بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب داستانهای عارفانه, عباس عزیزى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     AMOLI001 -
     AMOLI002 -
     AMOLI003 -
     AMOLI004 -
     AMOLI005 -
     AMOLI006 -
     AMOLI007 -
     AMOLI008 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

fehrest page

back page

چرا از من خبر نمى گيرى

در روايت است كه خداوند به حضرت موسى عليه السلام عتاب كرد كه من مدتى استمريضم ، چرا از من خبر نمى گيرى ؟!! و بعد روشن شد كه فلان مريض در فلان محله ،افتاده بوده و كسى به دادش نرسيده است ، خداوند، به موسى خطاب و عتاب كرده كه چرااز من مريض خبرى نمى گيرى . (319)


شهر حصين

صدوق در مجلس اول كتاب امالى اش از شعيب حداد،نقل مى كند او گفته است :
((شنيدم كه امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: حديث ما سخت است و كسى توانحمل آن را ندارد، جز ملكى مقرب ، يا پيامبرىمرسل ، يا بنده اى كه خداوند قلبش را براى ايمان امتحان كرده ،و يا شهرى حصين .
پرسيديم : شهر حصين چيست ؟
فرمود: قلب مجتمع ))(320)


مايه فخر

نقل است كه سالى هارون الرشيد به حج آمده بود. پس ، در حالى كه گروهى از قريش وبزرگان قبايل و موسى بن جعفر همراه او بودند، براى مفاخره رو به قبر حضرترسول صلى الله عليه و آله وسلم كرد و گفت : السلام عليك يارسول الله ! يا ابن عمّ.
حضرت موسى بن جعفر فرمود: السلام عليك يا اءبت !
هارون (چون سلام امام را شنيد) متغير شد و گفت : يا اباالحسن به راستى كه اين استفخر!...)).(321)


ضجه كنندگان زياد، حاجى واقعى كم

از امام صادق عليه السلام مى پرسند: فضل ما بر مخالف ما چيست كه سوگند به خدا مردرا (مخالف را) مى بينيم دل آسوده تر و مال دارتر و خوش زندگى تر و نيكوحال تر و به بهشت آزمندتر است ؟ امام عليه السلام در پاسخ خاموشى گزيد تا بهسرزمين ابطح رسيديم مردم را ديديم كه ناله و زاريشان به سوى خداوند بلند است ،امام به من فرمود: اى ابا محمد آيا مى شنوى آن چه را من مى شنوم ؟ گفتم ضجه مردم رابه سوى خداوند مى شنوم ، امام عليه السلام فرمود: ناله و زارى كننده و بانگ و فريادبرآرنده به تلبيه چه بسيارند و حاج چه كم ، سوگند به آن كسى كه محمد صلى اللهعليه و آله وسلم را به پيغمبرى برانگيخت و روح او را به سوى بهشت شتافتن فرمود،خداوند نمى پذيرد مگر فقط از تو و از ياران تو. پس گفت : امام عليه السلام دست بررويم ماليد و نگاه كردم ديدم بيشتر مردم خوك و درازگوش و بوزينه اند؛ مگر مردى پساز
مردى .(322)


تقسيم روزى در بامداد

صاحب شريعت حضرت محمد مصطفى صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: الصحبةتمنع الرزق ، صبحه بضم صاد خواب بامداد است . معنى ظاهر آن ظاهر است ، وباطن آن اين كه بامداد هنگام شكار مردم كار است . در ترك الاطناب فى شرح الشهابآورده كه پيغامبر صلى الله عليه و آله وسلم عايشه را پس از نهار بامداد در خواب ديد،او را برانگيخت و پاى خود بدو باز كوفت و گفت : برخيز كه روزيها بدين هنگام قسمتمى كنند و خواب بامداد روزى باز دارد، لفظ خبر چنين است : قومى فان الارزاق تقسمفى هذا الوقت و ان الصبحة تمنع الرزق .(323)


كليد در رزق

استاد مرحوم علامه محمد حسين فاضل تونى - رضوان الله تعالى عليه - از تنگدستى وپريشان روزگارى ميرعماد حسنى در آغاز كار، حكايت فرمود كه وى به شوق و ذوقفطرى و نعمت عشق خدادادى در خطه تعليم خط سير مى كرد، وقتى دو تا نون نوشت ومادرش را داور گرفت كه اين نون خوش تر است يا آن ؟ مادر برآشفت و گفت : نه اين نوننان مى شود و نه آن . ولى ديرى نگذشت كه به بركت ن و القلم ، و مفتاح خط و مايسطرون ، ابواب رزق به رويش گشوده شده و بلغ ما بلغ ، آرى :

چو حسن خط اندر سرانگشت تست
كليد در رزق در مشت تست (324)


آداب حج

شبلى به حج رفته بود و پس از انجام اعمال حج به حضور امام سيدالساجدين عليهالسلام مشرف شد، امام عليه السلام از وى پرسيد:
اى شبلى حج گزاردى ؟
شبلى : آرى يا ابن رسول الله .
امام عليه السلام : زمانى كه به ميقات فرود آمدى آيا نيّت كرده اى كه جامه معصيت را ازخود به در آوردى و جامه طاعت پوشيدى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : زمانى كه از جامه خود برهنه شدى آيا نيّت كردى كه از رياء و نفاقبرهنه شدى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : زمانى كه غسل كردى آيا نيت كردى خويشتن را از بدى ها و گناه هاشستشو دادى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : آيا خويشتن را پاكيزه كردى و احرام بستى و عقد وقت حج بستى ؟
شبلى : آرى .
امام عليه السلام : زمانى كه خود را پاكيزه كردى و عقد بستى آيا نيّت كردى كه آن چهرا خداوند متعالى حرام كرده است ، بر خويشتن حرام كرده اى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام زمانى كه عقد حج بستى آيا نيت كردى كه هر عقدى براى غير خداوندعزّوجلّ است گشودى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : خويشتن را پاكيزه نكردى و احرام نبستى و عقد حج نبستى .
امام عليه السلام فرمود: آيا داخل ميقات شدى و تلبيه گفتى ؟
شبلى : آرى .
امام عليه السلام آن گاه كه داخل ميقات شدى آيا نيت كردى كه به نيت زيارتداخل شدى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : آن گاه كه دو ركعت نمازگزاردى نيّت كردى كه به خداوندمتعال به بهترين اعمال و بزرگترين حسنات عباد كه نماز است تقرب جستى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : آن گاه كه تلبيه گفتى آيا نيت كردى كه براى خداوند به هر طاعتىگويا شدى و از معصيت او خود را بازداشتى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : در ميقات داخل نشدى و نماز نخواندى و تلبيه نگفتى (تلبيه ::لبيكگفتن ).
سپس امام عليه السلام فرمود: آيا در حرم داخل شدى و كعبه را ديدى و نماز خواندى ؟
شبلى : آرى .
امام عليه السلام : آن گاه كه داخل حرم شدى آيا نيت كردى كه بر خود هرگونه عيباهل امت اسلام را حرام كرده اى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : آن گاه كه به مكه رسيدى و كعبه را ديدى و دانستى كه آن خانه خدااست آيا قصد خداوند سبحان كردى و از غير او بريدى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : پس نه داخل مكه شدى و نهداخل حرم .
سپس امام عليه السلام فرمود: آيا طواف بيت را به جاى آوردى و اركان را مس ‍ كردى وعمل سعى را انجام دادى ؟
شبلى : آرى .
امام عليه السلام : آن گاه سعى كردى آيا نيت كردى كه از همه گريختى و به سوىخداوند فرار كردى و صدق اين نيّتت را علاّم الغيوب شناخت ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : نه طواف بيت كردى و نه سعى به جا آوردى .
سپس امام عليه السلام فرمود: آيا در مقام ابراهيم عليه السلام وقوف كردى و در آن مقام دوركعت نماز گزاردى ؟
شبلى : آرى .
امام عليه السلام در اين هنگام صيحه اى برآورد كه نزديك بود از دنيا مفارقت كند سپسفرمود: آه آه كسى كه به مقام قرب رسيده و با خدا مصافحه كرده كجا است . حق تعالىبا آن عظمت و جلال مسكينى را به اين مقام برساند آيا جايز است بر او كه حرمت چنينپروردگار مهربان را ضايع كند؟ هرگز چنين نيست كه كسى با خدا مصاحفه كند بعد ازآن مخالفت او را جايز داند. پس از آن فرمود:
آن گاه كه در مقام ابراهيم ايستادى آيا نيّت كردى كه بر انجام هر طاعت ايستادى ، و پشتبه هر معصيت كردى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : آن گاه كه در مقام ابراهيم دو ركعت نماز گزاردى آيا نيّت كردى كهچون نماز ابراهيم عليه السلام نماز گزاردى ؟ و به نمازت بينى شيطان را به خاكماليدى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : در مقام نايستادى و در آن نماز نخواندى .
پس از آن فرمود: آيا بالاى چاه زمزم برآمدى ؟
شبلى : آرى .
امام عليه السلام : آن گاه كه بر بالاى چاه زمزم برآمدى آيا نيّت كردى كه بر طاعتبرآمدى و چشمت را از معصيت پوشاندى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : آيا سعى ميان صفا و مروه را به جاى آوردى و در ميان آن دو مشى و تردّدداشتى ؟
شبلى : آرى .
امام عليه السلام : از سعى ميان صفا و مروه آيا نيّت كردى كه در ميان خوف و رجايى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : پس نه سعى كردى و نه مشى و تردّد بين صفا و مروه .
پس از آن فرمود: آيا از مكه خارج شدى و به منى رفتى ؟
شبلى : آرى .
امام عليه السلام : به منى رفتى آيا نيت كردى كه مردم را از زبان ودل و دست خود ايمن گردانيدى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : پس به منى نرفتى .
بعد از آن امام عليه السلام فرمود: آيا در موقف عرفه وقوف كردى ؟ و برجبل الرحمة برآمدى ؟ و شناختى و خداوند متعالى را درجبل الرحمة و جمرات خواندى ؟
شبلى : آرى .
امام عليه السلام : در موقف عرفه آيا معرفت حق سبحانه و تعالى و اطلاع او را برسرائر و قلب خود شناختى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : بر جبل الرحمة كه بالا رفته اى آيا نيّت كرده اى كه خداوند هر مؤ من ومؤ منه را رحمت مى كند؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : آيا به مزدلفه (مشعر) رفتى ؟ و از آنجا سنگ ريزه ها از زمين بركندى؟ و مشعر الحرام مرور كردى ؟
شبلى : آرى .
امام عليه السلام : آن گاه كه در مزدلفه مشى مى كردى و از آن سنگ ريزه ها بر مى كندىآيا نيّت كردى كه هر معصيت و جهل را از خود بركندى و هر علم وعمل را در خود نشاندى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : به مشعرالحرام مرور كردى آيا نيّت كردى كه شعايراهل تقوى و اهل خوف را شعار قلب خود قرار دادى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : در مزدلفه مشى نكردى ، و آن سنگ ريزه ها برنداشتى ، و بهمشعرالحرام مرور نكردى .
پس از آن امام عليه السلام فرمود: در منى نماز گزاردى ؟ و رمى جمره كردى ؟ و حلقراءس (سر تراشيدن ) را انجام دادى ؟ و فديه (قربانى ) خود را ذبح كردى ؟ و در مسجدخيف نماز خواندى ؟ و به مكه بازگشتى ؟ و طواف افاضه به جاى آوردى ؟
شبلى : آرى .
امام عليه السلام : آنگاه به منى رسيدى و رمى جمره ها كردى آيا نيّت كردى كه به مطلبخود رسيدى و هرگونه حاجت تو برآورده شده است ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : آن گاه كه سر تراشيدى آيا نيّت كردى كه از پليدى ها پاك شدى واز هر گناه و بد عاقبتى كه بنى آدم را است به درآمدىمثل آن روزى كه از مادر متولد شدى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : آن گاه كه در مسجد خيف نماز خواندى آيا نيّت كردى كه نترسى مگر ازخداوند و اميدوار نباشى مگر به رحمت او؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : آن گاه كه قربانى خود را ذبح كردى آيا نيّت كردى كه طمع را سربريدى و به ابراهيم عليه السلام به ذبح فرزندش اقتدا كردى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : آن گاه كه به مكه بازگشت كردى و طواف افاضه به جاى آوردى آيانيّت كردى كه افاضه (كوچ كردن ) به رحمت خدا كردى و به طاعت او بازگشت كردى وبه سوى او تقرّب جستى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام فرمود: به منى نرسيدى ، و رمى جمره ها نكردى ، و حلق راءس ‍ انجامندادى ، و قربانيت را ذبح نكردى ، و در مسجد خيف نماز نگزاردى ، و طواف افاضه بهجاى نياوردى ، و به سوى خداوند تقرّب نجستى ، چه اين كه تو حج نكردى .
پس شبلى از تفريط حجّش به ندبه و زارى افتاد و پيوسته آداب حج مى آموخت تاسال ديگر از روى معرفت و يقين حج بگزارد
(325)


انتقام بدن

ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقى شيوه رندان بلاكش باشد
يكى از آشنايان - خدا رحمتش كناد - در وسط تابستان در غير ماه مبارك رمضان روزه داشت ،به او گفتم : آقا شما در اين سن و در اين هواى گرم و سوزان روزه داريد؟!
در جوابم گفت : من از اين بدن سيلى خورده ام ، سركشى كرد و مرا به اين سو آن سوكشانيد، حالا من مى خواهم انتقام بكشم و او را بدارم

قضاوت با كتاب خدا

((عمر دستور داد زنى را كه مدت باردارى اش شش ماه بوده است (و فرزند از او به دنياآمد)، رجم كنند؛ اميرمؤ منان بدو فرمود: از كتاب خداى تعالى ، عليه (حكم ) تودليل مى آورم ؛ در آن جا كه مى فرمايد: و حمله و فصاله ثلثون شهرا(326) و نيز مى فرمايد: والوالدات يرضعن اولادهن حولين كاملين لمن اراد اءن يتم الرضاعة، (327) بنابراين ، هنگامى كه زن دوسال تمام كودكش را شير دهد و حمل و فصالش نيز سى ماه باشد، مدتحمل او شش ‍ ماه خواهد بود. عمر چون اين استدلال را شنيد زن را رها كرد. اين حكم چنان ثابتگشت كه از آن به بعد، صحابه و تابعين بدانعمل نمودند و تا به امروز هم چنان باقى و معتبر است )).(328)


مجازات مرد نصرانى

((مردى نصرانى كه به زنى مسلمان تجاوز كرده بود، نزدمتوكل آوردند. متوكل بر آن شد تا بر او حدى جارى كند، ولى او اسلام آورد و مسلمان شد.
يحيى بن اكثم گفت : ايمان آوردنش ، شرك و عملخلافش را از ميان برد.
بعضى ديگر گفتند: سه حد بر او واجب است .
ديگران نيز هر كدام چيزى گفتند كه بايد با او چنين و چنان كرد.
متوكل امر كرد تا نامه اى به امام عليه السلام ابوالحسن عسكرى نوشتند و مساءله را ازايشان پرسيدند.
وقتى امام نامه را خواند چنين نوشت : بايد آن قدر زده شود تا بميرد!
يحيى و فقهاى ديگر اين حكم را را انكار كرده گفتند: يا اميرالمؤ منين ! درباره اين حكم ازاو سؤ ال كنيد؛ زيرا چنين حكمى در كتاب و سنت نيست !
از اين رو، متوكل نامه اى براى امام عليه السلام نوشت كه فقهاى مسلمين اين حكم راقبول ندارند و مى گويند چنين حكمى در كتاب و سنت
نيست . پس براى ما روشن كن كه چرا چنين حكمى را صادر فرموده اى ؟
امام عليه السلام پاسخى داد بدين شرح : بسم الله الرحمن الرحيم فلما راءوباءسنا قالوا آمنا بالله وحده و كفرنا بما كنا به مشركين فلم يكن ينفعم ايمانهم لماراءوا باءسنا.(329)
متوكل (چون اين جواب قانع كننده را شنيد) امر به انجام اين حكم كرد. پس او را زدند تامرد))(330)


صعود برزخى

بنده وقتى به خدمت حضرت آيت الله جناب آقا شيخ محمد تقى آملى (رضوان الله تعالىعليه ) كه ايشان هم از اساتيد بزرگوار اين جانب بودند تشرفحاصل كردم ، در آن روز كه روز تعطيلى بود و من تنها خدمت ايشان بودم ، صحبت به ميانآمد و فرمودند كه ما وقتى در نجف بوديم با همين آقاى طباطبايى و جمعى ديگر در محضرحضرت آيت الله جناب حاج سيد على قاضى (رضوان الله عليه ) تلمذ مى كرديم ، آقاىطباطبايى در همان وقت در نجف داراى مكاشفات عجيب و شگفتى بود، اينها را جناب آقاى آملىدر زمان حيات علامه طباطبايى به بنده فرمودند. آقازاده حضرت آيت الله قاضى ، حجتالاسلام جناب آقا سيد مهدى قاضى (رضوان الله عليه ) روزى به بنده فرمود: پدر منبارها مى فرمود كه انسان بايد صعود برزخى پيدا كند تا به اسرار حروف و اسراركلمات و به حقايق اشياء دست يابد و آگاهى پيدا كند. بايد صعود برزخى پيدا كند و ازاين حالت طبيعى و عادى مردم متعارف بايد به در آيد.
در اين زمينه هم رواياتى از حضرت عيساى مسيح از زبان ائمه ما هست كه جناب عيسى روحالله فرمود: لن يلج ملكوت السماوات من لم يولد مرتين : تا كسى دوبارهزاييده نشود و از اين عادات متعارف طبيعت و اوضاع و برنامه عادى مردم خاكى به در نيايدبا ملكوت عالم آشنا نمى شود.(331)


مناظره با ابوحنيفه

((ابوجعفر، محمد بن عمان احول ، يكى از اصحاب ابوعبدالله ، جعفر بن محمد صادق عليهالسلام مى باشد كه شخصى بوده خوش اعتقاد و ره يافته ، و در علم كلام ، ماهر و حاضرجواب بوده و با ابوحنيفه مناظراتى داشته است .
چون امام صادق عليه السلام رحلت يافت ، ابوحنيفه او را گفت : امامت مرد. وى در جوابگفت : ولى امام تو تا روز قيامت نمى ميرد، (كه مقصود ابليس ‍ است ).
و ابوحنيفه بدو گفت : نظرت درباه متعه چيست ؟
او پاسخ داد: حلال است .
ابوحنيفه گفت : آيا دوست دارى خواهران و دخترانت متعه شوند؟
او در جواب گفت : چيزى كه خداوند آن را حلال كرده است ، اگر آن را مكروه دارم ازديوانگى من است .
سپس ابوحنيفه را گفت : نظر تو درباره شراب چيست ؟
ابوحنيفه پاسخ داد: حلال است .
وى گفت : آيا خوشحال مى شوى كه خواهران و دخترانت سازنده شراب باشند؟
روزى ديگر، ابوحنيفه به وى گفت : آيا ما با يكديگر دوست نيستيم ؟
او پاسخ داد: بلى !
ابوحنيفه گفت : آيا شما قايل به رجعت هستيد؟
پاسخ داد: آرى به خدا قسم !
ابوحنيفه گفت : من شديدا به مقدارى پول نيازمندم ، اگر پانصد درهم به من قرض ‍بدهى تا مشكلم رفع شود، وقتى رجعت كردم آن را به تو باز مى گردانم كه اگر چنينكنى حق (برادرى ) مرا ادا كرده و عمل شايسته اى انجام داده اى .
او در جواب مى گويد: ولى من معتقدم كه انسانها رجعت مى كنند (نه تو) )).(332)


fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation