بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 14, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     TAFSIR01 -
     TAFSIR02 -
     TAFSIR03 -
     TAFSIR04 -
     TAFSIR05 -
     TAFSIR06 -
     TAFSIR07 -
     TAFSIR08 -
     TAFSIR09 -
     TAFSIR10 -
     TAFSIR11 -
     TAFSIR12 -
     TAFSIR13 -
     TAFSIR14 -
     TAFSIR15 -
     TAFSIR16 -
     TAFSIR17 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

ولى بـا تـوجـه به اينكه در آيات مورد بحث ، بعد از ذكر ايام معلومات مساءله قربانىآمـده و مـى دانـيم قربانى معمولا در روز دهم انجام مى گيريد اين موضوع تاءييد مى شودكه ايام معلومات ده روز آغاز ذى الحجه است كه به روز دهم ، روز قربانى ختم مى گردد،و بـه ايـن تـرتـيـب تـفـسـيـر اول كه دوگانگى مفهوم ايام معلومات با ايام معدودات باشدتقويت مى گردد.
امـا بـا تـوجه به وحدت تعبيرهائى كه در دو آيه وارد شده بيشتر اين مساءله به ذهن مىرسد كه هر دو اشاره به يك مطلب است ، هدف در هر دو توجه به ياد خدا و نام خدا در اياممعينى است كه از دهم ذى الحجه شروع مى شود و به سيزدهم پايان مى يابد.
البته يكى از موارد ذكر نام خدا، ذكر نام او به هنگام قربانى است .
2 - ذكر خدا در سرزمين منى
در روايـات متعددى مى خوانيم كه منظور از ذكر خداوند در اين ايام ، تكبير مخصوصى استكـه بـعـد از نماز ظهر روز عيد قربان گفته مى شود، و تا پانزده نماز ادامه دارد (يعنىبعد از نماز صبح سيزدهم خاتمه مى يابد) و آن اين ذكر است
الله اكـبـر الله اكبر، لا اله الا الله و الله اكبر، الله اكبر و لله الحمد، الله اكبر على ماهدانا، و الله اكبر على ما رزقنا من بهيمة الانعام
ضـمـنـا در پـاره اى از روايـات تـصـريـح شـده كه تكبير در اين پانزده نوبت مخصوصكسانى است كه در سرزمين (منى ) و ايام حج باشد، اما كسانى كه در ساير بلادند اينتـكـبـيـرات را تـنها بعد از ده نماز مى خوانند (از نماز ظهر روز عيد شروع مى شود و بهنماز صبح روز دوازدهم ختم مى گردد).
قـابـل تـوجه اينكه روايات تكبير شاهد ديگرى است بر اينكه (ذكر) در آيات فوق ،جـنـبـه كـلى دارد و مـخـصوص ذكر خدا به هنگام قربانى كردن نيست هر چند اين مفهوم كلىشامل آن مصداق نيز مى شود (دقت كنيد).
3 - فلسفه و اسرار عميق حج !.
مراسم پرشكوه حج همچون عبادات ديگر داراى بركات و آثار فراوانى
در فـرد و جـامـعـه اسـلامـى اسـت كـه اگـر طبق برنامه صحيح انجام پذيرد و از آن بهرهبـردارى درسـتـى شـود مـى تـوانـد هـر سـال مـنـشـاءتحول تازه اى در جوامع اسلامى گردد.
ايـن مـنـاسـك بـزرگ در حقيقت داراى چهار بعد است كه هر يك از ديگرى ريشه دارتر و پرسودتر است :
1 - بعد اخلاقى حج مهمترين فلسفه حج همان دگرگونى اخلاقى است كه در انسانها بهوجـود مـى آورد، مـراسـم (احـرام ) انـسان را به كلى از تعينات مادى و امتيازات ظاهرى ولبـاسـهـاى رنـگـارنـگ و زر و زيـور بيرون مى برد، و با تحريم لذائذ و پرداختن بهخودسازى كه از وظائف محرم است او را از جهان ماده جدا كرده و در عالمى از نور و روحانيت وصفا فرو مى برد، و آنها را كه در حال عادى بار سنگين امتيازات موهوم و درجه ها و مدالهارا بر دوش خود احساس مى كنند يك مرتبه سبكبار و راحت و آسوده مى كند.
سپس مراسم ديگر حج يكى پس از ديگرى انجام مى گيريد، مراسمى كه علاقه هاى معنوىانـسـان را لحـظه به لحظه با خدايش ‍ محكم تر و رابطه او را نزديك تر و قوى تر مىسازد، او را از گذشته تاريك و گناه آلودش بريده و به آينده اى روشن و پر از صفا ونور پيوند مى دهد.
مخصوصا توجه به اين حقيقت كه مراسم حج در هر قدم ياد آور خاطرات ابراهيم بتشكن ، واسماعيل ذبيح الله ، و مادرش هاجر است ، و مجاهدتها و گذشتها و ايثارگرى آنها را لحظهبه لحظه در برابر چشمان انسان مجسم مى كند، و نيز توجه به اينكه سرزمين مكه عموماو مسجدالحرام و خانه كعبه و محل طواف خصوصا ياد آور خاطرات پيامبر اسلام و پيشوايانبـزرگ و مـجـاهـدتـهاى مسلمانان صدر اول است اين انقلاب اخلاقى عميق تر مى گردد، بهگـونـه اى كـه در هـر گوشهاى از مسجدالحرام و سرزمين مكه انسان ، چهره پيامبر (صلىاللّه عليه و آله و سلّم ) و على (عليه السلام ) و ساير
پيشوايان بزرگ را مى بيند، و صداى آواى حماسه هاى آنها را مى شنود.
آرى ايـنـها همه دست به دست هم مى دهند و زمينه يك انقلاب اخلاقى را در دلهاى آماده فراهممـى سـازند، به گونه اى توصيف ناشدنى ورق زندگانى انسان را بر مى گردانند وصفحه نوينى در حيات او آغاز مى كنند.
بـى جـهـت نـيـسـت كـه در روايـات اسـلامـى مـى خـوانـيـم : (كـسـى كـه حـج را بـه طـوركـامـل انجام دهد يخرج من ذنوبه كهيئته يوم ولدته امه !): از گناهان خود بيرون مى آيدهمانند روزى كه از مادر متولد شده ).
آرى حـج بـراى مـسـلمـانـان يك تولد ثانوى است ، تولدى كه آغازگر يك زندگى نوينانسانى مى باشد.
البـتـه احـتـيـاج بـه يـاد آورى نـدارد كـه ايـن بركات و آثار و آنچه بعدا به آن اشارهخواهيم كرد نه براى كسانى است كه از حج تنها به پوسته اى از آن قناعت كرده ، و مغزآن را بـدور افـكـنـده انـد و نـه بـراى آنـهـا كه حج را وسيله تفريح و سير و سياحت و ياتـظـاهـر و ريـا و تـهيه وسائل مادى شخصى قرار داده و هرگز به روح آن واقف نشده اندسهم آنها همان است كه به آن رسيده اند!
2 - بـعـد سـياسى حج ـ: به گفته يكى از بزرگان فقهاى اسلام مراسم حج در عين اينكهخـالصـترين و عميقترين عبادات را عرضه مى كند، مؤ ثرترين وسيله براى پيشبرد اهدافسياسى اسلام است .
روح عبادت ، توجه به خدا، و روح سياست ، توجه به خلق خدا است ، اين دو در حج آنچنانبه هم آميخته اند كه تار و پود يكپارچه !.
حج عامل مؤ ثرى براى وحدت صفوف مسلمانان است .
حج عامل مبارزه با تعصبات ملى و نژاد پرستى و محدود شدن در حصار مرزهاى جغرافيائىاست .
حـج وسـيـله اى اسـت براى شكستن سانسورها و از بين بردن خفقانهاى نظامهاى ظالمانه اىكه در كشورهاى اسلامى حكمفرما مى شود.
حـج وسـيـله اى اسـت بـراى انـتـقـال اخـبار سياسى كشورهاى اسلامى از هر نقطه به نقطهديـگـر، و بالاخره حج ، عامل مؤ ثرى است براى شكستن زنجيرهاى اسارت و استعمار و آزادساختن مسلمين . و به همين دليل در آن ايام كه حاكمان جبار همچون بنى اميه و بنى عباس برسـرزمـينهاى مقدس اسلامى حكومت مى كردند و هر گونه تماس ميان قشرهاى مسلمان را زيرنظر مى گرفتند تا هر حركت آزاديبخش را سركوب كنند، فرا رسيدن موسم حج دريچه اىبـود بـه سـوى آزادى و تـمـاس قـشـرهـاى جـامـعـه بـزرگ اسـلامـى بـا يـكـديگر و طرحمسائل مختلف سياسى .
روى همين جهت امير مؤ منان على (عليه السلام ) به هنگامى كه فلسفه فرائض و عبادات رامـى شـمـرد در بـاره حـج مـى گـويـد: الحج تقوية للدين : (خداوند مراسم حج را براىتقويت آئين اسلام تشريع كرد).
بى جهت نيست كه يكى از سياستمداران معروف بيگانه در گفتار پر معنى خود مى گويد:(واى بـه حـال مـسـلمـانـان ! اگـر مـعـنـى حـج را نـفـهـمـنـد، و واى بـهحال دشمنانشان اگر معنى حج را درك كنند)!.
و حـتـى در روايـات اسـلامى ، حج به عنوان جهاد افراد ضعيف شمرده شده ، جهادى كه حتىپـيـر مـردان و پـيـر زنـان نـاتـوان بـا حـضـور در صحنه آن مى توانند شكوه و عظمت امتاسلامى را منعكس سازند، و با حلقه هاى تو در توى نمازگزاران
گرد خانه خدا و سر دادن آواى وحدت و تكبير، پشت دشمنان اسلام را بلرزانند.
3 - بـعد فرهنگى : ارتباط قشرهاى مسلمانان در ايام حج مى تواند به عنوان مؤ ثرترينعامل مبادله فرهنگى و انتقال فكرها در آيد.
مـخـصـوصـا بـا تـوجه به اين نكته كه اجتماع شكوهمند حج ، نماينده طبيعى و واقعى همهقشرهاى مسلمانان جهان است (چرا كه در انتخاب افراد براى رفتن به زيارت خانه خدا هيچعـامـل مـصـنـوعـى مـؤ ثـر نـيـسـت و زوار كـعبه از ميان تمام گروهها، نژادها، زبانهائى كهمسلمانان به آن تكلم مى كنند بر خاسته و در آنجا جمع مى شوند).
لذا در روايـات اسـلامـى مـى خـوانـيـم : يـكـى از فـوائد حـج نـشـر اخـبـار و آثـاررسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به تمام جهان اسلامى است .
(هـشام بن حكم ) كه از دوستان دانشمند (امام صادق (عليه السلام )) است مى گويد:از آنـحـضـرت در بـاره فـلسـفـه حـج و طـواف كـعـبـه سـؤال كـردم ، فـرمـود: ان الله خـلق الخـلق ... و امـرهـم بـمـا يـكون من امر الطاعة فى الدين ومـصـلحـتـهـم مـن امـر دنـيـاهم فجعل فيه الاجتماع من الشرق و الغرب و ليتعارفوا و لينزعكـل قـوم مـن التـجـارات مـن بـلد الى بـلد...، و لتـعـرف آثـاررسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و تعرف اخباره و يذكر و لا ينسى :
(خـداونـد اين بندگان را آفريد... و فرمانهائى در طريق مصلحت دين و دنيا به آنها داد،از جـمـله اجـتـمـاع مـردم شـرق و غـرب را (در آئيـن حـج ) مـقـرر داشت تا مسلمانان به خوبىيـكـديـگـر را بـشـناسند و از حال هم آگاه شوند، و هر گروهى سرمايه هاى تجارى را ازشـهـرى بـه شـهـر ديگر منتقل كنند... و براى اينكه آثار پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسلّم ) و اخبار او شناخته شود، مردم آنها را به خاطر آوردند و هرگز فراموش
نكنند).
بـه هـمـين دليل در دورانها خفقان بارى كه خلفا و سلاطين جور اجازه نشر اين احكام را بهمـسـلمـانـان نـمـى دادنـد آنـهـا بـا اسـتـفـاده از ايـن فـرصـت ، مـشـكـلات خـود راحـل مـى كردند و با تماس گرفتن با ائمه هدى (عليهمالسلام ) و علماى بزرگ دين پردهاز چهره قوانين اسلام و سنت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بر مى داشتند.
از سـوى ديـگر، حج مى تواند، مبدل به يك كنگره عظيم فرهنگى شود و انديشمندان جهاناسـلام در ايـامـى كـه در مـكه هستند گرد هم آيند و افكار و ابتكارات خويش را به ديگرانعرضه كنند.
اصولا يكى از بدبختيهاى بزرگ اين است كه مرزهاى كشور اسلامى سبب جدائى فرهنگىآنـهـا شـود، مـسـلمـانـان هـر كـشـور تـنها به خود بينديشند، كه در اين صورت جامعه واحداسـلامـى پـاره پـاره و نـابـود مـى گـردد، آرى حـج مـى تـواند جلو اين سرنوشت شوم رابگيرد.
و چـه جـالب مـى فـرمـايـد: امـام صـادق (عـليـه السـلام ) درذيـل همان روايت هشام بن حكم : و لو كان كل قوم انما يتكلمون على بلادهم و ما فيها هلكوا، وخـربـت البـلاد، و سقطت الجلب و الارباح و عميت الاخبار... (اگر هر قوم و ملتى تنها ازكشور و بلاد خويش سخن بگويند و تنها به مسائلى كه در آن است بينديشند همگى نابودمـى گـردند و كشورهايشان ويران مى شود، منافع آنها ساقط مى گردد و اخبار واقعى درپشت پرده قرار مى گيريد).
4 - بـعـد اقـتـصادى حج بر خلاف آنچه بعضى فكر مى كنند، استفاده از كنگره عظيم حجبراى تقويت پايه هاى اقتصادى كشورهاى اسلامى نه تنها با روح
حـج مـنـافـات نـدارد بـلكـه طـبـق روايـات اسـلامـى يـكـى از فـلسـفـه آن راتشكيل مى دهد.
چه مانعى دارد مسلمانان در آن اجتماع بزرگ ، پايه يك بازار مشترك اسلامى را بگذارند،و زمـيـنـه هـاى مـبـادلاتـى و تـجـارى را در مـيـان خـود بـه گونه اى فراهم سازند كه نهمـنـافعشان به جيب دشمنانشان بريزد، و نه اقتصادشان وابسته به اجانب باشد، كه ايندنيا پرستى نيست ، عين عبادت است و جهاد.
و لذا در هـمـان روايـت (هـشام بن حكم ) از امام صادق (عليه السلام ) ضمن بيان فلسفههـاى حـج صـريحا به اين موضوع اشاره شده بود كه يكى از اهداف حج ، تقويت تجارتمسلمانان و تسهيل روابط اقتصادى است .
و در حديث ديگرى از همان امام (عليه السلام ) در تفسير آيه (ليس عليكم جناح ان تبتغوافـضـلا من ربكم ) (بقره - 198) مى خوانيم كه فرمود: منظور از اين آيه كسب روزى استفاذا احل الرجل من احرامه و قضى فليشتر ليبع فى الموسم : (هنگامى كه انسان از احرامبـيـرون آيد و مناسك حج را بجا آورد در همان موسم حج خريد و فروش كند (و اين موضوعنه تنها گناه ندارد بلكه داراى ثواب است ).
هـمـيـن مـعـنـى در ذيل حديثى كه از (امام على بن موسى الرضا) (عليهماالسلام ) بطورمـشـروح در بـيـان فـلسـفه هاى حج وارد شده است آمده و در پايان آن مى فرمايد: ليشهدوامنافع لهم .
اشـاره بـه ايـنـكـه آيـه (ليـشـهـدوا مـنـافـع لهـم ) هـم مـنـافـع مـعـنـوى راشامل مى شود و هم منافع مادى را كه از يك نظر همه معنوى است .
كـوتـاه سـخـن ايـنـكـه ايـن عـبـادت بـزرگ اگـر بـطـور صـحـيـح وكـامـل مـورد بهره بردارى قرار گيرد و زوار خانه خدا در آن ايام كه در آن سرزمين مقدسحضور
فـعـال دارنـد و دلهـايـشـان آمـاده اسـت از ايـن فـرصـت بـزرگ بـراىحـل مـشـكـلات گـونـاگون جامعه اسلامى با تشكيل كنگره هاى مختلف سياسى و فرهنگى واقـتـصـادى اسـتـفـاده كـنـنـد، ايـن عـبـادت مـى تـوانـد از هـر نـظـرمشكل گشا باشد، و شايد به همين دليل است كه امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: لايـزال الديـن قائما ما قامت الكعبة : (مادام كه خانه كعبه بر پا است اسلام هم بر پا است).
و نيز على (عليه السلام ) فرمود: خانه خدا را فراموش نكنيد كه اگر فراموش كنيد هلاكخواهيد شد الله الله فى بيت ربكم لا تخلوه ما بقيتم فانه ان ترك لم تناظروا: (خدا راخـدا را، در مـورد خـانـه پروردگارتان ، هرگز آن را خالى نگذاريد كه اگر آن را تركگوئيد مهلت الهى از شما برداشته مى شود)!.
و نـيـز بـه خـاطـر اهـمـيـت ايـن مـوضـوع است كه فصلى در روايات اسلامى تحت اين عنوانگـشـوده شـده اسـت كـه اگـر يـكـسـال مـسـلمـانـان بـخـواهـنـد حـج راتعطيل كنند بر حكومت اسلامى واجب است كه با زور آنها را به مكه بفرستد.
4 - تكليف گوشتهاى قربانى در عصر ما
از آيـات فـوق بـه خـوبى اين معنى استفاده مى شود كه هدف از قربانى كردن علاوه برجـنـبـه هـاى مـعـنـوى و روحـانـى و تـقـرب بـه درگـاه خـداونـد ايـن است كه گوشت آن بهمـصـرفـهـاى لازم بـرسـد هـم قـربانى كننده از آن استفاده كند و هم قسمتى را به فقيراننيازمند برساند.
از سوى ديگر تحريم اسراف در اسلام ، چيزى نيست كه بر كسى پوشيده باشد چرا كهقرآن و روايات اسلامى و دليل عقل آن را اثبات كرده است .
از مـجموع اين سخن چنين نتيجه مى گيريم كه مسلمانان مجاز نيستند گوشتهاى قربانى رادر سرزمين منى بر روى زمين بيندازند تا گنديده شود و يا در زير خاكها مدفون كنند، ووجـوب قـربـانـى بـراى حـجـاج دليـل بـر چـنـيـن عـمـلى نـمـى تـواند باشد، بلكه اگرنـيـازمـنـدانـى در آن روز و در آن سـرزمـيـن پـيـدا نـشـونـد بـايـد آن را بـه مـنـاطـق ديـگـرحمل كنند و به مصرف برسانند و اين است مقتضاى جمع ميان ادله (دقت كنيد).
امـا مـتـاءسـفـانـه در عـصـر و زمـان مـا، بـسـيـارى از مـسـلمـانـان بـه حـكـماول عـمـل كـرده ، و حـكـم دوم را بـه دسـت فـرامـوشـى سـپـرده انـد، و هـرسال ، هزاران هزار، قربانى كه گوشتهاى آنها مى تواند نيازمندى تغذيه گروه عظيمىاز مـحـرومـان را تا مدتى طولانى بر طرف گرداند در آن سرزمين مقدس به وضع بسيارزنـنـده و نـامطلوبى نابود مى شود، و تاكنون بسيارى از علما و متفكران و قشرهاى ديگراسـلامـى در اين زمينه با مقامات دولت حجاز صحبت كرده اند، و حتى داوطلب پرداخت هزينههـاى مـؤ سـسـاتـى كه براى نگاهدارى و حمل و نقل آنها لازم است شده اند، اما جمود و خشكىروحـانـيـيـن وهـابى از يكسو، و بى اعتنائى مقامات دولت سعودى از سوى ديگر هنوز مانعانجام اين كار است .
قـطـع نـظـر از مـسـاءله تـحـريـم اسـراف كـه يـك امـر مـسـلم اسلامى است ، اصولا صحنهقـربـانگاه در روز عيد قربان در حال حاضر بقدرى زننده و غير منطقى به نظر مى رسدكـه افـراد ضـعـيـف الايـمـان را بـه تـرديـد در اصل اين برنامه مى اندازد، و به دشمناندستاويز محكمى مى دهد، بى آنكه بدانند اين نتيجه ندانم كارى هاى روحانيون آن منطقه ونـظـام حاكم بر آن سرزمين است ، بنابراين حفظ عظمت اسلام و اصالت مناسك حج ، ايجابمى كند كه مسلمانان جهان از همه نقاط، مقامات اين كشور را تحت فشار قرار دهند تا به اينوضع وحشتناك پايان دهد و حكم اسلام را اجرا كند.
و اگر در روايات اسلامى مى خوانيم كه بيرون بردن گوشت قربانى از سرزمين منى يااز حـرم مـكه ممنوع است ، اين مربوط به زمانهائى بوده كه مصرف كننده در آنجا به قدركافى وجود داشته است .
لذا در روايـت صـحـيـح كـه در مـنـابـع مـعـتـبـر از امـام صـادق (عـليـه السـلام )نـقـل شـده چـنـيـن مـى خـوانـيـم : يـكـى از يـاران امـام (عـليـه السـلام ) از هـمين موضوع سؤال كـرد امـام فـرمـود: كنا نقول لا يخرج منها بشى ء لحاجة الناس اليه ، فاما اليوم فقدكثر الناس فلا باس باخراجه : (ما سابقا دستور مى داديم كه چيزى از آن را از سرزمينمـنـى بـيـرون نبرند چرا كه مردم به آن نياز داشتند اما امروز چون مردم (و قربانيان آنها)فزونى يافته اند، بيرون بردن آنها بى مانع است ).
آيه و ترجمه


ثم ليقضوا تفثهم و ليوفوا نذورهم و ليطوفوا بالبيت العتيق(29)
ذلك و مـن يـعـظـم حـرمـت الله فـهو خير له عند ربه و اءحلت لكم الا نعم إ لا ما يتلى عليكمفاجتنبوا الرجس من الا وثن و اجتنبوا قول الزور(30)


ترجمه :

29 - بعد از آن بايد آلودگيها را از خود بر طرف سازند و به نذرهاى خود وفا كنند، وبر گرد خانه گرامى كعبه طواف نمايند.
30 - مـنـاسـك حـج چنين است ، و هر كس برنامه هاى الهى را بزرگ دارد نزد پروردگارشبـراى او بـهـتـر اسـت ، و چـهـار پـايـان بـراى شـمـاحـلال شـده مـگـر آنـچـه دسـتـور مـنـعش بر شما خوانده مى شود، از پليديها يعنى از بتهااجتناب كنيد و از سخن باطل و بى اساس ‍ بپرهيزيد.
تفسير:
بخش مهم ديگرى از مناسك حج
در تـعقيب بحثهائى كه پيرامون مناسك حج در آيات پيشين گذشت ، در آيات مورد بحث بهبخش ديگرى از اين مناسك اشاره كرده ، نخست چنين مى گويد: (بعد از آن بايد آلودگيهاو زوائد بدن را بر طرف سازند) (ثم ليقضوا تفثهم ).
(و به نذرهاى خود وفا كنند) (و ليوفوا نذورهم ).
(و طواف خانه كعبه ، خانهاى كه خدا آن را از گزند حوادث مصون داشته و آزاد كرده استبجا آوردند) (و ليطوفوا بالبيت العتيق ).
(تـفـث ) بـه گـفته بسيارى از ارباب لغت و مفسران معروف ، به معنى چرك و كثافت وزوائد بـدن هـمـچـون نـاخـن و مـوهـاى اضـافـى اسـت و بـه گـفـتـه بـعـضـى دراصل به چركهاى زير ناخن و مانند آن گفته مى شود.
گر چه بعضى از ارباب لغت منكر وجود چنين ريشهاى در لغت عرب شده اند ولى گفته اىرا كـه راغـب در مـفـردات آورده كه يك عرب بيابانى به مخاطب خود كه بسيار كثيف و آلودهبود گفت : ما اتفثك و ادرنك ؟: (چقدر كثيف و آلوده اى )؟
دليل بر اين است كه اين واژه عربى است و ريشه در لغت عرب دارد.
در روايـات اسـلامـى نـيـز كـرارا ايـن جمله ، به گرفتن ناخن و پاكيزه كردن بدن و كنارگـذاشـتـن احـرام تـفـسـيـر شـده اسـت ، و بـه تـعـبـيـر ديـگـر ايـن جـمله اشاره به برنامه(تقصير) است كه از مناسك حج محسوب مى شود.
در بـعـضـى از روايـات نـيـز به (تراشيدن سر) كه يكى ديگر از طرق تقصير استتفسير شده .
در (كـنـز العـرفـان ) از (ابـن عـبـاس ) نـقـل شـده كـه در تـفـسير اين آيه مى گفت :(منظور انجام تمام مناسك حج است ).
ولى هيچگونه دليلى بر گفته ابن عباس در اينجا نداريم .
جالب اينكه در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه آن حضرت ، جمله (ثمليـقـضـوا تـفـثـهـم ) را تـفـسـيـر بـه مـلاقـات امام كرد، و هنگامى كه راوى از اين مساءلهتوضيح خواست و اشاره به تفسير اين آيه در مورد گرفتن ناخن و مانند آن
كرد، امام (عليه السلام ) فرمود: قرآن ، ظاهر و باطنى دارد) يعنى مساءله ملاقات امام دراينجا مربوط به باطن آيه است .
ايـن حـديـث مـمكن است اشاره به يك نكته لطيف باشد كه زوار خانه خدا بعد از انجام مناسكحـج هـمـان گـونـه كه آلودگى هاى بدن را برطرف مى سازند، بايد آلودگيهاى روح وجـان خـود را بـا مـلاقات امام (عليه السلام ) و پيشواى خود بر طرف نمايند به خصوصكه در بسيارى از اعصار، خلفاى جبار اجازه چنين ملاقاتى را در شرائط عادى نمى دادند، ومراسم حج بهترين فرصت براى رسيدن به اين هدف بود.
و بـه هـمـيـن مـنـاسـبت در حديث ديگرى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم : تمام الحجلقاء الامام : (تكميل حج به آن است كه انسان امام را ملاقات كند).
در واقع هر دو تطهير است يكى تطهير ظاهر از چركها و آلودگيها، و ديگرى تطهير باطناز نا آگاهى و مفاسد اخلاقى .
و امـا مـنـظـور از وفـاى بـه نذر آن است كه بسيارى از مردم نذر مى كردند كه در صورتتـوفـيق براى حج علاوه بر مناسك حج ، قربانيهاى اضافى و صدقات يا كارهاى خيرىانـجـام دهـند و گاه مى شد كه بعد از رسيدن به مقصد نذرهاى خود را به دست فراموشىمى سپردند، قرآن تاءكيد مى كند كه در وفاى به نذر كوتاهى نكنند.
اما اينكه چرا كعبه را (بيت العتيق ) گفته اند؟ با توجه به اينكه (عتيق )
از مـاده (عـتق ) به معنى آزاد شدن از بند رقيت است ممكن است از اين نظر باشد كه خانهكـعـبـه از قـيد ملكيت بندگان آزاد است و در هيچ زمانى جز خدا مالكى نداشته است و نيز ازقيد سيطره جبارانى همچون ابرهه ها آزاد شده است .
يـكـى از مـعـانـى (عـتـيـق ) گـرامـى و گرانبها است كه اين مفهوم نيز در خانه كعبه بهوضـوح ديـده مـى شـود. ديـگـر از مـعانى (عتيق ) قديم است ، چنانكه راغب در مفردات مىگـويد: العتيق المتقدم فى الزمان او المكان او الرتبه : (عتيق چيزى است كه از نظر زمانيـا مـكـان و يـا مـرتـبه متقدم باشد) اين نيز روشن است كه خانه كعبه قديميترين كانونتـوحـيـد اسـت و بـه گـفـتـه قـرآن اوليـن خـانـهـاى اسـت كـه بـراى انـسـانها بر پا شده(آل عمران - 96).
به هر حال هيچ مانعى ندارد كه اطلاق اين كلمه بر خانه خدا به ملاحظه تمام اين امتيازاتدر آن بـاشـد، هـر چـنـد هـر يـك از مفسران به بخشى از آن اشاره كرده اند و يا در رواياتمختلف در هر يك به نكته اى اشاره شده است .
و امـا ايـنـكـه منظور از (طواف ) در آخرين جمله آيه فوق كدام طواف است در ميان مفسرانگـفتگو است (مى دانيم بعد از مراسم عيد قربان در منى ، حجاج بايد دو طواف بجا آورندكه طواف اول را معمولا (طواف زيارت ) و طواف دوم را (طواف نساء) مى نامند).
بـعـضـى از فـقهاء و مفسران معتقدند چون لفظ آيه قيد و شرطى ندارد مفهوم آن عام است وشامل طواف زيارت و طواف نساء و حتى طواف عمره هم مى شود.
در حـالى كـه بعضى ديگر عقيده دارند منظور از آن تنها (طواف زيارت ) است كه بعداز بيرون آمدن از احرام حج واجب مى شود.
ولى در روايـات مـتعددى كه از طرق اهلبيت (عليهمالسلام ) به ما رسيده تصريح شده كهمـنـظـور از آن (طـواف نـسـاء) اسـت : امـام صـادق (عـليـه السلام ) در تفسير و ليوفوانذورهم و ليطوفوا بالبيت العتيق فرمود: (منظور طواف نساء است ).
هـمـيـن مـعـنـى از امـام عـلى بـن مـوسـى الرضـا (عـليـهـمـاالسـلام ) نـيـزنقل شده است .
اين همان طوافى است كه اهل سنت آن را (طواف وداع ) مى نامند.
بـه هر حال تفسير اخير با توجه به احاديث فوق قويتر به نظر مى رسد به خصوصايـنـكـه مـمـكن است از جمله (ثم ليقضوا تفثهم ) اين معنى نيز استفاده شود كه علاوه برپـاك كـردن بـدن از چـرك و مـوهـاى زائد بـراى تـكميل آن بايد از بوى خوش نيز استفادهشود، و مى دانيم استفاده از بوى خوش در حج تنها بعد از طواف و سعى زيارت جائز استو طبعا در اينحال طواف ديگرى جز طواف نساء بر ذمه او نمانده است (دقت كنيد).
آيـه بـعـد بـه عـنـوان يـك جـمـع بـندى اشاره به بحثهاى آيات گذشته كرده مى گويد:(برنامه حج و مناسك آن چنين است كه گفته شد) (ذلك ).
بـعـد بـراى تـاءكـيـد بـر اهـمـيـت وظـائفـى كه بيان گرديد اضافه مى كند: (و هر كسبـرنـامه هاى الهى را بزرگ بشمرد و احترام آنها را حفظ كند براى او نزد پروردگارشبهتر است ) (و من يعظم حرمات الله فهو خير له عند ربه ).
روشـن اسـت كـه (حـرمـات ) در ايـنـجـا اشـاره بـه(اعـمـال و مـنـاسـك حج ) است و ممكن است احترام خانه كعبه خصوصا و حرم مكه عموما نيزبر آن افزوده شود.
بنابراين ، تفسير آن به خصوص (محرمات ) يعنى آنچه از آن نهى شده به طور كلى، يا تمام واجبات ، خلاف ظاهر آيات است .
ضـمـنـا بـايـد تـوجـه داشـت (حـرمـات ) جـمـع (حـرمـة ) دراصل به معنى چيزى است كه بايد احترام آن حفظ شود و در برابر آن بى حرمتى نگردد.
سـپـس بـه تـناسب احكام احرام به حلال بودن چهار پايان اشاره كرده مى گويد: (چهارپـايـان (هـمـچـون شـتـر و گـاو و گـوسـفـنـد) بـر شـمـاحلال شده است ، مگر آنچه بر شما خوانده مى شود و دستور منعش صادر خواهد گشت ) (واحلت لكم الانعام الا ما يتلى عليكم ).
جمله (الا ما يتلى عليكم ) ممكن است اشاره به تحريم صيد بر محرم بوده باشد كه درسوره مائده كه بعدا نازل گرديده ، در آيه 95 به آن اشاره شده است يا ايها الذين آمنوالا تـقـتـلوا الصـيـد و انـتـم حـرم : (اى كـسـانـى كـه ايـمـان آورده ايـد درحال احرام كشتار صيد نكنيد.
و نـيـز مـمـكـن اسـت اشـاره بـه جـمـلهـاى بـاشـد كـه درذيل آيه مورد بحث راجع به تحريم قربانيانى كه براى بتها ذبح مى كردند آمده است ،زيـرا مـى دانـيـم حـلال بـودن حيوان تنها در صورتى است كه به هنگام ذبح آنها نام خداگفته شود، نه نام بتها و نه هيچ نام ديگر.
در پـايـان ايـن آيـه دو دسـتـور ديـگر در رابطه با مراسم حج و مبارزه با سنتهاى جاهليتبيان مى كند:
نخست مى گويد: (از پليديها، از بتها اجتناب كنيد) (فاجتنبوا الرجس من الاوثان ).
(اوثـان ) جـمـع (وثـن ) (بـر وزن كـفـن ) به معنى سنگهائى است كه مورد پرستشاقوام جاهلى قرار مى گرفت ، و در اينجا اوثان توضيح كلمه رجس است كه قبلا ذكر شده، بـه ايـن تـرتـيـب مـى گـويد: از پليدى اجتناب كنيد، بعد مى گويد: پليدى همان بتهاهستند.
اين نكته نيز قابل توجه است كه بت پرستان عصر جاهليت خونهاى حيوانات
قـربـانـى را بـر سـر و روى بتهاشان مى ريختند و منظرهاى بسيار زشت و پليد و تنفرآميز پيدا مى كرد كه تعبير فوق ممكن است اشاره به آن نيز باشد.
دسـتـور دوم ايـن اسـت كـه : (از سـخـن بـاطـل و بـى اسـاس بـپـرهـيـزيـد) (و اجـتـنـبـواقول الزور).
نكته :
(قول زور) چيست ؟
بعضى از مفسران اين را اشاره به كيفيت (لبيك ) گفتن مشركان در مراسم حج در جاهليتدانـسـته اند، زيرا آنها لبيك را كه آئينه تمام نماى توحيد و يگانه پرستى است آنچنانتـحـريـف كرده بودند كه مشتمل بر زننده ترين تعبيرات شرك آلود شده بود، مى گفتند:لبـيك لا شريك لك ، الا شريكا هو لك ! تملكه و ما ملك : (دعوتت را اجابت كرديم و بهسـويـت آمـديـم ، اى خـدائى كـه شـريكى ندارى ، جز شريكى كه مخصوص تو است ، تومالك او و هر چه او در اختيار دارد هستى ).
ايـن جـمـله مـسـلمـا سـخـنـى بـاطـل و بـيـهـوده بـوده ، و مـصـداققـول زور اسـت كـه در اصـل بـه مـعـنـى سـخـن دروغ وباطل و خارج از حد اعتدال مى باشد.
بـا ايـن حـال ، تـوجـه آيـه بـه اعمال مشركان در عصر جاهليت در مراسم حج ، مانع از كلىبـودن مـفـهـوم آن كـه پـرهـيـز از هـر گـونـه بـت در هـرشكل و صورت ، و پرهيز از هر گفتار باطل به هر نوع و كيفيت است نمى باشد.
لذا در بـعـضـى از روايـات (اوثـان ) تـفـسـيـر بـه (شـطرنج ) (نوعى از قمار) و(قـول زور) تـفـسـيـر بـه (خـوانـنـدگـى حـرام ) (غـنـا) و (شـهـادت بـهبـاطـل ) شـده است كه در واقع از قبيل بيان بعضى از افراد اين كلى مى باشد، نه بهمعنى انحصار مفهوم
آيه در خصوص اين امور.
در حـديـثـى از پـيـامـبـر گـرامـى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : روزىحضرت برخاست و در ميان مردم خطبه خواند و در ضمن آن فرمود: ايها الناس عدلت شهادةالزور بـالشـرك بـالله ، ثـم قـراء فـاجـتـنـبـوا الرجـس مـن الاوثـان و اجـتـنـبـواقـول الزور: (اى مـردم شـهـادت بـه بـاطـل همطراز شرك با خدا است ) سپس اين آيه راتـلاوت فـرمـود: فـاجـتـنـبـوا الرجـس مـن الاوثـان و اجـتـنـبـواقول الزور.
اين حديث نيز اشاره به وسعت مفهوم اين آيه است .
آيه و ترجمه


حـنـفـاء لله غـيـر مـشـركـين به و من يشرك بالله فكانما خر من السماء فتخطفه الطير اءوتهوى به الريح فى مكان سحيق(31)
ذلك و من يعظم شعئر الله فإ نها من تقوى القلوب (32)
لكم فيها منفع إ لى اءجل مسمى ثم محلها إ لى البيت العتيق(33)


ترجمه :

31 - (بـرنـامـه و مـنـاسـك حج را انجام دهيد) در حالى كه همگى خالص براى خدا باشيد وهـيچگونه شريكى براى او قائل نشويد، و هر كس شريكى براى خدا قرار دهد گوئى ازآسـمـان سـقـوط كـرده و پـرندگان (در وسط هوا) او را مى ربايند، و يا تندباد او را بهمكان دورى پرتاب مى كند!.
32 - (ايـنـگـونـه اسـت مـنـاسـك حـج ) و هـر كس شعائر الهى را بزرگ دارد اين كار نشانهتقواى دلهاست .
33 - در حـيـوانـات قـربـانـى منافعى براى شما تا زمان معين (روز ذبح آنها) است ، سپسمـحـل آن خـانه كعبه آن خانه قديمى و گرامى است (اگر قربانى براى عمره مفرده باشددر سـرزمـيـن مـكـه و اگـر بـراى حـج بـاشـد در مـنـى نـزديـكـى مـكـهمحل ذبح آن خواهد بود)
تفسير:
تعظيم شعائر الهى نشانه تقواى دلها است
از آنجا كه در آخرين آيات بحث گذشته تاءكيد روى مساءله توحيد و اجتناب از هر گونهبـت و بـت پـرسـتـى شـده بـود، آيـات مـورد بـحـث نـيـز هـمـيـن مـسـاءله مـهـم رادنبال كرده مى گويد:
(مـراسـم حـج و گـفتن لبيك را در حالى انجام دهيد كه قصد و برنامه شما خالص براىخدا باشد، و هيچگونه شركى در آن راه نيابد) (حنفاء لله غير مشركين به ).
(حـنـفـاء) جـمـع (حـنـيـف ) به معنى كسى است كه از گمراهى و انحراف به استقامت واعتدال تمايل پيدا كند، و به تعبير ديگر بر صراط مستقيم گام بر دارد (زيرا (حنف )ـ بـر وزن صـدف بـه مـعنى تمايل است ، و تمايل از هر گونه انحراف نتيجه اش قرارگرفتن بر صراط مستقيم است ).
و بـه اين ترتيب آيه فوق مساءله اخلاص و قصد قربت را به عنوان محرك اصلى در حجو عـبـادات بـه طور كلى يادآور مى شود، چرا كه روح عبادت همان اخلاص است و اخلاص درصورتى است كه هيچگونه انگيزه غير خدائى و شرك در آن نباشد.
در حـديـثـى از امـام بـاقـر (عـليـه السـلام ) مـى خـوانـيـم در پـاسـخ سـؤال از تـفـسـيـر حـنـيـف فـرمـود: هـى الفـطـرة التـى فـطـر النـاس عـليـهـا، لاتبديل لخلق الله قال فطرهم الله على المعرفة : (حنيف آن فطرت الهى است كه مردم رابـر آن آفريده و دگرگونى در آفرينش خدا نيست سپس ‍ فرمود: خدا توحيد را در سرشتانسانها قرار داده است ).
تفسيرى كه در اين روايت وارد شده در واقع اشاره به ريشه اصلى اخلاص يعنى فطرتتوحيدى است ، كه قصد قربت و محرك الهى نيز از آن سرچشمه مى گيريد.
سـپـس تـرسـيـم بـسـيـار گـويـا و زنـده اى از وضـعحال مشركان و سقوط و بدبختى و نابودى آنها مى كند و چنين مى گويد: كسى كه شريكبراى خدا قرار دهد گوئى از آسمان به زمين سقوط كرده ، و در اين ميان پرندگان (مردارخوار) او را در وسط زمين و آسمان مى ربايند (و هر قطعه از گوشت او در منقار پرنده مردهخـوارى مـى افتد) و يا (اگر از چنگال آنها به سلامت بگذرد) تندباد او را به مكان دورىپـرتاب مى كند) (و من يشرك بالله فكانما خر من السماء فتخطفه الطير او تهوى بهالريح فى مكان سحيق .
در حـقـيـقـت آسـمـان كـنـايه از (توحيد) است و شرك سبب سقوط از اين آسمان مى گردد،طـبـيـعـى اسـت در ايـن آسـمـان ستارگان مى درخشند و ماه و خورشيد مى تابند و خوشا بهحـال كـسـى كـه اگـر در ايـن آسـمـان هـمـچـون آفـتـاب و مـاه نـيـسـتلااقـل هـمـانـنـد سـتـاره درخـشـانـى اسـت امـا هـنگامى كه انسان از اين علو و رفعت سقوط كندگـرفـتـار يـكـى از دو سـرنـوشـت دردنـاك مـى شـود: يـا در وسـط راهقبل از آنكه به زمين سقوط كند طعمه پرندگان لاشخور مى گردد، و به تعبير ديگر بااز دست دادن اين پايگاه مطمئن در چنگال هوا و هوسهاى سركش گرفتار مى شود كه هر يكاز آنها بخشى از هستى او را مى ربايند و نابود مى كنند.
و يا اگر از دست آنها جان به سلامت ببرد به دست طوفان مرگبارى مى افتد كه او را درگوشه اى دور دست آنچنان بر زمين مى كوبد كه بدنش متلاشى و
هـر ذره اى از آن بـه نـقطه اى پرتاب مى شود و اين طوفان گويا كنايه از شيطان استكه در كمين نشسته !.
مـسلما كسى كه از آسمان سقوط مى كند، قدرت تصميم گيرى را از دست مى دهد، با سرعتو شتابى كه هر لحظه فزونى مى گيريد به سوى نيستى پيش مى رود و سرانجام محوو نابود مى گردد.
آرى كـسـى كه پايگاه آسمان توحيد را از دست داد ديگر نمى تواند زمام سرنوشت خود رابه دست گيرد، و هر چه در اين مسير جلوتر مى رود شتابش در سقوط فزونى مى يابد وسرانجام تمام سرمايه هاى انسانى خود را از دست خواهد داد.
راستى تشبيهى گوياتر و زنده تر از اين تشبيه براى شرك پيدا نمى شود.
ايـن نـكـتـه نـيـز قـابـل تـوجـه اسـت كـه امـروز ثـابـت شـده كـه انـسـان درحـال سـقـوط آزاد هـيـچـگـونـه وزنـى نـدارد، و لذا بـراى تـمـرين حالت بى وزنى براىمسافران فضائى از سقوط آزاد استفاده مى كنند، حالت اضطراب فوق العاده اى كه انساندر لحظات سقوط پيدا مى كند به علت همين مساءله بى وزنى است .
آرى كـسـى كه از ايمان به سوى شرك روى مى آورد و تكيه گاه مستقر و ثابت خود را ازدسـت مـى دهـد گـرفـتـار چـنـيـن حـالت بـى وزنى در درون روح و جان خود مى شود، و بهدنبال آن اضطراب فوق العاده اى بر وجود او حاكم مى گردد.
آيـه بـعد بار ديگر يك جمع بندى روى مسائل حج و تعظيم شعائر الهى كرده مى گويد:(مطلب چنين است كه گفته شد) (ذلك ).
(و هـر كـس شـعـائر الهـى را بزرگ دارد و به نشانه هاى آئين خدا و پرچمهاى اطاعت او،احـتـرام بگذارد اين از تقواى دلها است ) (و من يعظم شعائر الله فانها من تقوى القلوب).
(شعائر) جمع (شعره ) به معنى علامت و نشانه است ، بنابراين (شعائر
الله ) بـه مـعـنـى (نـشـانـه هـاى پـروردگـار) اسـت كـهشـامـل سـر فـصلهاى آئين الهى و برنامه هاى كلى و آنچه در نخستين برخورد با اين آئينچشمگير است و از جمله مناسك حج مى باشد كه انسان را به ياد خدا مى اندازد.
گر چه بدون شك (مناسك حج ) از جمله شعائرى است كه در اين آيه مقصود بوده است ،مـخـصـوصـا مـسـاءله قـربـانـى كـه در آيـه 36 هـمـين سوره صريحا جزء شعائر محسوبگـرديـده جـزء آن اسـت ولى روشـن اسـت كـه بـا ايـنحـال عـمـوميت مفهوم آيه نسبت به تمام شعائر اسلامى به قوت خود باقى است و هيچگونهدليـلى بـر تـخـصيص آن به خصوص قربانى يا همه مناسك حج وجود ندارد، بخصوصايـنـكـه قـرآن در مورد قربانى حج با ذكر كلمه (من ) كه براى (تبعيض ) است اينحقيقت را گوشزد كرده كه قربانى يكى از آن شعائر است ، همانگونه كه در مورد (صفاو مـروه ) نيز در آيه 158 سوره بقره مى خوانيم كه (آنهم از شعائر الهى است ) (انالصفا و المروة من شعائر الله ).
كوتاه سخن اينكه تمام آنچه در برنامه هاى دينى وارد شده و انسان را به ياد خدا و عظمتآئين او مى اندازد شعائر الهى است و بزرگداشت آن نشانه تقواى دلها است .
ايـن نـكـتـه نـيـز قـابـل توجه است كه منظور از (بزرگداشت ) آنچنان كه بعضى ازمـفـسـران ظـاهـر بـيـن گـفته اند بزرگى جسمانى قربانى و مانند آن نيست ، بلكه حقيقتتـعظيم آن است كه مقام و موقعيت اين شعائر را در افكار و اذهان و ظاهر و باطن بالا ببرندو آنچه درخور احترام و عظمت آنها است به جاى آورند.
ارتـبـاط ايـن عمل با تقواى دلها نيز روشن است ، زيرا علاوه بر اينكه تعظيم جزء عناوينقـصـديـه اسـت ، بـسـيار مى شود كه افراد متظاهر يا منافق تظاهر به تعظيم شعائر مىكـنـنـد، ولى چـون از تـقـواى قـلب آنـهـا سـرچـشـمـه نـمـى گيرد بى ارزش است تعظيم وبـزرگـداشـت حـقـيـقـى از آن كـسـانـى اسـت كـه تـقـواىدل دارند. و مى دانيم
تـقـوا و روح پـرهـيـزگـارى و احـساس مسؤ ليت در برابر فرمانهاى الهى چيزى است كهكـانـون آن قلب و روح آدمى است ، و از آنجا است كه به جسم سرايت مى كند، لذا مى توانگـفـت كـه احـتـرام و بـزرگـداشـت شـعـائر الهـى از نـشـانـه هـاى تـقـواىدل است .
در حـديـثـى از پـيـامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم كه اشارهبـه سـيـنـه مـبـارك خـود كـرد و فـرمود التقوى هاهنا: (حقيقت تقوا اينجا است )! (تفسيرقرطبى جلد 7 صفحه 4448).
از بـعضى از روايات چنين استفاده مى شود كه گروهى از مسلمانان عقيده داشتند هنگامى كهشـتـرى يـا يـكى ديگر از چهار پايان به عنوان قربانى تعيين مى شد و از راههاى دور ونزديك آن را با خود به سوى احرامگاه ، و از آنجا به سوى سرزمين مكه مى آوردند، نبايدبر آن مركب سوار شد، و نبايد شير آن را بدوشند و از آن استفاده كنند، و به كلى آن را ازخود جدا مى پنداشتند، قرآن اين تفكر خرافى را نفى كرده ، مى گويد:(از براى شما درايـن حـيوانات قربانى منافع و سودهائى است تا زمان معين (يعنى تا روز ذبح آنها) فرارسد) (لكم فيها منافع الى اجل مسمى ).
در حديثى مى خوانيم كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در طريق مكه از كنارمردى عبور كرد كه با نهايت زحمت گام برمى داشت در حالى كه شترى همراه داشت و كسىبر آن سوار نبود، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: اركبها: (سوار بر آنشو)!
عـرض كـرد يـا رسـول الله انـهـا هـدى !: (اى پـيـامبر خدا اين قربانى است )! فرمود:اركبها ويلك !: (واى بر تو مى گويم سوار شو)!.
در روايـات مـتـعـددى كـه از طرق اهلبيت رسيده نيز روى همين مطلب تاءكيد شده است از جمله(ابـو بـصـيـر) از (امـام صـادق ) (عـليـه السـلام )نقل مى كند كه در تفسير آيه فوق فرمود: ان احتاج الى ظهرها ركبها، من غير ان يعنف عليهاو ان كان لها لبن حلبها حلابا لا ينهكها: (اگر نياز به سوارى دارد بر آن سوار شود،ولى آن حـيـوان را بـه زحمت نيفكند، و اگر شير دارد شيرش را بدوشد، اما براى دوشيدنشير آن را در فشار قرار ندهد).
در واقـع دسـتـور فـوق دسـتـورى است معتدل و حد وسط در ميان دو كار افراطى و خارج ازرويـه ، از يـكـسـو بـعـضـى احـتـرام حـيـوانـات قـربانى را اصلا نگاه نمى داشتند و گاهقبل از محل آنها را ذبح كرده و از گوشتشان استفاده مى نمودند كه در آيه 2 سوره مائده ازآن نهى شده (لا تحلوا شعائر الله و لا الشهر الحرام و لا الهدى و لا القلائد).
و از سـوى ديـگـر بـعـضـى آنچنان راه افراط را پيش مى گرفتند كه به مجرد اينكه نامقربانى بر حيوان گذارده مى شد نه از شير آن استفاده مى كردند و نه بر آن سوار مىشدند، هر چند از راه دور به سوى مكه مى آمدند كه در آيه مورد بحث اين معنى مجاز شمردهشده است .
تـنـهـا ايـرادى كـه مـمكن است بر تفسير فوق گرفته شود اين است كه در آيات گذشتهسخن از حيوانات قربانى در ميان نبود، چگونه ضمير به آن باز مى گردد؟
اما با توجه به اينكه حيوانات قربانى مسلما يكى از مصداقهاى شعائر الله است كه درآيه قبل به آن اشاره شده و بعدا نيز خواهد آمد پاسخ اين ايراد روشن
مى شود.
بـه هـر حـال در پـايـان آيـه در مـورد سـرانـجـام كـار قـربـانـى چنين مى گويد: (سپسمحل آن خانه كعبه ، آن خانه قديمى و گرامى است ) (ثم محلها الى البيت العتيق ).
و بـه ايـن تـرتـيـب مـادام كـه حـيـوانـات مـخـصـوص قـربـانـى بـهمـحـل قـربـانـگـاه نـرسـيـده انـد مـى تـوان از آنـهـا بـهـره گـرفـت و پـس ازوصول به قربانگاه بايد وظيفه قربانى كردن را درباره آنها انجام داد.
البـتـه طبق آنچه فقها بر اساس مدارك اسلامى گفته اند، اگر قربانى مربوط به حجبـاشـد در سـرزمـيـن (مـنـى ) بايد ذبح شود، و اگر براى (عمره مفرده ) باشد درسرزمين (مكه )، و از آنجا كه آيات مورد بحث از مراسم حج سخن مى گويد بايد (بيتالعـتـيق ) (خانه كعبه ) در اينجا به معنى وسيع كلمه باشد تا اطراف مكه (منى ) را نيزشامل گردد (دقت كنيد).
آيه و ترجمه


و لكل اءمة جعلنا منسكا ليذكروا اسم الله على ما رزقهم من بهيمة الا نعام فإ لهكم إ له وحدفله اءسلموا و بشر المخبتين(34)
الذيـن إ ذا ذكر الله وجلت قلوبهم و الصابرين على ما اءصابهم و المقيمى الصلوة و ممارزقناهم ينفقون(35)


ترجمه :

34 - بـراى هـر امتى قربانگاهى قرار داديم تا نام خدا را (به هنگام قربانى ) بر چهارپـايـانـى كـه بـه آنـهـا روزى داده ايـم بـبـرند، و خداى شما معبود واحدى است در برابرفرمان او تسليم شويد و بشارت ده متواضعان و تسليم شوندگان را.
35 - همانها كه وقتى نام خدا برده مى شود دلهايشان مملو از خوف پروردگار مى گردد وآنها كه در برابر مصائبى كه به آنان مى رسد شكيبا و استوارند و آنها كه نماز را برپا مى دارند و از آنچه روزيشان داده ايم انفاق مى كنند.
تفسير:
مخبتان را بشارت ده
در ارتـبـاط بـا آيـات گـذشـتـه و از جـمـله دسـتـور قـربـانـى مـمـكـن اسـت ايـن سـؤال پـيـش آيد كه اين چگونه عبادتى است كه در اسلام تشريع شده كه براى خدا و براىجلب رضاى او حيوانات را قربانى كنند مگر خداوند نياز به قربانى دارد؟ و آيا اين كاردر اديان ديگر نيز بوده است يا مخصوص مشركان بوده ؟
قرآن براى روشن ساختن اين مطلب در نخستين آيه مورد بحث مى گويد:
ايـن مـنحصر به شما نيست كه مراسم ذبح و قربانى براى خدا داريد (ما براى هر امتىقـربـانـگـاهـى قـرار داديـم تـا نـام خـدا را بـر چـهار پايانى كه به آنها روزى داده ايمببرند) (و لكل امة جعلنا منسكا ليذكروا اسم الله على ما رزقهم من بهيمة الانعام ).
(راغـب ) در مـفردات مى گويد: (نسك ) به معنى (عبادت ) و (ناسك ) به معنى(عـابـد) اسـت ، و مـنـاسك حج يعنى مواقفى كه اين عبادت در آنجا انجام مى شود، يا بهمعنى خود اين اعمال است .
ولى طبق گفته (طبرسى ) در (مجمع البيان ) و (ابوالفتوح رازى ) در (روحالجـنـان ) مـنـسـك (بـر وزن منصب ) طبق احتمالى به معنى خصوص قربانى كردن از ميانعبادات است .
بـنـابـرايـن مـنـسـك هـر چـنـد مـفـهـوم عـامـى دارد كـه عـبـادات ديـگر مخصوصا مراسم حج راشامل مى شود ولى در آيه مورد بحث به قرينه (ليذكروا اسم الله ...) (تا نام خدا رابر آن ببرند) به معنى خصوص قربانى است .
بـه هـر حـال مـسـاءله (قـربانى ) هميشه سؤ ال انگيز بوده است ، البته اين سؤ الاتبـيـشـتر به خاطر مسائل خرافى پيش مى آمد كه با اين عبادت آميخته شده ، مانند قربانىكردن مشركان براى بتها با برنامه هاى خاصى كه داشتند، ولى ذبح حيوان به نام خداو بـراى جلب رضاى او كه سمبلى براى آمادگى انسان براى فداكارى و قربانى شدندر راه او اسـت ، سـپـس اسـتـفـاده كردن از گوشت آن براى اطعام فقراء و مانند آن امرى استمنطقى و كاملا قابل درك .
ولذا در پايان آيه مى فرمايد: (خداى شما معبود واحدى است ) (و برنامه او هم برنامهواحدى است ) (فالهكم اله واحد).
اكنون كه چنين است در برابر فرمان او تسليم شويد (فله اسلموا).
(و بشارت ده متواضعان در برابر فرمانهاى پروردگار را) (و بشر المخبتين ).
سـپـس در آيـه بـعـد صفات (مخبتين ) (تواضع كنندگان ) را در چهار قسمت كه دو قسمتجنبه معنوى و روانى دارد و دو قسمت جنبه جسمانى توضيح مى دهد: نخست مى گويد: (آنهاكـسـانـى هـسـتـنـد كـه وقـتـى نـام خدا برده مى شود دلهايشان مملو از خوف پروردگار مىگردد) (الذين اذا ذكر الله وجلت قلوبهم ).
نه اينكه از غضب او بى جهت بترسند، و نه اينكه در رحمت او شك و ترديد داشته باشند،بـلكـه ايـن تـرس بـه خـاطـر مـسؤ ليتهائى است كه بر دوش داشتند و شايد در انجام آنكـوتـاهـى كـرده انـد، ايـن تـرس بـه خـاطـر درك مـقـام بـا عـظـمـت خـدا اسـت كـه انـسان درمقابل عظمت خائف مى گردد.
ديـگـر ايـنـكـه (آنـهـا در بـرابـر حـوادث دردناكى كه در زندگيشان رخ مى دهد صبر وشكيبائى پيش مى گيرند) (و الصابرين على ما اصابهم ).
عـظـمـت حـادثـه هـر قـدر زيـاد و ناراحتى آن هر قدر سنگين باشد در برابر آن زانو نمىزنـنـد، خـونـسردى خود را از دست نمى دهند، از ميدان فرار نمى كنند، ماءيوس نمى شوند،لب بـه كـفـران نـمى گشايند و خلاصه ايستادگى مى كنند و پيش مى روند و پيروز مىشوند.
سـوم و چـهـارم ايـنكه آنها نماز را بر پا مى دارند و از آنچه به آنها روزى داده ايم انفاقمـى كـنـنـد (و المـقـيـمى الصلوة و مما رزقناهم ينفقون ). از يكسو ارتباطشان با خالق جهانمـحـكـم است و از سوى ديگر پيوندشان با خلق خدا مستحكم . و از اين توضيح به خوبىروشـن مى شود كه مساءله اخبات و تسليم و تواضع كه از صفات ويژه مؤ منان است تنهاجـنـبـه درونـى نـدارد بـلكـه بـايـد آثـار آن در هـمـهاعمال ظاهر و آشكار شود.
آيه و ترجمه


و البدن جعلناها لكم من شعائر الله لكم فيها خير فاذكروا اسم الله عليها صواف فإ ذاوجبت جنوبها فكلوا منها و اءطعموا القانع و المعتر كذلك سخرناها لكم لعلكم تشكرون(36)
لن يـنـال الله لحـومـهـا و لا دمـاؤ ها و لكن يناله التقوى منكم كذلك سخرها لكم لتكبرواالله على ما هدئكم و بشر المحسنين(37)
إ ن الله يـدفـع عـن الذيـن اءمـنـوا إ ن الله لا يـحـبكل خوان كفور(38)


ترجمه :

36 - و شترهاى چاق و فربه را براى شما از شعائر الهى قرار داديم در آنها براى شماخـير و بركت است ، نام خدا را (هنگام قربانى كردن آنها) در حالى كه به صف ايستاده اندببريد، هنگامى كه پهلويشان آرام گرفت (و جان دادند) از گوشت آنها
بـخـوريـد و مـسـتـمـندان قانع و فقيران معترض را نيز از آن اطعام كنيد، اينگونه ما آنها رامسخرتان ساختيم تا شكر خدا را بجا آوريد.
37 - هرگز نه گوشتها و نه خونهاى آنها به خدا نمى رسد، آنچه به او مى رسد تقواو پـرهـيـزگـارى شـمـاست !، اينگونه خداوند آنها را مسخر شما ساخته تا او را به خاطرهدايتتان بزرگ بشمريد و بشارت ده نيكوكاران را.
38 - خـداونـد از كسانى كه ايمان آورده اند دفاع مى كند، خداوند هيچ خيانتكار كفران كنندهاى را دوست ندارد.
تفسير:
قربانى براى چيست ؟
بـاز در آيـات مورد بحث سخن از مراسم حج و شعائر الهى و مساءله قربانى است ، نخستمـى گـويد: (شترهاى چاق و فربه را براى شما از شعائر الهى قرار داديم (و البدنجعلناها لكم من شعائر الله ).
آنها از يكسو به شما تعلق دارند، و از سوى ديگر از شعائر و نشانه هاى خداوند در اينعـبـادت بـزرگ هـسـتـنـد، چـرا كه قربانى حج يكى از مظاهر روشن اين عبادت است كه بهفلسفه آن سابقا اشاره كرده ايم .
(بـدن ) (بـر وزن قـدس ) جـمـع بـدنة (بر وزن عجله ) به معنى شتر بزرگ و چاق وگـوشـت دار اسـت ، و از آنـجـا كـه چـنـيـن حـيـوانـى بـراى مـراسم قربانى و اطعام فقرا ونـيـازمـنـدان مناسبتر است مخصوصا روى آن تكيه شده ، وگرنه مى دانيم چاق بودن حيوانقربانى از شرائط الزامى نيست . همين مقدار كافى است كه لاغر نبوده باشد.
سـپـس اضـافـه مـى كـنـد (براى شما در چنين حيواناتى خير و بركت است ) (لكم فيهاخير).
از يـكسو از گوشت آنها استفاده مى كنيد و ديگران را اطعام مى نمائيد و از سوى ديگر بهخاطر اين ايثار و گذشت و عبادت پروردگار از نتائج معنوى آن
بهره مند خواهيد شد و به پيشگاه او تقرب مى جوئيد.
سـپـس كـيفيت قربانى كردن را در يك جمله كوتاه چنين بيان مى كند: (نام خدا را به هنگامقربانى كردن آنها در حالى كه به صف ايستاده اند ببريد)) (فاذكروا اسم الله عليهاصواف ).
بـدون شـك ذكـر نـام خـدا به هنگام ذبح حيوانات يا نحر كردن شتر كيفيت خاصى ندارد وهـرگـونـه نـام خـدا را بـبـرنـد كـافـى است چنانكه ظاهر آيه همان است ولى در بعضى ازروايـات ذكـر مـخـصـوصـى در ايـنـجـا ذكـر شـده كـه در واقـع بـيـان فـردكـامـل اسـت ، مـفـسران از ابن عباس آن را نقل كرده اند: الله اكبر، لا اله الا الله و الله اكبر،اللهم منك و لك .
امـا در روايـتـى از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) جـمـله هـاى رسـاتـرىنـقـل شـده اسـت فـرمود: (هنگامى كه قربانى را خريدى آن را رو به قبله كن و به هنگامذبـح يـا نـحـر بـگـو: وجـهـت وجـهـى للذى فـطـر السموات و الارض حنيفا مسلما و ما انا منالمـشـركـيـن ان صـلوتـى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين لا شريك له و بذلكامـرت و انـا مـن المـسـلمـيـن ، اللهـم مـنـك و لك بـسـم الله و بـالله و الله اكـبـر، اللهـمتقبل منى .
واژه (صـواف ) جـمـع (صافه ) به معنى (صف كشيده ) است و به طورى كه درروايـات وارد شـده منظور اين است كه دو دست شتر قربانى را از مچ تا زانو در حالى كهايستاده باشد با هم ببندند تا به هنگام نحر زياد تكان به خود ندهد و فرار نكند.
طبيعى است هنگامى كه مقدارى خون از تن او مى رود دستهايش سست
مى شود و به روى زمين مى خوابد، و لذا در ذيل آيه مى فرمايد: هنگامى كه پهلوى آن آرامگـرفـت (كـنـايـه از جـان دادن اسـت ) از آن بـخـوريـد و فـقـيـر قـانـعوسائل معترض را نيز اطعام كنيد (فاذا وجبت جنوبها فكلوا منها و اطعموا القانع و المعتر).
فـرق مـيان (قانع ) و (معتر) اين است كه قانع به كسى مى گويند كه اگر چيزىبـه او بـدهند قناعت مى كند و راضى و خشنود مى شود و اعتراض و ايراد و خشمى ندارد امامـعـتـر كـسـى اسـت كـه بـه سـراغ تـو مـى آيـد و سـؤال و تقاضا مى كند و اى بسا به آنچه مى دهى راضى نشود و اعتراض كند.
(قـانـع ) از ماده (قناعت ) و (معتر) از ماده (عر) (بر وزن (شر) و بر وزن(حـر)) در اصـل به معنى بيمارى جرب است كه عارض بر پوست بدن انسان مى شود.سـپـس بـه سؤ ال كننده اى كه به سراغ انسان مى آيد و تقاضاى كمك مى كند (و اى بسازبـان بـه اعـتـراض مـى گـشـايـد) (معتر) گفته شده است . مقدم داشتن (قانع ) بر(مـعـتـر) نـشانه اين است كه آن دسته از محرومانى كه عفيف النفس و خويشتن دارند بايدبيشتر مورد توجه قرار گيرند.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation