بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 14, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     TAFSIR01 -
     TAFSIR02 -
     TAFSIR03 -
     TAFSIR04 -
     TAFSIR05 -
     TAFSIR06 -
     TAFSIR07 -
     TAFSIR08 -
     TAFSIR09 -
     TAFSIR10 -
     TAFSIR11 -
     TAFSIR12 -
     TAFSIR13 -
     TAFSIR14 -
     TAFSIR15 -
     TAFSIR16 -
     TAFSIR17 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

البـتـه شـبحى از دور در اين زمينه در برابر چشم دانشمندان نمايان است ، اما تنها شبحىاسـت ، آنـچه مسلم است اسرار حيات و زندگى آنقدر پيچيده است كه علوم و دانشهاى بشرىبا تمام گستردگيش از كشف و درك آن هنوز عاجز است .
در شـرائط فـعـلى جـهـان ، مـوجـودات زنده تنها از موجودات زنده به وجود مى آيند، و هيچمـوجـود زنـده اى از مـوجـودى بـى جـان پـا نمى گيرد، ولى مسلما در گذشته هاى دور چنيننبوده ، و به تعبير ديگر حيات در كره زمين تاريخچه پيدايشى دارد، اما چگونه و با چهشرائطى معمائى است كه بر هيچكس روشن نيست .
و از آن عـجـيـبـتـر تـنـوع حيات است در اينهمه چهره هاى كاملا متفاوت ، از موجودات زنده تكسلولى كه تنها زير ميكروسكوپ پيدا مى شوند گرفته ، تا والهاى دريائى كوه پيكركه طول قامتشان از سى متر تجاوز مى كند، و كوهى است از گوشت شناور!
از حشرات كه صدها هزار نوع در آنها مشاهده شده گرفته ، تا پرندگانى كه در هزارانهزار چهره ظاهر مى شوند، و هر كدام براى خود عالمى و جهانى پر اسرار دارند.
كـتـابـهـاى حـيـوانـشـنـاسـى كـه امـروز بـخـش عـظـيـمـى از كـتابخانه هاى بزرگ جهان راتـشـكـيـل مـى دهـنـد تـنـهـا گوشه اى از اين اسرار را براى ما بازگو مى كنند، مخصوصاحـيـوانـات دريائى كه هميشه دريا ديار عجائب بوده ، و با تمام اطلاعاتى كه اخيرا از آنداريم معلوماتمان در اين زمينه بسيار ناچيز است .
به راستى چه بزرگ است خدائى كه اينهمه موجودات زنده را با اين تنوع وسيع آفريده، و بـه هـر كدام آنچه را نياز داشتند بخشيده ؟ و چه عظيم است قدرت و علمش كه براى هركدام متناسب با شرائط و نيازهايش آنچه را لازم بوده قرار داده است ، و عجب اينكه همه آنهادر آغاز از يك آب و كمى از مواد ساده زمين آفريده شده است .
آيه و ترجمه


لقد اءنزلنا اءيات مبينات والله يهدى من يشاء الى صراط مستقيم(46)
و يقولون اءمنا بالله و بالرسول و اءطعنا ثم يتولى فريق منهم من بعد ذلك و ما اءولئكبالمؤ منين(47)
و إ ذا دعوا إ لى الله و رسوله ليحكم بينهم إ ذا فريق منهم معرضون(48)
و إ ن يكن لهم الحق يأ توا إ ليه مذعنين(49)
اءفـى قـلوبـهـم مـرض اءم ارتـابـوا اءم يـخـافـون اءن يـحـيـف الله عـليـهـم و رسـولهبل اءولئك هم الظالمون(50)


ترجمه :

