بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب صحیفة الحسن (ع), دعا و کلمات امام حسن (ع) ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     HASAN000 -
     HASAN001 -
     HASAN002 -
     HASAN003 -
     HASAN004 -
     HASAN005 -
     HASAN006 -
     HASAN007 -
     HASAN008 -
     HASAN009 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

حوادث مدائن  
گفتيم كه مقدم سپاه اسلام را با فريب و تطميع رهبران لشكر و افراد پر نفوذ از همپاشيد، و ترس و وحشت را بر آنان مستولى ساخت در جهت ديگر معاويه در مورد سپاه امامدر مدائن نيز به اقداماتى دست زد، نخستين ، اقدامش فرستادن عبدالله بن عامربود كه در برابر سپاه اسلام اينگونه سخن گفت :
اى مردم عراق من جنگ را به صلاح شما نمى دانم ، من از پيش معاويه مى آيم ، و او باسپاهى انبوه به سوى شما مى آيد، سلام مرا به ابوبكر محمد (امام حسن عليه السلام )برسانيد، و بگوئيد ترا به خدا قسم خودت و اين مردم را از مرگ رهائى ده ، اين سخنروحيه مردم را از جنگ زدود و ترسى سخت در بين آنان پديد آورد.
از طرف ديگر بزرگان قوم را با بخشيدن پولهاى كلان ، وعده دادن پستهاى مهم و مقاماتبالا مانند استاندارى ، فرماندهى سپاه ، و وعده ازدواج با يكى از دخترانشان فريب داد،چنانكه شيخ صدوق در اين باره مى گويد: معاويه يكى از جاسوسهاى خود را نزدعمروبن حريث و اشعث بن قيس و حجار بن ابجر فرستاد و هر كدام را وعده داد كه اگر امامحسن عليه السلام را به طور ناگهانى بكشد فرماندهى سپاه را به آنان خواهد بخشيد،يا دخترش را به همسر آنان در مى آورد، و يا چندين هزار درهم به ايشان مى بخشد، اينخبر كه به امام رسيد زرهى در زير لباس مى پوشد، و هرگاه به نماز مى ايستاد آن زرهرا در برداشت .
آنانكه در لشكر امام قرار داشتند، براى آنكه بتوانند، نزد معاويه مقرب تر باشند وگوى سبقت را از ديگران بربايند، و گروه گروه به معاويه نامه مى نوشتند، اين نامهها متضمن دو مطلب بود:
1 - تسليم كردن امام پنهانى يا در آشكار
2 - به قتل رساندن امام هر زمان ، كه معاويه بخواهد، معاويه هم عين نامه ها را براى اماممى فرستاد، امام با دريافت ، نامه ها به خيانت يارانش يقين پيدا كرد.
خيانتى ديگر 
حادثه اسفبار ديگرى نيز وقوع پيوست ، امام فرماندهى از قبيله كنده را به همراه چهارهزار نفر به انبار فرستاد تا در آنجا فرود آمده و تا رسيدن دستور منتظر باشد،معاويه كه از جريان با خبر شد، پيكى را نزد او فرستاد كه اگر به سوى ما بيائىفرماندهى يكى از نواحى شام يا عراق را به تو وامى گذاريم ، و پانصد درهم نيزبرايش فرستاد، فرمانده خائن به همراه دويست نفر از نزديكانش به معاويه پيوست ، امامپس از شنيدن اين خبر براى مردم سخن گفت : و بى وفائى و خيانتكار بودنشان را متذكرگرديد، و خبر داد كه فرد ديگرى را مى فرستم او نيز خيانت مى كند آنگاه مردى از قبيلهبنى مراد را با چهار هزار نفر گسيل داشت و در حضور مردم او را سوگند داد كه خيانتنكند، فرمانده مرادى به انبار كه رسيد همان وعده ها او را نيز فريب داد و راه سپاه كفر راپيش گرفت اينگونه خيانتها ديگر روحيه اى براى سربازان باقى نگذارد و زلزله اىدر بنيان لشكر پديد آورد.
پيامدهاى تلخ حوادث  
سپاه امام آنقدر به پستى گرائى كه از هر گونه گناه و تباهى پروا نداشتند، اين امورپيامد خيانت رهبران لشكر بود كه به وقوع پيوست :
1 - غارت اردوگاه امام : آنان آنچنان به پستى گرائيدند كهاموال يكديگر را به غارت مى بردند، و حتىوسائل و اثاثيه امام را به يغما بردند و بنابرآنچه در بعضى از كتب تاريخى آمده حتىفرشى كه امام بر روى آن مى نشست را نيز غارت كردند و ردا را از دوش آن حضرتبرداشتند.
2 - تكفير امام : كار جهل و سيه دلى ياران امام به جائى رسيد كه بعضى حكم به تكفيرفرزند پيامبر دادند، و جراح بن سنان به قصد كشتن امام برايشان تاخت و فرياد زد: اىحسن تو هم مانند پدرت كشته شدى ، تعجب از آنجاست كه گروهى اين تجاوز و گستاخىبه ساحت قدس فرزند پيامبرشان ديدند ولى سكوت نمودند و او را سرزنش نكردند.
3 - سوء قصد به امام : دردها و رنجهاى امام به اينجا پايان نيافت بلكه دردهاىبزرگترى نيز در انتظار ايشان بود، آن حضرت به وسيله رشوه گيران و خوارج سهبار مورد سوء قصد واقع شد: يكبار هنگام نماز تيرى به سوى آن حضرت انداختند ولىبه حضرتش آسيبى نرسيد، بار ديگر جراح بن سنان بر ران آن حضرت ضربتى فرودآورد.
شيخ مفيد در اين مورد مى گويد: امام براى تشخصى ميزان فرمانبرى اصحابش خطبه اىخواند و تصميم خود به صلح را بيان داشت ، زمزمه هايى بلند شد كه اين مرد كافرشده است از اينرو به خيمه امام هجوم آورده و آنرا غارت كردند و مرد تبهكارى به نامعبدالرحمان بن عبدالله بن جعال ازدى بر امام حمله كرد و عبا را از دوش ايشان برداشت ،امام را از آنجا حركت دادند، چون امام به مظلم ساباط رسيد مردى از بنى اسد بنامجراح بن سنان دشنه اى بيرون كشيد و افسار قاطر امام را گرفت ، و فرياد زد: اللهاكبر اى حسن تو هم مانند پدرت به خدا شرك آوردى ، و با دشنه اش ‍ ران امام را دريد،امام گردن او را كشيد و هر دو بر زمين افتادند، دو نفر از شيعيان به يارى آن حضرتشتافتند، و آن حضرت كه به سختى مجروح شده بود را روى تختى خواباندند و بهمدائن بردند (6)
بار سوم با خنجر در وقت نماز به آن حضرت حمله كرده و مضروبش ‍ ساختند.
امام در برابر اين حوادث  
آنچه پيش آمده بود امام را در وضعيتى سخت قرار داد، بارى تصميم گيرى در برابرآنچه وقوع پيوسته بود گروهى از سران و بزرگان را دعوت كرد و براى ايشان سخنگفت و زيانهاى صلح با معاويه امام استفاده كرده و براى پيوستن فضاحت بار بهمعاويه بيشتر تلاش مى كردند، وضع امام در اين موقعيت موجب سرگردانى و حيرت بود،از يك سو مبارزه با معاويه را جهادى واجب مى ديد، و از سوى ديگر از هم پاشيدگى وروحيه خيانت آميز سپاهيان را مى نگريست ، با اينكه از اصلاحشان نا اميد بود باز خواستيك بار ديگر ميزان پايداريشان را در صورت وقوع جنگ بيازمايد، از اينرو براى آنهاخطبه خواند، هنوز خطبه امام پايان نيافته بود كه از هر سو فرياد سپاهيان برخاست :زنده مى مانيم ، زنده مى مانيم .
امام پس از اين ماجراى دردناك دانست كه اگر بخواهد با معاويه بجنگد تنها و دست خالىمى ماند، با مشاهده چنين موقعيت سياه و دردناك امام مصلحت را در پذيرش صلح ديد و بيش ازآنكه فاجعه اى ننگين پيش آيد در قبول آن شتاب ورزيد.
يزيدبن وهب جهنى گويد: به عيادت امام كه از شدت جراحت در مدائن بسترى بود رفتم وگفتم : اى پسر پيامبر مردم سرگردانند، امام با اندوه بسيار فرمود: به خدا قسم منمعاويه را از اينها بهتر مى دانم كه خود را شيعه من شمارند، و آهنگ جانم را دارند، و خيمهام را غارت مى كنند و اموالم را مى برند، بخدا اگر بتوانم از معاويه پيمانى بگيرم كهخون ريخته نشود و پيروانم و خاندانم در امان بمانند، برايم بهتر است كه بدست اينمردم كشته شوم ، و خاندانم نابود گردد، به خدا قسم اگر با معاويه صلح كنم و عزيزبمانم بهتر است كه با پستى و اسارت بدست اينان بيفتم و كشته شوم ، اگر بخواهمبا معاويه بجنگم اينان گردن مرا گرفته و تسليم دشمن مى كنند و آنگاه معاويه يا مرامى كشد يا بر من منت مى گذارد و رهايم مى كند و اين ننگ هميشه براى بنى هاشم ، مىماند، و معاويه و دودمانش بر زنده و مرده ما همواره منت مى گذارند.
امام در اين گفتار با بهترين وجه آنچه در قلب داشت ، را ظاهر ساخت و واقعيت را بياننمود، و مى توانست كه جنگ در اين لحظات بى معنا بوده و به نابودى و خوارى هرچهبيشتر مى انجامد، از اينرو چاره اى جز صلح با معاويه نديد.
پيمان صلح 
امام حسن عليه السلام هنگاميكه بر اثر شرائط نامساعد جنگ را بر خلاف مصالح جامعهاسلامى و حفظ موجوديت اسلام تشخصى داد و ناگزير صلح و آتش بس را پذيرفت ،بسيار كوشش نمود تا هدفهاى عالى خود را به قدر امكان به وسيله صلح و به نحومسالمت آميز تاءمين نمايد.
از طرف ديگر چون معاويه در برابر برقرارى صلح و به دست گرفتن قدرت حاضربه دادن هرگونه امتياز بود امام از آمادگى او حداكثر بهره بردارى را نمود، و موضوعاتمهم و حساس كه در درجه اول اهميت قرار داشت را در آن قرار داد.
متن صلح امام عليه السلام در كتب مربوط به طوركامل و به ترتيب ذكر نشده ، بلكه هر يك از مورخان به چند ماده از آن اشاره نموده اند،ولى با جمع آورى مواد پراكنده از كتب مختلف مى توان در صورتكامل آن را تقريبا ترسيم نمود، كه عبارتند از:
1 - واگذارى حكومت به معاويه به شرط آنكه معاويه بر طبق قرآن و روش ‍ پيامبرعمل كند.
2 - خلافت بعد از معاويه براى امام حسن عليه السلام بوده و معاويه حق انتخاب جانشين راندارد.
3 - توقف دشنام دادن به حضرت على عليه السلام
4 - ترجيح بنى هاشم ، بر ديگران ، در تقسيم بيتالمال ، و تقسيم مبالغى پول بين بازماندگان شهداى جنگجمل و صفين .
5 - تعهد معاويه به در امان بودن تمام مردم از تعقيب و آزار او، و عدم آزار شيعيان علىعليه السلام در هر كجا كه باشند، و در امان بودن امام حسن عليه السلام و امام حسين عليهالسلام و سائر خاندان پيامبر.
در پايان معاويه تعهد به اجراى آن نموده و بزرگان شام بر آن گواهى دادند.
نقض پيمان صلح 
با دقت در پيمان صلحى كه بين امام و معاويه منعقد گرديد انسان مى يابد كه امام كه براثر حوادث تلخ قادر به نبرد روياروى با معاويه نبود، اما توانسته بود با اين قرارداداهداف خود را تا حد امكان تاءمين نمايد، امام حوادث آينده بر خلاف اين معنا را ثابت كرد.
پس از انعقاد پيمان صلح براى تاءييد آن حضرت در حضور مردم و معاويه به همراهسپاهيانشان وارد شهر كوفه شدند، معاويه در اولين گفتارش پس از انعقاد پيمان بهمردم چنين گفت :
به من خاطر اين با شما نجنگيدم كه نماز خوانده و حج بجاى آوريد، و زكات بدهيد، چونمى دانستم كه اينها را انجام مى دهيد، بلكه براى اين با شما جنگيدم كه شما را مطيع خودساخته و بر شما حكومت كنم - تا آن جا كه گفت :- آگاه باشيد هر شرط و پيمانى كه باحسن بن على عليه السلام بسته ام
زير پاهاى من بوده و هيچگونه ارزشى ندارد.
پس از اين ماجرا و به دست گيرى قدرت معاويه اهانت به على عليه السلام را بيش ازپيش رواج داد، و زندگى را بر شيعيان آن حضرت تنگ و دشوار ساخت و حجر بن عدى ويارانش را به قتل رسانيد، و ديگر شيعيان آن حضرت را مورد سخت ترين آزار و اذيت قرارداد، كه آن ها يا زندانى و يا متوارى و دور از خانه خود بودند.
ابن ابى الحديد گويد:
شيعيان در هر جا كه بودند به قتل رسيدند، بنى اميه دستهاى و پاهاى اشخاص را بهاحتمال اينكه از شيعيان هستند، بريدند، هر كسى كه معروف به دوستدارى و دلبستگىبه خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله بود زندانى شد، يا مالش به غارت رفت ، ياخانه اش را ويران كردند، شدت فشار و تضييقات نسبت به شيعيان به حدى رسيد كهاتهام به دوستى على عليه السلام از اتهام به كفر و بى دينى بدتر شمرده مى شد وعواقب سختترى به دنبال داشت .
آزار معاويه نسبت به شيعيان هر روز بيشتر مى شد و اين وضع نسب بهاهل كوفه كه مركز شيعيان آن حضرت بشمار مى رفت از هر جا بدتر بود.
معاويه زياد بن ابيه را حاكم شهر كوفه و بصره نموده و او كه روزى در صف شيعيانامام على عليه السلام بود و آن را به خوبى مى شناخت ، آنان را در هرجا كه به ايشاندست مى يافت گرفته و دستها و پاهايشان را قطع ، يا از درختان خرما آويزان ، و يا كورو نابينا مى ساخت .
زيادبن ابيه به جاى خود چند روزى سمرة بن جندب را حاكم بصره نمود، او در اين مدتهشت هزار نفر را به قتل رسانيد، و طبرى از ابوسوار، عدوىنقل مى كند كه مى گويد: سمرة در يك صبحگاهچهل و هفت نفر از بستگان مرا كه حافظ قرآن بودند كشت (7).
اين امور مردم را به اهداف شوم بنى اميه و مخالفت آنان با مقدسات اسلامى هرچه بيشترآشنا ساخت و زمينه ساز انقلاب خونين عاشورا گرديد.
رفتار دو گونه امام حسن و امام حسين عليهماالسلام در برابر بنىاميه
از بحثهاى پيشين فلسفه صلح امام با معاويه دانسته شد، اما ممكن است اينسوال در ذهن بيايد كه چرا دو امام دو گونه عمل نمودند، اين پاسخ را بايد در شرائطزمانهاى آنان دانست كه عبارتند از:
1 - معاويه در دوران زمامدارى خود با حيله گرى سعى مى كرد به حكومتش رنگ شرعى واسلامى دهد و ظواهر اسلام را حفظ كند، به علاوه او درحل و فصل امور و مقابله با مشكلات سياست فوق العاده ماهرانه اى داشت ، كه فرزندشيزيد فاقد آن بود، همين دو موضوع پيروزى قيام و شهادت در زمان حكومت وى را موردترديد قرار مى داد، و از اينرو مردم جنگ آن حضرت را با معاويه بيشتر يك اختلافسياسى و كشمكش بر سر خلافت و حكومت به شمار مى آوردند، تا قيام حق در برابرباطل .
2 - از گفتار امام حسن عليه السلام دريافتيم ، كه جنگ امام حسن عليه السلام باعث شهادتايشان نمى گرديد، بلكه او را اسير كرده و زنده زندهتحويل معاويه مى دادند يا به دست خود ايشان را بهقتل مى رساندند، و در صورت شكست امام ، معاويه داراى قدرت مطلق مى گرديد، و تمامشهرها را از وجود شيعيان خالى مى كرد.
3 - يزيد جوانى ناپخته و شهوت پرست ، بى خبرند و خوشگذران بود، علنا مقدساتاسلامى را ريز پا گذارده و علنا شراب مى خورد از لحاظ سياسى آن قدر ناپخته بودكه قيافه اصلى حكومت بنى اميه كه دشمنى آشتى ناپذير با اسلام و بازگشت بهدوران جاهليت و احياى رژيم اشرافى آن زمان بود، را كاملا به مردم نشان داد، اين امور عدملياقت او را براى احراز مقام خلافت و رهبرى جامعه اسلامى روشن ساخت و مجوز خوبىبراى انقلاب و واژگون ساختن چنين حكومتى را به دست داد.
4 - عامل مهم براى انقلاب امام حسين عليه السلام را بايد بيدارى افكار عمومى و افزايشنفوذ دعوت شيعيان پس از صلح امام حسن عليه السلام دانست ، تجاوز، مكرر معاويه بهحقوق مسلمانان ، نقض پيمان صلح و بالاخره مسموم ساختن امام مجتبى عليه السلام مسائلىبود كه وجهه عمومى حكومت بنى اميه را بيش از پيش لكه دار ساخت و موقعيت آن را تضعيفنمود.
5 - يكى از مسائل مهم در اين بحث تفاوت ياران دو امام است ، ياران امام حسن عليه السلامقصد داشتند ايشان را زنده تحويل معاويه دهند، يا به فرمان او امام را بهقتل رسانند و ياران امام در شب عاشورا به امام خود عرضه داشتند: به خدا سوگند، اگربدانيم ، كه كشته مى شويم ، آنگاه ما را زنده مى كنند سپس مى كشند، و خاكسترمان را برباد مى دهند، و اين كار را هفتاد بار تكرار مى كنند از تو جدا نخواهيم شد تا در حضورتجان بسپاريم .
در حقيقت اين دو برادر در دو رويه يك رسالت بودند، كه وظيفه و كار هر يك ، در جاى ،خود و در اوضاع و احوال خاص خود از نظر ايفاى رسالت وتحمل مشكلات ، و نيز از نظر فداكارى و از خودگذشتگىمعادل و هموزن ديگرى بود.
شهادت آن حضرت  
به گفته بسيارى از مورخين آن حضرت با زهرى كه معاويه براى جعده همسر آن حضرتفرستاده بود به شهادت رسيد، معاويه به جعده وعده ازدواج با يزيد و دادن صدهزاردرهم را داد، ولى پس از شهادت امام و درخواست جعده براى ازدواج با يزيد گفت : ما دوستداريم ، يزيد زنده بماند، و اگر او را دوست نمى داشتيم ، بنا به وعده هاى كه دادهبوديم او را به عقدش در مى آورديم .
امام حسين عليه السلام پيكر برادرش را به همراه ديگر نزديكان ، تجهيز كرد، مردمبراى تشييع سبط اكبر پيامبر به مدينه آمدند، پيكر امام را براى برگزارى ، نماز بهمسجد بردند و امام حسين عليه السلام بر آن نمازگزارد، آنگاه جنازه حضرت را نزديكقبر پيامبر بردند تا با جدش تجديد عهد كرده و در جوار آن حضرت او را دفن كنند آتشحسد و كينه در دل بنى اميه برخاست چرا كه عثمان در حاشيه گورستان يهوديان به خاكسپرده شده بود از اينرو مروان بن حكم و سعيد بن عاص نزد عايشه رفته تا از او يارىبگيرند، عايشه نيز كه قبلش از كينه به اين خاندان پر بود از مروان پرسيد: چه كنم ،او گفت : نزد حسين برو و او را از اين كار منع نما، از اينرو به مسجد آمد و فرياد زد:كسى را كه دوست نمى دارم وارد خانه ام نكنيد و بدانيد اينكار انجام نمى يابد مگر اينكهگيسوانم پريشان شود و اشاره به پيشانيش ‍ نمود.
امام حسين عليه السلام بنا به وصيت برادر بزرگش براى جلوگيرى از خونريزى ، آنحضرت را به بقيع برد، و در كنار قبر مادر بزرگش فاطمه بنت اسد دفن نمود.
رحمت خدا بر او باد آنگاه كه به دنيا آمد، و آن هنگام كه شهيد شد، و آنگاه كه براى انتقاماز دشمنانش در پيشگاه عدل الهى حاضر مى گردد.
مى توان پرسيد:
1 - از كجا خانه پيامبر از آن عايشه بوده مگر پدرش درمقابل محبوبه خدا نگفت : پيامبران از خود ارثى بجا نمى گذارند، و شايد دختران ازبردن ارث محرومند؟!
2 - اگر ارث هم صحيح باشد، او يك نهم از يك هشتم خانه ، يعنى يك هفتاد و دوم خانهپيامبر را به ارث مى برد، زيرا پيامبر نه زن داشت ، و هر زن يك هشتم ارث را مالك استو قبر پدرش بيشتر از حد او بود.
3 - علاوه بر اين ، زن از زمين ارث نبرده و از قيمت عمارت ارث مى برد.
4 - عايشه كنيه بسيارى از خاندان على و زهرا عليهما السلام داشت ، تا آنجا كه با وجودمحرم بودن ، با امام حسن و حسين عليهما از آنان رو گرفته و از پشت پرده با ايشان سخنمى گفت ، و بعد از مرگ عبدالرحمن بن عوف كه (در شورى بر ضد على عليه السلام راىداد) اجازه داد كه او را در كنار قبر پيامبر دفن نمايند، اين اقدام عايشه تا آنجا زشت وكريه بود كه ابوهريره فرياد زد: به من بگوئيد اگر پسر موسى بن عمران از دنيامى رفت آيا در كنار پدرش دفن نمى شد من خودم از پيامبر شنيدم كه مى فرمود: حسن وحسين پيشواى جوانان اهل بهشتند! (8)
جواد قيومى اصفهانى 1/2/1374
فصل اول : نيايشها و ادعيه آن حضرت 
بخش اول : 1- ادعيه آن حضرت در ثناء الهى و درخواست حوائج از او
(1)دعاؤه عليه السلام فى االتسبيح لله سبحانه فى اليوم الرابع منالشهر
سبحان من هو مطلع على خوازن القلوب ، سبحان من هو محصى عدد الذنوب سبحان منلايخفى عليه خافية فى السماوات و الارض ، سبحان المطلع على السرائر عالم الخفيات.
سبحان من لايعزب عنه مثقال ذرة فى الارض و لافى السماء سبحان من السرائر عنده علانيةوالبواطن عنده ظواهر سبحان الله و بحمده

(1) دعاى آن حضرت در تنزيه خداى بزرگ در روز چهارم ماه :  
پاك و منزه است خدائى كه كه بر اسرار قلبها آگاه است ، پاك و منزه است كسى كهشمارش گناهان را مى داند، پاك و منزه است ، آنكه چيزى در آسمانها و زمين از ديد او پنهاننيست ، پاك و منزه است آگاه بر ارزها و داناى بر پنهانيها.
پاك و منزه است آنكه اندك چيز در زمين و آسمان از او پنهان نمى باشد، پاك و منزه ، استآنكه رازها برايش آشكار و اسرار برايش هويدا است ، پاك و منزه است خداوند و ستايشمخصوص اوست .
(2) دعاؤه عليه السلام فى المناجات  
اللهم انك الخلف من جميع خلقك ، وليس فى خلقك خلف منك ، الهى من احسن فبرحمتك ، ومن اساء فبخطيئة فلا الذى احسن استغنى عن رفدك و معونتك و لاالذى اساءاستبدل بك و خرج من قدرتك .
الهى بك عرفتك و بك اهتديت الى امرك ، و لولا انت لم ادر ما انت ، فيا من هو هكذا و لاهكذاغيره ، صل على محمد و آل محمد و ارزقنى ، الاخلاص ‍ فى عملى ، و السعة فى رزقى ،اللهم اجعل خير عمرى ، اخره ، و خير عملى خواتمه ، و خير ايامى ، يوم القاك .
الهى اطعتك و لك المنة على فى احب الاشياء، اليك ، الايمان ، بك ، و التصديق برسولك، و لم اعصك فى ابغض الاشياء اليك ، الشرك بك و التكذيب برسولك ، فاغفرلى مابينهما، يا ارحم الراحمين

(2) دعاى آن حضرت در مناجات  
پروردگارا! تو بعد از تمامى مخلوقات ، باقى مانده ، و هيچ موجودى بعد از تو وجودنخواهد داشت ، پروردگارا كار نيك هر كس از تو منشاء گرفته ، و كارهاى زشت هر فرداز خطا و اشتباه خود اوست ، پس نيكوكار از يارى و عنايت ، تو بى نياز نيست و آنچه كارزشت انجام داد، غير تو فرد ديگرى را پيدا نكرده ، و از تحت قدرت و حكومت تو خارجنشده است .
بارالها! عنايت تو را شناخته و به وسيله تو به سوى دينت ، هدايت شوم ، و اگر ياريت، نبود تو را نمى شناختم ، پس اى كسى كه اينگونه مى باشد و كسى كه چون او نيستبر محمد و خاندانش درود فرست و اخلاص در عمل و وسعت در روزى به من عطا فرما، خدايابهترين ساعات عمرم را آخرين ساعات زندگيم قرار ده ، و بهترين اعمالم را آخرينكارهايم قدر فرما، و بهترين لحظاتم را زمانى قرار ده ، كه تو را ملاقات مى كنم .
خدايا! بر من منت نهادى تا در محبوبترين چيزها نزد تو، يعنى ايمان ، به تو و شهادتبه رسالت پيامبرت ، فرمانبردارى ، تو را بنمايم ، و در مبغوض ترين چيزها نزد تو،يعنى شرك و دوگانه پرستى و تكذيب پيامبرت ، تو را معصيت نكنم ، پس آنچه در مياناين دو است را بر من ببخشاى ، اى بهترين رحم كنندگان .
(3) دعاؤه عليه السلام لطلب المغفرة  
الهم انى اتقرب اليك بجودك و كرمك ، و اتقرب اليك به محمد عبدك و رسولك واتقرب اليك بملائكتك المقربين و انبياءك و رسلك ، ان تصلى على محمد عبدك و رسولك وعليا ال محمد، و ان تقيلنى عثرتى ، و تستر على ذنوبى ، و تغفرها لى ، و تقضى لىحوائجى ولاتعذبنى بقبيح كان منى ، فان عفوك و جودك يسعنى انك علىكل شى ء قدير
(3) دعاى آن حضرت در طلب مغفرت  
پروردگارا! به تو نزديكى مى جويم ، با جود و بخششت ، و با بنده و فرستاده اتمحمد، كه درود تو بر او و خاندانش باد، و با فرشتگان مقرب و پيامبران و رسولانت ،تا اينكه بر محمد بنده و فرستاده ات ، و بر خاندان او درود فرستى ، و از لغزشم ،درگذرى ، و گناهانم را پوشانده و آنها را بيامرزى ، و حاجاتم را برآورده و به سببكارهاى زشتم مرا عذاب نكنى ، به درستيكه عفو و بخشش تو مراشامل مى شود، و تو بر هر كار قادر و توانايى .
(4) دعاؤه عليه السلام لطلب المغفرة و انجاح المطالب  
ياعدتى عند كربتى ، يا غياثى (9)عند شدتى ، يا وليى فى نعمتى ، يا منجحىفى حاجتى ، يا مغزعى فى ورطتى ، يا منقذى من هلكتى ، يا كالئى فى وحدتى
اغفرلبى خطيئتى ، و يسرلى امرى ، و اجمع لى شملى ، و انجح لى طلبتى ، و صلح لىشاءنى ، و اكفين ما اهمنى ، و اجعل لى من امرى فرجا و مخرجا، ولاتفرق بينى و بينالعافية ابدا ما ابقيتنى ، و فى الاخرة اذا توفيتنى ، برحمتك يا ارحم الراحمين

(4) دعاى آن حضرت در طلب مغفرت و برآورده شدن حاجات  
اى توشه ام ، در هنگام سختى ، اى فريد رسم ، در زمان گرفتارى ، اى سرپرستم درنعمتها، اى برآورنده حاجتها، اى پناهم ، در لغزشگاهها، اى رهاننده ام از هلاكت و بدبختى ،اى همراه و ياورم در تنهايى .
خطا و لغزشم را ببخش ، و كارم را آسان فرما، به اجتماعمان گرمى بخش ، و حاجتم رابرآور، و كارم را اصلاح گردان ، آنچه كه بدان اهتمام دارم را كفايت كن ، و در كارم ،گشايش ، عطا فرما، و تا آنگاه كه زنده ام ، و بعد از مرگ بين و من و سلامتى و عافيتهرگز جدائى مينداز، به رحمتت اى بهترين رحم كنندگان .
(5) دعاؤه عليه السلام لطلب مكارم الاخلاق 
يا من اليه يفر الهاربون ، و به يستاءنس المستوحشون ،صل على محمد و اله و اجعل انسى بك ، فقد ضاقت ، عنى بلادك واجعل توكلى عليك ، فقد مال على اعداؤ ك
اللهم صل على محمد و آل محمد و اجعلنى بكاصول و بك اجول و عليك اتوكل و اليك انيب
اللهم و ما وصفتك من صفة او دعوتك من دعاء، يوافق ذلك محبتك و روضانك و مرضاتكفاحينى على ذلك و امتنى عليه ، ما كرهت من ذلك ، فخذ بناصيتى الى ما تحب و ترضى
بؤ ت اليك ربى من ذنوبى ، و استغفرك من جرمى ، ولاحول و لاقوة الا بالله ، لااله الا هو الحليم الكريم ، و صلى الله على محمد واله ، و اكفنامهم الدنيا و الاخرة عافية ، يا رب العالمين

(5) دعاى آن حضرت در طلب اخلاقهاى نيكو 
اى كسى كه فرار كنندگان به سوى او مى گريزند، و كسانى كه در هراسند به او انسو الفت گرفته و دلگرم مى شوند،بر محمد و خاندانش درود فرست و دلگرميم را بهخودت قرار ده ، كه شهرهايت برايم تنگ شده است ، وتوكل و اعتمادم را بر خودت مقدر فرما، كه دشمنانت به سوى من چشم دوخته اند.
پروردگارا بر محمد، و خاندانش درود فرست ، و مرا آنگونه قرار ده كه به سوى ،توجه كرده و با ياريت ، تلاش كنم ، و بر توتوكل كرده و به سوى تو تضرع و زارى نمايم .
خداوندا! هر صفتى كه با آن تو را ستودم ، و هر دعائى كه تو را بدان ، خواندم ، ورضايت ، و محبت ، و خشنودى تو را در برداشت ، مرا بر آنها زنده بدار و بميران ، و آنچهرا كه از آن ناخشنود بودى ، مرا از آن به سوى آنچه موجبات خشنودى تو را فراهم مىسازد، متوجه ساز.
از گناهانم ، به سوى تو روى آورده ، و از خطايم ، استغفار مى كنم ، و نيرو و توانايىجز با قدرت تو ميسر نيست ، معبودى جز تو نبوده ، و او بردبار و بزرگوار است ، وبر محمد و خاندانش درود فرست ، و كارهاى مهم ما را در دنيا و آخرت ، در سلامتى و عافيت ،كفايت فرما.
(6) دعاؤه عليه السلام لطلب النصر و اليقين من الله 
اللهم انى اساءلك من كل امر ضعفت عنه حيلتى ، ان تعطينى ، منه ما لم تنته اليهرغبتى ، و لم يخطر ببالى ، و لم يجر على لسانى ، و ان تعطينى ، من اليقين ما يحجزنىان اسال احدا من العالمين ، انك على كل شى ء قدير
(6) دعاى آن حضرت براى طلب يارى و يقين از خدا 
پروردگارا! از تو مى خواهم در مقابل هر كار كه توان رويارويى با آن را ندارم ،توانى به من ارزانى دارى كه اميد آن را نداشته ، و فكرم بدان خطور نكرده ، و برزبانم ، جارى نشده باشد، و يقينى به من عطا فرمائى كه مرا از حاجت خواستن از غير توباز دارد، به درستيكه تو بر هر كار قادر و توانائى .
بخش دوم : 2- ادعيه آن حضرت در مورد نياز و آنچه به آن ارتباطدارد
(7) دعاؤه عليه السلام فى قنوت الوتر 
اللهم اهدنى فيمن هديت و عافنى ، فيم عافيت ، و تولنى فيمن توليت ، و بارك لىفيما اعطيت و قنى شر ما قضيت ، انك تقضى و لايقضى عليك ، انهلايذل من واليت ، تباركت ربنا و تعاليت
(7) دعاى آن حضرت در قنوت نماز وتر 
پروردگارا! مرا در زمره كسانى قرار ده كه ايشان را هدايت كرده اى ، و سلامت دار بههمراه كسانى كه به آنان سلامتى عطا فرموده اى ، و مرا سرپرستى كن در ميان افرادىكه ايشان را سرپرستى ، نموده اى ، و در آنچه به من عطا كرده اى بركت ، عنايت نما، وشر و بدى ، آنچه كه مقدر كرده اى را از من دو دار، تو حاكم بوده و كسى بر تو حكمنمى كند، به درستيكه تو هر كه را سرپرستى كنىذليل نمى گردد.
(8) دعاؤه عليه السلام فى القنوت  
يا من بسلطانه ينتصر المظلوم و بعونه يعتصم المكلوم سبقت مشيتك و تمت كلمتك و انتعلى كل شى ء قدير و بما تمضيه خبير
يا حاضر كل غيب ، و يا عالم كل سر، و ملجاء كل مضطر، ضلت فيك الفهوم ، و تقطعت دونكالعلوم ، انت الله الحى القيوم ، الدائم الديموم .
قدترى ما انت به عليم ، و فيه حكيم ، و عنه حليم ، و انت بالتناصر على كشفه و العونعلى كفه غير ضائق ، و اليك مرجع كل امر كما عن مشيتك مصدره .
و قد ابنت عن عقود كل قوم ، و اخفيت سرائر اخرين ، و امضيت ، ما قضيت ، و اخرت ما لافوتعليك فيه ، و حملت العقول ما تحملت فى غيبك ليهلك من هلك عن بينة و يحيى من حى عنبينة و انك انت السميع العليم ، الاحد البصير
و انت اللهم المستعان و عليك التوكل ، و انت ولى ما توليت لك الامر كله ، تشهدالانفعال و تعلم الاختلال وترى تخاذل اهل الخبال و جنوحهم الى ما جنحو اليه ، منعاجل فان و حطام عقباه حميم ان و قعود من قعد، و ارتداد من ارتد و خلوى من النصار، (10)و انفرادى من الظهار، و بك اعتصم و بحبلك استمسك و عليكاتوكل
اللهم قد تعلم انى ما ذخرت جهدى ، و لامنعت و جدى حتىانفل حدى و بقيت وحدى فاتبعت طريق من تدقمنى فى كف العادية و تسكين الطاغية عن دماءاهل المشايعة (11) و حرست ما حرسه اوليائى من امر اخرتى و دنياى .
فكنت لغيظهم اكظم و بنظامهم انتظم ، و لطريقتهم اتسنم ، و بميسمهم اتسم ، حتى ياءتىنصرك و انت ناصر الحق و عونه و ان بعد المدى من المرتاد و ناءى الوقت عن افناءالاضداد.
اللهم صل على محمد و ال محمد و آله و اخرجهم مع النصاب فى سرمد العذاب ، و اعم عنالرشد و ابصارهم و سكعهم فى غمرات لذاتهم ، حتى تاءخدهم بغتة و هم غافلون و سحرةو هم نائمون بالحق الذى تظهره ، و اليد التى تبطش بها، و العلم الذى تبديه ، انككريم عليم

(8) دعاى آن حضرت در قنوت  
اى آنكه با قدرت او مظلوم يارى شده ، و با كمك او مجروح التيام مى يابد، فرمانت ،پيشى گرفته ، و امرت ، پايان پذيرفته ، و تو بر هر كار توانا، و بر آنچه مىگذرد دانائى
اى آنكه در هر پنهانى حاضر و بر هر راز و نهانى آگاهى ، و پناه هر مضطر و درماندهاى ، اوهام در يافتن تو گم گشته ، و علوم از رسيدن به كنه تو درمانده اند، و توخدائى هستى كه پايدار و دائمى و جاودانى .
آنچه بدان دانا و در آن حكيم بوده و از آن شكيبا و بردبارى ، را مى بينى ، و تو بريارى كردن براى برطرف ساختن آن و بر بازداشتن از آن قادرى ، و بازگشت هر كاربه سوى توست ، همچنانكه آغاز آن از فرمان تو بوده است .
از تصميمات ، هر گروهى جدا بوده و راز و نهان ديگران را مخفى مى دارى ، آن چه حكمكرده اى را اجرا نموده ، و آن چه از دسترس تو دور نمى باشد، را تاءخير مى اندازى ،آنچه عقول در مشيت تو بدان قادر بوده اند، را به آنها داده اى ، تا هر كه هلاك مى گردديا به راه راست هدايت مى شود با دليل و برهان توام بوده ، و نزد خداوند عذرى نداشتهباشند و به درستيكه تو شنوا و دانا، يگانه و بينائى .
پروردگارا! تو يارى كننده بوده و توكل و اعتماد بر توست ، و تو شايستگىسرپرستى ، مخلوقاتت را دارى ، و تمام جهان ، در اختيار توست ، هر تاءثيرى تاءثرىدر جهان را شاهد بوده و به هر تغييرى آگاهى ، اعراض و روى گرداندن مكاران ، وتمايل آنان به دنياى فانى و زينتهاى زودگذر آن - كه عقاب الهى را بهدنبال خود دارد - و نيز مبارزه نكردن آنان و بازگشتشان از دين ، و بدون ياور شدنم ، ونداشتن پشتيبانى براى خود، را ديده اى ، از تو يارى خواسته و به ريسمان محكم توچنگ زده و بر تو توكل مى نمايم .
پروردگارا! تو مى دانى كه از هيچ كوششى فروگذار نكرده ، و از هيچ عملى دريغننموده ام ، تا آنگاه كه قدرتم كاسته شدم ، و تنها ماندم ، از اينرو راهى را انتخاب كردمكه پيشينيان من براى رفع دشمنى و ساكن نمودن طغيان و آشوب در جهت جلوگيرى ازخونريزى شيعيان برگزيده بودند، و آنچه اوليائم از امور دنيا و آخرت حراست كردهاند، را، پاسدارى نمودم .
از اينرو خشمشان ، را تحمل كرده ، و روششان را متابعت نموده ، و راهشان را پذيرفته ، وبا نشانه آنان شناخته شده ام ، تا آنگاه كه يارى تو فرا رسد، و تو يارى كننده حق مىباشى ، اگر چه مطلوبمان از ما دور باشد، و زمان براى نابودى دشمنان گذشتهباشد.
خداوندا! بر محمد و خاندانش درود فرست ، و آنان را به همراه دشمنانت در عذاب الهىابدى داخل كن ، و چشمانشان را از يافتن راه حق كور نما، ايشان را در لذات دنيوى فروبر، تا مرگ آنان به طور ناگهانى فرا رسد، در حاليكه در غفلت به سر مى برند،يا در آن هنگام كه در خواب فرو رفته اند، با حقيقتى كه تو آن را يارى كرده و قدرتىكه با آن دشمنانت را مجازات مى كنى ، و علمى كه آن را آشكار مى گردانى ، به درستيكهتو بزرگوار و دانائى .
(9) دعاؤه عليه السلام فى القنوت  
اللهم انك الرب الرؤ وف الملك العطوف ، المتحنن الماءلوف ، و انت غياث الحيران ،الملهوف و مرشد الضال المكفوف ، تشهد خواطر اسرار لمسرين ، كمشاهدتكاقوال الناطقين
اساءلك بمغيبات علمك فى بواطن سرائر المسرين اليك ، ان تصلى على محمد و آله ،صلاة نسبق بها من اجتهد من المتقدمين ، نتجاوز فيها من يجتهد من المتاءخرين و انتصل الذى بيننا و بينك ، صلة من صنعته لنفسك و اصطنعته لعينك
فلم تتخطفه خاطفات الظنن و لاواردات الفتن ، حتى نكون لك فى الدنيا مطيعين ، و فىالاخرة فى جوارك خالدين

(9) دعاى آن حضرت در هنگام قنوت  
پروردگارا! به درستيكه تو پروردگار رؤ وف ، پادشاه ، عطوف ، مهربان و بردباربوده ، و تو پناه سرگردان متحير، و راهنماى گمراه بازمانده بوده ، و به اسرار ورازهاى نهانى آگاهى ، همچنانكه گفتار گويندگان را نظاره گر، هستى
از تو مى خواهم به علمهاى نهانى ات از رازهاى باطن ، كه بر محمد و خاندانش درودفرستى ، درودى كه با آن از تلاشگران گذشته پيشى گرفته و از تلاشگران آيندهسبقت گيريم ، و بين ما و خودت رابطه اى برقرار كن ، كه براى كسانى كه آنان رابارى خود ساخته اى برقرار مى نمائى .
و گمانهاى باطل و آشوبگران ويرانگر آن را نابود نسازد، تا اينكه در دنيا فرمانبردارتو، و در آخرت ، در جوار تو جاودانه باشيم .
(10) دعاؤه عليه السلام فى الاستسقاء  
اللهم هيج لنا السحاب بفتح الابواب بماء عباب و رباب بانصباب و انسكاب
يا وهاب ، اسقنا معدقة ، مطبقة مونقة ، فتح اغلاقها و يسر اطباقها، وسهل اطلاقها، و عجل سياقها بالاندية فى بطون الاودية بصبوب الماء
يا فعال اسقنا مطرا قطرا، طلا مطلا مطبقا طبقا، عاملا معما، رهما بهما، رحما(12) رشامرشا، واسعا كافيا، عاجلا طيبا مريئا، مباركا، سلاطحا بلاطحا يباطح الاباطح مغدودقامغرورقا
اسق سهلنا و جبلنا و بدونا و حضرنا، حتى ترخص به اسعارنا، و تبارك لنا فىصاعنا و مدنا، ارنا الرزق موجودا، و الغلاء مفقودا، امين رب العالمين

(10) دعاى آن حضرت در طلب باران 
پروردگارا! ابرها را براى ما با گشودن درهايش براى ريزش آبهاى بسيار فراوان وپى در پى به حركت درآور.
اى بخشنده ! براى ما باران فرو ريز، پى در پى فراگير روياننده ، قفلهايش رابگشا، و موانعش را برطرف كن ، و ريزش آنرا آسان گردان ، و در آمدن آن براى نمناكساختن دشتها به وسيله ريزش آب تسريع فرما.
اى تلاشگر برايمان باران فرو ريز، بارانى قطره قطره ، فراوان و بسيار، پى درپى و فراگير، نمناك كننده ، وسيع و كافى ، سريع و پاكيزه و روياننده گوارا ومبارك ، عريض و گسترده كه دشتها را نمناك سازد.
در كوه و دشتمان ، و شهر و بيابانمان باران فرو ريز، تا قيمتهايمان را كاهش ‍ داده ، ودر كيل و وزنمان بركت عطا كنى ، روزيمان را بما بنمايان ، و قحطى را معدوم ساز، اىپروردگار جهانيان اجابت فرما.
(11) دعاؤه عليه السلام عند باب المسجد 
روى انه كان عليه السلام : اذا بلغ باب المسجد رفع راءسه ويقول : الهى ضيفك ببابك ، يا محسن قد اتاك المسى ء فتجاوز عن قبيح ما عندىبجميل ما عندك يا كريم
(11) دعاى آن حضرت در كنار درب مسجد 
روايت شده كه آن حضرت هنگامى كه به درب مسجد، مى رسيد سر را بلند كرده و مىفرمود:
پروردگارا! ميهمانت كنار در خانه ات ايستاده ، اى نيكوكار گناهكار به درگاهت آمده ، پساى بزرگوار در مقابل زيبائيهايى كه نزد توست از كار زشت من درگذر.
بخش سوم : 3- ادعيه آن حضرت در رفع خطرات و بيماريها 
(12) دعاؤه عليه السلام فى الاحتجاب  
اللهم يا من جعل بين البحرين حاجزا و برزخا و حجرا محجورا يا ذالقوة و السلطان ،يا على ، المكان ، كيف اخاف ، و انت املى ، و كيف اضام و عليك متكلى
بغطنى من اعدائك (13) بسترك ، و افرغ ، على من صبرك و اظهرنى ، على اعدائىبامرك و ايدنى بنصرك اليك اللجاء و نحوك الملتجاء،فاجعل لى من امرى فرجا و مخرجا
يا كافى اهل الحرم من اصحاب الفيل ، و المرسل عليهم طيراابابيل ، ترميهم بحجارة من سجيل ، ارم من عادانىبالتنكيل
اللهم انى اساءلك الشفاء من كل داء، و النصر على الاعداء و التوفيق لما تحب و ترضى
يا اله من فى السماء و الارض ، و مابينهما و ما تحت الثرى ، بك استكفى ، و بك استشفى، و بك استعفى ، و عليك اتوكل فسيكفيكهم الله و هو السميع العليم

(12) دعاى آن حضرت در پوشيدن ماندن از خطرات  
پروردگارا! اى آنكه بين دو دريا مانع و فاصله قرار دادى ، اى داراى نيرو و توانمندىاى آنكه جايگاهش برتر است ، چگونه از تو در هراس باشم در حاليكه تو اميدم مىباشى ، و چگونه مورد ستم واقع شوم در حاليكه تو پناهم هستى .
پس با پوشش خود مرا از دشمنانت پوشيده دار، و صبر و بردبارت را بر من فرو ريز،و با قدرتت مرا بر دشمنانم يارى گردان ، و با ياريت كمك فرما، پناه توئى و اعتمادبر توست ، پس در كام گشايش و فرج مقدر كن .
اى آنكه اهل مكه را در مقابل اصحاب فيل يارى كرده ، و پرندگانابابيل را براى آنان فرستادى ، تا ايشان را با سنگهاى آتشين سنگ باران كردند، هركه با من دشمنى مى كند را عقوبت كن .
خداوندا! شفاء از هر بيمارى و يارى بر دشمنان و توفيق بر آنچه خشنودى تو در آنسترا از تو مى خواهم .
اى پروردگار هر كه در آسمان و زمين و در ميان آنها و در زير زمين است ، از تو شفاطلبيده و از تو بخشش مى خواهم ، و بر توتوكل مى كنم ، و خداوند آنان را كفايت كرده ، و او شنوا و داناست .
(13) دعاؤه عليه السلام فى الاحتراز 
بسم الله الرحمن الرحيم ، اللهم انى اساءلك بمكانك و بمعاقد عزك ، و سكانسماواتك و انبيائك و رسلك ان تستجيب لى فقد رهقنى من امرى عسر
اللهم انى اساءلك ان تصلى على محمد و ال محمد و انتجعل لى من عسرى يسرا
(13) دعاى آن حضرت در دفع شدائد 
بنام خداوند بخشنده و مهربان ، خداوندا، به جايگاهت و مكانهاى عزتت و ساكنين آسمانهايت، و پيامبران و رسولانت از تو مى خواهم كه دعايم را اجابت كنى ، چرا كه در سختى قرارگرفته ام .
خدايا! از تو مى خواهم كه بر محمد و خاندانش درود فرستى و امر مشكلم را آسان فرمائى
(14) دعاؤه عليه السلام اذا احزنه امر 
روى انه عليه السلام اذا احزنه امر: حلا فى بيت و دعا به : يا كهيعص يا نور ياقدوس ، ياخبير يا لاله يا رحمان - ثلاثا.
اغفر لى الذنوب التى تحل بها النقم ، و اغفرلى الذنوب التى تغير النعم ، و اغفرلى الذنوب لتى تهتك العصم و اغفر لى الذنوب التىتنزل البلاء، و اغفرلى الذنوب التى تعجل الفناء
و اغفرلى الذنوب التى تديل الاعداء، و اغفرلى الذنوب التى تقطع الرجاء، و اغفرلىالذنوب التى ترد الدعاء و اغفرلى الذنوب التى تمسك غيث السماء و الغفرلى الذنوبالتى تظلم الهواء، و اغفرلى الذنوب التى تكشف الغطاء

(14) دعاى آن حضرت در دفع حزن اندوه 
روايت شده : هرگاه آن حضرت محزون مى گرديد در اتاقى قرار گرفته و اين دعا را مىخواند:
اى كهيعص ، اى نور، اى پاكيزه ، اى دانا، اى خداوند، اى بخشنده - سه بار.
گناهانى كه نعمت و عذاب را بر من فرود مى آورد، و گناهانى كه نعمت ها را به نقمتمبدل مى سازد، و گناهانى كه پرده هاى حيا را مى دريد، و گناهانى كه بالا رانازل مى كند، و گناهانى كه فنا و نابودى را تسريع مى گرداند، را بيامرز.
و گناهانى كه دشمنان را مسلط مى سازد، و گناهانى كه اميدها را نااميد مى كند و گناهانىكه دعا را رد مى كند، و گناهانى كه از نزول باران ممانعتبعمل مى آورد، وگناهانى كه هوا را تاريك مى كند، و گناهانى كه پرده ها را مى درد، رابر من ببخشاى .
آنگاه به آنچه مى خواهد دعا مى كند.
(15) دعاؤه عليه السلام فى دفع كيد الاعداء و رد باءسهم 
اللهم اين ادرا بك فى نحورهم ، و اعوذبك من شرورهم و استعين بك عليهم فاكفنيهمبما شئت و انى شئت من حولك و قوتك يا ارحم الراحمين
(15) دعاى آن حضرت در دفع كيد و دشمنان و شر آنان 
پروردگارا! به يارى تو در مقابل دشمنان ايستادگى كرده و از شرور آنان به تو پناهمى آورم ، و از تو بر عليه ايشان يارى مى طلبم ، به هر چه مى خواهى و هر گونه كهمى خواهى مرا بر آنان يارى فرما، اى بهترين يارى كنندگان .
(16) دعاؤه عليه السلام على اعدائه 
اللهم انى قد دعوت و انذرت و امرت و نهيت ، و كانوا عن اجابة الداعى غافلين ، و عننصرته قاعدين و عن طاعته مقصرين ، و لاعدائه ناصرين
اللهم فانزل عليهم رجزك و باءسك و عذابك ، الذى لايرد عن القوم الظالمين

next page

fehrest page

back page