بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب داستان از مصایب امام علی علیه السلام, عباس عزیزى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     400DAS01 -
     400DAS02 -
     400DAS03 -
     400DAS04 -
     400DAS05 -
     400DAS06 -
     400DAS07 -
     400DAS08 -
     400DAS09 -
     400DAS10 -
     400DAS11 -
     400DAS12 -
     400DAS13 -
     400DAS14 -
     400DAS15 -
     400DAS16 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

348 وصيت على (ع ) به عباس (ع ) 

بعضى نقل كرده اند: حضرت على بن ابى طالب (ع ) در شب 21 رمضانسال چهلم هجرت (شب شهادت خويش ) ابوالفضل العباس (ع ) را در آغوش گرفت و بهسينه چسبانيد و فرمود: پسرم ، به زودى در روز قيامت به وسيله تو چشمم روشن مىگردد. آن گاه افزود:
(ولدى ، اذا كان يوم عاشوراء و دخلت المشرعة ، اياك ان تشرب الماء و اءخوك الحسينعطشان )، پسرم هنگامى كه روز عاشورا فرا رسيد و بر شريعه آب وارد شدى ، مباداآب بياشامى در حالى كه برادرت تشنه است .(407)
آرى عباس مشك را پر از آب كرد، ولى خود آب نياشاميد و خطاب به نفس خويش گفت :

يا نفس ، من بعد الحسين هونى !
و بعده لا كنت اءن تكوين !
هذا الحسين وارد المنون
و تشربين بارد المعين ؟!
هيهات ! ما هذا فعال دينى
و لا فعال صادق اليقين
يعنى : اى نفس ، بعد از حسين زندگى تو ارزشى ندارد، و تو نبايد بعد از او باقىبمانى . حسين لب تشنه است و در خطر مرگ قرار دارد و آن گاه تو مى خواهى آب گواراو خنگ بياشامى ؟! سوگند به خدا كه دين من اجازه چنين كارى را نمى دهد!

349 وصيت به صبر 

حضرت على (ع ) در بستر شهادت به فرزندان خود گفت : زود باشد كه فتنه ها رو بهشما آورد از هر جانب . و منافقان اين امت كينه هاى ديرينه خود را از شما طلب نمايند و انتقاماز شما بكشند، پس بر شما باد به صبر كه عاقبت صبر نيكو است پس به جناب امام حسنو امام حسين (ع ) فرمود كه : بعد از من به خصوص بر شما فتنه هاى بسيار واقع خواهدشد از جهت هاى مختلف ، پس صبر كنيد تا خدا حكم كن ميان شما و دشمنان شما، او بهترينحكم كنندگان است . پس رو كرد به امام حسين (ع ) و فرمود: اى ابوعبدالله تويى شهيداين امت ، پس بر تو باد به تقوى و صبر بر بلا.
اين را گفت و ساعتى مدهوش شد، چون به هوش آمد گفت : در اين وقترسول خدا (ص ) و عمويم حمزه و برادر من جعفر به نزد من آمدند گفتند كه : زود بيا بهنزد ما كه ما مشتاقيم به سوى تو، پس ديده هاى خود را گردانيد و بهاهل بيت خود نظر كرد فرمود كه : همه را به خدا مى سپارم ، خدا همه را به راه حق درستبدارد و از شر دشمنان حفظ نمايد خدا خليفه من است بر شما،: و خدا بس است براى خلافتو نصرت پس ‍ گفت : بر شما باد سلام اى رسولان وحى پروردگار من ، و گفت :(لمثل هذا فليعمل العاملون )(408) (ان الله مع الذين اتقوا و الذين هم محسنون )(409) يعنى : براى مثل اين ثواب و منزلت بايد كهعمل كند عمل كنندگان ، به درستى كه خدا با آنهاست كه پرهيزگارى كردند و آنها كهنيكوكار بودند. پس جبين مبينش در عرق نشست ومشغول ذكر خدا گرديد، رو به قبله آورد و ديده هاى خود را بر هم گذاشت ، دست ها وپاهاى مبارك خود را به سوى قبله كشيد و شهادت به وحدانيت الهى و رسالت پيامبر داده ،به قدم شهادت به سوى رياض رضوان خراميد.(410)


بخش نهم : وصاياى على (ع ) 

350 سپردن امر خلافت به حسن (ع ) 

كلينى و ابن بابويه و شيخ مفيد و شيخ طوسى و ساير محدثان به طريق بسيار ازحضرت امام حسن و امام موسى كاظم (ع ) و سليم بن قيس ‍ هلالى روايت كرده اند كه چوناميرالمؤ منين (ع ) اراده وصيت نمود، جميع فرزندان واهل بيت و سركرده هاى شيعه خود را جمع كرد، و حضرت امام حسن (ع ) را وصى و خليفهخود گردانيد، و نص بر امامت آن حضرت نمود، و كتاب هاى الهى و صحف پيغمبران و علومگذشتگان و سلاح و زره رسول خدا (ص ) و ساير آثار آن حضرت و آثار معجزات سايرپيغمبران را به آن حضرت تسليم نمود و فرمود: اى فرزند گرامى !رسول خدا(ص ) مرا امر كرد كرد كه تو را وصى خود گردانم و كتاب ها و اسلحه كه نزدمن است به تو تسليم نمايم چنانچه حضرترسول خدا(ص ) مرا وصى خود گردانيد و كتاب ها و اسلحه خود را تسليم من نمود، و امركرد مرا كه تو را امر كنم كه چون وقت وفات تو شود، برادرت حسين را وصى خودگردانى و اينها را به او تسليم نمايى ، پس رو كرد به سوى امام حسين (ع ) و فرمود:امر كرد تو را رسول خدا (ص ) كه چون وقت شهادت تو شود، فرزند خود على بن الحسينرا وصى خود گردانى و اينها را به او تسليم نمايى ، پس رو به جانب على بن الحسين(ع ) گردانيد و فرمود: رسول خدا(ص ) تو را فرموده است كه در وقت وفات خود، پسرخود محمد بن على را وصى خود گردانى و اينها را به او تسليم نمايى ، چون او رادريابى از جانب رسول خدا(ص ) و از جانب من او را سلام برسان .
پس رو كرد به سوى حضرت امام حسن (ع ) و فرمود: اى فرزند گرامى ! تويى صاحبامامت و خلافت بعد از من ، و اختيار كشنده من با توست ، اگر خواهى از او عفو كن و اگرخواهى به يك ضربت او را بكش ، پس ‍ فرمود: بنويس وصيت مرا:
بسم الله الرحمن الرحيم
اين وصيت نامه على بن ابيطالب است ، وصيت مى كند كه گواهى مى دهم به وحدانيت حقتعالى و آنكه او را شريكى نيست ، و گواهى مى دهم كه محمد(ص ) بنده ورسول خدا است ، كه او را با هدايت و دين حق فرستاده است تا غالب گرداند او را بر همهدين ها هر چند مشركان نخواهند، پس بدانيد كه نماز من و حج من و عبادت من و زندگانى من ومردن من همه از براى پروردگار عالميان است ، و كسى را با او شريك نمى گردانم ، وبه اين ماءمور شده ام ، و من از جمله مسلمانم .
پس وصيت مى كنم تو را اى حسن و جميع اهل بيت و فرزندان خود را و هر كه اين نامه من بهاو برسد به تقوى و پرهيزگارى خداوند عالميان كه پروردگار شماست كه نمى ريدمگر با دين اسلام ، و چنگ بزنيد در ريسمان خدا كه كتاب خدا واهل بيت رسول خداست ، و همه بر طريق حق مجتمع باشيد و پراكنده مشويد، به درستى كهشنيده ام از رسول خدا(ص ) مى فرمود: كه اصلاح كردن در ميان مردم بهتر است از نماز وروزه ، به درستى كه فساد كردن در ميان مردم دين رازايل مى گرداند و هلاك كننده خلق است ، لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم .
نظر كنيد خويشان خود را و احسان كنيد نسبت به ايشان تا حق تعالى حساب قيامت را برشما آسان گرداند، و خدا را به ياد آوريد در باب يتيمان كه ايشان به گرسنگى نيفتندو ضايع نگردند در حضور شما، به درستى كه شنيدم ازرسول خدا(ص ) كه : هر كه يتيمى را در عيال خودداخل گرداند تا مستغنى شود، حق تعالى بهشت را از براى او واجب گرداند، چنانچه براىخورنده مال يتيم جهنم را واجب گردانيده است و خدا را به ياد آوريد در باب قرآن و كسىبر شما پيشى نگيرد در عمل كردن به آن ، و خدا را به ياد آوريد در حق همسايگان خود،به درستى كه رسول خدا(ص ) آنقدر در باب همسايگان ما را وصيت كرد كه گمان كرديمميراثى از براى ايشان مقرر خواهد فرمود.
و خدا را به ياد آوريد در باب خانه پروردگار خود كه هرگز از شما خالى نباشد تاهستيد، زيرا كه اگر ترك كنيد حج خانه كعبه را، مهلت نخواهيد يافت و به زودى عذابخدا بر شما نازل خواهد شد، و كمتر ثوابى كه به حاجيان بيت الله مى دهند آن است كهگناهان گذشته ايشان را مى آمرزد. و خدا را به ياد آوريد در باب نماز كه آن بهترينعمل هاست و ستون دين شماست ، و خدا را به ياد آوريد در باب زكات كه آن غضبپروردگار شما را فرو مى نشاند. و خدا را به ياد آوريد در باب روزه ماه مبارك رمضانآن براى شما سپرى است آتش جهنم ، و خدا را به ياد آوريد در باب فقرا و مساكين ،ايشان را شريك كنيد با خود در معاش خود.
و خدا را به ياد آوريد در جهان كردن در راه خدا بهمال هاى خود و جان هاى خود و زبان هاى خود، بدانيد كه جهاد نمى توان كرد در راه خدا مگربه مدد امامى كه پيشواى راه هدايت باشد يا كسى كه اطاعت كننده او باشد و به هدايت اوهدايتى يافته باشد. و خدا را به ياد آوريد در باب ذريه پيغمبر شما كه ستم برايشان نكنند در حضور شما و حال آنكه قادر باشيد كه دفع ظلم از ايشان كنيد، و از خدابترسيد در باب اصحاب پيغمبر و رعايت نماييد آنها را كه بدعتى در دين خدا نكرده اند وصاحب بدعتى را پناه نداده اند، به درستى كه حضرت رسالت (ص ) وصيت نمود در حقاين گروه از صحابه خود و لعنت كرد كسى را كه بدعتى كند از صحابه و غير صحابهو كسى را كه صاحب بدعتى را پناه دهد و يارى كند، و از خدا بترسيد از زنان و غلامان وكنيزان خود، به درستى كه آخر چيزى كه پيغمبر شما به آن تكلم نمود، اين بود كهوصيت مى كنم شما را در حق دو ضعيف : زنان شما و غلامان و كنيزان شما.
پس سه مرتبه فرمود: نماز را رعايت كنيد، و در راه خدا مترسيد از ملامت ملامت كنندگان ، حقتعالى كفايت كند از شما هر كه را اذيت رساند به شما و ستم كند بر شما، و با مردمسخن نيك بگوييد چنانچه حق تعالى در قرآن شما را امر نموده است و ترك مكنيد امر بهنيكى ها و نهى از بدى ها را كه اگر ترك كنيد خدا بدان شما را بر شما والى مىگرداند، چون دعا كنيد دعاى شما مستجاب نمى شود.
بر شما باد اى فرزندان من به نيكى كردن و بخشش كردن و مهربانى با يكديگر، وزنهار بپرهيزيد از دورى كردن و بدى كردن و پراكنده شدن از يكديگر، و معاونت كنيديكديگر را بر نيكى و تقوى ، و معاونت مكنيد يكديگر را بر گناه و ظلم ، و از عذاب الهىبپرهيزيد كه عقاب او شديد است ، خدا حفظ نمايد شما را اىاهل بيت و حفظ كند در ميان شما حرمت پيغمبر شما را، به خدا مى سپارم شما را، سلام و رحمتو بركات الهى بر شما باد.
پس پيوسته (لا اله الا الله ) مى گفت تا به رحمت الهىواصل شد در شب بيستم و سوم ماه مبارك رمضان در شب جمعه درسال چهلم هجرت ، و در شب بيست و يكم ضربت به آن حضرت رسيده بود.(411)


