بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب ترجمه‏غررالحکم‏ودررالکلم ج 3, سید هاشم رسولى محلاتى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     002 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     003 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     004 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     005 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     006 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     010 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     011 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     012 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     015 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     016 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     017 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     018 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     019 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     fehrest - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
 

 

 
 

3776 انّى لعلىجادّة الحقّ و انّهم لعلى مزلّة الباطل. بدرستى كه من بر جاده حقم، و بدرستى كهايشان بر لغزشگاه باطل‏اند «جاده» وسط راه و معظم آن را گويند، و مراد بايشانخلفاى جور است كه غصب حق آن حضرت صلوات اللّه و سلامه عليه نمودند و لغزشگاه باطلهمان باطل است كه كسى كه بلغزد از حق بآن مى افتد و ممكن است كه مراد محل لغزشىباشد كه از آنجا بلغزند و بباطل بيفتند از شبهه‏ها و مانند آنها.

3777 انّى لعلىاقامة حجج اللّه اقاول و على نصرة دينه اجاهد و اقاتل. بدرستى كه من بربرپاى‏داشتن حجتهاى خدا گفتگو ميكنم، و بر يارى‏كردن‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 44

دين او جنگ ميكنم و جهاد مى‏نمايم، مراد بحجتهاى خدا آيات وعلاماتى است كه از براى شرايع دين خود قرار داده و آنها را حجت و برهان كرده برآنها مثل قرآن مجيد و احاديث نبوى.

3778 انى لارفعنفسى أن تكون حاجة لا يسعها جودى أو جهل لا يسعه حلمى أو ذنب لا يسعه عفوى أو أنيكون زمان أطول  من زمانى. بدرستى كه من بلند مى‏دارم نفس خود را از اين كه بودهباشد حاجتى كه گنجايش نداشته باشد آن را بخشش من، يا اين كه بوده باشد نادانى كهگنجايش نداشته باشد آن را بردبارى من، يا گناهى كه گنجايش نداشته باشد آن را درگذشتن من، يا اين كه بوده باشد روزگارى درازتر از روزگار من، يعنى من نفس خود رابلند مرتبه تر مى‏دارم از اين كه بوده باشد حاجتى كه جود و بخشش من آن رابرنياورد، يا اين كه كسى از راه جهل و نادانى خلاف ادبى نسبت بمن بجاى آورد وبردبارى من آن را نگذارند، يا اين كه كسى گناهى نسبت بمن بكند و من درنگذرم از آنو ظاهر اين است كه مراد بزمان زمانى باشد كه آدمى در عبادت و طاعت صرف ميكند بنابر اين كه زمان هر كسى گويا همان است و باقى زمان او را ثمره نباشد و بنا بر اينمراد اين باشد كه همچنين بلندتر مى‏دارم نفس خود را از اين كه بوده باشد زمان طاعتو عبادت كسى در شبانه روز درازتر از زمان طاعت و عبادت من، و ممكن است كه مرادزمان اصل وجود باشد و مراد اين باشد كه مرتبه من بلندتر است از اين كه زمان وجودكسى درازتر از زمان وجود من باشد و اشاره باشد به آن چه در احاديث ديگر وارد شدهكه نفس مقدس حضرت رسالت پناهى صلّى اللّه عليه و آله و همچنين آن حضرت صلوات اللّهو سلامه عليه‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 45

بچند هزار سال قبل از خلق عالم خلق شده بودند و در حول عرشمى‏بودند يعنى با بدن مثالى.

3779 انّى كنتاذا سئلت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أعطانى و اذا سكتّ عن مسألته ابتدأنى.بدرستى كه من بودم چنين كه هرگاه سؤال مى‏كردم از رسول خدا رحمت كناد خدا بر او وآل او مى بخشيد بمن و هرگاه خاموش مى‏شدم از سؤال كردن از او ابتدا ميكرد مرا،مراد سؤال از علوم و مسائل است و اين كه شفقت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بامن بمرتبه بود كه هرگاه چيزى از آنها را سؤال مى‏كردم از آن حضرت بيان ميكرد آن رااز براى من، و هرگاه من خاموش مى‏شدم از پرسيدن چيزى، آن حضرت خود ابتدا ميكرد وچيزهائى تعليم من ميكرد و با هيچ كس ديگر اين سلوك نمى‏فرمود چنانكه بر متتبع آثارو اخبار ظاهر است.

3780 انّى لأرفعنفسى ان أنهى النّاس عمّالست أنتهى عنه أو امرهم بمالا أسبقهم اليه بعملى أو أرضىمنهم بما لا يرضى ربّى. بدرستى كه من بلند مى‏گردانم نفس خود را از اين كه نهى كنممردم را از آنچه باز نايستم من خود از آن، يا اين كه امر كنم ايشان را به آن چه منپيشى نگيرم بر ايشان بسوى آن بكردار خود، يا اين كه خشنود شوم از ايشان به آن چهخشنود نگرداند پروردگار مرا.

3781 انّى لااحثّكم على طاعة الّا و أسبقكم  اليها و لا أنهاكم عن معصية الّا و أتناهى قبلكمعنها.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 46

بدرستى كه من بر نمى انگيزانم شما را بر طاعتى مگر اين كه پيشىمى‏گيرم بر شما بسوى آن و نهى نمى كنم شما را از گناهى مگر اين كه و باز مى ايستمپيش از شما از آن.

3782 انّى طلّقتالدّنيا ثلثا بتاتا لا رجعة لى فيها و ألقيت حبلها على غاربها. بدرستى كه من طلاقداده‏ام دنيا را سه طلاق باين، نيست رجوعى مراد در آن و انداخته‏ام ريسمان آن رابر دوش آن چون زن را كسى كه سه مرتبه طلاق بدهد حرام مى‏شود بر او و ديگر رجوع بآنزن نمى‏تواند كرد نه برجوع بطلاق و نه بعقد تازه، مگر اين كه شوهرى ديگر بكند و اودخول بكند باو و بعد از آن اتفاق افتد كه او طلاق دهد آن را و از عده او در آيد آنوقت آن شوهر اول كه او را سه مرتبه طلاق داده مى‏تواند خواست و اگر اين معنى سهمرتبه بعمل آيد كه نه طلاق شود ديگر حرام مؤبد مى‏شود و هرگز حلال بر او نمى‏شودهر چند شوهر ديگر كند، پس آن حضرت صلوات اللّه و سلامه عليه دنيا را بزنى تشبيهكرده كه سه مرتبه او را طلاق داده باشد و فرموده كه مرا رجوعى نيست در آن چنانكهزنى را كه سه مرتبه طلاق بدهند رجوع باو نمى‏توان كرد و پوشيده نيست كه سه طلاق بروجه مشروع مطلقا باعث حرمت زن مى‏شود بر وجه مذكور خواه هر سه باين باشند و خواهبعضى از  آنها رجعى باشند كه رجوع در آن توان كرد، پس وصف آن حضرت صلوات اللّه وسلامه عليه سه طلاق را بباين باعتبار كمال مبالغه است در مفارقت از دنيا چنانكه سهطلاق داده آن را كه هر يك از آنها باين بوده و رجوع در آن ممكن نبوده و ممكن استكه اشاره باين نيز باشد كه اصلا مقاربت بدنيا بعمل نيامده و طلاقها كه واقع شدههمه طلاق پيش از دخول بوده و بآن سبب باين بوده‏اند، و ممكن است كه ضمير [فيها]راجع بسه طلاق باشد نه بدنيا و بنا بر اين ترجمه اين مى‏شود كه نيست‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 47

رجوعى مرا در آنها و تأكيد باين بودن آنها و تفسير آن مى‏شود،و ممكن است كه وصف آنها بباين بودن و رجوع نبودن در آنها باعتبار هر يك نباشد بلكهباعتبار مجموع باشد از راه اين كه بعد از وقوع مجموع زن البته باين مى‏شود و رجوعبآن نمى‏توان كرد هر چند هر يك باين نباشد و بنا بر اين وصف بآن محتاج بنكته نيستو اللّه تعالى يعلم و «انداختن ريسمان آن بر دوش آن» كنايه است از اين كه هر جا كهخواهى برو مرا ديگر بتو كارى نيست.

3783 انّى أخافعليكم كلّ عليم الّلسان منافق الجنان يقول ما تعلمون و يفعل ما تنكرون. بدرستى كهمن مى‏ترسم بر شما هر دانا زبان منافق دلى را مى‏گويد آنچه را شما مى‏دانيد، وميكند آنچه را شما بد مى‏دانيد مراد اين است كه ترس دارم بر شما از هر كه زباندانائى داشته باشد و بگويد چيزى چند از مواعظ و نصايح كه شما خوب دانيد آنها را ودل او منافق باشد يعنى با ظاهر او موافق نباشد و بآن اعتبار بكند پنهانى چيزى چندرا كه شما بد بدانيد و ترس از او باعتبار اين است كه چنين كسى بسيار است كه فريبمى‏دهد مردم را و ضررها بايشان مى‏رساند.

3784 انّى آمركمبحسن الاستعداد و الإكثار من الزّاد ليوم تقدمون على ما تقدّمون و تندمون على ماتخلّفون و تجزون بما كنتم تسلّفون. بدرستى كه من امر ميكنم شما را بنيكوئى آمادهشدن و بسيار كردن از توشه از براى روزى كه وارد مى‏شويد بر آنچه پيش مى‏فرستيد، وپشيمان مى‏گرديد بر آنچه پس مى‏اندازيد، و جزا داده مى‏شويد به آن چه بوديد شما كهپيش مى‏كنيد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 48

3785 انّى اذااستحكمت فى الرّجل خصلة من خصال الخير احتملته لها و اغتفرت له فقد ما سواها و لاأغتفر له فقد عقل و لا عدم دين لأنّ مفارقة الدّين مفارقة الامن و لا تهنأ حياة معمخافة و عدم العقل عدم الحيوة و لا تعاشر الأموات. بدرستى كه من هر گاه محكم يافتمدر مرد خصلتى از خصلتهاى خير را بر مى‏دارم او را از براى آن خصلت و مى‏پوشم ازبراى او نيافتن آنچه غير از آن باشد و نمى‏پوشم از براى او نيافتن عقلى را و نهنداشتن دينى را از براى اين كه جدا شدن از دين جدا شدن از ايمنى است، و گوارا نيستزندگانيى با ترسى و نداشتن عقل نداشتن زندگانى است و معاشرت كرده نمى‏شوند مردگان،مراد اين است كه همين كه در كسى محكم يافتم يك خو از خويهاى نيكو را برميدارم اورا بدوست داشتن او و متوجه تربيت او شدن و دعا و شفاعت از براى او كردن، و مى‏پوشماز براى او نداشتن ماسواى آن خصلت را از خصلتهاى نيك ديگر يعنى نداشتن خصلتهاىديگر را منظور نمى‏دارم و با وجود آن باعتبار همان يك خصلت خوب متوجه او ميشوم،نهايت نداشتن عقل و نداشتن دين را نمى‏پوشم و بر نمى‏دارم كسى را كه دين يا عقلنداشته باشد زيرا كه كسى كه دين نداشته باشد يعنى عقايد او حق نباشد ايمنى نيست اورا زيرا كه هر لحظه در معرض اين است كه او را مرگ دررسد و بعذاب ابدى گرفتار گرددو چنين زندگانى گوارا نيست پس من چنين كسى را بر نمى‏گيرم و متوجه او نمى‏گردم، وكسى كه عقل نداشته باشد بمنزله مردگان است و كسى با مردگان معاشرت و آميزشنمى‏كند، پس بى عقل را هم بر نمى‏گيرم و متوجه او نيستم و بغير اين دو امر هر خو وخصلت خيرى كه در كسى مفقود باشد باعث ترك توجه و التفات باو نمى‏شود هرگاه يكى ازخصال خير محكم باشد در او.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 49

حرف الف بلفظ «انّك»

از آنچه وارد شده از كلمات حكمت آيات حضرت امير المؤمنين علىبن ابى طالب عليه السّلام در حرف الف بلفظ «انّك» در خطاب مفرد يعنى بدرستى كه تو،پس خطاب بلفظ مفرد است نه بلفظ جمع نهايت مراد خصوص مخاطب خاصى نيست بلكه شامل هرمخاطبى مى‏تواند بود پس با خطاب با جمع بحسب معنى چندان تفاوتى ندارد.

گفته است آن حضرت عليه السّلام:

3786 انّك فىسبيل من كان قبلك فاجعل جدّك لآخرتك و لا تكترث بعمل الدّنيا. بدرستى كه تو در راهكسى هستى كه بوده پيش از تو پس بگردان جد خود را از براى آخرت خود، و پروا مكنبعمل دنيا، يعنى تو نيز مانند آنان كه پيش از تو بوده‏اند در راه سفر آخرتى، پسبگردان جد خود را از براى آخرت خود و اهتمام مكن بكار دنيا و پروا مكن از خلل وقصور در آن.

3787 انّك لنيتقبّل من عملك إلّا ما أخلصت فيه و لم تشبه بالهوى و أسباب الدّنيا. بدرستى كه توقبول نمى‏شود از عمل تو مگر آنچه خالص گردانيده باشى نيت را در آن و آميختهنگردانيده باشى آن را بخواهش خود و اسباب دنيا.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 50

3788 انّك لنتبلغ أملك و لن تعدو أجلك فاتّق اللّه و أجمل فى الطّلب. بدرستى كه تو نمى‏رسىباميد خود و نمى‏گذرى از وقت مرگ خود، پس بترس از خدا و تأنى كن در طلب، مراد ايناست كه تو بپايان اميدهاى دنيوى خود نمى‏رسى زيرا كه نهايتى از براى آن نباشد و هراميدى كه حاصل شود اميد ديگر سانح شود و مرگ نمى‏گذارد كه هميشه در طلب باشى پسبترس از خدا و پرهيزگارى پيشه كن كه كار تو آيد و تأنى كن در طلب دنيا و اعتدال كندر آن و افراط مكن، چه هر چند افراط كنى بپايان اميد خود نرسى پس اكتفا كن بميانهروى در آن كه نه افراط كرده باشى در آن و نه تفريط.

3789 انّك مدرك  قسمكو مضمون رزقك و مستوف ما كتب لك فارح نفسك من شقاء الحرص و مذلّة الطّلب وثقباللّه و خفّض فى المكتسب. بدرستى كه تو دريابنده نصيب خود را و ضامن داده شدهروزى خود را و فرا گيرنده تمام آنچه را نوشته شده از براى تو پس آسايش ده نفس خودرا از بدبختى حرص و خوارى طلب، و اعتماد كن بخدا، و سهل انگارى كن در كسب كردن،مراد اين است كه آنچه نصيب تو شده باشد از دنيا و خدا ضامن آن شده از روزى توچنانكه فرموده: «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِرِزْقُها» و نيست هيچ جنبنده در زمين مگر اين كه بر خداست روزى آن البته دريابى آنرا و برسى بآن پس با وجود اين بر خود مگذار تعب حرص را و آسايش ده نفس خود را ازبدبختى آن، و اعتماد

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 51

كن بر خدا و سهل انگارى كن در كسب امور دنيا و قبل از اين مكررمذكور شد كه نصيبى كه البته باين كس خواهد رسيد قدرى است از دنيا كه حتما تقديرشده كه آن برسد و نصيب او كمتر از آن نباشد و همچنين روزى كه خدا ضامن شده از براىهر جنبنده يك قدرى است از روزى كه بآن زندگانى تواند كرد هر چند با تعب و زحمتباشد و بنا بر اين منافات ندارد با آنچه دلالت دارد بر مدخليت سعى در بعضى اموردنيويه و انتهاى آنها بر آن. اگر كسى گويد كه: بنا بر اين مترتب نمى‏گردد بر آنآنچه مترتب شده از امر براحت دادن نفس از بدبختى حرص و خوارى طلب جواب گوئيم كهترتب آن باعتبار اين است كه اگر هيچ قدرى ضرور نبود و خدا اصلا ضامن آن نمى‏شد اگركسى حرص مى‏داشت ممكن بود كه معذور باشد در آن باحتمال اين كه اگر آن نباشد مضطرگردد و اصلا روزى باو نرسد و اما هرگاه داند كه قدر ضرورى البته باو مى‏رسد و حقتعالى ضامن آن شده پس متحمل زحمت و تعب حرص شدن كمال بيخردى است نهايت مرتبه ايناست كه كسى مرتكب قدرى سعى شود از براى توسعه بر خود و عيال و صرف كردن در خيرات ومبرات و اما حرص زياد در سعى از براى جمع كردن و بر روى هم گذاشتن چنانكه طريقهجمعى است كه بحرص دنيا مبتلا شده اند پس اصلا وجهى ندارد.

3790 انّك لستبسابق اجلك و لا بمرزوق ما ليس لك فلما ذا تشقى نفسك يا شقىّ. بدرستى كه تو نيستىپيشى گيرنده مرگ خود را و نه روزى داده شده آن چيزى را كه نيست از براى تو پس ازبراى چه چيز بدبخت مى‏گردانى نفس خود را اى بدبخت، خطاب با كسى است كه حرص زيادداشته باشد در طلب دنيا و باين اعتبار او را بدبخت فرموده‏اند، و مراد اين است كه توپيشى نگيرى بر اجل يعنى نتوانى كه از مرگ بگريزى و پيشى گيرى بر آن و آن بتو نرسدپس عمر تو همان‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 52

است كه مقدر شده و زياد بر آن نشود و چيزى كه مقدر نشده ازبراى تو محال است كه روزى تو شود پس حرص زياد نبايد داشت گاه باشد كه آنچه حرص آندارى مقدر نشده باشد از براى تو و سعى ترا در آن اصلا اثرى نباشد و بر تقديرى كهاثرى باشد گاه باشد كه اجل امان ندهد از تمتع بآن و بهره يافتن از آن پس با وجوداين احتمالات حرص زياد گاه باشد كه بغير از بدبخت نمودن نفس و بتعب و زحمت انداختنآن بعبث ثمره ندارد.

3791 انّك انملّكت نفسك قيادك افسدت معادك و اوردتك بلاء لا ينتهى و شقاء لا ينقضي. بدرستى كهتو اگر بگردانى نفس خود را مالك قياد خود تباه گرداند روز بازگشت ترا، و وارد سازدترا بر بلائى كه بپايان نرسد و بدبختيى كه بسر نيايد. «قياد» بكسر قاف ريسمانى راگويند كه چيزى را بآن بكشند و مراد آنست كه: اگر نفس خود را مالك بر عنان خودگردانى و بگذارى كه ترا بهر جانب كه خواهد ببرد تباه گرداند روز بازگشت ترا و واردسازد ترا بر بلائى كه بپايان نرسد و بدبختيى كه بسر نيايد.

3792 انّك طريدالموت الّذى لا ينجو هاربه و لا بدّ انّه مدركه. بدرستى كه تو شكار مرگى كهرستگارى نيابد گريزنده از آن و ناچار بتحقيق كه آن دريابنده است او را.

3793 انّك اناشتغلت بفضائل النّوافل عن اداء الفرائض فلن يقوم فضل تكسبه بفرض تضيّعه.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 53

بدرستى كه تو اگر مشغول گردى بفضيلتهاى نافله‏ها از اداىواجبها پس برابرى نمى‏كند فضلى كه كسب كنى آن را بفرضى كه ضايع سازى آن را، مراداين است كه: اشتغال بنوافل را نبايد مانع ساخت از پرداختن بفرايض بعنوانى كه باعثترك آنها يا پس افتادن آنها از وقت فضيلت آنها گردد زيرا كه زيادتى كه آدمى كسبكند آن را باعتبار كردن نوافل برابرى نمى‏كند با فريضه كه تضييع كرده باشد آن رابفوت نمودن آن. و ممكن است كه  ضايع كردن فريضه شامل ناقص كردن آن نيز باشد هر چندترك بالكليه نشود مثل اين كه پس اندازد نماز را بآخر وقت چه از احاديث ظاهر مى‏شودكه آن تضييع نماز است پس اشتغال بنوافل را باعث تضييع فريضه برين وجه نيز نبايدكرد يا پس انداخت از وقت فضيلت آن.

3794 انّك لنتدرك ما تحبّ من ربّك الّا بالصّبر عمّا تشتهى. بدرستى كه تو در نمى‏يابى آنچه رادوست مى‏دارى از پروردگار خود مگر بصبر نمودن از آنچه خواهش آن داشته باشى. مراداين است كه وسيله نيست از براى دريافتن آنچه دوست مى‏دارى از بهشت و غير آن ازثوابها از جانب پروردگار خود يعنى دريافتن آن از جانب پروردگار خود باين كه عطاكند آن را بتو مگر اين كه صبر كنى از آنچه خواهش آن داشته باشى هرگاه آن مشروعنباشد پس صبر از آن براى رضاى حق تعالى و خشنودى او موجب دريافتن آن است.

3795 انّك لنتلج الجنّة حتّى تزدجر عن غيّك و تنتهى و ترتدع عن معاصيك و ترعوى. بدرستى كه توداخل نمى‏شوى بهشت را تا اين كه باز ايستى از گمراهى خود، و كناره جوئى و بازايستى از گناهان خود و رجوع كنى.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 54

3796 انّك انسالمت اللّه سلمت و فزت. بدرستى كه تو اگر آشتى كنى با خدا سالم مانى و فيروزىيابى.

3797 انّك انحاربت اللّه حربت و هلكت. بدرستى كه تو اگر جنگ كنى با خدا ربوده شوى و هلاك گردىيعنى ربوده شود از تو نيكبختى و سلامتى و ايمنى و مانند آنها.

3798 انّك اناقبلت على الدّنيا ادبرت. بدرستى كه تو اگر روآورى بدنيا پشت گردانى يعنى بر سعادتو نيكبختى بلكه بر دنيا نيز، چه غالب اين است كه كسى كه پرخواهان و طالب آن باشدمحروم ماند از آن و ممكن است كه  «ادبرت» بسكون تا خوانده شود نه بفتح آن و معنىاين باشد كه اگر روآورى بدنيا پشت گرداند دنيا از تو.

3799 انّك انادبرت عن الدّنيا اقبلت. بدرستى كه تو اگر پشت بگردانى از دنيا روآورى يعنى بسعادتو نيكبختى يا بدنيا نيز، بنا بر اين كه غالب اين است كه كسى كه خواهش دنيا نداشتهباشد و گريزان باشد از آن دنيا طالب او مى‏شود و از پى او مى‏گردد  و بنا بر اينممكن است كه «اقبلت» بسكون تا خوانده شود نه بفتح آن و معنى اين باشد كه اگر پشتگردانى از دنيا رو كند دنيا بتو.

3800 انّك انتواضعت رفعك اللّه. بدرستى كه تو اگر فروتنى كنى بلند گرداند ترا خدا، مراد فروتنىبا خدا و خلق است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 55

3801 انّك انتكبّرت وضعك اللّه. بدرستى كه تو اگر تكبر كنى پست گرداند ترا خدا مراد تكبر باخداست و همچنين با خلق.

3802 انّك انجاهدت نفسك حزت رضى اللّه. بدرستى كه تو اگر جهاد كنى با نفس خود فراهم آورىخشنودى خدا را.

مراد جهادكردن با نفس است از براى داشتن او بر طاعات و منع اواز معاصى.

3803 انّك انانصفت من نفسك ازلفك اللّه. بدرستى كه تو اگر انصاف و عدل آورى از نفس خود يعنى ازجانب نفس خود نسبت بديگران نزديك گرداند ترا خدا يعنى نزديك روحانى بجناب اقدسخود.

3804 انّك اناجتنبت السّيئات نلت رفيع الدّرجات. بدرستى كه تو اگر دورى گزينى از گناهان برسىببلند مرتبه‏ها.

3805 انّك  انتورّعت تنزّهت عن دنس السّيئات.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 56

بدرستى كه تو اگر پرهيزگارى كنى پاك گردى از پليدى گناهان.مراد اين است كه پرهيزگار آن است كه خود را پاك دارد از پليدى گناهان و اجتناب كنداز آنها، يا اين كه اگر پرهيزگار گردى خود را پاك گردانيدى از پليدى گناهان گذشتهو پرهيزگارى تو سبب محو آنها گردد.

3806 انّك اناطعت اللّه نجّاك و اصلح مثواك. بدرستى كه تو اگر فرمانبرى خدا را رستگارى دهد تراو بساز آورد منزل ترا.

3807 انّك اناطعت هواك اصمّك و اعماك و افسد منقلبك و ارداك. بدرستى كه تو اگر فرمانبرى خواهشخود را كر گرداند ترا و كور گرداند ترا، و تباه گرداند جاى بازگشت ترا، و هلاكگرداند ترا يا بيندازد ترا يعنى در هلاكت با پستى مرتبه. و «كر گردانيدن و كورگردانيدن او» باعتبار اين است كه كسى كه تابع هوى و خواهش خود باشد گوش نمى‏دهدبپند و موعظه كه منافى آن باشد و نمى‏شنود آن را و همچنين نمى‏بيند آنچه را خلافآن باشد و متنبه نمى‏شود از ديدن آن، پس گويا كر و كور گرديده.

3808 انّك اناحسنت فنفسك تكرم و اليها تحسن. بدرستى كه تو اگر نيكوئى كنى پس نفس خود را گرامىگردانى و بسوى او نيكوئى كنى، مراد اين است كه نيكوئى كردن با مردم در حقيقتنيكوئى كردن با خود است و ثمره آن از براى او زياد، است از نفعى كه از آن برسد بهآن كه نيكوئى شده باو، زيرا كه نفعى كه بآن شخص رسيده همان احسانى است كه باو شدهو ظاهر است كه آن را قدرى نباشد در برابر ثوابى كه حق تعالى بازاى آن باو رساند دردنيا و آخرت.

3809 انّك اناسأت فنفسك تمتهن و ايّاها تغبن. بدرستى كه تو اگر بدى كنى پس نفس خود را خوارگردانى و او را مغبون‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 57

و زيان رسيده نمائى چنانكه بر قياس بر آنچه در شرح فقره سابقمذكور شد ظاهر مى‏گردد.

3810 انّك مخلوقللآخرة فاعمل لها. بدرستى كه تو آفريده شده از براى آخرت پس عمل كن از براى آن.

3811 انّك لنتخلق  للدّنيا فازهد فيها و اعرض عنها. بدرستى كه تو آفريده نمى‏شوى از براى دنياپس بى رغبت باش در آن و روبگردان از آن و خطاب در اين فقره گويا با كسى است كههنوز مخلوق نشده و مخلوق خواهد شد، و ممكن است كه ترجمه اين باشد كه مخلوق نيستىپس احتياج بتكلفى نيست.

3812 انّك موزونبعقلك فزكّه بالعلم. بدرستى كه تو سنجيده مى‏شوى بعقل خود پس فزايش فرما آن رابعلم. مراد اين است كه: قدر هر كس بقدر عقل و دريافت اوست پس هر چند كسى تواند عقلخود را فزايش دهد و نموّ فرمايد قدر خود را زياده كرده خواهد بود و ظاهر است كهتحصيل علوم باعث فزايش و زيادتى عقل مى‏گردد پس بايد آن را فزايش فرمود بآن تاباعث زيادتى قدر گردد.

3813 انّك مقوّمبادبك فزيّنه بالحلم. بدرستى كه تو بها كرده شوى بادب تو پس زينت ده آن راببردبارى يعنى زينت ده ادب خود را ببردبارى كه بهترين آداب است و سبب زينت آنهامى‏گردد تا باعث زيادتى قيمت و بهاى تو گردد.

3814 انّ ورائكطالبا حثيثا من الموت فلا تغفل. بدرستى كه از عقب تو جوينده است شتابان كه آن مرگباشد پس غافل مباش از آن‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 58

و پوشيده نيست  كه در نقل اين فقره در اين فصل كه در ذكرفقراتى است كه عنوان آنها لفظ «انك» باشد غفلتى شده و در بعضى نسخه‏ها «انك منورائك طالبا حثيثا» است يعنى بدرستى كه از عقب تو جوينده است شتابان و بنا بر ايننقل آن بموقع است نهايت «طالبا حثيثا» بنصب خوب نيست «طالبٌ حثيثٌ» برفع بايستچنانكه مخفى نيست.

3815 انّك لنيغنى عنك بعد الموت الّا صالح عمل قدّمته فتزوّد من صالح العمل. بدرستى كه سودندهد بتو و دفع نكند بدى را از تو بعد از مرگ مگر عمل صالحى كه پيش فرستاده باشىپس توشه بگير از عمل صالح.

3816 انّك انعملت للآخرة فاز قدحك. بدرستى كه تو اگر كار كنى از براى آخرت فيروزى يابد تير تويعنى بمطلب برسى مانند تيرى كه بنشانه آيد يا اين كه نصيب و بهره تو كامل گردد.

3817 انّك انعملت للدّنيا خسرت صفقتك. بدرستى كه تو اگر كار كنى از براى دنيا زيان كند فروختتو يعنى آنچه بفروشى از عمر خود و صرف كنى در تحصيل آن.

3718 انّك لنتلقى اللّه سبحانه بعمل اضرّ عليك من حبّ الدّنيا. بدرستى كه تو ملاقات نكنى باخداى سبحانه بعملى ضرر رساننده تر بر تو از دوستى دنيا

3819 انّك انتحمل الى الآخرة عملا انفع لك من الصّبر و الرّضا و الخوف و الرّجاء. بدرستى كه توبر نمى‏دارى بسوى آخرت عملى را نفع‏رساننده تر از براى تو از صبر و خشنودى و ترس واميد، يعنى صبر بر بلاها و خشنودى بتقدير خدا و ترس از او و اميد باو.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 59

حرف الف در خطاب جمع بلفظ«انّكم»

از آنچه وارد شده از سخنان حكمت‏آموز  حضرت على بن ابى طالبعليه السلام در حرف الف در خطاب جمع بلفظ «انّكم» يعنى [بدرستى كه شما] فرموده استآن حضرت عليه السلام:

3820 إنّكمبأعمالكم مجازون و بها مرتهنون. بدرستى كه شما بعملهاى شما جزا داده مى‏شويد و بهآنها در گرويد يعنى حق تعالى شما را بمنزله گروى كه كسى بعوض چيزى بگيرد و حبس كنددر گرو عملهاى شما نگاه دارد كه اگر اعمال خوب بكنيد جزاى نيك بشما بدهد و اگراعمال بد بكنيد جزاى موافق آن بشما رساند.

3821 إنّكم إلىالآخرة صائرون و على اللّه معروضون. بدرستى كه شما بسوى آخرت گردنده ايد و بر خداعرض كرده شويد يعنى از براى اين كه جزاى اعمال شما بشما داده شود پس بدانيد كه چهبايد كرد و كارى نكنيد كه سبب عذاب و عقاب و رسوائى روز حساب گردد.

3822 إنّكمحصائد الآجال و أغراض الحمام. بدرستى كه شما درو كردهاى اجلهائيد و نشانهاى تقديرمرگيد يعنى بزودى شما را اجلها درو خواهند كرد و بمنزله نشانه‏هائيد كه از براىتير تقدير مرگ گذاشته باشند پس بدانيد كه بزودى فانى شويد و در تهيه ذخيره باشيداز براى آن سرا كه پاينده و مستدام باشد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 60

3823 إنّكم هدفالنّوائب و درئية الأسقام. بدرستى كه شما هدف مصيبتهائيد و دريئه بيماريهائيد.«هدف» نشانه تير است و [دريئه‏] بدال بى‏نقطه حلقه ايست كه مى‏ساخته‏اند از براىآموختن زدن نيزه و انداختن تير بر آن و مراد اين است كه شما بمنزله هدف ودريئه‏ايد كه نصب كرده باشند از براى اين كه هر لمحه تير مصيبتى باو بخورد يا طعننيزه بيمارئى يا تير آن، و غرض اين است كه حريص بر دنيا نبايد بود و در فكر تهيهسفر از آن بايد بود.

3824 إنّكم مدينونبما قدّمتم و مرتهنون بما أسلفتم. بدرستى كه شما جزا داده شده‏ايد به آن چه پيشكرده‏ايد و در گروهائيد به آن چه پيش فرستاديد يعنى در آخرت جزا داده شويد به آنچه پيش در دنيا كرده‏ايد و هميشه در گرو باشيد به آن چه پيش فرستاديد تا اين كهجزاى آن بشما برسد اگر خير باشد خير و اگر شرّ باشد شرّ.

3825 إنّكمطرداء الموت الّذى إن أقمتم أخذكم و إن فررتم منه أدرككم. بدرستى كه شما شكار كردهشده مرگيد كه اگر برميخيزيد مى‏گيرد شما را و اگر مى‏گريزيد در مى‏يابد شما را ورستگارى از آن نتوانيد يافت.

3826 إنّكم إلىالعمل بما علمتم أحوج منكم إلى تعلّم ما لم تكونوا تعلمون. بدرستى كه شما بسوى عملكردن به آن چه دانسته‏ايد محتاج تريد از شما بسوى ياد گرفتن آنچه نبوديد كه دانيدآن را، مراد اين است كه عمل كردن به آن چه آدمى دانسته از احكام سزاوارتر است ازياد گرفتن آنچه ندانسته از آنها، زيرا كه حكمى را

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 61

كه دانسته عمل بآن ضرور است و در ترك آن عذرى نيست بخلاف آنچهندانسته چه ممكن است كه در آنها معذور باشد و بر تقديرى كه معذور نباشد يقين كهگناه آن كمتر است از گناه كسى كه حكمى را داند و دانسته مخالفت آن كند و باينمضمون احاديث ديگر نيز وارد شده چنانكه روايت كرده ثقة الاسلام كلينى طاب ثراه دركتاب كافى از حضرت امام همام امام زين العابدين صلوات اللّه و سلامه عليه كهفرموده كه: نوشته شده در انجيل كه: طلب مكنيد علم آنچه را نمى‏دانيد و هنوز عملنكرده باشيد به آن چه دانسته ايد پس بدرستى كه علم هرگاه عمل كرده نشود بآن زيادنمى‏كند صاحب خود را مگر كفرى و زياد نمى‏كند از خدا مگر دورئى را.

3827 إنّكم إلىإنفاق ما اكتسبتم أحوج منكم إلى اكتساب ما تجمعون. بدرستى كه شما بسوى خرج‏كردنآنچه كسب كرده‏ايد محتاج‏تريد از شما بسوى كسب كردن آنچه جمع مى‏كنيد زيرا كه ثمرهآنچه كسب شده اين است كه خرج شود و بهره از آن بحسب آخرت يا دنيا برده شود اگر خرجنشود لغو و عبث باشد بلكه سبب عذاب و عقاب گردد هرگاه حقّ واجبى بآن تعلق گرفته باشدو داده نشود و كسب‏كردن آنچه جمع مى‏كنيد ثمره ندارد و حاجتى بآن نيست بلكه بساباشد كه سبب وزر و وبال گردد باين كه  از ممرّ حرامى كسب كنيد يا اين كه حق واجبىبآن تعلق بگيرد و ندهيد چنانكه اشاره بآن شد.

3828 إنّكم إلىإعراب الأعمال أحوج منكم إلى اعراب الاقوال. بدرستى كه شما باعراب عملها محتاجتريد از شما باعراب قولها مراد به «اعراب عملها» ظاهر كردن آنهاست و به «اعرابقولها» نيز ممكن است كه مراد همان ظاهر كردن آنها باشد و حاصل معنى اين باشد كه:شما بظاهر كردن اعمال يعنى بكردن كارهاى‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 62

خوب و ظاهر كردن آن عملها بر خدا يا بر خلق نيز محتاج تريد ازظاهر كردن اقوال يعنى باين كه بزبان دعويها كنيد و بعمل آمدن آنها معلوم نباشد، وممكن است كه: مراد باعراب اقوال اظهار حركات و سكونات آنها باشد يا درست گفتن آنهاو لحن نكردن در آنها و كنايه باشد از اهتمام در فصاحت و بلاغت كلمات و عبارات ومراد اين باشد كه: اهتمام بكردن كارهاى خير و ظاهر كردن آنها بهتر است از اهتمامبفصاحت و بلاغت كلام و سعى در آن و اين معنى ظاهرتر است و ممكن است  كه مرادباعراب اعمال نيز بمشا كلمه اعراب اقوال تصحيح اعمال و درست‏كردن آنها باشد و معنىاين باشد كه شما بتصحيح اعمال و اهتمام در درست كردن آنها محتاج‏تريد از اهتمامبفصاحت و بلاغت اقوال.

3829 إنّكم إلىاكتساب صالح الأعمال أحوج منكم إلى مكاسب الأموال. بدرستى كه شما بسوى كسب كردنشايسته عملها محتاج‏تريد از شما بسوى جايگاههاى كسب اموال يا كسب كردنهاى اموال.

3830 إنّكم إلىالاهتمام بما يصحبكم إلى الآخرة أحوج منكم الى كلّ ما يصحبكم من الدّنيا. بدرستىكه شما بسوى اهتمام به آن چه همراه باشد باشد شما بسوى آخرت محتاج‏تريد از شما بسوىهر چه همراه باشد با شما از دنيا.

3831 إنّكم الىأزواد التقوى أحوج منكم الى أزواد الدّنيا. بدرستى كه شما بسوى توشه هاى پرهيزگارىمحتاج‏تريد از شما بسوى توشه‏هاى دنيا.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 63

3832 إنّكم الىعمارة دار البقاء أحوج منكم الى عمارة دار الفناء. بدرستى كه شما بسوى آبادان كردنخانه بقا كه آخرت باشد محتاج‏تريد از شما بسوى آبادان كردن خانه فنا كه دنيا باشد.

3833 إنّكم الىاجراء ما أعطيتم أشدّ حاجة من السائل الى ما أخذ منكم. بدرستى كه شما بسوى روانكردن آنچه عطا كرده‏ايد سخت حاجت‏تريد از سؤال‏كننده بسوى آنچه گرفته از شما يعنىحاجت شما بدادن آنچه بدرويش عطا كرده ايد زياده است از حاجت آن درويش به آن چهگرفته از شما زيرا كه دادن شما باعث معمورى دنيا و آخرت شما باشد و آنچه درويش ازشما گرفته زياده از سد حاجتى از حاجتهاى دنيوى او نكند پس ظاهر است كه حاجت شمابآن زياده است از حاجت او باين و در بعضى نسخه ها  «جزاء» بدل «اجراء» است و بنابر اين ترجمه اين است كه: بدرستى كه شما بسوى جزاى آنچه عطا كرده ايد، تا آخر، واز آنچه در شرح آن نسخه مذكور شد شرح اين نسخه هم ظاهر مى‏شود و حاجت ببيان نيست واين نسخه ظاهر تر است.

3834 إنّكم أغبط بما بذلتم من الرّاغب اليكم فيما وصله منكم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 64

بدرستى كه شما سود برنده تريد به آن چه عطا كرده‏ايد از رغبتكننده بسوى شما در آنچه رسيده باو از شما يعنى سودى كه شما برده‏ايد بسبب آنچه عطاكرده‏ايد زياده است از سود آن كسى كه رغبت كرده بسوى شما در آنچه رسيده باو ازشما، زيرا كه سودى كه شما برده‏ايد سود دنيا و آخرت است و سودى كه او برده نيستمگر سودى دنيوى آميخته بذلت و خفت و كجاست آن از اين

3835 إنّكم الىاكتساب الأدب أحوج منكم الى اكتساب الفضّة و الذّهب. بدرستى كه شما بسوى كسب كردنادب محتاج تريد از شما بسوى كسب كردن نقره و طلا مراد به [ادب‏] چنان كه مكررمذكور شد آدابى است كه در شريعت مقدسه از براى هر چيز مقرر شده، و ممكن است كه:شامل بعضى آداب حسنه نيز باشد كه: ميانه مردم شايع شده باشد و «بودن حاجت بكسب آنزياده از حاجت بكسب طلا و نقره» ظاهر است زيرا كه: آموختن ادب و رعايت آن باعثگرامى بودن و بلندى مرتبه در دنيا و آخرت گردد بخلاف كسب نقره و طلا كه اگر وبالنداشته باشد چندان ثمره نيز ندارد مگر اين كه غرض از آن صرف در وجوه خيرات و مبراتباشد و با وجود اين مرتبه كسب آداب افزون تر از آنست زيرا كه آن از جمله علم باعمل است و افزونى آن بر ساير مزايا ظاهر است.

3836 إنّكم الىالقناعة بيسير الرّزق أحوج منكم الى اكتساب الحرص فى الطّلب. بدرستى كه شما بسوىقناعت‏كردن باندكى از روزى محتاج تريد از شما بسوى كسب كردن حرص در طلب زيرا كه آنقناعت فارغ مى‏گرداند شما را از بسيارى از تعبها و زحمتهاى طلب و باعث بلندى مرتبهشما مى‏گردد در دنيا و آخرت،

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 65

بخلاف حرص در طلب كه با همه تعب و زحمت آن اگر باعث وبال ونكالى نباشد ظاهر است كه سبب فزونى مرتبه هم نگردد.

3837 إنّكممؤاخذون بأقوالكم فلا تقولوا الّا خيرا. بدرستى كه شما بازخواست كرده شويدبگفتارهاى شما پس نگوئيد مگر خيرى را.

3838 إنّكممجازون بأفعالكم فلا تفعلوا الّا برّا. بدرستى كه شما جزا داده شويد بكردارهاى شماپس مكنيد مگر نيكى را.

3839 إنّكم الىمكارم الأفعال أحوج منكم إلى بلاغة الأقوال. بدرستى كه شما بسوى كردارهاى نيكومحتاج تريد از شما بسوى بلاغت گفتارها تحقيق معنى بلاغت مكرر مذكور شد و ظاهر استكه آن اگر چه از جمله فضايل و مزايا است احتياج بافعال نيكو زياده از احتياج بآناست زيرا كه اجر و ثوابى كه بر آنها مترتب گردد ظاهر است كه بر بلاغت مترتب نگردد.

3840 إنّكم الىاصطناع الرّجال احوج منكم الى جمع الأموال. بدرستى كه شما باحسان كردن بمردان  محتاجتريد از شما بسوى جمع اموال و در بعضى نسخه‏ها اين فقره نيست و در فقره سابق جمعالاموال بجاى بلاغة الاقوال است و بنا بر اين ترجمه آن اين است كه: بدرستى كه شمابسوى افعال نيكو محتاج تريد از شما بسوى جمع اموال.

3841 إنّكم إناغتررتم بالآمال تخرّمتكم بوادر الآجال و قد فاتتكم الأعمال.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 66

بدرستى كه شما اگر فريب خوريد باميدها هلاك كند شما راتعجيل‏كننده‏هاى اجلها و حال اين كه بتحقيق فوت شده باشد شما را عملها يعنى اگرفريب خوريد باميدها و از پى آنها رويد و مشغول بسعى از براى آنها گرديد ناگاه هلاككند شما را اجلها كه تعجيل ميكنند در آمدن در حالى كه فوت شده باشد از شما اعمالىكه باعث رستگارى شما باشد بسبب مشغول شدن باميدها و غافل شدن از آنها.

3842 إنّكم اناغتنمتم صالح الأعمال نلتم من الآخرة نهاية الآمال. بدرستى كه شما اگر غنيمتشماريد عملهاى نيكو را مى‏رسيد از آخرت بنهايت اميدها، مراد بغنيمت شمردن آنها ايناست كه آنها اين است كه آنها را نفع عظيمى دانند و سعى كنند در كردن آنها و فوتنكردن آنها.

3843 إنّكمانّما خلقتم للآخرة لا للدّنيا و للبقاء لا للفناء. بدرستى كه شما آفريده شده ايداز براى آخرت نه از براى دنيا و از براى باقى بودن كه در آخرت ميباشد نه از براىفنا كه در دنياست.

3844 إنّكم انرضيتم بالقضاء طابت عيشتكم و فزتم بالغناء. بدرستى كه شما اگر راضى شويد بتقديرخدا نيكو باشد زندگانى شما و فيروزى يابيد بتوانگرى يعنى توانگرى در آخرت بلكه دردنيا نيز زيرا كه كسى كه راضى شود بتقدير حق تعالى اكتفا كند به آن چه برسد بآن ومحتاج بسعى و طلب نباشد و اين كمال توانگريست.

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation