بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 2, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     10190001 -
     10190002 -
     10190003 -
     10190004 -
     10190005 -
     10190006 -
     10190007 -
     10190008 -
     10190009 -
     10190010 -
     10190011 -
     10190012 -
     10190013 -
     10190014 -
     10190015 -
     10190016 -
     10190017 -
     10190018 -
     10190019 -
     10190020 -
     10190021 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

در اين هنگام انسانها با هشدارهاى انبياء و توجه به مبداء و معاد و جهان ديگر كه در آنجاپاداش و كيفر اعمال خويش را در مى يابند براى گرفتن احكام الهى و قوانين صحيح كهبتواند به اختلافات پايان دهد و سلامت جامعه و سلامت انسانها را تامين كند آمادگى پيداكردند.
و لذا مى فرمايد: (خداوند با آنها كتاب آسمانى به حقنازل كرد تا در ميان مردم در آنچه اختلاف داشتند حكومت كند) (وانزل معهم
الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه ).
و به اين ترتيب ايمان به انبياء و تمسك به تعليمات آنها و كتب آسمانى ، آبى برآتش اختلافات فرو ريخت و آن را خاموش ساخت (و اين مرحله پنجم بود).
اين وضع مدتى ادامه يافت ولى كم كم وسوسه هاى شيطانى و امواج خروشان هواى نفسكار خود را در ميان گروهى كرد و با تفسيرهاى نادرست تعليمات انبياء و كتب آسمانى وتطبيق آنها بر خواسته هاى دلشان ، پرچم اختلاف را بار ديگر برافراشتند ولى ايناختلاف با اختلافات پيشين فرق داشت سرچشمه اختلافات پيشينجهل و بى خبرى بود كه با بعثت انبياء و نزول كتب آسمانى بر طرف گرديد در حالىكه سرچشمه اختلافات بعد همان ستمگرى و لجاجت و انحراف آگاهانه از راه حق و در يككلمه (بغى ) بود و لذا در ادامه اين آيه مى فرمايد: (در آن اختلاف نكردند مگركسانى كه كتاب آسمانى را دريافت داشته بودند و بينات و نشانه هاى روشن به آنهارسيده بود آرى آنها به خاطر انحراف از حق و ستمگرى در آن اختلاف كردند) (و ما اختلففيه الا الذين اوتوه من بعد ما جاءتهم البينات بغيا بينهم ).
(و اين مرحله ششم بود).
در اينجا مردم به دو گروه تقسيم شدند مؤ منان راستين كه در برابر حق تسليم بودندآنها براى پايان دادن به اختلافات جديد به كتب آسمانى و تعليمات انبياء بازگشتندو به حق رسيدند و لذا مى فرمايد: (خداوند، مؤ منان از آنها را به حقيقت آنچه در آناختلاف داشتند به فرمان خود هدايت فرمود) (در حالى كه افراد بى ايمان و ستمگر وخودخواه همچنان در گمراهى و اختلاف باقى ماندند) (فهدى الله الذين آمنوا لما اختلفوافيه من الحق باذنه ).
(و اين مرحله هفتم بود).
و در پايان آيه مى فرمايد: (خداوند هر كه را بخواهد (و لايق ببيند) به راه
مستقيم هدايت مى كند) (و الله يهدى من يشاء الى صراط مستقيم ).
اشاره به اينكه مشيت الهى كه آميخته با حكمت اوست گزاف و بى حساب نيست و از هرگونه تبعيض ناروا بر كنار است .
تمام كسانى كه داراى نيت پاك و روح تسليم در برابر حقاندمشمول هدايتهاى او مى شوند.
اشتباهات عقيدتى آنها اصلاح مى گردد و از روشنبينى هاى مخصوصى برخوردار مىشوند بر توفيق آنان براى يافتن راه راست مى افزايد و آنها را از اختلافات و مشاجراتدنيا پرستان بى ايمان بر كنار مى دارد و آرامش روح و اطمينان خاطر و سلامت جسم و جانبه آنها مى بخشد.
نكته ها
1 - دين و اجتماع
از آيه فوق به خوبى اين حقيقت استفاده مى شود كه دين و جامعه بشرى در حقيقتناگسستنى هستند هيچ جامعه اى نمى تواند بدون مذهب و ايمان به خدا و رستاخيز زندگىصحيحى داشته باشد.
قوانين بشرى ، علاوه بر اينكه غالبا مايه اختلاف و پراكندگى ملتهاست ، چون ضامناجرائى از درون ، يعنى ايمان به خدا، سرچشمه نمى گيرد، تنها يك مسؤ وليت برونذاتى ايجاد مى كند و نمى تواند بطور كامل به اختلافات و تضادها پايان دهد،آزمايشهاى انسانى در اين چند قرن اخير اين حقيقت را به خوبى ثابت كرده است و دنياىبه اصطلاح متمدن اما فاقد ايمان ، مرتكب فجايع و گناهانى مى شود كه هيچ گاه درجامعه عقب افتاده ديده نشده است .
ضمنا منطق اسلام در عدم جدايى دين از سياست ، يعنى تدبير جامعه اسلامى نيز روشن مىشود.
2 - آغاز پيدايش شريعت
از آيه فوق ، به طور ضمنى اين حقيقت نيز روشن شد كه آغاز پيدايش دين و مذهب به معنىواقعى كلمه ، همان زمان پيدايش جامعه انسانى به معنى حقيقى بوده است ، بنابراين جاىتعجب نيست كه نخستين پيامبر اولوا العزم و صاحب كتاب و قانون و شريعت ، حضرت نوح(عليه السلام ) بوده است نه حضرت آدم .
3 - خاورميانه مركز پيدايش مذاهب بزرگ
از آيه فوق جواب اين سؤ ال را هم مى توان پيدا كرد كه چرا تمام اديان بزرگ الهى ازمنطقه خاورميانه برخاستهاند؟ (آيين اسلام ، آيين مسيحيت ، آيين يهود و آيين ابراهيم و...)زيرا به گواهى تاريخ گاهواره تمدن بشرى در اين منطقه از جهان به حركت در آمد ونخستين تمدنهاى بزرگ از اين منطقه برخاستند، و با توجه به رابطه مستحكم دين وتمدن و نياز مبرم جوامع متمدن به مذهب ، براى پيشگيرى از اختلافات و تضادهاى مخرب ،معلوم مى شود كه بايد مذاهب از اينجا برخيزند.
و اگر مى بينيم اسلام از محيط عقب ماندهاى همچون مكه و مدينه آن روز برخاست به خاطراين بود كه : اين منطقه به سر راه چند تمدن بزرگ آن زمان قرار داشت ، تمدن ايران وباقى مانده تمدن بابل در شمال شرقى جزيرة العرب ، تمدن روم درشمال ، تمدن مصر باستان در شمال غربى ، و تمدن يمن در جنوب .
در واقع مركز ظهور اسلام ، مركز دايره اى است ، كه تمام تمدنهاى مهم آن زمان در اطرافآن جاى مى گيرند (دقت كنيد).
4 - پايان دادن به اختلافات ، يكى از مهمترين اهداف دين و مذهب
آيينهاى الهى اهداف زيادى را، از جمله تهذيب نفوس انسانى و رسانيدن او به مقام قربالهى ، تعقيب مى كند، ولى مسلما يكى از مهمترين اهداف ، رفع اختلافات بوده است .
زيرا هميشه نژادها، قوميتها، و زبان و مناطق جغرافيائىعامل جدائى جوامع
انسانى بوده ، چيزى كه مى تواند به عنوان يك حلقهاتصال همه فرزندان آدم را از هر نژاد و زبان و قوميت و منطقه جغرافيائى به هم پيونددهد، آيينهاى الهى است ، كه تمام اين مرزها را در هم مى شكند، و همه انسانها را زير يكپرچم جمع مى كند كه نمونه آن را در مراسم عبادى سياسى حج مى توان مشاهده كرد.
و اگر مى بينيم پاره اى از مذاهب ، عامل اختلاف و درگيرى شده اند، به خاطر آميخته شدنآنها با خرافات و تعصبهاى كوركورانه است ، وگرنه مذاهب دست نخورده آسمانى ، همهجا عامل وحدت به شمار مى آيد.
5 - دليلى بر عصمت پيامبران
علامه طباطبايى در الميزان بعد از آنكه معصوم بودن پيامبران را به سه شاخه تقسيم مىكند 1 - عصمت از خطا به هنگام دريافت وحى 2 - عصمت از خطا در تبليغ رسالت 3 -عصمت از گناه و آنچه مايه هتك حرمت عبوديت است و مى گويد: آيه مورد بحثدليل بر عصمت از خطا در تلقى وحى و تبليغ رسالت است زيرا هدف از بعثت آنها اينبوده كه مردم را بشارت و انذار دهند و حق در اعتقاد وعمل را روشن سازند و از اين طريق آنها را هدايت كنند و مسلما اين هدف بدون عصمت در تلقىوحى و تبليغ رسالت ممكن نيست .
شاخه سوم عصمت را نيز از آيه مى توان استفاده كرد چرا كه اگر خطائى در تبليغرسالت صورت گيرد خود عاملى براى اختلاف خواهد بود و اگر ناهماهنگى ميانعمل و گفتار مبلغان وحى از طريق عصيان حاصل شود آن نيزعامل اختلاف است بنابراين از آيه فوق مى توان اشاراتى به عصمت در هر سه بخشاستفاده كرد.((1))
آيه و ترجمه


أ م حسبتم أ ن تدخلوا الجنة و لما ياءتكم مثل الذين خلوا من قبلكم مستهم الباءساء و الضراءو زلزلوا حتى يقول الرسول و الذين ءامنوا معه متى نصر الله أ لا إ ن نصر الله قريب(214)


ترجمه :
214 - آيا گمان كرديد داخلبهشت مى شويد، بى آنكه حوادثى همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟! همانان كهگرفتاريها و ناراحتيها به آنها رسيد، و آن چنان ناراحت شدند كه پيامبر و افرادى كهايمان آورده بودند گفتند: پس يارى خدا كى خواهد آمد؟! (در اين هنگام ، تقاضاى يارى ازاو كردند، و به آنها گفته شد:) آگاه باشيد، يارى خدا نزديك است !
شان نزول :
بعضى از مفسران گفته اند: هنگامى كه در جنگ احزاب ترس و خوف و شدت بر مسلمانانغالب شد و در محاصره قرار گرفتند اين آيهنازل شد و آنان را به صبر و استقامت دعوت نمود و وعده يارى نصرت به آنها داد
و نيز گفته شده هنگامى كه مسلمانان در جنگ احد شكست خوردند عبدالله بن ابى به آنهاگفت تا كى خود را به كشتن مى دهيد اگر محمد پيغمبر بود خداوند ياران او را گرفتاراسارت و قتل نمى كرد در اين موقع آيه فوقنازل شد.
تفسير:
بدون امتحان وارد بهشت نمى شويد!
از آيه فوق چنين بر مى آيد كه جمعى از مؤ منان مى پنداشتندعامل اصلى ورود در بهشت تنها اظهار ايمان به خداست و بهدنبال آن نبايد ناراحتى و رنجى را متحمل شوند و بى آنكه تلاش و كوشش به خرج دهندخداوند همه كارها را روبراه
خواهد كرد و دشمنان را نابود خواهد ساخت .
قرآن در برابر اين تفكر نادرست به سنت هميشگى خداوند اشاره كرده مى فرمايد: (آياگمان كرديد داخل بهشت مى شويد بى آنكه حوادثى همچون حوادث سخت گذشتگان بهشما برسد) (ام حسبتم ان تدخلوا الجنة و لما ياءتكممثل الذين خلوا من قبلكم ).
(همانها كه شدائد و زيانهاى فراوان به آنها رسيد و آن چنان ناراحت ومتزلزل شدند كه پيامبر الهى و افرادى كه ايمان آورده بودند گفتند پس يارى خدا كىخواهد آمد) (مستهم الباساء و الضراء و زلزلوا حتىيقول الرسول و الذين آمنوا معه متى نصر الله ).
و چون آنها نهايت استقامت خود را در برابر اين حوادث به خرج دادند و دست به دامن الطافالهى زدند به آنها گفته شد: (آگاه باشيد يارى خدا نزديك است ) (الا ان نصر اللهقريب ).
(باساء) از ماده (باس ) به گفته (معجم مقاييس اللغة ) دراصل به معنى شدت و مانند آن است و به هر گونه رنج و عذاب و ناراحتى گفته مىشود، و به افراد شجاع كه در ميدان جنگ شديدا مقاومت مى كنند، (بئيس ) يا (ذوالباس ) گفته مى شود.
و (ضراء) به گفته (راغب ) در (مفردات ) نقطهمقابل سراء يعنى آنچه مايه مسرت و موجب منفعت است ، مى باشد، بنابراين هر گونهزيانى كه دامنگير انسان بشود در امور جانى و مالى و عرضى وامثال آن را شامل مى گردد.
جمله (متى نصر الله ) (يارى خدا كى مى آيد؟) كه از سوى پيامبران و مؤ منان در مواقعنهايت شدت گفته مى شد، به معنى شك و ترديد در اين موضوع ، يا اعتراض و ايرادنيست ، بلكه به عنوان تقاضا و انتظار، مطرح مى شده است ، و لذا بهدنبال آن ، از سوى خداوند به آنها بشارت داده مى شد كه يارى خدا نزديك است .
اين احتمال كه جمله (متى نصر الله ) از سوى گروهى از مؤ منان باشد، و جمله (الا اننصر الله قريب ) از سوى پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه بعضى ازمفسران ذكر
كرده اند بسيار بعيد به نظر مى رسد.
به هر حال آيه فوق به يكى از سنن الهى كه در همه اقوام جارى بوده است اشاره مى كندو به مؤ منان در همه قرون و اعصار هشدار مى دهد كه براى پيروزى و موفقيت ونايل شدن به مواهب بهشتى ، بايد به استقبال مشكلات بروند و فداكارى كنند و در حقيقت، اين مشكلات آزمونى است كه مؤ منان را پرورش مى دهد و صاحبان ايمان راستين را ازمتظاهران به ايمان ، آشكار مى سازد.
تعبير به (الذين خلوا من قبلكم ) (كسانى كه پيش از شما بودند) به مسلمانان مىگويد: اين تنها شما نيستيد كه گرفتار انواع مشكلات از سوى دشمنان در تنگناهاىزندگى شده ايد، بلكه اقوام پيشين نيز، گرفتار همين مشكلات و شدائد بوده اند تاآنجا كه گاهى كارد به استخوانشان مى رسيد و فرياد استغاثه آنها بلند مى شد.
اصولا رمز تكامل و ترقى انسانها همين است ، افراد و امتها بايد در كوره هاى سخت حوادثقرار بگيرند، و همچون فولاد آبديده شوند، استعدادهاى درونى آنها شكوفا گردد، وايمانشان به خدا قويتر شود ضمنا افراد لايق و مقاوم و با ايمان ، از افراد نالايقشناخته شوند و صفوفشان از هم جدا گردد، اين سخن را با حديثى از پيامبر اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم ) پايان مى دهيم .