351 وصاياى على (ع ) هنگام مرگ  

كلينى و سيد رضى به سندهاى معتبر روايت كرده اند كه چون اميرالمؤ منين (ع ) را ضربتزدند اصحاب آن حضرت بر دور او جمع شدند و گفتند، يا على ! وصيت كن ، حضرتفرمود: بالش براى من بياوريد و مرا تكيه دهيد. پس فرمود: حمد مى كنم خدا را به حمدىكه در خور بزرگوارى اوست و او مى پسندد، در حالتى كه متابعت كننده ام امر او را وشهادت مى دهم به يگانگى خداوند واحد احد صمد، چنانچه خود را به آن وصف نموده است ،ايها الناس هر كس در گريختنش مى رسد به آنچه از آن مى گريزد، و هر جانى را مىكشند به سوى اجل مقدرش ، و از مرگ گريختن عين رسيدن به مرگ است ، و چه بسيارتفكر كردم در ايام روزگار و تفكر نمودم در مكنون علم قضا و قدر پروردگار، آن علمىاست كه حق تعالى نخواسته است كه ظاهر گردد و در پرده هاى غيب مكنون است .
اما وصيت من به شما آن است كه : شرك به خداوند بزرگوار خود نياوريد و هيچ چيز درعبادت با او شريك مگردانيد، سنت و طريقه محمد (ص ) را ضايع مكنيد، و كتاب خدا و سنتآن حضرت را بر پا بداريد، و حسن و حسين (ع ) را كه دو چراغ راه هدايتند روشن بداريدتا از طريقه حق متفرق نگرديد، محل ملامت و مذمت نخواهيد بود، حق تعالى هر كس را به قدرطاقتش بر او بار كرده است و تكليف را بر جاهلان سبك گردانيده است ، خداوند شماپروردگارى است رحيم ، و پيشواى شما امامى است دانا، و ملت شما دينى است درست . منديروز مصاحب شما بودم و امروز محل عبرتم از براى شما، و فردا از شما مفارقت مى نمايم، پس دلى به دنيا نبسته بودم ، و در دنيا چنان بودم كه كسى در سايه درختى نشستهباشد، و آن سايه به زودى از سر او بگردد، يا آنكه باد خاشاكى چند نزد او جمع كردهباشد و به زودى پراكنده گرداند، يا آنكه پاره ابرى سايه بر سر كسى افكندهباشد و به زودى آن سايه از سر او بگردد.
و من در ميان شما مجاورى بودم كه بدنم چند روزى با شما مجاورت مى نمود و روحم بهملا اعلا متعلق بود، به زودى از من بدنى خواهيد ديد خالى از روح ، و ساكن بعد از آنحركت ها كه از او مشاهده مى كرديد، و شجاعت هايى كه از او مى ديديد، و خاموش خواهد بودبعد از آن خطبه هايى كه از او مى شنيديد، و علوم الهى و مناقب ربانى كه از او فرا مىگرفتيد، بايد كه پند گيريد از حال من ، و از ساكن شدن حركت هاى من ، و از بيكارماندن اعضاى من ، زيرا كه پند دهنده تر است شما را از هر سخن گوى بليغى ، زورهاىمرا، و بزرگى هاى مرا ديديد و آنچه از قدر و منزلت من از شما پنهان است در آن روزظاهر خواهد شد. چون من از ميان شما بروم ، قدر مرا خواهيد شناخت ، چون ديگرى به جاى مننشيند مرا ياد خواهيد كرد.
اگر باقى بمانم خود ولى خون خود خواهم بود، و اگر بروم فنا و نيستى وعده گاهماست ، پس اگر عفو كنيد عفو از براى من قربت است و از براى شما حسنه است ، پس عفوكنيد و از بدى هاى مردم درگذريد، آيا نمى خواهيد كه حق تعالى شما را بيامرزد، زهىحسرت بر صاحب عقلى كه عمرش در قيامت بر او حجت باشد، يا ايام زندگانى او را بهبدبختى و شقاوت اندازد، بگرداند خدا ما را و شما را از آنها كه رغبت دنيا مانع نمىگردد ايشان را از اطاعت حق تعالى و بعد از مرگ بر ايشان عذابى و شدتىنازل نمى شود، به درستى كه ما همه از براى مرگ آفريده شده ايم و بازگشت ما بهسوى مرگ است ، پس روى كرد به سوى امام حسن (ع ) و فرمود: يك ضربت بر او بيشترمزن به جاى يك ضربت كه بر من زده است ، هر چند اگر بيشتر از يك ضربت بزنىگناهكار نيستى .(412)


352 وصاياى على (ع ) به امام حسن (ع ) 

فجيع عقيلى گويد: حسن بن على بن ابى طالب عليهماالسلام فرمود: چون هنگام وفاتپدرم رسيد شروع به وصيت نمود، فرمود: اين ها مطالبى است كه على بن ابى طالببرادر محمد رسول خدا و پسر عمو و وصى و همدم و همراه او بدان وصيت و سفارش نمودهاست . و آغاز وصيتم اين است كه گواهى مى دهم معبودى جز الله نيست ، و محمد فرستاده خداو برگزيده اوست ، خداوند او را با علم خود اختيار كرد، و او را براى اختيار و انتخاب خودبرگزيد (گواهى مى دهم ) كه خداوند مردگان را از قبرها برانگيزاند، و از مردم در مورداعمالشان باز خواست مى كند، و او به آن چه در سينه ها نهان است داناست .
اى حسن او را كه وصى بودن تو به تنهايى كافى است سفارش مى كنم بدان چهرسول خدا (ص ) به من سفارش فرمود:
1 پسر جان من چون زمانش (تحقق وصيت ) فرا رسد در خانه بنشين ، و بر خطاهايتگريه كن ، (413) و نبايد كه دنيا بزرگ ترين هم و فكر تو باشد.
2 پسر جانم تو را به گزاردن نماز در وقت خود، و پرداخت زكات به اهلش در هنگامحلول وقتش ، خاموشى در برابر امور ترديدآميز و اشتباه برانگيز، و ميانه روى درعمل ، و رعايت عدالت در خشنودى و خسم ، و خوش رفتارى با همسايگان ، و مهمان نوازى ، ومهربانى به تهى دستان و رنج ديدگان بى بضاعت ، و حفظ پيوند بافاميل ، و دوستى و هم نشينى با فقرا و مساكين ، و فروتنى كه از برترين عبادات است ،و كوتاه داشتن آرزو، و يادآورى مرگ ، زهد و بى رغبتى به دنيا، سفارش مى كنم كه هماناتو در گرو مرگ ، و هدف بلا، و مغلوب مرض و بيمارى هستى .
3 تو را به ترس از خدا در نهان و آشكار سفارش مى كنم ،
4 و از شتاب در گفتار و كردار نهى مى نمايم ،
5 و چون كار آخرتى پيش آمد در انجام آن بشتاب .
6 و چون كار دنيايى پيش آمد شتاب نورز و خوب فكر كن تا به رشد و خير خودت در آنكار برسى .
7 و از جاهايى كه بودن تو در آن موجب متهم شدن توست و نيز از مجلسى كه بدان گمانبد مى رود بپرهيز كه همنشين ناباب همنشين خود را دگرگون سازد.
8 پسر جانم براى خدا كار كن ،
9 و از سخن ناروا دورى گزين ،
10 و به كارهاى پسنديده امر كن ،
11 و از زشتى ها نهى نما،
12 و با برادران دينى در راه خدا برادرى كن ،
13 و نيكوكار را به خاطر نيكوكاريش دوست بدار،
14 و با فاسق به جهت حفظ دين خود مدارا بنما، و او را دردل دشمن دار،
و در اعمال خود از وى فاصله بگير تا مثل او نباشى .
15 از نشستن در سركوى و برزن بپرهيز.
16 و بحث و جدل را با كسى كه عقل و دانشى ندارد رها ساز.
17 پسر جانم در زندگانى و نيز در عبادت خود راهاعتدال و ميانه روى را پيش گير،
18 و در عبادت به كارى كه مداوم و مورد توان توست بپرداز،
19 و پيوسته خاموش باش تا سالم بمانى ، و كردار نيكى براى خودت پيش فرستتا غنيمت برى ،
20 و نيكى را يادگير تا آگاهى يابى ،
21 و در هر حال ياد خدا باش ،
22 با خردسالان خانواده ات مهربان باش ،
23 و بزرگسالانش را احترام بگذار،
24 و طعامى را مخور تا اين كه پيش از خوردن چيزى از آن را صدقه دهى .
25 پيوسته به روزه دارى بپرداز كه آن زكات بدن و سپر روزه دار (از آتش دوزخ )است ،
26 و با نفس خود جهاد كن ،
27 و از هم نشين خود در حذر باش ،
28 و از دشمنت دورى گزين ،
29 و بر تو باد به مجالسى كه در آنها ياد خدا مى شود، و فراوان دعا كن .
30 پسر جانم راستى كه چيزى از خيرخواهى و نصيحت را از تو فرو گذار ننمودم ، واينك زمان جدايى من و تو فرا رسيده است . تو را به برادرت محمد(ابن حنفيه ) سفارشبه خير مى كنم كه او برادر و فرزند پدر تو است ، و از ميزان دوستى من نسبت به او،باخبرى .
31 و اما برادرت حسين كه او فرزند مادر توست (و نيازى به سفارش ‍ ندارد)، و بيش ازاين در اين باره سفارش نمى كنم ، خداوند كفيل من بر شماست ، و از او مى خواهم كه شما رابه صلاح آورد، و شر جفاكاران سركش را از شما باز دارد، و صبر را پيشه سازيد تاخداوند خودش زمام امر را به دست گيرد (حكومت را به دست اهلش بسپارد) و هيچ حركت ونيرويى نيست جز به خداى برتر و بزرگ ).(414)


353 آخرين سفارشات على (ع ) 

پس از آن كه ابن ملجم مرادى لعنه الله بر آن حضرت ضربت زد، امام (ع ) در آن هنگامچنين وصيت فرمود: وصيت من به شما آن است كه براى خدا شريك نگيريد، و سنت محمد(ص) را تباه نسازيد، اين دو ستون را بر پا داشته و اين دو چراغ فروزان را روشن نگاهداريد كه در آن صورت هيچ نكوهشى بر شما نخواهد بود.
من ديروز يار شما بودم و امروز مايه عبرت شما گشته ام و فردا از شما جدا خواهم شد،اگر زنده ماندم خود ولى دم خود هستم ، و اگر بميرم ، مرگ وعده گاه من است ، و اگرببخشم اين گذشت مايه تقرب من به خدا و حسنه اى براى شماست ، پس گذشت كنيد آيانمى خواهيد كه خدا هم شما را بيامرزد؟ به خدا سوگند، پيكى از مرگ سراغم نيايد كهناخوشايندش ‍ بدارم ، و سفيرى از مرگ از راه نرسد كه ناپسندش دارم ، و داستان منداستان كسى است كه شبانگاه در جستجوى آب بوده و بدان دست يافته و در طلب چيزىبوده و اينك به خواسته خود رسيده است ؛ و پاداش هايى كه نزد خداست براى نيكانبسى بهتر است .(415)


354 وصيت على (ع ) بر عباس (ع ) 

بعضى نقل كردند كه حضرت على بن ابى طالب (ع ) در شب 21 ماه رمضان (شب شهادتآن بزرگوار) ابوالفضل العباس (ع ) را دربغل گرفت و به سينه چسباند و فرمود: پسرم در روز قيامت چشمم به وسيله تو روشنمى گردد. آن گاه افزود: (ولدى اذا كان يوم عاشورا و دخلت المشرعة اياك ان تشربالماء و اخوك الحسين عطشانا؛(416) پسرم هنگامى كه روز عاشورا فرا رسيد و برشريعه آب وارد شدى مبادا آب بياشامى در حالى كه برادرت تشنه باشد)، آرى آنمعدن وفا مشك را پر از آب كرد ولى خود آب نياشاميد و خطاب به خويش گفت :
(اى نفس بعد از حسين ، زندگى تو ارزشى ندارد، و تو نبايد بعد از او باقى بمانى ،حسين لب تشنه است و در خطر مرگ قرار دارد و آن گاه تو مى خواهى آب گوارا و خنكبياشامى ؟! به خدا سوگند دين من اجازه چنين كارى را نمى دهد.)(417)
و به نقل بعضى فرمود: (و الله اذوق الماء و سيدى الحسينى عطشانا؛ يعنى به خداقسم لب به آب نمى زنم در حالى كه حسين (ع ) تشنه باشد.)
در كنار شريعه فرات ، آن درياى عشق و وفا به وصيت پدر لباسعمل پوشاند. به خود خطاب كرد: اى عباس كجا رفت غيرت تو، تو آب بياشامى وبرادرت تشنه باشد؟! به خدا قسم آن باب الحوائج آب را به دريا ريخت مشك را بهدوش همتش كشيد و مى خواست كه آب را به خيام حرم حسينى رساند ولى دشمنان هر دو دسترا از بدن جدا كردند و مشك را تير باران نمودند.(418)


بخش دهم : شهادت مولاى متقيان على  

355 شگفت انگيزترين دوره زندگى امام على (ع ) 

شگفت انگيزترين دوره هاى زندگى على (ع ) در حدود 45 ساعت است ، على (ع ) يك دورهزندگى دارد از تولد تا بعثت پيامبر (ع )، از بعثت پيامبر(ص ) تا هجرت دوره دومزندگى ايشان شروع مى شود، از هجرت تا وفات پيامبر(ص ) تا خلافت خودش درطول اين 25 سال يك شكل ديگرى دارد و در همه دوره خلافت چهار ساله و نيمه اش باززندگى على (ع ) يك دوره ديگر است و يك دوره هم دارد كه اين دوره كمتر از دو شبانه روزاست و اين دوره شگفت انگيزترين دوره هاى زندگى على (ع ) است يعنى فاصله ضربتخوردن تا وفات .
انسان كامل بودن على (ع )، اين جا ظاهر مى شود يعنى در لحظاتى كه مواجه با مرگ شدهاست ، يكى از معيارهاى انسان كامل اين است كه عكس العملش در مواجهه با مرگ چگونه استعكس العمل على (ع ) در مواجهه با مرگ ، اولين عكس العملش اين بود كه ضربت به فرقمباركش ‍ وارد شد دو جمله از او شنيده شد:
1 اين بود كه فرمودند: اين مرد را بگيريد. 2 اين بود كه فرمودند فزت و رب الكعبهقسم به پروردگار كعبه كه رستگار شدم ، به شهادتنايل شدم ، شهادت براى من رستگارى است .(419)


356 طبيب نااميد شد 

على (ع ) را آوردند و در بستر خواباندند. طبيعى است به نام اسيد بن عمرو،
كه از تحصيل كرده هاى جندى شاهپور و عرب بوده و در كوفه مى زيسته را براى معاينهزخم اميرالمؤ منين (ع ) مى آورند، اين مرد با وسايلى كه آن روز داشتند معاينه كرد، درككرد كه زهر وارد خون حضرت شده است كه ديگر اظهار عجز كرد و عرض كرد: يا اميرالمؤمنين (ع ) اگر وصيتى داريد وصيت خودتان را بفرماييد. خود آن لعينازل و ابد وقتى كه ام كلثوم مى رود سراغش و شروع مى كند به او بدگويى كردن كهپدر من با تو چه كرده بود كه چنين كارى را كردى و بعد وقتى كه مى گويد كه اميدوارمكه پدرم سلامتى خودش را باز يابد و روسياهى براى تو بماند. تا اين جمله را امكلثوم گفت ، او شروع كرد به حرف زدن ، گفت : خاطرت جمع باشد من اين شمشير را بههزار درهم يا دينار خريدم و هزار درهم يا دينار داده ام كه اين را مسمومش كرده اند و سمىبه اين شمشير ماليده ام كه نه تنها بر فرق پدرت كه اگر بر سر تماماهل كوفه يك جا وارد مى شد، هلاك مى شدند. مطمئن باش كه پدرت ديگر نمىماند.(420)


357 سفارش امام (ع ) به امام حسن (ع ) 

ولى شگفتى هاى على هر چه بيشتر، معجزه هاى انسانى على در اين جا بروز مى كندبرايش غذا آوردند غذا كه نمى تواند بخورد شير مى آوردند، مقدارى از شير مى نوشد وجزء وصايايش مى فرمايد: با آن اسيرتان خوش ‍ رفتارى و مدارا كنيد، وصيت مى كند اواولاد عبدالمطلب پس از وفات من مبادا در ميان مردم بيفتيد و بگوييد اميرالمؤ منين اين طورشدند و فلان كس محرك بوده است و اين و آن را متهم كنيد، خير نمى خواهددنبال اين حرفها برويد قاتل من يك نفر است . به امام حسن (ع ) فرمود: فرزندم حسن ، اينيك ضربت بيشتر به پدر شما نزده و اين دو ضربت نزده است . بعد از من اختيار باخودت ، اگر مى خواهى آزادش كن و اگر مى خواهى قصاص كن . توجه داشته باش او بهپدر تو يك ضربت زده است فقط يك ضربت به او بزنيد اگر كشته شد، و اگر هم نشدنشد، باز هم سراغ اسيرش ‍ را مى گيرد، آيا به او غذا داده ايد، رسيدگى كرده ايد؟اينگونه بود رفتارش ‍ با دشمن ، اين است كه مولانا مى گويد:

در شجاعت شير ربانيستى
در مروت خود كه داند كيستى
اين مردانگى ها و انسانيت هاى على است ، در بستر افتاده است ساعت به ساعت حالش بدترمى شود، سموم بيشتر روى بدن مقدس على (ع ) اثر مى گذارد، اصحاب مى آيند لبهاىعلى (ع ) خندان و شكفته است مى گويد: (والله ما فجاءنى من الموت وارد كرهنه ، ولاطالع انكرته و ماكنت كفارب ورد، وطالب وجد؛ وما عند الله خيرللابرار).(421)
به خدا قسم آنچه كه به من وارد شده است چيزى كه بر من ناپسند باشد نيست ، ابدا اينمرگ و شهادت در راه خدا براى من يك امرى است كه آرزوى هميشه من بوده و اين چه بهتر،كه در حال عبادت باشد بعد يك مثلى را على آورده است كه عرب با آن خيلى آشنا بوده است. عرب در بيابان ها كه زندگى مى كرد، تفريحى زندگى مى كرد هر جا آب و علفبود، همان جا مى ماند و بعد كه تمام مى شد مى رفتند جاى ديگر و گاهى كه گرم بودشبها مى رفتند براى پيدا كردن يك نقطه اى كه آن جا آب داشته باشد و. على (ع ) در اينكلامش به اصحابش مى فرمايد: مثل من مثل عاشقى است كه به معشوق خودش رسيده استمثل من مثل آن كسى است كه در تاريكى شب دنبال آب مى گردد و ناگهان آب را پيدا مى كندچه سرورى به او دست مى دهد چه نيكو سروده است حافظ:
چه مبارك سحرى بود و چه فرخنده شبى
آن شب قدر كه اين تازه براتم دادند
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
اندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
كه شاعر جمله (فزت ورب الكعبة ) را مى گويد.

358 همه كنار بستر امام  

در لحظات آخر همه دور بستر على (ع ) جمع بودند زهر به بدن مباركش ‍ خيلى اثر كردهبود و گاهى وجود مقدسش از حال مى رفت و بهحال اغماء در مى آمد ولى همين كه به حال مى آمد باز از زبانش در مى ريخت ، نصيحت مىكرد، موعظه مى كرد، آخرين موعظه على (ع ) همان موعظه بسيار پر جوش و حرارت استكه در بيست ماده بيان كرده است اول حسن (ع ) و حسين (ع ) را مخاطب قرار داده است بعد همهفرزندانش و بعد همه مردمى كه تا دامنه قيامت صدايش را مى شنوند و كلامش را مىخوانند.(422)


359 شب آخر حيات  

چون شب بيست و يكم شد، فرزندان و اهل بيت خود را جمع كرد، ايشان را وداع كرد فرمودكه : خدا خليفه من است بر شما، او بس است مرا و نيكو وكيلى است ، پس ايشان را وصيتبه خيرات فرمود. در آن شب اثر زهر بر بدن مباركش بسيار ظاهر شده بود، هر چندخوردنى و آشاميدنى آوردند تناول نفرمود، لب هاى مباركش به ذكر خدا حركت مى كرد،مانند مرواريد عرق از جبين مى ريخت ، به دست مبارك خود پاك مى كرد و مى گفت : شنيدم ازرسول خدا (ص ) كه چون نزديك وفات مؤ من مى شود، عرق مى كند جبين او مانندمرواريدتر، و ناله او ساكن مى شود.
پس صغير و كبير فرزندان خود را طلبيد و فرمود كه : خدا خليفه من است بر شما، و شمارا به خدا مى سپارم ، پس همه به گريه افتادند. حضرت امام حسن (ع ) گفت : اى پدرچنين سخن مى گويى كه گويا از خود نا اميد شده اى ، فرمود: اى فرزند گرامى يك شبپيش از آنكه اين واقعه بشود جدت رسول خدا(ص ) را در خواب ديدم ، از آزارهاى اين امتبه او شكايت كردم ، گفت : نفرين كن بر ايشان ، پس گفتم : خداوندا بعد من بدان را براايشان مسلط گردان ، و به جاى ايشان بهتر از ايشان به من روزى كن ، پس حضرترسول فرمود كه : خدا دعاى تو را مستجاب كرد، بعد از سه شب تو را به نزد من خواهدآورد و اكنون سه شب گذشته است .
اى حسن ! تو را وصيت مى كنم به برادرت حسين ، و فرمود كه : شماها از منيد و من ازشمايم ، رو كرد به فرزندان ديگر كه از غير فاطمه بودند، ايشان را وصيت كرد كهمخالفت حسن و حسين مكنيد، پس گفت : حق تعالى شما را صبر نيكوتر كرامت كند، امشب ازميان شما مى روم و به حبيب خود محمد مصطفى (ص ) ملحق مى شوم ، چنانچه مرا وعده داده است.
اى حسن ! چون من از دنيا بروم ، مرا غسل ده و كفن كن و حنوط كن جد خودرسول خدا (ص ) كه از كافور بهشت است ، جبرييل آورده بود براى آن حضرت . چون مرابر روى تخت گذاريد پيش تخت را كار نداريد و عقب آن را بگيريد، به هر سو كه پيشتخت رود شما نيز از عقب آن برويد و به موضع كه جنازه من بايستد آن موضع قبر من است، آنجا جنازه مرا بر زمين گذاريد.
اى حسن ! تو بر من نماز كن و بر من هفت تكبير بگو، بدان كه اين هفت تكبيرحلال نيست بر احدى غير از من مگر بر مردى كه در آخرالزمان به هم رسد از فرزندانبرادرت حسين كه قائم و مهدى اين امت است ، و كجى هاى اين خلق را او درست خواهد كرد.
چون بر من نماز كنى اى حسن ، جنازه را از موضع خود بردار و خاك را از آن موضع دور كن، پس در آنجا قبر كنده و لحد ساخته خواهى يافت ، و چوبى ساخته نقش كرده شده در آنجاخواهى ديد كه پدرم حضرت نوح (ع ) براى من ساخته در آنجا گذاشته است ، پس مرا برروى آن تخته دفن كن ، و هفت خشت ساخته در آنجا خواهى يافت از خشت هاى بزرگ ، آنها رابر روى من بچين ، پس اندكى صبر كن و يك خشت را بردار و به قبر نظر كن ، مرا درآنجا نخواهى ديد زيرا به جد تو رسول خدا (ص ) ملحق خواهم شد، بدان كه هر پيغمبرىبميرد اگر چه در مشرق مدفون شده باشد و وصى او در مغرب باشد، البته حق تعالىروح و جسد او را با روح و جسد وصى او جمع مى نمايد، بعد از آن جدا مى شوند، باز هريك به قبرهاى خود بر مى گردند. پس قبر مرا از خاك پر كن و پنهان كن و موضع قبرمرا، چون صبح شود تابوتى بر ناقه اى بند، و سر آن ناقه را به كسى بده كه بهجانب مدينه بكشد تا آنكه مردم ندانند كه من در كجا مدفون شده ام .(423)


360 شب آخر حيات  

محمد بن الحنفيه گفت : چون شب بيستم ماه مبارك رمضان شد، اثر زهر به قدم هاى مباركپدرم رسيد، در آن شب نماز نشسته مى خواند و به ما وصيت ها مى فرمود و تسلى مى دادتا آنكه صبح طلوع كرد، پس مردم را رخصت داد كه به خدمت آن حضرت مى آمدند و سلاممى كردند، جواب سلام ايشان مى فرمود و مى گفت : ايها الناس از من سؤال كنيد پيش از آنكه نماز مرا نيابيد، و سؤ ال هاى خود را سبك گردانيد براى مصيبت امامشما.
پس مردم خروش بر آوردند، حجر بن عدى برخاست شعرى چند در مصيبت آن حضرت خواند.چون ساكت شد، حضرت فرمود: چگونه خواهد بودحال تو در هنگامى كه تو را طلبند و تكليف نمايند كه بيزارى جويى از من ؟ حجر گفت :به خدا سوگند يا اميرالمؤ منين كه اگر مرا به شمشير پاره پاره كنند و به آتشبسوزانند از تو بيزارى نجويم ، حضرت فرمود: براى هر چيزى توفيق يافته اى ، اىحجر خدا تو را جزاى خير دهد از جانب اهل بيت پيغمبر خود، پس شربتى از شير طلبيد وتناول نمود فرمود كه : اين آخر روزى من است از دنيا.(424)


361 وصيت على (ع ) به امام حسن (ع ) 

اولاد على (ع ) خاموش نشسته و در حالى كه غم و اندوه گلوى آنها را فشار مى داد بهسخنان دلپذير و جان پرور آن حضرت گوش مى دادند، تا اين قسمت از وصيت على (ع )درس اخلاق و تربيت بود كه عمل بدان هر فردى را به حد نهايىكمال مى رساند آن حضرت اين قسمت از وصيت خود را با جمله لاحول و لا قوة الا بالله العلى العظيم به پايان رسانيد و آنگاه از هوش رفت و پس ازلحظه اى چشمان خدا بين خود را نيمه باز كرد و فرمود: اى حسن سخنى چند هم با تو دارم، امشب آخرين شب عمر من است چون در گذشتم مرا با دست خودغسل بده و كفن بپوشان و خودت مباشر اعمال كفن و دفن من باش و بر جنازه من نماز بخوانو در تاريكى شب دور از شهر كوفه جنازه مرا در محلى گمنام به خاك سپار تا كسى ازآن آگاه نشود.
عموم بنى هاشم مخصوصا خاندان علوى در عين خاموشى گريه مى كردند و قطرات اشكاز چشمان آنها بر گونه هايشان فرو مى غلطيد، حسن (ع ) كه از همه نزديك تر نشستهبود از كثرت تاءثر و اندوه امام (ع ) را متوجه حزن و اندوه خود نمود، على (ع ) فرمود:اى پسرم صابر و شكيبا باش و تو و برادرانت را در اين موقع حساس به صبر وبردبارى توصيه مى كنم .
سپس فرمود: از محمد هم مواظب كنيد او هم برادر شما و هم پسر پدر شما است و من او رادوست دارم .(425)


362 شهادتين گفتن امام على (ع ) 

على (ع ) مجددا از هوش رفت و پس از لحظه اى تكانى خود و به حسين (ع ) فرمود: پسرمزندگى تو هم ماجرايى خواهد داشت فقط صابر و شكيبا باش كه مان الله يحبالصابرين .
در اين هنگام على (ع ) در سكرات موت بود و پس از لحظاتى چشمان مبارك به آهستگىفرو بست و در آخرين نفس فرو رفت :
اشهد ان لا اله الا الله وحده لاشريك له و اشهد ان محمدا عبده وَرَسُولُهُ.
پس از اداى شهادتين ، آن لب هاى نيمه باز و نازنين به هم بسته و طاير روحش به اوجملكوت اعلا پرواز نمود و بدين ترتيب دوران زندگى مردى كه در تمام مدت عمر جز حق وحقيقت نداشت به پايان رسيد.(426)


363 سخنان خضر نبى بعد از شهادت على (ع ) 

كلينى و ابن بابويه و ديگران به سندهاى معتبر روايت كرده اند كه در روز شهادتحضرت اميرالمؤ منين (ع ) صداى شيون از مردم بلند شد، مردم را دهشت عظيم عارض شد،مانند روزى كه حضرت رسالت (ص ) از دنيا مفارقت نمود، در آنحال حضرت خضر(ع ) به صورت مرد پيرى تند آمد و مى گريست و مى گفت : انا لله وانا اليه راجعون ، گفت : امروز منقطع شد خلافت پيغمبر، پس ايستاد بر در خانه اى كهحضرت اميرالمؤ منين (ع ) در آن خانه بود گفت : خدا رحمت كند شما را اى ابوالحسن ، توبودى كه اسلام تو از همه پيشتر بود و ايمان تو از همه خالص تر بود و ترس تو ازخدا از همه بيشتر بود و مشقت تو در راه خدا از همه عظيم تر بود، محافظت حضرت رسالتاز همه بيشتر كردى ، امانت تو بر اصحاب آن حضرت بيشتر بود، مناقب تو از همهفاضل تر بود، سوابق تو از همه گرامى تر بود، درجه تو از همه بلندتر و قرابتتو با حضرت رسالت (ص ) از همه بيشتر و شبيه ترين مردم بودى به آن حضرت درسيرت و طريقه و اطوار و گفتار و كردار، و منزلت تو نزد آن حضرت از همه شريف تربود، گرامى ترين مردم نزد او بودى .
پس خدا تو را جزاى خير دهد از اسلام و از رسول خدا (ص ) و از مسلمانان ، قوى بودى دروقتى كه اصحاب او ضعيف شدند، مردانه به جهاد رفتى در وقتى كه ايشان ترسيدند،قيام به حق نمودى در هنگامى كه ايشان سستى ورزيدند، از طريقهرسول خدا(ص ) به در نرفتى وقتى كه هر يك از اصحاب او به راهى رفتند، خليفه حقآن حضرت بودى بى منازعه ، و تذلل ننمودى به رغم انف منافقان و خشم كافران ونخواستن حسد بران و كينه منافقان ، پس قيام به حق نمودى بعد از آن حضرت در وقتىكه ديگران ترسيدند، و حق را بيان كردى در وقتى كه ديگران عاجز شدند، به نور خدادر راه دين راه رفتى در هنگامى كه ديگران به نادانى ايستادند، و اگر متابعت تو مىنمودند هدايت مى يافتند، صداى تو از همه پس تر بود و در پيشى گرفتن در خيرات ازهمه بلندتر بودى ، كلام تو از همه كمتر بود، سخن تو از همه راست تر بود. راءى تواز همه بزرگ تر بود، دل تو از دل هاى ديگر شجاع تر بود، يقين تو از همه سخت تربود، عمل تو از همه نيكوتر بود، به همه امور از همه كس داناتر بودى ، به خداسوگند كه از براى دين پادشاهى بودى ، از براى مؤ منان پدر مهربان بودى در وقتىكه عيال تو گرديدند.
پس برداشتى از دوش هاى ايشان بارهاى گران را كه تاب برداشتن آن نداشتند، حفظكردى هر چه را ضايع گذاشتند و رعايت كرديد هر چه رامهمل گذاشتند، بلند شدى در وقتى كه ايشان پست شدند، صبر كردى در وقتى كه ايشانجزع كردند، دريافتى هر چه را ايشان تخلف از آن ورزيدند، از بركت تو يافتند آن چهرا گمان نداشتند، بودى و بر كافران عذابى ريزنده براى مؤ منان بودى باران رحمت وفراوانى نعمت ، پس ‍ پرواز كردى به رياض جنت با آزارها كه به تو رسيد از منافقان، و فايز شدى به عطاها و بركت هاى اين امت . سوابق ايشان را تو ضبط كردى ،فضايل ايشان را تو بردى ، تندى تو در دين خدا به كندىبدل نشد و دل تو هرگز به سوى باطل ميل نكرد، بينايى تو ضعيف نشد و جبن در نفستو راه نيافت ، هرگز خيانت نكردى ، در شدت ايمان و يقين مانند كوه كه بادهاى تند آن رابه حركت نمى آورد، هيچ چيز آن را بر نمى كند از جا.
بودى چنان چه حضرت رسول (ص ) در حق تو گفت : كه ضعيف بودى در بدن خود و قوىبودى در امر خدا، متواضع بودى در نفس خود، عظيم بودى نزد خداى تعالى ، كسى در توعيبى نديد، كسى از تو اميد جانب دارى نداشت ، تواناى عزيز نزد تو ضعيف وذليل بود تا آن كه حق را از او مى گرفتى ، در احقاق حق دور و نزديك نزد تو مساوىبودند، كار تو حق و مدارا و دوستى بود، گفتار تو حكم و حتم بود، امر تو بردبارىبود، و دور انديش و راءى تو علم و عزم بود، پس وقتى از دنيا كنده شدى كه راه حق راظاهر كرده بودى و كارهاى دشوار را بر مردم آسان كرده بودى ، آتش هاى فتنه را فرونشانده بودى و امور دين به تو معتدل شده بود، ايمان به تو قوت يافته بود7 مؤ منانبه تو ثابت گرديده بودند، پس پيش رفتى پيشى دور و دراز، به تعب انداختى آنها راكه بعد از خود گذاشتى به تعبى شديد، پس مصيبت تو از آن بزرگ تر است كهگريه تدارك كند آن را، عظيم شد مصيبت تو در آسمان درهم شكست مردم را، پس مى گويم: انا لله و انا اليه راجعون ، راضى شديم از خدا به قضاى او و تسليم كرديم از براىخدا امر او را.
پس به خدا سوگند كه بعد از تو مصيبتى مثل مصيبت تو نخواهد رسيد، براى مؤ منانكهفى و پناهى بودى ، براى كافران غلظت و خشم بودى ، پس ‍ خدا تو را به پيغمبر خودملحق گرداند و ما را از اجر مصيبت تو محروم نگرداند و بعد از تو گمراه نگرداند، پسمردم ساكت شدند، گوش دادند سخن او را و او مى گريست و اصحابرسول خدا به گريه او مى گريستند. چون سخن او تمام شد، هر چند او را طلب كردندنيافتند.(427)


next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation