دوران هارون عباسى
هارون عباسى كه فرمانروائى عيّاش بود، و در راه نيل به حكومت همه جانبهاش از هيچ ظلم و ستمى أبا نداشت، خاندان پيامبر و به اصطلاح آن روز علويان را مهمترين رقيب خود مىديد، و حتى روزى به حرم مطهّر پيامبر اسلام (ص) شرفياب شده و عرضه داشت: سلام بر تو اى پسر عمو و مقصودش اين بود كه به مردم وا نمود كند من پسر عموى پيامبرم، اما حضرت امام موسى بن جعفر (ع) كه در آن موقع در حرم بودند، آمدند در برابر پيامبر اكرم (ص) و عرضه داشتند: سلام بر تو اى پدر و اين تعرضى به هارون بود كه اگر تو پسر عموى پيامبرى، من فرزند او هستم، به هرحال امام هفتم را به زندان افكند و پس از سالهاى بسيار كه امام در زندان به سر بردند، آن بزرگوار را مسموم نمود، و به قتل رسانيد.
امام هشتم حضرت رضا (ع) پس از پدر بزرگوارشان سياست كنارهگيرى ظاهرى را پيش گرفته، و به طور نهانى مسئوليتهاى امامت را انجام مىدادند، به نهضتها و قيامهاى مسلّحانه علويان بر عليه ظلم و ستم عباسيان كمك مىكردند، اما با سياستى آرام و حكيمانه، زيرا در روايتى از حضرت امام صادق (ع) آمده: با فرمانرواى قدرتمند و مستبد، در وقت قدرتش نمىتوان مبارزه كرد، و ما در كتاب (الفقه: السياسه)[1] راجع به قيامهاى علويان، و پشتيبانى مخفى ائمّه اطهار عليهمالسلام از آنان به تفصيل بحث كردهايم، كه از تكرار آن در اين كتاب صرف نظر مىشود.
و در روايت تاريخ آمده: امام رضا (ع) بعد از شهادت پدرشان وارد بازار شد، و يك رأس گوسفند، يك سگ و يك خروس خريده و به منزلشان آوردند، و اين خبر كه به هارون عباسى رسيد. گفت: از خطر على بن موسى آسوده خاطر شديم[2]، و لذا هنگامى كه يك سخنچين براى هارون نوشت كه امام رضا درب خانهاش را باز كرده، و مردم را به سوى خود دعوت مىكند، هارون گفت: شگفتا به من خبر رسيده كه على بن موسى يك سگ، خروس و گوسفند خريده، و از طرفى دربارهاش چنين مىشنوم![3].
در سالهاى آخر خلافت هارون امام رضا (ع) در شهر مدينه منوّره علاوه بر اداره خاندان پيامبر، و رسيدگى به مشكلات مختلف مردم، توانست شاگردانى[4] را در مكتب خود تربيت بدهد، و كارها بهروال طبيعى و آرام پيش مىرفت، البته حداقل يك مرتبه هارون آن حضرت را احضار كرد تا به او آسيبى برساند، ولى از هدف خود باز مانده و امام را با احترام به خانهاش باز گرداند[5].
[1] ـ دوره (الفقه) دائرةالمعارف وسيع و مفصلى است از فقه و حقوق اسلامى كه تاكنون در حدود هفتاد مجلد آن به چاپ رسيده و هنوز ادامه دارد، و كتاب فوق جزء همين دوره است كه به زبان فارسى ترجمه شده و به نام (سياست از ديدگاه اسلام) در دو جلد به چاپ رسيده است. (مترجم)
[2] ـ عن على بن جعفر عن ابىالحسن الطبيب قال سمعته يقول: لما توفى ابوالحسن موسى بن جعفر (ع)، دخل ابوالحسن على بن موسى الرضا (ع) السوق فاشترى كلبا و ديكا و كبشا، فلما كتب صاحب الخبر الى هارون بذلك قال: قد أمنا جانبه، و كتب الزبيرى ان على بن موسى (ع) قد فتح بابه، و دعا الى نفسه، فقال هارون: واعجبا من هذا يكتب انّ علىّ بن موسى قد اشترى كلبا و ديكا و كبشا، و يكتب فيه ما يكتب. اين روايت در دوكتاب: كشفالغمة ج3 ص109 و مناقب آل ابىطالب ج4 ص369 آمده است. (مترجم)
[3] ـ شايد مقصود از خريدن خروس و سگ و گوسفند اين بود كه امام نشان بدهد من با سياست هارون به ظاهر كارى ندارم.
[4] ـ شاگردان آن حضرت بسيارند كه به عنوان نمونه به ذكر نام چند نفر از آنان بسنده مىكنيم: احمد بن محمد بزنطى، محمد بن الفضل الكوفى، عبدالله بن جندب بجلى، اسماعيل بن سعد اشعرى، حسن بن على وشاء، محمد بن سليمان ديلمى، حسن بن سعيد اهوازى، ابراهيم بن محمد همدانى و ريّان بن شبيب (مترجم).
[5] ـ بحارالانوار، چاپ جديد، جلد49 صفحه 116 (مترجم).