46 - مـا آيـات روشـنـگرى نازل كرديم و خدا هر كه را بخواهد به صراط مستقيم هدايت مىكند.
47 - آنـهـا مى گويند به خدا و پيامبر ايمان داريم و اطاعت مى كنيم ، ولى بعد از اين ادعاگروهى از آنها رويگردان مى شوند، آنها (در حقيقت ) مؤ من نيستند.
48 - و هنگامى كه از آنها دعوت شود كه به سوى خدا و پيامبرش بيايند تا در ميان آنان
داورى كند گروهى از آنها رويگردان مى شوند.
49 - ولى اگر (داورى به نفع آنها بوده باشد و) حق داشته باشند با نهايت تسليم بهسوى او مى آيند.
50 - آيـا در دلهـاى آنـهـا بـيـمـارى اسـت ؟ يـا شـك و تـرديـد دارنـد؟ يـا مى ترسند خدا ورسولش بر آنها ستم كند؟ اما خود اينها ستمگرند!
شاءن نزول :
مـفـسـران بـراى بـخـشـى از ايـن آيات دو شاءن نزول ذكر كرده اند: نخست اينكه : يكى ازمـنـافـقـان بـا يـك مـرد يـهـودى نزاعى داشت ، مرد يهودى ، منافق ظاهر مسلمان را به داورىپيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) خواند، اما منافق زير بار نرفت ، و او را بهداورى كعب بن اشرف يهودى ! دعوت كرد (و حتى طبق بعضى از روايات صريحا گفت ممكناسـت مـحـمـد در مـورد مـا عـدالت را رعـايـت نـكـنـد!) آيـات فـوقنازل شد و سخت اين گونه اشخاص را مورد سرزنش و مذمت قرار داد.
ديگر اينكه در ميان امير مؤ منان على (عليه السلام ) و عثمان (يا طبق روايتى ميان آنحضرتو مـغـيـرة بـن وائل ) بـر سـر زمـيـنـى كـه از عـلى (عـليـه السـلام ) خريدارى كرده بود وسـنـگـهـائى از آن بـيـرون آمـد و خـريـدار مـى خواست آن را به عنوان معيوب بودن رد كند،اخـتـلافـى در گـرفـت ، عـلى (عـليـه السـلام ) فـرمـود: مـيـان مـن و تـورسـول الله داورى كند، اما حكم بن ابى العاص كه از منافقان بود به خريدار گفت : اينكار را مكن ، چرا كه اگر نزد پسر عموى اويعنى پيامبربروى مسلما به نفع او داورىخواهد كرد! آيه فوق نازل شد و او را سخت نكوهش كرد.
تفسير:
ايـمـان و پـذيـرش داورى خـدا از آنـجـا كـه در آيـات گـذشـتـه ، سـخـن از ايمان به خدا ودلائل توحيد و نشانه هاى او در جهان تكوين بود، در آيات مورد بحث سخن از آثار ايمان وبازتابهاى توحيد در زندگى انسان و تسليم او در برابر حق و حقيقت است .
نـخـسـت مـى گـويـد: (مـا آيـات روشـن و روشـنـگـرىنازل كرديم ) (لقد انزلنا آيات مبينات ).
آياتى كه دلها را به نور ايمان و توحيد روشن مى كند، افكار انسانها را نور و صفا مىبخشد و محيط تاريك زندگيشان را عوض مى كند.
البته وجود اين (آيات مبينات ) زمينه را براى ايمان فراهم مى سازد، ولى نقش اصلىرا هـدايـت الهى دارد، چرا كه (خدا هر كس ‍ را بخواهد به صراط مستقيم هدايت مى كند) (والله يهدى من يشاء الى صراط مستقيم ).
و مـى دانـيـم كـه اراده خـداونـد و مـشـيت او بى حساب نيست ، او نور هدايت را به دلهائى مىافـكـنـد كـه آمـاده پـذيرش آن هستند، يعنى مجاهده را آغاز كرده اند و گامهائى به سوى اوبرداشته اند.
سـپـس بـه عـنـوان مـذمـت از گـروه مـنـافـقـان كـه دم از ايـمـان مـى زنـنـد و ايـمـان دردل آنـهـا پـرتوافكن نيست مى فرمايد: (آنها مى گويند: به خدا و پيامبر ايمان داريم واطاعت مى كنيم ، ولى بعد از اين ادعا، گروهى از آنها روى گردان مى شوند، آنها در حقيقتمـؤ مـن نـيـسـتند) (و يقولون آمنا بالله و بالرسول و اطعنا ثم يتولى فريق منهم من بعدذلك و ما اولئك بالمؤ منين ).
ايـن چگونه ايمانى است كه از زبانشان فراتر نمى رود؟ و پرتوش در اعمالشان ظاهرنمى گردد؟
بـعـد بـه عـنوان يك دليل روشن براى بى ايمانى آنها مى فرمايد: (هنگامى كه از آنهادعـوت شـود كـه بـه سـوى خدا و پيامبرش بيايند تا در ميان آنان داورى كند، گروهى ازآنـهـا روى گـردان مى شوند) (و اذا دعوا الى الله و رسوله ليحكم بينهم اذا فريق منهممعرضون ).
براى تاءكيد بيشتر و روشن شدن شرك و دنياپرستيشان اضافه مى كند: (اما اگر اينداورى بـه نـفـع آنـهـا بوده باشد با نهايت تسليم به سوى او مى آيند) (و ان يكن لهمالحق ياتوا اليه مذعنين ).
قابل توجه اينكه در يك عبارت ، سخن از دعوت به سوى خدا و پيامبر (صلى اللّه عليه وآله و سـلّم ) اسـت ولى عـبـارت بعد يعنى جمله (ليحكم ) به صورت مفرد آمده كه تنهااشـاره بـه داورى پـيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى باشد، اين به خاطر آن استكه داورى پيامبر از داورى خدا جدا نيست و هر دو در حقيقت به امر واحدى باز مى گردد.
ضمنا بايد توجه داشت كه ضمير (اليه ) به شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسلّم ) يا داورى او باز مى گردد.
ايـن نـكـتـه نـيـز بـايـد مـورد توجه قرار گيرد كه در آيات فوق اين تخلف و اعراض ازداورى پـيـامـبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تنها به گروهى از منافقان نسبت داده شدهاسـت ، شايد به دليل اينكه گروه ديگر تا اين حد بى حيا و جسور نبودند، چرا كه نفاقهم مانند ايمان داراى درجات مختلفى است .
در آخـريـن آيـه مـورد بـحـث ريـشـه هـاى اصـلى و انگيزه هاى عدم تسليم در برابر داورىپـيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را در سه جمله بيان مى كند و مى گويد: (آيا دردلهاى آنها بيمارى است ) (بيمارى نفاق ) ( فى قلوبهم مرض ).
ايـن يـكـى از صـفـات مـنـافـقـان اسـت كـه اظهار ايمان مى كنند اما بخاطر انحرافى كه دردل از اصل توحيد دارند هرگز تسليم داورى خدا و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )نيستند
يـا اگـر بـيمارى نفاق بر دلهاى آنها چيره نشده (به راستى در شك و ترديدند)؟ (امارتابوا).
و طبيعى است شخصى كه در پذيرش يك آئين مردد است تسليم لوازم آن نخواهد بود.
يـا ايـنـكـه اگر نه آن است و نه اين و از مؤ منانند (آيا براستى مى ترسيدند كه خدا ورسولش بر آنها ظلم و ستم كند)؟! (ام يخافون ان يحيف الله عليهم و رسوله ).
در حالى كه اين تناقض آشكارى است كسى كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) را فـرسـتـاده خـدا و بـيـانـگـر رسالت او مى داند و حكمش را حكم خدا مى شمرد ممكن نيستاحـتـمـال ظـلم و سـتـم دربـاره او دهـد، مگر امكان دارد خدا به كسى ستم كند؟ مگر ظلم زائيدهجهل يا نياز يا خود خواهى نيست ؟ ساحت مقدس خداوند از همه اينها پاك است .
(بـلكـه در واقـع خـود ايـنـهـا ظـالم و سـتـمـگـرنـد)(بل اولئك هم الظالمون ).
آنـهـا نـمـى خواهند به حق خودشان قانع باشند، و چون مى دانند پيامبر اسلام (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) چيزى از حق ديگران به آنها نخواهد داد تسليم داورى او نمى شوند.
بـه گـفـتـه نـويـسـنـده تـفـسـيـر (فـى ظـلال ): ايـن سـه تـعـبـيـر در واقع هر كدام درشـكـل خـاصـى عـرضـه شـده اسـت : اولى براى اثبات است ، دومى براى تعجب ، و سومىبراى انكار.
در جـمـله اول مـى خـواهد علت حقيقى را كه بيمارى نفاق است روشن كند، و در جمله دوم ، هدفبيان تعجب از ترديد آنها در عدالت پيامبر است و صحت داورى او با اين كه مدعى ايمانند،و جمله سوم اشاره به تناقض روشنى است كه ميان ادعاى ايمان و عملشان ديده مى شود.
تـنـهـا ايـرادى كـه به گفته اين مفسر در اين سخن متوجه مى شود اين است كه او جمله (امارتابوا) را به معنى شك در عدالت و صحت داورى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) گـرفـتـه ، در حـالى كـه ظـاهـر ايـن اسـت كـه شـك دراصل نبوت را مى گويد همانگونه كه بسيارى از مفسران پذيرفته اند.
نكته ها:
1 - بيمارى نفاق
ايـن نـخـسـتين بار نيست كه در قرآن مجيد به تعبير (مرض ) در مورد نفاق برخورد مىكـنـيـم ، قـبـل از آن در اوائل سـوره بـقـره ، ضمن بيان صفات منافقان ، چنين آمده بود: فىقلوبهم مرض فزاد هم الله مرضا: (در دلهاى آنها يكنوع بيمارى است ، و خداوند هم بربيمارى آنها مى افزايد)!
هـمـانـگـونه كه در جلد اول ذيل آيه مزبور گفتيم ، نفاق در حقيقت بيمارى و انحراف است ،انـسـان سـالم ، يـك چـهـره بـيـشـتـر ندارد، روح و جسم او هماهنگ است ، اگر مؤ من است تماموجودش فرياد ايمان مى كشد، و اگر منحرف است ظاهر و باطنش بيانگر انحراف است ، امااينكه ظاهرش دم از ايمان بزند و باطنش بوى كفر دهد، اين يكنوع بيمارى است .
و از آنجا كه اين گونه افراد بر اثر لجاجت و پافشارى در برنامه هايشان مستحق لطف وهـدايـت خـدائى نـيـسـتـنـد، خداوند آنان را به حال خود مى گذارد تا اين بيماريشان افزونگردد.
و بـراسـتـى خـطـرنـاكـتـريـن افـراد در يـك جـامعه همين منافقانند، چرا كه تكليف انسان دربـرابـر آنـهـا روشن نيست ، نه واقعا دوستند و نه ظاهرا دشمن !، از امكانات مؤ منين استفادهمـى كـنـنـد و از مـجـازات كـفـار ظـاهـرا مـصـونـنـد، ولى اعـمـالشـان ازاعمال كفار بدتر.
و چـنـانـكـه مـى دانـيـم چـون ايـن نـاهـمـاهـنـگـى ظـاهـر و بـاطـن بـراى هـمـيـشـهقابل ادامه نيست سر انجام پرده ها كنار مى رود و باطن آلوده آنان ظاهر مى شود، چنانكه درآيـات مورد بحث و شاءن نزول آن ملاحظه كرديم كه پيش آمدن يك صحنه داورى ، مشت آنهارا باز كرد و خبث درونشان را آشكار ساخت .
2 - حكومت عدل تنها حكومت خدا است
بـى شـك انـسان هر قدر بتواند خود را از حب و بغض و خودخواهى و خود دوستى خالى كندبـاز مـمـكن است به طور ناآگاه گرفتار اين امور بشود، مگر اينكه معصوم باشد و بيمهشده از سوى پروردگار.
بـه هـمـيـن دليـل مى گوئيم : قانونگذار حقيقى تنها خدا است ، زيرا علاوه بر اينكه تمامنيازهاى انسان را با علم بى پايانش مى داند، و بهترين راه رفع اين نيازها را مى شناسدهرگز گرفتار انحراف به خاطر نيازها و حب و بغضها نمى گردد.
در مقام قضاوت و داورى نيز عادلانه ترين داوريها، داورى خدا و پيامبر و امام معصوم است ،و بعد از آن داورى كسانى كه راه آنها را مى پويند و شباهتى به آنان دارند.
ولى اين بشر خود خواه تن به اين داوريهاى عادلانه نمى دهد، و اين قوانين عدالتگستر رانـمـى پـسـنـدد، دنـبـال قانون و حكومت و قضاوتى مى رود كه حرص و طمع و شهوت او رابـيـشـتـر اشـبـاع كـنـد، و چه تعبير جالبى در مورد اين گروه در آيات فوق آمده اولئك همالظالمون : (ستمگران واقعى آنها هستند)!
ضـمـنـا قـرار گرفتن در برابر چنين صحنه هائى محكى است براى سنجش معيار ايمان هرانسان تا سيه روى شود هر كه در او غش ‍ باشد)!
جالب اينكه قرآن در جالى ديگر مى گويد: مؤ منان حقيقى نه تنها در ظاهر
تـسليم داورى تواند بلكه در اعماق دل نيز هيچگونه سنگينى و ناراحتى از داوريهاى تونمى كنند هر چند ظاهرا به زيانشان باشد فلا و ربك لا يؤ منون حتى يحكموك فيما شجربـيـنـهـم ثـم لا يـجـدوا فـى انـفـسـهـم حـرجـا مـمـا قـضيت و يسلموا تسليما: (سوگند بهپروردگارت آنها ايمان نمى آورند مگر آن زمانى كه تو را داور اختلافاتشان قرار دهند،و بـعـد از صـدور حـكـم تـو هـيـچـگـونـه نـاراحـتـى و سـنـگـيـنـى از نـتـيـجـه آن دردل نداشته باشند و در ظاهر و باطن تسليم حق گردند).
امـا آنـهـا كـه حـكـم خدا و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را فقط در آنجا كه حافظمـنـافعشان است پذيرا هستند در حقيقت مشركانى مى باشند كه برده و بنده منافع خويشند،هر چند دم از ايمان بزنند و در صفوف مؤ منين باشند!
آيه و ترجمه


إ نـمـا كـان قـول المـؤ مـنين إ ذا دعوا إ لى الله و رسوله ليحكم بينهم اءن يقولوا سمعنا واءطعنا و اءولئك هم المفلحون(51)
و من يطع الله و رسوله و يخش الله و يتقه فأ ولئك هم الفائزون(52)
و اءقـسـمـوا بـالله جـهـد اءيـمـانـهـم لئن اءمـرتـهـم ليـخـرجـنقل لا تقسموا طاعة معروفة إ ن الله خبير بما تعملون(53)
قـل اءطـيـعـوا الله و اءطـيـعـوا الرسـول فـإ ن تـولوا فـإ نـمـا عـليـه مـاحـمـل و عـليـكـم مـا حـمـلتـم و إ ن تـطـيـعـوه تـهـتـدوا و مـا عـلىالرسول إ لا البلاغ المبين(54)


ترجمه :

51 - مؤ منان هنگامى كه به سوى خدا و رسولش دعوت شوند تا ميان آنان داورى كند
سخنشان تنها اين است كه مى گويند شنيديم و اطاعت كرديم .
52 - و هـر كـس خدا و پيامبرش را اطاعت كند و از پروردگار بترسد و از مخالفت فرمانشبپرهيزد آنها رستگارند.
53 - آنـهـا بـا نهايت تاءكيد سوگند ياد كردند كه اگر به آنان فرمان دهى (از خانه وامـوال خـود) بـيرون مى روند (و جان در طبق اخلاص ‍ گذارده تقديم مى كنند) بگو سوگنديـاد نـكـنـيـد، شـمـا طـاعـت خـالصـانـه نـشـان دهـيـد كـه خـداونـد بـه آنـچـهعمل مى كنيد آگاه است .
54 - بـگـو اطـاعـت خـدا و اطـاعـت پـيـامـبـرش كـنـيـد، و اگـر سـرپـيـچـى كـنـيـد پـيـامـبـرمسئول اعمال خويش است و شما مسئول اعمال خود، اما اگر از او اطاعت كنيد هدايت خواهيد شد، وبر پيامبر چيزى جز ابلاغ آشكار نيست .
تفسير:
ايمان و تسليم مطلق در برابر حق
در آيـات گـذشـتـه عـكـس العـمـل منافقان تاريك دل را كه در ظلمات متراكم و بعضها فوقبـعـض قرار داشتند، در برابر داورى خدا و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ديديمكه چگونه از داورى عدل پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سر باز مى زدند گوئىمـى تـرسـيـدنـد خـدا و پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) حـق آنـهـا راپايمال كند!.
آيـات مـورد بـحـث نقطه مقابل آن يعنى بر خورد مؤ منان را با اين داورى الهى تشريح مىكـنـد و مى گويد: (هنگامى كه مؤ منان براى داورى به سوى خدا و رسولش فرا خواندهشـونـد يـك سـخـن بـيشتر ندارند و آن اين است كه مى گويند شنيديم و اطاعت كرديم (انماكان قول المؤ منين اذا دعوا الى الله و رسوله ليحكم بينهم ان يقولوا سمعنا و اطعنا).
چه تعبير جالبى (سمعنا و اطعنا) (شنيديم و اطاعت كرديم ) كوتاه و پر معنى . جالبايـنكه كلمه (انما) كه براى حصر است مى گويد: آنها جز اين سخنى ندارند و سر تاپايشان همين يك سخن است و راستى حقيقت ايمان نيز همين است و بس (سمعنا و اطعنا).
كـسـى كـه خـدا را عـالم به همه چيز مى داند، و بى نياز از هر كس ، و رحيم و مهربان بههـمـه بـنـدگـان ، چـگونه ممكن است داورى كسى را بر داورى او ترجيح دهد؟ و چگونه ممكناسـت عـكس العملى جز شنيدن و اطاعت كردن در برابر فرمان و داوريهايش نشان دهد؟ و چهوسيله خوبى است براى پيروزى مؤ منان راستين و چه آزمون بزرگى ؟!
لذا در پايان آيه مى فرمايد: (رستگاران واقعى آنها هستند) (و اولئك هم المفلحون ).
كـسـى كه زمام خود را به دست خدا بسپارد، و او را حاكم و داور قرار دهد بدون شك در همهچيز پيروز است ، چه در زندگى مادى و چه معنوى .
دومين آيه همين حقيقت را به صورت كلى تر تعقيب كرده مى فرمايد: (كسانى كه اطاعت خداو پـيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كنند و از خدا بترسند و تقوى پيشه نمايند آنهانـجـات يـافتگان و پيروزمندانند) (و من يطع الله و رسوله و يخش الله و يتقه فاولئكهم الفائزون ).
در ايـن آيـه مـطـيـعـان و پـرهـيـزگـاران را به عنوان (فائز) توصيف كرده ، و در آيهقـبـل كـسـانـى كـه در بـرابـر داورى خـدا و پـيـامـبـر تـسـليـمـنـد بـه عـنـوان(اهل فلاح ) توصيف شده اند، به طورى كه از منابع لغت استفاده مى شود (فوز) و(فلاح ) تقريبا يك معنى دارد، (راغب ) در (مفردات ) مى گويد: (فوز به معنىپـيـروزى و رسـيـدن بـه كـار خـيـر اسـت تـواءم بـا سلامت ) و در مورد فلاح مى گويد:(فـلاح هـمـان ظـفـر و رسـيـدن بـه مـقـصـود اسـت ) (البـتـه دراصل به معنى شكافتن مى باشد و از آنجائى
كـه افـراد پـيـروزمند موانع را برطرف مى سازند و مسير خود را براى رسيدن به مقصدمى شكافند و پيش مى روند، فلاح در معنى پيروزى به كار رفته است ) و از آنجا كه درآيـه اخـيـر سـخـن از اطـاعـت بـه طـور مـطـلق اسـت و در آيـهقـبـل از تـسـليـم در برابر داورى خدا كه يكى عام است و ديگرى خاص ، نتيجه هر دو نيزبايد يكى باشد.
قابل توجه اينكه : در آيه اخير براى (فائزون )، سه وصف ذكر شده است : اطاعت خداو پـيامبر، خشيت ، و تقوى ، بعضى از مفسران گفته اند كه اطاعت يك معنى كلى است و خشيتشـاخـه درونـى آن ، و تقوى شاخه بيرونى آن است ، و به اين ترتيب نخست از اطاعت بهطور كلى سخن گفته شده ، سپس از شاخه درونى و بعد برونيش .
ذكر اين نكته نيز لازم است كه در روايتى در تفسير جمله و اولئك هم المفلحون از امام باقر(عليه السلام ) چنين نقل شده ان المعنى بالايه امير المؤ منين (على ) (عليه السلام ) مقصوداز اين آيه على (عليه السلام ) است .
بـدون شـك عـلى (عـليـه السـلام ) بارزترين مصداق آيه است و منظور از روايت فوق هميناست و هرگز عموميت مفهوم آن از بين نمى رود.
لحـن آيـه بـعـدو هـمـچـنين شاءن نزولى كه در بعضى از تفاسير در مورد آن وارد شده ـنـشـان مـى دهـد كـه جـمـعـى از مـنـافـقـان بـعـد از نـزول آيـاتقبل و ملامتهاى شديد آن از وضع خود سخت ناراحت شدند و خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه وآله و سـلّم ) آمـدنـد و شـديـدا سوگند ياد كردند كه ما تسليم فرمان توايم قرآن در مقامپاسخ بر آمده و با قاطعيت به آنها گفت : (آنها با نهايت تاءكيد سوگند ياد كردند كهاگـر بـه آنـهـا فـرمان بدهى از خانه و اموال خود بيرون مى روند (يا جان خود را بر كفگـرفـته به سوى ميدان جهاد گام بر مى دارند) بگو سوگند لازم نيست ، شما عملا طاعتخالصانه و صادقانه
نـشـان بدهيد كه خدا به آنچه عمل مى كنيد آگاه است ) (و اقسموا بالله جهد ايمانهم لئنامر تهم ليخرجن قل لا تقسموا طاعة معروفة ان الله خبير بما تعملون ).
بـسـيارى از مفسران ، منظور از خروج را در جمله ليخرجن خارج شدن براى جهاد دانسته انددر حـالى كـه بـعـضـى ديـگـر بـه مـعـنـى خـارج شـدن ازامـوال و زنـدگـى و يـا هـمـراه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به هر جا رفتن و درخدمت او بودن تفسير كرده اند.
البته كلمه خروج يا مشتقات آن در قرآن مجيد هم به معنى خروج به سوى ميدان جهاد آمده وهـم بـه مـعـنـى رهـا كـردن خـانـه و زنـدگـى و وطـن ، البـتـه تـنـاسـب بـا آيـاتقـبـل كـه سـخـن از داورى پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) درمسائل مورد اختلاف مى گفت ايجاب مى كند كه تفسير دوم را بپذيريم به اين معنى كه آنهابـراى اظـهـار تـسـليـم در برابر داوريهاى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) خدمتشرسيدند و سوگند ياد كردند كه يك قسمت از اموالسـهـل اسـت اگـر دسـتـور فـرمـائى تـمـام زنـدگى را رها كنيد را خواهيم كرد ولى با اينحـال مـانـعـى نـدارد كه هر دو در معنى آيه جمع باشد يعنى هم حاضريم در راه فرمان تومال و زندگى خود را رها كنيم و هم حاضريم جان بر كف به ميدان جهاد بشتابيم .
امـا از آنـجـا كه افراد منافق در برخورد با جو نامساعد اجتماعى گاه تغيير چهره مى دهند ومـتـوسـل بـه سـوگـنـدهـاى غـلاظ و شـداد مـى شوند و گاهى سوگندشان خود دليلى بردروغـشـان اسـت قـرآن صـريـحـا بـه آنـهـا پـاسـخ گـفـت كـه سـوگـنـد لازم نـيـسـت ،عـمـل نـشـان دهـيـد، ولى خدا از اعماق دل شما آگاه است مى داند كه در اين سوگند دروغ مىگوئيد و يا واقعا تغيير جهت مى دهيد.
لذا در آيه بعد كه آخرين آيه مورد بحث است مجددا روى همين معنى تاءكيد كرده و مى گويدبـه آنـهـا بـگـو اطـاعـت خـدا و اطـاعـت پـيـامـبـرش را كـنـيـد(قل اطيعوا الله و اطيعوا الرسول ).
سـپـس اضـافـه مـى كـنـد در بـرابـر ايـن فـرمـان از دوحـال خـارج نـيست (اگر سرپيچى كنيد و روى گردان شويد پيغمبر (صلى اللّه عليه وآله و سـلّم ) مـسـئول اعـمـال خـويـش اسـت (و وظـيـفـه خـود را انـجـام داده ) و شـمـا هـممـسـئول اعـمـال خـود (و وظـيـفـه شـمـا اطـاعـت صـادقـانـه است ) (فان تولوا فانما عليه ماحمل و عليكم ما حملتم ).
اما اگر از او اطاعت كنيد، هدايت خواهيد شد (و ان تطيعوه تهتدوا)
زيرا او رهبرى است كه جز به راه خدا و حق و صواب دعوت نمى كند.
و در هـر حـال بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چيزى جز ابلاغ آشكار نيست (و ماعلى الرسول الا البلاغ المبين ).
او مـوظـف اسـت فـرمـان خـدا را آشـكـارا بـه هـمـگـان بـرساند خواه بپذيرند يا نپذيرند وپـذيـرش و عـدم پـذيـرش ايـن دعـوت ، سـود و زيانش ‍ متوجه خود آنها خواهد شد و پيامبر(صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) هـرگـز مـوظـف نـيـسـت كـه مـردم را اجـبـار بـه هـدايـت وقبول دعوت و اجبار كند.
جـالب ايـنـكـه : از مـسئوليتها در آيه فوق تعبير به بار (سنگين ) شده است ، و در واقعچـنين است هم وظيفه رسالت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و هم اطاعت صادقانه ازدعـوت او بـارى اسـت بـر دوش كـه بـايـد آن را بـهمـنـزل رسـانـد و جـز مـردم مـخـلص توانائى حمل آن را ندارند، لذا در روايتى از امام باقر(عـليـه السـلام ) در وصف پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم كه از پيامبر(صـلى اللّه عـليـه و آله و سلّم ) چنين نقل مى كند كه فرمود: يا معاشر قراء القرآن اتقواالله عـز و جـل فـيـمـا حـمـلكـم مـن كـتـابـه فـانـى مـسـئول و انـتـم مـسـئولون : انـىمسئول عن تبليغ الرسالة ، و اما انتم فتسئلون عما حملتم من كتاب الله و سنتى :
(اى خـوانـنـدگان قرآن ! از خداوند بزرگ بترسيد، بپرهيزيد نسبت به كتابش كه بردوش شـمـا نـهاده است ، چرا كه من مسئولم و شما هم مسئوليد: من در برابر تبليغ رسالتمسئولم ، اما شما در برابر كتاب الله و سنت من كه بر دوشتان نهاده شده است ).
آيه و ترجمه


وعد الله الذين اءمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم فى الا رض كما استخلف الذينمـن قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم اءمنا يعبدوننىلا يشركون بى شيا و من كفر بعد ذلك فأ ولئك هم الفاسقون(55)


ترجمه :

55 - خـداونـد بـه كـسـانـى كـه از شـمـا ايـمـان آورده انـد واعـمـال صـالح انـجـام داده انـد وعـده مـى دهـد كـه آنـهـا را قطعا خليفه روى زمين خواهد كرد،هـمـانـگـونـه كـه پـيـشـيـنـيـان را خلافت روى زمين بخشيد. و دين و آئينى را كه براى آنهاپـسـنـديـده پـا بـر جـا و ريـشـه دار خـواهـد ساخت و خوف و ترس آنها را به امنيت و آرامشمـبـدل مـى كند، آنچنانكه تنها مرا مى پرستند و چيزى را براى من شريك نخواهند ساخت . وكسانى كه بعد از آن كافر شوند فاسقند.
شاءن نزول :
بـسـيـارى از مـفـسـران از جـمـله (سـيـوطـى ) در (اسـبـابالنـزول ) و (طـبـرسـى ) در (مـجـمـع البـيـان ) و سـيـد قـطـب در (فـىظـلال ) و (قـرطـبـى ) در تـفـسـيـر خـود (بـا تـفـاوت مـخـتـصـرى ) در شـاءننـزول ايـن آيـه چـنـين نقل كرده اند: (هنگامى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ومـسـلمـانـان بـه مـدينه هجرت كردند و انصار با آغوش باز آنها را پذيرا گشتند، تمامىعرب بر ضد آنها قيام كردند و آنچنان بود كه آنها ناچار بودند اسلحه را
از خـود دور نـكـنـنـد، شـب را با سلاح بخوابند و صبح با سلاح بر خيزند (و حالت آمادهبـاش دائم داشـتـه بـاشـنـد) ادامـه ايـن حـالت بـر مسلمانان سخت آمد، بعضى اين مطلب راآشـكـارا گفتند كه تا كى اين حال ادامه خواهد يافت ؟ آيا زمانى فرا خواهد رسيد كه ما باخـيـال آسـوده ، شـب اسـتـراحت كنيم و اطمينان و آرامش بر ما حكم فرما گردد، و جز از خدا ازهـيچكس نترسيم ؟ آيه فوق نازل شد و به آنها بشارت داد كه آرى چنين زمانى فرا خواهدرسيد).
تفسير:
حكومت جهانى مستضعفان
از آنـجـا كـه در آيـات گـذشـتـه ، سـخن از اطاعت و تسليم در برابر فرمان خدا و پيامبر(صـلى اللّه عـليه و آله و سلّم ) بود، آيه مورد بحث همين موضوع را ادامه داده و نتيجه ايناطاعت را كه همان حكومت جهانى است بيان مى كند، و به صورت مؤ كد مى گويد: (خداوندبه كسانى كه از شما ايمان آورده اند و اعمال صالح انجام داده اند وعده مى دهد كه آنها راقـطـعـا خـليـفـه روى زمين خواهد كرد، همانگونه كه پيشينيان را خلافت روى زمين بخشيد)(وعـد الله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم فى الارض كما استخلف الذينمن قبلهم ).
(و ديـن و آئيـنـى را كـه بـراى آنها پسنديده ، به طور ريشه دار و پا بر جا در صفحهزمين مستقر سازد) (و ليمكنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم ).
(و خـوف و ترس آنها را، به امنيت و آرامش مبدل خواهد كرد) (و ليبدلنهم من بعد خوفهمامنا).
(و آنچنان مى شود كه تنها مرا مى پرستند و چيزى را شريك من قرار
نخواهند داد) (يعبدوننى لا يشركون بى شيئا).
مـسـلم اسـت بـعـد از ايـن سيطره حكومت توحيد و استقرار آئين الهى و از ميان رفتن هرگونهاضـطـراب و نـاامـنـى و هـر گـونـه شـرك (كـسانى كه بعد از آن كافر شوند فاسقانواقعى آنها هستند) (و من كفر بعد ذلك فاولئك هم الفاسقون ).
به هر حال از مجموع آيه چنين بر مى آيد كه خداوند به گروهى از مسلمانان كه داراى ايندو صفت هستند ايمان و عمل صالح سه نويد داده است :
1 - استخلاف و حكومت روى زمين .
2 - نـشـر آئيـن حق به طور اساسى و ريشه دار در همه جا (كه از كلمه (تمكين ) استفادهمى شود).
3 - از ميان رفتن تمام اسباب خوف و ترس و وحشت و ناامنى .
و نتيجه اين امور آن خواهد شد كه با نهايت آزادى خدا را بپرستند و فرمانهاى او را گردننهند و هيچ شريك و شبيهى براى او قائل نشوند و توحيد خالص را در همه جا بگسترانند.
البته در نكته هايى كه ذيلا بيان خواهيم كرد روشن مى شود كه اين وعده الهى كى تحققيافته و يا كى تحقق خواهد يافت ؟!
نكته ها:
1 - تفسير جمله (كما استخلف الذين من قبلهم ).
در ايـنـكـه ايـن جـمـله اشـاره بـه چـه اشـخـاصـى اسـت كـهقبل از مسلمانان داراى خلافت روى زمين شدند؟ در ميان مفسران گفتگو است :
بـعـضـى آن را اشـاره بـه آدم و داود و سـليمان دانسته اند چرا كه قرآن در آيه 30 سورهبـقـره دربـاره آدم مى فرمايد: انى جاعل فى الارض ‍ خليفة : (من در زمين مى خواهم خليفهاى قرار دهم ).
و در آيه 26 سوره ص درباره (داود) مى فرمايد: يا داود انا جعلناك خليفة فى الارض: (اى داود ما تو را خليفه در روى زمين قرار داديم ).
و از آنـجـا كـه (سـليـمـان ) بـه مـقـتـضـاى آيـه 16 سـورهنمل وارث حكومت داود بود، خليفه در روى زمين شد.
امـا بـعـضـى ديـگر مانند مفسر عاليقدر (علامه طباطبائى ) در الميزان اين معنى را بعيدشـمـرده اسـت ، زيـرا تـعـبير الذين من قبلهم را متناسب انبياء ندانسته ، چرا كه در قرآن اينتـعـبير در مورد پيامبران به كار نرفته است ، لذا آن را اشاره به امتهاى پيشين كه داراىايمان و عمل صالح بودند و حكومت در روى زمين پيدا كردند مى داند.
امـا جـمـعـى ديـگـر مـعـتـقـدنـد كـه ايـن آيـه اشـاره بـه بـنـىاسـرائيـل اسـت ، زيـرا آنـهـا بـا ظـهور موسى (عليه السلام ) و در هم شكسته شدن قدرتفـرعون و فرعونيان مالك حكومت روى زمين شدند، چنانكه قرآن در آيه 127 سوره اعرافمى فرمايد: و اورثنا القوم الذين كانوا يستضعفون مشارق الارض و مغاربها التى باركنافـيـهـا: (ما آن جمعيت مستضعف (مؤ منان بنى اسرائيل ) را وارث مشارق و مغارب زمينى را كهپر بركت كرديم قرار داديم ).
و نـيـز دربـاره هـمـانـهـا مـى فرمايد: و نمكن لهم فى الارض : (ما اراده كرده ايم كه قوممـسـتـضـعـف (مـؤ مـنـان بـنـى اسـرائيل ) را در روى زمين تمكين دهيم ) (و صاحب نفوذ و مسلطسازيم ).
درسـت اسـت كـه در ميان بنى اسرائيل حتى در عصر موسى (عليه السلام ) افراد ناباب وفـاسـق و حـتـى احـيـانـا كـافـرى بـودنـد، ولى بـه هـرحـال حـكـومـت بـدسـت مـؤ منان صالح بود (بنابراين ايرادى كه بعضى از مفسران به اينتفسير كرده اند با اين بيان دفع مى شود) تفسير سوم نزديكتر به نظر مى رسد.
2 - اين وعده الهى از آن كيست ؟
در آيـه خـوانـديـم خـدا وعـده حـكـومـت روى زمـيـن و تـمـكـيـن ديـن و آئيـن و امـنـيـتكامل را به گروهى كه ايمان دارند و اعمالشان صالح است داده است اما در اينكه منظور ازاين گروه از نظر مصداقى چه اشخاصى است ؟ باز در ميان مفسران گفتگو است :
بعضى آن را مخصوص صحابه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دانسته اند كه باپيروزى اسلام در عصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) صاحب حكومت در زمين شدند(البـتـه مـنـظـور از (ارض ) تـمـام روى زمـيـن نـيـسـت بـلكه مفهومى است كه بر جزء وكل صدق مى كند).
بعضى ديگر اشاره به حكومت خلفاى چهار گانه نخستين .
و بـعـضـى مـفـهـوم آن را چـنـان وسـيـع دانـسـتـه انـد كـه ايـن وعـده راشامل تمام مسلمانانى كه داراى اين صفتند مى دانند.
و گـروهـى آن را اشاره به حكومت مهدى (عليه السلام ) مى دانند كه شرق و غرب جهان درزير لواى حكومتش قرار مى گيريد، و آئين حق در همه جا نفوذ مى كند و ناامنى و خوف و جنگاز صفحه زمين بر چيده مى شود، و عبادت خالى از شرك براى جهانيان تحقق مى يابد.
بـدون شـك آيه شامل مسلمانان نخستين مى شود و بدون شك حكومت مهدى (عليه السلام ) كهطـبـق عـقـيـده عـمـوم مـسـلمـانـان اعـم از شـيـعـه و اهـل تـسـنـن سـراسـر روى زمـيـن را پـر ازعـدل و داد مـى كـنـد بـعـد از آنـكـه ظـلم و جـور هـمـه جـا را گـرفـتـه بـاشـد مـصـداقكـامـل ايـن آيـه اسـت ، ولى با اين حال مانع از عموميت و گستردگى مفهوم آيه نخواهد بود.نـتـيـجـه ايـنـكـه در هـر عـصـر و زمـان پـايـه هـاى ايـمـان وعـمـل صـالح در ميان مسلمانان مستحكم شود، آنها صاحب حكومتى ريشه دار و پر نفوذ خواهندشد.
و ايـنـكـه بـعـضـى مـى گـويـنـد: كـلمـه (ارض ) مـطـلق اسـت و تـمـام روى زمـيـن راشامل مى شود و اين منحصرا مربوط به حكومت مهدى (ارواحنا له الفداء) است
بـا جـمـله كـمـا اسـتـخـلف ...) سازگار نيست زيرا خلافت و حكومت پيشينيان مسلما در تمامپهنه زمين نبود.
بـعـلاوه شـاءن نـزول آيـه نـيـز نـشـان مـى دهـد كـهحـداقـل نـمـونـه اى از ايـن حـكـومـت در عـصـر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) براىمسلمانان (هر چند در اواخر عمر آنحضرت ) حاصل شده است .
ولى بـاز تـكـرار مـى كنيم كه محصول تمام زحمات پيامبران ، و تبليغات مستمر و پيگيرآنـهـا، و نـمـونـه اتـم حاكميت توحيد و امنيت كامل و عبادت خالى از شرك در زمانى تحقق مىيـابـد كـه مـهـدى آن صلاله انبياء و فرزند پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )ظاهر شود، همان كسى كه همه مسلمانان اين حديث را درباره او از پيامبر (صلى اللّه عليه وآله و سـلّم ) نـقـل كـرده انـد: لو لم يـبـق مـن الدنـيـا الا يـوملطـول الله ذلك اليـوم حـتى يلى رجل من عترتى ، اسمه اسمى ، يملا الارض عدلا و قسطاكما ملئت ظلما و جورا:
(اگر از عمر دنيا جز يك روز باقى نماند خداوند آن يك روز را آنقدر طولانى مى كند تامـردى از دودمـان مـن كـه نـامـش نـام مـن اسـت حـاكـم بـر زمـيـن شـود، و صـفحه زمين را پر ازعدل و داد كند، آنگونه كه از ظلم و جور پر شده باشد).
جـالب ايـنـكه : مرحوم طبرسى در ذيل آيه مى گويد: از اهلبيت پيامبر (صلى اللّه عليه وآله و سـلّم ) ايـن حـديـث نـقـل شـده اسـت : (انـهـا فـى المـهـدى مـنآل محمد): (اين آيه درباره مهدى آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى باشد).
در تـفـسـيـر (روح المـعانى ) و بسيارى از تفاسير شيعه از امام سجاد (عليه السلام )چـنـيـن نـقـل شـده اسـت كـه در تـفـسـيـر آيـه فـرمـود: هـم و الله شـيـعـتـنـااهل البيت ، يفعل الله
ذلك بـهـم عـلى يـدى رجـل منا، و هو مهدى هذه الامة ، يملا الارض عدلا و قسطا كما ملئت ظلما وجـورا، و هـو الذى قـال رسـول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) لو لم يبق من الدنيا الايـوم ...: (آنـهـا بـه خـدا سـوگند شيعيان ما هستند، خداوند اين كار را براى آنها به دستمـردى از مـا انـجـام مـى دهـد كـه مـهـدى ايـن امـت اسـت ، زمـيـن را پـر ازعـدل و داد مـى كند آنگونه كه از ظلم و جور پر شده باشد، و هم او است كه پيامبر (صلىاللّه عـليـه و آله و سـلّم ) در حـق وى فـرمـوده : اگـر از عـمـر دنـيـا جـز يـك روز بـاقـىنماند...).
هـمـانـگـونـه كه گفتيم اين تفسيرها به معنى انحصار معنى آيه نيست ، بلكه بيان مصداقكـامل است ، منتها چون بعضى از مفسران همچون (آلوسى ) در روح المعانى به اين نكتهتوجه نكرده اند اين احاديث را مردود شناخته اند.
(قـرطـبـى ) مـفـسـر مـعـروف اهـل تـسـنـن از (مـقـداد بـن اسـود) چـنـيـننـقـل مـى كـنـد كـه از رسـولخـدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شنيدم فرمود: ما على ظهرالارض بـيـت حـجـر و لا مدر الا ادخله الله كلمة الاسلام : (بر روى زمين خانه اى از سنگ ياگـل بـاقـى نمى ماند مگر اينكه اسلام در آن وارد مى شود) (و ايمان و توحيد در سر تاسر روى زمين نفوذ مى كند).
بـراى تـوضـيـح بـيـشـتـر پـيـرامـون حـكـومـت مـهـدى (عـليـه السـلام ) و مـدارك مـشـروح ومـسـتـدل آن در كـتـب عـلمـاى سـنـت و شـيـعـه بـه جـلد 7 تفسير نمونه صفحه 372 تا 389ذيل آيه 33 سوره توبه مراجعه فرمائيد.
3 - هدف نهائى ، عبادت خالى از شرك است
جـمـله (يـعـبـدونـنـى لا يـشـركـون بـى شـيـئا) چـه از نـظـر ادبـى ،حـال بـاشـد و چـه (غـايـت ) مـفـهـومـش ايـن اسـت كـه هـدف نـهـائى فـراهـم آمـدن حـكـومـتعدل
و ريـشـه دار شـدن آئيـن حق و گسترش امن و آرامش همان استحكام پايه هاى عبوديت و توحيداست ، كه در آيه ديگر قرآن به عنوان هدف آفرينش ذكر شده است : و ما خلقت الجن و الانسالا ليعبدون : (من جن و انس را نيافريدم مگر به خاطر اينكه مرا عبادت كنند) (زاريات ـ56) عـبـادتى كه مكتب عالى تربيت انسانها و پرورش دهنده روح و جان آنها است ، عبادتىكـه خـدا از آن بـى نـيـاز و بـنـدگـان بـراى پـيـمـودن راهتكامل و ترقى سخت به آن نيازمندند.
بـنـابـرايـن در بـيـنـش اسـلامى بر خلاف بينشهاى مادى كه هدفش در آخرين مرحله رفاه وبـرخوردارى از يك زندگى مادى در سطح عالى است ، هرگز چنين چيزى را هدف خود قرارنـمـى دهـد، بـلكـه حـتـى زنـدگـى مـادى هـم در صـورتـى ارزش دارد كـه وسـيـله اى درنيل به آن هدف معنوى گردد.
مـنـتـهـا تـوجه به اين نكته لازم است كه عبادت خالى از هر گونه شرك و نفى هر گونهقـانـون غـيـر خـدا و حـاكـمـيـت اهـواء، جـز از طـريـق تـاءسـيـس يـك حـكـومـتعدل امكان پذير نيست .
مـمـكـن اسـت بـا استفاده از تعليم و تربيت و تبليغ مستمر گروهى را متوجه حق نمود ولىتـعـمـيـم ايـن مساءله در جامعه انسانى جز از طريق تاءسيس حكومت صالحان با ايمان امكانپـذيـر نـيـسـت ، بـه هـمـيـن دليـل انـبـيـاء بـزرگ هـمـتـشـانتـشـكـيـل چـنـيـن حـكومتى بوده ، مخصوصا پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) درنـخـسـتـيـن فـرصـت مـمـكـن يـعـنـى بـه هـنـگـام هـجـرت بـه مـديـنـه اقـدام بـهتشكيل نمونه اى از اين حكومت كرد.
از ايـنجا نيز مى توان نتيجه گرفت كه چنين حكومتى تمام تلاشها و كوششهايش از جنگ وصـلح گـرفـتـه تـا بـرنـامه هاى آموزشى و فرهنگى و اقتصادى و نظامى ، همه در مسيربندگى خدا، بندگى خالى از هر گونه شرك است .
ذكر اين نكته نيز لازم است كه معنى حكومت صالحان و تمكين آئين حق و عبادت خالى از شركاين نيست كه در چنان جامعه اى هيچ گنهكار و منحرفى وجود نخواهد داشت ، بلكه مفهومش ايناسـت كـه نـظـام حكومت در دست مؤ منان صالح است ، و چهره عمومى جامعه خالى از شرك ، وگـرنـه مـادام كـه انـسـان داراى آزادى اراده است ممكن است در بهترين جوامع الهى و انسانىاحيانا افراد منحرفى وجود داشته باشد (دقت كنيد).
آيه و ترجمه


و اءقـيـمـوا الصـلوة و اءتـوا الزكـوة و اءطـيـعـواالرسول لعلكم ترحمون(56)
لا تحسبن الذين كفروا معجزين فى الا رض و مأ وئهم النار و لبئس المصير(57)


ترجمه :

56 - و نـمـاز را بـر پـا داريـد و زكـات را بـدهـيـد ورسول (خدا) را اطاعت كنيد تا مشمول رحمت (او) شويد.
57 - گـمـان نـبـر كـافران مى توانند از چنگال مجازات الهى ، در زمين فرار كنند، جايگاهآنها آتش است و چه بد جايگاهى است ؟!
تفسير:
فرار از چنگال مجازات او ممكن نيست !
در آيـه گذشته وعده خلافت روى زمين به مؤ منان صالح داده شده بود و اين دو آيه ، مردمرا بـراى فـراهم كردن مقدمات اين حكومت بسيج مى كند، در ضمن نفى موانع بزرگ را نيزخـودش تـضـمين مى نمايد، در حقيقت يكى از اين دو آيه در صدد بيان مقتضى است و آيه دومنفى موانع .
نخست مى گويد: (نماز را بر پا داريد) (و اقيموا الصلوة ).
هـمـان نمازى كه رمز پيوند خلق با خالق است ، و ارتباط مستمر آنها را با خدا تضمين مىكند، و ميان آنها فحشاء و منكر حائل مى شود.
(و زكات را ادا كنيد) (و آتوا الزكاة )
هـمـان زكـاتـى كه نشانه پيوند با (خلق خدا) است ، و وسيله مؤ ثرى براى كم كردنفاصله ها، و سبب استحكام پيوندهاى عاطفى است .
و بـه طـور كـلى (در هـمـه چـيـز مـطـيـع فـرمـان رسـول بـاشـيـد) (و اطـيـعـواالرسول ).
اطاعتى كه شما را در خط مؤ منان صالح كه شايسته حكومت بر زمينند قرار مى دهد.
(تا در پرتو انجام اين دستورات مشمول رحمت خدا شويد) (لعلكم ترحمون ).
و شايسته پرچمدارى حكومت حق و عدالت .
و اگر فكر مى كنيد ممكن است دشمنان نيرومند لجوج در اين راه سنگ بيندازند و مانع تحققوعـده الهـى شـونـد، چنين امرى امكان پذير نيست ، چرا كه قدرت آنها در برابر قدرت خدانـاچـيـز اسـت ، بـنـابـرايـن (گـمـان نـبـر كـه افـراد كـافـر مـى تـوانـنـد ازچنگال مجازات الهى در پهنه زمين فرار كنند) (لا تحسبن الذين كفروا معجزين فى الارض).
نـه تنها در اين دنيا از مجازات خدا مصون نيستند بلكه در آخرت جايگاهشان آتش است و چهبد جايگاهى است (و ماواهم النار و لبئس المصير).
(معجزين ) جمع (معجز) از ماده (اعجاز) به معنى ناتوان ساختن است و از آنجا كهگاه انسان در تعقيب كسى است و او از دستش فرار مى كند و هر چه كوشش مى نمايد به اودسـتـرسـى پـيـدا نـمـى كند و از قلمرو قدرتش بيرون مى رود، و اين امر او را ناتوان مىسـازد لذا كـلمـه (مـعجز) گاه در همين معنى استعمال مى شود و آيه فوق نيز اشاره بههمين معنى است و مفهومش اين است كه شما نمى توانيد از قلمرو قدرت خدا بيرون رويد.
آيه و ترجمه


يأ يها الذين اءمنوا ليستذنكم الذين ملكت اءيمنكم و الذين لم يبلغوا الحلم منكم ثلث مرت منقـبـل صـلوة الفـجـر و حين تضعون ثيابكم من الظهيرة و من بعد صلوة العشاء ثلث عورتلكم ليس عليكم و لا عليهم جناح بعدهن طوفون عليكم بعضكم على بعض كذلك يبين اللهلكم الايت و الله عليم حكيم(58)
و إ ذا بـلغ الا طـفـل مـنـكـم الحـلم فـليستذنوا كما استذن الذين من قبلهم كذلك يبين الله لكماءيته و الله عليم حكيم(59)
و القوعد من النساء التى لا يرجون نكاحا فليس عليهن جناح اءن يضعن ثيابهن غير متبرجتبزينة و اءن يستعففن خير لهن و الله سميع عليم(60)


ترجمه :

58 - اى كـسـانـى كـه ايـمـان آورده ايد بايد بردگان شما و همچنين كودكانتان كه به حدبـلوغ نـرسـيـده انـد در سـه وقـت از شـمـا اجـازه بـگـيـرنـد:قبل از نماز فجر، و در نيمروز هنگامى كه لباسهاى (معمولى ) خود را بيرون مى آوريد، وبعد از نماز عشاء، اين سه وقت خصوصى براى شما است ، اما بعد از اين سه وقت گناهىبر شما و بر آنها نيست (كه بدون اذن وارد شوند) و بر گرد يكديگر طواف كنيد (و باصفا و صميميت به يكديگر خدمت نمائيد) اينگونه خداوند آيات را براى شما تبيين مى كندو خداوند عالم و حكيم است .
59 - و هـنـگـامـى كـه اطـفـال شـمـا به سن بلوغ رسند بايد اجازه بگيرند، همانگونه كهاشـخاصى كه پيش از آنها بودند اجازه مى گرفتند، اينچنين خداوند آياتش را براى شماتبيين مى كند و خدا عالم و حكيم است .
60 - و زنـان از كـار افـتـاده اى كـه امـيـد بـه ازدواج نـدارنـد گـنـاهـى بـر آنـها نيست كهلبـاسـهـاى (روئين ) خود را بر زمين بگذارند به شرط اينكه در برابر مردم خود آرائىنكنند و اگر خود را بپوشانند براى آنها بهتر است . و خداوند شنوا و دانا است .
تفسير:
آداب ورود به جايگاه خصوصى پدر و مادر
هـمانگونه كه قبلا هم گفته ايم مهمترين مساله اى كه در اين سوره ، تعقيب شده مساءله عفتعـمومى و مبارزه با هر گونه آلودگى جنسى است كه در ابعاد مختلف مورد بررسى قرارگرفته ، آيات مورد بحث نيز به يكى از امورى كه با اين مساءله ارتباط دارد پرداخته وخـصـوصـيـات آن را تشريح مى كند و آن مساءله اذن گرفتن كودكان بالغ و نابالغ بههنگام ورود به اطاقهائى است كه مردان و همسرانشان ممكن است در آن خلوت كرده باشند.
نـخـسـت مـى گويد: (اى كسانى كه ايمان آورده ايد بايد مملوكهاى شما (بردگانتان ) وهمچنين كودكانتان كه به حد بلوغ نرسيده اند در سه وقت از شما
اجازه بگيرند) (يا ايها الذين آمنوا ليستاذنكم الذين ملكت ايمانكم و الذين لم يبلغوا الحلممنكم ثلاث مرات ).
(قبل از نماز فجر و در نيمروز هنگامى كه لباسهاى (معمولى ) خود را بيرون مى آوريد،و بـعـد از نـمـاز عـشاء) (من قبل صلوة الفجر و حين تضعون ثيابكم من الظهيرة و من بعدصلوة العشاء).
(ظهيرة ) چنانكه راغب در مفردات و فيروزآبادى در قاموس مى گويند: به معنى نيمروزو حـدود ظـهـر اسـت كه مردم در اين موقع معمولا لباسهاى روئى خود را در مى آورند و گاهمرد و زن با هم خلوت مى كنند.
(اين سه وقت ، سه وقت پنهانى و خصوصى براى شما است ) (ثلاث عورات لكم ).
(عـورة ) در اصل از ماده (عار) به معنى (عيب ) است و از آنجا كه آشكار شدن آلتجنسى مايه عيب و عار است در لغت عرب به آن عورت اطلاق شده .
كلمه (عورة ) گاه به معنى شكاف در ديوار و لباس و مانند آن نيز آمده است و گاه بهمـعـنـى مـطلق عيب مى باشد، و به هر حال اطلاق كلمه عورت بر اين اوقات سه گانه بهخـاطـر آن اسـت كـه مـردم در ايـن اوقـات خود را زياد مقيد به پوشانيدن خويش مانند سايراوقات نمى كنند و يك حالت خصوصى دارند.
بـديـهـى اسـت ايـن دستور متوجه اولياى اطفال است كه آنها را وادار به انجام اين برنامهكـنـنـد، چـرا كـه آنـهـا هـنـوز بـه حـد بـلوغ نـرسـيـده انـد تـامشمول تكاليف الهى باشند، و به همين دليل مخاطب در اينجا اولياء هستند.
ضمنا اطلاق آيه هم شامل كودكان پسر و هم كودكان دختر مى شود، و كلمه الذين كه براىجـمـع مـذكـر اسـت مـانع از عموميت مفهوم آيه نيست ، زيرا در بسيارى از موارد اين تعبير بهعـنـوان تـغـليـب بـر مـجـمـوع اطلاق مى گردد همانگونه كه در آيه وجوب روزه تعبير بهالذين شده و منظور عموم مسلمانان است
(سوره بقره آيه 83).
ذكـر ايـن نـكـته نيز لازم است كه آيه از كودكانى سخن مى گويد كه به حد تميز رسيدهانـد و مـسـائل جـنـسـى و عـورت و غـير آن را تشخيص مى دهند، زيرا دستور اذن گرفتن خوددليـل بـر ايـن اسـت كـه ايـن انـدازه مـى فـهـمـنـد كـه اذن گـرفتن يعنى چه ؟ و تعبير به(ثلاث عورات ) شاهد ديگرى بر اين معنى است .
امـا ايـنـكـه ايـن حـكـم در مـورد بـردگان مخصوص به بردگان مرد است يا كنيزان را نيزشـامـل مـى شـود روايـات مـخـتـلفـى وارد شـده هـر چـنـد ظـاهـر عـام اسـت وشامل هر دو گروه مى شود و به همين دليل روايت موافق ظاهر را مى توان ترجيح داد.
در پـايـان آيـه مـى فـرمـايـد: (بر شما و بر آنها گناهى نيست كه بعد از اين سه وقتبـدون اذن وارد شـونـد، و بـعـضـى بـه ديگرى خدمت كنند و گرد هم (با صفا و صميميت )بگردند) (ليس عليكم و لا عليهم جناح بعدهن طوافون عليكم بعضكم على بعض ).
آرى (ايـن چـنين خداوند آيات را براى شما تبيين مى كند و خدا عالم و حكيم است ) (كذلكيبين الله لكم الايات و الله عليم حكيم ).
واژه (طـوافـون ) در اصـل از مـاده (طواف ) به معنى گردش دور چيزى است ، و چونبه صورت صيغه مبالغه آمده به معنى كثرت در اين امر مى باشد، و با توجه به اينكهبعد از آن (بعضكم على بعض ) آمده مفهوم جمله اين مى شود كه در غير اين سه وقت شمامجاز هستيد بر گرد يكديگر بگرديد و رفت و آمد داشته باشيد و به هم خدمت كنيد.
و بـه گـفـتـه (فاضل مقداد) در (كنز العرفان ) اين تعبير در حقيقت به منزله بياندليـل بـراى عـدم لزوم اجـازه گـرفـتن در سائر اوقات است ، چرا كه اگر بخواهند مرتبارفـت و آمـد داشـتـه بـاشـنـد و در هـر بـار اذن دخـول بـخـواهـنـد كـارمشكل
مى شود.
در آيـه بـعـد حـكـم بـالغـان را بـيـان كـرده ، مـى گـويـد: (هـنـگـامـى كـهاطفال شما به سن بلوغ رسند بايد در همه اوقات اجازه بگيرند، همانگونه كه اشخاصىكـه قـبـل از آنـهـا بـودنـد اجـازه مـى گـرفـتـنـد) (و اذا بـلغالاطفال منكم الحلم فليستاذنوا كما استاذن الذين من قبلهم ).
واژه (حـلم ) (بـر وزن (كـتـب )) بـه مـعـنـىعـقـل آمـده است و كنايه از بلوغ است كه معمولا با يك جهش عقلى و فكرى توام است ، و گاهگـفـتـه انـد (حـلم ) بـه مـعـنى رؤ يا و خواب ديدن است ، و چون جوانان ، مقارن بلوغ ،صـحـنـه هـائى در خواب مى بينند كه سبب احتلام آنها مى شود اين واژه به عنوان كنايه درمعنى بلوغ به كار رفته است .
بـه هـر حـال از آيـه فـوق چـنـيـن اسـتـفـاده مـى شـود كـه حـكـم بـالغـان بـااطـفـال نـابـالغ مـتـفـاوت اسـت ، زيـرا كـودكـان نـابـالغ طـبـق آيـهقبل تنها در سه وقت موظف به اجازه گرفتن هستند، چون زندگى آنها با زندگى پدران ومـادران آنـقـدر آمـيـخـتـه اسـت كـه اگـر بـخـواهـنـد در هـمـهحـال اجـازه بـگـيـرند مشكل خواهد بود، و از اين گذشته احساسات جنسى آنها هنوز به طوركـامـل بـيـدار نـشـده ، ولى نـوجـوانان بالغ طبق اين آيه كه اذن گرفتن را به طور مطلقبراى آنها واجب دانسته موظفند در همه حال به هنگام ورود بر پدر و مادر اذن بطلبند.
ايـن حـكـم مـخصوص به مكانى است كه پدر و مادر در آنجا استراحت مى كنند و گرنه واردشدن در اطاق عمومى (اگر اطاق عمومى داشته باشند) مخصوصا به هنگامى كه ديگران همدر آنجا حاضرند، و هيچگونه مانع و رادعى در كار نيست اجازه گرفتن لزومى ندارد.
ذكـر اين نكته نيز لازم است كه جمله كما استاذن الذين من قبلهم اشاره به بزرگسالان استكـه در هـمـه حـال بـه هـنـگـام وارد شدن در اطاق موظف به اجازه گرفتن از پدران و مادرانبودند، در اين آيه افرادى را كه تازه به حد بلوغ رسيده اند همرديف بزرگسالان قرارداده كه موظف به استيذان بودند.
در پـايـان آيـه براى تاءكيد و توجه بيشتر مى فرمايد: (اين گونه خداوند آياتش رابراى شما تبيين مى كند و خداوند عالم و حكيم است ) (كذلك يبين الله لكم آياته و اللهعليم حكيم ).
ايـن هـمان تعبيرى است كه در ذيل آيه قبل بود بدون هيچگونه تغيير، جز اينكه در آن آيه(الايات ) بود و در اينجا (آياته ) كه از نظر معنى تفاوت چندانى ندارد.
البته پيرامون خصوصيات اين حكم و همچنين فلسفه آن در (نكات ) بحث خواهيم كرد.
در آخـريـن آيـه مـورد بـحـث اسـتـثـنائى براى حكم حجاب زنان بيان مى كند و زنان پير وسـالخـورده را از اين حكم مستثنى مى شمرد و مى گويد: (زنان از كار افتاده اى كه اميدىبـه ازدواج ندارند گناهى بر آنان نيست كه لباسهاى (روئين ) خود را بر زمين بگذارنددر حـالى كـه در بـرابـر مردم خود آرائى نكنند) (و القواعد من النساء اللاتى لا يرجوننكاحا فليس عليهن جناح ان يضعن ثيابهن غير متبرجات بزينة ).
در واقع براى اين استثناء دو شرط وجود دارد:
نـخـسـت ايـنـكـه بـه سـن و سالى برسند كه معمولا اميدى به ازدواج ندارند، و به تعبيرديگر جاذبه جنسى را كاملا از دست داده اند.
ديگر اينكه در حال بر داشتن حجاب خود را زينت ننمايند .
روشـن اسـت كـه بـا اين دو قيد مفاسد كشف حجاب در مورد آنان وجود نخواهد داشت و به هميندليل اسلام اين حكم را از آنان برداشته است .

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation