بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب صحیفة الحسن (ع), دعا و کلمات امام حسن (ع)   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     HASAN000 -
     HASAN001 -
     HASAN002 -
     HASAN003 -
     HASAN004 -
     HASAN005 -
     HASAN006 -
     HASAN007 -
     HASAN008 -
     HASAN009 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

(15) خطبه آن حضرت در فضيلت اهلبيت بعد از شهادت پدرش
روايت شده : هنگامى كه اميرالمؤمين عليه السلام به شهادت رسيد، امام حسنم عليه السلامبالاى منبر رفت و خواست سخنى بگويد اما گريه ايشان را امان نداد، لحظاتى نشستآنگاه ايستاد و فرمود:
سپاس خدائى را سزاست ، كه در آغاز يگانه بود، و درازل به خداوندى برترى يافت ، به بزرگى و توانايى برتر گرديد، آغاز نمود،آن چه را ايجاد كرد، و پديد آورد آن چه را كه خلق نمود، در حاليكه نمونه اى در گذشتهاز آنها وجود نداشت .
پروردگار مهربان به علم الهى خود و به دانش بسيارش موجودات را پديد آورد و بهسبب قدرت بسيارش مخلوقات را ايجاد نمود از اينرو كسى را ياراىتبديل خلقش ، و تغيير دادن موجوداتش و مواخذه كردن در برابر حكمش نمى باشد، امرشرا رد كننده ، و خوانده اش را مانعى نمى باشد.
تمامى موجودات را خلق كرد، در حاليكه حكومتش را زوالى نبوده ، و مدت آن را پايانىنمى باشد، برتر از هرچيز گشته ، و به هر چيز نزديك است ، براى خلق تجلى كردهبدون آنكه ديده شود و او در جايگاه برترى است .
به نورش پوشيده شده ، و در برتريش اوج گرفته است از اينرو از مخلوقاتش ‍پوشيده گرديده است ، به سوى ايشان شاهدى را فرستاد، و بين ايشان پيامبرانى رافرستاد، كه بشارت دهنده و ترساننده هستند، تا هر كه به هلاكت مى رسد، و هر كه هدايتيابد با دليل و برهان و تواءم باشد و تا اينكه مردم بدانند آنچه نسبت بهپروردگارشان در مورد آن جاهلند و بعد از انكار او را بشناسند.
و سپاس خدائى را سزاست كه خلافت را براى مااهل بيت گرامى داشت و مصيبت خود را در حق پيامبر بهترين پدر، نزد خداوند به حساب مىآوريم ، و نيز مصيبت خود در حق اميرالمؤمين عليه السلام را نزد خداوند محاسبه مى كنيم ،شرق و غرب جهان به شهادت او دچار مصيبت گرديد، سوگند به خداوند كه او درهم ودينارى از خود به جاى نگذاشت ، جز چهار صد درهم كه مى خواست ، براى خانواده اش ازآن كنيزى را بخرد.
دوستم و جدم پيامبر به من خبر داد كه خلافت را دوازده امام از خاندان و برگزيدگان از آنحضرت به دست خواهند گرفت ، تمامى ما يا بهقتل مى رسيم ، يا مسموم مى گرديم .
آنگاه از منبر پائين آمد، و ابن ملجم را فرا خواند، او را نزد حضرتش آوردند، او گفت : اىپسر رسول خدا مرا باقى گذار براى تو كار خواهم كرد، و در مورد دشمنت ، در شام تورا يارى مى نمايم ، امام شمشيرى بر او زد، او دست خود را جلو برد، انگشت او قطعگرديد، آنگاه ضربت ديگرى بر او نواخت و او را بهقتل رساند، - لعنت الهى بر او باد.
(16) خطبته عليه السلام فى فضلابيه و نفسه عليه السلام
روى انه عليه السلام خطب بعد وفاة ابيه وذكرهفقال :
خاتم الوصيين و وصى خاتم الانبياء و امير الصديقين و الشهداء والصالحين
ثم قال : ايها الناس ! فقد فارقكم رجل ما سبقه الاولون ولايدركه الاخرون لقد كانرسول الله صلى الله عليه و آله يعطيه الرايةفيقاتل جبرئيل عن يمينه ، و ميكائيل عن يساره ، فما يرجع حتى يفتح الله عليه ما ترك ذهباو لافضة الا شيئا على صبى له و ما ترك فى بيتالمال الا سبعمائة درهم فضلت من عطائه اراد ان يشترى بها خادما لام كلثوم
ثم قال :
من عرفنى فقد عرفنى ، و من لم يعرفنى فانا الحسن بن محمد النبى صلى الله عليه وآله
ثم تلا هذا لاية قول يوسف : و اتبعت ملة ابائى ابراهيم و اسحاق و يعقوب (20)
ان ابن البشير، و انا ابن النذير، و انا ابن الداعى الى الله و انا بن السراج المنير، وانا ابن الذى ارسل رحمة للعالمين ، و انا من اهل بيت الذين اذهب الله عنهم الرجس و طهرهمتطهيرا و انا من اهل البيت الذين كان جبرئيل ينزل عليهم ومنهم كان يعرج
و انا من اهل البيت الذين افترض الله مودتهم و ولايتهمفقال فيما انزل على محمد صلى الله عليه و آله :قل لااساءلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى و من يقترف حسنة (21) و اقتراف الحسنةمودتنا اهل البيت
و فى رواية :
ايها الناس ! فى هذه الليلة نزل القرآن ، و فى هذه الليلة رفع عيسى بن مريم ، و فىهذه الليلة قتل يوشع ابن نون و فى هذه اللية مات ابى اميرالمؤمنين و الله لايسبق ابىاحد كان قبله من الاوصياء الى الجنة ولامن يكون بعده
و ان كان رسول الله صلى الله عليه و آله و اله ليبعثه فى السريةفيقاتل جبرئيل عن يمينه و ميكائيل عن يساره ، و ما ترك صفراء و لابيضاء الا سبعمائة درهمفضلت من عطائه ، كان يجمعها ليشترى بها خادما لاهله

(16) خطبه آن حضرت در فضيلت خودش و پدرش  
روايت شده : آن حضرت بعد از شهادت پدرش در مين مسلمانان آمده و پدرش را به ياد آوردو فرمود:
او آخرين اوصياى الهى و وصى آخرين پيامبر خداوند و پيشواى راستگويان و شهداء وصالحان بود.
آنگاه فرمود: اى مردم ! ديشب مردى از ميان شما رفت كه نه از پيشينيان و نه از آيندگانكسانى بر او پيشى نمى گيرد، پيامبر هميشه پرچم جهاد را به او مى سپرد،جبرئيل از سمت راست ، و ميكائيل از سمت چپ او مى جنگيدند، و جز با پيروزى باز نمى گشت، و خداوند پيروزى مسلمانان را به دست او تحقق مى بخشد، او در زمان شهادت چيزى ازطلا و نقره از خود باقى نگذارده ، جز چيزى كه يكى از كودكانش داشت ، و در بيتالمال پولى را باقى نگذارد، جز هفتصد درهمى كه از عطايش باقى مانده بود و مىخواست براى ام كلثوم كنيزى بخرد.
آنگاه فرمود:
اى مردم ! هر كس مرا مى شناسد، كه مرا مى شناسد، و آنكه نمى شناسد، بداند كه من حسنپسر على عليه السلام هستم .
آنگاه اين آيه كه حكايت قول حضرت يوسف است را خواند: دين پدرانم ابراهيم و اسحاقو يعقوب را پيروى كردم .
من پسر را انذار كننده ، و من پسر خواننده به سوى خدا، و من پسر كسى هستم كه بهعنوان رحمت براى جهانيان فرستاده شده است ، و من از خاندانى هستم كه خداوند پليدى رااز آنان دور ساخت و ايشان را پاك و پاكيزه گرداند، و من از خاندانى هستم كهجبرئيل بر آنان نازل مى شد، واز خانه ايشان به سوى آسمان عروج مى كرد.
و من از خاندانى هستم كه خداوند دوستيشان و ولايتشان را واجب گردانيد، و در آنچه برپيامبر نازل كرد فرموده است : بگو در برابر آنچه انجام داده ام اجر و پاداشى نمىخواهم ، جز محبت به خاندانم را، و هر كه كار نيكى انجام دهد (ما هم بر پاداش نيكى او مىافزائيم ) و نيكى كردن همانا دوستى ما خاندان است .
و در روايتى اينگونه آمده است :
اى مردم ! در اينشب قرآن نازل شد، و در اين شب عيسى بن مريم به آسمان عروج كرد، و دراين شب يوشع بن نون به شهادت رسيد، و در اين شب پدرم اميرالمؤمين عليه السلامرحلت كرد، سوگند به خدا كسى از اوصياء الهى بر پدرم در رفتن به بهشت سبقتنميگيرد، و بعد از او نيز كسى به پايه او نرسد.
و اگر پيامبر او را به جنگى مى فرستاد، جبرئيل در سمت راست وميكائيل در سمت چپ او مى جنگيد، و از پولهاى زرد و سفيد چيزى را باقى نگذارد، جز هفتصددرهمى كه از قسمتش باقى مانده بود، و آن را جمع آورى كرده ، تا براى خانواده اشخادمى بخرد.
(17) خطبته عليه السلام لما مات ابوه عليه السلام  
ايها الناس ! اتقوا الله فانا امراؤ كم و اولياؤ كم ، و انااهل البيت الذين قال الله فينا: نما يريد الله ليذهب عنكم الرجساهل البيت و يطهركم تطهيرا (22)
(17) خطبه آن حضرت هنگامى كه پدرش وفات يافت  
اى مردم ! تقواى الهى پيشه سازيد، ما اميران و اولياى شما هستيم ، و ما خاندانى هستيم كهخداوند درباره ما فرموده : خداوند اراده كرده است كه از شما خاندان رجس و پليدى رادور گرداند، و شما را پاك و پاكيزه گرداند.
(18) خطبته عليه السلام لما مات ابوه عليه السلام  
ايها الناس ! ان الدنيا دار بلاء و فتنة وكل ما فيها فالى زوال و اضمحلال
فلما بلغ الى قوله :
و انى ابايعكم على ان تحاربوا من حاربت و تسالموا من سالمت
فقال الناس : سمعنا و اطعنا فمرنا باءمرك يا اميرالمؤمنين

(18) خطبه آن حضرت هنگاميكه پدرش وفات يافت  
اى مردم ! دنيا خانه بلاء و آشوب است ، و آنچه در آن استزائل و نابود مى گردد.
تا آن جا كه فرمود:
و من با شما بيعت مى كنم به اين كه با هر كه جنگيديم بجنگيد، و با هر كه صلح كردمصلح كنيد.
مردم گفتند: شنيده و اطاعت مى كنيم ، اى اميرالمومنين امرت را بيان نما.
(19) خطبته عليه السلام بعد البيعة له  
نحن حزب الله الغالبون ، و عترة رسوله الاقربون واهل بيته الطيبون الطاهرون ، و احد الثقلين اللذين خلفهمارسول الله صلى الله عليه و آله فى امته و التالى كتاب لله فيهتفصيل كل شى ء لاياءتيه الباطل من بين يديه و لامن خلفه
فالمعمول علينا فى تفسيره ، لانتظنى تاءويلهبل نتيقن حقائقه ، فاطيعونا، فان طاعتنا مفروضة اذ كانت بطاعة اللهعزوجل و رسوله مقرونة
قال الله عزوجل : يا ايها الذين امنو اطعيوا لله و اطيعواالرسول و اولى الامر منكم فان تنازعتم فى شى ء فردوه الى الله والرسول (23) و لو ردوه الى الرسول و الى اولى الامر منهم لعلمه الذين يستنبطونهمنهم (24)
و احذركم الاصغاء لهتاف الشيطان ، فانه لكم عدو مبين ، فتكونوا اولياءه الذينقال لهم : لاغالب لكم اليوم من الناس و انى جار لكم فلما تراءت الفئتان نكص علىعقبيه ، و قال انى برى ء منكم اين ارى ما لاترون (25)
فتلقون الى الرماح وزرا، و الى السيوف ، جزرا، و للعمد حطما، وللسهام غرضا، ثملاينفع نفسا ايمانها لم تكن امنت من قبل او كسبت فى ايمانها خيرا

(19) خطبه آن حضرت بعد از بيعت با او  
ما از حزبل خدائيم كه پيروز مى باشيم ، و از خاندان و نزديكان پيامبر هستيم ، مائيماهل بيت پاك و پاكيزه رسول خدا صلى الله عليه و آله و يكى از دو يادگار گرانبهائىكه او از خود به جاى گذاشت ، ما يادگار رسول خدا صلى الله عليه و آله بعد از كتابخدائيم ، كه بيان هر چيز در آن است ، و باطل از پيش و پس در آنداخل نشده و همه چيز به آن باز مى گردد.
پس تفسير قرآن در اختيار ماست ، ما هرگز در بيان مفاهيم قرآن اشتباه نمى كنيم ، بلكهحقائق آن را آشكار مى سازيم ، پس از ما فرمان بريد، كه فرمانبرى از ما بر شما واجباست ، زيرا به اطاعت خدا و پيامبرش مقرون مى باشد.
و خداوند مى فرمايد: اى ايمان آورندگان از خدا ورسول او و صاحبان امر از بيان خود پيروى كنيد و اگر در چيزى اختلاف نموديد، آن رابه خدا و رسولش بازگردانيد و اگر به پيامبر خدا و صاحبان امر از بيانخودشان رجوع دهند كسانى كه حقايق را از قرآن استنباط مى كنند شما را آگاه خواهند ساخت.
و شما را بر حذر مى دارم از اينكه فرياد شيطان را بشنويد، كه دشمن آشكار شماست ، واز دوستان شيطان نباشيد، كه خداوند درباره آنان فرموده : شيطان رفتار آنان را برايشان ، زينت داد و گفت : امروز هيچ كس بر شما پيروز نخواهد شد و من شما را پناه مى دهم، ولى چون آن گروهها نمودار شدند، شيطان به پيروان خود پشت كرد و گفت : من از شمابيزارم ، و من چيزى را مى بينيم كه شما نمى بينيد.
آنگاه است كه پشت ها را آماج نيزه ها، و پيكرها را در معرض شمشيرها و تيرها و بنيانها راعرصه شكستها مى سازيد، پس كسى كه از پيش ايمان نياورده ايمانش به او سودى نمىبخشد، و از كردارش خيرى نمى بيند، و خدا داناتر است .
(20) خطبته عليه السلام فى تحريض اصحابه للقتال 
روى انه لما سار معاوية الى العراق ، و بلغ جسر منبج ، نادى المنادى : الصلاة جامعة، فلما اجتمعوا، خرج الحسن عليه السلام فصعد المنبر، فحمدلله و اثنى عليه ، ثمقال :
اما بعد فان الله كتب الجهاد على خلقه و سماه كرها ثمقال لاهل الجهاد من المؤمنين : اصبروا ان الله مع الصابرين (26)فلستم ايها الناسنائلين ما تحبون الا بالصبر على ما تكرهون
انه بلغنى ان معاوية بلغه انا كنا از معنا على المسير اليه ، فتحرك لذاته ، فاخرجوارحمكم الله الى معسكركم بالنخلية حتى ننظر و تنظرون و نرى و ترون
قال : و انه فى كلامه ليتخوف خذلان الناس له
(20) خطبه آن حضرت در تحريض اصحابش به جنگ  
روايت شده : هنگاميكه معاويه به سوى عراق آمد و بهپل منبج رسيد، منادى ندا كرد و همه را دعوت به اجتماع نمود، هنگامى كه مجتمع شدند امامبالاى منبر رفت ، و پس از حمد و ثناى الهى فرمود:
اما بعد، خداوند فرمان جهاد را بر بندگانش نگاشت ، اگر چه آنان را ناخوشايند باشد،و به مجاهدين ، مؤمن فرمود: صبر كنيد كه خداوند با صابران است اى مردم بهخواست ، و آرمانتان نمى رسيد مگر آنكه بر آن چه ناخوشايند، مى شماريد، صبر كنيد.
به من خبر رسيده كه معاويه دانسته است كه به سوى او حركت كرده ايم ، او هم به جانبما آمده است خدا شما را ببخشايد، همگى به سوى نخليه قرارگاه ارتش است حركت كنيد،تا بنگريد، چه مى شود.
راوى گويد: امام در بيان اين كلمات بود، در حاليكه از نقض پيمان مردم در هراس بود.
(21) خطبته عليه السلام فى ذم اصحابه لتثاقلهم عن الجهاد 
اما والله ما ثنانا عن قتالاهل الشام ذلة و لاقلة و لكن كنا نقاتلهم بالسلامة و الصبر فشيبت السلامة بالعداوة والصبر بالجزع و كنتم تتوجهون معنا و دينكم امام دنياكم ، و قد اصبحتم لان و دنياكم امامدينكم و كنالكم و كنتم لنا و قد صرتم اليوم علينا
ثم اصبحتم تعدون قتيلين : قتيلا بصفين تبكون عليهم و قتيلا بالنهر تطلبون بثارهم ،فاما الباكلى فخاذل و اما الطالب فثائر
و ان معاوية قد دعا الى امر ليس فيه عز و لانصفة فان اردتم الحياة قبلناه منه و اغضضناعلى القذى و ان اردتم الموت بذلناه فى ذات الله و حاكمناه الى الله
فنادى القوم باجمعهم : بل البقية و الحياة

(21) خطبه آن حضرت در مذمت احصابش به خاطر عدم اهتمامشان بهجهاد
به خدا سوگند ما هرگز در مبارزه با مردم شام پشيمانى و ترديدى نداريم ، ما اكنون بادشمن با سلامت و صبر مى جنگيم ، پس سلامت با دشمنى و صبر با ناراحتى مخلوط شدهاست ، و شما آن روز كه (در جنگ صفين ) همراه ما بوديد، دينتان ، پيشاپيش دنيايتان بود،ولى امروز دنيايتان دين شما را به پشت سر افكنده است و ما براى شما و شما براى مابوديد، اما اكنون دشمن ما شده ايد.
و در برابر دو گروه از كشته شدگان قرار داريد: كشته هائى كه در صفين بودند وبرآنها مى گرييد، و كشته هايى كه در نهروان خواستار انتقام آنهائيد، گريه كنندهخوار، و انتقامجو خواستار انتقام است .
و معاويه ما را به كارى مى خواند كه در آن عزتى نيست ، اكنون اگر براى مرگ آماده ايد،بر او حمله مى بريم ، و با ضربه هاى شمشير بر او فرمان مى رانيم ، و اگر خواهانزندگى هستيد دعوتش را مى پذيريم و به درخواستش رضايت مى دهيم .
هنوز سخنان امام پايان نيافته بود، كه از همه سوى لشكر فرياد برآمد: زنده مى مانيم، زنده مى مانيم .
(22) خطبته عليه السلام فى غدر اصحابه به  
روى انه لما مات على عليه السلام جاء الناس الى الحسن عليه السلام و قالوا: انتخليفة ابيك و وصيه و نحن السامعون المطيعون لك ، فمرنا بامركفقال عليه السلام :
كذبتم و الله ما وفيتم لمن كان خيرا منى فكيف تفون لى و كيف اطمئن اليكم و لااثق بكم انكنتم صادقين فموعد ما بنى و بينكم معسكر المدائين فوافوا الى هناك
فركب و ركب معه من اراد الخروج ، و تخلف عنه كثير فماوفوا بما قالوه ، و بما وعده وغروه كما غروا اميراالمؤمنين عليه السلام من قبله ،فقال خطيبا و قال : غررتمونى كما غررتم من كان من قبلى ، معن اى امام تقاتلون بعدى معالكافر، الظالم الذى لم يؤ من بالله و لابرسوله قط، و لااظهر الاسلام ، هو و بنى اميةالا فرقا من السيف و لو لم يبق لبنى امية الا عجوز درداء، بغت دين الله عوجا، و هكذاقال رسول الله صلى الله عليه و آله .
ثم وجه اليه قائدا فى اربعة الاف و كان من كندة ، و امره ان يعسكر بالانبار و لايحدثشيئا حتى ياءتيه امره - ثم ذكر صيرورة الرجل الى معاوية بسبب تطميعه ، الى انقال : - فبلغ ذلك الحسن عليه السلام فقام خطيبا وقال :
هذا الكندى توجه الى معاوية و غدر بى و بكم ، و قد اخبرتكم مرة بعد مرة ، انه لاوفاءلكم ، انتم عبيد الدنيا، و انا موجه رجلا اخر محله ، و انى اعلم انهسيفعل بى و بكم ما فعل صاحبه و لايراقب الله فى ولا فيكم
فبعث اليه رجلا من مراد فى اربعة الاف ، و تقدم اليه بمشهد من الناس و توكد عليه ، واخبره انه سيغدر كما غدر الكندى ، فحلف له بالايمان التى لاتقوم لهاالجبال انه لايفعل فقال الحسن عليه السلام : انه سيغدر - ثم ذكر غدره بالامام عليهالسلام .

(22) خطبه آن حضرت در حيله اصحابش به آن حضرت  
روايت شده : هنگامى كه اميرالمؤمنين عليه السلام رحلت فرمود مردم نزد امام حسن عليهالسلام آمده و گفتند: تو خليفه و جانشينى پدرت مى باشى ، و ما پيرو تو و شنوندهفرامين تو هستيم ، ما را به امرت آشنا نما، امام فرمود:
به خدا سوگند دروغ گفتيد، و به كسى كه از من بهتر بود وفا نكرديد چگونه به منوفا مى كنيد، و چگونه به شما مطمئن باشم ، در حاليكه به شما اعتمادى ندارم ، اگرراست مى گوئيد موعد من و شما پادگان مدائن است ، به آنجا بيائيد.
امام سوار شد و هر كه قصد داشت ، با ايشان سوار شد، و بسيارى ماندند، و به گفتارخود وفا نكردند، و همچنانكه به اميرالمؤمنين عليه السلام مكر زدند به ايشان نيز حيلهنمودند، امام برخاست و فرمود:
به من حيله زديد، همچنانكه با كسى كه قبل از من بود نيز حيله زدند، با كدام پيشوائىبعد از من مى خواهيد بجنگيد، با كافر ستمكارى كه به خدا و رسولش يك لحظه ايماننياورده ، اسلام را نه او و نه بنى اميه ظاهر نساختند مگر از ترس شمشير، و اگر از بنىاميه تنها يك پيرزن فرتوتى باقى نماند، دين خدا را به انحراف مى كشاند، واينگونه پيامبر خبر داده است .
آنگاه شخصى كه از كنده بود را همراه چهار هزار سرباز به سوى معاويه فرستاد وفرمود تا در انبار چادر بزنند، و تا دستور او نيامده كارى نكنند - آنگاه ذكر مى كند كهمعاويه او را تطميع كرد و به سوى خود خواند، تا آنجا كه گويد: اين خبر كه به امامرسيد برخاست و فرمود:
اين كندى به سوى معاويه رفته و به من خيانت نموده است ، همواره به شما خبر داده ام كهوفا در شما نيست ، و بنده دنيائيد، من مرد ديگرى را جاى او قرار ميدهم و مى دانم كه هماننداو عمل مى كند، و خداوند را در مورد من و شما مراقبت نمى كند.
پس امام مردى از قبيله مراد را همراه چهار هزار نفر به سوى معاويه فرستاد و پيشاپيشمردم آمد و از او تاءكيدات محكمى گرفت ولى خبر داد كه همانند فرد گذشته خيانت مىكند، اما او سوگندهاى محكمى خورد كه پايدار مى ماند، امام فرمود: او خيانت مى كند - سپسخيانت او به امام را ذكر مى كند.
(23)خطبته عليه السلام لما اتى اصحابه الى معاوية 
خالفتم ابى حتى حكم و هو كاره ، ثم دعاكم الىقتال اهل الشام بعد التحكيم ، فاءبيتم حتى صار الى كرامة الله ، ثم بايعتمونى علىان تسالموا من سالمنى ، و تحاربوا من حاربنى ، و قد اتانى اناهل الشرف منكم قد اتوا معاوية ، و بايعوه بحسبى منكم ، لاتغرونى من دينى و نفسى
(23) خطبه آن حضرت هنگاميكه اصحابش به معاويه پيوستند 
با پدرم مخالفت كرديد تا اينكه تحكيم را پذيرفت ، در حاليكه خواستار آن نبود، آنگاهبعد از واقعه تحكيم شما را به نبرد با شاميان برانگيخت باز امتناع ورزيديد، تا اينكهبه سراى ديگر شتافت ، آنگاه شما با من بيعت كرديد كه با هر كه سازش كنم سازشكنيد، و با هر كه بجنگم بجنگيد، اما به من خبر رسيده كه بزرگان شما به معاويهپيوسته و با او بيعت كرده اند، شما را شناختم ، پس مرا در دين و جانم فريب ندهيد.
(24) خطبته عليه السلام فى الكوفة قبل الصلح
يا ايها الناس ! فان الله قد هداكم باولنا، و حقن دمائكم باخرنا، و ان لهذا الامر مدة ،و الدنيا دول ، و ان الله تعالى قال لنبية : و ان ادرى لعله فتنة لكم و متاع الى حين
(24) خطبه آن حضرت در كوفه قبل از صلح
اى مردم ! خداوند شما را به پيشينيان ما هدايت كرد، و خونهاى شما را به گروه ديگرى ازما حفاظت نمود، و براى اين امر زمان چندى است ، و دنيا در اختيار افرادى قرار مى گيرد، وخداوند به پيامبرش فرمود: و نمى دانيد، شايد اين امر آزمايشى و بهره مندى اندكىبراى شما باشد.
(25) خطبته عليه السلام لم عزم الصلح 
روى انه لما صار معاوية نحوالعراق ، و تحرك الحسن عليه السلام و استنفر الناسللجهاد فتثاقلوا عنه ، صار عليه السلام حتىنزل ساباط و بات هناك ، فلما اصبح اراد عليه السلام ان يمتحن اصحابه ، و يستبرى ءاحوالهم فى طاعته ، ليميز، اولياءه من اعدائه ، و يكون على بصيرة من لقاء معاوية ،فاءمر ان ينادى فى الناس بالصلاة جامعة فاجتمعوا فصعد المنبر فخطبهمفقال :
الحمد لله كلما حمده حامد، و اشهد ان لااله اله الله كلما شهد له شاهد، و اشهد ان محمدا عبدهو رسوله ، ارسله بالحق و ائتمنه على الوحى .
اما بعد، فوالله انى لارجو ان اكون قد اصبحت بحمدالله و منه و انا انصح خلق اللهلخلقه و ما اصبحت محتملا على امرى مسلم ضغينة ، و لامريد، له بسوء و لاغائلة ، و ان ماتكرهون فى الجماعة خيرلكم مما تحبون فى الفرقة و انى ناظر لكم خيرا من ناظر لكمخيرا من نظركم لانفسكم فلاتخالفوا، امرى و لاتردوا على راءيى ، غفر الله لى و لكم ،و ارشدنى ، و اياكم ، لما فيه ، المحبة ، و الرضا
قال : فنظر الناس ، بعضهم الى بعض ، و قالوا: ما ترونه يريد بماقال : قالوا: نظن انه يريد ان يصالح ، معاوية و يسلم الامر اليه ، فقالوا: كفر واللهالرجل و شدوا على فسطاطه ، فانتهبوه ، حتى اخذوا مصلاه من تحته - الخ

(25) خطبه آن حضرت هنگامى كه قصد صلح كردن را نمود 
روايت شده : هنگامى كه معاويه به سوى عراق رفت ، امام آماده نبرد شد و مردم را دعوت بهجهاد كرد، آنان ار آن خوددارى كردند، امام حركت كرد تا با ساباط رسيد و در آنجا شب راگذراند، بامداد روز بعد خواست اصحاب خود را امتحان نمايد و اطاعتشان را نسبت به خودبداند، تا دوستانش از دشمنانش شناخته شوند و با آگاهى به نبرد با معاويه برخيزد،دستور داد كه مردم را فرا خوانند، هنگاميكه مردم اجتماع كردند بر فراز منبر رفت و چنينگفت :
سپاس خداى را سزاست هرگاه ستايشگرى او را سپاس گويد، و شهادت مى دهم كه معبودىجز خداوند نمى باشد، هرگاه شاهدى بر آن گواهى دهد، و گواهى مى دهم كه محمد بنده ورسول اوست ، او را به حق ارسال كرد و بر وحيش امين شمرد.
اما بعد، سوگند به خداوند اميد دارم ، كه به لطف و منت پروردگار بهترين اندرزگوىبندگانش باشم ، و هرگز كينه اى از هيچ مسلمانى بهدل نمى گيرم ، و نسبت به كسى اراده بد و نيت ناروائى ندارم و شما آنچه را كه درهماهنگى و يگانگى ناخوش داريد، بهتر است از پراكندگى و تفرقه اى كه دوست مىداريد، آنچه من درباره شما مى دانم ، و مى خواهم ، از خواست ، خود شما بهتر است پسنافرمانى مرا نكنيد، و راءى مرا ناچيز نشماريد، خداوند من و شما را ببخشايد، و ما را بهآن چه خواست و خشنودى اوست ، هدايت فرمايد.
راوى گويد: مردم به يكديگر نگاه كردند، و گفتند: قصدش از اين گفتار چيست ؟ بعضىگفتند: گمان مى كنيم كه مى خواهد با معاويه صلح كند و حكومت را به او بسپارد، گفتند:سوگند به خدا كه او كافر شده و به خيمه اش ‍ هجوم آوردند، و آن را غارت كردند، حتىسجاده اش را از زير پايش كشيدند - تا آخر حديث .
(26) خطبته عليه السلام لمابرى من جراحته  
يا اهل الكوفة : اتقواالله فى جيرانكم و ضيفانكم و فىاهل بيت نبيكم ، لذين اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا
(26) خطبه آن حضرت هنگاميكه از جراحتسلامتىحاصل شد
اى اهل كوفه ! خداوند را در همسايگان و ميهمانتان به ياد آوريد، و نيز در خاندان پيامبرانكه خداوند زشتى و پليدى را از ايشان دور انديشه و پاك و پاكيزه شان گردانيد.
(27) خطبته عليه السلام حين صالح معاويه 
عن على بن الحين السجاد عليهماالسلام قال : لما اجمع الحسن ابن على عليهماالسلامعلى صلح معاوية خرج حتى لقيه ، فلما اجتمعا قام معاوية خطيبا فصعد المنبر و امر الحسنعليه السلام ان يقوم اسفل منه بدرجة
ثم تكلم معاوية فقال : ايها الناس هذا الحسن بن على و ابن فاطمة ، رآنا للخلافة اهلا، ولم يرنفسه ، لها اهلا، و قد اتانا ليبايع طوعا، ثمقال : قم يا حسن .
فقام الحسن عليه السلام فخطب فقال :
الحمدلله المسصتحمد بالالاء و تتابع النعماء، و صارف الشدائد، و البلاء، عندالفهماء، و غير الفهماء، المذعنين من عباده ، لامتناعه بجلاله و كبريائه ، و علوه عن لحوقالاوهام ، ببقائه ، المرتفع عن كنه طيبات المخلوقين ، من ان تحيط بمكنون غيبه روايتعقول الرائين
و اشهد ان لااله الاالله و حده ، فى ربوبته و وجوده و وحدانية صمدا لاشريك له ، فردلاظهير له .
و اشهد ان محمد عبده و رسوله اصطفاه و انتجبه و ارتضاه ، و بعثه داعيا الى الحق سراجامنيرا، و للعباد مما يخافون نذيرا و لما ياءملون بشيرا، فنصح للاءمة و صدع بالرسالة، و ابان لهم درجات العمالة شهادة عليها امات و احشر، و بها فى الاجلة اقرب و احبر واقول :
يا معشر الخلائق ! فاسمعوا، و لكم افئده ، و اسماع فعوا، انااهل بيت اكرمنا الله بالاسلام و اختارنا و اصطفانا، و اجتبانا، فاذهب ، عناالرجس و طهرناتطهيرا، الرجس هو الشك ، فلانشك ، فى الله الحق و دينه ابدا، و طهرنا و منكل افن و غية مخلصين الى ادم نعمة منه ، لم يفترق الناس قط فرقتين الا جعلنا اله فىخيرهما.
فادت الامور و افضت الدهور الى ان بعث الله محمد صلى الله عليه و آله للنبوة ، واختاره للرسالة ، و انزل عليه كتابا ثم امره ، بالدعاء، الى اللهعزوجل فكان ابى عليه السلام اول من استجاب لله تعالى و لرسوله صلى الله عليه وآله و اول من امن و صدق الله ورسوله .
و قد قال الله تعالى فى كتابه المنزل على نبيةالمرسل : افمن كان على بينة من ربه و يتلوه شاهد منه (27) فرسوله الله الذى علىبينة من ربه ، و ابى الذى يتلوه و هو شاهد منه
و قد قال له رسوله حين امره ان يسير الى مكة و الموسم ببرائة سربها ياعلى فانىامرت ان لايسير بها الا انا او رجل منى و انت هو، فعلى ، منرسول الله و رسول الله منه
و قال له النبى صلى الله عليه و آله حين قضى بينه و بين اخيه جعفر بن ابى طالب ومولاه زيد بن حارثه فى ابنه حمرة : اما انت يا على فمنى و انا منك و انت ولىكل مؤمن من بعدى ، فصدق ابى رسول الله صلى الله عليه و آله سابقا و وقاه بنفسه
ثم لم يزلرسول الله فى كل مؤمن يقدمه و لكل شديد يراسله ثقة منه به و طماءنينه اليه ، لعلمهبنصيحته لله و رسوله ، و انه اقرب المقربين من الله و رسوله
و قدقال الله عزوجل : السابقون O اولئك المقربون (28) فكان ابى سابق السابقينالى الله ، تعالى و الى رسوله صلى الله عليه و اله و اقرب الاقربين .
و قد قال الله تعالى : لايستوى منكم من انفق منقبل الفتح و قاتل اوئلك اعظم درجة (29)فابى كان اولهم اسلاما و ايمانا، و اولهم الىالله و رسوله هجرة ، اسلاما و اميانا، و اولهم الى و رسوله هجرة و لحوقا، و اولهم علىوجده ، و وسعه نفقة .
قال سبحانه : و الذين جاؤ وا من بعدهم يقولون ربنا اغفرلنا و لاخواننا الذين سبقونابالايمان و لاتجعل فى قلوبنا غلا للذين امنو ربنا انك رؤ وف رحيم (30)
فالناس من جميع الامم يستغفرون له بسبقه اياهم الى الايمان بنبيه ، وذلك انه لم يسبقه ،الى الايمان به احد، و قد قال : الله تعالى : و السابقون الاولون من المهاجرين والانصار و الذين اتبعواهم باحسان (31) فهو سابق جميع السابقين ، فكما ان اللهعزوجل فضل السابقين على المتخلفين و المتاءخرين فكذلكفضل سابق السابقين على السابقين
و قد قال الله تعالى : اجعلتم سقاية ، الحاج و عمارة المسجد الحرام كم امن بالله واليوم الاخر و جاهد فى سبيل الله (32) فهو المجاهد فىسبيل الله حقا، و فيه نزلت هذه الاية
و كان ممن استجاب لرسول الله صلى الله عليه و آله عمه حمزه و جعفر ابن عمه فقتلاشهيدين رضى الله عنهما فى قتلى كثيرة معهما من اصحابرسول الله صلى الله عليه و آله .
فجعل الله تعالى حمزة سيد الشهدا من بينهم ، وجعل لجعفر جناحين ، يطير بهما مع الملائكة كيف يشاء من بينهم و ذلك لمكانهم منرسول الله صلى الله عليه و آله الله عليه و اله و منزلتهما وقرابتهما منه ، و صلىالله عليه و آله على حمزه سبعين صلاة من بين الشهداء الذين استشهدوا معه
و كذلك جعل الله تعالى لسناء النبى صلى الله عليه و آله للمحسنة منهن اجرهن وللمسيئة منهن وزرين صعفين لمكانهن من رسول الله صلى الله عليه و آله
جعل الصلاة فى مسجد رسول الله بالف صلاة فى سائر المساجد، الا مسجد الحرام ،مسجد خليله ابراهيم عليه السلام بمكة ، و ذلك لمكانرسول الله صلى الله عليه و آله من ربه
و فرض الله عزوجل و جل الصلاة على نبيه على كافة المؤمنين فقالوا: يارسول الله كيف الصلاة عليك ؟ قال : قالوا اللهمصل على محمد و آل محمد فحق على كل مسلم ان يصلى علينا مع الصلاة على النبى صلىالله عليه و آله فريضة واجبة و احل الله تعالى خمس الغنيمة لرسوله و اوجبها له فىكتابه ، و اوجب لنا من ذلك ما اوجب له ، و حرم عليه الصدقة و حرمها علينا معه ، فادخلنا -و له الحمد - فيما ادخل فيه نبيه صلى الله عليه و آله و اخرجنا و نزهنا مما اخرجه منه ونزهه عنه ، كرامة اكرمنا الله عزوجل بها، و فضيلة فضلنا على سائر العباد.
فقال الله تعالى لمحمد صلى الله عليه و آله حين جحده كفرةاهل الكتاب و حاجوه : فقل تعالوا ندع ابناءنا و انبائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا وانفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله على الكاذبين (33) فاخرجرسول الله صلى الله عليه و آله من الانفس معه ابى و من البنى انا و اخى و من النساء،امى فامطة من الناس جميعا، فنحن الله و لحمه ، و دمه و نفسه ، و نحن منه و هو منا.
و قد قال الله تعالى : انما يريد الله ليذهب عنكم الرجساهل البيت و يطهركم تطهيرا (34) فلما نزلت اية التطهير جمعنارسول الله صلى الله عليه و آله انا و اخى و امى و ابى ، فجللنا و نفسه فى كساء لامسلمة خيبرى و ذلك فى حجرتها و فى يومها،فقال : اللهم هولاء اهل بيتى و هولاء اهلى و عترتى فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا
فقالت ام سلمة رضى الله عنها: ادخل معهم يارسول الله ؟ قال لها رسول الله صلى الله عليه و آله : يرحمك الله انت على خير و الىو ما ارضانى عنهك ، ولكنها خاصة لى و لهم
ثم مكث رسول الله بعد ذلك بقية عمره حتى قبضه الله اليه ، ياءتينا فىكل يوم عند طلوع الفجر فيقول : الصلاة يرحمكم الله ، انما يريد الله ليذهب عنكمالرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا
و امر رسول الله صلى الله عليه و آله بسد الابواب الشارعة فى مسجده غير بابنافكلموه فى ذلك فقال : اما انى لم اسد ابوابكم و لم افتح باب على من تلقاء نفسولكنى اتبع ما يوحى الى ، و ان الله امر بسدها، و فتح بابه ، فلم يكن من بعد ذلك احدتصيبة جنابة فى مسجد رسول الله و يولد فيه الاولاد غيررسول الله صلى الله عليه و آله و ابى على بن ابى طالب عليه السلام تكرمة من اللهتبارك و تعالى لنا و فضلا اختصنا به على جميع الناس .
و هذا باب ابى قرين باب رسول الله فى مسجده ، و منزلنا، بينمنازل رسول الله صلى الله عليه و آله
و ذلك ان الله امر نبيه ان يبنى مسجده ، فبنى فيه عشرة ابيات تسعة لبنيه و ازواجه ، وعاشرها و هو متوسطها لابى ، وها هو بسبيل مقيم ، و البيت هو المسجد المطهر، و هو الذىقال الله تعالى : اهل البيت فنحن اهل البيت و نحن الذى اذهب الله عنا الرجس و طهرناتطهيرا
ايها الناس ! انى لو قمت حولا اذكرالذى اعطانا اللهعزوجل و خصنا به من الفضل فى كتابه و على لسان نبيه صلى الله عليه و آله لماحصه ، و انا ابن النبى النذير البشير و السراج ، المنير، الذى جعله الله رحمةللعالمين و ابى على عليه السلام ولى المؤمنين وشبيه هارون
و ان معاوية بن صخر زغم انى راءيته للخلافة اهلا، و لم ارنفسى لها اهلا، فكذب معاوية ،و ايم الله لانا اولى للناس بالناس فى كتاب الله و على لسانرسول الله صلى الله عليه و آله غير انا لمنزل اهل البيت مخيفين مظلومين مضطهدين منذ قبضرسول الله .
فالله بيننا و بين من ظلمنا حقنا، و نزل على رقابنا، وحمل الناس ، على اكتافنا و منعنا سهمنا فى كتاب الله من الفى ء و الغنائم و منع امنافاطمة عليها السلام ارثها من ابيها.
انا لانسمى احدا و لكن اقسم بالله قسما تاءليا لو ان الناس سمعواقول الله و رسوله لاعطتهم السماء قطرها، و الارض بركتها، و لما اختلف فى هذه الامةسيفان ، و لاكلوها خضراء خضرة الى يوم القيامة ، و اذا ما طمعت يامعاوية فيها.
ولكنها لما اخرجت سالفا من معدنها، و زحزحت عن قواعدها تنازعتها قريش بينها و ترامتهاكترامى الكرة حتى طمعت فيها انت يا معاويه و اصحابكم من بعدك
و قد قالرسول الله صلى الله عليه و آله : ما ولت امة امرها رجلا قط، و فيهم من هو اعلم منه الا لميزل امرهم يذهب سفالا حتى يرجعوا الى ماتركوا
و قد تركت بنوا اسرائيل ، و كانوا اصحاب موسى عليه السلام هارون اخاه ، و خليفته ووزيره ، و عكفوا على العجل و اطاعوا فيه سامريهم و هم يعلمون انه خليفة موسى عليهالسلام
و قد سمعت هذه الامة رسول الله صلى الله عليه و آلهيقول ذلك لابى : انه منى بمنزلة هارون من موسى ، الا انه لابنى بعدى
و قد راءوا رسول الله صلى الله عليه و آله حين نصبه لهم بغدير خم و سمعوه و نادىله بالولاية ثم امرهم ان يبلغ الشاهد منهم الغائب و قد خرجرسول الله صلى الله عليه و آله حذرا من قومه الى الغار لما، اجمعوا على ان يمكروا به، وهو يدعوهم لما لم يجد عليهم اعوانا، و لو وجد اعوانا لجاهدهم
و قد كف ابى يده ، و ناشدهم و استغاث اصحابه فلم يغث و لم ينصر و لو وجد عليهماعوانا ما اجابهم ، و قد جعل فى سعة كما جعل النبى صلى الله عليه و آله فى سعة
و قد خذلتنى الامة و بايعتك يابن حرب و لو وجدت عليك اعوانا يخلصون ما بايعتك و قدجعل الله عزوجل هارون فى سعة حين استضعفوه قومه و عادوه كذلك انا و ابى فى سعة منالله حين تركتنا الامة و بايعت غيرنا، و لم نجد عليه اعوانا، و انما هى السنن والامثال يتبع بعضها بعضا
ايها الناس ! انكم لو التمستم بين المشرق و المغرب رجلا جدهرسول الله صلى الله عليه و آله و ابوه وصى اللهرسول الله لم تجدوا غيرى و غير اخى فاتقوا الله و لاتضلو بعدالبيان ، و كيف بكم وانى ذلك منكم الا و انى قد بايعت هذا - و اشار بيده الى معاوية - و ان ادرى لعله فتنة لكمو متاع الى حين
ايها الناس ! انه لايعاب احد بترك حقه و انما يعاب ان ياءخذ ما ليس له ، وكل صواب نافع ، و كل خطاء ضار لاهله ، و قد كانت القضية فهمها سليمان فنفعت سليمانو لم تضر داود.
فاما القرابة فقد نفعت المشرك ، و هى والله للمؤمنين انفعقال رسول الله صلى الله عليه و آله لعمه ابى طالب و هو فى الموت :قل لااله الاالله ، اشفع لك بها يوم القيامة و لم يكن رسول الله صلى الله عليه و آله يقول له و يعد الا ما يكون منه على يقين ، و ليس ذلك لاحد منالناس كلهم غير شيخنا - اعنى اباطالب - يقول اللهعزوجل و ليست التوبة للذين يعلمون السيئات حتى اذا حضر احدهم الموتقال انى تبت الان و لاالذين يموتون و هم كفار اولئك اعتدنا لهم عذابا اليما (35)
ايها الناس ! اسمعوا و عوا، و اتقوا لله و راجعوا، و هيهات منكم الرجعة الى الحق ، و قدصارعكم النكوص ، و خامركم الطغيان ، الحجود، انلزمكموها و انت لها كارهون و السلامعلى من اتبع الهدى

(27) خطبه آن حضرت هنگاميكه با معاويه صلح كرد 
از امام سجاد عليه السلام نقل شده : هنگاميكه امام حسن عليه السلام تصميم گرفت بامعاويه صلح كند، از خانه خارج شد تا اينكه او راديد، هنگاميكه با يكديگر اجتماعكردند، معاويه بالاى منبر رفت و بر دستور داد امام روى منبر يك پله پائين تر از اوبايستد.
آنگاه معاويه اينگونه سخن گفت : اى مردم اين حسن پسر على و پسر فاطمه است ، ما راشايسته خلافت دانسته و خود را سزاوار آن نمى داند، و آمده است تا با اختيار صلح كند،آنگاه گفت : اى حسن بايست .
امام برخاست و اينگونه سخن گفت :
سپاس خداى را سزاست كه به سبب نعمت ها و پياپى بودن آنها و برطرف ساختن شدائدو بلاءها نزد دانايان و غير آن ها شايسته حمد و ستايش ‍ است ، بندگانى كه به وجودشاعتراف دارند، به سبب آنكه به خاطر جلالت و بزرگيش از تو هم به دور مانده و ازآنكه اوهام به او راه يابد، برتر مى باشد و از آنكه در افكار مخلوقاتش قرار گيرد، وعقول انديشمندان او را احاطه نمايد اوج گرفته است .
و گواهى مى دهم كه معبودى جز او نمى باشد، در پروردگارى و وجود و يگانگى اشيكتاست و بى نياز بوده و شريكى ندارد، يكتائى است كه پشتيبان ندارد.
و گواهى مى دهم كه محمد بنده و رسول اوست ، او را برگزيد، و انتخاب كرد، از اوخشنود شد، و او را برانگيخت ، تا به سوى حق دعوت كند و چراغى فروزان است و از آنچهبندگان مى ترسند بيم دهنده و به آنچه بدان اميد دارند، بشارت دهنده است ، پس براىامت پند داد و رسالتش را به انجام رسانيد، و درجاتعمل را به ايشان نماياند، شهادتى كه بر آن عقيده و محشور شوم ، و با آن در روز قيامتنزديك شده و مسرور گردم ، و مى گويم :
اى بندگان خدا بشنويد، و شما قلبها و گوشهائى داريد، پس بينديشيد، ما خاندانىهستيم كه خداوند ما را به اسلام گرامى داشت ، و ما را برگزيد، و انتخاب كرد، و از ماپليدى را برطرف كرد و پاك و پاكيزه نمود، و پليدى همان شك و ترديد است ، هرگزدر خداوند و دينش شك نمى كنيم ، و از هر پليدى و گمراهى ما را پاك گرداند، درحاليكه از حضرت آدم تا ما مخلصانه براى او بوده ايم ، در حاليكه آن نعمتى از جانباوست ، در هر دو گروهى كه در ميان مردم وجود پيدا مى كند، خداوند ما را در بهترين آنهاقرار داده است .
قرون و اعصار در گذر بود، تا اينكه خداوند محمد صلى الله عليه و آله را به پيامبرىبرانگيخت و براى رسالت او را برگزيد، و كتاب بر اونازل فرمود، آنگاه او را امر كرد، كه به سوى خداوند بخواند، پدرم اولين كسى بودكه سخن خداوند و پيامبرش را پذيرفت ، و اولين كسى است كه به او ايمان آورد، وخداوند و پيامبرش را تصديق كرد.
و خداوند در كتابى كه بر پيامبرش فرستاد چنين مى فرمايد: آيا كسى كه نشانه اىاز خداوند همراه او باشد، و شاهدى از جانب خداوند او را همراهى نمايد پس پيامبر خداكسى است كه نشانه اى از جانب خداوند دارد، و پدرم كسى است كه همراهى او نموده و براو گواه است .
و پيامبر در هنگاميكه به او دستور داد به مكه رفته و سوره برائت را در مراسم حجبخواند، فرمود: اى على حركت كن من ماءمور شده ام كه اين نوشته را كسى جز من ياشخصى از من نبرد، و تو آن شخص هستى ، پس ‍ على ازرسول خدا و رسول خدا از اوست .
و پيامبر در زمانى كه بين او و برادرش جعفر بن ابى طالب و مولاى او زيد بن حارثهدختر حمزه حكم كرد، چنين فرمود: اى على اما تو از من و من از توام ، و تو بعد از منسرپرست هر مؤمنى هستى پس پدرم اولين تصديق كننده پيامبر بوده و با جانش او راحفاظت كرد.
آنگاه پيامبر در هر جايگاهى او را مقدم مى داشت ، و براى هر امر مشكلى او را مى فرستاد،چرا كه به او اعتماد و اطمينان داشت ، و اين بخاطر آن بود كه نسبت به خداوند و رسولشخير خواه بود، واز نزديكترين فرد به خدا ورسول اوست .
و خداوند مى فرمايد: پيشى گيران پيشى گرفته اند O آنان مقرب درگاه الهىاند پس پدرم پيشى گيرنده ترين فرد به خدا ورسول او بود، و او نزديكترين نزديكان است .
و خداوند مى فرمايد: مساوى نيستند آنان كهقبل از فتح مكه انفاق كرده و جنگيده اند بلكه آنان درجات برترى را دارا هستند پسپدرم اولين كسى بود كه اسلام آورد، و مؤمن شد، و اولين فردى بود كه به سوى خدا ورسولش هجرت كرد، و به رسول خدا صلى الله عليه و آله ملحق گرديد، و اولين فردىبود كه از سرمايه خود انفاق نمود.
خداوند مى فرمايد: و آنان كه بعد از ايشان آمدند گويند، پروردگارا ما و برادرانىكه پيش از ما ايمان آورده اند را ببخشاى ، و در قلوب ما از كسانى كه ايمان آورده اند،كينه اى قرار مده ، پروردگارا! تو با راءفت و مهربانى .
پس مردم از تمامى امتها به جهت آنكه پيش از او ايمان نياورده است ، و خداوند مى فرمايد:و پيشى گيرندگان از مهاجرين و انصار و كسانى كه با نيكى آنان را پيروىكردند پس او پيشى گيرنده ترين پيشى گيرندگان است ، پس همچنانكه خداوندپيشى گيرندگان را بر بازماندگان و عقب ماندگان برترى داد، همينگونه پيشىگيرنده ترين پيشى گيرندگان را بر پيشى گيرندگان برترى داد.
و خداوند مى فرمايد: آيا آب دادن به حجاج و ساختن مسجد الحرام را همپايه ايمان بهخدا و روز قيامت و جهاد در راه خدا قرار مى دهيد، پس ‍ او به تحقيق مجاهد راه خدا بود، واين آيه در حق او نازل گشت .
از كسانى كه گفتار پيامبر را اجابت كردند عمويش حمزه و پسر عمويش ‍ جعفر مى باشند،كه هر دوى آنها در ميان بسيارى از اصحاب پيامبر به شهادت رسيدند، خداوند از آن دوخشنود باد.
خداوند از بين آن شهدا حمزه را سيدالشهدا قرار داد، و براى جعفر دوبال قرار داد كه با آن به همراه فرشتگان هر گونه كه بخواهد پرواز مى كند، و اينبخاطر جايگاه و منزلت و ارزش ايشان و نزديكى آنان به پيامبر خدا است ، و پيامبرصلى الله عليه و آله در بين شهدائى كه همراه حمزه به شهادت رسيدند، تنها بر حمزههفتاد نماز گزارد.
و همينگونه خداوند براى زنان پيامبر براى نيكوكارانشان دو پايش و براى بدكارانشاندو عذاب را قرار داد، و اين افزايش پاداش و عذاب بخاطر نزديكى ايشان به پيامبر است .
و نماز در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله را همانند هزار نماز در سائر مساجد قرار داد،غير از مسجد الحرام در مكه ، كه مسجد خليلش حضرت ابراهيم عليه السلام مى باشد، واين اهميت بخاطر آنستكه پيامبر نزد خداوند بسيار ارزش دارد.
و خداوند درود بر پيامبرش را بر تمام مؤمنان واجب ساخت گفتند: اىرسول خدا درود بر تو چگونه است ؟ فرمود: بگوئيد: خداوندا بر محمد و خاندانش درودفرست ، پس بر هر مسلمان واجب است كه به همراه درود بر پيامبر بر ما نيز درودفرستد.
و خداوند خمس غنائم را براى پيامبرش حلال كرد و در كتابش آنرا براى او واجب ساخت ، وآن چه براى او واجب ساخته براى ما نيز واجب گرداند و صدقه را براى او حرام گرداندو براى ما نيز حرام نمود، پس ستايش او را سزاست كه ما در هر چه پيامبرش را در آنداخل ساخت ، داخل گرداند، و از آن چه پيامبرش را از آن منزه دانست ما را نيز منزه نمود، و اينكرامتى است كه خداوند ما را به آن گرامى داشت ، و فضيلتى است كه ما را بر سائرمردم برترى داد.
خداوند هنگاميكه اهل كتاب پيامبر صلى الله عليه و آله را انكار كرده و طلب محاجه نمودندفرمود: بگو بيائيد تا پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و جانهايمان وجانهايتان را خوانده آنگاه قسم ياد كرده و مباهله انجام دهيم ، و لعنت الهى را بر دروغگويانقرار دهيم و پيامبر به همراه خود از ميان مردم از جانها پدرم ، و از پسران من وبرادرم ، و از زنان مادرم فاطمه عليها السلام را برد، پس ما خاندان و از گوش و خون وجان او هستيم ، و ما از او و او از ماست .
و خداوند مى فرمايد: خداوند اراده كرده است تا از شما خاندان رجس و پليدى را دروگرداند و شما را پاك و پاكيزه نمايد، هنگاميكه اين آيهنازل شد پيامبر من و برادرم و مادر و پدرم را جمع نمود، و خود و ما را زير عبائى كه از امسلمه بود جمع كرد، و اين كار در حجره او و در روزى كه مختص به او بود انجام گرفت ،پيامبر فرمود: خداوندا ايشان خاندان من مى باشند، و ايناناهل بيت من هستند، پس از ايشان رجس و پليدى را دور دار، و پاك و پاكيزه شان گردان .
ام سلمه - كه خداوند از او خشنود باد - گفت : اىرسول خدا آيا با ايشان داخل شوم ؟ پيامبر به ايشان فرمود: خداوند، تو را رحمت كند،تو در ره نيكى بوده و به سوى خير پيش مى روى از تو راضى هستم ولكن اين موضوعمخصوص من وايشان است .
سپس پيامبر بعد از اين جريان ، تا مدتى كه زندگى كرد وقبل از رحلتشان هر روز هنگام طلوع فجر نزد ما مى آمد، و مى فرمود: خداوند شما را رحمتكند وقت نماز است خداوند اراده كرده كه از شما خاندان رجس و پليدى را دور دارد، و شما راپاكيزه گرداند.
و پيامبر دستور داد دربهائى كه به مسجد باز مى شد را ببندند، جز درب خانه ما، بهايشان اشكال گرفته شد، فرمودند: من دربها را نبستم ، و درب خانه على را از پيش خودباز نگذاردم ، بلكه پيرو وحى الهى هستم و خداوند مرا امر به بستن دربها وبازگذاشتن درب خانه او نمود، بعد از اين جريان كسى با حالت جنابتداخل مسجد پيامبر نشد، و فرزندى در آن متولد نگرديد، جز براى پيامبر صلى الله عليهو آله و پدرم على عليه السلام و اين بخاطر كرمت و فضلى است كه خداوند نسبت به ماابراز فرموده ، و ما را در ميان مردم بدان اختصاص داده است .
و اين درگاه خانه پدرم مى باشد كه نزديك درب خانه پيامبر در مسجد اوستمنزل ماست كه بين منازل پيامبر قرار گرفته است .
و اين بدين خطر است كه خداوند پيامبرش را امر فرمود كه مسجد را بسازد، پيامبر در كنارآن ده خانه ساخت ، نه خانه براى فرزندان و همسرانش ، و دهمين خانه كه در وسط آن هاقرار داشت براى پدرم بود، و آن هم اكنون نيز وجود دارد، و خانه همان مسجدى است كهپاكيزه قرار داده شد، و او كسى است كه خداوند، فرموده :اهل بيت پس ما اهل بيت هستيم ، و ما كسانى هستيم كه خداوند زشتى را از ما دورگردانيد، پاك و پاكيزه مان نمود.
اى مردم ! اگر سالها در اينجا بايستم ، و آن چه خداوند به ما داده است در كتابش ما را بهآن اختصاص داده ، و بر زبان پيامبرش جارى ساخته است را بشمارم ، تمام نمى شود، ومن پسر پيامبر بشارت دهنده و بيم دهنده و چراغ فروزان هستم كسى ، كه خداوند او را بهعنوان رحمت براى جهانيان فرستاد، و پدرم على عليه السلام سرپرست مؤمنان و شبيههارون است .
و معاويه بن صخر مى پندارد كه من او را شايسته خلافت دانسته ، و خود را سزاوار آننمى دانم ، اما معاويه دروغ مى گويد، سوگند به خدا كه ما در كتاب خدا و زبان پيامبرخدا نسبت به مردم از خود آنان سزاوارتريم ، جز آن كه ما خاندان از آنگاه كه پيامبررحلت فرمود همواره در حال ترس بوده ، مظلوم واقع شده ، حقمان ضايع گرديده است .
و خداوند حكم مى كند بين ما و آنانكه حقمان را ضايع ساخته و بر ما مسلط شدند، و مردم رابر عليه ما شوراندند، و سهممان را از غنائم و فى ء كه در كتاب خداوند به ما تعلقگرفته بازداشتند، و ارث مادرمان فاطمه عليهاالسلام از پدرش را گرفتند.
ما نام كسى را نمى بريم ، وليكن سوگند محكمى مى خورم ، كه اگر مردم سخن خداوند وپيامبرش را مى شنيدند، آسمان بارانها و زمين بركتهايش را به آنان عطا مى كرد، وهرگز در اين امت دو شمشير به يكديگر برخورد نمى كردند، و تا روز قيامت با شادى وآرامش زندگى مى نمودند، و در اين حالت اى معاويه تو در آن طمع نمى كردى .
ولكن هنگاميكه او را از جايگاهش دور ساختند و بنيان آنرا دگرگون نمودند، قريش در آننزاع پرداختند، و آنرا همچونم توپى براى يكديگر پرتاب كردند، تا اينكه تو اىمعاويه و اصحابت بعد از تو در آن طمع كردند.
و پيامبر فرموده : گروهى رهبرى ، خود را به دست كسى نسپرند، در حاليكه در بينشانداناتر از او نيز بود، جز آنكه همواره كارشان به تباهى كشيده مى شود، تا اينكه به آنچه ترك كرده بودند بازگردند.
بنى اسرائيل كه اصحاب حضرت موسى عليه السلام بودند، هارون برادر آن حضرت وخليفه و جانشينن را رها كردند، و به گوساله پرستىمشغول شدند! و از سامرى پيروى نمودند، در حاليكه آنان مى دانستند، او خليفه حضرتموسى عليه السلام است .
و اين امت شنيد كه پيامبر به پدرم ، مى فرمود: او نسبت به من به منزله هارون به موسىاست جز آنكه بعد از من پيامبرى نمى آيد.
و پيامبر خدا را ديدند، درحاليكه او را در غدير خم به امامت منصوب كرد، و گفتارش راشنيدند كه براى او به ولايت سخن گفت ، آنگاه امر فرمود كه شاهدين به غائبين اين خبررا برسانند، پيامبر از ترس قومش (از شهر خارج شد و) به سوى غار رفت ، آنگاه كهتصميم گرفتند به او مكر و حيله بزنند، و اين در حالى بود كه آنان را به راه حق مىخواند ولى يارانى نداشت كه از او دفاع كنند، و اگر يارانى داشت با آنان مى جنگيد.
و پدرم نيز دست از جنگ برداشت و اصحابش را سوگند داد و از آنان يارى خواست ، ولىكسى او را يارى نكرد، و به فريادش نرسيدند، و اگر يارانى داشت دست از جنگ نمىكشيد، و خداوند او را در گشايشى قرار داد، همچنانكه پيامبر در گشايش بود.
و مردم مرا خوار كردند، و در اين حال اى پسر حرب با تو بيعت كردم ، و اگر يارانىداشتم كه مرا از تو رهائى مى دادند، با تو بيعت نمى كردم ، و خداوند هارون را درزمانيكه مردم او را ناتوان كرد و به دشمنى اش پرداختند درحال گشايش قرار داد.
همچنانكه من و پدرم در حال گشايش از جانب خداوند هستيم ، در زمانيكه مردم ما را رها كرده وبا ديگرى بيعت نمودند و ما يارانى را نيافتيم ، و اين روشها و نمونه ها پى در پىيكديگر مى آيند.
اى مردم ! اگر در بين مشرق و مغرب برگرديد، تا مردى را بيابيد كه جدش ‍ پيامبر وپدرش جانشين پيامبر با شد، جز من و برادرم را نخواهيد، يافت ، پس تقواى الهى پيشهسازيد، و بعد از بيان مطلب گمراه نگرديد، و چگونه چنين كرد، و از شما چنين انتظارىنمى رفت ، آگاه باشيد من با اين شخص - و به معاويه اشاره كرد - بيعت كرده ام ، وشايد اين فتنه و آزمايشى براى شما باشدت و بهره مندى تا زمان اندك .
اى مردم ! كسى را به خاطر واگذاردن حقش مؤاخذه نمى كنند، و اگر حق ديگرى را ظالمانهبگيرد مورد مؤاخذه قرار مى گيرد، و هر كار خوبى سود دهنده است ، و هر كار خطايى بهاهل آن ضرر مى رساند، امرى اتفاق افتاد و سليمان آن را دانست و او را بهره مند كرد ولىبه داود ضرر نرسانيد.
اما نزديكى و خويشاوندى به مشرك بهره مى رساند، در حاليكه سوگند به خدا كهبراى مؤمن بهره مندى اش بيشتر است پيامبر به عمويش ابوطالب كه درحال مرگ بود فرمود: بگو معبودى جز خداوند نيست ، تا در روز قيامت شفاعت تو را بنمايم، و اين كلام را پيامبر به او نمى گفت و به او وعده نمى داد، جز در زمانيكه از طرف اواطمينان داشت ، و براى كسى اين مطلب را نفرمود جز شيخ ما يعنى ابوطالب خداوند مىفرمود: توبه براى كسانى نيست كه كارهاى زشت انجام مى دهند و هنگاميكه مرگدامنگيرشان شد گويند هم اكنون توبه كرديم ، و نه براى كسانى كه با حالت كفر مىميرند، براى آنان عذابى دردناك آماده كرده ايم .
اى مردم ! بشنويد، و به آن توجه كنيد، و تقواى الهى پيشه سازيد، و به خود مراجعهكنيد، و بسيار دور است كه شما به سوى حق باز گرديد، در حاليكه گمراهى شما رابر زمين زده و طغيان و سركشى و انكار شما را فرا گرفته است ، آيا شما را به آنمجبور كنيم ، در حاليكه آنرا ناپسند مى شمريد، و سلام بر آنانكه از راه هدايت پيروىكنند.

next page

fehrest page

back page

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation