بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 2, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     10190001 -
     10190002 -
     10190003 -
     10190004 -
     10190005 -
     10190006 -
     10190007 -
     10190008 -
     10190009 -
     10190010 -
     10190011 -
     10190012 -
     10190013 -
     10190014 -
     10190015 -
     10190016 -
     10190017 -
     10190018 -
     10190019 -
     10190020 -
     10190021 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

در تفسير (مجمع البيان ) از امام صادق (عليه السلام )نقل شده است كه : هنگام انفاق دو چيز از طرف خدا است و دو چيز از ناحيه شيطان آنچه ازجانب خداست يكى (آمرزش گناهان ) و ديگرى (وسعت و افزونىاموال ) و آنچه از طرف شيطان است يكى وعده فقر و تهيدستى و ديگرى امر به فحشاءاست .
بنابراين منظور از مغفرة ، آمرزش گناهان است و منظور ازفضل همانطور كه از ابن عباس نقل شده زياد شدن سرمايه ها در پرتو انفاق مى باشد.
جالب توجه اينكه از امير مؤ منان على (عليه السلام )نقل شده كه فرمود : هنگامى كه در سختى و تنگدستى افتاديد به وسيله انفاق كردن ، باخدا معامله كنيد (انفاق كنيد تا از تهيدستى نجات يابيد).
و در پايان آيه مى فرمايد: (خداوند قادر و توانا و عالم است ) (و الله واسع عليم ).
اشاره به اين حقيقت است كه چون خداوند قدرتى وسيع و علمى بى پايان دارد ميتواند بهوعده خويش عمل كند بنابراين بايد به وعده او دلگرم بود نه وعده شيطان فريبكار وناتوان كه انسان را به گناه ميكشاند و چون از آينده آگاه نيست و قدرتى ندارد، وعده اوجز گمراهى و تشويق به نادانى نخواهد بود.
آيه و ترجمه


يؤ تى الحكمة من يشاء و من يؤ ت الحكمة فقد أ وتى خيرا كثيرا و ما يذكر إ لا أ ولوا الالبب (269)


ترجمه :
269 - (خدا) دانش و حكمت را به هر كس بخواهد (و شايسته بداند) مى دهد، و به هر كسدانش داده شود، خير فراوانى داده شده است .
و جز خردمندان ، (اين حقايق را درك نمى كنند، و) متذكر نميگردند.
تفسير:
برترين نعمتهاى الهى
با توجه به آنچه در آيه قبل گذشت ، كه به هنگام انفاق ، وسوسه هاى شيطانى دائربه فقر و جذبه هاى رحمانى درباره مغفرت وفضل الهى آدمى را به اين سو و آن سو ميكشد، در آيه مورد بحث سخن از حكمت و معرفت ودانش مى گويد، چرا كه تنها حكمت است كه ميتواند بين اين دو كشش الهى و شيطانى فرقبگذارد، و انسان را به وادى مغفرت و فضل بكشاند و از وسوسه هاى گمراه كننده ترساز فقر بره اند.
يا به تعبير ديگر خداوند به بعضى از افراد بر اثر پاكى و جهاد با نفس ، نوعى علمو بينش مى دهد كه آثار و فوائد اطاعت الهى و از جمله انفاق و نقش حياتى آن در اجتماع رادرك كند و ميان آن و وساوس ‍ شيطانى فرق بگذارد.
مى فرمايد: خداوند دانش را به هر كس بخواهد (و شايسته بداند) مى دهد (يؤ تى الحكمةمن يشاء).
در تفسير (حكمت ) معانى زيادى ذكر شده از جمله (معرفت و شناخت اسرار جهان هستى) و (آگاهى از حقايق قرآن ) و (رسيدن به حق از نظر گفتار وعمل ) و (معرفت و شناسائى خدا) و (آن نور الهى كه وسوسه هاى شيطانى را ازالهامات
الهى جدا مى سازد).
و ظاهر اين است حكمت يك معنى وسيعى دارد كه تمام اين امور، حتى نبوت را كه بعضى ازمعانى آن شمرده اند شامل مى شود كه آن نوعى از علم و آگاهى است ، و دراصل از ماده حكم (بر وزن حرف ) به معنى منع گرفته شده و از آنجا كه علم و دانش وتدبير، انسان را از كارهاى خلاف باز مى دارد به آن حكمت گفته اند.
بديهى است منظور از جمله (من يشاء) (هر كس را كه بخواهد) اين نيست كه خداوند بدونهيچ علتى حكمت و دانش را به اين و آن مى دهد، بلكه اراده و مشيت خداوند همه جا آميخته است، با شايستگيهاى افراد، يعنى هر كس را شايسته ببيند از اين سرچشمهزلال حياتبخش سيراب مى نمايد، سپس مى فرمايد: و هر كس كه به او دانش داده شود خيرفراوانى داده شده است ) (و من يؤ ت الحكمة فقد اوتى خيرا كثيرا).
و به گفته آن حكيم : هر كس را كه عقل دادى چه ندادى و هر كس را كهعقل ندادى چه دادى !.
قابل توجه اينكه بخشنده حكمت خدا است در عينحال در اين جمله نامى از او به ميان نيامده تنها مى فرمايد: (به هر كس حكمت داده شودخير فراوانى داده شده است ).
اين تعبير گويا اشاره به اين است كه دانش و حكمت ذاتا خوب است از هر جا و از ناحيه هركه باشد تفاوتى در نيكى آن نيست .
قابل توجه اين كه در اين جمله مى فرمايد: به هر كس دانش و حكمت داده شد خير و بركتفراوان داده شده است نه (خير مطلق ) زيرا خير و سعادت مطلق تنها در دانش نيستبلكه دانش تنها يكى از عوامل مهم آن است و در پايان آيه مى فرمايد: (تنها خردمندانمتذكر مى شوند) (و ما يذكر الا اولوا الالباب ).
تذكر به معنى يادآورى و نگاهدارى علوم و دانشها در درون روح
است . و (الباب ) جمع (لب ) به معنى (مغز) است و از آنجا كه مغز هر چيزبهترين و اساسيترين قسمت آن است به (عقل ) و (خرد) (لب ) گفته مى شود.
اين جمله مى گويد: تنها صاحبان عقل و خرد اين حقايق را حفظ مى كنند و به ياد مى آورند واز آن بهرهمند مى شوند اگر چه همه افراد (جز مجانين و ديوانگان ) صاحب عقلاند امااولوا الالباب به همه آنها گفته نمى شود.
بلكه منظور آنهايى هستند كه عقل و خرد خود را به كار ميگيرند و در پرتو اين چراغ پرفروغ ، راه زندگى و سعادت را مييابند.
اين بحث را با سخن يكى از دانشمندان اسلامى پايان ميدهيم (كه احتمالا اين سخن را ازپيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) شنيده است ) (گاه مى شود كه خداوند ارادهعذاب و مجازات مردم روى زمين را مى كند، ولى هنگامى كه بشنود معلمى به كودكان حكمتمى آموزد، به خاطر اين عمل ، عذاب را از آنها دور مى سازد).
آيه و ترجمه


و ما أ نفقتم من نفقة أ و نذرتم من نذر فإ ن الله يعلمه و ما للظلمين من أ نصار (270) إ ن تبدوا الصدقت فنعما هى و إ ن تخفوها و تؤ توها الفقراء فهو خير لكم و يكفر عنكم منسياتكم و الله بما تعملون خبير (271)


ترجمه :
270 - و هر چيز را كه انفاق مى كنيد، يا (اموالى را كه ) نذر كردهايد (در راه خدا انفاقكنيد)، خداوند آنها را مى داند.
و ستمگران ياورى ندارند.
271 - اگر انفاقها را آشكار كنيد، خوب است ! و اگر آنها را مخفى ساخته و به نيازمندانبدهيد، براى شما بهتر است ! و قسمتى از گناهان شما را ميپوشاند، (و در پرتو بخششدر راه خدا، بخشوده خواهيد شد).
و خداوند به آنچه انجام مى دهيد، آگاه است .
تفسير:
چگونگى انفاتها
به دنبال آيات گذشته كه درباره انفاق و بخشش در راه خدا و انتخاباموال خوب براى اين كار، توام با اخلاق و اخلاص بحث ميكرد در اين دو آيه ، سخن ازچگونگى انفاقها و علم خداوند نسبت به آن است .
در آيه نخست مى فرمايد: آنچه را كه انفاق مى كنيد يا نذرهايى كه (در اين زمينه كردهايد) خداوند همه آنها را مى داند (و ما انفقتم من نفقة او نذرتم من نذر فان الله يعلمه ).
كم باشد يا زياد، خوب باشد يا بد، از طريقحلال تهيه شده باشد يا حرام ، با اخلاص همراه باشد يا توأ م با ريا، همراه با منت وآزار باشد يا بدون آن ، از ام
باشد كه خداوند دستور انفاق آن را داده است يا به وسيله نذر بر خود واجب كرده باشيد،هر گونه باشد، خدا از تمام جزئيات آن آگاه است و جزاى آن را از خوب و بد به تناسبآن خواهد داد.
و در پايان آيه مى فرمايد: و ظالمان ياورى ندارند (و ما للظالمين من انصار).
ظالمان در اينجا اشاره به ثروتاندوزان بخيل و انفاق كنندگان رياكار، و منتگزاران ومردم آزاران است ، كه خداوند آنها را يارى نميكند و انفاقشان نيز در دنيا و آخرت ياورشاننخواهد بود.
يا كسانى كه به خاطر ترك انفاق به محرومان و تهيدستان هم به آنها ظلم كردند و همبه جامعه و هم به خويشتن .
يا كسانى كه انفاقها را در محل شايسته خود به كار نگرفتند زيرا ظلم به معنى وسيعكلمه ، به معنى هر گونه كارى است كه در غير مورد خود انجام گيرد، و از آنجا كهمنافاتى در ميان اين معانى سهگانه نيست ممكن است هر سه در مفهوم آيه جمع باشد.
آرى آنها نه در دنيا يار و ياورى دارند و نه در قيامت شفاعت كنندهاى و اين خاصيت ظلم وستم ، در هر چهره و به هر شكل است .
ضمنا از اين آيه استفاده مى شود كه نذر مشروعيت دارد و بايد به آنعمل كرد.
و اين از امورى بوده كه قبل از اسلام وجود داشته ، و اسلام بر آن صحه گذاشته است .
در دومين آيه سخن از چگونگى انفاق از نظر آشكار و پنهان بودن است ، مى فرمايد: اگرانفاقها را آشكار كنيد، چيز خوبى است ، و اگر آنها را مخفى ساخته و به نيازمندان بدهيدبراى شما بهتر است (ان تبدوا الصدقات فنعما هى و ان
تخفوها و تؤ توها الفقراء فهو خير لكم ).
و بخشى از گناهان شما را ميپوشاند (و در پرتو اين كار بخشوده خواهيد شد) و خداوندبه آنچه انجام مى دهيد، آگاه است (و يكفر عنكم من سيئاتكم و الله بما تعملون خبير).
نكته ها
1 - ترديدى نيست كه انفاق علنى و آشكار در راه خدا و اختفاى آن هر كدام اثر مفيدى دارد،زيرا هنگامى كه انسان به طور آشكار و علنىمال خود را در راه خدا انفاق مى كند اگر انفاق واجب باشد گذشته از اين كه مردم تشويقبه اينگونه كارهاى نيك مى شوند، رفع اين تهمت نيز از انسان مى گردد كه به وظيفهواجب خود عمل نكرده است .
و اگر انفاق مستحب باشد، در حقيقت يك نحوه تبليغ عملى است كه مردم را به كارهاى خير وحمايت از محرومان و انجام كارهاى نيك اجتماعى و عام المنفعه تشويق مى كند.
و چنانچه انفاق به طور مخفى ، و دور از انظار مردم انجام شود، به طور قطع ريا وخودنمائى در آن كمتر است ، و خلوص بيشترى در آن خواهد بود، مخصوصا درباره كمك بهمحرومان ، آبروى آنها بهتر حفظ مى شود، و لذا آيه فوق مى گويد: هر يك از دو كار درمورد خود خوب و شايسته است .
بعضى از مفسران گفته اند اين دستور تنها درباره انفاقهاى مستحبى است و انفاقهاى واجباز قبيل زكات و مانند آن بهتر است هميشه آشكار و علنى باشد.
ولى مسلم است كه هيچ يك از اين دو دستور (اظهار و اخفاى انفاق ) جنبه عمومى و همگانىندارد بلكه موارد مختلف است در پارهاى از موارد كه اثر تشويقى آن بيشتر است ولطمهاى به اخلاص نميزند، بهتر است اظهار گردد، و در مواردى كه افراد آبرومندىهستند كه حفظ آبروى آنها ايجاب مى كند انفاق به
صورت مخفى انجام گيرد و بيم رياكارى و عدم اخلاص مى رود مخفى ساختن آن بهتر خواهدبود.
در بعضى احاديث تصريح شده كه انفاقهاى واجب بهتر است اظهار گردد، و اما انفاقهاىمستحب بهتر است مخفيانه انجام گيرد.
از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: زكات واجب را به طور آشكار ازمال جدا كنيد و به طور آشكار انفاق نمائيد اما انفاقهاى مستحب اگر مخفى باشد بهتر است .
اين احاديث با آنچه در بالا گفتيم منافات ندارد، زيرا انجام وظائف واجب كمتر آميخته بهريا مى شود، چون وظيفه اى است كه در محيط اسلامى هر كس ناچار است آن را انجام دهد وهمچون يك ماليات قطعى است كه بايد همه بپردازند، بنابراين اظهار آن بهتر است و اماانفاقهاى مستحبى چون جنبه الزامى ندارد ممكن است اظهار آن به خلوص نيت بزند لذا اختفاىآن شايسته تر مى باشد.
2 - از جمله و يكفر عنكم من سيئاتكم استفاده مى شود كه انفاق در راه خدا در آمرزش گناهاناثر عميق دارد زيرا بعد از دستور انفاق در اين جمله مى فرمايد: و گناهان شما را مىپوشاند.
البته مفهوم اين سخن آن نيست كه بر اثر انفاق كوچكى ، همه گناهان بخشوده خواهد شد،بلكه با توجه به كلمه من كه معمولا براى تبعيض به كار مى رود استفاده مى شود كهانفاق قسمتى از گناهان را مى پوشاند. روشن است كه آن قسمت بستگى به مقدار انفاق وميزان اخلاص دارد.
درباره اينكه انفاق سبب آمرزش مى شود از طرقاهل بيت (عليهمالسلام ) و اهل تسنن روايات زيادى وارد شده است از جمله در حديثى آمده است :انفاق نهانى خشم
خدا را فرو مى نشاند، و همانطور كه آب آتش را خاموش مى كند گناه انسان را از بين مىبرد.
و نيز در روايتى آمده است : هفت كس هستند كه خداوند آنها را در سايه لطف خود قرار مى دهد،در روزى كه سايه اى جز سايه او نيست : پيشواى دادگر، و جوانى كه در بندگىپروردگار پرورش مى يابد، و كسى كه قلب او با سجده پيوسته است ، و كسانى كهيكديگر را براى خدا دوست دارند با محبت گرد هم آيند و با محبت متفرق شوند، و كسى كهزن زيباى صاحب مقامى او را به گناه دعوت كند و او بگويد من از خدا مى ترسم ، و كسىكه انفاق نهانى مى كند بطورى كه دست راست او از انفاقى كه دست چپ او كرده آگاه نمىگردد! و كسى كه تنها به ياد خدا مى افتد و قطره اشكى از گوشه هاى چشم او سرازيرمى شود.
3 - ضمنا مفهوم جمله والله بما تعملون خبير اين است كه خدا عالم است به آنچه انفاق مىكنيد، چه آشكار باشد و چه مخفى و همچنين او از نيات شما آگاه است كه اظهار و اخفاىانفاق را به چه منظور و هدفى انجام مى دهيد.
در هر حال آنچه در انفاق موثر است نيت پاك و خلوص درعمل است ، به علاوه دانستن و ندانستن مردم اثرى ندارد و آنچه مهم است علم خداست زيرااوست كه جزاى اعمال انسان را مى دهد و از نهان و آشكار آگاه است .
آيه و ترجمه


ليس عليك هديهم و لكن الله يهدى من يشاء و ما تنفقوا من خير فلا نفسكم و ما تنفقون الاابتغاء وجه الله و ما تنفقوا من خير يوف اليكم و انتم لا تظلمون(272)


ترجمه :
272 - هدايت آنها (به طور اجبار،) بر تو نيست ، (بنابراين ، ترك انفاق به غيرمسلمانان ، براى اجبار به اسلام ، صحيح نيست ،) ولى خداوند، هر كه را بخواهد (وشايسته بداند)، هدايت مى كند.
و آنچه را از خوبيها و اموال انفاق مى كنيد، براى خودتان است ، (ولى ) جز براى رضاىخدا، انفاق نكنيد! و آنچه از خوبيها انفاق مى كنيد، (پاداش آن ) به طوركامل به شما داده مى شود، و به شما ستم نخواهد شد.
شان نزول :
در تفسير مجمع البيان از ابن عباس نقل شده كه : مسلمانان حاضر نبودند به غير مسلمينانفاق كنند، آيه فوق نازل شد و به آنها اجازه داد كه در مواقع لزوم اين كار را انجامدهند.
شان نزول ديگرى براى آيه فوق نقل شده كه بى شباهت به شاننزول اول نيست و آن اين كه : زن مسلمانى به نام اسماء در سفر عمرة القضاء در خدمتپيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) بود، مادر و جده آن زن به سراغ او آمدند و ازاو كمكى خواستند، و از آنجا كه آن دو نفر مشرك و بت پرست بودند اسماء از كمك به آنهاامتناع ورزيد، گفت : بايد از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) اجازه بگيرم زيراشما پيرو آيين من نيستيد، سپس نزد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمد اجازه خواست، آيه مورد بحث نازل گرديد.
تفسير:
انفاق و كمكهاى انسانى به غير مسلمانان
در آيات قبل مساله انفاق و بخشش در راه خدا به طور كلى مطرح بود، و در
اين آيه سخن از جواز انفاق به غير مسلمانان است ، به اين معنى كه نبايد انفاق بربينوايان غير مسلمان را ترك كنند به منظور اينكه تحت فشار قرار گيرند و اسلام رااختيار كنند و هدايت شوند.
مى فرمايد: هدايت آنها (به طور اجبار) بر تو نيست (ليس عليك هديهم ).
بنابراين ترك انفاق بر آنها براى اجبار آنها به اسلام صحيح نمى باشد اين سخنگر چه خطاب به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ، ولى در واقع همهمسلمانان را شامل مى شود.
سپس مى افزايد: ولى خداوند هر كه را بخواهد (و شايسته بداند) هدايت مى كند (و لكنالله يهدى من يشاء).
و بعد از اين يادآورى به ادامه بحث فوائد انفاق در راه خدا مى پردازد و مى گويد: آنچهرا از خوبيها انفاق كنيد براى خودتان است (و ما تنفقوا من خير فلانفسكم ).
ولى جز براى خدا انفاق نكنيد (و ما تنفقون الا ابتغاء وجه الله ).
اين در صورتى است كه جمله خبريه و ما تنفقون را به معنى نهى بگيريم ، يعنى انفاقشما در صورتى سود بخش است كه به خاطر خدا انجام گيرد.
اين احتمال نيز وجود دارد كه جمله به همان معنى خبريه باشد، يعنى شما مسلمانان جزبراى رضاى خدا و جلب خشنودى او انفاق نمى كنيد.
و در آخرين جمله باز به عنوان تاكيد بيشتر مى فرمايد: آنچه از خوبيها انفاق مى كنيدبه شما تحويل داده مى شود، و هرگز ستمى بر شما نخواهد شد (و ما تنفقوا من خير يوفاليكم و انتم لا تظلمون ).
يعنى گمان نكنيد كه از انفاق خود سود مختصرى مى بريد، بلكه تمام آنچه را انفاق مىكنيد به طور كامل به شما باز مى گرداند، آن هم در روزى كه شديدا به آن نيازمنديد،بنابراين در انفاقهاى خود كاملا دست و دل باز باشيد.
ضمنا با توجه به اينكه : ظاهر اين جمله اين است كه خود آنچه انفاق شده به انسان بازگردانده مى شود (نه ثواب آن )، آيه مى تواند دليلى بر تجسماعمال بوده باشد كه در جاى خود به طور مشروح خواهد آمد.
نكته ها
نكته 1 -
آيه فوق مى گويد: همانطور كه بخششهاى الهى و نعمتهاى او در اين جهانشامل حال همه انسانها (صرف نظر از عقيده و آيين آنها) مى شود مومنان هم بايد به هنگامانفاقهاى مستحبى و رفع نيازمنديهاى بينوايان در مواقع لزوم ، رعايتحال غير مسلمانان را نيز بكنند.
البته اين در صورتى است كه انفاق بر غير مسلمانان به خاطر يك كمك انسانى باشد وموجب تقويت كفر و پيشبرد نقشه هاى شوم دشمنان نگردد بلكه آنها را به روحانساندوستى اسلام آگاه سازد.
2 - هدايت اقسام گوناگونى دارد:
روشن است كه منظور از عدم وجوب هدايت مردم بر پيامبر اين نيست كه او موظف به ارشاد وتبليغ آنها نباشد زيرا ارشاد و تبليغ روشن ترين و اساسى ترين برنامه پيامبر است، بلكه منظور اين است كه او موظف نيست كه آنها را تحت فشار قرار دهد و اجبار بر هدايتنمايد.
آيا منظور از اين هدايت ، هدايت تكوينى است يا تشريعى ؟ زيرا هدايت انواعى دارد.
الف ) هدايت تكوينى - منظور از هدايت تكوينى اين است كه خداوند يك سلسلهعوامل پيشرفت و تكامل در موجودات مختلف جهان ، اعم از انسان و ساير جانداران ، حتىموجودات بيجان آفريده ، كه آنها را به سوىتكامل مى برد.
رشد و تكامل جنين در شكم مادر، و نمو پيشرفت دانه هاى گياهان دردل زمين ، و حركت كرات مختلف منظومه شمسى در مدار خود، و مانند آن ، نمونه هاى مختلفىاز هدايت تكوينى هستند، اين نوع هدايت مخصوص خدا است و وسيله آنعوامل و اسباب طبيعى و ماوراء طبيعى است . قرآن مجيد مى گويد:
ربنا الذى اعطى كل شى ء خلقه ثم هدى (خدائى كه آفرينش ويژه هر موجودى را به اوبخشيد، و سپس او را هدايت و رهبرى كرد).
ب ) هدايت تشريعى - منظور از اين هدايت راهنمائى افراد از طريق تعليم و تربيت ، وقوانين مفيد و حكومت عادلانه و پند و اندرز و موعظه است . اين نوع هدايت بوسيله پيامبران وامامان و افراد صالح و مربيان دلسوز انجام مى شود و در قرآن به آن كرارا اشاره شدهاست . قرآن مجيد مى گويد:
ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين (اين كتاب بزرگ ترديدى در آن نيست و وسيله هدايتپرهيزكاران است ).
ج هدايت به معنى فراهم ساختن وسيله
اين نوع هدايت كه گاهى از آن به عنوان توفيق ياد مى شود عبارت از اين است كهوسائل لازم را در اختيار افراد بگذارند تا باميل و اراده خود از آن براى پيشرفت استفاده كنند، مثلا ساختن مدرسه ، مسجد، كانونهاىتربيتى ، تهيه برنامه ها و كتابهاى لازم و تربيت مبلغان و معلمان شايسته ، همهداخل در اين قسم از هدايت هستند و در حقيقت اين قسم از هدايت برزخى است بين هدايت تكوينىو تشريعى . قرآن مى گويد:
و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا (و كسانى كه در راه ما مجاهده كنند آنها را به راههاىخود هدايت مى كنيم ).
د) هدايت به سوى نعمتها و پاداشها - منظور از اين هدايت بهره مند
ساختن افراد شايسته از نتيجه اعمال نيكشان در سراى ديگر است ، اين نوع هدايت مخصوصافراد با ايمان و درستكار است ، قرآن مجيد مى گويد:
سيهديهم و يصلح بالهم
اين جمله كه بعد از ذكر فداكارى شهيدان راه خدا آمده است مى گويد:
خداوند آنها را هدايت مى كند و حال آنها را بهبودى مى بخشد. بديهى است اين نوع هدايتتنها مربوط به برخوردارى آنان از نتائج سودمند عملشان در جهان ديگر است .
اما در واقع اين چهار نوع هدايت مراحل مختلفى از يك حقيقت هستند كه هر كدام بعد از ديگرىقرار گرفته است . زيرا نخست هدايت تكوينى خداوند به سراغ انسان مى آيد وعقل و فكر و قواى ديگر را در اختيار او ميگذارد (هدايت تكوينى ).
و سپس هدايت و راهنمائى انبياء شروع مى شود و آنها مردم را به راه حق دعوت مى كنند(هدايت به معنى ارشاد و تبليغ ).
و بعد از آن با ورود در مرحله عمل ، توفيق پروردگارشامل حال آنها مى شود و راهها براى آنها هموار مى گردد و مرحله سوم هدايت را به اينطريق مى پيمايند (هدايت به معنى توفيق ).
و در پايان در جهان ديگر از نتائج اعمال خود بهره مند مى گردند (هدايت به سوىپاداشها).
از اين چهار نوع هدايت يك قسم آن (ارشاد و تبليغ ) از وظائف حتمى پيامبران و امامان است وقسم ديگرى از آن كه هموار ساختن راه باشد به مقدار وسيعى جزء برنامه هاى حكومتالهى پيامبران و امامان است ولى بقيه مخصوص ذات خدا است .
بنابراين هر جا در قرآن نفى هدايت از پيغمبر شده همانند آيه فوق منظور دو قسماول نيست .
گر چه در جمله ولكن الله يهدى من يشاء (خدا هر كس را بخواهد هدايت مى كند) اين امر منوطبه اراده خداوند شده اما اين هدايتهاى پروردگار مسلما بدون حساب و حكمت نمى باشد،يعنى بى جهت يكى را هدايت و ديگرى را محروم نمى كند، بلكه افراد بايد قبلاشايستگى خود را براى هدايت احراز كنند تا از آن بهره مند گردند.
به هر حال از آيه فوق حقيقت ديگرى را نيز مى توان استفاده كرد و آن اين كه اگر درميان مسلمانان افرادى بعد از اين همه تاكيد درباره دورى از ريا و منت و آزار باز انفاقهاىخود را آلوده به اين امور سازند، ناراحت نباش وظيفه تو تنها بيان احكام و فراهم ساختنيك محيط اجتماعى سالم است و هرگز موظف نيستى كه آنها را مجبور به اين امور سازى -روشن است كه اين تفسير منافاتى با تفسير سابق ندارد و ممكن است هر دو را از آيهاستفاده كرد.
3 - اثر انفاق در زندگى انفاق كنندگان
جمله و ما تنفقوا من خير فلانفسكم مى گويد منافع انفاق به خود شما بازگشت مى كند وبه اين وسيله انفاق كنندگان را تشويق به اينعمل انسانى مى نمايد، مسلما انسان هنگامى كه بداند نتيجه كار او به خود او باز مىگردد بيشتر به آن كار علاقه مند خواهد شد.
ممكن است در ابتدا چنين به نظر برسد كه منظور از بازگشت منافع انفاق به انفاق كننده، همان پاداش و نتائج اخروى آن باشد.
البته اين معنى صحيح است ولى نبايد تصور كرد كه سود انفاق تنها جنبه اخروى دارد،بلكه از نظر اين دنيا نيز به سود آنها است هم از جنبه معنوى و هم از
جنبه مادى : از نظر معنوى ، روح گذشت و بخشش و فداكارى و نوع دوستى و برادرى رادر انفاق كننده پرورش مى دهد و در حقيقت وسيله موثرى براىتكامل روحى و پرورش شخصيت اوست .
و اما از نظر مادى افراد محروم و بينوا در يك اجتماع ، موجب انفجارهاى خطرناك مى گردد،همان انفجارهائى كه گاهى تمام اصل مالكيت را در خود فرو مى برد و تمام ثروتها رامى بلعد و نابود مى سازد.
انفاق فاصله طبقاتى را كم مى كند و خطراتى را كه از اين رهگذر متوجه افراد اجتماع مىشود از ميان مى برد، انفاق آتش خشم و شعله هاى سوزان طبقات محروم را فرو مى نشاند وروح انتقام و كينه توزى را از آنها مى گيرد.
بنابراين انفاق از نظر امنيت اجتماعى و سلامت اقتصادى و جهات مختلف مادى و معنوى بهسود انفاق كنندگان نيز هست .
4 - وجه الله چه معنى دارد؟
وجه در لغت به معنى صورت است و گاهى به معنى ذات به كار برده مى شود.بنابراين وجه الله يعنى ذات خدا. انفاق كنندگان نظرشان بايد ذات پاك پروردگارباشد، پس ذكر كلمه وجه در اين آيه و مانند آن متضمن يك نوع تاكيد است زيرا هنگامى كهگفته شود براى ذات خدا تاكيد آن از براى خدا بيشتر است ، يعنى حتما براى خدا باشدو نه ديگرى .
به علاوه معمولا صورت انسان شريف ترين قسمت ظاهرى بدن اوست ، زيرا اعضاى مهمبينائى و گويائى در آن قرار گرفته است به هميندليل هنگامى كه كلمه وجه به كار برده شود شرافت و اهميت را مى رساند، در اينجا همبطور كنايه در مورد خداوند به كار برده شده است و در واقع يك نوع احترام و اهميت از آنفهميده مى شود، بديهى است كه خدا نه جسم است و نه صورت دارد.
آيه و ترجمه


للفقراء الذين احصروا فى سبيل الله لا يستطيعون ضربا فى الارض يحسبهمالجاهل اغنياء من التعفف تعرفهم بسيماهم لا يسئلون الناس الحافا و ما تنفقوا من خير فانالله به عليم (273)


ترجمه :
273 - (انفاق شما، مخصوصا بايد) براى نيازمندانى باشد كه در راه خدا، در تنگناقرار گرفته اند، (و توجه به آيين خدا، آنها را از وطنهاى خويش آواره ساخته ، و شركتدر ميدان جهاد، به آنها اجازه نمى دهد تا براى تامين هزينه زندگى ، دست به كسب وتجارتى بزنند،) نمى توانند مسافرتى كنند (و سرمايه اى به دست آورند،) و از شدتخويشتن دارى ، افراد ناآگاه آنها را بى نياز مى پندارند، اما آنها را از چهره هايشان مىشناسى ، و هرگز با اصرار چيزى از مردم نمى خواهند. (اين است مشخصات آنها!) و هرچيز خوبى در راه خدا انفاق كنيد، خداوند از آن آگاه است .
شان نزول :
از امام باقر (عليه السلام ) چنين نقل شده است كه : اين آيه درباره اصحاب صفهنازل شده است (اصحاب صفه در حدود چهارصد نفر از مسلمانان مكه و اطراف مدينه بودندكه نه خانه اى در مدينه داشتند و نه خويشاوندانى كه بهمنزل آنها بروند از اين جهت در مسجد پيامبر مسكن گزيده بودند و آمادگى خود را براىشركت در ميدانهاى جهاد اعلام داشته بودند).
ولى چون اقامت آنها در مسجد با شئون مسجد سازگار نبود دستور داده شد به صفه(سكوى بزرگ و وسيع ) كه در بيرون مسجد قرار داشتمنتقل شوند، آيه فوق نازل شد و به مردم دستور داد كه به اين دسته از برادران خود ازكمكهاى ممكن
مضايقه نكنند آنها هم چنين كردند.
بعضى از مفسران تصريح كرده اند كه آنها پاسداران پيامبر (صلى الله عليه و آله وسلم ) و محافظان او بوده اند.
تفسير:
بهترين مورد انفاق
باز در ادامه آداب و احكام انفاق ، در اين آيه بهترين مواردى كه انفاق در آنجا بايدصورت گيرد، بيان شده است ، و آن كسانى هستند كه داراى صفات سه گانه اى كه دراين آيه آمده است باشند در بيان اولين وصف آنان مى فرمايد: انفاق شما به خصوصبايد براى كسانى باشد كه در راه خدا، محصور شده اند (للفقراء الذين احصروا فىسبيل الله ).
يعنى كسانى كه به خاطر اشتغال به جهاد در راه خدا و نبرد با دشمن و يادگيرى فنونجنگى يا تحصيل علوم لازم ديگر از تلاش براى معاش و تامين هزينه زندگى باز ماندهاند، كه يك نمونه روشن آن ، اصحاب صفه در عصر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آلهو سلم ) بودند.
سپس براى تاكيد مى افزايد: همانها كه نمى توانند سفرى كنند و سرمايه اى به دستآورند (لا يستطيعون ضربا فى الارض ).
تعبير به ضرب فى الارض به جاى سفر، به خاطر آن است كه مسافران مخصوصا آنهاكه براى هدفهاى مهمى پياده به سفر مى روند، پيوسته پاى بر زمين
مى كوبند و پيش مى روند.
بنابراين كسانى كه مى توانند تامين زندگى كنند، بايد مشقت و رنج سفر راتحمل كرده ، از دسترنج ديگران استفاده نكنند مگر اينكه كار مهمترى همچون جهاد در راه خدايا فرا گرفتن علوم واجب ، مانع از سفر گردد.
و در دومين توصيف از آنان ، مى فرمايد: كسانى كه افراد نادان و بى اطلاع ، آنها را ازشدت عفاف غنى مى پندارند (يحسبهم الجاهل اغنياء من التعفف ).
ولى اين سخن به آن مفهوم نيست كه اين نيازمندان با شخصيتقابل شناخت نيستند لذا مى افزايد: آنها را از چهره هايشان مى شناسى (تعرفهم بسيماهم).
سيما در لغت به معنى علامت و نشانه است و اين كه در فارسى امروز آن را به معنى چهرهو صورت به كار مى برند، معنى تازهاى است و گرنه در مفهوم عربى آن ، چنين معنايىذكر نشده است ، به هر حال منظور اين است كه آنها گر چه سخنى ازحال خود نمى گويند ولى در چهره هايشان نشانه هايى از رنجهاى درونى وجود دارد كهبراى افراد فهميده آشكار است ، آرى رنگ رخساره خبر مى دهد از سر درون .
و در سومين توصيف از آنان مى فرمايد: آنها چنان بزرگوارند كه : هرگز چيزى بااصرار از مردم نمى خواند (لا يسئلون الناس الحافا).
اصولا آنها از مردم چيزى نمى خواهند تا چه رسد به اينكه اصرار درسوال داشته باشند، و به تعبير ديگر معمول نيازمندان عادى اصرار درسوال است اما آنها يك نيازمند عادى نيستند.
بنابراين اگر قرآن مى گويد: آنها با اصرارسوال نمى كنند مفهومش اين نيست كه بدون اصرارسوال مى كنند، بلكه مفهومش اين است آنها فقير عادى نيستند تاسوال كنند زيرا سوال آنها معمولا توام با اصرار و الحاف است ، به قرينه اينكه مىگويد: آنها را از سيمايشان بايد شناخت نه از سوالشان و الا جمله يحسبهمالجاهل اغنياء من التعفف مفهومى نداشت .
احتمال ديگرى در تفسير اين آيه نيز هست و آن اينكه آنها درحال عادى هرگز سوال نمى كنند، (و هر گاه اضطرار شديد آنها را، مجبور به اظهارحال خود كند،) هرگز اصرار نمى ورزند.
بعضى نيز گفته اند منظور اين است كه آنها در تركسوال كردن اصرار دارند. (ولى اين احتمال خلاف ظاهر آيه است ).
و در پايان آيه ، باز همگان را به انفاق از هر گونه خيرات تشويق كرده ، مى فرمايد:و هر چيز خوبى در راه خدا انفاق كنيد خداوند از آن آگاه است (و ما تنفقوا من خير فان اللهبه عليم ).
اين جمله براى تشويق انفاق كنندگان است خصوصا انفاق به افرادى كه داراى عزت نفسو طبع بلندند و چه بسا در اين موارد بخششهايى در پوشش غير انفاق ، ولى در واقع بهقصد انفاق ، صورت مى گيرد تا طرف مقابل ناراحت نشود، مسلما خداوند از اين نياتپنهانى آگاه است و آنها را به تناسب نيت و زحماتشان بهره مند مى سازد.
نكته :
سؤ ال كردن بدون حاجت حرام است !
يكى از گناهان بزرگ تكدى و سوال و تقاضاى از مردم بدون نياز است ، و در رواياتمتعددى از اين كار، نكوهش شده ، در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم )
مى خوانيم : لا تحلالصدقة لغنى : صدقات براى افراد بى نياز حرام است .
و در حديث ديگرى از همان حضرت آمده است : منسئل و عنده ما يغنيه فانما يستكثر من جمر جهنم : كسى كه از مردم درخواست كند در حالى كهبه مقدار كفايت دارد، آتش دوزخ را براى خود افزون مى سازد.
همچنين در روايات وارد شده كه : شهادت سائل به كف پذيرفته نيست .
آيه و ترجمه


الذين ينفقون اموالهم باليل و النهار سرا و علانية فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف عليهمو لا هم يحزنون(274)


ترجمه :
274 - آنها كه اموال خود را، شب و روز، پنهان و آشكار، انفاق مى كنند، مزدشان نزدپروردگارشان است ، نه ترسى بر آنهاست ، و نه غمگين مى شوند.
شان نزول :
در احاديث بسيارى آمده است كه اين آيه درباره على (عليه السلام )نازل شده است زيرا آن حضرت چهار درهم داشت ، درهمى را در شب و درهمى را در روز ودرهمى را آشكارا و درهمى را در نهان انفاق كرد و اين آيهنازل شد.
ولى مى دانيم نزول آيه در يك مورد خاص ، مفهوم آن را محدود نمى كند، وشمول حكم را نسبت به ديگران ، نفى نمى نمايد.
تفسير:
انفاق به هر شكل و صورت مطلوب است
باز در اين آيه سخن از مساله ديگرى در ارتباط با انفاق در راه خدا است و آن كيفياتمختلف و متنوع انفاق است ، مى فرمايد: آنها كهاموال خود را در شب و روز، پنهان و آشكار، انفاق مى كنند پاداششان نزد پروردگارشاناست (الذين
ينفقون اموالهم بالليل و النهار سرا و علانية فلهم اجرهم عند ربهم ).
ناگفته پيدا است كه انتخاب اين روشهاى مختلف رعايت شرائط بهتر براى انفاق است ،يعنى انفاق كنندگان بايد در انفاق خود به هنگام شب يا روز، پنهان يا آشكار، جهاتاخلاقى و اجتماعى را در نظر بگيرند، آنجا كه انفاق به نيازمندان موجبى براى اظهارندارد، آن را مخفى سازند تا هم آبروى آنان حفظ شود، و هم خلوص بيشترى در آن باشد،و آنجا كه مصالح ديگرى مانند تعظيم شعائر و تشويق و ترغيب ديگران در كار است ، وانفاق جنبه شخصى ندارد، تا هتك احترام كسى شود (مانند انفاق براى جهاد و بناهاى خير وامثال آن ) و با اخلاص نيز منافات ندارد آشكارا انفاق نمايند.
بعيد نيست كه مقدم داشتن شب بر روز، و پنهان بر آشكار (در آيه مورد بحث ) اشاره بهاين باشد كه مخفى بودن انفاق بهتر است مگر موجبى براى اظهار باشد، هر چند بايد درهمه حال و به هر شكل ، انفاق فراموش نشود.
مسلما چيزى كه نزد پروردگار است (مخصوصا با تكيه بر صفت ربوبيت كه ناظر بهپرورش و تكامل است ) چيز كم ، يا كم ارزشى نخواهد بود، و تناسب با الطاف و عناياتپروردگار خواهد داشت كه هم بركات دنيا، و هم حسنات آخرت و قرب الى الله راشامل مى شود.
سپس مى افزايد: نه ترسى بر آنها است و نه غمگين مى شوند (و لا خوف عليهم و لا هميحزنون ).
مى دانيم انسان چون براى ادامه و اداره زندگى خويش خود را بى نياز ازمال و ثروت نمى داند معمولا هنگامى كه آن را از دست مى دهد اندوهناك مى گردد و براىآينده خود نگران مى شود، زيرا نمى داند در آينده وضع او چگونه خواهد بود، و همين امردر بسيارى از مواقع مانع انفاق مى گردد، مگر آنها كه از يك سو به وعده هاى الهىايمان داشته باشند و از سوى ديگر آثار اجتماعى انفاق را بدانند،
چنين افرادى از انفاق در راه خدا خوف و وحشتى از آينده ندارند و به خاطر از دست دادنقسمتى از ثروت خود اندوهگين نمى شوند، زيرا مى دانند درمقابل چيزى كه از دست داده اند به مراتب بيشتر، ازفضل پروردگار و از بركات فردى و اجتماعى و اخلاقى آن در اين جهان و آن جهان بهرهمند خواهند شد.
آيه و ترجمه


الذين ياكلون الربوا لا يقومون الا كما يقوم الذى يتخبطه الشيطان من المس ذلك بانهمقالوا انما البيع مثل الربوا و احل الله البيع و حرم الربوا فمن جاءه موعظة من ربهفانتهى فله ما سلف و امره الى الله و من عاد فاولئك اصحاب النار هم فيها خالدون(275) يمحق الله الربوا و يربى الصدقات و الله لا يحبكل كفار اثيم(276) ان الذين امنوا و عملوا الصالحات و اقاموا الصلوة و اتوا الزكوة لهم اجرهم عند ربهم و لاخوف عليهم و لا هم يحزنون(277)


ترجمه :
275 - كسانى كه ربا مى خورند، (در قيامت ) بر نمى خيزند مگر مانند كسى كه بر اثرتماس شيطان ، ديوانه شده (و نمى تواند تعادل خود را حفظ كند، گاهى زمين مى خورد،گاهى به پا مى خيزد).اين ، به خاطر آن است كه گفتند: داد و ستد هم مانند ربا است (وتفاوتى ميان آن دو نيست ). در حالى كه خدا بيع راحلال كرده ، و ربا را حرام ! (زيرا فرق ميان اين دو، بسيار است ). و اگر كسى اندرزالهى به او رسد، و (از ربا خوارى ) خوددارى كند، سودهايى كه در سابق (قبل از نزول حكم تحريم ) به دست آورده ، مال اوست ، (و اين حكم ، گذشته راشامل نمى گردد،) و كار او به خدا واگذار مى شود، (و گذشته او را خواهد بخشيد). اماكسانى كه باز گردند (و بار ديگر مرتكب اين گناه شوند)،اهل آتش اند؛ و هميشه در آن
مى مانند.
276 - خداوند، ربا را نابود مى كند، و صدقات را افزايش مى دهد! و خداوند، هيچ انسانناسپاس گنهكارى را دوست نمى دارد.
277 - كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند و نماز را بر پا داشتند وزكات را پرداختند، اجرشان نزد پروردگارشان است ، و نه ترسى بر آنهاست ، و نهغمگين مى شوند.
تفسير:
رباخوارى نقطه مقابل انفاق
به دنبال بحث درباره انفاق در راه خدا و بذلمال براى حمايت از نيازمندان در اين آيات از مساله رباخوارى كه درست بر ضد انفاق است، سخن مى گويد و در حقيقت هدف آيات گذشته راتكميل مى كند، زيرا رباخوارى موجب افزايش فقر در جامعه و تراكم ثروت در دست عدهاىمحدود و محروميت اكثر افراد اجتماع است ، انفاق سبب پاكىدل و طهارت نفوس و آرامش جامعه ، و رباخوارى سبب پيدايشبخل و كينه و نفرت و ناپاكى است .
اين آيات با شدت تمام ، ممنوعيت حكم ربا را شرح مى دهد ولى از لحن آن پيدا است كهقبل از آن درباره ربا گفتگوهايى شده است و با توجه به تاريخنزول سوره هاى قرآن ، مطلب همين گونه است .
زيرا در سوره روم كه طبق ترتيب نزول قرآن سيامين سوره اى است كه در مكهنازل شده سخن از ربا به ميان آمده و در هيچ يك از سوره هاى مكى غير از آن به مطلبىدرباره ربا برخورد نمى كنيم ولى در اين سوره كلام درباره ربا تنها به صورتاندرز اخلاقى آمده و مى فرمايد: رباخوارى در پيشگاه پروردگار كار پسنديدهاى نيست وما آتيتم من ربا ليربوا فى اموال الناس فلا يربوا عند الله
از نظر افراد كوتاه بين ممكن است ثروت به وسيله رباخوارى زياد گردد اما در پيشگاهخداوند چيزى بر آن افزوده نخواهد شد.
سپس بعد از هجرت در سه سوره ديگر از سوره هايى كه در مدينهنازل شده بحث از ربا به ميان آمده است كه به ترتيب عبارتند از سوره بقره -آل عمران - نساء - گر چه سوره بقره قبل از آل عمراننازل شده اما بعيد نيست كه خصوص آيه 130 سورهآل عمران كه حكم صريح تحريم ربا را بيان مى كندقبل از سوره بقره و آيات فوق نازل شده باشد.
به هر حال اين آيه و ساير آيات مربوط به ربا هنگامىنازل شد كه رباخوارى با شدت هر چه تمامتر در مكه و مدينه و جزيره عربستان رواجداشت ، و يكى از عوامل مهم زندگى طبقاتى و ناتوانى شديد طبقه زحمتكش و طغيان اشرافبود و لذا مبارزه قرآن با ربا بخش مهمى از مبارزات اجتماعى اسلام راتشكيل مى دهد.
با توجه به اين نكته به تفسير آيه باز مى گرديم : نخست در يك تشبيه گويا ورسا، حال رباخواران را مجسم مى سازد، مى فرمايد: كسانى كه ربا مى خورند، بر نمىخيزند مگر مانند كسى كه بر اثر تماس شيطان با او ديوانه شده و نمى تواندتعادل خود را حفظ كند، گاه به زمين مى خورد و گاه بر مى خيزد (الذين ياكلون الربوا لايقومون الا كما يقوم الذى يتخبطه الشيطان من المس ).
در اين جمله شخص رباخوار، تشبيه به آدم مصروع يا ديوانه بيمار گونه اى شده كهبه هنگام راه رفتن قادر نيست تعادل خود را حفظ كند و به طور صحيح گام بر دارد.
آيا منظور ترسيم حال آنان در قيامت و به هنگام ورود در صحنه رستاخيز
است ؟ يعنى آنها به هنگام ورود در عرصه محشر بهشكل ديوانگان و مصروعان محشور مى شوند؟
اكثر مفسران اين احتمال را پذيرفته اند.
ولى بعضى مى گويند منظور تجسم حال آنها در زندگى اين دنيا است ، زيراعمل آنها همچون ديوانگان است ، آنها فاقد تفكر صحيح اجتماعى هستند و حتى نمى توانندمنافع خود را در نظر بگيرند و مسائلى مانند تعاون ، همدردى ، عواطف انسانى ، نوعدوستى براى آنها، مفهومى ندارد و پرستش ثروت آن چنان چشمعقل آنها را كور كرده كه نمى فهمند استثمار طبقات زير دست ، و غارت كردن دسترنج آنانبذر دشمنى را در دلهاى آنها مى پاشد، و به انقلابها و انفجارهاى اجتماعى كه اساسمالكيت را به خطر مى افكند منتهى مى شود، و در اين صورت امنيت و آرامش در چنين اجتماعىوجود نخواهد داشت ، بنابراين او هم نمى تواند راحت زندگى كند، پس مشى او مشىديوانگان است .
اما از آنجا كه وضع انسان در جهان ديگر تجسمى ازاعمال او در اين جهان است ممكن است آيه اشاره به هر دو معنى باشد، آرى رباخواران كهقيامشان در دنيا بيرويه و غير عاقلانه و آميخته با ثروت اندوزى جنون آميز است ، درجهان ديگر نيز بسان ديوانگان محشور مى شوند.
جالب اينكه در روايات معصومين (عليهمالسلام ) به هر دو قسمت اشاره شده است در روايتىدر تفسير آيه مى خوانيم كه امام صادق (عليه السلام ) فرمود:آكل الربا لا يخرج من الدنيا حتى يتخبطه الشيطان يعنى ، رباخوار از دنيا بيرون نمىرود مگر اين كه به نوعى از جنون مبتلا خواهد شد.
و در روايت ديگر براى مجسم ساختن حال رباخواران شكمباره كه تنها به
فكر منافع خويشاند و ثروتشان وبال آنها خواهد شد از پيامبر (صلى الله عليه و آله وسلم ) چنين نقل شده كه فرمود: هنگامى كه به معراج رفتم دسته اى را ديدم بحدى شكمآنان بزرگ بود كه هر چه جديت مى كردند برخيزند و راه روند، براى آنان ممكن نبود، وپى در پى به زمين مى خوردند از جبرئيل سوال كردم اينها چه افرادى هستند و جرمشانچيست ؟
جواب داد: اينها رباخواران هستند.
حديث اول حالت آشفتگى انسان را در اين جهان منعكس مى سازد و حديث دوم حالات رباخواراندر صحنه قيامت را بيان مى كند و هر دو مربوط به يك حقيقت است ، همانطور كه افرادپرخور، فربهى زننده و بيرويهاى پيدا مى كنند، ثروتمندانى كه از راه رباخوارىفربه مى شوند نيز زندگى اقتصادى نا سالمى دارند كهوبال آنها است .
سؤ ال :
در اينجا سوالى پيش مى آيد و آن اين است كه آيا سرچشمه جنون و صرع از شيطان استكه در آيه بالا به آن اشاره شده است با اين كه مى دانيم صرع و جنون از بيمارى هاىروانى هستند و غالبا عوامل شناخته شده اى دارند.
پاسخ :
جمعى معتقد هستند كه تعبير مس شيطان كنايه از بيمارى روانى و جنون است و اين تعبير درميان عرب معمول بوده نه اينكه واقعا شيطان تاثيرى در روح انسان بگذارد ولى هيچبعيد نيست كه بعضى از كارهاى شيطانى و اعمال بيرويه و نادرست سبب يك نوع جنونشيطانى گردد، يعنى به دنبال آن اعمال ، شيطان در شخص اثر بگذارد وتعادل روانى او را بر هم زند از اين گذشتهاعمال شيطانى و نادرست هنگامى كه روى هم متراكم گردد اثر طبيعى آن از دست رفتن حس
تشخيص صحيح و قدرت بر تفكر منطقى مى باشد.
سپس به گوشهاى از منطق رباخواران اشاره كرده ، مى فرمايد: اين به خاطر آن است كهآنها گفتند: بيع هم مانند ربا است و تفاوتى ميان اين دو نيست (ذلك بانهم قالوا انماالبيع مثل الربوا).
يعنى هر دو از انواع مبادله است كه با رضايت طرفين انجام مى شود.
ولى قرآن در پاسخ آنها مى گويد: چگونه اين دو ممكن است يكسان باشدحال آنكه خداوند بيع را حلال كرده و ربا را حرام (واحل الله البيع و حرم الربوا).
مسلما اين تفاوت ، دليل و فلسفه اى داشته كه خداوند حكيم ، به خاطر آن چنين حكمى راصادر كرده است ، قرآن در اين باره توضيح بيشترى نداده و شايد به خاطر وضوح آنبوده است ، زيرا:
اولا- در خريد و فروش معمولى هر دو طرف به طور يكسان در معرض سود و زيان هستند،گاهى هر دو سود مى كنند و گاهى هر دو زيان ، گاهى يكى سود و ديگرى زيان مى كنددر حالى كه در معاملات ربوى رباخوار هيچگاه زيان نمى بيند و تمام زيانهاى احتمالىبر دوش طرف مقابل سنگينى خواهد كرد و به هميندليل است كه موسسات ربوى روز به روز وسيعتر و سرمايه دارتر مى شوند و دربرابر تحليل رفتن طبقات ضعيف بر حجم ثروت آنها دائما افزوده مى شود.
ثانيا- در تجارت و خريد و فروش معمولى طرفين در مسير توليد و مصرف گام بر مىدارند در صورتى كه رباخوار هيچ عمل مثبتى در اين زمينه ندارد.
ثالثا- با شيوع رباخوارى سرمايه ها در مسيرهاى ناسالم مى افتد و پايه هاى اقتصادكه اساس اجتماع است متزلزل مى گردد، در حالى كه تجارت صحيح موجب گردش سالمثروت است .
رابعا- رباخوارى منشا دشمنيها و جنگهاى طبقاتى است ، در حالى كه
تجارت صحيح چنين نيست و هرگز جامعه را به زندگى طبقاتى و جنگهاى ناشى از آنسوق نمى دهد.
سپس راه را به روى توبه كاران باز گشوده ، مى فرمايد: هر كس اندرز الهى به اورسد و (از رباخوارى ) خوددارى كند، سودهايى كه در سابق(قبل از حكم تحريم ربا) به دست آورده مال او است و كار او به خدا واگذار مى شود وگذشته او را خدا خواهد بخشيد (فمن جاءه موعظة من ربه فانتهى فله ما سلف و امره الىالله ).
اما كسانى كه (به خيره سرى ادامه دهند) و باز گردند (و اين گناه را همچنان ادامه دهند)آنها اهل دوزخاند و جاودانه در آن مى مانند (و من عاد فاولئك اصحاب النار هم فيها خالدون).
در جمله قبل تصريح شده بود كه اين قانون مانند هر قانون ديگر گذشته راشامل نمى شود، و به اصطلاح عطف به ما سبق نمى گردد، زيرا اگر قوانين بخواهدزمان قبل از تشريع خود را شامل شود، مشكلات فراوانى در زندگى مردم به وجود مىآيد، به همين دليل هميشه قوانين از زمانى كه رسميت مى يابد اجرا مى شود.
البته معنى اين سخن آن نيست كه اگر رباخواران طلب هايى از افراد داشتند مى توانستندبعد از نزول آيه چيزى بيش از سرمايه خود از آنها بگيرند، بلكه منظور اين استسودهايى كه قبل از نزول آيه گرفته اند بر آنها مباح شده است .
جمله و امره الى الله گر چه ظاهرش اين است كه آينده اين گونه افراد از نظر عفو ومجازات روشن نيست ، بلكه بسته به لطف الهى است ، ولى با توجه به جملهقبل از آن (فله ما سلف )، معلوم مى شود كه منظور همان عفو است ، گويا اهميت گناه رباسبب شده است كه حتى حكم عفو درباره كسانى كهقبل از نزول آيه دست به اين كار زده اند به طور صريح گفته نشود.
در معنى اين جمله ، احتمالات ديگرى نيز داده اند كه چون بر خلاف ظاهر
بود از نقل آن صرف نظر شد.
در پايان اين آيه اشاره به عذاب جاويدان شده بود، با اينكه مى دانيم چنين عذابىمخصوص كفار است ، نه افراد با ايمان گنهكار، گويا اين تعبير اشاره به آن است كهرباخواران كه اصرار بر ربا دارند، ايمان درستى ندارند، چرا كه با اين قانون مسلمالهى كه مخالفت با آن ، همچون جنگ با خداوند است به مخالفت برخاستند و يا اينكهرباخوارى مستمر و دائم سبب مى شود كه آنها بدون ايمان از دنيا بروند و عاقبتشان تيرهو تار گردد.
اين احتمال نيز وجود دارد كه خلود در اينجا مانند آيه 93 سوره نساء كه حكم عذاب جاودان وخلود را درباره قاتلان افراد بى گناه ذكر كرده به معنى مجازات طولانى باشد نهابدى و جاويدان .
در آيه بعد مقايسه اى بين ربا و انفاق در راه خدا مى كند، مى فرمايد: خداوند ربا رانابود مى كند و صدقات را افزايش مى دهد (يمحق الله الربوا و يربى الصدقات ).
سپس مى افزايد: خداوند هيچ انسان بسيار ناسپاس گنهكار را (كه آن همه بركات انفاق رافراموش كرده و به سراغ آتش سوزان رباخوارى ميرود) دوست نمى دارد (و الله لا يحبكل كفار اثيم ).
محق به معنى نقصان و نابودى تدريجى است ، و ربا نمو و رشد تدريجى است از آنجاكه رباخوار به وسيله ثروتى كه در دست داردحاصل دسترنج طبقه زحمتكش را جمع مى كند و گاه با اين وسيله به هستى و زندگى آنانخاتمه مى دهد
و يا لااقل بذر دشمنى و كينه در دل آنان مى پاشد به طورى كه تدريجا تشنه خونرباخوار مى گردند و جان و مالش را در معرض خطر قرار مى دهند.
قرآن مى گويد: خدا سرمايه هاى ربوى را به نابودى سوق مى دهد اين نابودىتدريجى كه براى افراد رباخوار هست براى اجتماع رباخوار نيز مى باشد.
در مقابل ، كسانى كه با عواطف انسانى و دلسوزى در اجتماع گام مى نهند و از سرمايه واموالى كه تحت اختيار دارند انفاق كرده و در رفع نيازمنديهاى مردم مى كوشند، با محبت وعواطف عمومى مواجه مى گردند و سرمايه آنها نه تنها در معرض خطر نيست بلكه باهمكارى عمومى ، رشد طبيعى خود را مى نمايد اين است كه قرآن مى گويد و انفاقها راافزايش مى دهد.
اين حكم در فرد و اجتماع يكى است ، در اجتماعى كه به نيازمنديهاى عمومى رسيدگى شودقدرت فكرى و جسمى طبقه زحمتكش و كارگر كه اكثريت اجتماع راتشكيل مى دهد بكار مى افتد و به دنبال آن يك نظام صحيح اقتصادى كه بر پايه همكارىعمومى و بهره گيرى عموم استوار است به وجود مى آيد.
كفار (از ماده كفور بر وزن فجور) به كسى گويند كه بسيار ناسپاس و كفران كنندهباشد و اثيم كسى است كه گناه زياد مرتكب مى شود.
جمله فوق مى گويد: رباخواران نه تنها با ترك انفاق و قرض الحسنه و صرفمال در راه نيازمنديهاى عمومى شكر نعمتى كه خداوند به آنها ارزانى داشته به جا نمىآورند بلكه آن را وسيله هر گونه ظلم و ستم و گناه و فساد قرار مى دهند و طبيعى استكه خدا چنين كسانى را دوست نمى دارد.
و در آخرين آيه مورد بحث سخن از گروه با ايمانى مى گويد كه درست نقطهمقابل رباخوارانند، مى فرمايد: كسانى كه ايمان آوردند وعمل صالح انجام دادند و زكات را پرداختند اجر و پاداششان نزد خدا است ، نه ترسى برآنان است و نه
غمگين مى شوند (ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات و اقاموا الصلوة و آتوا الزكوة لهماجرهم عند ربهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون ).

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation