|
|
|
|
|
|
دل آزرده مـا را بـه نـسـيـمـى بنواز |
يعنى آن جان ز تن رفته به تن باز رسان |
عزيز على ان يجرى عليك دونهم ماجرى ( بر من سخت دشوار است كه بر تو ( اين غيبت ممتد ) جارى شده نه بر ديگرى ) . مجلد 18 بحار صفحه 900 (451) حضرت امام پنجم عليه السلام به عبدالله بن دينارراوى حديث فرمود : هيچ عيدى براى مسلمين نيست نه عيد قربان و نه عيد فطر مگر آنكه درآن عيد حزن و اندوه آل محمد تجديد ميشود ، راوى گويد چرا ؟ حضرت فرمود : براى اينكهآنان حق خودشان را در دست غير خودشان مى بينند . هل من معين فاطيل معه العويل و البكاء ( آيا كسى هست كه مرا يارى كند و با من همناله شود و من در فرياد و فغان با او همدم شومو ناله فراق را طولانى كنم ). هل من جزوع فاساعد جزعه اذا خلا (آيـا كـسى هست كه جزع و زارى كند ، و چون تنها باشد من هم او را در جزع و زاريش يارىكنم ) . هل قذيت عين فساعدتها عينى على القذى تـرجـمـه : ( آيا چشم آلوده اى مى گريد تا چشم من هم با او مساعدتكند و زارزار بگريد ) . شـرح : كـمـال الديـن صـدوق (452) از ابـن مـحـبـوبنقل مى كند كه گفت حضرت على بن موسى الرضا عليهما السلام بمن فرمود : دنيافـتـنه اى سخت شديدى در پيش دارد كه در آن فتنه هر خاص و عامى درافتد ، و اين موقعىاسـت كـه شـيـعـيـان سـومـيـن فـرزنـد نـسـل مـرا از دسـت بـدهـنـد ، واهـل آسـمـان و زمـيـن و هـر مـرد و زن تـشـنه كامى و هر محزون و مصيبت زده اى بر فقدان وىبـگـريـد . سـپس فرمود : پدر و مادرم فداى آنكس باد كه همنام جدم و شبيه من و موسى بنعـمـران عـليـه السـلام اسـت . و او را لباس هائى نورانى است (453) كه از شعاع نورقدس منور است ، و از فقدان او اهل آسمان و زمين افسرده شوند ، و چه بسيار زن و مردى كهچون آب گوارائى را كه از دست بدهند متاءسف و سرگردان و محزون گردند ، و در حالىكـه آنـان را نااميد مى بينم ناگهان ندائى بشنوند با صدايى كه دور و نزديك ميشوند ،براى مؤ منان رحمت و براى كافران عذاب است . مـجـلد 13 بـحـار صفحه 37 (454) از على بن جعفر از برادرش موسى بن جعفر عليهماالسـلام روايـت مـى كـنـد گـويـد كـه از او پـرسـيـدم كـهتـاءويـل ايـن آيـه چـيـسـت ؟ كـه خـدا مـى فـرمـايـد : قـل ارايـنم ان اصبح ماوكم غورا فمن ياءتيكم بماء معين - ملك / 30 - يعنى بگواگر آبى كه شما بدان زنده ايد فرو رود بزمين چه كسى است كه براى شما آب گوارامـى آورد . فـرمـود : هـنـگـامى كه امام خود را از دست بدهيد و او را نبينيد چهخواهيد كرد ؟ . هل اليك يا ابن احمد سبيل فتلقى تـرجـمـه : ( اى پـسـر پـيـغـمـبر آيا بسوى تو راه ملاقاتى هست كهبحضورت تشرف حاصل شود ) شـرح : البـتـه غـيـبـت امـام زمـان عـليـه السـلام بمعنى اين است كه او خود را بكسىمـعـرفـى نمى كند و كسى هم او را نميشناسد نه اينكه او در مكانى محبوس باشد ، پس رؤيـت آن بـزرگـوار در زمـان غـيـبـت امـر غـير ممكنى نيست ، و ممكن است واقع شود ، و چه بسااشخاصى كه در زمان غيبت بملاقات آن بزرگوار مشرف شده باشند و او را ديده باشند . صدوق در كتاب كمالالدين ، و مجلسى در مجلد 13 بحار الانوار ، و حاجى نورى در كتاب نجم الثاقب بابى رابـدان اخـتصاص داده اند (455) پس رسيدن باين مقصود و تشرف بملاقات آن حضرتدر ايـن زمـان هـم مـيـسـور و مـمـكـن اسـت ، و مـيـتـوان بـوسـيـله ايـمـان وعـمـل و تـقـوى تـام و كـامـل و تـهـذيـب نـفـس از اخـلاق رذيـله و صـفـات ذمـيمه باين سعادتنائل آمد. و راه رسـيـدن بـايـن سـعـادت در مـرحـله اول انـجـاماعـمـال صـالحـه از دسـتـورت واجـبـه و اءداى مـسـتـحـبـات و تـرك مـحـرمـات اسـت ، ازتـاءمـل در داسـتـان آنـانـكـه بـه لقـاى آن بـزرگـوار تـشـرفحـاصـل كـردنـد استفاده ميشود كه مداومت بر اعمال خير و عبادات شرعى و سعى و كوشش درانـجـام دسـتـورات اسـلامى و تضرع و زارى و مساءلت از حضرت بارى عز اسمه يك نوعوسيله ايست براى ملاقات آن بزرگوار . زيـرا از تـهـذيـب نـفـس و انـجـام وظـيـفـه ديـنـى اثـر عـظـيـمـى در نـفـس پـيـدا مـيـشـود ورسول خدا فرمود : من اخلص لله اربعين صباحا فجر الله ينابيع الحكمة من قلبه علىلسـانـه (456). يـعـنـى هـر كـه چـهـل روز كـار وعـمـل خـود را خـالص بـراى خـدا گـردانـد خـداونـد مـتـعـال چـشـمـه هـاى حـكـمـت را ازدل او بر زبانش جارى سازد . و در ايـن بـاره دعـائى هـم در كـتـب ادعـيـه از جمله در كتاب مفاتيح الجنان مرحوم محدث قمىنقل شده كه خواندن آن بعد از نماز صبح بعنوان تعقيب وارد شده و آن دعا صدرش اين است اللهم بلغ مولاى صاحب الزمان صلوات الله عليه . هـليتصل يومنا منك بغده فنحظى ( آيـا امـروز مـا از تـو بفردايش ميرسد كه بهره مند شويم يعنى امروزى كه ما بفراق تونشسته ايم بفردائى ميرسد كه بديدار جمالت محظوظ و بهره مند گرديم ) . و متى نرد مناهلك الروية فنروى ( كى ميشود كه بر چشمه سارهاى سيراب كننده تو وارد شويم پس سيراب شويم ) يعنىآيـا ايـن زمـان انـتـظـار مـا بـزودى بـسـر خـواهـد آمـد كـه مـابوصال جويبارهاى رحمت تو در آئيم و سيراب شويم و هر چه زودتر اين انتظارمان بسرآيد . متى ننتفع من عذب مائك فقد طال الصدى ( چـه وقـت مـا از آب عـيـن گـواراى تـو بـهـره مـنـد مـيـشـويـم كـه البـتـه تـشـنـگـىبـطول انجاميده ، و بعبارت ديگر كى ميشود ، كه ما تشنگان جرعه وصالت ، از چشمه آبزلال ظهور تو سيراب گرديم كه اين عطش ما طولانى گشت ) . متى نغاديك و نراوحك فتقر عيوننا ( كـى مـيـشـود كـه ما با تو صبح و شام كنيم و چشمانمان روشن گردد ، كه در هر صبح وشـام هـمـيـشـه بـخـدمـتـت بـاشـيـم و چـشـمـانـمـان بـجـمـالت روشـن ودل هاى ما شيعيان شاد گردد ) . متى ترانا و نريك و قد نشرت لواء النصر ترى ( كـى شـود كـه تو ما را و ما تو را ببينيم در حالى كه پرچم نصرتى كه برافراشتهاى ديده شود ) . يـعـنـى آن مـوقعى كه تو ما را ببينى و ما هم بديدار مولاى خود سرافراز شويم و پرچمنصرت و پيروزيت در عالم برافراشته شود چه وقت است ، كه اين انتظار ما بسر آيد .
و سابقا در شرح ناشر راية الهدى معنى لواى نصرت بيان شد . اين جملات از دعاى ندبه اشاره بهمان انتظار فرج است كه در اخبار و احاديث زيادى آمده واز جـانـب رسـول خـدا صـلى الله عليه و آله هم بدان تاءكيد شده و شايد از جمله عبادات ولوازم ايمان باشد . و البته اگر كسى بخواهد خود را بدان پاى بند بداند بايد خود وجـامـعه اسلامى را براى ظهور آن بزرگوار آماده و مهيا سازد و زمينه را از هر حيث و هر جهتآمـاده نـمايد ، و اين آمادگى به سعى و كوشش و جديت است نه بگوشه گيرى و خاموشى(457) . اترانا نحف بك و انت تام الملا و قد ملات الارض عدلا ( آيـا مـى بـيـنى تو ما را كه ما بگرد تو باشيم و تو پيشواى جماعت باشى و زمين را ازعدل و داد پر كنى و يا هر چه زودتر روزى بيايد كه تو ما را بنگرى كه بگردت حلقهزده ايم و تو با اين سپاه ، زمين را پر از عدل و داد كرده باشى ) .
يا رب اين آرزو مرا چه خوش است |
و اذقت اعداءك هوانا و عقابا تـرجـمـه : ( و دشـمـنـانـت را خوارى و عقوبت چشانده باشى و بكيفرخوارى و عتاب مبتلا بسازى ) . شرح : هر قدر عدل و داد در روى زمين گسترش بيابد ظلم و جور و ستم به بندگانخـدا از مـيـان مـيـرود ، و آن كـسـانـى كه بوسيله ظلم و ستم ، مقام و رياست داشتند و حيات وزندگى دو روزه خود را از اين راه تاءمين مى كردند به خفت و ذلت در افتند . و ابـــرت العـــتـــاة و جـــحـــدة الحـــق و قـــطـــعـــت دابـــر المـــتـــكـــبـــريـــن واجـتـثـثـتاصول الظالمين تـرجـمـه : ( و سـركـشـان و كافرانرا كه منكر حقند هلاك گردانده ودنباله متكبران را قطع كرده و ريشه ستمكاران را از بيخ و بن بركنى . ) شـرح : در آيـه شريفه سوره انعام : 45 - پس از آنكه خداى تعالى در آيات سابقكافران و ستمكاران بعذاب تهديد مى كند كه ناگهان عذاب الهى آنانرا فرا مى گيرد وسخت درمانده شوند مى فرمايد : فقطع دابر القوم الذين ظلموا پس بريدهشد دنباله گروه مردم ستمكار . بـحـار الانـوار مـجلد 13 ص 161 (458) از حذيفه يمانى روايت كرده گويد : شنيدم ازرسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله كـه فرمود: خدا اولياء و برگزيدگان خود راامـتـيـاز ميدهد تا آنكه زمين را از وجود منافقان و گمراهان و اولاد گمراهان پاك مى گرداند . و نـيز از خذيفه روايت شده (459) كه گفت شنيدم از پيغمبر اكرم كه مى فرمود : واى بـر ايـن امـت از اسـتيلا و تسلطى كه زمامداران ستمگر بر آنان پيدا مى كنند و آنان رامـى كـشـنـد ، و مـؤ مـنـان را بوحشت مى اندازند مگر كسانى كه بفرمان آنها گردن نهند ، وشـخـص مؤ من بزبان و ظاهر با آنها موافق باشد ولى در باطن از آنها نفرت داشته و مىگريزد . و چون خداوند ارادهنمايد كه عزت اسلام را تجديد نمايد شوكت ستمگران جبار رادر هـم بـشـكـنـد ، و خـداونـد قـادر اسـت امـتـى را كـه مـيـان فساد افتاده آنان را نجات داده وبـسـاحـل صـلاح آورد . بعد از آن فرمود اى حذيفه اگر از عمر دنيا بيش از يك روز باقىنـمـانـده بـاشـد خـداونـد آن روز را چـنـدان طـولانـى گـردانـد تـا شـخـصـى ازاهـل بـيـت مـن بـحـكـومـت رسـد و با بى دينان جنگ كند تا اسلام را ظاهر و آشكار سازد لايـخـلف الله وعـده ، و هـو سـريع الحساب (460) خداوند خلف وعده نمى كند وبه حساب زود ميرسد . و چـنـانـچـه در روايـات آمـده اسـت عـلائم ظـهـور دو قـسـم اسـت عـلائم حـتـمـيـه ومـتـصـل بـه قـيـام قـائم و عـلائم غـير حتميه و قريب الوقوع ، و از جمله علائم حتميه خروجسفيانى است . درمـجـلد 13 بـحـار ص 167 (461) عـن اءبـى جـعـفـر عـليـه السـلام انـهقال : ان من الامور موقوفه و امورا محتومة ، و ان السفيانى من المحتوم الذى لابد منه امامبـاقـر عليه السلام فرمود : امور بر دو قسم است بعضى مشروط و پاره اى حتمى ، و امرسفيانى از امور محتومه و مسلم است و چاره از آن نيست . عـلائم ظـهـور آن بـزرگـوار در مـجـلد 13 بـحـار (462) و كـتـابكـمـال الديـن صـدوق (463) مـفـصلا ذكر شده ، و ما در اينجا به ذكر يك روايت از كتابقرب الاسناد اكتفا مى كنيم (464) . در كـتـاب قـرب الاسـنـاد از مـحـمـد بـن صـدقـه از حـضـرت صادق عليه السلام از پدرانبـزرگـوارش عـليـهـم السـلام از پـيـغـمـبـر اكـرم صـلى الله عـليـه و آلهنـقـل شـده كـه فـرمـود : چـگونه مى بينيد وقتى كه زنان شما فاسد ، و جوانانتانفـاسـق شوند و امر بمعروف و نهى از منكر انجام نگيرد . پرسيدند آيا چنين خواهد شد يارسول الله ؟ فرمود : آرى بلكه از اين هم بدتر خواهد شد ، چه حالى خواهيد داشت وقتىكـه امـر بـمـنـكـر و نـهـى از مـعـروف شـود ، گـفـتـنـد يـارسـول الله آيـا مـمـكـن اسـت چنين شود ؟ فرمود : بلى و ازين بدتر ميشود ، چگونه خواهيدبـود آنـزمـان كه ببينيد معروف و كار خوب زشت و منكر ، و كار زشت و منكر خوب و معروفبحساب آيد . و ظـهـور عـلائم حـتميه در كتاب كمال الدين ص 365 (465) از عمر بن حنظله از حضرتصادق عليه السلام روايت شده كه مى فرمايد : پيش از قيام قائم وقوع پنج واقعه حتمىاسـت : آمـدن شـخـص يـمـانـى ، و سـفـيـانـى ، و صـيـحـه آسـمـانـى ، وقتل نفس زكيه و فرو رفتن سپاهى در بيابان بين مكه و مدينه . و نيز (466) از حضرتصـادق عـليـه السـلام روايـت كرده كه فرمود خروج سفيانى حتمى است و در ماه رجب اتفاقخوهد افتاد . و در مـجـلد 13 بـحـار (467) روايـت شـده كه حضرت صادق عليه السلام بيانى بدينمـضـمـون فـرمود هر مرام و مسلكى قبل از قيام قائم مدتى حكومت و رهبرى را عهده دارميشود تا اتمام حجت شود و آنگاه قائم بحق و عدالت قيام مى كند . در كـتـاب كـمـال الديـن (468) از ابـوحـمـزه ثـمـالىنقل كرده كه او گويد بحضرت صادق عليه السلام عرض كردم كه امام محمد باقر عليهالسلام فرموده : خروج سفيانى حتمى است ؟ جوابداد آرى اين طور است و اختلاف اولاد عباسهـم حـتـمى است ، و قتل نفس زكيه ، و خروج قائم حتمى است ، گفتم آن نداى آسمانى چيست وچـگـونـه اسـت ؟ فـرمود در اول روز منادى ندا مى كند مردم بدانيد و آگاه باشيد كه حق باعلى عليه السلام و پيروان اوست ، و در آنوقت آنانكه ايمان ثابتى ندارند بشك مى افتند. و اءيـضـا در هـمـيـن كـتاب (469) از معلى بن خنيس از حضرت صادق عليه السلام روايتشـده كه امام فرمود : ابتدا صداى جبرئيل از آسمان بلند ميشود بعد صداى شيطان از زمينو بايد از صداى اول متابعت كنيد ، مبادا در پى صداى دوم برويد و فريب خوريد . و از حـضـرت صـادق عـليـه السـلام روايـت شـده (470) كـه فـرمـود خروج اين سه نفرخـراسـانـى و سفيانى و يمانى در يك سال و يكماه و يك روز خواهد بود ، و پرچم هيچكداممانند شخص يمنى نيست ، كه او مردم را بسوى حق راهنمائى مى كند و نحن نقول الحمد لله رب العالمين ترجمه : و ما گوئيم الحمدلله رب العالمين شرح : با خاطر شاد لب به حمد و ستايش پروردگار عالميان بگشائيم و او را بهايـن نـعـمـتـى كـه عـنايت فرموده ستايش كنيم . البته اين حمد و ستايش پس از قطع سلطهسلطه گران و اءعوان و اءبناءشان از سر مستضعفان جهان و رها شدن از قيد و بنديست كهاز طـرف قـدرتـمـندان و ستمكاران بدست و پاى آنان بسته شده بوده هم چنانكه در سورهانعام آيات 44 ، 45 ، 46 آمده است . در پـايـان ايـن بـحـث لازم اسـت كـه پـيـرامـون غـيـبت امام زمان صحبت شود كه جهت چيست كهآنحضرت از انتظار غايب است و تاكنون قيام نكرده و خود را معرفى ننموده ، و چه شده كهغـيـبـت او تاكنون بطول انجاميده و از اين طول غيبت سوء استفاده شده ، و مدعيانى پيدا شدهانـد كـه ادعـاى نـيـابت حتى مهدويت و نبوت كرده اند . (471) و از طرفى هم قدرتمندانسـتـمـكار و هوى پرستان زمام امور مسلمانان را بدست گرفته و احكام عمده اسلامى كه بامنافع و سوء استفاده آنها سازش ندارد تعطيل شده و رفته رفته از ميان ميرود . (472) البـتـه اخـبـار وارده در باب علت غيبت امام زمان زياد است و از مجموع آن اخبار استفاده ميشودكـه حكمت غيبت آن بزرگوار چند امر است : اول - قلت انصار و اعوان آنحضرت ، چون دعوتآن بـزرگـوار بـراى احـيـاى سـنـت الهـى يـعـنـى ديـن در جـهـان بـشـريـت وتشكيل حكومت عدل و برطرف ساختن ظلم و جور است كه در ابتدا حدود سيصد و سيزده نفرند، و چـنـانكه در روايت آمده است تا عدد اصحاب و ياران آنحضرت به ده هزار نفر نرسد ازمكه خارج نميشود . (473) جهت دوم - آنكه امام زمان در دوره غيبت خود تعهدى نسبت به حكومت هاى وقت ندارد و بيعت كسىرا هـم بـظاهر بگردن نگرفته ، تا انقلاب و قيامتش به اغتشاش و شورش جلوه گر شودچـنـانـكـه روايـات بـدان مـتـعـرضـنـد از جـمـله روايـت حـسـن بـن عـلى بـنفـضـال از پـدرش از حـضـرت رضـا عـليـه السـلام اسـت كـه شـيـخ صـدوق دركـمـال الديـن (474) نـقـل كـرده كـه فـرمـود : مـى بـيـنـم شـيـعـيـان وقـتـى كـهنـسـل سومين از فرزندانم از ميانشان ميرود همچون گوسفندان كه طالب چرا گاهند آنان هممـتـحـيـر و سـرگـردان در جستجو هستند تا موضع و محلى كه از آن بهره مند شوند بيابندولى نمى يابند ، راوى گفت چرا چنين ميشود ؟ فرمود براى اينكه امامشان از نظرشان غايبمـيـشـود ، گفتم چرا ؟ فرمود براى آنكه وقتى كه با شمشير قيام نمود تعهد و بيعت كسىبگردن او نباشد . جهت سوم - خروج ودائع مؤ منه از اصلاب كافرين است چنانكه در مجلد 13 بحار ص 130(475) از حـضـرت صـادق عـليـه السـلام روايـت شـده كـه راوى حـديـث گـويـد :سـئوال كـردم از آن بـزرگـوار كـه چـرا امـيرالمؤ منين عليه السلام از ابتدا با مخالفين ودشـمنانش جنگ نكرد ؟ فرمود : براى اين آيه شريفه كه در قرآن آمده است . لو تزيلوالعـذبـنـا الذيـن كـفروا منهم عذابا اليما - فتح : 25 يعنى اگر آن مؤ منين ناشناخته ازكفار جدا شده بودند ما كفار را بعذابى دردناك گرفتار مى كرديم . راوى پـرسـيـد مـقصود از جدا شدن در اين آيه چيست ؟ فرمود مقصود ودايع مؤ منه در صلبمـردم كـافر است ( كه اگر آن نطفه ها از صلب پدران كافر جدا ميشدند آن كفار و منافقينجنگ نكرد بملاحظه اين آيه مباركه بوده ) . آنـگـاه حـضـرت فـرمـود : هـمچنان قائم ما نيز تا مادامى كه ودائع الهى از صلب كافرانخـارج نـشـود ظـاهـر نـخـواهـد شـد ، پـس وقـتـى كـه آننـسـل خـارج شد و بظهور پيوست و مردان مؤ من بوجود آمدند او هم ظاهر شود و بر دشمنانپيروز و آنانرا از ميان ببرد. عـلت چـهـارم - غـيـبـت امـام زمـان - ممكن است امتحان و آزمايش مردم باشد تا در دوره غيبت درجهايـمـان ادعائى مدرم هم معلوم گردد . همچنانكه خداوند در ابتداى سوره عنكبوت مى فرمايد اءحسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لا يفتنون آيا مردم پيش خود حساب كردند( و گمان نمودند ) باينكه بگويند ايمان آورده ايم رها ميشوند و آزمايش نميشوند .
چـه شـود گـر محك تجربه آيد بميان |
تا سيه روى شود هر كه در اوغش باشد |
امـام صـادق عـليـه السـلام در حـديـثـى مـى فـرمـايـد : و هـم چـنـيـن قـائمآل مـحـمـد عـليـه السـلام ايـام غيبتش طولانى شود تا آنكه بوسيله ارتداد بد سرشتان حقخـالص آشـكار و ايمان پاك از ايمان آلوده معلوم شود ، و آنگاه شيعيان پاك سرشت كه ازنـفـاق و تـفـرقـه خـائفـنـد در عـهـد قـائم احـسـاس شـوكت و قدرت و امنيت نمايند .(476) شـيـخ صـدوق در كـمـال الديـن (477) از امـام صـادق عـليـه السلام روايت مى كند كه آنبـزرگـوار بـه راوى خـبر ( بنام منصور ) فرمود : اى منصور صاحب امر نخواهد آمدمـگـر بـعـد از آنكه ماءيوس شويد ، نه ؛ بخدا قسم نمى آيد مگر بعد از آنكه خوب و بدشـمـا از هم ممتاز گرديد ، نه ؛ بخدا سوگند نمى آيد مگر بعد از آنكه امتحان دهيد ، نه ؛بخدا نمى آيد مگر آنكه شقى آشكار گردد و آنكس كه سعيد است شناخته شود . عـلت پـنـجـم - آنـكـه چـون آن بـزرگـوار مـاءمـور اجـراى اوامرى است كه بايد بعد از اينبـوسـيـله او در جـهـان صورت گيرد ، از اين نظر لازم است كه در حفظ جان خود بكوشد وخـود را از آسـيـب و اذيـت و آزار دشـمـنـان محفوظ دارد ، و از اين نظر غيبت و مخفى بودن او ازانتظار مردم سبب حفظ جان او شود . و در روايـاتـى بـه ايـن عـلت اشـاره شـده اسـت ، از جـمـله در كـتـابكمال الدين و بحار از زراره از امام محمد باقر عليه السلام روايت شده كه فرمود : البته براى قائم آل محمد پيش از قيامش غيبتى است و اوست كه ميراثش را مى طلبد . گفتمبـراى چـه مـخـفـى اسـت ؟ فـرمـود : خـوف و تـرس اسـت و با دست بشكم خود اشاره كرد وفهماند يعنى كشتن . (478) البـتـه او هـم همچون پدران بزرگوارش ترس و خوفى از كشته شدن در راه خدا ندارد ،ولى چـون مـاءمـور بانجام امرى است كه بايستى آنرا بمرحله اجرا درآورد و هنوز موقع آننـرسـيـده ( چـون عـالم بـشـريـت هـنـوز بـآن مـرحـله نرسيده و خود را مهيا نكرده ) و خداوندمـتـعـال هـنوز قيام او را اراده نكرده ، و لذا غيبت او يكى از اسباب حفظ جان اوست كه خوف آنبزرگوار از قتل با عدم اراده خداوند بقيام او تواءم است . (479) اللهم انت كشاف الكرب و البلوى ترجمه : ( بار الها توئى بر طرف كننده غم و اندوه دلها ). شـرح : يـكـى از وظـائف ايـمـانـى تـضـرع و زارى بدرگاه حضرت احديت عز اسمهخـصـوصـا در زمان غيبت امام زمان عليه السلام است كه گشاينده غم و اندوه از دلها است ، وحـفـظ ديـن و ايـمـان از شـبهات شياطين كه بوسيله كلمات فريبنده : ضعفا و بيچارگان راگـمـراه و عـقايد باطله را بوسيله كلماتى بقلوب عوام وارد مى كنند ، و امر را بر ضعفاىاهل ايمان مشكل و مشتبه ميسازند ، و در اين باره گفتته هاى اولياى حق بحقيقت پيوسته و محققمى شود . در كـتـاب غـيـبـت نـعـمانى (480) از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود : براى صاحب اين امر غيبتى است كه حفظ دين در آن زمان همچون كسى است كه با دستخود خار شاخه درخت خاردار را بتراشد و صاف كند ، سپس آن بزرگوار سر بزير انداختو مـكـثـى كـرد ، آنـگاه فرمود : البته براى صاحب اين امر غيبتى است ، و در آن زمان لازم وواجب است كه بنده خدا از نافرمانى خدا بپرهيزد و به او رغبت نمايد و دين خود را حفظ كند، و آنرا محكم بگيرد و آنرا رها نكند . و اليك استعدى فعندك العدوى تـرجـمـه : ( و مـن از تـو داددل مى طلبم و توئى دادخواه مظلومان و درماندگان . شـرح : از جـمـله وظايف مهم شخص متدين و مؤ من دعا كردن است و چنانچه فرموده اند : دعـا عـبـادت بلكه مخ و مغز عبادت است . (481) در اهميت دعا و فضيلت آنگـذشـتـه از روايـات و اخـبـار زيـادى كـه از پـيـغمبر اكرم و ائمه معصومين عليهم السلامنقل شده ، و آيات قرآن هم در سوره هاى مختلف بر آن دلالت دارد چنانكه مى فرمايد : وقال ربكم ادعونى استجب لكم ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنم داخرين ( وپروردگارتان گويد مرا بخواند تا شما را استجابت كنم البته كسانى كه از عبادت مناستكبار مى ورزند بزودى با ذلت و خوارى وارد جهنم ميشوند ) - سوره مؤ من آيه 60 - . در تـفـسـيـر صـافـى از كـتـاب كـافـى در ذيـلايـن آيـه مـبـاركـه از حـضـرت صـادق عليه السلام روايت شده كه فرمود دعا كن و مگو كهمـقـدرات تـقـديـر شـده ، و دعـا تـغـيـيـرش نـمـيـدهـد ، زيـرا دعـا عـبـادت اسـت و خـداىعزوجل مى فرمايد : ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنم داخرين ، و فرمود: ادعونى استجب لكم . پـس بـايـد در هر حال دعا كرد و نگفت كه دعا لازم نيست و كار گذشته است يعنى اعتقاد توبـقـضـا و قـدر مـانـع نـشود تو را از اينكه دعا كنى ، در روايت است كه فرمود : دعاقـضا را برمى گرداند . و امام صادق عليه السلام فرمود : ايمانت بقضاو قدر مانع از مبالغه و كوشش تو در دعا كردن نشود . (482) در كـتـاب وسـائل الشـيـعـه از حـضرت صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود : اگـر بـنـده دهـان خـود را بـبـنـدد و دعـا نـكـنـد چـيـزى بـاو عـطـا نـخـواهـد شـد . پـسسـئوال كـن تـا بـتـو عـطـا شـود . تـا نـگـريـدطفل كى نوشد لبن . پـيـغـمـبـر اكـرم صـلى الله عـليـه و آله فـرمـود : هـنـگـامـى رقـتدل را براى دعا كردن مغتنم شماريد كه آن رحمتى است . (483) پـس شـخـص مؤ من در غيبت امام زمان بايستى شب و روز بدرگاه خداى تعالى دعا و تضرعنـمـايد ، و زمينه را براى تعجيل ظهور امام زمان فراهم سازد ، و وساوس شيطانى او را ازدعـا كـردن مـانـع نـشـود ، و نـگويد اگر خداوند ظهور آن بزرگوار را تا مدت معينى مقدركرده باشد دعاى من چه تاءثيرى دارد. در داسـتـان بـنـى اسـرائيل آمده است كه چون آنها از شدت ظلم و ستم فرعون و فرعونيانبـه تـنـگ آمـده بودند شبى در بيابان اجتماع كردند ، و بدرگاه بارى تعالى تضرع وزارى نمودند ، خداوند هم دعايشان را اجابت فرمود و فرج آنها را زودتر ظاهر ساخت . در اهـمـيـت دعا و تضرع و زارى بدرگاه حضرت بارى تعالى اخبار و روايات زيادى وارداسـت ، و از حـضـرت صـادق عـليـه السلام روايت شده كه فرمود : دعا قضاء مقدر راپـس مـيزند ، و زياد دعا كنيد كه دعا كليد هر رحمت و سبب رسيدن بهر حاجتى است ، و كسىبـآنچه نزد خدا است جز بدعا كردن و درخواست نمودن نرسد ، و هر درى كه زياد كوبيدهشود البته باز خواهد شد . (484) از رسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله نـقـل شـده كـه فرمود : ان الله يحب الملحين فىالدعاء . (485) يعنى البته خداوند ملتزمين و مصرين در دعا را دوست ميدارد . و انت رب الاخرة و الاولى تـرجـمـه : ( و تـوئى پـروردگـار آخـر واول - يعنى دنيا و آخرت ) . شـرح : البـتـه لازم اسـت كـه در مقام دعا خدا را باءسماء حسنى خواند يعنى بنامهاىنـيـكـو چنانكه فرمايد و لله الاسماء الحسن فادعوه بها - اعراف : 180 - خدارا نـامـهـاى نـيـكـوتـر اسـت بـس بـخـوانـيـد او را بـدان نـامـهـا كـه خـدائى اسـتذوالجـلال و الاكـرام و اءسـمـاء حسناى الهى زياد است و هراسمى از او دلالت بر صفتى ازصفات او دارد ، ولى ميتوان گفت كه جامع ترين اسماء الهى بعد از اسم مبارك الله اسم رب است كه اسم مباركى است و دلالت دارد بر علم و قدرت وراءفت و حكمت ، زيرا كه مقتضاى صفت ربوبيت كامله آنست كه هر موجودى را بمقدار قابليتو اسـتـعـدادش پـرورش دهـد و كـمـالش را عـطـا كـنـد .قـال الله تـعالى : قال ربنا الذى اعطى كل شى ء خلقه ثم هدى - طه : 50 - گفتپروردگار ما آن كس است كه خلق كرد هر چيز را آنگاه هدايتش كرد . پس توسل به ذكر يا رب در مقام دعا باعث اجابت است . در كتاب وسائل الشيعه از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود هر كس ده مرتبهكلمه يا رب گويد ، در جواب او گفته شود لبيك ( حاجتت چيست )؟ . فاغث يا غياث المستغثين عبيدك المبتلى ترجمه : ( پس بفرياد رس اى فرياد رس فرياد خواهان باين بندهبيچاره بلا و ستم رسيده است ) . شـرح : انـسـان بـا ايـمـان بـا توجه بمقام الوهيت و صفت ربوبيت و مالكيت حضرتاحـديـت و با اعتقاد باينكه مقتضاى صفت ربوبيت فراهم نمودن تمام موجبات سعادت دنيا وآخـرت اسـت و با التفات بشدت گرفتارى كه در اثر غيبت و عدم حضور آن خليفه زمان وحـجـت وقـت ، كـه بـدو روى مـى آورد ، در مـقام استغاثه بر آمده و مى گويد اى فرياد رسدادخـواهـان بفرياد اين بنده بيچاره و مبتلا به محن و گرفتار مفارقت مولاى خود برس و اورا درياب ( آمين يا رب العالمين ) . و اءره سيده يا شديد القوى ( و بـاو سـرورش را بـنـمـايـان اى كسى كه بسيار مقتدرى ) يعنى اى خداى بسيار مقتدر وتوانا سرورش را باو بنمايان و او راظاهر گردان . و اءزل عنه به الاسى و الجوى ( و بوسيله ظهورش غم و اندوه و گرفتارى را از او برطرف ساز ، و او را از اين عشق پرشور و جوششى كه نسبت بوصال او دارد برهان ) .
از خدا خواهند مهدى را يقين |
اى تو ختم اولياى اين زمان |
و زهمه معنى نهانى جان جان |
و برد غليله يا من على العرش استوى ( و سـرد كن دل او را برفع تشنگى ( به بركت وجود آن مولى ) اى خدائى كه بر عرشتـمـام عـوالم ( و عـلم و عـدل و رحـمـت ) اسـتـيـلا دارى يـعـنـى سـوزدل و حـرارت قـلب مـا را فـرو نـشان اى كسى كه بر عرش تمام جهان خلقت استقرار ازلىدارى ) .
يـا رب ايـن آتـش كـه بـر جـان مـن اسـت |
سـرد كـن آنـسـان كـه كـردى بـرخليل |
و من اليه الرجعى و المنتهى (486) ( اى كسى كه بسوى اوست باز گشت ، و نهايت كار و فعاليت ) . در كـتـاب كـمال الدين شيخ صدوق (487) از عبد الله بن سنان روايت كرده كه گفت امامصـادق عليه السلام فرمود : بهمين زودى بشما شبهه اى رسد بدون نشانه اى كهديده شود ، و نه پيشوائى كه هدايت كند و مينمانيد متحير و سرگردان ، و نجات پيدا نمىكـنـد مـگـر كـسـى كـه دعـاى غـريـق را بخواند ، گفتم دعاى غريق چگونه است ؟ فرمود مىگوئى يا الله يا رحمن يا رحيم يا مقلب القلوب ثبت قلبى على دينك - الخ . اللهم و نحن عبيدك التائقون الى وليك المذكر بك و بنبيك تـرجـمـه : ( بار خدايا ما بندگان توائيم كه مشتاق ولى تو هستيمكـه مـا را بياد تو و پيغمبرت مى آورد ( و خلق را بياد تو و پيغمبرت مى آورد ( و خلق رابياد تو و پيغمبر تو مى آورد ) . شـرح : هـر مـؤ مـنـى كـه نـور ايـمـان دلش را روشـن كـرده بـاشـد محققا شوق ديداراوليـائى كـه او را بـيـاد خـدا و پـيـغـمـبـر مـى آورنـد پـيـدا مـى كـند ، و ديدارشان آرزوىدل اوست ، و امام زمان يك چنين كسى است كه مؤ من را به سوى خدا و پيغمبر خدا سوق ميدهد . و كسى كه ايمان بوجود امام غايب داشته باشد اگر به نعمت هاى كامله وجود آن بزرگوارمـتـوجـه شـود قـهـرا آتـش شـوق ديـدار او در دلش مشتعل مى گردد ، و نعمت هاى وجود و ظهور آنحضرت زياد است از جمله وسيله سعادت دنيا وآخـرت آدمـى است كه بوسيله راهنمائى او و پدران بزرگوارش صورت مى گيرد چنانكهدر قرآن كريم فرمود : يا ايها الذين امنوا اتقوا الله و ابتغوا اليه الوسيلة - مائده: 35 - ( اى كـسـانـى كـه ايـمـان آورده ايـد از خدا بترسيد و وسيله اى براى نزديكى باوبطلبيد ) . در تـفـسـير صافى ذيل اين آيه مباركه از عيون الاخبار از پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله روايـت مـى كـنـد هـم العـروة الوثـقى و الوسيلة الى الله آرى آنان حلقه محكم ووسـيـله تـقـرب بـخـدا هـسـتـنـد . و از ايـن نـظـر قـبـولىاعـمـال هـم بـوسـيـله ولايـت آنـان مـحـقـق مـيـشـود چـنـانكه در زيارت جامعه آمده است . بكمتـقـبـل الطـاعـة المـفـتـرضـة يـعـنـى بـوسـيـله راهـنـمـائى شـمـا اطـاعـت واجـبقبول ميشود . بـارى در كـتـاب المـهـدى در بـاب بـركـات ظـهـور حـضـرت ولى عـصـر عـجـل الله تـعـالى فـرجـه الشـريـف روايـتـى از ابـو سـعـيـد خـدرىنـقـل مـى كـنـد كـه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود : بر امت من بلاى سختىنازل ميشود كه سخت تر از آن شنيده نشده ، تا آنكه زمين با اين وسيعى براى ايشان تنگمـيـشـود و جـور و ظـلم عـالمگير ميشود و مؤ من پناهگاهى كه از ظلم و ستم بدان پناهنده شودنـمـى يـابـد ، آنـگـاه خـداونـد مـردى از عـتـرت مـرا كـه قـسـط وعـدل را در زمـيـن رواج مـيـدهـد هـمـانطورى ككه قبل از آن ظلم و جور رواج پيدا كرده بود ، وسـاكـنـان آسـمـان و زمـيـن از ظهورش خوشنود ميشوند ، و زمين تمام دانه هاى خود را بيرونفرستد و آسمان هم قطرات باران خود را پيوسته فرو فرستد . خلقته لنا عصمة و ملاذا تـرجـمه : ( تو او را براى عصمت و نگهدارى ، و پناه دين و ايمان ماآفريدى ) . شـرح : البـتـه خـداونـد بـراى اتـمـام حـجـت بـه بندگان خودش چنين كسانى را مىآفـريـند تا در شدائد و سختى ها بدو پناهنده شوند همانند كودك به پدر و مادر خود ، وآنانهم با آغوش باز و مهر و محبت مى پذيرند و نسبت به بندگان خدا شفيت و مهربانند ،و صـاحـب عـفـو و كـرمـنـد ، و شـايـسـتـه اسـت كـه مـا بـنـدگـان خـدا هـم مـحـبـت آنـان رابدل گيريم و از جان و دل نصايح دل پذير آنان را بپذيريم . و اقمته لنا قواما و معاذا ترجمه : ( و او را براى ما پشتيبان و پناهگاهى اقامه نمودى و او رابرانگيخته اى تا اقوام و پناه خلق تو باشد ) . شـرح : هـر مـؤ مـن با عقيده و اعتقاد بوجود امام زمان وقتى بياد آورد غيبت چنين كسى راكه خداوند متعال او را در خزانه قدرت خود مخزون كرده ، و در آخر روزگار هنگامى كه ظلمو جـور عـالمـگـيـر شـود و اضـلال شـيـطـان صـفتان رواج پيدا كند او را ظاهر خواهد نمود ووسائل پيشرفت و هدايت او را فراهم مى كند ، و او را بر اريكه قدرت و رياست مى نشاند، و جـهـان و جـهـانـيان را در مسير عدل و صراط مستقيم قرار ميدهد ، و نتيجه خدمات و زحماتنـمـايـنـدگـان خدا و حجت هاى الهى را ظاهر مى سازد ، بى اختيار اشك شوق از ديده گانشجارى و آرزوى ديدار و وصال او را هر چه زودتر مى طلبد . و جعلته للمومنين منا اماما ترجمه : ( و او را براى مؤ منين از ما ، امام و پيشوا قرار دادى ) . شـرح : و البـتـه شـايـسـتـه اسـت كـه چـنـيـن كـسـى رهـبـر و پـيـشـواىاهـل ايـمـان بـاشـد . در ايـن جـمـلات ضـميرها بصورت متكلم مع الغير است و از آن اين نكتهبـدسـت مـى آيـد كـه ايـن حـاجـت بـدرگـاه حضرت احديت اختصاص به شخص دعا كننده بهتـنـهـائى نـدارد ، بـلكـه تـمـام مـؤ مـنـينى كه با او بدين ابتلا گرفتارند ، بدين آرزودلبـنـدنـد . و بـا ايـن صـفـات و اوصـاف آن بـزرگـوار كـه خـداونـدمـتـعـال بـاو عـنـايـت فـرمـوده ، قـدر و مـنـزلتـش را غـيـر از خـدا كـسـى نـمـيـداند ، و نتوانفضائل آن بزرگوار را برشمرد. فبلغه منا تحية و سلاما ترجمه : ( پس از طرف ما بآنحضرت سلام و تحيت برسان ) . شرح : لغت تحيت اصلآن از كـلمه حى يعنى زنده و سرزنده ، بمعنى درود و شاد باش و يك نوعاعظام و اكرام است . و اصولا سلام كردن باعث فرح است و سرورى در قلب طرف ايجاد مىكـنـد و در حـقـيـقـت دعـائى است كه سلامتى و آسايش طرف خواسته ميشود و جمله سلامعـليـك مـى فـهـمـانـد كـه از جانب من هم ضرر و بدى بتو نخواهد رسيد ، و تو ازسـوى مـن در امن و امانى ، و رسم و متعارف است كه اگر كسى در اثر دورى مكان و يا بعدزمـان نـتـواند به شخص مورد علاقه اش ، شفاها سلام كند ، بشخص امين و مورد وثوق خودتـوصـيـه مـى كـنـد كـه سـلام مـرا بـآندوست من برسان چنانكه در مجلد 11 بحار ص 63(488) از جـابـر انـصـارى نـقل شده كه پيغمبر اكرم باو فرمود : جابر عمر توطـولانـى مـيـشـود ، و فـرزندم باقر را خواهى ديد و سلام مرا باو برسان . جابر گويدچـون زمان او را درك كردم خدمت او رسيدم و سلام پيغمبر را باو رساندم ، آن بزرگوار همدر جـواب فـرمـود : يـا جـاب عـلى ابـى رسول الله السلام ما دامت السموات و الارض وعليك يا جابر بما بلغت السلام . (489) در تـفـسـيـر قمى ذيل آيه شريفه : و اذا حييتم بتحية فحيوا باحسن منها (490) ازصادقين عليهما السلام روايت كرده مراد از تحيت در اين آيه ، هم سلام و هم نيكى هاى ديگراسـت ، و از ايـن نـظر از آيه مباركه و حديث ذيل آن استفاده ميشود كه اگر كسى بوسيله اىسلام براى طرف برساند براى طرف واجب است كه جواب سلام او را بدهد. پـس كسى كه از خدا مساءلت مى كند كه سلام مرا بمولاى من برسان يقينا اين سلام ؛ باوخـواهـد رسـيـد . و بمقتضاى فرمان خدا در قرآن كريم و عطوفت و شفقت آن بزرگوار بهدوسـتانش جواب خواهد فرمود . و مؤ يد اين مطلب روايتى است كه شيخ حر عاملى ( رضوانالله عـليـه ) . در كـتـاب وسـائل الشـيـعـه از جـابـربـن يـزيـد جـعـفـىنـقـل مـى كند كه امام محمد باقر عليه السلام فرمود : كه فرشته اى از فرشتگان از خداخـواست كه گوش شنواى بندگان را هم باو عطا كند ، و خداوند هم باو عطا فرمود از اينجـهـت هـيـچ مـؤ مـنـى نيست كه بر پيغمبر و ال پيغمبر صلوات و سلام بفرستد مگر آنكه آنفـرشـتـه گـويـد و عـليـك السـلام ، سـپـس آن فـرشـتـه بـه پـيـغـمـبـر گـويـد يـارسـول الله فـلان كـس بـشـمـا سلام رسانده . رسول . خدا هم در جواب مى گويد و عليهالسلام . و چـون مـؤ منين راهى براى ابلاغ سلام بمولاى خود بهتر و شايسته تر از درگاه خداوندنـدارنـد لذا از او مـسـاءلت مـى كـنـنـد كـه سلام ما را باو برسان ، و خداوند هم بمفاد آيهكـريـمـه : و الله روف بـالعـبـاد - بـقـره : 207 ، وآل عمران : 30 - و آيه ادعونى استجب لكم - مؤ من : 60 - دعاى آنانرا اجابت نموده وسـلام آنـان را مـيـرسـانـد هـر چـنـد سـلام باءولياى خدا بدون واسطه هم انجام ميشود چونحضور و غيابى نيست هم چنانكه در زيارات ماءثوره وارد شده است . از جـمـله در كـتـاب نجم اثاقب از كتاب جمال الاسبوع سيد ابن طاووس خواندن اين زيارت وسلام را روز جمعه براى آنحضرت نقل نموده ، و ما آن را در اينجا مى آوريم و شايسته استكـه خـوانـده شـود : السـلام عليك يا حجة الله الذى به يهتدى المهتدون و يفرج به عنالمـومـنـين ، السلام عليك ايها المهذب الخائف ، السلام عليك ايها الولى الناصح ، السلامعـليـك يـا سفينه النجاة ، السلام عليك يا عين الحياة ، السلام عليك صلى الله عليك و علىآل بـيـتـك الطـيـبـين الطاهرين ، السلام عليك عجل الله لك ما وعدك من النصر و ظهور الامر ،السـلام عـليـك يـا مـولاى انـا مـولاك عـارف بـاءوليـك و اخـريـك ، اتـقـرب الى الله بك وبـآل بـيـتـك ، و انـتـظـر ظـهـورك و ظـهـور الحـق عـلى يـدك ، واسـال الله ان يـصـلى عـلى مـحمد و آل محمد ، و ان يجعلنى من المنتظرين لك و التابعين والنـاصـريـن لك عـلى اعـدائك ، و المـسـتـشـهدين بين يديك فى جمله اوليائك ، يا مولاى ياصـاحـب الزمان صلوات الله عليك و على آل بيتك ، هذا يوم الجمعة و هو يومك المتوقع فيهظـهـورك و الفـرج فـيـه للمومنين على يدك و قتل الكافرين بسيفك ، و اءنا يا مولاى فيهضـيـفـك و جـارك ، و انـت يـا مـولاى كـريـم مـن اولاد الكـرام ، و ماءمور بالضيافة و الاجارةفـاءضـفـنـى و اءجـرنـى صـلوات الله عـليـك و عـلىاهل بيتك الطاهرين . وزدنا بذلك يا رب اكراما تـرجـمـه : ( پـروردگـارا و بدينوسيله مزيد كرامت ما گردان يعنىبوسيله اين ابلاغ سلام كرامت ما را زياد گردان ) . شـرح : وقـتى كسى به كسى سلام كند و يا بوسيله اى سلام خود را ابلاغ نمايد .اين سلام يك نوع ارتباطى بين طرفين سلام ايجاد مى كند ، كه آن باعث لطف و محبت و مزيدكـرامـتـى از طـرف مقابل نسبت به سلام كنند ميشود ، و اين تحيت و سلام كاشف از محبت اوستلذا مؤ منان از خداوند متعال زيادتى اين كرامت را مساءلت مينمايند . و اجعل مستقره لنا مستقرا و مقاما تـرجـمـه : ( و مـقـام او را ( در بـهـشـت ) مـقـام ومنزل ما شيعيان قرار ده ) . شرح : چون معاشرت و مجالست در اخلاق و رفتار آدمى تاءثير دارد ، و لذا فرمود : المـرء عـلى ديـن خـليـله و قـريـنـه انـسان بر طريقه و روش رفيق و همدم خود است وخصوصيات اخلاق هر كسى از اخلاق و رفتار دوست و هم نشين او دانسته ميشود ، (491) وخـدا مـى فـرمـايـد : يـا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و كونوا مع الصادقين - توبه :111 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد از خدا بترسيد و با راستگويان باشيد . در كتاب كافى در باب 8 فضل علم ، فضل بن اءبى قره از حضرت صادق عليه السلامچنين روايت مى كند ، گويد : رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود : حواريون بحضرتعـيـسـى گـفـتـند با چه كسى هم نشين شويم ؟ پاسخ داد كسى كه ديدن او شما را بياد خداآورد ، و سـخـنـش بـاعـث زيـادتـى عـلم شـمـا گـردد ، واعمال و كردارش شما را بآخرت تشويق كند . چـون ديـدن اءعـمـال نيك و شنيدن سخنان نيكو تاءثير در نفوس دارد و شخص را از هواهاىنـفـسانى باز ميدارد ، پس كسى كه صالح نباشد نبايد با او مجالست كرد ، كه معاشرتبا او توليد اخلاق فاسده در نفس مى كند . سـپـس از مـنـصـور بـن حـازم از حـضـرت صـادق عـليـه السـلام روايـت مـى كـنـدرسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله فـرمـود : مـجـالسـةاهل الذين شرف الدنيا و الآخرة پـس كـسـى كـه شب و روز خود را ملازم حجت وقت و خليفه و ولى زمان بداند و محبت او را دردل بـدارد و بـدو عـشـق و عـلاقـه پـيـدا كـنـد ، از اخـلاق واعمال و گفتار او بهره مند ميشود خود را از رتبه پست حيوانيت باوج مقام روحانيت و انسانىميرساند . و اتمم نعمتك بتقديمك اياه امامنا حتى توردنا جناتك و مرافقه الشهداء من خلصائك تـرجـمـه : ( و بـواسطه پيشوائى او بر ما نعمت خود را بر ما تمامگـردان تـا ( بـوسـيله هدايت آن بزرگوار ) ما را به بهشت هاى خود درآورى و با شهيدانمخلص خود رفيق گردانى ) . شـرح : چـون اطـاعـت خـدا و رسـول بـمـوجـب آيـه شـريـفه قرآن و من يطيع الله والرسـول فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبين و الصديقين و الشهداء و الصالحينو حـسـن اولئك رفـيـقـا - نـسـاء : 69 - ( هـر كـس كـه خـدا ورسول را اطاعت كند پس اينان با كسانى همدمند و همرازند كه خدا بايشان نعمت بخشيده ازپـيـغمبران و صديقان و شهيدان و شايستگان و آنان نيكو رفيقانند البته با اينگروه و جماعت رفاقت دارند و چقدر نيكوست رفاقت با اين جماعت . در كـتـاب كـافـى از امـام مـحمد باقر عليه السلام روايت شده كه فرمود : ما را بهپارسائى و پرهيزكارى يارى كنيد زيرا هر كس از شما با اين صفت بديدار خدا رود ( ازدار دنـيـا بـرود ) بـراى او پـيـش خـدا گـشـايـش و آسـودگـى اسـت كـه خـداىعزوجل مى فرمايد : من يطع الله و الرسول - الآية . اللهم صلى على حجتك و ولى اءمرك تـرجـمـه : ( بـار خدايا درود و رحمت فرست بر حجت ( زمان ) و ولىامر خود ) . شـرح : بـمـوجـب روايـات وارده از عـامـه و خـاصه ، در اين دوره حجت خدا منحصر استبوجود مبارك حضرت ولى عصر حجة بن الحسن العسكرى عليهما السلام . از جمله در كتابيـنـابـيـع المـودة صـفـحـه 484 از كـتاب فرائد السمطين از حسن بن خالد روايت كرده كهحـضـرت رضـا عـليـه السـلام فـرمـود : كسى كه ورع نداشته باشد دين ندارد ، وگـرامـى تـريـن شـمـا نـزد خدا كسى است كه تقوايش بيشتر باشد ، سپس فرمود چهارميننـسـل من فرزند مادرى است سرور كنيزان ، كه خداوند بوسيله او زمين را از هر جور و ظلمىپاك مى كند ، و او كسى است كه بعضى در تولد و وجود او شك كنند ، و او صاحب غيبت است، و چون ظهور كند زمين به نور پروردگارش روشن گردد ، و ميزان عدالت ميان مردم نهادهشـود . پـس كـسـى بـكـسـى سـتـم نمى كند ، و او كسى است كه زمين براى او جمع شود . وبـراى او سـايـه نـبـاشـد ، و او كـسـى اسـت كـه مـنـادى از آسـمـان نـدا مـى كـنـد كـه هـمـهاهل زمين ميشنوند : آگاه شويد كه حجت خدا ظاهر شد ، (492) و ظهورش در مسجد الحرام درجـوار خـانـه خـدا صـورت مى گيرد و بايد او را فرمان برد كه حق با اوست و پيروى او . و طـبـق آيـه شـريـفـه قـرآن كـه مـى فـرمـايـد : يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعواالرسـول و اولى الامـر منكم - نساء : 59 ـ اى كسانى كه ايمان آورده ايد اطاعت كنيد خدارا و اطـاعـت كـنـيـد پـيـغـمـبـر و صـاحـبـان امـر از خـودتـان را ( كـه در صـفـات و اخـلاق واعمال همرديف پيغمبرند ) و يگانه ولى امر در اين زمان آن وجود مبارك است . در تـفـسـير صافى نقل از كمال الدين صدوق (493) از جابرين عبدالله انصارى روايتكـرده گـويـد : وقـتـى كـه ايـن آيـه نـازل شـد بـهرسول خدا گفتم يا رسول الله : ما خدا و پيغمبر را شناختيم اما اولوالامر چه كسانى هستندكـه خـدا اطاعت آنانرا مقرون باطاعت تو نموده ؟ فرمود : اى جابر آنان جانشينان من هستند وپيشوايان مسلمانان پس از من ؛ اول آنان على بن ابى طالب سپس حسن ، و حسين ، و على بنالحسين ، و محمد بن على كه در تورات به باقر معروف است ، و جابر تو او را مى بينىو چون بديدار او رسيدى سلام مرا باو برسان ، پس از آن صادق جعفربن محمد ، و موسىبـن جـعـفر ، و على بن موسى ، و على بن موسى ، و محمد بن على ، و على بن محمد ، و حسنبـن عـلى ، و سـپس همنام من محمد و همكنيه من ( ابوالقاسم ) حجت خدا در زمين و بقية الله ميانبـندگان خدا فرزند حسن بن على ( عليهم السلام ) است ، اوست كسى كه خداوند بدست اوشـرق و غـرب زمـين را فتح مى كند ، و اوست كه از نظر شيعيان و دوستانش غايب ميشود ، وكـسـى بـاعـتـقـاد بـامـامـت و پـيـشـوائى او ثـابـت قـدم نـمـيـمـانـد مـگـر كـسـى كـه خـدادل او را بـنـور ايـمـان امـتـحـان و آزمـايـش نـمـوده بـاشـد . جـابـر گـويـد گـفـتـم يـارسـول الله : آيـا در زمـان غيبت او ، شيعيان از او بهره مند ميشوند ؟ فرمود قسم بآنكه مرابه پيغمبرى برانگيخت كه آنان از نور او بهره مند ميشوند و از مقام ولايت او در دوره غيبتشهـمـچـون بـهـره مـنـد شـدن مردم از روشنائى خورشيد وقتى كه خورشيد در پس پرده ابرپـنـهـان مـيشود استفاده مى كنند ، اى جابر اين امر از اسرار الهى است كه در خزانه علم خدااسـت پـس تـو هـم آنـرا كـتـمـان كـن و مستور بدار مگر براى كسى كه اهليت و قابليت آن راداشته باشد . و صل على جده محمد رسولك السيد الاكبر ( و درود فـرسـت بـر محمد كه جد او و فرستاده تو است و سرور و بزرگترين پيغمبراناست ) . در تـفـسـيـر صافى ذيل آيه شريفه ان الله و ملائكة يصلون على النبى يا ايها الذينآمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما - احزاب : 56 - ( خدا و فرشتگان او محققا بر پيامبراسـلام درود مـى فـرسـتد اى كسانى كه ايمان آورده ايد شما هم بر او صلوات بفرستيد وآنـطـور كـه بـايـد سـلام دهـيـد ) . از حـضـرت صـادق عـليـه السـلام دربـاره ايـن آيـهسـئوال كـردنـد فـرمـود : صـلاة از طـرف خـداونـدعزوجل رحمت او است و از طرف ملائكه تزكيه آنان است و از طرف مردم دعايشان براى اوست. (494) و افـضـل اعـمـال بـعـد از اعـمـال واجـبـه صـلوات بـر پـيـغـمـبـر وآل اوسـت . در بـحـار مجلد 19 صفحه 76 (495) از حضرت عليه السلام روايت شده كهفـرمـود : كـسـى كـه نـتواند كارى كند كه گناهش پوشيده و آمرزيده شود ( و باعثشـود كـه گـنـاهـش رفـع شـود ) پـس زيـاد صـلوات بـر پـيـغـمـبـر وآل پـيـغـمـبـر بـفـرستد كه اين صلوات گناهان را از بين مى برد ( و باعث توفيق آمرزشگناه ميشود ) . اءيـضـا در بـحـار (496) روايـت شـده كـه فـرمـود : اثـقـل مـا يـوضـع فـى المـيـزان الصـلاة عـلى مـحـمـد صـلى الله عـليـه و آله و عـلىاهـل بـيـتـه سـنـگـيـن تـريـن چـيـزى كـه در مـيـزان عـمـل نـهـاده مـيـشـود ( و مـيـزانعـمـل را سـنـگـيـن مـى كـنـد ) صـلوات بـر مـحـمـد صـلى الله عـليـه و آله واهل بيت اوست . در كتاب وسائل الشيعه از حضرت صادق عليه السلام چنين روايت شده : وقتى كسىاز شـمـا دعـا كـنـد ( و حـاجـتـى طـلبـد ) ابـتـدا صـلوات بـر پـيـغـمـبـر وآل او فـرسـتـد سـپـس حـاجـت خـود را طـلبـد و آنـگـاه دعـاى خـود را بـصـلوات بـر مـحـمـد وآل مـحـمـد خـتـم نـمـايـد زيـرا كـه خـداونـد عـزوجل كرم و بخششش بيش از اين است كه دعاىاول و آخر را ( كه صلوات است ) قبول نمايد و دعاى وسط را رد كند . (497) و صلى على اءبيه السيد القسور ( و رحمت فرست بر على عليه السلام پدر بزرگ او كه سيد سلحشور و شجاع است ) . در صـلوات بـر پـيـغـمـبـر اسـلام بـايـد آل او را هـم ذكـر نـمـايـد و بـگـويـد ( اللهـمصـل على محمد و آل محمد رسول خدا فرمود : كسى كه بر من صلوات بفرستد وبر آل من صلوات نفرستد بوى بهشت را نمى يابد در صورتى كه بوى بهشت تا مسافتپانصد سال راه به مشام ميرسد . (498) كـنـايـه اسـت از ايـنـكـه هـر كـس در صـلوات بـر پـيـغـمـبـر ،آل او را ذكـر نـكـنـد مـعـلوم مـيـشـود اقـرار بولايت اوصياء او ندارد و كسى كه معتقد بولايتنباشد و از دنيا برود معذب است و كسى كه محكوم بنار جهنم باشد بوى بهشت را استشمامنخواهد كرد . و حامل اللواء فى المحشر تـرجمه : ( و دارنده پرچم است در محشر قيامت ) . يعنى پرچم نجاتمسلمانان بدست اوست هم چنانكه در دنيا پيشوائى نجات و سعادت آنان بود . شرح : در كتاب كفاية الخصام باب 452 حدود ده حديث از طرق عامه و نوزده حديث ازخـاصـه نـقـل مـى كـنـد بـايـنـكـه امـيـر المـؤ مـنـيـن عـليـه السـلامحـامـل لواء و پـرچـم مـخـصـوص مـيـبـاشـد و مـا در ايـن جـا يـك حـديـث آن را از طـرق عـامـهنقل مى كنيم : موفق بن احمد خوارزمى بسند خود از على بن ابى طالب عليه السلام روايتكـرده كـه رسـول خـدا فـرمـود : يـا على پنج چيز از خدا مساءلت نمودم كه بمن عطافـرمـود اول آنـكـه وقـتـى كه سر از خاك برميدارم تو با من باشى بمن عطا فرمود . دومآنـكـه چـون مـرا نـزد مـيـزان آورنـد تـو بـا مـن بـاشى به من عطا نمود . سوم آنكه تو راپرچمدار و حامل لواى من گرداند كه آن لواى بزرگ خداوند است و همه رستگاران و پيروزمـنـدان در زيـر آن پرچم بجانب بهشت ميروند بمن عطا فرمود . چهارم ـ از پروردگار خودخواستم كه تو امت مرا از حوض كوثر سيراب گردانى باز بمن عطا نمود ، پنجم ـ آنكهاز خـدا خـواسـتـم كه تو را قائد امت من بسوى بهشت گرداند بمن عطا كرد ، و خدا را باينعطاهائى كه بر من منت نهاده حمد مى كنم . و ساقى اءوليائه من نهر الكوثر ( و سيراب كننده اولياى خدا از نهر كوثر ) . در مـجـلد 9 بـحـار الانـوار بابى است كه اميرالمومنين عليه السلام ساقى حوض كوثر وحامل لوا است . (499) و الامير على سائر البشر الذى من آمن به فقد ظفر و من لم يومن به فقد خطر و كفر تـرجـمـه : ( و امـيـر بـر ساير بشر است كه هر كس بدو ايمان آوردمحققا پيروز است و كسى كه بدو ايمان نياورد محققا به خطر افتد و كفر ورزد ) . شرح : سابق بر اين در توضيح جمله من كنت انا نبيه فعلى اءميره گفتيم كهلقـب امـيـرالمـومـنـيـن اخـتـصـاص بـآنـحـضـرت دارد و بـعـضـى از روايـات آن را هـمنقل كرديم . در مجلد 9 بحار باب حبه و بغضه و ان حبه ايمان و بغضه كفر و نفاق(500) روايات بسيارى از عامه و خاصه نقل كرده و ما در اينجا به ذكر يك روايت آن كهدر صفحه 405 است و از سلمان فارسى نقل شده اكتفا مى كنيم . (501) سـلمـان فـارسـى گويد رسول خدا در روز عرفه خطبه خواند تا آنكه فرمود : ياعـلى بـه نـزد من آرى ، على نزد پيغمبر رفت و آنحضرت صلى الله عليه و آله دست او راگـرفـت و فـرمـود : مـخـتص بكمال سعادت و حق سعادت و سعيد كسى است كه تو را دوستداشـتـه و اطـاعـت نـمـايـد بـعـد از مـن ، و بـدبـخـت بـهكـمـال شـقاوت و بدبختى و حق شقاوت كسى اتس كه فرمان تو را نبرد و با تو دشمنىنمايد .
|
|
|
|
|
|
|
|