابر رهبرشان درخور لطف الهى هستند و پيامبر(صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) بـه عـنـوان تـشـكـر از ايـنعمل براى آنها استغفار مى كند.
در عين حال اين دو پاسخ با هم منافاتى ندارد و ممكن است هر دو منظور باشد.
البـتـه ايـن دسـتـور انـضباطى مهم اسلامى مخصوص پيامبر و يارانش نبوده است بلكه دربـرابر تمام رهبران و پيشوايان الهى اعم از پيامبر و امام و علمائى كه جانشين آنها هستندرعـايـت آن لازم اسـت ، چرا كه مساءله سرنوشت مسلمين و نظام جامعه اسلامى در آن مطرح مىبـاشـد، و حتى علاوه بر دستور قرآن مجيد، عقل و منطق نيز حاكم به آن است ، زيرا اصولاهيچ تشكيلاتى بدون رعايت اين اصل پا بر جا نمى ماند، و مديريت صحيح بدون آن امكانپذير نيست .
عـجـب ايـنـكـه بـعـضـى از مـفـسـران مـعـروف اهـل سـنـت ايـن آيـه رادليل بر جواز اجتهاد و واگذارى حكم به راى مجتهد دانسته اند، ولى ناگفته پيدا است آناجـتـهـادى كه در مباحث اصول و فقه مطرح است مربوط به احكام شرع است نه مربوط بهموضوعات ، اجتهاد در موضوعات قابل انكار نيست ، هر فرمانده لشكر، هر رئيس اداره و هرسرپرست گروهى به هنگام تصميمگيرى در مسائل اجرائى و موضوعات
خارجى راءيش محترم است ، اين دليل بر آن نيست كه در احكام كلى شرع بتوان اجتهاد كرد وبا مصلحت انديشى ، حكمى وضع يا حكمى را نفى نمود.
سپس دستور ديگرى در ارتباط با فرمانهاى پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )بـيـان كـرده مـى گويد: دعوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را در ميان خود ماننددعـوت بـعـضـى از شـمـا نـسـبـت بـه بـعـضـى ديـگـر تـلقـى نـكـنـيـد (لا تـجـعـلوا دعـاءالرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضا). او هنگامى كه شما را براى مسالهاى فرا مى خواندحـتـمـا يك موضوع مهم الهى و دينى است ، بايد آن را با اهميت تلقى كنيد، و به طور جدىروى آن بـايـسـتـيـد، دعـوتـهاى او را ساده نگيريد كه فرمانش فرمان خدا و دعوتش دعوتپـروردگـار اسـت . سـپـس ادامـه مـى دهـد: خـداونـد كسانى را كه از شما براى جدا شدن ازبرنامه هاى مهم پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پشت سر ديگران پنهان مى شوند،و يكى پس از ديگرى فرار مى كنند مى داند و مى بيند (قد يعلم الله الذين يتسللون منكملو اذا).
(امـا آنـهـا كـه مـخـالفـت فـرمـان او مـى كـنـند بايد از اين بترسند كه فتنهاى دامنشان رابـگـيـرد، يـا عـذاب دردنـاك به آنها برسد (فليحذر الذين يخالفون عن امره ان تصيبهمفتنة او يصيبهم عذاب اليم ).
(يـتـسـللون ) از مـاده (تـسلل ) در اصل به معنى بر كندن چيزى است (مثلا گفته مىشـود (سـل السـيـف مـن الغـمـد) يـعنى شمشير را از غلاف كشيد) و معمولا به كسانى كهمخفيانه و به طور قاچاقى از جائى مى گريزند، متسللون گفته مى شود.
(لواذا) از (مـلاوزه ) بـه مـعـنـى اسـتـتـار اسـت ، و در ايـنـجـا بـه مـعـنـىعـمـل كـسـانى است كه پشت سر ديگرى خود را پنهان مى كنند يا در پشت ديوارى قرار مىگـيـرنـد و بـه اصـطلاح افراد را خواب مى كنند و فرار مى كنند، اين عملى بوده است كهمنافقين به هنگامى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مردم را براى جهاد يا امر مهمديگرى فرا مى خواند انجام مى دادند.
قرآن مجيد مى گويد: اين عمل زشت منافقانه شما اگر از مردم پنهان
بـمـانـد از خـدا هرگز پنهان نخواهد ماند، و اين مخالفتهاى شما در برابر فرمان پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مجازات دردناكى در دنيا و آخرت دارد.
در ايـنـكـه مـنـظـور از (فـتـنـه ) در ايـنـجـا چـيـسـت ؟ بـعـضـى از مفسران آن را به معنىقـتـل و بـعـضـى بـه مـعـنى گمراهى و بعضى به معنى تسلط سلطان ظالم ، و سر انجامبعضى به معنى بلاى نفاق كه در قلب انسان آشكار مى شود دانسته اند.
ايـن احـتـمـال نـيـز وجود دارد كه منظور از فتنه ، فتنه هاى اجتماعى و نابسامانيها و هرج ومـرج و شـكـسـت و ساير آفتهائى است كه بر اثر تخلف از فرمان رهبر دامنگير جامعه مىشود.
ولى بـه هـر حـال فـتـنـه مـفـهـوم وسـيـعـى دارد كـه هـمـه ايـن امـور و غـيـر ايـنـهـا راشـامـل مى شود. همانگونه كه (عذاب اليم ) ممكن است عذاب دنيا يا آخرت يا هر دو را دربر گيرد.
قـابـل تـوجـه ايـنـكـه در تـفـسـيـر آيـه فـوق غـيـر از آنـچـه گـفـتـيـم دواحتمال ديگر ذكر كرده اند:
نـخـست اينكه : منظور از (لا تجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضا) اين استكـه هـنـگامى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را صدا مى زنيد با ادب و احترامىكـه شـايـسـتـه مـقام او است وى را بخوانيد، نه همچون صدا زدن يكديگر، زيرا بعضى ازكـسـانـى كـه بـا ادب اسلامى آشنا نبودند خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مىرسيدند و در ميان جمع يا تنهائى مرتب : يا محمد ! يا محمد!... مى گفتند به گونه اى كهشـايـسـتـه يـك رهـبـر بـزرگ آسمانى نبود، هدف اين است كه او را با تعبيراتى مانند يارسول الله و يا نبى الله و با لحنى معقول و مؤ دبانه صدا بزنند.
در بـعـضـى از روايـات نيز اين تفسير وارد شده است ، ولى با توجه به آيه گذشته وتعبيرات ذيل خود اين آيه كه سخن از اجابت دعوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) وغـائب نـشدن از محضر او بدون اذن مى گويد اين تفسير با ظاهر آيه سازگار نيست ، مگراينكه
بگوئيم هر دو مطلب مراد است ، و تفسير اول و دوم را در مفهوم آيه جمع بدانيم .
تـفسير سومى نيز براى آيه نقل شده كه بسيار ضعيف به نظر مى رسد و آن اينكه دعا ونـفـريـنـهـاى پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) را همچون نفرين خودتان در بارهيكديگر نگيريد).
چرا كه دعا و نفرين او روى حساب است و برنامه الهى و مسلما كارگر خواهد شد.
امـا بـا تـوجـه بـه ايـنـكـه ايـن تـفـسـيـر تـنـاسـبـى بـا صـدر وذيـل آيـه نـدارد و روايـتـى نـيـز در بـاره آن نـرسـيـدهقابل قبول نيست .
ذكـر ايـن نـكـته نيز لازم است كه علماى اصول از جمله فليحذر الذين يخالفون عن امره ...چـنـيـن اسـتـفـاده كرده اند كه اوامر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دلالت بر وجوبدارد ولى اين استدلال اشكالاتى دارد كه در اصول به آن اشاره شده است .
آخرين آيه مورد بحث كه (آخرين آيه سوره نور) است اشاره لطيف و پر معنائى است بهمـسـاءله مـبـدء و معاد كه انگيزه انجام همه فرمانهاى الهى است و در واقع ضامن (اجراى همهاوامر و نواهى مى باشد، از جمله اوامر و نواهى مهمى كه در سر تا سر اين سوره آمده است، مى فرمايد:
آگـاه بـاشـيـد كـه بـراى خـدا اسـت آنـچه كه در آسمانها و زمين است ) (الا ان لله ما فىالسماوات و الارض ).
خدائى كه علم و دانش او همه جهان را در بر مى گيريد و مى داند آنچه را شما بر آن هستيد(روش شما، اعمال شما، عقيده و نيت شما، همه براى او آشكار است ) (قد يعلم ما انتم عليه ).
و تـمـام ايـن امـور بـر صـفـحـه عـلم او ثبت است و آن روز كه انسانها به سوى او باز مىگـردنـد آنـهـا را از اعـمالى كه انجام دادند آگاه مى سازد و نتيجه آن را هر چه باشد بهآنها مى دهد (و يوم يرجعون اليه فينبئهم بما عملوا).
(و خـدا بـه هـر چـيـز عـالم و آگـاه اسـت (و اللهبكل شى ء عليم ).
قـابـل تـوجـه ايـنـكـه در ايـن آيـه سـه بـار بـر روى عـلم خـدا نـسـبـت بـهاعـمـال انـسـانـهـا تـكـيه شده است و اين به خاطر آن است كه انسان هنگامى كه احساس كند،كـسى به طور دائم مراقب او است ، و ذره اى از پنهان و آشكارش بر او مخفى نمى ماند ايناعـتـقـاد و بـاور اثـر تـربـيـتـى فـوق العـاده روى او مـى گـذارد و ضـامـنكنترل انسان در برابر انحرافات و گناهان است .
بـار الهـا! (مصباح قلب ما را به نور علم و ايمان روشن فرما، و مشكاة وجودمان را براىحفظ ايمان تقويت نما، تا صراط مستقيم پيامبرانت را به سوى رضاى تو ره سپر شويمو به مصداق لا شرقية و لا غربيه از هر گونه انحراف در سايه لطفت مصون بمانيم .
بار الها! چشم ما را به نور عفت ، قلب ما را به نور معرفت ، روح ما را به نور تقوى ، وتـمـام وجـودمـان را بـه نـور هـدايـت روشن فرما و از سرگردانى و غفلت و گرفتارى درچنگال وسوسه هاى شيطان محفوظ دار.
خداوندا! پايه هاى حكومت عدل و داد اسلامى را براى اجراى حدودت محكم كن و جامعه ما را ازسقوط در دامان بيعفتى ها مصون دار انك على كل شى ء قدير.
پايان سوره
نور پايان جلد 14 تفسير نمونه
27 ربيع الاول 1403 برابر با 22/10/61

fehrest page

back page