(خباب بن ارت ) كه از مجاهدان راستين صدر اسلام بود مى گويد: خدمت پيامبر (صلىالله عليه و آله و سلم ) از آزار مشركان شكايت كردم فرمود: امتهائى كه پيش از شمابودند با انواع بلاها شكنجه مى شدند، ولى اين امر هرگز آنها را از دينشان منصرفنمى كرد تا آنجا كه اره بر سر بعضى از آنها مى گذاردند و آنها را به دو پاره تقسيممى كردند... به خدا سوگند كه برنامه دين خداكامل مى شود و به پيروزى مى رسد تا آنجا كه يك نفر سوار، فاصله ميان صنعاء وحضرموت (و بيابانهاى مخوف عربستان را) طى مى كند، و از هيچ چيز جز خدا نمىترسد... ولى شما عجله مى كنيد.((2))
آيه و ترجمه


يسلونك ما ذا ينفقون قل ما انفقتم من خير فللولدين و الاقربين و اليتمى و المسكين و ابنالسبيل و ما تفعلوا من خير فان الله به عليم(215)


ترجمه :
215 - از تو سؤ ال مى كنند چه چيز انفاق كنند؟ بگو: (هر خير و نيكى (و سرمايهسودمند مادى و معنوى ) كه انفاق مى كنيد، بايد براى پدر و مادر و نزديكان و يتيمان ومستمندان و درماندگان در راه باشد.) و هر كار خيرى كه انجام دهيد، خداوند از آن آگاهاست . (لازم نيست تظاهر كنيد، او مى داند).
شان نزول :
(عمرو بن جموح ) پير مردى بزرگ و ثروتمند بود به پيامبر عرض كرد: از چه چيزصدقه بدهم و به چه كسانى ؟
آيه فوق نازل شد و به او پاسخ گفت .
تفسير:
از چه چيز بايد انفاق كرد؟
در قرآن مجيد آيات فراوانى - مخصوصا در سوره بقره - درباره انفاق و بخشش در راه خداآمده است و براى اين كار پاداشها و فضيلتهاى بزرگى ذكر شده همين امر سبب مى شدكه درباره جزئيات اين كار از پيامبر سؤ ال كنند و بدانند از چه چيزهائى و در مورد چهكسانى انفاق كنند؟
لذا در آيه مورد بحث مى فرمايد: (از تو سؤال مى كنند چه چيز را انفاق كنند) (يسئلونك ما ذا ينفقون ).
سپس مى افزايد (بگو هر خير و نيكى (و هرگونه سرمايه سودمند مادى و معنوى ) كهانفاق مى كنيد براى پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و مستمندان و واماندگان در راه بايدباشد) (قل ما انفقتم من خير فللوالدين و الاقربين و اليتامى و المساكين و ابنالسبيل ).
مسلما ذكر اين پنج طايفه به عنوان بيان مصداقهاى روشن است وگرنه منحصر به آنهانمى باشد بنابراين پاسخ آنها در حقيقت اين است كه هم اشيائى كه از آن انفاق مى كننددايره وسيعى دارد و هم كسانى كه به آنها انفاق مى شود.
در مورد اول با ذكر كلمه (خير) كه هر نوع كار ومال و سرمايه مفيدى را شامل مى شود پاسخ كامل و جامعى به سؤال آنها داده شده و حتى امور معنوى همچون علم را نيز در بر مى گيرد، هر چند مصداق مهم آندر مورد انفاق ، اموال است .
و در مورد دوم در عين گسترده بودن مورد انفاق اولويتها نيز بيان شده است مسلما پدر ومادر و سپس نزديكان نيازمند در اين مساءله اولويت دارند و بعد از آنها يتيمان و سپسنيازمندان و حتى كسانى را كه ذاتا فقير نيستند ولى بر اثر حادثه اىمثل تمام شدن مخارج در سفر نيازمند شده اندشامل مى شود.
در پايان آيه مى فرمايد: (و هر كار خيرى انجام مى دهيد خداوند از آن آگاه است ) (و ماتفعلوا من خير فان الله به عليم ).
لزومى ندارد تظاهر كنيد، و مردم را از كار خويش آگاه سازيد، چه بهتر كه براى اخلاصبيشتر انفاقهاى خود را، پنهان سازيد، زيرا كسى كه پاداش مى دهد از همه چيز با خبراست ، و كسى كه جزا به دست اوست حساب همه نزد اوست .
جمله (و ما تفعلوا من خير) معنى وسيعى دارد كه تماماعمال خير را شامل مى شود نه تنها انفاق در راه خدا كه هر كار نيكى را خداوند مى داند، مىبيند و پاداش خير مى دهد.
نكته :
هماهنگى سؤ ال و جواب در آيه
بعضى تصور كرده اند كه سؤ ال كنندگان در اين آيه ، از اشيائى كه انفاق بايد كرد،پرسش كرده اند، ولى جواب از مصارف و كسانى كه مورد انفاق قرار مى گيرند داده شده، و اين به خاطر اين است كه شناخت مورد، مهمتر بوده است . ولى اين يك اشتباه است زيراقرآن هم پاسخ از سؤ ال آنها داده و هم موارد انفاق را روشن ساخته است و اين از فنونفصاحت است كه هم پاسخ سؤ ال داده شود و هم به مساءله مهم ديگرى كه مورد نياز بودهاشاره شود.
به هر حال جمله (ما انفقتم من خير) (آنچه از نيكيها انفاق مى كنيد) مى گويد: انفاق از هرموضوع خوبى مى تواند باشد، و تمام نيكيها راشامل مى شود، خواه از اموال باشد يا خدمات ، از موضوعات مادى باشد يا معنوى .
در ضمن تعبير(خير) آن هم به صورت مطلق ، نشان مى دهد كهمال و ثروت ذاتا چيز بدى نيست ، بلكه يكى از بهترينوسايل خير است ، مشروط به اينكه به نيكى از آن بهره گيرى شود.
و نيز تعبير به (خير) ممكن است به اين نكته هم اشاره داشته باشد كه انفاقها بايداز هرگونه منت و آزار و كارهايى كه حيثيت اشخاص مورد انفاق را مخدوش مى كند، بركنارباشد به طورى كه بتوان به عنوان خير مطلق از آن ياد كرد.
آيه و ترجمه


كتب عليكم القتال و هو كره لكم و عسى أ ن تكرهوا شيا و هو خير لكم و عسى ان تحبواشيا و هو شر لكم و الله يعلم و انتم لا تعلمون(216)


ترجمه :
216 - جهاد در راه خدا، بر شما مقرر شده ، در حالى كه برايتان ناخوشايند است . چهبسا چيزى را خوش نداشته باشيد، حال آنكه خير شما در آن است . و يا چيزى را دوستداشته باشيد، حال آنكه شر شما در آن است . و خدا مى داند، و شما نمى دانيد.
تفسير:
بذل جان و مال
آيه گذشته عمدتا در مورد انفاق اموال بود و در اين آيه سخن از انفاق جانها در راه خداستو اين هر دو در ميدان فداكارى دوش به دوش يكديگر قرار دارند.
مى فرمايد: جنگ (با دشمن ) بر شما مقرر شده است در حالى كه از آن اكراه داريد (كتبعليكم القتال و هو كره لكم ).
تعبير به (كتب ) (نوشته شده ) اشاره به حتمى بودن و قطعى بودن اين فرمان الهىاست .
(كره ) گر چه معنى مصدرى دارد ولى در اينجا به معنى اسممفعول يعنى مكروه است و مكروه بودن و ناخوشايند بودن جنگ اگر چه با دشمن و در راهخدا بوده باشد، براى انسانهاى معمولى يك امر طبيعى است . زيرا در جنگ هم تلفاموال و هم نفوس و هم انواع جراحتها و مشقتهاست ، البته براى عاشقان شهادت در راه حق وكسانى كه در سطح بالايى از معرفت قرار دارند جنگ با دشمنان حق شربت گوارايىاست كه همچون تشنه كامان به دنبال آن مى روند و مسلما حساب آنها از حساب توده مردممخصوصا در آغاز اسلام جداست .
سپس به يك قانون كلى و اصل اساسى كه حاكم بر قوانين تكوينى و تشريعى خداونداست اشاره مى كند، مى فرمايد: (چه بسا شما از چيزى اكراه داشته باشيد در حالى كهبراى شما خير است و مايه سعادت و خوشبختى ) (و عسى ان تكرهوا شيئا و هو خير لكم).
به عكس كناره گيرى از جنگ و عافيت طلبى ممكن است خوشايند شما باشد در حالى كهواقعا چنين نيست (چه بسا چيزى را دوست داشته باشيد و آن براى شما شر است ) (وعسى ان تحبوا شيئا و هو شر لكم ).
و در پايان مى فرمايد: (و خدا مى داند و شما نمى دانيد) (و الله يعلم و انتم لاتعلمون ).
پروردگار جهان با اين لحن قاطع مى گويد كه افراد بشر نبايد تشخيص خودشان رادر مسائل مربوط به سرنوشتشان حاكم سازند چرا كه علم آنها از هر نظر محدود و ناچيزاست و معلوماتشان در برابر مجهولات همچون قطرهاى در برابر درياست ، همانگونه كهدر قوانين تكوينى خداوند از اسرار آفرينش همه اشياء با خبر نيستند و گاه چيزى را بىخاصيت مى شمرند در حالى كه پيشرفت علوم فوايد مهم آن را آشكار مى سازد همچنين درقوانين تشريعى بسيارى از مصالح و مفاسد را نمى دانند لذا ممكن است چيزى راناخوشايند دارند در حالى كه سعادت آنها در آن است يا از چيزى خشنود باشند در حالىكه بدبختى آنها در آن است .
آنها با توجه به علم محدود خود در برابر علم بى پايان خداوند نبايد در برابر احكامالهى روى در هم كشند بايد بطور قطع بدانند كه خداوند رحمان و رحيم اگر جهاد وزكات و روزه و حج را تشريع كرده همه به سود آنهاست .
توجه به اين حقيقت روح انضباط و تسليم در برابر قوانين الهى را در انسان پرورشمى دهد و درك و ديد او را از محيطهاى محدود فراتر مى برد و به نامحدود يعنى علم بىپايان خدا پيوند مى دهد.
نكته ها
1 - چگونه جهاد ناخوشايند است ؟
در اينجا ممكن است اين سؤ ال مطرح شود كه چگونه اين مساءله با فطرى بودناصول احكام الهى سازگار است ، اگر جهاد يا امور ديگرى همانند آن ، فطرى است چگونهممكن است براى طبع انسان ناخوشايند بوده باشد.
در پاسخ اين سؤ ال بايد به اين نكته توجه داشت كهمسايل فطرى هنگامى در انسان تجلى مى كند كه با شناخت ، تواءم باشد، مثلا انسانفطرتا طالب سود و مخالف زيان است و اين در صورتى است كه مصداق سود و زيان رابشناسد ولى اگر در تشخيص آن گرفتار اشتباه شد و موضوع سودمندى را زيان آورپنداشت ، مسلما بر اثر اين اشتباه ، فطرت او گمراه خواهد شد و از آن امر مفيد بيزار مىشود، عكس اين مساءله نيز صادق است .
در مورد جهاد افراد سطحى كه تنها ضرب و جرح و مشكلات جهاد را مى نگرند ممكن است آنرا ناخوش داشته باشند، ولى افراد دورنگر كه مى دانند شرف و عظمت و افتخار و آزادىانسان در ايثار و جهاد است يقينا با آغوش باز از آناستقبال مى كنند، همان گونه كه افراد ناآگاه از داروهاى تلخ و بد طعم بر اثر سطحىنگرى متنفرند، اما هنگامى كه بينديشند كه سلامت و نجات آنها در آن است ، آن را به جان ودل پذيرا مى شوند.
2 - يك قانون كلى
آنچه در آيه بالا آمده ، منحصر به مساله جهاد و جنگ با دشمنان نيست ، بلكه از روى يكقانون كلى و عمومى پرده بر مى دارد، و تمام مرارتها و سختيهاى اطاعت فرمان خدا رابراى انسان سهل و گوارا مى سازد، زيرا به مقتضاى (و الله يعلم و انتم لا تعلمون )مى داند كه خداوند آگاه از همه چيز و رحمان و رحيم نسبت به بندگانش در هر يك ازدستوراتش ، مصالحى ديده است كه مايه نجات و سعادت بندگان است ، و به اين ترتيببندگان مؤ من همه اين دستورات را مانند داروهاى شفابخش مى نگرند و با جان ودل آن را پذيرا مى باشند.
آيه و ترجمه


يسلونك عن الشهر الحرام قتال فيه قل قتال فيه كبير و صد عنسبيل الله و كفر به و المسجد الحرام و اخراج اهله منه اكبر عند الله و الفتنة اكبر منالقتل و لا يزالون يقتلونكم حتى يردوكم عن دينكم ان استطعوا و من يرتدد منكم عن دينهفيمت و هو كافر فاولئك حبطت اعملهم فى الدنيا و الاخرة و اولئك اصحب النار هم فيهاخلدون(217)َان الذين ءامنوا و الذين هاجروا و جهدوا فى سبيل الله اولئك يرجون رحمت الله و الله غفوررحيم(218)


ترجمه :
217 - از تو، درباره جنگ كردن در ماه حرام ، سؤال مى كنند، بگو: جنگ در آن ، (گناهى ) بزرگ است ، ولى جلوگيرى از راه خدا (و گرايشمردم به آيين حق ) و كفر ورزيدن نسبت به او و هتك احترام مسجد الحرام ، و اخراج ساكنان آن، نزد خداوند مهمتر از آن است ، و ايجاد فتنه ، (و محيط نامساعد، كه مردم را به كفر،تشويق و از ايمان باز مى دارد) حتى از قتل بالاتر است . و مشركان ، پيوسته با شما مىجنگند، تا اگر بتوانند شما را از آيينتان برگردانند، ولى كسى كه از آيينش برگردد،و در حال كفر بميرد، تمام اعمال نيك (گذشته ) او، در دنيا و آخرت ، بر باد مى رود، وآنان اهل دوزخند، و هميشه در آن خواهند بود.
218 - كسانى كه ايمان آورده و كسانى كه هجرت كرده و در راه خدا جهاد نموده اند، آنهااميد به رحمت پروردگار دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است .
شان نزول :
گفته اند: اين آيه در مورد سريه عبد الله بن جحشنازل شده است .
جريان چنين بود كه : پيش از جنگ بدر پيامبر اسلام (عبد الله بن جحش ) را طلبيد ونامهاى به او داد و هشت نفر از مهاجرين را همراه وى نمود، به او فرمان داد پس از آنكه دوروز راه پيمود، نامه را بگشايد، و طبق آن عمل كند، او پس از دو روز طى طريق نامه راگشود و چنين يافت : (پس از آنكه نامه را باز كردى تا (نخله ) (زمينى كه بين مكه وطايف است ) پيش برو و در آنجا وضع قريش را زير نظر بگير و جريان را به ماگزارش بده ).
(عبد الله ) جريان را براى همراهانش نقل نمود و اضافه كرد: پيامبر مرا از مجبورساختن شما در اين راه منع كرده است ، بنابراين هر كس آماده شهادت است با من بيايد، وديگران باز گردند همه با او حركت كردند، هنگامى كه به (نخله ) رسيدند بهقافلهاى از قريش برخورد كردند كه عمرو بن حضرمى در آن بود، چون روز آخر رجب(يكى از ماههاى حرام ) بود در مورد حمله به آنها به مشورت پرداختند.
بعضى گفتند: اگر امروز هم از آنها دست برداريم وارد محيط حرم خواهند شد و ديگر نمىتوان متعرض آنها شد، سرانجام شجاعانه به آنها حمله كردند (عمرو
بن حضرمى ) را كشتند و قافله را با دو نفر نزد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )آوردند، پيغمبر به آنان فرمود: من به شما دستور نداده بودم كه در ماههاى حرام نبردكنيد، و دخالتى در غنائم و اسيران نكرد، مجاهدان ناراحت شدند و مسلمانان به سرزنشآنها پرداختند، مشركان نيز زبان به طعن گشودند كه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) جنگ و خونريزى و اسارت را در ماههاى حرام ،حلال شمرده در اين هنگام آيه اول نازل شد پس از آنكه اين آيهنازل شد (عبد الله بن جحش ) و همراهانش اظهار كردند كه در اين راه براى درك ثوابجهاد كوشش كرده اند و از پيامبر پرسيدند كه آيا اجر مجاهدان را دارند يا نه ؟ آيه دوم(ان الذين آمنوا و الذين هاجروا...) نازل گرديد.
تفسير:
جنگ در ماههاى حرام
همان گونه كه از شان نزول بر مى آيد و لحن آيه نيز اجمالا به آن گواهى مى دهد آيهنخست در صدد پاسخگوئى به پاره اى از سؤ الات درباره جهاد و استثناهاى آن است .
مى فرمايد: (از تو درباره جنگ كردن در ماههاى حرام سؤال مى كنند) (يسئلونك عن الشهر الحرام قتال فيه ).
سپس مى افزايد: (به آنها بگو جنگ در آن (گناه ) بزرگى است )(قل قتال فيه كبير).
و به اين ترتيب سنتى را كه از زمانهاى قديم و اعصار انبياى پيشين در ميان عرب در موردتحريم پيكار در ماههاى حرام (رجب ، ذى القعده ، ذى الحجه و محرم ) وجود داشته باقاطعيت امضا مى كند.
سپس مى فرمايد: چنين نيست كه اين قانون استثنائى نداشته باشد نبايد اجازه داد گروهىفاسد و مفسد زير چتر اين قانون هر ظلم و فساد و گناهى را
مرتكب شوند درست است كه جهاد در ماه حرام مهم است (ولى جلوگيرى از راه خدا و كفرورزيدن نسبت به او و هتك احترام مسجد الحرام ، و خارج كردن و تبعيد نمودن ساكنان آن ،نزد خداوند از آن مهمتر است ) (و صد عن سبيل الله و كفر به و المسجد الحرام و اخراج اهلهمنه اكبر عند الله ). سپس مى افزايد: (ايجاد فتنه (و منحرف ساختن مردم از دين خدا) ازقتل هم بالاتر است ) (و الفتنة اكبر من القتل ).
چرا كه آن ، جنايتى است بر جسم انسان و اين جنايتى است بر جان و روح و ايمان انسان وبعد چنين ادامه مى دهد كه مسلمانان نبايد تحت تاثير تبليغات انحرافى مشركان قرارگيرند، زيرا (آنها دائما با شما مى جنگند تا اگر بتوانند شما را از دينتان بازگردانند) (و در واقع به كمترين از اين قانع نيستند) (و لا يزالون يقاتلونكم حتىيردوكم عن دينكم ان استطاعوا).
بنابراين محكم در برابر آنها بايستيد، و به وسوسه هاى آنها در زمينه ماه حرام و غيرآن اعتنا نكنيد و بعد به مسلمانان در زمينه بازگشت از دين خدا هشدار جدى داده مى گويد:(هر كس از شما مرتد شود و از دينش برگردد، و درحال كفر بميرد، تمام اعمال نيك او در دنيا و آخرت بر باد مى رود و آنهااهل دوزخند و جاودانه در آن مى مانند) (و من يرتدد منكم عن دينه فيمت و هو كافر فاولئكحبطت اعمالهم فى الدنيا و الاخرة و اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون ).
چه مجازاتى از اين سختتر و وحشتناكتر كه تماماعمال نيك انسان نابود شود و نه در دنيا و نه در آخرت بهحال او مفيد نيفتد و گرفتار عذاب جاويدان الهى نيز بشود.
روشن است اعمال نيك هم بركات و آثارى در دنيا دارد و هم در آخرت ، افراد مرتد از همهاين آثار محروم مى شوند به علاوه ارتداد سبب مى شود كه تمام آثار ايمان برچيده شودهمسرانشان جدا گردند و اموالشان به ارث به بازماندگان آنان برسد.
در آيه بعد به نقطه مقابل اين گروه اشاره كرده و مى فرمايد: (كسانى كه ايمانآوردند و كسانى كه هجرت نمودند و در راه خدا جهاد كردند (و بر ايمان خود استوارماندند) آنها اميد رحمت پروردگار دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است ) (ان الذين آمنواو الذين هاجروا و جاهدوا فى سبيل الله اولئك يرجون رحمة الله و الله غفور رحيم ).
آرى اين گروه در پرتو اين سه كار بزرگ (ايمان و هجرت و جهاد) اگر مرتكباشتباهاتى نيز بشوند (همانگونه كه در شاننزول در داستان عبد الله بن جحش آمده بود) ممكن استمشمول عنايات و مغفرت الهى گردند.
نكته :
مساءله (احباط) و (تكفير)
(حبط) در اصل به گفته (راغب ) در (مفردات ) به معنى اين است چهار پائىآنقدر بخورد كه شكمش باد كند و چون اين حالت سبب فساد غذا و بى اثر بودن آن مىگردد اين واژه به معنى باطل و بى خاصيت شدن به كار مى رود لذا در معجم مقائيس اللغةمعنى آن را بطلان ذكر كرده است و به همين دليل در آيه 16 سوره هود هم رديفباطل ذكر شده مى فرمايد: اولئك الذين ليس لهم فى الاخرة الا النار
و حبط ما صنعوا فيها و باطل ما كانوا يعملون : (دنيا پرستان كسانى هستند كه در آخرتجز آتش بهره اى ندارند و آنچه را در دنيا انجام داده اند بر باد مى رود و اعمالشانباطل مى شود).
و اما (احباط) در اصطلاح متكلمان و علماء عقائد عبارت از اين است كه ثواباعمال پيشين بر اثر گناهان از بين برود نقطهمقابل تكفير كه به معنى از بين رفتن كيفر و آثار گناهان پيشين به خاطراعمال نيك آينده است .
در اينكه آيا احباط و تكفير در مورد ثواب اعمال صالح و كيفر گناهان صحيح است يا نهدر ميان علماء عقائد بحث و گفتگو است به گفته مرحوم (علامه مجلسى ره ) مشهور ميانمتكلمان اماميه بطلان احباط و تكفير است آنها فقط مى گويند: ثواب مشروط به آن است كهانسان با ايمان از دنيا برود و عقاب مشروط به اين است كه به هنگام مرگ با اسلام وتوبه از دنيا نرود. ولى علماء معتزله نظر به ظواهر بعضى از آيات و روايات معتقد بهصحت احباط و تكفيرند.
خواجه نصير الدين طوسى در كتاب (تجريد العقايد): احباط راباطل شمرده و به دليل عقل و نقل بر آن استدلال كرده استدليل عقلى او اين است كه احباط مستلزم ظلم است (زيرا كسى كه ثواب كمترى داشته و گناهبيشترى پس از احباط به منزله كسى خواهد بود كه اصلا كار نيك نكرده است و اين يكنوع ستم در حق او خواهد بود) و اما دليل نقلى اين است كه قرآن با صراحت مى گويد:فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره و من يعمل مثقال ذرة شرا يره : هر كس به مقدار سنگينى ذره اىكار خير كند آن را مى بيند و هر كس به مقدار سنگينى ذره اى كار شر كند آن را مى بيند.
در ميان دانشمندان معتزله ابوهاشم احباط و تكفير را به هم آميخته و عنوان موازنه را بهوجود آورده است به اين معنى كه گناه و ثواب را با هم مى سنجد و از يكديگر كسر مىكند.
ولى حق اين است كه احباط و تكفير امرى ممكن مى باشد و هيچ گونه ظلمى از آنحاصل نمى گردد، و آيات و رواياتى صريحا بر آن دلالت دارد و به نظر مى رسدمخالفت منكران بازگشت به يك نوع (نزاع لفظى ) مى كند.
توضيح اينكه : گاه مى شود انسان ساليان دراز زحمت مى كشد و با مشقت فراوانسرمايه اى مى اندوزد ولى با يك ندانم كارى و يا يك هوسبازى آن را از دست مى دهديعنى حسنات سابق (حبط) مى شود.
و يا به عكس مرتكب اشتباهات و خسارتهاى زيادى شده و با يكعمل عاقلانه و حساب شده همه را جبران مى كند اين يك نوع تكفير است (تكفير يك نوعپوشانيدن و جبران كردن است ) در مسائل معنوى نيز هميناصل صادق مى باشد.
آيه و ترجمه


يسلونك عن الخمر و الميسر قل فيهما اثم كبير و منفع للناس و إ ثمهما اكبر من نفعهما ويسلونك ما ذا ينفقون قل العفو كذلك يبين الله لكم الايت لعلكم تتفكرون(219)َفى الدنيا و الاخرة و يسلونك عن اليتمى قل اصلاح لهم خير و ان تخالطوهم فاخونكم والله يعلم المفسد من المصلح و لو شاء الله لا عنتكم ان الله عزيز حكيم(220)


ترجمه :
219 - درباره شراب و قمار از تو سؤ ال مى كنند، بگو: در آنها گناه و زيان بزرگىاست ، و منافعى (از نظر مادى ) براى مردم در بر دارد، (ولى ) گناه آنها از نفعشان بيشتراست .
و از تو مى پرسند چه چيز انفاق كنند؟ بگو: از مازاد نيازمندى خود.
اين چنين خداوند آيات را براى شما روشن مى سازد، شايد انديشه كنيد!
220 - (تا انديشه كنيد) درباره دنيا و آخرت ! و از تو درباره يتيمان سؤال مى كنند، بگو: (اصلاح كار آنان بهتر است . و اگر زندگى خود را با زندگى آنانبياميزيد، (مانعى ندارد؛) آنها برادر (دينى ) شما هستند). (و همچون يك برادر با آنهارفتار كنيد!) خداوند، مفسدان را از مصلحان ، باز مى شناسد. و اگر خدا بخواهد، شما رابه زحمت مى اندازد؛ (و دستور مى دهد در عين سرپرستى يتيمان ، زندگى واموال آنها را بكلى از اموال خود، جدا سازيد، ولى خداوند چنين نمى كند؛) زيرا او توانا وحكيم است .
شان نزول :
درباره شاءن نزول آيه اول گفته اند گروهى از ياران پيامبر خدمتش آمدند و عرضكردند: حكم شراب و قمار را كه عقل را زائل ومال را تباه مى كند بيان فرما! آيه نخست نازل شد و به آنها پاسخ داد.
و در شاءن نزول آيه دوم در تفسير قمى از امام صادق (عليه السلام ) و در مجمع البياناز ابن عباس چنين نقل شده است :
هنگامى كه آيه (و لا تقربوا مال اليتيم الا بالتى هى احسن ) (و بهمال يتيم جز به بهترين طريق نزديك نشويد) و آيه (ان الذين ياكلوناموال اليتامى ظلما انما ياكلون فى بطونهم نارا و سيصلون سعيرا) (كسانى كهاموال يتيمان را از روى ظلم و ستم مى خورند، تنها آتش مى خورند و به زودى به آتشسوزانى مى سوزند) نازل شد، كه در آن از نزديك شدن بهاموال و دارايى يتيمان مگر در صورتى كه براى آنان نفعى داشته باشد، و نيز ازخوردن اموال آنان نهى شده ، مردمى كه يتيمى در خانه داشتند، از كفالت وى فاصلهگرفتند و او را به حال خود گذاشتند، و حتى گروهى آنان را از خانه خود بيرونكردند، و آنها كه بيرون نكردند، در خانه براى آنان وضعى به وجود آورده بودند كهكمتر از بيرون كردن نبود، زيرا غذاى او را كه ازمال خودش تهيه مى شد، با غذاى خود مخلوط نمى كردند، و حتى جداگانه براى آنان غذامى پختند و پس از آنكه آن يتيم در گوشه اى از اطاق غذاى مخصوص خويش را مى خورد،زيادى آن را اگر اضافه مى آمد، براى او ذخيره مى كردند تا دفعه بعد بخورد و اگرفاسد مى شد به دور مى ريختند.
همه اين كارها براى آن بود كه گرفتار مسؤ وليت خوردنمال يتيم نشده باشند اين عمل هم براى سرپرستان و هم براى يتيمان مشكلات فراوانىبه بار مى آورد، به دنبال اين جريان آنها خدمت پيامبر رسيده و از اين طرزعمل سؤ ال كردند در پاسخ آنها اين آيه نازل شد.
تفسير:
پاسخ به چهار سؤ ال
آيه اول از دو سؤ ال درباره شراب و قمار شروع مى شود، مى فرمايد: از تو دربارهشراب و قمار سؤ ال مى كنند (يسئلونك عن الخمر و الميسر).
(خمر) در لغت در اصل به گفته (راغب ) به معنى پوشانيدن چيزى است و لذا بهچيزى كه با آن مى پوشانند (خمار) گفته مى شود هر چند خمار معمولا به چيزى گفتهمى شود كه زن سر خود را با آن مى پوشاند.
در معجم مقاييس اللغه نيز براى (خمر) يك ريشه ذكر كرده كه دلالت بر پوشاندن واختلاط و آميزش در پنهانى مى كند و از آنجا كه شرابعقل انسان را مى پوشاند به آن خمر گفته شده زيرا سبب مستى است و مستى پرده اى برروى عقل مى افكند و نمى گذارد انسان خوب و بد را تشخيص دهد.
(خمر) در اصطلاح شرع به معنى شراب انگور نيست بلكه به معنى هر مايع مست كنندهاست خواه از انگور گرفته شده باشد و يا از كشمش يا خرما و يا هر چيز ديگر، هر چند درلغت براى هر يك از انواع مشروبات الكلى اسمى قرار داده شده است .
(ميسر) از ماده (يسر) گرفته شده كه به معنىسهل و آسان است ، و از آنجا كه (قمار) در نظر بعضى از مردم وسيله آسانى براىنيل به مال و ثروت است به آن ميسر گفته شده است .
سپس در جواب مى فرمايد: (بگو در اين دو گناه بزرگى است و منافعى (از نظر ظاهر وجنبه مادى ) براى مردم دارد ولى گناه آنها از نفعشان بيشتر است )(قل فيهما اثم كبير و منافع للناس و اثمهما اكبر من نفعهما).
با توجه به اينكه جامعه عرب جاهلى بسيار آلوده به شراب و قمار بوده حكم تحريماين دو به طور تدريجى و در چند مرحله نازل شده و اگر نرمش و مدارائى در
لحن آيه مشاهده مى شود به خاطر همين معنى است .
در اين آيه منافع و زيانهاى اين دو با هم مقايسه شده و برترى زيانها و گناه سنگين آنبر منافع آنها مورد تصريح قرار گرفته است مسلما منافع مادى كه احيانا از طريقفروش شراب يا انجام قمار حاصل مى شود و يا منافع خيالى كه به خاطر تخديرحاصل از مستى شراب و غفلت از هموم و غموم و اندوه ها به دست مى آيد در برابر زيانهاىفوق العاده اخلاقى و اجتماعى و بهداشتى اين دو بسيار ناچيز است .
بنابراين هيچ انسان عاقلى به خاطر آن نفع كم به اين همه زيان تن در نمى دهد.
(اثم ) به گفته معجم مقاييس اللغة در اصل ، به معنى كندى و عقب افتادن است ، و ازآنجا كه گناهان ، انسان را از رسيدن به خيرات ، عقب مى اندازد اين واژه بر آن اطلاق شدهاست ، بلكه در بعضى از موارد از آيات قرآن غير اين معنى (كندى و تاخر) مناسب نيست ،مانند: و اذا قيل له اتق الله اخذته العزة بالاثم ؛ (و هنگامى كه به او گفته شود، تقواپيشه كن ، غرور، و مقامات موهوم او را از وصول به تقوا، كند مى سازد).
به هر حال ، اثم به هر كار و هر چيزى گفته مى شود كه حالتى در روح وعقل به وجود مى آورد، و انسان را از رسيدن به نيكيها و كمالات باز مى دارد، بنابراينوجود (اثم كبير) در شراب و قمار، دليل بر تاثير منفى اين دو در رسيدن به تقوا وكمالات معنوى و انسانى است كه شرح آن در نكته ها خواهد آمد.
سومين سؤ الى كه در آيه فوق مطرح است ، سؤال درباره انفاق است ، مى فرمايد: (از تو سؤال مى كنند چه چيز انفاق كنند) (و يسئلونك ما ذا ينفقون ).
(بگو از مازاد نيازمنديهايتان ) (قل العفو).
در تفسير در المنثور، در شان نزول اين قسمت از آيه ، از ابن عباس ، چنيننقل شده كه گروهى از صحابه و ياران پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) سؤال كردند (اينكه مى گوييد در راه خدا انفاق كنيد) ما نمى دانيم چه مقدار ازاموال خود را انفاق كنيم آيا همه را در راه خدا به نيازمندان بدهيم يا مقدارى از آن را.
در پاسخ آنها آيه فوق ، نازلگرديد و به آنها دستور داد در انفاق خود رعايت عفو كنيد، اكنون ببينيم عفو در اينجا بهچه معنى است ؟
(عفو) در اصل - به گفته راغب در مفردات - به معنى قصد بر گرفتن چيزى است يابه معنى چيزى كه بر گرفتن آن آسان است .
و از آنجا كه اين معنى ، بسيار گسترده است ، بر مصاديق گوناگونى اطلاق شده ، ازجمله بخشش و آمرزش ، از بين بردن اثر، حد وسط و ميانه هر چيز، و مقدار اضافى چيزى، و بهترين قسمت مال ، ظاهرا دو معنى اول متناسب با مفهوم آيه نيست و به نظر مى رسد،مراد يكى از سه معنى اخير باشد، يعنى در انفاق حد وسط را رعايت كنيد و يا مقداراضافى از نيازمنديهاى خود را انفاق نمائيد و يا به هنگام انفاق به سراغ قسمتهاى بىارزش مال نرويد، از بهترين قسمتها كه بر گرفتن آن براى خودتان به خاطر مرغوبيتسهل و آسان است در راه خدا نيز از همان انفاق كنيد. در روايات اسلامى نيز، آيه فوق بههمين معنى تفسير شده است .
در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود: العفو الوسط: (منظور ازعفو (در آيه فوق ) حد وسط است ).
و در تفسير على بن ابراهيم مى خوانيم لا اقتار و لا اسراف : (نه سختگيرى باشد و نهاسراف ).
و در (مجمع البيان ) از امام باقر (عليه السلام ) آمده است : عفو، مازاد خوراكسال است .
احتمال ديگرى كه در تفسير اين آيه مى توان گفت (هر چند آن را در كلمات هيچ يك ازمفسران نديده ايم ) اين است كه عفو به همان معنىاول ، يعنى مغفرت و گذشت از لغزش ديگران است ، مطابق اين معنى ، تفسير آيه چنين مىشود: (بگو بهترين انفاق ، انفاق عفو و گذشت است ).
با توجه به اوضاع اجتماعى عرب جاهلى و محلنزول قرآن ، مخصوصا مكه و مدينه كه از نظر دشمنى و كينه توزى ، و عدم گذشت ، درحد اعلا بودند، اين احتمال چندان دور نيست ، به خصوص اينكه شخص ‍ پيغمبر (صلى اللهعليه و آله و سلم ) نيز نمونه كامل اين معنى بود، همان گونه كه اعلام عفو عمومى ، نسبتبه مشركان مكه كه سرسخت ترين و سنگدل ترين دشمنان اسلام بودند نشان مى دهد، وهيچ مانعى ندارد كه آنها سؤ ال از انفاق اموال كنند، ولى نياز شديد آنها به انفاق عفو،سبب شود كه قرآن آنچه را لازمتر است ، در پاسخ بيان كند و اين يكى از شؤ ون فصاحتو بلاغت است كه گوينده پاسخ سؤ ال طرف را رها كرده و به مهمتر از آن مى پردازد.
در ميان اين تفاسير، تضادى وجود ندارد و ممكن است همه آنها در مفهوم آيه جمع باشد.
و بالاخره در پايان آيه مى فرمايد: (خداوند آيات خود را چنين بيان مى كند شايد تفكرو انديشه كنيد) (كذلك يبين الله لكم الايات لعلكم تتفكرون ).
و بلافاصله در آيه بعد، مركز اصلى فكر و انديشه را چنين بيان مى كند: (در دنيا وآخرت ) (فى الدنيا و الاخرة ).
آرى بايد تمام كارها در زندگى مادى و معنوى ، تواءم با فكر و انديشه باشد، از
اين تعبير، دو نكته روشن مى شود: نخست اينكه انسان گر چه موظف است در برابر خدا وپيامبرش ، تسليم باشد، ولى اين اطاعت ، به معنى اطاعت كوركورانه نيست ، بلكه اطاعتىاست آميخته با آگاهى ، بايد از اسرار احكام الهى نه فقط در زمينه تحريم شراب وقمار، بلكه در همه زمينه ها، و لو اجمالا آگاه گردد، و با درك صحيح آنها را انجام دهد.
معنى اين سخن آن نيست كه اطاعت احكام الهى ، مشروط به درك فلسفه آنهاست ، بلكه منظوراين است كه به موازات اين اطاعت ، بايد بكوشد تا از اسرار و روح احكام خدا آگاه گردد.
ديگر اينكه : انديشه بايد در تمام زمينه ها انجام گيرد، براى نيازمنديهاى جسم و جان ،روح و بدن ، چرا كه دنيا و آخرت به هم مربوطند، و ويرانى هر يك در ديگرى اثر مىگذارد. اصولا انديشه درباره يكى از اين دو به تنهائى نمى تواند ترسيم صحيحى ،از واقعيت اين عالم ، در اختيار انسان بگذارد، چرا كه هر يك از اين دو بخشى از اين عالماست ، دنيا بخش كوچكتر، و آخرت بخش عظيمتر و آنها كه تنها درباره يكى از اين دو مىانديشند، تفكر درستى از عالم هستى ندارند.
سپس به چهارمين سؤ ال و پاسخ آن مى پردازد و مى فرمايد: (از تو درباره يتيمان سؤال مى كنند) (و يسئلونك عن اليتامى ).
(بگو اصلاح كار آنان بهتر است ) (قل اصلاح لهم خير).
(و اگر زندگى خود را با آنان بياميزيد (مانعى ندارد) آنها برادر شما هستند) (و انتخالطوهم فاخوانكم ).
به اين ترتيب قرآن ، به مسلمانان گوشزد مى كند كه شانه خالى كردن از زير بارمسؤ وليت سرپرستى يتيمان ، و آنها را به حال خود واگذاردن ، كار درستى نيست ،
بهتر اين است كه سرپرستى آنها را بپذيريد، و كارهاى آنان را سامان دهيد و اصلاحكنيد، و اگر زندگى و اموال آنها با زندگى واموال شما مخلوط گردد مشكلى نيست ، در صورتى كه نظر شما اصلاح باشد و بسان يكبرادر، با آنها رفتار كنيد.
سپس اضافه مى كند: (كه خداوند مفسد را از مصلح مى شناسد) (و الله يعلم المفسد منالمصلح )
آرى او از نيات همه شما آگاه است ، و آنها كه قصد سوء استفاده ازاموال يتيمان دارند، و با آميختن اموال آنها با اموال خود، به حيف وميل اموال يتيمان مى پردازند را از دلسوزانپاكدل واقعى مى شناسد.
و در پايان آيه مى فرمايد: (خداوند اگر بخواهد مى تواند كار را بر شما سختبگيرد و شما را به زحمت اندازد (و در عين دستور دادن به سرپرستى يتيمان ، دستور دهدكه اموال آنها را به كلى از اموال خود جدا سازيد، ولى خداوند هرگز چنين نمى كند) زيرااو توانا و حكيم است ) (و لو شاء الله لاعنتكم ان الله عزيز حكيم ).
نكته ها
1 - رابطه احكام چهارگانه بالا
همان گونه كه ملاحظه كرديد، چهار سؤ ال در دو آيه فوق ، درباره مساءله (شراب )و (قمار) و (انفاق ) و (يتيمان )، همراه پاسخ آنها آمده است ، ذكر اين چهار سؤال و جواب با يكديگر ممكن است ، به اين جهت باشد كه واقعا مردم گرفتار اين چهارمساءله و درگير با آنها بودند، لذا پى در پى درباره اين چهار موضوع سؤال مى كردند (توجه داشته باشيد كه يسئلونكفعل مضارع و
دليل بر استمرار است ).
اين احتمال نيز وجود دارد كه اين هر چهار مورد به نحوى بامسايل مالى مربوط است ، شراب و قمار، مايه تباهىاموال ، و انفاق مايه شكوفائى آن و سرپرستى يتيمان ، ممكن است مفيد و يا مخرب باشد.
ديگر اينكه : انفاق جنبه عمومى و همگانى و جنبه اخروى و اصلاح دارد، و شراب و قمارجنبه خصوصى و مادى و افساد دارد و اصلاح كار يتيمان نيز داراى هر دو جنبه عمومى وخصوصى است ، و به اين ترتيب مصداق تفكر در دنيا و آخرت مى باشد.
و از اينجا رابطه خمر و ميسر (شراب و قمار) نيز روشن مى شود، زيرا هر دو مايه تباهىاموال ، و فساد جامعه ، و انواع بيماريهاى جسم و جان انسان هستند.
2 - زيانهاى نوشابه هاى الكلى
الف - اثر الكل در عمر: يكى از دانشمندان مشهور غرب اظهار مى دارد كه هر گاه از جوانان21 ساله تا 23 ساله معتاد به مشروبات الكلى 51 نفر بميرند درمقابل از جوانهاى غير معتاد ده نفر هم تلف نمى شوند.
دانشمند مشهور ديگرى ثابت كرده است كه جوانهاى بيست ساله كه انتظار مى رود پنجاهسال عمر كنند در اثر نوشيدن الكل بيشتر از 35سال عمر نمى كنند.
بر اثر تجربياتى كه كمپانيهاى بيمه عمر كرده اند ثابت شده است كه عمر معتادان بهالكل نسبت به ديگران 25 الى 30 درصد كمتر است .
آمارگيرى نشان مى دهد كه حد متوسط عمر معتادان بهالكل در حدود 35 الى 50 سال است ، در صورتى كه حد متوسط عمر با رعايت نكاتبهداشتى از 60 سال به بالا است .
ب - اثر الكل در نسل : كسى كه در حين انعقاد نطفه مست است 35 درصد عوارض الكليسمحاد را به فرزند خود منتقل مى كند و اگر زن و مرد هر دو مست باشند، صددرصد عوارضحاد در بچه ظاهر مى شود براى اينكه به اثرالكل در
فرزندان بهتر توجه شود آمارى را در اينجا مى آوريم :
كودكانى كه زودتر از وقت طبيعى به دنيا آمده اند از پدران و مادران الكلى 45 درصد، واز مادران الكلى 31 درصد، و از پدران الكلى 17 درصد، بوده اند.
كودكانى كه هنگام تولد توانائى زندگى را ندارند، از پدران الكلى 6 درصد، و ازمادران الكلى 45 درصد، كودكانى كه كوتاه قد بوده اند از پدران و مادران الكلى 75درصد و از مادران الكلى 45 درصد بوده است ، كودكانى كه فاقد نيروى كافى عقلانىو روحى بوده اند از مادران و از پدران الكلى نيز 75 درصد بوده است .
ج - اثر الكل در اخلاق : در شخص الكلى عاطفه خانوادگى و محبت نسبت به زن و فرزندضعيف مى شود بطوريكه مكرر ديده شده كه پدرانى فرزندان خود را با دست خود كشتهاند.
د - زيانهاى اجتماعى الكل : طبق آمارى كه (انستيتوى ) پزشكى قانونى شهر نيون درسال 1961 تهيه نموده است جرايم اجتماعى الكليستها از اين قرار است :
مرتكبين قتلهاى عمومى 50 درصد. ضرب و جرحها در اثر نوشيدنالكل 8 / 77 درصد سرقتهاى مربوط به الكليستها 5 / 88 درصد. جرايم جنسى مربوطبه الكليها 8 / 88 درصد، مى باشد. اين آمار نشان مى دهد كه اكثريت قاطع جنايات وجرايم بزرگ در حال مستى روى مى دهد.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation