7489 25- ما الدّنيا غرّتك و لكن بها اغتررت. 6 95
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 240
اين دنيا نيست كه تو را فريب داده بلكه اين تو هستى كه فريبدنيا را خوردهاى. 7490 26- لا تطمع فى كلّ ما تسمع فكفى بذلك غرّة. 6 268 طمعنكن در هر چه بشنوى كه همين براى فريب تو كافى است.
7491 27- لا تغرّنّك العاجلة بزور الملاهى، فانّ اللّهو ينقطع ويلزمك ما اكتسبت من المآثم. 6 315 دنيا تو را با سرگرمى و بازيچههاى دروغ فريبندهد، زيرا لهو و لعب بگذرد و پىآمدهاى آن بر دوش تو بماند.
7492 28- لا يغرّنّك ما اصبح فيه اهل الغرور بالدّنيا، فانّما هوظلّ ممدود الى اجل محدود. 6 333 فريب ندهد تو را آنچه فريب خوردگان به دنيا بداندل بستهاند، كه به راستى آن سايهاى است كشيده شده تا مدّتى معيّن.
7493 29- لا حزم مع غرّة. 6 361 با فريب و غفلت دور انديشى نخواهدبود (و با هم جمع نشوند).
7494 30- لا غرّة كالثّقة بالايّام. 6 365 فريبى همچون اعتماد بهروزگار نيست.
7495 31- يا أهل الغرور ما ألهجكم بدار خيرها زهيد، و شرّها عتيد،و نعيمها مسلوب، و مسالمها محروب، و مالكها مملوك، و تراثها متروك.
6 467 اى فريب خوردگان دنيا چه چيزى شما را حريص كرده به سرايى كهخير و خوبى آن اندك و شرّ آن مهيّا، و نعمتش ربوده شده است، كسى كه با دنيا سرآشتى و مسالمت داشته باشد در حقيقت غارت شده است، و مالك و دارندهاش به راستىمملوك، و ميراث آن واگذارده شده است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 241
7496 32- اين يغرّكم سراب الال. 2 361 كجا فريب مىدهد شما راسراب رفتنى.
باب الغش (ناخالصى، گول زدن)
7497 1- الغشّ سجيّة المردة. 1 115 «غشّ» خصلت سركشان است.
7498 2- الغشّ يكسب المسبّة. 1 162 «غشّ» سبب دشنام مردم گردد.
7499 3- الغشّ شرّ المكر. 1 192 «غشّ» بدترين مكر و فريب است.
7500 4- الغشّ من اخلاق اللّئام. 1 343 غشّ از اخلاق لئيمان وانسانهاى پست است.
7501 5- الجاهل من استغشّ النّصيح.
1 366 نادان كسى است كه نصيحت كننده را «غشّ» كننده به شمار آورد.
7502 6- الغشوش لسانه حلو و قلبه مرّ. 2 6 كسى كه غشّ دارد زبانششيرين و دل و درونش تلخ است.
7503 7- افظع الغشّ غشّ الائمّة. 2 388 رسواترين غشّها، غشّ باامامان و پيشوايان دين است.
7504 8- انّ اغشّ النّاس اغشّهم لنفسه و اعصاهم لربّه. 2 531
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 242
به راستى كه غشّ دارترين مردم كسى است كه با خود غشّ كند، ونسبت به پروردگار خويش نافرمانى بيشترى داشته باشد.
7505 9- ربما غشّ المستنصح. 4 79 بسا باشد كسى كه از او خيرخواهىجويند غشّ كند.
7506 10- شرّ النّاس من يغشّ النّاس.
4 164 بدترين مردم كسى است كه با مردم غشّ كند.
7507 11- طوبى لمن خلا من الغلّ صدره و سلم من الغشّ قلبه. 4 239 خوشابه حال كسى كه سينهاش از كينه خالى و دلش از غشّ سالم باشد.
7508 12- غشّ الصّديق و الغدر بالمواثيق من خيانة العهد. 4 384غشّ كردن با دوست، و وفا نكردن به پيمانها، از خيانت عهد و پيمان به شمار آيد.
7509 13- من غشّ النّاس فى دينهم فهو معاند للّه و رسوله. 5 390كسى كه با مردم در دينشان غشّ كند چنين كسى دشمن خدا و پيامبر خدا است.
7510 14- من غشّ نفسه كان اغشّ لغيره.
5 429 كسى كه با خود غشّ كند با ديگران بيشتر غشّ خواهد كرد.
7511 15- من غشّك فى عداوته فلا تلمه و لا تعذله. 5 456 كسى كه دردشمنى خود با تو غشّ كند او را سرزنش و ملامت مكن.
7512 16- من علامة الشّقاء غشّ الصّديق. 6 19 از نشانه بدبختى،غشّ كردن با دوست است.
باب الغصب
7513 1- الحجر الغصب فى الدّار رهن لخرابها. 2 50 سنگ غصب در خانهگرو خرابى آن است (و سبب خرابى آن مىشود).
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 243
باب الغضب (خشم)
7514 1- الغضب مركب الطّيش. 1 203 خشم، مركب سوارى سبكى و سبكسرىاست.
7515 2- الغضب يثير الطّيش. 1 232 خشم، سبكسرى را برانگيزد.
7516 3- الغضب نار القلوب. 1 238 خشم، آتش دلها است (كه زبانه آنجان را بسوزاند).
7517 4- الغضب شرّ ان اطعته دمّر. 1 320 خشم بدى و شرّى است كهاگر فرمانش برى سرنگون كند.
7518 5- الغضب عدوّ فلا تملّكه نفسك.
1 353 خشم، دشمن است، آن را بر خود مسلّط مگردان.
7519 6- الغضب يفسد الالباب و يبعد من الصّواب. 1 357 خشم،خردمندان را فاسد كند و از راه راست و درست دور گرداند.
7520 7- الغضب يردى صاحبه و يبدى معايبه. 2 31 خشم صاحب خود را دراندازد، و عيبهايش را آشكار سازد.
7521 8- الغضب نار موقدة، من كظمه اطفأها و من اطلقه كان اوّلمحترق بها. 2 47 خشم آتشى است افروخته، كه هر كس آن را فرو خورد خاموشش كرده، و هركس رهايش كند خود نخستين طعمهاى خواهد بود كه بدان سوخته شود.
7522 9- العاقل من يملك نفسه اذا غضب و اذا رغب و اذا رهب. 2 111عاقل و خردمند كسى است كه مالك نفس خود باشد (و زمام آن را در دست گيرد) هنگامى كهخشم كند، و هنگامى كه رغبت و ميل كند، و هنگامى كه بترسد. (يعنى در همه اين حالتهابر نفس خويش مسلّط باشد).
7523 10- الغضب يثير كوامن الحقد.
2 155 خشم كينههاى پنهان را برانگيزد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 244
7524 11- اغتفر ما اغضبك لما ارضاك.
2 181 در گذر از آنچه تو را به خشم آورد به خاطر آنچه تو را خوشنودسازد. 7525 12- ابق لرضاك من غضبك و اذا طرت فقع شكيرا. 2 190 بجاى بگذار از خشمخود چيزى براى زمان خوشنوديت و هرگاه پرواز كردى با پرهاى كوچك فرود آى.
7526 13- احترسوا من سورة الغضب و اعدّوا له ما تجاهدونه به منالكظم و الحلم. 2 246 خود را نگهداريد از سوز و شدت خشم، و آماده سازيد براى آنچيزى را كه با آن بجنگيد، يعنى فرو خوردن خشم و بردبارى.
7527 14- احذروا الغضب فانّه نار محرقة. 2 273 بر حذر باشيد ازخشم كه به راستى آن آتشى است سوزاننده.
7528 15- ايّاك و الغضب فاوّله جنون و آخره ندم. 2 288 زنهاربپرهيز از خشم كه آغازش ديوانگى و انجامش پشيمانى است.
7529 16- افضل الملك ملك الغضب.
2 380 برترين ملكها و داشتنىها ملك خشم است (كه انسان مالك آن واختياردار خشم خود باشد).
7530 17- احضر النّاس جوابا من لم يغضب. 2 390 حاضر جوابترينمردم كسى است كه خشم نكند. 7531 18- اقدر النّاس على الصّواب من لم يغضب. 2 408
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 245
توانمندترين مردم به راستى و درستى كسى است كه خشم نكند.
7532 19- اشرف المروءة ملك الغضب و اماتة الشّهوة. 2 419شريفترين مردانگى مالك بودن و در اختيار داشتن خشم و ميراندن شهوت و خواسته دلاست.
7533 20- اعظم النّاس سلطانا على نفسه من قمع غضبه و امات شهوته.2 451 بزرگترين سلطنت را بر نفس خود كسى دارد كه خشم خود را سركوب كند و شهوتش رابميراند.
7534 21- اعدى عدوّ للمرء غضبه و شهوته، فمن ملكهما علت درجته وبلغ غايته. 2 454 دشمنترين دشمنان انسان خشم و شهوت او است، و هر كس مالك واختياردار آن دو بود درجهاش والا گردد، و به نهايت آرمان خود برسد.
7535 22- افضل سبب كفّ الغضب و التّنزّه عن مذلّة الطّلب. 2 467برترين وسيله (براى قرب به حق) نگه داشتن خشم، و پاكيزگى از خوارى درخواست ازديگران است.
7536 23- انّكم ان اطعتم سورة الغضب اوردتكم نهاية العطب. 3 69 بهراستى كه شما اگر از تندى خشم پيروى كنيد، شما را بر انتهاى هلاكت و نابودى درآورد.
7537 24- بكثرة الغضب يكون الطّيش.
3 218 سبكسرى و سبكى كردن به خاطر زيادى خشم است.
7538 25- بئس القرين الغضب يبدى المعايب و يدنى الشّرّ و يباعدالخير.
3 257 خشم قرين و همراه بدى است براى انسان زيرا عيبها را آشكاركند، و شرّ و بدى را نزديك سازد، و خير و خوبى را دور گرداند.
7539 26- تجرّع غصص الحلم يطفىء نار الغضب. 3 282
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 246
فرو خوردن غصههاى بردبارى، خشم الهى را خاموش مىكند.
7540 27- جهاد الغضب بالحلم برهان النّبل. 3 369 پيكار كردن باخشم به وسيله بردبارى دليل زيركى و بزرگى است.
7541 28- خير النّاس من ان اغضب حلم، و ان ظلم غفر، و ان اسيىءاليه احسن.
3 430 بهترين مردم كسى است كه اگر او را به خشم آورند حلم ورزد، واگر به او ستم شود ببخشايد، و اگر به او بدى شود، در برابر بدى نيكى كند.
7542 29- داووا الغضب بالصّمت و الشّهوة بالعقل. 4 24 خشم را باخاموشى، و شهوت را با عقل و خرد مداوا كنيد.
7543 30- رأس الفضائل ملك الغضب و اماتة الشّهوة. 4 49 اساس فضائلو برتريها مالك شدن (و تسلّط) بر خشم و ميراندن شهوت است. 7544 31- ردّ الغضببالحلم ثمرة العلم. 4 87 بازگرداندن خشم به وسيله بردبارى ميوه علم و دانايى است.
7545 32- سبب العطب طاعة الغضب.
4 121 سبب هلاكت و نابودى، فرمانبردارى خشم است.
7546 33- ضرام نار الغضب يبعث على ركوب العطب. 4 230 زبانه آتشخشم آدمى را بر ارتكاب اسباب هلاكت (يا سوار شدن بر مركب نابودى) برانگيزد.
7547 34- ضادّوا الغضب بالحلم. 4 230 با بردبارى، خشم را برطرفكنيد.
7548 35- ضبط النّفس عند حادث الغضب يؤمن مواقع العطب. 4 234خويشتندارى در وقت پديد آمدن خشم آدمى را از افتادن در جايگاه هلاكت ايمن سازد.
7549 36- طاعة الغضب ندم و عصيان.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 247
4 258 فرمانبردارى خشم، پشيمانى و عصيان به بار آورد.
7550 37- ظفر بالشّيطان من غلب غضبه. 4 274 بر شيطان پيروز گشتهكسى كه بر خشم خود غالب شود.
7551 38- ظفر الشّيطان بمن ملكه غضبه. 4 274 پيروز شود شيطان بركسى كه خشمش بر او مالك و مسلط گردد.
7552 39- عند غلبة الغيظ و الغضب يختبر حلم الحلماء. 4 326 درهنگام غالب شدن خشم و غضب، بردبارى بردباران آزمايش شود.
7553 40- عقوبة الغضوب و الحقود و الحسود تبدأ بانفسهم. 4 361كيفر آدم خشمگين و كينهتوز و حسود به خودشان آغاز شود (و نخست خودشان را در برمىگيرد).
7554 41- غير منتفع بالحكمة عقل معلول بالغضب و الشّهوة. 4 380سود نبرده است به حكمت و فرزانگى، آن عقلى كه بيمار خشم و شهوت باشد.
7555 42- فى الغضب العطب. 4 405 هلاكت و نابودى در خشم است.
7556 43- فاز بالفضيلة من غلب غضبه و ملك نوازع شهوته. 4 428 بهفضيلت و برترى دست يافته كسى كه بر خشم خود غالب آيد، و برانگيزههاى شهوت خودمالك و مسلّط گردد.
7557 44- قوّة الحلم عند الغضب افضل من القوّة على الانتقام. 4515 قدرت و نيروى بردبارى در هنگام خشم، از قدرت و نيروى بر انتقام برتر است.
7558 45- كم من غيظ تجرّع مخافة ما هو اشدّ منه. 4 555 بسا خشمىكه فرو خورده شود از ترس آنچه سختتر از آن باشد (كه انتقام و لوازم آن باشد).
7559 46- كثرة الغضب تزرى بصاحبه و تبدى معايبه. 4 592
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 248
خشم بسيار صاحب خود را عيبدار كند و معايب او را ظاهر سازد.
7560 47- كن بطىء الغضب سريع الفىء محبّا لقبول العذر. 4 607چنان باش كه در خشم كردن كند، و در بازگشت از آن سريع و شتابان باشى، و پذيرش عذررا دوست بدارى.
7561 48- من كثر تغضّبه ملّ. 5 171 كسى كه به خشم آمدنش بسيارباشد (و زياد به خشم آيد) ملول و دلتنگ باشد.
7562 49- من اطلق غضبه تعجّل حتفه.
5 194 كسى كه عنان خشم خود را رها كند مرگ او شتاب كند (و زود مرگشفرا رسد). 7563 50- من غلب عليه الغضب لم يأمن العطب. 5 201 كسى كه خشم بر اوغلبه كند از هلاك شدن ايمن نيست.
7564 51- من غلب عليه غضبه تعرّض لعطبه. 5 236 كسى كه خشم بر اوغلبه كند در معرض نابودى قرار گيرد.
7565 52- من عصى غضبه اطاع الحلم.
5 244 كسى كه خشم را نافرمانى كند، بردبارى را فرمانبردارى كرده.
7566 53- من اطاع غضبه تعجّل تلفه.
5 290 كسى كه خشم خود را فرمانبردارى كند در تلف شدن خود شتاب كردهاست.
7567 54- من كثر غضبه لم يعرف رضاه.
5 319 كسى كه خشمش بسيار شد خوشنوديش شناخته نشود (يعنى اعتمادى برخوشنودى او نيست و ممكن است لحظهاى بعد خشمگين شود).
7568 55- من غضب على من لا يقدر على مضرّته، طال حزنه و عذّب
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 249
نفسه. 5 356 كسى كه خشم كند بر كسى كه قدرت زيان زدن بر او راندارد، اندوهش طولانى گردد و خود را معذّب دارد.
7569 56- من احدّ سنان الغضب للّه سبحانه، قوى على اشدّاء الباطل.
5 361 كسى كه تيز كند نيزه خشم را به خاطر خداى سبحان (و براى جلبرضاى او) بر دفع نيرومندان باطل نيرومند شود (و خداوند او را در برابر آنها يارىدهد).
7570 57- من غلب عليه غضبه و شهوته فهو فى حيّز البهائم. 5 362كسى كه خشم و شهوتش بر او غالب آيد او در زمره بهائم و چهارپايان است (و نشايد كهنامش نهند آدمى).
7571 58- من اغتاظ على من لا يقدر عليه مات بغيظه. 5 438 كسى كهغضب و خشم كند بر كسى كه قدرت انتقام از او ندارد بميرد به خشم خود (و پيوستهخشمگين است تا بميرد).
7572 59- من طبائع الجهّال التّسرّع الى الغضب فى كلّ حال. 6 28شتاب كردن به خشم در هر حال از خصلتهاى نادانها است.
7573 60- لا يغلبنّ غضبك حلمك. 6 274 زنهار كه خشم تو بربردبارىات غلبه نكند.
7574 61- لا تفضحوا انفسكم لتشفوا غيظكم، و ان جهل عليكم جاهلفليسعه حلمكم. 6 277 رسوا نكنيد خود را براى آنكه خشم خود را شفا دهيد (و انتقامبگيريد) و اگر جاهلى با شما جهالت و نادانى كند، بايد بردبارى شما او را فرا گيرد.
7575 62- لا تسرعنّ الى الغضب فيتسلّط عليك بالعادة. 6 290 زنهار،شتاب مكن به سوى خشم كه در نتيجه مسلّط شود بر تو به صورت عادت (و تدريجا عادتىشود و بر تو مسلّط گردد).
7576 63- لا ادب مع غضب. 6 361 ادبى با خشم به جاى نماند. (چونخشم ادب را از بين مىبرد، و خود نيز بر خلاف
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 250
ادب انسانى است).
7577 64- لا نسب اوضع من الغضب.
6 378 نسبى براى انسان پستتر از خشم نيست.
7578 65- لا يقوم عزّ الغضب بذلّ الاعتذار. 6 404 عزّت خشم دربرابر خوارى عذرخواهى نايستد (و با آن برابرى نكند).
باب غضّ الطرف (چشم پوشى)
7579 1- غضّ الطّرف عن محارم اللّه سبحانه افضل عبادة. 4 387 چشمپوشى از محرمات خداى سبحان برترين عبادت است.
7580 2- رأس الورع غضّ الطّرف. 4 50 اساس پارسايى چشم پوشى است.
7581 3- غضّ الطّرف من المروّة. 4 380 چشم پوشى از مردانگى است.
7582 4- غضّ الطّرف خير من كثير النّظر. 4 380 چشم پوشيدن ازبسيارى از نگاهها بهتر است.
7583 5- غضّ الطّرف من افضل الورع.
4 381 پوشيدن چشم، از برترين پارسايى است.
7584 6- غضّ الطّرف من كمال الظّرف.
4 381 چشم پوشى، از كمال زيركى و هوشيارى است.
7585 7- من غضّ طرفه قلّ اسفه و امن تلفه. 5 450 كسى كه چشم خودرا بپوشد دريغ و افسوسش كم شود، و از تلف شدن ايمن بماند.
7586 8- من غضّ طرفه اراح قلبه.
5 449 كسى كه چشم خود را بپوشد دل خود را آسوده كرده است.
7587 9- من المروّة غضّ الطّرف و مشى القصد. 6 22
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 251
از مردانگى است چشم پوشيدن، و ميانه راه رفتن (نه تند نه كند).
7588 10- نعم الورع غضّ الطّرف. 6 162 پارسايى خوبى است چشمپوشيدن.
7589 11- نعم صارف الشّهوات غضّ الابصار. 6 164 چه خوب وسيلهاىاست چشم پوشيدن براى بازگرداندن شهوت.
7590 12- لا مروّة كغضّ الطّرف. 6 349 مردانگى و مروّتى همچون چشمپوشيدن نيست.
باب الغفران و الاستغفار (آمرزش و آمرزشخواهى)
7591 1- الاستغفار يمحو الاوزار. 1 94 آمرزشخواهى گناهان را محومىكند.
7592 2- الاستغفار دواء الذّنوب. 1 228 آمرزشخواهى داروى گناهاناست.
7593 3- الاستغفار اعظم جزاء و اسرع مثوبة. 1 388 آمرزشخواهى ازنظر پاداش بزرگتر و از نظر ثواب سريعتر خواهد بود.
7594 4- العاقل من تغمّد الذّنوب بالغفران. 2 29 عاقل كسى است كهگناهان را به آمرزش بپوشاند (يعنى خلاف كارى و گناهان ديگران را با آمرزش و گذشتبپوشاند).
7595 5- استغفر ترزق. 2 169 استغفار كن تا روزى به تو داده شود. 7596 6- اغتفر زلّة صديقك يزكّك عدوّك. 2 180 در گذر از لغزش دوست خود تا دشمنتتو را پاك بداند.
7597 7- افضل التّوسّل الاستغفار.
2 378
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 252
برترين توسل (به درگاه خدا) استغفار و آمرزشخواهى است.
7598 8- انّ العبد بين نعمة و ذنب لا يصلحهما الّا الاستغفار والشّكر.
2 611 به راستى كه بنده خدا ميان نعمت و گناه است، و اصلاح نكند آندو را مگر استغفار و شكرگزارى و سپاس. 7599 9- انّما الكيّس من اذا اساء استغفرو اذا اذنب ندم. 3 85 جز اين نيست كه شخص زيرك كسى است كه اگر بدى كرد آمرزشخواهىكند، و اگر گناه كرد پشيمان شده و توبه كند.
7600 10- اذا جنى عليك فاغتفر. 3 117 هرگاه كسى نسبت به تو گناه وخلافى كرد، از او در گذر.
7601 11- تغمّد الذّنوب بالغفران سيّما فى ذوى المروءة و الهيئات.3 315 بپوشان گناهان را به آمرزش بويژه نسبت به مردمانى كه مردانگى و آبرو وحيثيّتى دارند.
7602 12- حسن الاستغفار يمحّص الذّنوب. 3 394 خوب آمرزش خواستنگناهان را پاك كند.
7603 13- سلاح المذنب الاستغفار.
4 130 اسلحه گنهكار استغفار و آمرزشخواهى است.
7604 14- عجبت لمن يقنط و معه النّجاة و هو الاستغفار. 4 337 درشگفتم از كسى كه (از رحمت حق) نوميد گشته در صورتى كه وسيله نجات را با خود دارد،و آن استغفار و آمرزشخواهى است.
7605 15- لو انّ النّاس حين عصوا انابوا و استغفروا لم يعذّبوا ولم يهلكوا.
5 113 اگر به راستى مردم در وقتى كه نافرمانى خدا كنند باز گردند واستغفار كنند عذاب
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 253
نشوند و نابود نگردند.
7606 16- من اعطى الاستغفار لم يحرم المغفرة. 5 237 كسى كهاستغفار و آمرزشخواهى به او عطا شده، از آمرزش خداوند محروم نشود.
7607 17- من استغفر اللّه اصاب المغفرة.
5 283 كسى كه از خدا آمرزش بخواهد به آمرزش دست يابد.
7608 18- مع الانابة تكون المغفرة.
6 122 با بازگشت به درگاه خدا آمرزش خواهد بود.
7609 19- معاجلة الذّنوب بالغفران من اخلاق الكرام. 6 149 شتابكردن در بخشيدن خطاها و گناهان از اخلاق كريمان است.
7610 20- نعم الوسيلة الاستغفار. 6 165 استغفار و آمرزشخواهى خوبوسيلهاى است.
7611 21- لا شفيع انجح من الاستغفار.
6 383 شفيعى پيروزمندتر از استغفار و آمرزشخواهى نيست.
باب الغفلة (بىخبرى)
7612 1- الغفلة فقد. 1 31 غفلت و بىدقّتى سبب فقدان و نيافتن حقاست. 7613 2- الغفلة غرور. 1 37 بىخبرى و غفلت فريب است.
7614 3- الغفلة طرب. 1 58 غفلت سبب طرب و شادمانى (و در نتيجه سببدورى از سعادت) گردد.
7615 4- الغفلة اضرّ الاعداء. 1 128 غفلت زيان بارترين دشمناناست.
7616 5- الغفلة شيمة النّوكى. 1 225 غفلت و بىخبرى خوى بى عقلاناست.
7617 6- الغفلة ضدّ الحزم. 1 258 غفلت و بىخبرى دشمن دورانديشى و
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 254
احتياط است.
7618 7- الغفلة ضلال النّفوس و عنوان النّحوس. 1 369 غفلت وبىخبرى، گمراهى نفوس و سرآغاز نحوستهاست.
7619 8- الغفلة تكسب الاغترار و تدنى من البوار. 2 144 غفلت وبىخبرى، فريب خوردن به بار آرد، و به هلاكت و نابودى نزديك سازد.
7620 9- أفق ايّها السّامع من سكرتك و استيقظ من غفلتك و اختصر منعجلتك. 2 210 به هوش آى، اى شنونده از مستى خود، و از خواب غفلت خويش بيدار شو، واز شتاب خود (در رفتن به سوى دنيا و بدبختيهاى آن) كم كن.
7621 10- احذروا الغفلة فانّها من فساد الحسّ. 2 272 از غفلتبپرهيزيد كه آن از تباهى و فساد حسّ و درك است.
7622 11- احذر منازل الغفلة و الجفاء و قلّة الاعوان على طاعةاللّه. 2 276 پرهيز كن از سكونت در منزلگاههاى غفلت و جفا، و جاهايى كه يارىدهندگان بر اطاعت خدا در آنجا اندك هستند.
7623 12- ايّاك و الغفلة و الاغترار بالمهلة، فانّ الغفلة تفسدالاعمال، و الآجال تقطع الآمال. 2 312 بپرهيز از غفلت و بىخبرى و فريب خوردن بهمهلت، كه به راستى غفلت و بىخبرى كارها را فاسد كند، و اجلها آرزوها را قطعمىكند.
7624 13- دوام الغفلة يعمى البصيرة.
4 22 غفلت دائمى بينايى را كور و نابينا گرداند.
7625 14- بينكم و بين الموعظة حجاب من الغفلة و الغرّة. 3 268ميان شما و ميان پند و اندرز، پردهاى از بىخبرى و فريفتگى است.
7626 15- سمع الاذن لا ينفع مع غفلة القلب. 4 142 شنيدن گوش باوجود غفلت و بىخبرى
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 255
دل سود ندهد.
7627 16- ضادّوا الغفلة باليقظة. 4 232 مخالفت كنيد غفلت را بابيدارى.
7628 17- سكر الغفلة و الغرور ابعد افاقة من سكر الخمور. 4 155 ازمستى غفلت و فريفتگى ديرتر از مستى شراب به هوش آيند.
7629 18- فى السّكون الى الغفلة اغترار.
4 395 در آرامش يافتن به غفلت و بىخبرى فريفتگى است.
7630 19- فيا لها حسرة على ذى غفلة ان يكن عمره عليه حجّة و انتؤدّيه ايّامه الى شقوة. 4 425 اى واى بر انسان غافل و بىخبرى كه عمرش دليلى برضدّ او است، و روزگارش او را به بدبختى و شقاوت بكشاند.
7631 20- فافق ايّها السّامع من غفلتك و اختصر من عجلتك، و اشددازرك و خذ حذرك، و اذكر قبرك فانّ عليه ممرّك. 4 437 اى شنونده به هوش آى ازبىخبرى و غفلت خود، و كم كن شتابت را، و پشت خود را محكم كن، و وسيله بيم خود رابرگير و گور خود را ياد كن كه گذرگاه تو بر آن جاست.
7632 21- كيف يهتدى الضّليل مع غفلة الدّليل. 4 560 چگونه راهيابد كسى كه گمراه شده با وجود بىخبرى راهنما.
7633 22- كفى بالغفلة ضلالا. 4 570 بىخبرى و غفلت براى گمراهى بساست (يعنى براى گمراه شدن انسان همان بىخبرى و غفلت كافى است).
7634 23- كفى بالرّجل غفلة ان يضيّع عمره فيما لا ينجيه. 4 585 دربىخبرى مرد همين بس است كه عمر خود را تباه كند در چيزى كه او را نجات نمىدهد.
7635 24- من غفل جهل. 5 144 كسى كه غافل شود در جهل و نادانى
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 256
بماند.
7636 25- من طالت غفلته تعجّلت هلكته. 5 272 كسى كه غفلتش طولانىشد، هلاكت او شتاب كند (و زود به هلاكت رسد).
7637 26- من غلبت عليه الغفلة مات قلبه. 5 293 كسى كه غفلت بر اوچيره شد، دلش بميرد.
7638 27- من غفل عن حوادث الايّام ايقظه الحمام. 5 457 كسى كه ازپيشآمدهاى روزگار غفلت كند مرگ او را بيدار كند.
7639 28- من دلائل الدّولة قلّة الغفلة.
6 39 از نشانههاى دولت دارى، كمى غفلت و بىخبرى است.
7640 29- ويل لمن غلبت عليه الغفلة فنسى الرّحلة و لم يستعدّ. 6227 واى بر حال كسى كه غفلت بر او غلبه كند، و كوچ كردن (از اين دنيا) را فراموشكند و خود را آماده نكند.
7641 30- ويح ابن آدم ما اغفله و عن رشده ما اذهله. 6 228 واى برپسر آدم چه چيز او را بىخبر كرده و از رشد و صلاح چه چيز او را غافل نموده 764231- لا عمل لغافل. 6 348 آدم غافل را عملى نيست (يعنى عمل با غفلت عمل نيست).
7643 32- الغفلة ضلالة، العزّة جهالة.
1 54 غفلت سبب گمراهى، و فريب خوردن نشان نادانى است.
7644 33- الغفلة اضرّ الأعداء. 1 203 غفلت زيانبارترين دشمناناست.
باب التغافل (خود را به بىخبرى زدن)
7645 1- الكريم يتغافل و ينخدع. 1 121 انسان كريم و بزرگوار خودرا به غفلت و بىخبرى زند و فريب خورده نشان دهد.
7646 2- اشرف اخلاق الكريم تغافله
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 257
عمّا يعلم. 2 450 شريفترين خلقهاى كريم و بزرگوار تغافل اواست از آنچه مىداند.
7647 3- تغافل يحمد امرك. 3 315 تغافل كن (و خود را به نادانىبزن) تا كارت ستوده گردد.
7648 4- من لم يتغافل و لا يغضّ عن كثير من الامور، تنغصّت عيشته.
5 455 كسى كه تغافل نكند، و از بسيارى از كارها چشم پوشى نكند،زندگى او تيره و دشوار گردد.
7649 5- لا حلم كالتّغافل. 6 356 هيچ بردبارى و حلمى همچون تغافلنيست.
باب الغلبة (پيروزى)
7650 1- قد يغلب المغلوب. 4 468 گاهى است كه مغلوب غالب شود.
7651 2- لا تغالب من لا تقدر على دفعه. 6 264 در صدد غالب شدن بركسى مباش كه قادر بر دفع او نيستى.
باب الغلط
7652 1- غلط الانسان فيمن ينبسط اليه احظر شيء عليه. 4 388اشتباه كردن انسان در باره كسى كه خود را نزد او آشكار كرده خطرناكترين چيزهابراى او است.
باب الغل (كينه توزى)
7653 1- بئس السّجيّة الغلول. 3 252 كينهتوزى بد خصلتى است.
7654 2- الغلّ بذر الشّرّ. 1 146 كينه، تخم شرّ و بدى است.
7655 3- الغلّ داء القلوب. 1 149 كينه، بيمارى دلها است.
7656 4- الغلّ يحبط الحسنات. 1 168 كينه خوبيها را از بين مىبرد.
7657 5- عند تصحيح الضّمائر يبدو غلّ السّرائر. 4 322 در هنگامدرست كردن درونها كينه نهانها آشكار گردد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 258
باب الغلوّ (از حد گذشتن)
7658 1- ايّاكم و الغلوّ فينا، قولوا انّا مربوبون و اعتقدوا فىفضلنا ما شئتم.
2 324 بپرهيزيد از غلوّ (و گذشتن از حدّ) در باره ما، بگوييد كه ماپروريده شدگان و مخلوق خداييم، و معتقد شويد در فضيلت ما هر چه خواهيد.
باب الغم (اندوه)
7659 1- الهمّ ينحل البدن. 1 99 اندوه بدن را نحيف و لاغر كند.
7660 2- الغمّ مرض النّفس. 1 101 اندوه بيمارى جان است.
7661 3- الهمّ يذيب الجسد. 1 260 اندوه بدن را آب مىكند.
7662 4- الهمّ احد الهرمين. 2 18 اندوه يكى از دو پيرى است (كهآدم را پير كند).
7663 5- الغمّ يقبض النّفس و يطوى الانبساط. 2 114 اندوه جان رابه هم مىفشارد و گشادهرويى را در هم پيچد.
7664 6- من استدام الهمّ غلب عليه الحزن. 5 221 كسى كه اندوه و ياانديشه اندوهگين را ادامه دهد، حزن بر او غالب شود.
7665 7- من كثر همّه سقم بدنه. 5 262 كسى كه اندوهش بسيار شد،بدنش بيمار گردد.
7666 8- من كثر غمّه تأبّد حزنه. 5 262 كسى كه اندوهش بسيار شدحزن او هميشگى خواهد بود.
7667 9- لا تشعر قلبك الهمّ على ما فات فيشغلك عمّا هو آت. 6 345اندوه بر چيزى را كه از دست رفته شعار قلب خويش مگردان (و بر دل راه مده) كه تو رااز آينده زندگى سرگرم ساخته و باز مىدارد.
باب الغنى (توانگرى)
7668 1- الغنى يطغى. 1 15
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 259
توانگرى سركشى و طغيان آورد. 7669 2- الغنى يسوّد غيرالسّيّد. 1 126 توانگرى سيادت و آقايى آورد براى كسى كه در حقيقت آقا و بزرگ نيست.
7670 3- اظهار الغنى من الشّكر. 1 297 اظهار توانگرى از شكر وسپاس نعمت محسوب مىشود (يعنى توانگر نبايد گدا صفتى كند و اظهار فقر و ندارىنمايد).
7671 4- الغنى و الفقر يكشفان جواهر الرّجال و اوصافها. 1 302توانگرى و ندارى گوهرهاى نهفته مردان و اوصاف و خصلتهاشان را آشكار و هويدا كند.
7672 5- الغنى عن الملوك افضل ملك.
1 351 بىنيازى از پادشاهان برترين پادشاهى است.
7673 6- الغنى فى الغربة وطن. 1 373 توانگرى در غربت نيز وطن است(و توانگر هر جا برود غريب نيست).
7674 7- الغنى باللّه أعظم الغنى. 2 56 توانگرى و بىنيازى جستنبه خداوند و توكل و اعتماد بر او (نه بر غير او) در كارها، بزرگترين توانگرى وبىنيازى است.
7675 8- الغنى بغير اللّه اعظم الفقر و الشّقاء. 2 56 توانگرى بهغير خدا بزرگترين نياز و بدبختى است.
7676 9- استغن عمّن شئت و كن نظيره.
2 184 بىنيازى بجوى از هر كه خواهى و همانند او باش.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 260
7677 10- اقبلوا على من اقبلت عليه الدّنيا فانّه اجدر بالغنى. 2253 رو آوريد بر كسى كه دنيا بر او روى آورده، كه او به توانگرى سزاوارتر است.
7678 11- استعيذوا باللّه من سكرة الغنى فانّ له سكرة بعيدةالافاقة. 2 262 پناه ببريد به خداوند از مستى ثروت و توانگرى، كه آدمى از اين مستىخيلى دير به هوش آيد.
7679 12- خير الغناء غناء النّفس. 3 420 بهترين بىنيازيهابىنيازى نفس است.
7680 13- ربّ غنىّ اذلّ من نقد. 4 58 بسا ثروتمندى كه خوارتر استاز گوسفند «نقد». 7681 14- ربّ غنىّ افقر من فقير. 4 69 بسا توانگر و ثروتمندىكه فقيرتر از هر فقير و نيازمندى است.
7682 15- ربّ غنىّ اورث الفقر الباقى.
4 70 بسا توانگر و ثروتمندى كه فقرى ماندنى بر جاى نهد.
7683 16- شيئان لا يعرف قدرهما الّا من سلبهما: الغنى و القدرة. 4183 دو چيز است كه قدر آنها را نشناسد مگر كسى كه آنها را از دست داده است: ثروت وقدرت.
7684 17- غنى المؤمن باللّه سبحانه. 4 379 بىنيازى مؤمن به خداىسبحان است.
7685 18- فوت الغنى غنيمة الاكياس و حسرة الحمقى. 4 413 از دستدادن ثروت براى زيركان غنيمت و براى احمقان حسرت است.
7686 19- قليل من الاغنياء من يواسى و يسعف. 4 499 اندكى ازتوانگران هستند كه مواسات كنند و نيازهاى ديگران را برآورند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 261
7687 20- كم من غنىّ يستغنى عنه. 4 547 بسا توانگرى كه نيازى بهاو نباشد (چون نياز ديگران را بر نياورد و خير او به كسى نرسد). 7688 21- مناستغنى عن النّاس اغناه اللّه سبحانه. 5 338 كسى كه از مردم بىنيازى جويد، خداىسبحان بىنيازش كند.
7689 22- من اعظمك لاكثارك استقلّك عند اقلالك. 5 387 كسى كه دربرابر تو به خاطر مال بسيار بزرگت داند، در وقت كم شدن مال و دارايى كوچكت شمارد.
7690 23- من استغنى كرم على اهله و من افتقر هان عليهم. 5 388 كسىكه بىنياز و توانگر شود گرامى باشد بر اهل و خاندانش، و كسى كه نيازمند گردد خوارشود پيش آنها.
7691 24- من الواجب على الغنىّ ان لا يضنّ على الفقير بماله. 6 30از جمله چيزهايى كه واجب و لازم است بر توانگر و ثروتمند آن است كه بخل نورزد بهمال خويش بر فقير و نيازمند.
7692 25- لا تعدّنّ غنيّا من لم يرزق من ماله. 6 287 توانگر وثروتمند مشمار كسى را كه روزى نخورد كسى از مال و ثروت او (و به ديگران ندهد).
7693 26- لا تفرح بالغناء و الرّخاء، و لا تغتمّ بالفقر و البلاء،فانّ الذّهب يجرّب بالنّار، و المؤمن يجرّب بالبلاء. 6 328 شادمان مباش به توانگرىو فراخى زندگى، و اندوهگين مباش به نيازمندى و بلا و گرفتارى، زيرا طلا آزموده شودبه آتش، و مؤمن آزمايش شود به بلا و گرفتارى.
7694 27- لا وزر اعظم من وزر غنىّ منع المحتاج. 6 395 گناهىبزرگتر نيست از گناه ثروتمندى
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 262
كه منع كند و باز دارد نيازمند محتاج را.
7695 28- من رغب فيك عند اقبالك زهد فيك عند ادبارك. 5 388 كسى كهرغبت و ميل كند در تو در هنگام اقبال (دنيا به) تو، بىرغبت شود نسبت به تو در وقتادبار تو.
7696 29- ما استغنيت عنه خير ممّا استغنيت به. 6 78 آنچه از آنبىنياز باشى بهتر از آنى است كه بدان نيازمند باشى.
باب الاغاثة (به فرياد رسيدن)
7697 1- افضل المعروف اغاثة الملهوف. 2 391 برترين نيكوييها بهفرياد رسيدن ستم ديده درمانده است.
7698 2- باغاثة الملهوف يكون لك من عذاب اللّه حصن. 3 231 بافرياد رسى درمانده حصار و قلعهاى از عذاب خدا براى تو خواهد بود.
7699 3- من كفّارات الذّنوب العظام اغاثة الملهوف. 6 29 ازكفّارههاى گناهان بزرگ دادرسى و به فرياد ستمديده درمانده رسيدن است.
7700 4- من افضل المعروف اغاثة الملهوف. 6 33 از برترين نيكيها بهفرياد ستمديده رسيدن است.
7701 5- ما حصل الاجر بمثل اغاثة الملهوف. 6 59 حاصل نشود و بهدست نيايد پاداشى به مانند پاداش فرياد رسيدن به فرياد ستمديده.
باب الغي (گمراهى)
7702 1- الغىّ اشر. 1 57 گمراهى سرمستى و سركشى آرد.
7703 2- اسوء شيء عاقبة الغىّ. 2 385 بدترين سرانجامها گمراهىاست.
7704 3- انّ اسوأ المعاصى مغبَّة الغىّ.
2 488 بدترين گناهان از نظر سرانجام و عاقبت، گمراهى است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 263
7705 4- ويل لمن تمادى فى غيّه و لم يفىء الى الرّشد. 6 227 واىبر كسى كه به نهايت رسد در گمراهى خود، و باز نگردد به سوى رشد و راه درست.
7706 5- لا ورع مع غىّ. 6 357 با وجود گمراهى، پارسايى نخواهدبود.
باب الغيبة (بدگويى پشت سر)
7707 1- سامع الغيبة أحد المغتابين.
4 134 شنونده غيبت يكى از دو غيبت كننده است.
7708 2- سامع الغيبة شريك المغتاب.
4 142 شنونده غيبت، شريك غيبت كننده است.