|
|
 |
|
 |
|
بـه هـر روى , او از دوران خـردسـالى و جوانى از تاءييدكنندگان حكومت عباسى بود وهمو يگانه راوى دو حـديـث اخـتـصاصى در مژده دادن به ظهور ابوالعباس سفاح و ظهورحكومت عباسى با پرچمهاى سياه است ((686)) و هموست كه مى گفت : عباس پدر همه خليفگان است ((687)) . ابن حنبل به رغم همه آنچه در فتنه خلق قرآن بر سرش آمد و به رغم آن كه تازيانه خورد همچنان وفـادار مـانـد و حتى هنگامى كه گروهى درباره شورش بر ضد واثق از اوفتوا خواستند با اين كار مـخـالـفـت و با اين سخن كه هر كس بر او بشورد عصاى وحدت مسلمانان را شكافته و با آنچه از رسول خدا(ص ) روايت شده مخالفت كرده است حكومت او را تاءييد كرد. مـى گـويـنـد: از ستاندن هرگونه مالى از عباسيان پرهيز داشت , نه از آن روى كه اين حكمرانان نامشروعند, بلكه از آن روى كه اين اموال غصب است ! او بـا آن كـه عـلى (ع ) را چهارمين خليفه از خلفاى راشدين مى دانست , اما در عين حال , بر خلاف آنـچـه شـافعى مى گفت , نمى پذيرفت كه معاويه بر امام مشروع مسلمانان شوريده و سر از طاعت برتافته است . گـفتنى است كه احمد بن حنبل به سان ديگر پيشوايان مذاهب فقهى از شهرت برخوردار نيست . بـرخـى علت اين مساءله را آن مى دانند كه او فقيه نبود و فقط محدث بود. گفته اند: شهرت او به عـقـيـده نداشتنش به خلق قرآن برمى گردد و وى هنگامى كه درروزگار معتصم عباسى سى و هشت ضربت تازيانه خورد اين نظر را پذيرفت . هنگامى هم كه واثق به حكومت رسيد ديگر بار احمد را آزمـود, اما اين بار به او آزارى نرساند وتنها به منع ملاقات او با مردم بسنده كرد, او نيز در خانه نـشست و براى نماز يا هيچ كارديگر بيرون نيامد و تا پايان زندگى واثق در همين وضع از ديده ها پنهان بود. امـا هـنگامى كه در سال 232 ه ق . متوكل به خلافت رسيد به سبب كينه فراوانى كه نسبت به اهل بـيت داشت بر آنان سخت گرفت , معتزله را از پيرامون دستگاه خلافت راند. ابن ابى داود و محمد بـن عبدالملك زيات را شكنجه داد و داراييهايشان را مصادره كرد, و بتدريج به اهل حديث نزديك شد و به محدثان ثروت و قدرت داد و از آنان خواست بر منبر روند و براى مردم حديث بگويند. كار تـا آنجا پيش رفت كه به گفته ابن كثير توليت سپردن به يحيى بن اكثم با مشورت امام احمد بن حـنـبـل انـجـام گـرفـت ((688)) . در روايـت ديگرى است كه متوكل به او گفت : اى احمد, من مـى خـواهـم تـو را مـيـان خود وخدا حجت قرار دهم , مرا از سنت و جماعت و از آنچه از اصحاب نوشته اى و آنان ازتابعان و تابعان از اصحاب رسول خدا(ص ) نوشته اند آگاه كن ((689)) . گويند: يكى به نزد متوكل درباره احمد سخن چينى كرد كه پدران خليفه را ناسزامى گويد و آنان را به كفر و زندقه متهم مى كند. اما متوكل آن سخن چين را تازيانه زد وچون در اين باره پرسيدند گفت : زيرا به اين پيشواى بزرگ و اين مرد درستكار احمد بن حنبل تهمت زده است ((690)) . همچنين يك بار متوكل از جاسوسان خود شنيد كه احمد به يكى از علويان گريخته از خليفه پناه مـى دهـد. پـس فـرمان داد در خانه او را بستند و تفتيش كردند و چون به نادرستى اين سخن پى بردند متوكل از او درگذشت ((691)) . متوكل صله هايى ارزشمند به ابن حنبل مى داد, با او مهربانى مى كرد و هر ماهه چهارهزار درهم به او مى پرداخت . حـتى او را به سامرا طلبيد تا به ديدارش تبرك جويد و از دانشش بهره برد. اما او درآغاز از پذيرش اين درخواست سرباز زد, ولى پس از چندى پذيرفت ((692)) . از او روايت شده است كه مى گفت : رافضيان را بر آيين اسلام نمى دانم ((693)) . او تـا آن اندازه محبت متوكل را به خود جلب كرد كه گفته اند: يكى از اميران متوكل به او گفت : احمد نه از غذاى تو مى خورد, نه از آشاميدنى تو مى آشامد و نه بر فرش تومى نشيند و آنچه را هم تو مـى نـوشى حرام مى داند. اما متوكل در پاسخ گفت : به خداوند,اگر معتصم از قبر درآيد و بر ضد احمد با من سخنى گويد از او نمى پذيرم ((694)) . ايـنك پس از نگاهى گذرا به پيدايش مذاهب چهارگانه فقهى مى توان بخوبى وبروشنى دريافت كـه روايات وضو كه در كتابهاى اين مذاهب نقل شده , همه نسخه هايى همانند از وضوى عثمان و فقه مخالف مكتب تعبد و مذهب على (ع ) و ابن عباس است ,چه , فقه و حديث ـ آن سان كه گفتيم ـ در دامـن حـكـومـتـهـاى اموى و عباسى ديده گشود وپرورش يافت . اين در حالى بود كه آنان بـسختى براى جلب نظر و جذب فقيهان و برخى از تابعيان تلاش كردند تا از اين رهگذر مردم را از فقه على بن ابى طالب (ع ) دور كنند,چرا كه از ديدگاه آنان پذيرش و رواج فقه على (ع ) مقدمه اى براى دور كردن آنان ازحكومت و نزديك شدن مردم به خاندان نبوت و اين نيز به نوبه خود چيزى بود كه حكمرانان را آزار مى داد و خشنودشان نمى ساخت . پـيـشـتـر نـمونه روايتهايى حاكى از اصرار حكمرانان بر پذيرش كلام ابن عمر, هر چندبا كلام ابن عباس و على (ع ) مخالف باشد گذشت و اينك نمونه اى ديگر از همين دست فراروى مى نهيم : روزى مـالـك بـه حـضـور مـنـصور رسيد. منصور بدو گفت : اى مالك , چرا مى بينم ازميان همه اصحاب رسول خدا(ص ) تنها به گفته هاى ابن عمر تكيه مى كنى ؟ گـفـت : اى امـيـرمؤمنان , او آخرين باقيمانده اصحاب رسول خدا(ص ) بود كه مردم بدونيازمند شدند و از او پرسيدند و به گفته او تمسك جستند. مـنـصـور گفت : اى مالك , تو بايد بدانچه مى دانى حق است فتوا دهى , نه آن كه ازعلى (ع ) و ابن عباس تقليد كنى ((695)) . اكـنـون كـه چـنـيـن است نمى توان بدون تحقيق و برترى و بدون وارسى سند و دلالت وكمى يا كـاسـتـى در يـك حديث و يا بدون توجه به اوضاع و شرايط و يا بستر اجتماعى سياسى صدور يك روايت يا يك حكم و فتوا به همه آنچه در كتابهاى حديث آمده است اطمينان كرد, چه , احاديث اين كـتـابـها از گزند دست سياست ايمن نمانده و از ديگر سوى نظام سياسى خواهان تدوين احاديث خوشايند خويش و وانهادن احاديث ناخوشايندبوده است . وضوى سه گانه با شستن اعضاى مسح , در دوران عباسى ايـنـك كـه تـصـويـرى از چـگـونگى بنيانگذارى مذهبهاى چهارگانه فراروى نهاديم و ازاهداف حـكـمـرانـان در جـذب و جلب نظر فقيهان و نيز حمايت از تدوين فقه و انحصارمذهبها به چهار مـذهـب آگـاهى يافتيم زمان آن است كه به سير تاريخى مساءله وضو در اين روزگار نيز بنگريم . نـخـست به ديدگاه و روايت و فتوايى كه عالمان مذاهب در اين باره دارند نظر مى افكنيم , سپس ايـن ديـدگـاهـهـا و روايتها را با ديدگاههاى پيشوايان مذهب تعبد محض يعنى مذهب اهل بيت مقايسه مى كنيم و از اين رهگذر امتداد موارد اختلافى را كه در عصر عثمان پديد آمده تا اين دوره و همچنين جزئيات و فروعى را كه در اين روزگاران اخير بدان افزوده شده بود روشن مى سازيم . نخستين محور اختلاف در مساءله وضو, سه بار شستن اعضاى وضو, و شستن اعضاى مسح بوده و بـا گـذر زمان در اين نقطه اختلاف ديگرگونيهايى رخ نموده است . براى نمونه مى بينيم كه ابن عمر پاهاى خود را هفت بار مى شويد و وضو را برابر نهاده پاكيزگى مى داند. يا درباره معاويه روايت شده است كه براى مردم وضو گرفت و دروضويش چون به سر رسيد مشتى آب برداشت و در كف دسـت چـپ ريخت و آنگاه بادست چپ بر وسط سر خود ريخت به گونه اى كه قطرات آب سرازير شد يا نزديك بودسرازير شود. آنگاه از قسمت پيش سر به پشت سر و بر عكس مسح كشيد ((696)) . اما مكتب تعبد محض اين ديگرگونى را خوش نداشته است , چه , از ديدگاه اين مكتب وضو از امور تـوقـيـفـى و تـعبدى است كه در آنها مى بايست به شرع رجوع كرد, نه آن كه آن سان كه ابن عمر مـى گفت ـ برابر نهاده پاكيزگى باشد ـ به ديگر سخن , از ديدگاه اين مكتب وضو عبارت است از انـجام آن چيزى كه خداوند فرموده , در قرآن نازل شده وپيامبر(ص ) بر آن تاءكيد كرده است . اين در حالى است كه پيشتر خوانديد كه انس بن مالك در حضور حجاج مى گويد: آنچه در قرآن نازل شده مسح است . يا ابن عباس با ربيع مى گويد: مردم تنها شستن را پذيرفته اند, اما من در قرآن جز مسح نمى يابم . كـوتـاه سخن آن كه در مكتب اهل بيت همه بر لزوم پيروى از آنچه بر پيامبر(ص )وحى شده و آن حضرت براى مردمان آورده است تاءكيد دارند. از ابن عمر روايت شده است كه رسول خدا(ص ) پس از سومين شستن اعضا فرمود:اين وضوى من و وضوى پيامبران پيش از من است . اما در اين روايت هيچ دلالتى بر اين نيست كه آنچه پيامبر(ص ) انـجـام داده مـطـابق سنت و به عنوان تكليف عمومى مسلمانان باشد. بلكه اين روايت بيش از هر چـيـزى بـر اين دلالت مى كند كه شستن بار سوم براى عامه مردم مشروع نيست و به پيامبر(ص ) اخـتـصاص دارد, چه آن حضرت پس از شستن دوم اعضا كه كارى مستحب و زياده بر اصل واجب اسـت فـرمود: بر اين كار دوبار پاداش داده مى شود يا بر اين كار دو پاداش داده مى شود كه اين خود معناى سنت و استحباب است . اما پس از شستن سوم فرمود: اين وضوى من و پيامبران پيش از من است , تا اين سخن ,خود دليلى شود بر اين كه اين شستن از ويژگيهاى پيامبر(ص ) است . در ايـن ميان , روايت معاويه و آب ريختن بر وسط سر و مسح كردن از پيش مو تاپشت سر, در هيچ روايت ديگر از روايتهايى كه وضوى رسول خدا(ص ) را بيان كرده است و حتى در روايتهاى صحيح رسـيـده از عثمان , از آن نشانى نيست . مگر آنچه از عبداللّه بن زيد بن عاصم و ربيع بنت معوذ نقل شـده اسـت . الـبـته در آينده به چگونگى انتساب اين روايت به عبداللّه بن زيد و نيز سير فقهى اين مساءله خواهيم پرداخت و در اينجا تنها به همين نكته بسنده مى داريم كه از روزگار معاويه به بعد موضوع مسح سر تغيير كرد وحكم نخستين خود را از دست داد تا جايى كه امروز شاهديم برخى از فـقـيهان شستن سررا به جاى مسح آن جايز مى شمرند, هر چند برخى هم آن را مكروه دانسته اند. بـدين سان , ما امروزه شاهد هيچ حكم الزاميى براى مسح نزد هيچ يك از مذاهب چهارگانه فقهى نيستيم ((697)) . بـه هر روى ,اين اشاره گذرا را وانهيم و به بيان وضوى سه گانه [يعنى با سه بارشستن اعضا] نزد پيشوايان مذاهب فقهى بپردازيم : 1 ـ فقه حنفى حـنـفـيه اتفاق نظر دارند كه وضو با سه بار شستن اعضا و نيز شستن اعضاى مسح است . كتابهاى مـهم اين مذهب همانند احكام القرآن جصاص (ف . 370 ه ق . ), شرح معانى الاثار طحاوى (ف . 321 هـ ق . ), بـدائع الـضبائع كاشانى (ف . 587 ه ق . ), عمدة القارى بدرعين (ف . 855 ه ق . ), شرح فتح القدير ابن همام (ف . 681 ه ق . ), المبسوطسرخسى (ف . 483 ه ق . ), والفتاوى الهنديه و همانند آن گواه اين مطلب است . ايـنـك بـراى نـمونه متنى از المبسوط سرخسى را مى نگريم . پيشتر يادآور مى شويم كه محمد بن حسن شيبانى آنچه را ابوحنيفه به عنوان فروع فقهى استنباط كرده بود دركتابى تدوين كرد و نام الـمـبـسـوط را روى آن گذاشت . سپس محمد بن احمد مروزى اين كتاب را خلاصه كرد و آن را المختصر ناميد. آنگاه شمس الدين سرخسى همين كتاب راشرح كرده آن را المبسوط ناميد. آنچه در كـتـاب حـاضـر و البته به عنوان متن المختصرآمده چنين است : سپس صورت خود را سه بار مـى شويد,آنگاه دستان خود را تا آرنج سه بار مى شويد و پس از آن سر و گوشهاى خويش را يك بار مى شويد. سرخسى در شرح مى افزايد: آنچه از ديدگاه ما در مسح سنت است يك بار مسح كردن و با يك آب مـسـح كـردن اسـت . در المجرد از ابوحنيفه نقل شده كه سه بار با يك آب مسح كند. سرخسى در ادامـه به اين عبارت مروزى برمى گردد كه گفته است :سپس پاهاى خود را سه بار تا برآمدگى روى پا مى شويد ((698)) . 2 ـ فقه مالكى مالكيه همان شيوه وضوى عثمان را پذيرفته و بدان عمل كرده اند. هر كس دركتابهاى اين مذهب , هـمانند كتاب احكام القرآن قرطبى (ف . 340 ه ق . ), احكام القرآن ابن عربى (ف . 543 ه ق . ), بداية المجتهد ابن رشد (ف . 595 ه ق . ), يا حتى در المدونه الكبرى و الموطاء مالك بنگرد اين حقيقت را بخوبى درخواهد يافت . براى نمونه يك روايت از الموطاء مالك فراروى مى نهيم : يـحيى بن مالك , از عمر بن يحيى مازنى , از پدرش مرا حديث آورده است كه ازعبداللّه بن زيد بن عـاصـم , جـد عـمر بن يحيى مازنى و از اصحاب رسول خدا(ص ), پرسيد:آيا مى توانى به من نشان دهى رسول خدا(ص ) چگونه وضو مى گرفت ؟ عبداللّه بن زيدگفت : آرى . آنـگاه ظرف آبى خواست . آب بر دست راست ريخت و دستانش را دو بار شست . آنگاه سه بار آب در دهان و سه بار آب در بينى چرخاند. سپس روى خود را سه بارشست . سپس دستانش را تا آرنج دو بـار شست . آنگاه سر خود را با دستان مسح كرد و درحالى كه دستها را به پشت و رو مى چرخاند از پـيـش سـر آغاز كرد و تا پس گردن مسح كشيد و سپس دستها را به همين ترتيب برگرداند و به همان نقطه كه مسح را آغاز كرده بودخاتمه داد. آنگاه نيز پاهاى خود را شست ((699)) . گـفـتـنى است مالك در موطاء مشخص نكرده كه آيا شستن اعضا تنها يك بار لازم است يا دو بار لازم است و يا سه بار. او حتى ابوابى هم در اين باره نگشوده و تنها به نقل همين روايت كه از سه بار شستن صورت و همچنين شستن پاها حكايت دارد بسنده كرده است . با اين حال ابن رشد قرطبى مالكى مى گويد: عالمان اتفاق نظر دارند كه اگرشستن اعضا به صورت كامل انجام پذيرد يك بار هم بسنده مى كند, و شستن براى باردوم و سوم مستحب است ((700)) . ابن عربى در احكام القرآن در اين باره تحقيقى اختصاصى دارد و آن اين كه مى نويسد: اين كه راوى مى گويد پيامبر(ص ) دو يا سه بار اعضاى وضو را شست مقصود وى آن است كه با يك بـار شـسـتـن همه عضو را دربرگرفته و بار دوم و سوم را افزون بر اين انجام داده است . البته اين غـيبى است كه يك انسان نمى تواند از آن آگاهى يابد و تنها اين است كه راوى مشاهده كرده است پيامبر(ص ) براى هر عضو يك بار مشت خود را پر آب كرده است . راوى از همين روى گفته : توضاء مـرة (يك بار عضو را شست ), و اين به لحاظصورت و معنا صحيح است , چه , ما مى دانيم اگر آن حضرت با يك بار شستن و يك بارآب ريختن همه عضو را نمى شست براى بار دوم اين كار را انجام مـى داد. امـا هنگامى كه افزون بر يك مشت يا دو مشت آب بر عضو وضو ريخت يا براى بيش از يك بـار بر عضووضو آب ريخت ما هيچ اطمينان نداريم كه او با يك بار آب ريختن همه عضو را شسته وبـار دوم را بـه عـنـوان زياده انجام داده است , يا در بار اول و دوم همه عضو وضو رادربرنگرفته و نشسته و بنابراين بسته به مقدار آب و وضع نظافت عضو و بسته به اين كه باريختن كم يا زياد آب بـر عـضو وضو عضو تميز مى شود. چند بار ديگر هم آب ريخته است . بنابراين , گويا ـ البته خداوند خود به حقيقت امر آگاه است ـ پيامبر اكرم (ص )خواسته است با تكرار آب ريختن , براى امت خود گـشـايـشى ايجاد كند, چه اين كه بيشترمردم نمى توانند با يك مشت آب يا با يك بار آب ريختن هـمه عضو را بشويند, و از همين روى پيامبر(ص ) از باب لطف و مهرورزى و آسان گيرى بر مردم به حسب كمترين توانايى آنان , راه گشايش و بيرون شدى برايشان قرار داده است . هم از اين روى , مـالـك در وضومشخص نكرده كه يك يا دو يا سه بار شستن لازم است . آنچه او قيد كرده تنها اين است كه وضو پر و كامل انجام گيرد. مى گويد: روايتها درباره توقيت با همديگر متفاوت است , و مقصود وى آن است كه مراد از همه اين روايتها, نه بيان شمار دفعات شستن , بلكه بيان اين است كه بايد وضو پرو كامل انجام گيرد. پيامبر اكرم (ص ) وضو گرفت و در وضوى خود صورت را به سه مشت و دستها را به دو مشت آب شست , زيرا صورت داراى برجستگيها, فرورفتگيها و خطوطو چين و چروك است و بنابراين غالبا با يك بار آب ريـخـتـن , آب همه صورت را فرانمى گيرد. بر خلاف دستها كه صاف و مسطح است و جارى كردن آب بر روى آنها درمقايسه با صورت بسيار آسانتر است . شـايـد گـفته شود: پيامبر اكرم (ص ) يك يك وضو ساخت و فرمود: اين وضويى است كه نماز جز بـدان پـذيرفته نيست . هم دو دو وضو ساخت و فرمود: هر كس دو دو وضوگيرد [دو بار اعضاى وضـو را بـشويد] خداوند او را دو بار پاداش دهد. جايى ديگر نيز سه سه وضو ساخت و فرمود: اين وضـوى مـن و وضـوى پيامبران پيش از من و وضوى ابراهيم است . اينها از آن حكايت مى كند كه شـسـتن اعضاى وضو داراى دفعات متعدد ومتفاوت و افزون بر حد تحقق وضوى كامل است و به حسب اين دفعات پاداش به شخص مى رسد. در پـاسخ مى گوييم : اين احاديثى صحيح نيستند. من نيز بارها و در هر زمان و هرجلسه گفته ام كـه خود را جز بدان احاديثى كه سندهايشان صحيح است مشغول نكنيد. بنابراين , چگونه مى تواند چـنـيـن حـكـمـى بـر احاديثى فاقد اصالت استوار شود. افزون براين كه اين احاديث [بنابر فرض پـذيـرفتن ] داراى توجيه درستى نيز هست و آن اين كه پيامبر(ص ) يك يك وضو گرفت و فرمود: اين وضويى است كه خداوند نماز را جز بدان نپذيرد. اين روايت بيانگر حداقل لازم در وضو است و الـبته در اين نيز به اقتضاى ظاهراين احاديث بايد شستن فراگير باشد و همه عضو را در بر بگيرد. بـارى ديـگـر بـا دو مشت آب هر عضو را شست و فرمود: او را دو بار پاداش است و در هر زحمتى افـزون , يـك مـشـت پـاداش بـه شخص مى رسد. در جايى ديگر هم سه سه وضو ساخت و فرمود: ايـن وضـوى مـن اسـت . يـعـنـى ايـن كـارى اسـت كه به هدف آسان گيرى بر امتم و به عنوان يـك مـسـتحب براى آنان انجام دادم . از همين جا نيز افزودن بر سه بار مكروه است , بدان دليل كه مـشت اول آب عضو را نرم مى كند و خشكى آن را از ميان ميبرد, مشت دوم چربى عضو را از ميان مـى بـرد و مـشـت سـوم آن را تميز و پاكيزه مى كند. بنابراين , اگر كسى شيوه اش بر اين اخير بود بـدوى و خشك است و بايد نرمخويى را بدو آموخت تافراگيرد, و بايست راه وضو گرفتن را براى او هـمـوار كـرد تـا بـديـن كار اقدام كند. به همين سبب است كه كسانى گفته اند: هر كس برسه بيفزايد ستم و تجاوز كرده است ((701)) . ابـن الـعربى در كتاب الوصايا نيز مى نويسد: چون وضو مى گيرى بر آن باش كه پا راهم بشويى و هم مسح كنى كه اين كار سزاوارتر است ((702)) . 3 ـ فقه شافعى عـالـمـان شـافـعيه درباره احكام بسيار نوشته اند و با اندك مراجعه اى به كتابهاى مهم اين مذهب مى توان از وضوى آنان آگاهى يافت و بدين نكته رسيد كه وضو از ديدگاه اين مذهب در كليات با وضـوى ديـگـر مذاهب اهل سنت تفاوت چندانى ندارد و اثر پذيرفته از روايت وضوى عثمان است . بـرخى از كتابهاى عمده اين مذهب در زمينه فقه عبارتنداز: اختلاف العلماء مروزى (ف . 388 ه . ق . ), الام شافعى (ف . 204 ه . ق . ), المختصرمزنى (ف . 624 ه . ق . ), معالم السنن خطابى (ف . 388 هـ . ق . ), الـمـهـذب فـيـروزآبادى (ف . 476 ه . ق . ) المجموع نووى (ف . 676 ه . ق . ) و فتح البارى عسقلانى (ف . 852ه . ق . ). شـافعى وضويى را از ابن عباس نقل كرده كه گفته است : رسول خدا(ص ) وضوساخت و در وضو دسـت خـود را بـه درون ظـرف آب برد و پس از آن يك بار آب در دهان و يك بار هم آب در بينى چرخاند. سپس دست به درون ظرف برد و يك بار بر صورت خود آب ريخت . بر دستانش نيز يك بار آب ريخت و سر و گوشهاى خود را نيز يك بارمسح كرد ((703)) . شـافعى پس از آن روايت حمران وابسته عثمان را درباره وضوى او مى آورد كه درنشستنگاهها سه سه وضو ساخت ((704)) . آنگاه مى افزايد: البته اين به معناى اختلاف نيست , بلكه بدان معناست كه چون رسول خدا(ص ) هم يـك يـك و هم سه سه وضو ساخت وضوى كامل و انتخابى به سه بارشستن اعضاست و يك بار هم كـفايت مى كند. من بر همين اساس اين را براى شخص مى پسندم كه صورت و دستان و پاها را سه سه بشويد, سر را سه سه مسح كند و در مسح سر همه آن را دربر گيرد. اما اگر در شستن صورت و دستها و پاها تنها به يك بار بسنده كند و همين يك بار همه عضو را در بر گيرد او را كفايت كند. اگر در مسح سر هم به يك بار بسنده كند و به هر مقدار كه بخواهد سر را در بر گيرد او را كفايت كـند. اين حداقل چيزى است كه بر شخص واجب است . اگر هم برخى از اعضا را يك بار و برخى از اعـضارا سه بار بشويد باز بسنده كند, زيرا وقتى يك بار شستن در همه اعضا كفايت كننده باشددر هر يك از اعضا نيز كفايت خواهد كرد. شـافـعـى پس از اين اظهار نظر روايت عبداللّه بن زيد بن عاصم را مى آورد و پس از آن مى گويد: بـراى وضـو گـيـرنده اين را نمى پسندم كه بر سه بار شستن بيفزايد, و البته اگر هم بيفزايد ـ به خواست خداوند ـ مكروه نيست ((705)) . 4 ـ فقه حنبلى وضـو در فـقـه حـنبلى با وضوى ديگر مذاهب فقهى اهل سنت در كليات تفاوتى ندارد و همه اين مـذاهـب از همان احاديث پيشگفته سرچشمه مى گيرند. امام احمد افزون بر مسند خود دو كتاب ديـگر دارد كه مى توان مسائل فقهى را از آنها بيرون كشيد. يكى ازاين كتابها مسائل پسر او عبداللّه بـن احمد و ديگرى مسائل احمد است كه ابوداوودسليمان بن اشعث سجستانى آنها را گرد آورده است . مـشهورترين كتابهاى فقهى حنبلى نيز كتاب المغنى ابن قدامه (ف . 620 ه . ق . ),المحرر فى الفقه ابن تميمه (ف . 652 ه . ق . ), الانصاف مرداوى (ف . 885 ه . ق . ),است . ما در اينجا روايتهايى را از مسند احمد مى آوريم تا حقيقت وضوى حنبليان آشكارتر شود. احـمد به سند خود از بسربن سعيد درباره عثمان آورده است كه در نشستنگاههاوضو ساخت و در وضويش سه بار صورت و سه بار دستهاى خود را شست و سپس سرو پاهاى خويش را سه سه مسح كـشـيـد ((706)) . روايـت ديـگـر احـمـد از بـسر بن سعيد است كه مى گويد عثمان سه سه وضو ساخت ((707)) . سـومين روايت احمد از حمران درباره عثمان است كه سه بار صورت خود راشست , سه بار دستان خود را تا آرنج شست ... و سپس سه بار پاهاى خويش را تابرآمدگى روى پا شست . چهارمين روايت او نيز از حمران درباره عثمان است كه درنشستنگاهها وضو ساخت ... و در وضويش اعضا را سه سه شست . در بـررسى روايتهاى عثمان در باب وضو در مسند احمد مى بينيم وى همه روايتهاى حاكى از سه بـار شستن را نقل مى كند و در حالى كه بيش از دوازده روايت درباره سه بار شستن مى آورد حتى يـك روايـت هـم دربـاره وضوى با يك بار شستن ذكرنمى كند و تنها در يكى از روايتهايش چنين مى آورد كه سپس سر و روى پاهاى خويش رامسح كرد ((708)) . بـديـن سان مى بينيم احمد تنها روايت وضوى عثمانى را كه با ديدگاه متوكل وعباسيان همگون است و ادامه راه خليفه سوم و حكمرانان اموى است نقل مى كند. او حتى اين شيوه وضو را به على بن ابى طالب (ع ) نيز نسبت مى دهد ((709)) . مانمى خواهيم امام احمد را به دروغگويى يا بر ساختن حديث متهم كنيم , چرا كه اواحاديثى فراوان در فضايل على نيز نـقـل كـرده است . اما اين نكته را يادآور مى شويم كه هم او و هم فقيهان سه گانه ديگر در دوران امـوى و عـباسى دانش اندوختند, در اين روزگارزندگى كردند, با حكمرانان رابطه داشتند و از استادانى با گرايشهاى اموى و عباسى علم آموختند و از همين روى آنچه فرا گرفتند اثر پذيرفته از حـكـمـرانان بود, از همين روى است كه اينان جز در مواردى اندك و آن هم غالبا تحريف شده , ديدگاه فقهى كسانى چون على بن ابى طالب (ع ), عبداللّه بن عباس , اوس بن ابى اوس و عبادبن تميم رانمى آورند. از آنـچه گذشت بدين نتيجه مى رسيم كه مذاهب چهارگانه فقهى اهل سنت درمساءله وضو در موارد زير اتفاق نظر دارند: 1 ـ محبوبيت شستن , اعضاى وضو براى بار سوم , و تاءكيد بر اين كه اين كار سنت است , 2 ـ لزوم شستن پا, و اين كه رسول خدا(ص ) چنين كرده است , 3 ـ شستن دستها تا آرنج , 4 ـ جواز شستن سر, هر چند همراه با كراهت از ديدگاه برخى فقيهان , اما اعضا و افعال وضو, به تبع حكم قرآن , از ديدگاه همه مسلمانان يكى و به قرارزير است : 1 ـ شـسـتـن صورت 2 ـ شستن دستها 3 ـ مسح سر 4ـ مسح يا شستن پاها درباره حكم پا اختلاف است كه آيا بايد آن را مسح كرد يا شست . چنان كه در مسح سر نيزاختلاف است كه آيا بايد همه سر را مسح كرد يا تنها مسح قسمتى از آن كفايت مى كند. بـا نـظـر بـه ايـن كـه در مـذاهب چهارگانه شستن سر را به جاى مسح , هر چند باكراهت , كافى مى دانند مى توان گفت مكتب وضو در عصر عباسى , مكتب وضوى باسه بار شستن اعضاى وضو و شـسـتـن اعـضـاى مسح است , هر چند اين مذاهب بعدها در سيرتكامل خود در پاره اى از فروع و جزئيات با يكديگر تفاوت نظر يافته اند. براى نمونه , در مذهب امام ابوحنيفه واجبات فرائض وضو چهار چيز است : 1 ـ شستن صورت . 2 ـ شستن دستها تا آرنج . 3 ـ مسح يك چهارم سر. اين ميزان با اندازه يك كف دست برابر دانسته مى شود واگر شخص سر را به جاى مسح كردن بشويد بسنده مى كند, هر چند اين كار مكروه است . 4 ـ شستن پاها تا برآمدگى روى پا. گفته اند: شستن كامل عضو براى يك بار واجب و براى بار دوم و سوم ـ بنابر روايت صحيح ـ مستحب است . در مذهب مالكيه اين واجبات هفت چيز است : 1 ـ نيت 2 ـ شستن صورت 3 ـ شستن دستها تا آرنج 4 ـ مـسح همه سر و اگر هم سر را بشويد, گر چه كارى مكروه كرده است اما او را ازمسح كفايت مى كند. 5 ـ شستن پاها تا برآمدگى روى آن 6 ـ موالات 7 ـ مـالـيـدن اعـضاى وضو. گفته اند: شستن براى بار دوم و سوم در هر يك از اعضايى كه شسته مى شود, حتى در پاها, فضيلت [و مستحب ] شمرده مى شود. همين افعال در مذهب شافعى به شش مورد خلاصه مى شود: 1 ـ نيت 2 ـ شستن صورت 3 ـ شستن دستها تا آرنج 4 ـ مـسـح مـقدارى از سر, هر چند اندك , و اگر هم سر را به جاى شستن مسح بكشداو را بسنده مى كند و اين كار گرچه مكروه هم نيست , اما خلاف اولى است . 5 ـ شستن پاها تا برآمدگى روى آن 6 ـ ترتيب ميان اعضاى چهارگانه كه در قرآن از آنها نام برده شده است . گفته اند: شستن براى بار دوم و سوم , سنت , مستحب و مندوب است , و البته مقصود از اين هر سه تعبير يكى است . سرانجام , در مذهب حنبلى نيز افعال واجب وضو شش مورد است : 1 ـ شستن صورت 2ـ شستن دستها تا آرنج 3 ـ مسح همه سر. اگر آن را بشويد مكروه ولى بسنده است . 4 ـ شستن پاها تا برآمدگى روى آنها 5 ـ ترتيب 6 ـ موالات گـفـتـه انـد: شستن براى بار دوم و سوم سنت , مستحب و مندوب است , و البته اين هرسه به يك معناست ((710)) . وضوى با دو بار شستن اعضا و با مسح سر و پا در عصر عباسى ايـنـك كه تصويرى از مذاهب چهارگانه از نظر گذرانديم و از اهداف حكمرانان درجلب و جذب فـقيهان آگاهى يافتيم و ريشه هاى وضوى با سه بار شستن اعضا و نيزچگونگى اثر پذيرى مذاهب چهارگانه در دوران عباسى را بررسيديم , هنگام آن است كه در سير تاريخى وضو و چگونگى شيوه تعبد محض يا همان شيوه اهل بيت در اين روزگار نيز بنگريم . اين را هم مى دانيم كه ابوحنيفه و مالك با حكومت اموى معاصر بودند و در اين دوره دانش اندوخته بودند, و امام شافعى و احمد نيز تصويرى مكرر از همين فقه ابوحنيفه و مالك را بازمى نماياندند, هر چند هر يك از آنها نيز براى خود اصول وجزئياتى ويژه داشتند. حـال بنگريم در اين روزگار امامان اهل بيت چه ديدگاهى داشتند و چگونه شيوه وضوى خود را اسـتـمرار بخشيدند. اين بررسى را با نگاهى به وضوى امام باقر(ع )مى آغازيم و سپس وضوى ديگر امـامـان شـيعه را كه فرزندان اويند مى نگريم و به بيان اين حقيقت مى پردازيم كه چرا بر جزئيات وضو تاءكيد داشتند. ناگفته نماند كه امام باقر(ع )درباره وضو تقيه نيز نمى كرد, چه , وضويى كه او تـوصـيف مى كرد خدشه پذير نبود, زيرااو بر يك بار و دو بار شستن تاءكيد مى كرد و اين چيزى بود كه در همه روايتهاى صحيح نبوى درباره وضو وجود دارد و يك بار و دو بار در سيره عملى رسول خـدا(ص ) ثـابـت شـده اسـت , در حـالـى كـه شـسـتن براى بار سوم كه عثمان بر آن تاءكيد دارد اختلافى است . به هر روى , اينك برخى از روايتها را مى نگريم : 1 ـ از زراره روايـت شـده است كه امام باقر(ع ) فرمود: آيا وضوى رسول خدا(ص ) رابرايتان حكايت نكنم ؟ گفتيم : چرا. پـس امام ظرفى را كه در آن قدرى آب بود خواست و آن را پيش روى نهاد. آنگاه آستينهاى خود را بالا زد و سپس دست راست خويش را در آب فرو برد و فرمود:اگردست پاك باشد اين گونه وضو آغاز مى شود. سـپـس مـشت خود را پر آب كرد و دست بر پيشانى نهاد و با گفتن بسم اللّه آب را برچهره و بر اطـراف ريـش ريـخـت و آنـگاه دست را يك بار بر پيشانى و روى صورت كشيد. سپس دست چپ خويش را در آب فرو برد و مشتى پر آب كرد و دست خود را بر روى آرنج دست راست نهاد و آب را ريخت و دست كشيد تا آن كه آب از نوك انگشتان سرازير شد. پس از آن دست راست خود را پر آب كرد و بر روى آرنج دست چپ نهاد وآب را ريخت و آنگاه دست خويش را بر روى دست چپ كشيد بـه گـونـه اى كـه آب از سـرانـگـشـتانش سرازير شد. سپس به ترى باقيمانده بر دست چپ و به باقيمانده ترى دست راست پيش سر و روى پاهاى خود را مسح كشيد. راوى مـى گويد: امام باقر(ع ) آنگاه فرمود: خداوند فرد است و فرد دوست دارد. در وضو سه مشت آب تـو را بـسـنده كند: يكى براى صورت , دو تا براى دستها, پيش سررا هم به ترى دست راست و روى پـاى راسـت را بـه باقيمانده ترى همين دست و روى پاى چپ را نيز به ترى دست چپ مسح بكش . زراره مـى گـويد: امام باقر(ع ) فرمود: مردى از اميرمؤمنان درباره وضوى پيامبر(ص )پرسيد و آن حضرت نيز اين گونه توصيف كرد ((711)) . 2 ـ از زراره و بكير روايت شده است كه از امام باقر(ع ) درباره وضوى رسول خدا(ص ) پرسيدند. آن حضرت طشتى يا كاسه اى بزرگ كه در آن آب بود خواست . پس دست راست خود در آب فرو برد و مشتى آب برداشت , آن را بر صورت ريخت وصورت خود را بدان شست . سپس دست چپ خويش را در آب فـرو برد و مشتى آب برداشت , بر آرنج دست راست ريخت , و دست راست را از بالا به پايين , بـى آن كـه دسـت را بـه بالا برگرداند شست . آنگاه دست راست خويش را در آب فرو برد و آب بر آرنج دست چپ ريخت و آن را به مانند دست راست شست . سپس سر و پاهاى خويش را به باقيمانده آب و بـى آن كـه آبـى تـازه برگيرد مسح كشيد و پس از آن فرمود: لازم نيست انگشت به زير بند پاافزار برده شود. راوى مـى گـويـد: امـام آنـگـاه فرمود: خداوند مى فرمايد: (يا ايها الذين آمنوا اذا قمتم الى الصلاة فـاغـسـلـوا وجوهكم و ايديكم ). پس شخص را نرسد كه چيزى از صورت ناشسته باقى گذارد. هم خداوند به شستن دستها تا آرنج فرمان داد و از اين روى شخص را نرسد كه چيزى از دست تا آرنج نـاشـسـته بگذارد, زيرا خداوند مى فرمايد: (فاغسلواوجوهكم و ايديكم الى المرافق ). سپس فرمود: (وامـسـحوا برؤوسكم و ارجلكم الى الكعبين ).پس اگر شخصى قدرى از سر يا قدرى از پاها, ميان برآمدگى روى پا تا نوك انگشتان را مسح بكشد او را بسنده كند. راوى گويد: پرسيدم : كعبين كجاست ؟ فرمود: اينجا, يعنى مفصل پايين تر از ساق پا. پرسيدم : اين چيست ؟ فرمود: اين از استخوان ساق است و كعب پايين تر از اين است ((712)) . در ايـن روايـت در عـبارت بى آن كه دست را سمت بالا برگرداند, و هم در عبارت سپس سر و پـاى خويش را به باقيمانده آب و بى آن كه آبى تازه برگيرد مسح كشيداشاره اى است به اين كار مـردمـان كـه دسـت را بـه سـمـت آرنـج بـر روى دسـت ديگرمى كشيدند يا براى مسح آبى تازه برمى گرفتند, و اين را جزوى از سنت هم برمى شمردند. روايت با اين قيد مى خواهد يادآور شود كه اين كار پاره اى از مردمان دروضوى امام باقر(ع ) هيچ جايى ندارد. 3 ـ از بـكـيـر بـن اعـين از امام باقر(ع ) روايت شده است كه فرمود: آيا وضوى رسول خدا(ص ) را برايتان حكايت نكنم ؟ آنگاه با دست راست خويش مشتى آب برداشت وصورت خود را بدان شست , سـپـس بـا دسـت چپ مشتى آب برداشت و دست راست خود را بدان شست , آنگاه با دست راست مشتى آب برداشت و دست چپ خود راشست و سپس به باقيمانده آب سر و پاهاى خويش را مسح كشيد ((713)) . 4 ـ از ميسر از امام باقر(ع ) روايت شده است كه فرمود: آيا وضوى رسول خدا(ص )را برايتان حكايت نـكـنـم ؟ آنگاه مشتى آب برداشت و بر صورت خويش ريخت , سپس مشتى ديگر برداشت و بر آرنج خويش ريخت , آنگاه مشتى ديگر برداشت و بر آرنج دست ديگر ريخت و سپس سر و پاهاى خويش را مسح كرد و در پى آن دست خود را برروى پا نهاد و گفت : اين همان كعب است . راوى مـى گـويـد: آن گـاه امام به پايين عرقوب اشاره كرد و فرمود: اين طنبوب [استخوان ساق ] است ((714)) . از ايـن روايـت و هـمـچـنين روايت پيشگفته (شماره 2) بر مى آيد كه نخستين نشانه هاى اختلاف درباره معناى كعب در اين دوره رخ نموده است . 5 ـ از ابـن اذيـنـه , از بـكـيـر و زرارة بـن اعين روايت شده است كه از امام باقر(ع ) درباره وضوى پيامبر(ص ) پرسيدند. امام طشتى يا كاسه بزرگى آب خواست . پس دستهاى خودرا شست . سپس دسـت راسـت را به درون ظرف برد و صورت خويش را بدان [مشت آبى كه برداشته بود] شست , و البته در شستن صورت از دست چپ نيز كمك گرفت . سپس دست راست خود را در آب فرو برد و مـشـتى آب برداشت و دست چپ خود را با آن آب و در حالى كه آب را به سمت بالا برنمى گرداند شـست . پس از آن دست راست خويش رادر آب فرو برد و مشتى آب برداشت و بر روى آرنج دست چـپ ريـخت , در حالى كه آب هيچ به بالا برنمى گشت و از آرنج به سمت پايين سرازير مى شد, به سان شستن دست راست . سپس با باقيمانده آب و بى آن كه آبى تازه برگيرد سر و همچنين پاهاى خود را تابرآمدگى روى آنها مسح كرد ((715)) . ايـن حـديث و همچنين حديث شماره 2 از آن حكايت دارد كه برخى از مردمان درهنگام وضو, به گاه شستن دستها آب را به سمت آرنج برمى گرداندند, يا به گاه مسح آبى تازه برمى گرفتند. اما ايـن روايت بر آن تاءكيد دارد كه امام باقر(ع ) نه آب را به سمت آرنج برگرداند و نه براى مسح آبى تازه برگرفت . 6 ـ از جـمـيـل بن دراج از زرارة بن اعين روايت شده است كه گفتند: امام باقر(ع )وضوى رسول خدا(ص ) را برايمان حكايت كرد. او ظرف آبى خواست . آنگاه دست خوددر آب فرو برد و مشتى آب برگرفت و از بالاى صورت بر صورت ريخت و اطراف آن رانيز دست كشيد. سپس دست چپ خود بـه درون آب بـرد و [آب بـرداشـته ], بر روى دست راست ريخت و بر آن , دست كشيد. آنگاه دست راست را در آب فرو برد و [آبى برداشت ],بر روى دست چپ ريخت و چنان كه دست راست را شسته بـود ايـن دست رانيز شست . سپس با ترى باقيمانده بر دستش و بى آن كه دستها را دوباره در آب فرو بردسر و پاهاى خويش را مسح كرد ((716)) . 7 ـ از مـحـمد بن مسلم از امام باقر(ع ) روايت شده است كه فرمود: گاه مى شود كه كسى از شما يـك مـشت چربى روغن برمى دارد و همه بدن را با آن چرب مى كند. آب ازاين فراگيرتر است . آيا وضوى رسول خدا(ص ) را برايتان حكايت نكنم ؟ گفتيم : چرا. |
|
|
|