بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 14, جمعی از فضلا ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     TAFSIR01 -
     TAFSIR02 -
     TAFSIR03 -
     TAFSIR04 -
     TAFSIR05 -
     TAFSIR06 -
     TAFSIR07 -
     TAFSIR08 -
     TAFSIR09 -
     TAFSIR10 -
     TAFSIR11 -
     TAFSIR12 -
     TAFSIR13 -
     TAFSIR14 -
     TAFSIR15 -
     TAFSIR16 -
     TAFSIR17 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

آيه و ترجمه


من كان يظن اءن لن ينصره الله فى الدنيا و الاخرة فليمدد بسبب إ لى السماء ثم ليقطعفلينظر هل يذهبن كيده ما يغيظ(15)
و كذلك اءنزلنه اءيت بينت و اءن الله يهدى من يريد(16)
إ ن الذيـن اءمـنـوا و الذيـن هادوا و الصبين و النصرى و المجوس و الذين اءشركوا إ ن اللهيفصل بينهم يوم القيمة إ ن الله على كل شى ء شهيد(17)


ترجمه :

15 - هـر كس گمان مى كند كه خدا پيامبرش را در دنيا و آخرت يارى نخواهد كرد (و از ايننـظـر عـصـبـانـى اسـت هـر كارى از دستش ‍ ساخته است بكند) ريسمانى به سقف خانه خودبـيـاويـزد و خـود را از آن آويـزان نـمايد و نفس خود را قطع كند! (و تا لب پرتگاه مرگپيش رود) ببيند آيا اين كار خشم او را فرو مى نشاند؟!
16 - ايـنـگـونـه مـا قـرآن را بـه صـورت آيـات روشـننازل كرديم و خداوند هر كس را بخواهد هدايت مى كند.
17 - كـسـانى كه ايمان آورده اند و يهود و صابئان و نصارى و مجوس و مشركان ، خداونددر ميان
آنها روز قيامت داورى مى كند و حق را از باطل جدا مى سازد، خداوند بر هر چيز گواه است (واز همه چيز آگاه ).
شاءن نزول :
بـعـضـى از مـفـسـران در شـاءن نـزول نـخـسـتـيـن آيـه از آيـات فـوق چـنـيـننـقـل كـرده انـد: گـروهـى از قـبيله (بنى اسد) و (بنى غطفان ) كه با پيامبر اسلام(صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) پـيـمـان بسته بودند گفتند ما مى ترسيم خدا سرانجاممـحـمـد (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) را يـارى نـكـنـد و در نـتـيـجـه رابـطـه مـا بـا هـمپـيـمـانـهـايـمـان از يـهـود قـطـع شـود و آنـهـا بـه مـا مـواد غـذائى نـدهـنـد، آيـه فـوقنازل شد و به آنها اخطار كرد و آنها را سخت مذمت نمود.
بعضى ديگر گفته اند گروهى از مسلمانان به خاطر شدت غضب بر كفار، براى پيروىپـيـغـمـبـر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بيقرارى و بيتابى مى كردند و مى گفتند: چراوعـده خـدا در ايـن زمـينه تحقق نمى يابد؟ آيه نازل شد و آنها را بر اين بى صبرى ملامتكرد.
تفسير:
رستاخيز پايان همه اختلافات
از آنجا كه در آيات گذشته سخن از گروه ضعيف الايمان بود در آيات مورد بحث نيز چهرهديـگـرى از آنـهـا را ترسيم كرده مى گويد: (كسى كه گمان مى كند خدا پيامبرش را دردنيا و آخرت يارى نخواهد كرد، و در خشم و غيظ فرو رفته هر كارى از دستش ساخته استانـجـام دهد، ريسمانى به سقف خانه خود بياويزد و خود را از آن آويزان كند، و نفس خود راقـطع نمايد و تا سر حد مرگ پيش ‍ رود ببيند آيا اين كار خشم او را فرو مى نشاند) (منكـان يـظـن ان لن يـنـصـره الله فى الدنيا و الاخرة فليمدد بسبب الى السماء ثم ليقطعفلينظر هل يذهبن كيده ما يغيظ).
ايـن تـفـسـيـر را گـروه كـثـيـرى از مـفـسـران بـرگـزيـده ، يـا بـه عـنـوان يـكاحتمال قابل ملاحظه ذكر كرده اند.
طـبـق ايـن تـفسير ضمير (لن ينصره الله ) به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )باز مى گردد، و (سماء) به معنى سقف خانه است (چون (سماء) به هر چيزى كه درجـهت فوق قرار داشته باشد اطلاق مى گردد) و جمله (ليقطع ) به معنى خفقان و قطعنفس و پيش رفتن تا سر حد مرگ است .
احـتمالات مختلف ديگرى نيز در تفسير اين آيه داده شده است كه ذكر همه آنها لزومى نداردولى از ميان آنها دو تفسير قابل ملاحظه است :
1 - منظور از (سماء) همان (آسمان ) است ، يعنى : (اينگونه اشخاصى كه تصورمـى كـنـنـد خـدا پـيامبرش را يارى نخواهد كرد به آسمان بروند، و طنابى به آن آويزانكنند، و خود را در ميان زمين و آسمان به دار كشند تا نفسشان بريده شود (يا طنابى را كهبه آن آويزان شده اند قطع كنند تا از همانجا سقوط نمايند) ببينند آيا اين كار خشمشان رافرو مى نشاند)؟!
2 - ضـمـيـر مذكور، به خود اين اشخاص باز گردد (نه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسـلّم ) يعنى : (كسانى كه فكر مى كنند خدا آنها را يارى نمى كند، و روزيشان بر اثرايمان آوردن قطع مى گردد، هر كارى از دستشان ساخته است انجام دهند، به آسمان بروندخـود را با ريسمانى آويزان نمايند سپس اين ريسمان را قطع كرده تا سقوط كنند، آيا اينكارها خشمشان را فرو مى نشاند)؟.
مـطـلب قـابـل تـوجـه اينكه تمام اين تفسيرها به يك نكته روانى در ارتباط با افراد كمحوصله و عصبانى و ضعيف الايمان اشاره مى كند كه آنها وقتى كارشان ظاهرا به بن بستمى رسد فورا دستپاچه مى شوند و تصميمهاى جنون آميز مى گيرند:
گاه مشت بر در و ديوار مى كوبند.
گاه مى خواهند زمين را بشكافند و زير آن پنهان شوند.
و سـر انـجـام بـراى خـامـوش كـردن آتـش خـشم خويش تصميم به انتحار و خود كشى مىگـيـرنـد، در حـالى كـه هـيـچـيـك از ايـن اعـمـال جـنـون آمـيـزمـشـكـل آنـها را حل نمى كند، اگر كمى خونسرد باشند، صبر و حوصله به خرج دهند و بانـيـروى ايـمـان بـه خـدا و اعـتماد به نفس و شكيبائى و استقامت به جنگ مشكلات بر خيزندحل آن قطعا ممكن است .
آيه بعد اشاره به يك جمع بندى در آيات گذشته كرده مى گويد: (اينگونه ما قرآن رابـه صـورت آيـات بـيـنـات و نـشـانـه هاى روشن نازل كرديم ) (و كذلك انزلناه آياتبينات ).
دلائلى براى معاد و رستاخيز همچون بررسى دوران جنينى انسان ، و رشد گياهان ، و زندهشدن زمينهاى مرده ، كه همگان را به مساءله معاد آشنا مى سازد و دلائلى همچون بى خاصيتبودن بتها، و سر انجام كار كسانى كه دين را وسيله جلب منافع مادى قرار مى دهند.
ولى بـا ايـنـهـمـه ، داشتن دلائل روشن به تنهائى كافى نيست بلكه آمادگى پذيرش حقنيز لازم است ، به همين دليل در پايان آيه مى گويد: (و خداوند هر كس را بخواهد هدايتمى كند) (و ان الله يهدى من يريد).
بارها گفته ايم كه خواست خدا بى حساب نيست ، او حكيم است و همه كارهايش داراى حساب ،هر كس كه در راه او به مجاهده بر خيزد، و از اعماق جان خواستار هدايت باشد، خدا او را بهوسيله آيات بيناتش راهنمائى مى كند.
آخـرين آيه مورد بحث به شش گروه از پيروان مذاهب مختلف كه يك گروه مسلم و مؤ منند، وپـنـج گـروه غـير مسلمان اشاره كرده مى فرمايد: (كسانى كه ايمان آورده اند، و يهود، وصـابئان ، و نصارا، و مجوس ، و مشركان ، خداوند در ميان آنها روز قيامت داورى مى كند، وحـق را از بـاطـل جـدا مـى سـازد) (ان الذيـن آمـنـوا و الذين هادوا و الصابئين و النصارى والمجوس و الذين اشركوا ان الله يفصل بينهم يوم القيامة ).
مـگـر نـه ايـن اسـت كـه يـكـى از نـامـهـاى قـيـامـت يـومالفصل ، روز جدائى حق از باطل است ، يوم البروز روز آشكار شدن مكتومها، و روز پايانگرفتن اختلافات است .
آرى خدا در آن روز به همه اين اختلافات پايان مى دهد چرا كه (او از همه چيز آگاه و باخبر است ) (ان الله على كل شى ء شهيد).
نكته ها:
1 - پيوند آيات
پـيـونـد ايـن آيـه بـا آيـات قـبـل از ايـن نـظـر اسـت كـه در آيـهقبل سخن از هدايت الهى در دلهاى آماده بود، ولى از آنجا كه همه دلها آماده نيست و تعصبها ولجـاجـتها و تقليدهاى كوركورانه سد محكمى در برابر پذيرش هدايت است لذا مى گويداين گروه بنديها و اختلافات در ميان عده اى همچنان تا دامنه قيامت باقى خواهد ماند و تنهادر آن روز همه خفايا آشكار مى گردد و اختلافات بر چيده خواهد شد.
بـعـلاوه در آيـات گـذشـتـه سـخـن از گـروهـهـاى سـه گـانـه اى بـود كـه بـعـضى بىدليل در باره خدا و رستاخيز به مجادله برمى خيزند، و بعضى كارشان اغواگرى است ،
و گـروهـى افـراد سـسـت ايمانى هستند كه گاه به اين سو و گاه به آن سو پرتاب مىشوند آيه مورد بحث به نمونه هاى اين گروهها كه در برابر مؤ منان قرار گرفته انداشاره مى كند.
از هـمـه ايـنـهـا گـذشـتـه بـحـث در بـاره مـعـاد در آيـات پـيـشـيـن ايـن سـؤال را مـطـرح مـى كـنـد كه هدف از معاد چيست ؟ در آيه مورد بحث يكى از اهداف آن كه پايانگرفتن اختلافات و بازگشت به وحدت است بيان شده .
2 - مجوس كيانند؟
واژه (مـجـوس ) فـقـط يـك بـار در قـرآن مـجيد در همين آيات مطرح شده و با توجه بهايـنـكـه در بـرابر مشركان و در صف اديان آسمانى قرار گرفته اند چنين بر مى آيد كهآنها داراى دين و كتاب و پيامبرى بوده اند.
تـرديـدى نـيـسـت كـه امـروز مـجـوس بـه پـيـروان زردشـت گـفـتـه مـى شـود، و يـالااقـل پـيـروان زردشـت بـخش مهمى از آنان را تشكيل مى دهند، ولى تاريخ خود زردشت نيزبـه هـيـچـوجـه روشـن نـمـى بـاشـد، تـا آنـجـا كـه بـعـضـى ظـهـور او را در قـرن يازدهمقبل از ميلاد دانسته اند و بعضى در قرن ششم يا هفتم !.
ايـن تـفاوت و اختلاف عجيب يعنى پنج قرن ! نشان مى دهد كه تا چه اندازه تاريخ زردشتتاريك و مبهم است .
مـعـروف ايـن اسـت او كـتـابـى بـه نام اوستا داشته كه در سلطه اسكندر بر ايران از بينرفته است ، و بعدا در زمان بعضى از پادشاهان ساسانى بازنويسى شده .
از عقائد آنها مطالب زيادى در دست نداريم ، ولى چيزى كه امروز بيش از همه شهرت داردمـساءله اعتقاد به دو مبداء خير و شر يا نور و ظلمت است ، به اين ترتيب كه خداى نيكيها ونـور را (اهـورامـزدا) و خـداى شـر و ظـلمـت را (اهـريمن ) مى دانند، و به عناصر چهارگـانـه مخصوصا (آتش ) احترام بسيار مى گذارند تا آنجا كه آنها را آتش پرست مىخوانند و هر جا آنها هستند آتشكده اى كوچك يا بزرگ نيز وجود دارد.
بعضى واژه مجوس را از ماده (مغ ) كه به پيشوايان و روحانيين اين مذهب مى گفتند مشتقمـى دانـنـد، و (مـؤ بـد) كـه اكـنـون بـه روحـانـيـيـن آنـهـا گـفـتـه مـى شـود دراصل از ريشه (مغود) بوده .
در روايـات اسـلامـى آنـهـا از پـيـروان يـكـى از انبياى بر حق شمرده شده اند (كه بعدا ازاصل توحيد منحرف گشته و به افكار و عقائد شرك آلود روى آورده اند).
در بـعـضـى از روايـات مـى خـوانيم مشركان مكه از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )تـقـاضـا كـردنـد از آنـها جزيه بگيرد، و اجازه بت پرستى به آنها بدهد! پيامبر (صلىاللّه عـليـه و آله و سـلّم ) فـرمـود: مـن جـز از اهـل كـتاب جزيه نمى گيرم ، آنها در پاسخنوشتند تو چگونه چنين ميگوئى در حالى كه از مجوس منطقه (هجر) جزيه گرفته اى؟!
پـيـامـبـر (صـلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: ان المجوس كان لهم نبى فقتلوه و كتاباحـرقـوه : (مـجـوس پـيـامـبـرى داشـتـنـد و كـتـاب آسـمـانـى ، پـيـامـبـرشـان را بـهقتل رساندند، و كتاب او را آتش زدند)!.
در حـديـث ديـگرى از (اصبغ بن نباته ) مى خوانيم كه على (عليه السلام ) بر فرازمـنـبـر فـرمـود: سـلونـى قـبـل ان تـفـقـدونـى (از مـن سـؤال كنيد پيش از آنكه مرا نيابيد).
(اشعث بن قيس ) (منافق معروف ) برخاست و گفت : اى امير مؤ منان چگونه
از مـجـوس جـزيـه گـرفـتـه مـى شـود در حـالى كـه كـتـاب آسـمـانـى بـر آنـهـانـازل نـشـده و پـيـامـبـرى نـداشـتـه انـد؟ عـلى (عـليـه السـلام ) فـرمـود: آرى اى اشعث قدانـزل الله اليـهـم كـتـابـا و بـعـث اليـهـم نـبـيـا: (خـداونـد كـتـابـى بـر آنـهـانازل كرده و پيامبرى مبعوث نموده است ).
و در حـديـثـى از امـام سـجـاد عـلى بن الحسين (عليه السلام ) مى خوانيم كه پيامبر فرمود:سـنـوا بـهـم سـنـة اهـل الكـتـاب ، يـعـنـى المـجـوس : (بـا آنـهـا طـبـق سـنـتاهل كتاب رفتار كنيد، منظور پيامبر اسلام مجوس بود).
ضمنا بايد توجه داشت كه واژه (مجوس ) جمع است و مفرد آن (مجوسى ) است .
2 - صابئان چه كسانى هستند؟
از آيـه فـوق اجـمالا استفاده مى شود كه آنها نيز پيرو بعضى از مذاهب آسمانى بوده اند،بـخـصـوص كه در آيه در ميان طائفه يهود و نصارا قرار گرفته اند، بعضى آنها را ازپـيـروان (يـحـيـى بـن زكـريا) مى دانند كه مسيحيان او را يحيى تعميد دهنده مى نامند وبـعـضى معتقدند آنها برخى از عقائد يهود و برخى از عقائد مسيحيان را گرفته و به همآميخته اند، و لذا مذهب آنها را برزخى ميان اين دو مذهب مى دانند.
(صابئان ) براى آب جارى اهميت زيادى قائلند، و لذا بسيارى از آنها در كنار نهرهاىبـزرگ زنـدگـى مى كنند، مى گويند به بعضى از ستارگان نيز احترام مى گذارند، وبـه هـمـيـن جـهت متهم به (ستاره پرستى ) شده اند، هر چند ظاهر آيه فوق اين است كهآنها در صف مشركان نيستند.
(بـراى تـوضـيـح بـيـشـتـر بـه جـلد اول تـفـسـيـر نـمـونـهذيل آيه 62 سوره بقره مراجعه كنيد).
3 - گروه منحرفان از توحيد
در آيات فوق به پنج گروه از مذاهب تحريف يافته اشاره شده كه شايد ترتيب آنها دراينجا بر حسب انحرافشان از اصل توحيد است ، يهود كمترين انحراف را نسبت به ديگراناز توحيد دارند و صابئان كه گروه برزخى در ميان يهود و نصارا هستند در مرحله دومند.
سپس نصارا با پذيرش تثليث و خدايان سه گانه انحراف بيشترى يافته ، و مجوس باتـقـسـيـم كـردن كـل عـالم بـه دو بـخـش خـيـر و شـر وقـائل شـدن بـه دو مبداء در سراسر جهان هستى در مرحله چهارم قرار دارند. و اما مشركان وبت پرستان كه گرفتار بيشترين انحرافند، در آخر ذكر شده اند.
آيه و ترجمه


اءلم تر اءن الله يسجد له من فى السموت و من فى الا رض و الشمس و القمر و النجومو الجبال و الشجر و الدواب و كثير من الناس و كثير حق عليه العذاب و من يهن الله فما لهمن مكرم إ ن الله يفعل ما يشاء(18)


ترجمه :

18 - آيـا نـديـدى كـه سـجده مى كنند براى خدا تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند وهـمـچـنـيـن خـورشيد و ماه و ستارگان و كوهها و درختان و جنبندگان ، و بسيارى از مردم ، امابسيارى ابا دارند و فرمان عذاب در باره آنها حتمى است ، و هر كسى را خدا خوار كند كسىاو را گرامى نخواهد داشت ، خداوند هر كار را بخواهد (و صلاح بداند) انجام مى دهد.
تفسير:
همه موجودات جهان در پيشگاه او سجده مى كنند
از آنـجـا كـه در آيـات گـذشـتـه سـخـن از مـبداء و معاد بود، آيه مورد بحث با طرح مساءلهتـوحـيد و خداشناسى ، حلقه مبدء و معاد را تكميل مى كند، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسلّم ) را مخاطب ساخته مى گويد: (آيا نديدى تمام كسانى كه در آسمانها و تمام كسانىكه در زمين هستند براى خدا سجده مى كنند، و خورشيد و ماه و ستارگان و كوهها و درختان وجـنـبـنـدگان )؟! (الم تر ان الله يسجد له من فى السماوات و من فى الارض و الشمس والقمر و النجوم و الجبال و الشجر و الدواب ).
(و نيز بسيارى از مردم براى او سجده مى كنند، در حالى كه بسيار
ديگر ابا دارند و مستحق عذابند) (و كثير من الناس و كثير حق عليه العذاب ).
سـپـس اضـافـه مـى كـنـد: (اينها نزد پروردگار بى ارزشند و هر كس را خدا بى ارزشسـازد هـيچكس نمى تواند او را گرامى دارد و مشمول سعادت و ثواب كند) (و من يهن اللهفما له من مكرم ).
آرى (خـداونـد هـر كـارى را بـخـواهـد و مـصلحت بداند انجام مى دهد) مؤ منان را گرامى ومنكران را خوار مى سازد (ان الله يفعل ما يشاء).
نكته ها:
1 - اين سجود همگانى چگونه است ؟
ـ در قرآن مجيد در آيات مختلف سخن از (سجود) عمومى موجودات جهان و همچنين (تسبيح) و (حـمـد) و (صـلوة ) (نـماز) به ميان آمده است و تاءكيد شده كه اين عبادات چهارگانه مخصوص انسانها نيست ، بلكه حتى موجودات ظاهرا بى جان نيز در آن شركت دارند.
گـر چـه در ذيـل آيـه 44 سـوره اسـراء (در جـلد دوازدهـم ) پـيـرامـون حمد و تسبيح عمومىمـوجـودات عـالم بـه طـور مـشـروح بـحـث كـرده ايـم ، و هـمـچـنـيـن در جـلد دهـمذيـل آيـه 15 سـوره رعـد از سـجده عمومى موجودات عالم سخن گفته ايم باز در اينجا لازماست اشاره اى به اين مساءله مهم بشود:
بـا تـوجـه بـه آنـچـه در آيـه مـورد بـحـث آمـده مـوجـودات عـالم داراى دو گونه سجودند،(سجود تكوينى ) و (سجود تشريعى ).
خـضـوع و تـسـليم بى قيد و شرط آنها در برابر اراده حق و قوانين آفرينش و نظام حاكمبـر ايـن جـهـان هـمـان سـجـود تـكـويـنـى آنـهـا اسـت كـه تـمـام ذرات مـوجـودات راشـامل مى شود، حتى سلولهاى مغز فرعونها و نمرودها و منكران لجوج ، و تمام ذرات وجودآنها مشمول اين سجود تكوينى هستند.
به گفته جمعى از محققان تمامى ذرات جهان داراى نوعى درك و شعورند،
و به موازات آن در عالم خود، حمد و تسبيح خدا مى گويند، و سجود و صلات دارند (شرحاين سخن را در ذيل آيه 44 سوره اسراء آورديم ) و اگر اين نوع درك و شعور را نپذيريملااقـل تـسـليـم و خـضـوع آنـهـا در بـرابـر هـمـه نـظـامـات هـسـتـى بـه هـيـچـوجـهقابل انكار نيست .
امـا (سـجـود تـشـريـعـى ) هـمـان نـهـايـت خـضـوعـى اسـت كـه از صـاحـبـانعقل و شعور و درك و معرفت در برابر پروردگار تحقق مى يابد.
در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه اگر برنامه سجود عمومى موجودات همه انسانها را دربر مى گيريد چرا در آيه فوق به گروهى از انسانها تخصيص داده شده است ؟.
امـا با توجه به اينكه سجده در اين آيه در يك مفهوم جامع ميان (تشريع ) و (تكوين) اسـتـعـمـال شـده پـاسخ اين سؤ ال روشن مى شود، زيرا سجده در مورد خورشيد و ماه وسـتـارگـان و كوهها و درختان و جنبندگان ، فرد تكوينيش منظور است ، اما در مورد انسانهاتشريعى است كه بسيارى آن را انجام مى دهند و گروهى سرپيچى كرده و مصداق (كثيرحق عليه العذاب ) هستند، و مى دانيم استعمال يك لفظ در مفهوم جامع و عام با حفظ مصاديقمـخـتـلف هـيـچ مـانعى ندارد، حتى نزد آنها كه استعمال لفظ را در بيشتر از يك معنى جايزنـمـى دانـنـد، تـا چه رسد به ما كه استعمال لفظ مشترك را در معانى متعدد مجاز مى دانيم(دقت كنيد).
2 - آيا سجود فرشتگان تشريعى است ؟
بـى شـك در (جـمله يسجد له من فى السماوات ) فرشتگان داخلند، ولى آيا سجده آنهاتكوينى است يا تشريعى ؟
با توجه به اينكه آنها داراى عقل و شعور و معرفت و اراده اند، سجود آنها جنبه تشريعىدارد يـعـنـى عـبـادت و خـضـوعـى اسـت كـه با اراده و اختيار انجام مى گيريد قرآن در بارهفرشتگان مى گويد: لا يعصون الله ما امرهم و يفعلون ما يؤ مرون :
(آنـهـا هيچيك از فرمانهاى الهى را عصيان نمى كنند و آنچه را كه او دستور داده انجام مىدهند) (تحريم - 6).
3 - پاسخ به چند سؤ ال
1 - بـا تـوجـه بـه ايـنـكـه (مـن فـى الارض )،شامل همه انسانها مى شود، چرا بعد از آن جمله (كثير من الناس ) آمده است ؟
در پـاسـخ ايـن سؤ ال مى توان گفت كه اين جمله در حقيقت توضيحى است براى (من فىالارض ) يعنى ساكنان زمين دو گروهند، گروهى مؤ من و خاضع در برابر خدا و گروهىكافر و متمرد و سركش .
اين احتمال را نيز بعضى از مفسران داده اند كه تعبير (من فى الارض ) كه جنبه عمومىدارد اشاره به سجود تكوينى است كه همه انسانها حتى كافران جزء جزء وجودشان در آنشـركت دارند، ولى جمله (كثير من الناس و...) اشاره به سجود تشريعى است كه در آنبا هم مختلفند.
ايـن احـتـمال نيز وجود دارد كه (من فى الارض ) اشاره به فرشتگان ساكن زمين باشدمـانند (من فى السماء) كه اشاره به فرشتگان ساكن آسمانها است ، در حالى كه جملهبعد، از انسانهاى ساكن زمين سخن مى گويد.
2 - چرا در اين آيه از ساكنان آسمان و زمين ، سخن به ميان آمده نه از خود آسمان و زمين .
در پـاسـخ مـى گـوئيـم آسـمـانـهـا همان ستارگانند كه در كلمه (نجوم ) جمعند، و ذكر(جـبـال ) (كـوهـهـا) كـه قـسـمـت مـهـمـى از كـره زمـيـن راتشكيل مى دهند اشاره به خود زمين است .
3 - بالاخره آخرين سؤ ال اين است كه چرا (الم تر) (آيا نمى بينى )
فرموده ، با اينكه سجده عمومى موجودات چيزى نيست كه با چشم ديده شود؟
امـا بـا تـوجـه بـه ايـنـكـه (رؤ يـت ) در لسان عرب گاهى به معنى (علم ) مى آيدپـاسـخ ايـن سـؤ ال نـيـز روشـن مـى شـود، بـعـلاوه گـاه ازمـسـائل بـسـيـار روشن تعبير به مشاهده مى كنيم و مثلا مى گويند آيا نمى بينى كه فلانانـسـان ، حـسـود و بـخـيـل اسـت ، يـا فـلان انـسـان عـالم وعادل است (در حالى كه اين صفات جنبه حسى ندارد) منظور درك قطعى است .
آيه و ترجمه


هـذان خـصـمـان اخـتـصـمـوا فـى ربـهـم فالذين كفروا قطعت لهم ثياب من نار يصب من فوقرءوسهم الحميم(19)
يصهر به ما فى بطونهم و الجلود(20)
و لهم مقمع من حديد(21)
كلما اءرادوا اءن يخرجوا منها من غم اءعيدوا فيها و ذوقوا عذاب الحريق(22)
إ ن الله يـدخـل الذيـن اءمـنـوا و عـمـلوا الصـلحت جنت تجرى من تحتها الا نهر يحلون فيها مناءساور من ذهب و لؤ لؤ ا و لباسهم فيها حرير(23)
و هدوا إ لى الطيب من القول و هدوا إ لى صرط الحميد(24)


ترجمه :

19 - ايـنـهـا دو گـروهـنـد كـه در بـاره پـروردگـارشـان بـه مـخـاصـمـه وجدال پرداختند: كسانى كه كافر شدند لباسهائى از آتش براى آنها بريده مى شود، ومايع سوزان و جوشان بر سر آنها فرو مى ريزند.
20 - آنچنان كه هم درونشان را آب مى كند و
21 - و براى آنها گرزهائى از آهن است .
22 - هر گاه بخواهند از غم و اندوه هاى دوزخ خارج شوند آنها را به آن باز مى گردانندو (به آنها گفته مى شود) بچشيد عذاب سوزان را!
23 - خـداونـد كـسانى را كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام داده اند در باغهائى از بهشتوارد مـى كـنـد كه از زير درختانش نهرها جارى است ، آنها با دستبندهائى از طلا و مرواريدزينت مى شوند و لباسهايشان در آنجا از حرير است .
24 - آنـهـا بـه سـوى سـخـنـان پـاكـيزه هدايت مى شوند و به راه خداوند شايسته ستايشراهنمائى مى گردند.
شاءن نزول :
جـمـعـى از مـفـسـران شـيـعـه و اهـل تـسـنـن شـاءن نـزولى بـراى نـخستين آيه از آيات فوقنـقـل كـرده انـد كـه فشرده اش اين است : (روز جنگ بدر، سه نفر از مسلمانان (على (عليهالسـلام ) و حـمـزه ، و عـبـيـدة بن حارث بن عبد المطلب ) به ميدان نبرد آمدند و به ترتيب(وليد بن عتبه ) و (عتبة بن ربيعه ) و (شيبة بن ربيعه ) را از پاى در آوردند،آيه فوق نازل شد و سرنوشت اين مبارزان را بيان كرد.
و نـيـز نـقـل كرده اند كه (ابوذر) سوگند ياد مى كرد كه اين آيه در باره مردان فوقنازل شده .
ولى هـمـان گـونـه كـه بـارهـا گـفـتـه ايـم وجـودشـاننزول خاص هرگز مانع عموميت مفهوم آيه نمى شود.
تفسير:
دو گروه متخاصم در برابر هم !
در آيات گذشته به گروه مؤ منان و طوائف مختلفى از كفار اشاره شده بود،
و مخصوصا آنها را به صورت شش گروه بيان كرد، در اينجا مى فرمايد: اين دو دسته ـمـؤ مـنـان و غـيـر مـؤ مـنـان در بـاره پـروردگـارشـان بـه مـخـاصـمـه وجدال پرداختند (هذان خصمان اختصموا فى ربهم ).
طـوائف پـنجگانه كفار از يكسو و مؤ منان راستين از سوى ديگر، و اگر درست دقت كنيم مىبينيم كه اساس اختلافات همه اديان به اختلاف در باره ذات و صفات خدا باز مى گردد ونـتـيـجـه آن به مساءله نبوت و معاد كشيده مى شود، بنابراين لزومى ندارد كه ما در اينجاكلمه (دين ) را در تقدير بگيريم و بگوئيم مخاصمه آنها در دين پروردگارشان استبـلكـه واقـعـا ريـشه اختلافات به اختلاف در توحيد باز مى گردد، و اصولا تمام اديانتـحـريف يافته و باطل به نوعى از شرك گرفتارند كه آثارش در همه عقائد آنها ظاهرمى شود.
سپس چهار نوع مجازات كافرانى را كه دانسته و آگاهانه حق را انكار كردند بيان مى كند:
نـخـسـت از لبـاس آنـهـا شروع كرده مى گويد: (كسانى كه كافر شدند لباسهائى ازآتش براى آنها بريده مى شود) (فالذين كفروا قطعت لهم ثياب من نار).
اين جمله ممكن است اشاره به آن باشد كه واقعا قطعاتى از آتش به صورت لباس براىآنـهـا بـريـده و دوخـته مى شود!، و يا كنايه از اين باشد كه آتش دوزخ از هر سو آنها رامانند لباس احاطه مى كند.
ديگر اينكه مايع سوزان و جوشان (حميم دوزخ ) بر سر آنها ريخته مى شود) (يصبمن فوق رؤ سهم الحميم ).
امـا اين آب سوزان و جوشان در بدن آنها آنچنان نفوذ مى كند كه (هم درونشان را ذوب مىنمايد و هم برونشان را)! (يصهر به ما فى بطونهم و الجلود).
سوم اينكه (تازيانه ها يا گرزهائى از آهن سوزان براى آنها آماده است ) (و لهم مقامعمن حديد).
(و هـرگـاه بـخـواهـنـد از دوزخ و غـم و انـدوهـهـاى آن خـارج شوند آنها را به آن باز مىگردانند، و به آنان گفته مى شود، بچشيد عذاب سوزان را)! (كلما ارادوا ان يخرجوا منهامن غم اعيدوا فيها و ذوقوا عذاب الحريق ).
و اين چهارمين مجازات آنها است .
در آيـات بـعـد بـا اسـتـفـاده از (روش مـقـابـله )حـال مـؤ منان صالح را بيان مى كند تا از طريق مقايسه ، وضع هر دو گروه كاملا مشخص ‍شود، و در اينجا پنج نوع پاداش آنها را بازگو مى كند:
نـخـسـت مـى گـويـد: (خـداونـد كـسـانـى را كـه ايـمـان آورده انـد وعـمـل صـالح انـجـام داده انـد در بـاغـهائى از بهشت وارد مى كند كه از زير درختانش نهرهاجارى است )
(ان الله يدخل الذين آمنوا و عملوا الصالحات جنات تجرى من تحتها الانهار).
گـروه اول در شـعـله هـاى آتش سوزان غوطهورند و اينها در باغهاى بهشت در كنار نهرهاىجارى آرميده اند.
سپس به زينت و لباس آنها پرداخته ، مى گويد: (آنها با دستبندهائى از طلا و مرواريدزينت مى يابند و لباسشان در آنجا از حرير است ) (يحلون فيها من اساور من ذهب و لؤ لؤا و لباسهم فيها حرير).
و اين دو پاداش ديگر آنها است .
بـه اين ترتيب در بهشت ، زيباترين لباسهائى را كه در دنيا از آن محروم بودند در تنمـى كـنـند و دستبندهاى جواهر نشان در دست دارند، اگر در اين جهان از پوشيدن اين گونهلبـاسـهـا و زيـنـتـهـا مـمنوع بودند به خاطر آن بود كه مايه غرور و غفلت مى شد و سببمـحـرومـيـت گـروه ديـگـر مـى گـشـت ، ولى در آنـجـا كـه ايـنمسائل مطرح نيست اين ممنوعيتها برداشته مى شود و جبران مى گردد.
البـتـه بـا تـوجه به اينكه الفباى زندگى در آن جهان با اينجا متفاوت است اين الفاظمفاهيمى برتر و بالاتر از آنچه ما در اين جهان مى انديشيم خواهد داشت (دقت كنيد).
و بالاخره چهارمين و پنجمين موهبتى كه خدا به آنها ارزانى مى دارد و صرفا جنبه روحانىدارد اين است كه (آنها به سخنان پاكيزه هدايت مى شوند) (و هدوا
الى الطيب من القول ).
سخنانى روح پرور، و جمله ها و الفاظى نشاط آفرين و كلماتى پر از صفا و معنويت كهروح را در مدارج كمال سير مى دهد و جان و دل انسان را مى نوازد و پرورش مى دهد.
و هـمـچـنـين (به سوى راه خداوند حميد و شايسته ستايش هدايت مى گردند) (و هدوا الىصراط الحميد).
راه شناسائى خدا و نزديك شدن معنوى و روحانى به قرب جوار او، راه عشق و عرفان .
آرى خـداونـد مؤ منان را با هدايت كردن به سوى اين معانى به آخرين درجه لذات روحانىسوق مى دهد.
در حـديـثـى كه على بن ابراهيم مفسر معروف ، در تفسير خود آورده است چنين مى خوانيم كهمـنـظور از (طيب من القول ) توحيد و اخلاص است و منظور از (صراط الحميد) ولايت وقبول رهبرى رهبران الهى است (البته اين يكى از مصاديق روشن آيه است ).
ضـمـنـا از تـعـبـيـرات مـخـتـلفـى كـه در آيـات فـوق و هـمـچـنـيـن در شـاءننزول آنها وارد شده چنين بر مى آيد كه آن عذابهاى سخت و سنگين براى گروه خاصى ازكافران
اسـت كه به مخاصمه در باره پروردگار برمى خيزند و براى گمراهى ديگران كوششدارند، آنها افرادى هستند از سردمداران كفر، همچون كسانى كه در ميدان جنگ بدر به مقاتلهبا على (عليه السلام ) و حمزة بن عبدالمطلب و عبيدة بن حارث برخاستند.
آيه و ترجمه


إ ن الذين كفروا و يصدون عن سبيل الله و المسجد الحرام الذى جعلناه للناس سواء العاكففيه و الباد و من يرد فيه بإ لحاد بظلم نذقه من عذاب اءليم(25)


ترجمه :

25 - كسانى كه كافر شدند و مؤ منان را از راه خدا و از مسجدالحرام ، كه آن را براى همهمـردم مـسـاوى قـرار داديم اعم از كسانى كه در آنجا زندگى مى كنند و يا از نقاط دور واردمـى شـونـد، بـاز مـى دارنـد (مـسـتحق عذابى درد ناكند) و هر كس بخواهد در اين سرزمين ازطريق حق منحرف گردد و دست به ستم زند ما از عذاب دردناك به او مى چشانيم .
تفسير:
مانعان خانه خدا!
در آيـات گذشته سخن از كفار به طور مطلق در ميان بود، ولى در آيه مورد بحث ، اشارهبـه گـروه خـاصـى از آنـان شـده اسـت كـه داراى تخلفات و گناهان سنگين مخصوصا دررابطه با مسجدالحرام و مراسم پرشكوه حج هستند.
نـخـسـت مى گويد: (كسانى كه كافر شدند و مردم را از راه خدا، جلوگيرى مى كنند...)(ان كفروا و يصدون عن سبيل الله ).
(هـمـچـنـيـن مـردم بـا ايـمـان را از كـانون بزرگ توحيد، مسجدالحرام باز مى دارند، همانمـركزى كه آن را براى همه مردم يكسان قرار داده ايم ، چه آنها كه در آن سرزمين زندگىمـى كـنـنـد و چـه آنـهـا كـه از نـقـاط دور بـه سوى آن مى آيند مستحق عذابى دردناكند) (والمسجد الحرام الذى جعلناه للناس سواءالعاكف
فيه و الباد).
(و هـر كس بخواهد در اين سرزمين از طريق حق منحرف گردد، دست به ظلم و ستم بيالايدما از عذاب دردناك به او مى چشانيم ) (و من يرد فيه بالحاد بظلم نذقه من عذاب اليم ).
در واقع اين گروه از كافران علاوه بر انكار حق ، مرتكب سه جنايت بزرگ شده اند:
1 - جـلوگـيـرى از راه خـدا و ايمان و طاعت او 2 - جلوگيرى از عبادت كنندگان و زوار خانهخدا و قرار دادن امتيازى براى خود 3 - در اين سرزمين مقدس دست به ظلم و گناه و الحاد مىزنند.
خداوند اين گروه را كه مستحق عذاب اليمند كيفر مى دهد.
نكته ها:
1 - در ايـن آيـه ، (كـفـر) ايـن گـروه بـه صـورتفـعـل مـاضـى ، و (جـلوگـيـرى از طـريـق خـدا) بـه صـورت(فعل مضارع ) آمده است ، اشاره به اينكه كفر آنها قديمى است و اما تلاش و كوششانبـراى گـمـراه سـاخـتـن مـردم ، هـمـيـشـگـى و مـسـتـمـر اسـت ، بـه تـعـبـيـر ديـگـر جـمـلهاول از اعـتـقـاد بـاطـل آنـهـا كـه يـك امـر ثـابـت اسـت سـخـن مـى گـويـد، و جـمـله دوم ازعمل آنها كه تكرار (صد عن سبيل الله ) است .
2 - مـنظور از (صد عن سبيل الله )، هر گونه تلاش و كوشش براى جلوگيرى مردم ازايـمـان و اعـمـال صـالح اسـت ، و تـمـام برنامه هاى تبليغاتى و عملى كه در جهت تخريباعتقادات و انحراف آنها از راههاى صحيح و اعمال پاك انجام مى گيريد در اين مفهوم وسيعجمع است .
3 - همه مردم در اين مركز عبادت يكسانند
در تـفـسـيـر جـمـله (سـواء العـاكـف فـيـه و البـاد) مفسران بيانات گوناگونى دارند:بـعـضـى گـفـتـه انـد مـنـظـور ايـن اسـت كه همه مردم در مراسم عبادت در اين كانون توحيديكسانند، و هيچكس حق مزاحمت به ديگرى در امر حج و عبادت در كنار خانه خدا ندارد.
در حـالى كـه بـعـضـى مـعـنـى وسـيـعـتـرى بـراى ايـن جـمـلهقائل شده اند و گفته اند نه تنها در مراسم عبادت مردم يكسانند بلكه در استفاده كردن اززمـين و خانه هاى اطراف مكه براى استراحت و ساير نيازهاى خود نيز بايد مساوات باشد،بـه هـمـيـن جـهت جمعى از فقهاء خريد و فروش و اجاره خانه هاى مكه را تحريم كرده اند وآيه فوق را شاهد بر آن مى دانند.
در روايـات اسـلامـى نـيـز تـاءكيد شده كه نبايد زوار خانه خدا را از سكونت در خانه ها ومـنـازل مـكـه جـلوگـيرى كرد كه بعضى به صورت تحريم و بعضى به صورت كراهتاست .
در نهج البلاغه در نامه اى كه على (عليه السلام ) به (قثم بن عباس ) فرماندار مكهنـگـاشـت چـنـيـن مـى خـوانـيـم : و مـر اهـل مـكـه ان لايـاخـذوا من ساكن اجرا، فان الله سبحانهيـقول : (سواء العاكف فيه والباد) فالعاكف المقيم به ، و البادى الذى يحج اليه منغـير اهله : (به مردم مكه دستور ده تا از كسانى كه در اين شهر سكنى مى كنند اجاره بهانـگـيـرند، زيرا خداوند مى فرمايد: در اين سرزمين كسانى كه مقيمند يا از بيرون مى آينديـكسانند، منظور از (عاكف ) كسى است كه در آنجا اقامت دارد، و از (بادى ) كسى استكه از نقاط ديگر به قصد حج مى آيد).
در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) در تفسير همين آيه مى خوانيم كانت
مكه ليست على شى ء منها باب ، و كان اول من علق على بابه المصراعين ، معاوية بن ابىسفيان ، و ليس ينبغى لاحد ان يمنع الحاج شيئا من الدور و منازلها: (در آغاز خانه هاى مكه، در نـداشـت ، نـخـسـتـين كسى كه براى خانه خود در گذاشت معاويه بود، و سزاوار نيستهيچكس حجاج را از خانه ها و منازل مكه منع كند).
از بـعـضى از روايات نيز استفاده مى شود كه زوار خانه خدا حق دارند از حياط خانه ها تاپايان مناسك حج استفاده كنند.
البـتـه ايـن حكم تا حدود زيادى با بحث آينده ارتباط دارد كه منظور از مسجدالحرام در اينآيـه خـصـوص آن مـسـجـد اسـت ، يـا تـمـام مـكـه را شـامـل مـى شـود، در صـورتـى كـهقـول اول را بپذيريم نوبت به خانه هاى مكه نمى رسد، ولى در صورتى كه تمام مكهرا در مـفـهـوم آيـه داخل بدانيم تحريم خريد و فروش و يا اجاره گرفتن از خانه هاى مكهبراى حجاج مطرح مى شود و از آنجا كه اين مطلب از نظر منابع فقهى و روايات و تفسيرمـسـلم نـيـسـت حـكـم بـه تـحـريـم مـشـكـل اسـت ، ولى بـدون شـك سـزاوار اسـتاهـل مـكـه هـر گـونـه تـسـهـيـلاتـى بـراى زوار خـانـه خـداقـائل شـونـد و هـيـچـگـونـه اولويـت و امـتـيـازى بـراى خـود نـسبت به آنها حتى در خانه هاقائل نشوند، و روايات نهج البلاغه و مانند آن نيز ظاهرا اشاره به همين است .
و به هر حالقـول بـه تـحـريـم در مـيـان فـقـهـاى شـيـعـه و اهـل تسنن ، طرفداران زيادى ندارد (براىتوضيح بيشتر به جلد 20 جواهر الكلام صفحه 48 به بعد در احكام منى مراجعه شود).
ايـن مـعـنـى نـيـز مـسـلم است كه هيچكس حق ندارد به عنوان متولى خانه خدا يا عناوين ديگر،كمترين مزاحمتى براى زائر اين خانه ايجاد كند، و يا آن را بيك پايگاه اختصاصى براىتبليغات و برنامه هاى خود تبديل نمايد.
4 - منظور از مسجدالحرام در اين آيه چيست ؟
بـعـضـى گـفـتـه انـد مـنـظـور هـمـان ظـاهـر آن اسـت يـعـنـى خـانـه كـعـبـه وكـل مـسـجـدالحـرام ، ولى بـعـضـى آن را اشـاره بـه تـمـام (مـكـه ) مـى دانـنـد، و آيـهاول سـوره اسـراء را كـه دربـاره مـعـراج پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) اسـتدليل بر آن مى دانند، زيرا در اين آيه تصريح شده كه آغاز معراج از مسجدالحرام بود درحالى كه تاريخ مى گويد از (خانه خديجه ) يا (شعب ابى طالب ) يا (خانه امهـانـى ) بـوده اسـت ، مـعـلوم مـى شـود مـنـظـور از مـسـجـدالحـرامكل مكه است .
ولى از آنـجـا كـه شـروع مـعـراج پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) از بـيـرونمـسـجـدالحرام مسلم نيست ، و احتمال دارد كه از خود مسجد، صورت گرفته باشد، ما دليلىنداريم كه آيه مورد بحث را از ظاهرش بازگردانيم ، بنابراين موضوع بحث در اين آيهخود مسجدالحرام است .
و اگـر در روايـات فـوق خـوانـديـم كـه به همين آيه براى مساوات مردم در خانه هاى مكهاسـتدلال شده است به خاطر اين است كه حكم مزبور ظاهرا يك حكم استحبابى است و در يكحكم استحبابى توسعه موضوع روى تناسبها مانعى ندارد (دقت كنيد).
5 ـ(الحاد به ظلم ) چيست ؟
(الحاد) در لغت به معنى انحراف از حد اعتدال است و (لحد) را از اين جهت لحد گويندكه حفرهاى در كنار قبر و خارج از حد وسط آن است .
بـنـابـرايـن مـنـظـور از جـمـله فـوق كـسـانـى اسـت كـه بـاتـوسـل بـه ظـلم از حـد اعـتـدال خارج مى شوند، و در آن سرزمين مرتكب خلاف مى گردند،مـنـتـهـى بـعـضـى ظـلم را در ايـنـجـا مـنـحـصـرا بـه معنى شرك تفسير كرده اند، و بعضىحلال شمردن محرمات ،
در حـالى كـه بـعـضى ديگر از مفسران آن را به معنى وسيع كلمه يعنى هر گونه گناه وارتـكـاب حـرام حـتـى دشـنـام و بـدگـوئى بـه زيـر دسـتـان را در مـفـهـوم آنداخـل مى دانند، و مى گويند ارتكاب هر گونه گناه در آن سرزمين مقدس كيفرش شديدترو سنگينتر است .
در حـديـثـى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه يكى از يارانش از تفسير اين آيهسـؤ ال كـرد امـام فـرمـود: كـل ظـلم يظلم الرجل نفسه بمكه من سرقة او ظلم احد او شى ء منالظلم فانى اراه الحادا، و لذلك كان ينهى ان يسكن الحرم :
(هرگونه ستمى كه انسان به خودش در سرزمين مكه كند اعم از سرقت و ظلم به ديگرانو هـرگونه ستم ، من همه اينها را الحاد (و مشمول اين آيه ) مى دانم ، و لذا امام افراد را ازايـنـكـه مـكـه را مـسـكـن خـود سـازنـد نـهـى مـى كـرد (چرا كه گناه در اين سرزمين مسؤ ليتسنگينترى دارد).
روايات ديگرى نيز به همين معنى نقل شده ، و با اطلاق ظاهر آيه نيز هماهنگ است .
بـه هـمـيـن دليـل بـعضى از فقهاء احتمال داده اند كه اگر كسى در حرم مكه مرتكب گناهىشـود كـه در اسـلام حـد بـراى آن تـعـيـيـن شـده اسـت بـايد علاوه بر حد تعزير و مجازاتاضـافـى نـيـز بـشـود و بـه جـمـله نـذقـه مـن عـذاب اليـماستدلال كرده اند.
از آنـچه گفتيم روشن مى شود كسانى كه آيه فوق را منحصرا به معنى نهى از احتكار ياداخـل شـدن در مـنـطـقه حرم بدون احرام ، تفسير كرده اند منظورشان بيان يك مصداق روشنبوده است ، و هيچ دليلى بر محدود كردن مفهوم وسيع آيه در دست نيست .
آيه و ترجمه


و إ ذ بواءنا لابرهيم مكان البيت اءن لا تشرك بى شيئا و طهر بيتى للطائفين و القائمينو الركع السجود(26)
و اءذن فـى النـاس بـالحـج يـاءتـوك رجـالا و عـلىكل ضامر ياءتين من كل فج عميق(27)
ليـشـهدوا منافع لهم و يذكروا اسم الله فى اءيام معلومات على ما رزقهم من بهيمة الا نعمفكلوا منها و اءطعموا البائس الفقير(28)


ترجمه :

26 - به خاطر بياور زمانى را كه محل خانه كعبه را براى ابراهيم آماده ساختيم (تا اقدامبـه بـنـاى خـانـه كـنـد و بـه او گـفتيم ) چيزى را شريك من قرار مده ، و خانه ام را براىطواف كنندگان و قيام كنندگان و ركوع كنندگان و سجودكنندگان (از آلودگى بتها و ازهر گونه آلودگى ) پاك گردان .
27 - و مـردم را دعـوت عمومى به حج كن تا پياده و سواره بر مركبهاى لاغر از هر راه دور(به سوى خانه خدا) بيايند.
28 - تا شاهد منافع گوناگون خويش (در اين برنامه حياتبخش ) باشند، و نام خدا را درايام معينى بر چهار پايانى كه به آنها روزى داده است (هنگام قربانى كردن )
بـبـرنـد (و هـنـگامى كه قربانى كرديد) از گوشت آنها بخوريد، و بينواى فقير را نيزاطعام نمائيد.
تفسير:
دعوت عام براى حج !
به تناسب بحثى كه در آيه گذشته پيرامون مسجدالحرام و زائران خانه خدا آمد در آياتمـورد بـحـث نـخـسـت بـه تـاريـخـچـه بـنـاى كـعـبـه بـه دسـت ابـراهـيـمخليل (عليه السلام ) و سپس مساءله وجوب حج ، و فلسفه آن ، و بخشى از احكام اين عبادتبـزرگ اشـاره مـى كـنـد، و يـا به تعبير ديگر آيه گذشته مقدمه اى بود براى بحثهاىگوناگون اين آيات .
ابتدا از داستان تجديد بناى كعبه شروع كرده ، مى گويد: به خاطر بياور زمانى را كهمـحل خانه كعبه را براى ابراهيم آماده ساختيم تا در آن مكان اقدام به بناى خانه كعبه كند(و اذ بواءنا لابراهيم مكان البيت ).
(بواء) در اصل از ماده (بواء) به معنى مساوات اجزاى يك مكان و مسطح بودن آن است، سپس به هر گونه آماده ساختن مكان اطلاق شده است .
منظور از اين جمله در آيه فوق طبق روايات مفسران اين است كه خداوند مكان خانه كعبه راكـه در زمـان آدم سـاخـتـه شده بود و در طوفان نوح ويران و آثارش محو گشته بود بهابـراهـيـم (عـليـه السـلام ) نـشان داد، طوفانى وزيد و خاكها را به عقب برد و پايه هاىخـانـه آشـكـار گـشت ، يا قطعه ابرى آمد و در آنجا سايه افكند، و يا به هر وسيله ديگرخـداونـد مـحـل اصـلى خـانه را براى ابراهيم معلوم و آماده ساخت ، و او با هميارى فرزندشاسماعيل آن را تجديد بنا نمود.
سـپـس اضـافـه مـى كـند هنگامى كه خانه آماده شد به ابراهيم خطاب كرديم : اين خانه راكانون توحيد كن ، و ( چيزى را شريك من قرار مده ، و خانه ام را براى طواف كنندگان وقـيـام كـنـنـدگان و ركوع كنندگان و سجود كنندگان پاك كن ) (ان لا تشرك بى شيئا وطهر بيتى للطائفين و القائمين و الركع السجود). در حقيقت ابراهيم (عليه السلام ) ماءموربـود خـانـه كـعـبه و اطراف آن را از هر گونه آلودگى ظاهرى و معنوى و هر گونه بت ومـظاهر شرك پاك و پاكيزه دارد، تا بندگان خدا در اين مكان پاك جز به خدا نينديشند، ومـهـمـتـريـن عـبـادت ايـن سـرزمـين را كه طواف و نماز است در محيطى پيراسته از هرگونهآلودگى انجام دهند.
از مـيـان اركـان نـمـاز در آيـه فـوق بـه سـه ركـن عـمـده كـه (قـيـام ) و (ركـوع ) و(سجود) است به ترتيب اشاره شده ، چرا كه بقيه در شعاع آن قرار دارد هر چند جمعىاز مـفـسـران (قـائمين ) را در اينجا به معنى (مقيمين در مكه ) تفسير كرده اند ولى باتـوجـه بـه مـسـاءله طـواف و ركـوع و سـجـود كـهقـبـل و بـعد از آن آمده است شك نيست كه قيام در اينجا به معنى قيام نماز است و اين معنى رابـسـيـارى از مـفـسـران شـيـعـه و اهـل تـسـنـن بـرگـزيـده يـا بـه عـنـوان يـك تـفـسـيـرنقل كرده اند.
ضـمنا بايد توجه داشت كه (ركع ) جمع (راكع ) (ركوع كننده ) و (سجود) جمع(ساجد) (سجده كننده ) مى باشد و اينكه در ميان اين دو (الركع السجود) واو عطف نيامده، بلكه به صورت توصيف ذكر شده به خاطر نزديكى اين دو عبارت به يكديگر است .
بـعـد از آمـاده شـدن خـانـه كـعـبه براى عبادت كنندگان ، خدا به ابراهيم (عليه السلام )دسـتـور مـى دهد: در ميان مردم براى حج اعلام كن تا پياده و سوار بر مركبهاى لاغر، از هرراه دور قـصـد خـانـه خـدا كـنـنـد (و اذن فـى النـاس بـالحـج يـاتـوك رجـالا و عـلىكل ضامر ياتين من كل فج عميق ).
(اذن ) از مـاده اذان بـه مـعـنـى اعـلام و (رجـال ) جـمـع(راجـل ) بـه مـعـنـى (پـيـاده )، و (ضـامـر) بـه معنى حيوان لاغر، و (فج ) دراصـل بـه مـعـنى فاصله ميان دو كوه و سپس به جاده هاى وسيع اطلاق شده و (عميق ) دراينجا به معنى دور است .
در روايتى كه در تفسير (على بن ابراهيم ) آمده مى خوانيم : (هنگامى كه ابراهيم چنيندسـتـورى را دريافت داشت عرض كرد خداوندا، صداى من به گوش مردم نمى رسد، اما خدابـه او فـرمود: عليك الاذان و على البلاغ !:(تو اعلام كن و من به گوش آنها مى رسانم)!
(ابراهيم ) بر محل (مقام ) بر آمد، و انگشت در گوش گذارد و رو به سوى شرق وغرب كرد و صدا زد و گفت : ايها الناس كتب عليكم الحج الى البيت العتيق فاجيبوا ربكم :(اى مردم حج خانه كعبه بر شما نوشته شده ، دعوت پروردگارتان را اجابت كنيد.
و خـداونـد صـداى او را بـه گـوش هـمـگـان حـتـى كسانى كه در پشت پدران و رحم مادرانبـودنـد رسـانـيـد، و آنها در پاسخ گفتند: لبيك اللهم لبيك !... و تمام كسانى كه از آنروز تا روز قيامت در مراسم شركت مى كنند از كسانى هستند كه در آن روز دعوت ابراهيم رااجابت كردند).
و اگـر حـجـاج پياده را مقدم بر سواره ذكر كرده به خاطر اين است كه مقام آنها در پيشگاهخـدا افـضـل اسـت چـرا كـه رنـج ايـن سـفـر را بـيـشـتـرتـحـمـل مـى كـنند، و به همين دليل در روايتى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مىخـوانـيـم : كسى كه پياده حج مى كند در هر گام هفتصد حسنه دارد در حالى كه سواره ها درهر گام هفتاد حسنه دارند.
و يـا بـه خاطر اين است كه اهميت زيارت خانه خدا را مشخص كند كه بايد با استفاده از هرگونه امكانات به سوى او آيند و هميشه در انتظار مركب سوارى ننشينند.
تعبير به (ضامر) (حيوان لاغر) اشاره به اين است كه اين راه ، راهى است كه حيواناترا لاغـر مـى كند چرا كه از بيابانهاى سوزان و خشك و بى آب و علف مى گذرد و هشدارىاست براى تحمل مشكلات اين راه .
و يـا ايـنـكـه حـيـوانـاتـى را انـتـخـاب كـنـنـد، ورزيـده و چـابـك و پـرتـحـمـل ، حـيـوانـاتى كه در ميدان تمرين ، لاغر شده و عضلاتى صفت و محكم دارند كه درايـنـگـونه راهها حيوانات پروارى به كار نمى آيد (و انسانهاى پرورش يافته در ناز ونعمت نيز مرد اين راه نيستند).
تـعـبير به (من كل فج عميق ) اشاره به اين است كه نه فقط از راههاى نزديك بلكه ازراهـهـاى دور نـيـز بـايـد بـه سـوى ايـن مـقـصـد حـركـت كـنـنـد (كـلمـه(كل ) در اينجا به معنى استقراء و فراگيرى نيست بلكه به معنى كثرت است ).
مفسر معروف (ابوالفتوح رازى ) در ذيل اين آيه سرگذشت جالبى را از مردى به نامابـوالقـاسـم بـشـر بـن مـحـمـد نـقـل مـى كـنـد كـه مـى گـويـد: درحـال طـواف پـيـر مـردى را ديـدم در نهايت ضعف و ناتوانى كه آثار رنج سفر در چهره اونـمـايـان بـود و عصا به دست گرفته طواف مى كرد، نزديك او رفتم و از او پرسيدم ازكجا
مـى آئى ؟ گـفت : از راهى بسيار دور و پنج سال است كه راه سپرده ام تا به اينجا رسيدهام ! از رنج سفر، پير و ناتوان شده ام ، گفتم به خدا سوگند اين مشقتى بزرگ و در عينحال اطاعتى نيكو و محبتى صادقانه در پيشگاه حق است .
از شنيدن اين سخن شاد شد و لبخندى بر روى من زد و اين دو بيت را قرائت كرد:

زر من هويت و ان شطت بك الدار

و حال من دونه حجب و استار!

لا يمنعنك بعد من زيارته

ان المحب لمن يهواه زوار!

(آنـكس را كه دل به او بستهاى زيارت كن ، هر چند خانه تو دور افتاده باشد و حجابهاو پرده ها ميان تو و او جدائى بيفكند.
دورى راه هـرگـز نـبـايـد مـانـع تـو از زيـارتـش گـردد چـرا كـه دوسـت و عـاشـق بـه هـرحـال بـايـد بـه زيـارت مـحـبـوبش رود)! آرى جاذبه خانه خدا آنقدر زياد است كه دلهاىسـرشـار از ايمان را از تمام نقاط دور و نزديك به سوى خود جلب و جذب مى كند، پير وجـوان ، كـوچـك و بـزرگ ، از هر نژاد و قبيله از راه دور و نزديك لبيك گويان ، عاشقانهبـه سـوى او مى آيند تا جلوه هاى ذات پاك خدا را در آن سرزمين مقدس با چشم جان تماشاكنند و رحمت بى دريغش را در روح خود لمس نمايند.
در آيـه بـعد در يك عبارت بسيار فشرده و پر معنى به فلسفه هاى مختلف حج پرداخته ،مى فرمايد: آنها به اين سرزمين مقدس بيايند (تا منافع خويش را با چشم
خود ببيند) (ليشهدوا منافع لهم ).
مـفـسـران در تـفـسير كلمه منافع در اينجا سخن بسيار گفته اند، ولى كاملا روشن است كههـيچگونه محدوديتى در اين لفظ نيست تمام منافع و بركات معنوى و نتائج مادى ، فوائدفـردى و اجـتـمـاعـى ، فـلسـفـه هـاى سـيـاسـى و اقـتـصـادى و اخـلاقـى را هـمـهشامل مى شود.
آرى بـايـد مـسـلمـانـان از هـمه نقاط جهان از ميان تمام قشرها به آنجا رو آورند تا شاهد ونـاظـر ايـن مـنافع باشند، چه تعبير زيبائى ؟ شاهد و ناظر باشند، و آنچه را با گوششنيده اند با چشم ببينند!.
لذا در كتاب كافى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم ربيع بن خثيم از امام ، تفسيرايـن كلمه را خواست ، امام در پاسخ فرمود: (منافع ) دنيا و (منافع ) آخرت را هر دودر بر مى گيريد.
به خواست خدا در نكات آيه از اين منافع گوناگون بطور مشروح سخن خواهيم گفت سپساضـافـه مـى كـنـد: (و آنـهـا بـيـايند و قربانى كنند و نام خدا را در ايام معينى بر چهارپايانى كه به آنها روزى داده است (به هنگام ذبح ) ببرند)
(و يذكروا اسم الله فى ايام معلومات على ما رزقهم من بهيمة الانعام ).
از آنـجا كه توجه اصلى در مراسم حج به جنبه هائى است كه با خدا ارتباط پيدا مى كندو روح ايـن عبادت بزرگ را منعكس مى سازد در آيه فوق از مراسم قربانى ، تنها مساءلهبـردن نـام خـدا را كـه يـكـى از شـرائط است بيان مى كند، اشاره به اينكه آنها به هنگامذبـح قـربانى تمام توجهشان به خدا و قبول در گاه او است و استفاده از گوشت آن تحتالشعاع آن قرار دارد.
قـربـانـى كـردن حـيـوانات در حقيقت رمزى است براى آمادگى براى قربانى شدن در راهخـدا، هـمـانـگـونـه كـه در سـرگـذشـت ابـراهـيـم (عـليـه السـلام ) واسماعيل (عليه السلام ) و قربانى
او آمـده اسـت ، آنـهـا بـا ايـن عـمـل اعـلام مـى كـنـنـد كـه در راه او آماده هر گونه ايثارند حتىبذل جان .
بـه هـر حـال قـرآن بـا اين گفتار برنامه شرك آلود بت پرستان را نفى مى كند كه بههنگام قربانى نام بتها را مى بردند، و اين مراسم توحيدى را به شرك آلوده مى ساختند.
و در پـايـان آيـه مـى فرمايد: (از گوشت حيوانات قربانى ، هم خودتان بخوريد و همبينوايان فقير را اطعام نمائيد) (فكلوا منها و اطعموا البائس الفقير).
ايـن احـتـمال در تفسير آيه نيز وجود دارد كه منظور از بردن نام خدا در (ايام معلومات )تكبير و حمد و ثناى الهى در اين ايام است به خاطر نعمتهاى بى پايانش ، مخصوصا بهخـاطـر چـهـار پايانى كه روزى انسانها كرده كه از تمام اجزاى بدن آنها در زندگى خودبهره مى گيرند.
نكته ها:
1 - ايام معلومات چيست ؟
در آيـات فـوق خـداونـد دسـتـور مـى دهـد در (ايام معلومات ) ياد او كنيد، و در آيه 203سوره بقره همين امر به صورت ديگرى آمده است : و اذكروا الله فى ايام معدودات : (خدارا در ايام معدودى ياد كنيد).
در اينكه (ايام معلومات ) چيست ؟ و آيا با (ايام معدودات ) كه در سوره بقره آمده يكىاست يا متفاوت مى باشد؟ ميان مفسران گفتگو است و روايات نيز در اين زمينه متفاوت است :
گـروهـى از مفسران ، طبق بعضى از روايات اسلامى ، معتقدند كه منظور از ايام معلومات دهروز آغـاز ذيـحـجـه اسـت ، و ايـام مـعـدودات ، (ايـام التـشـريق ) يعنى روزهاى يازدهم ودوازدهم و سيزدهم ذيحجه مى باشد، روزهائى كه نورانى و روشنى بخش همه دلها است .
در حالى كه گروهى ديگر، طبق بعضى ديگر از روايات ، گفته اند: هر دو اشاره به ايامالتشريق است ، و ايام تشريق را گاهى همان سه روز گرفته اند و گاهى روز دهم يعنىعيد قربان را نيز بر آن افزوده اند.
جمله (فمن تعجل فى يومين فلا اثم عليه ) (كسى كه در دو روز مراسم ذكر خدا را بجاآورد گناهى بر او نيست ) كه در سوره بقره آمده نشان مى دهد كه ايام تشريق بيش از سهروز نـيـسـت ، زيـرا تـعـجـيـل در آن ، سـبـب مـى شـود كـه يـك روز از آن كـاسـتـه وتبديل به دو روز گردد.

next page

fehrest page

back page