|
|
|
|
|
|
بنده غير خودت نباش . ... اين آقاى ((جرج جرداق ))، نويسنده ى كتاب نامدار ((صوت العداله )) كه درباره ىاميرالمؤ منين است بين دو جمله يى كه يكى از اميرالمؤ منين (عليه الصّلاة والسّلام ) صادرشده است ، يكى هم از جناب عمر خليفه ى دوم مقايسه يى مى كند. يك وقت چند نفر ازاستانداران يا ولات زمان جناب عمر پيش ايشان آمده بودند، و چون گزارشى عليه آنها آمدهبود، خليفه را خشمگين كرده بود. خليفه خطاب به آنها جمله ى ماندگارى را گفته است :((استعبدتم الناس و قد خلقهم اللّه احرارا؟))؛ مردم را به بردگى گرفته ايد؛ در حالىكه خدا مردم را آزاد آفريده است ؟ جمله ى ديگرى اميرالمؤ منين فرموده است كه در نهجالبلاغه آمده است ، و آن اين است : ((لاتكن عبد غيرك وقد خلقك اللّه حرا))؛ بنده ى غيرخودتمباش ؛ خدا تو را آزاد آفريده است . ((جرج جرداق )) بين اين دو جمله مقايسه مى كند و مىگويد جمله ى اميرالمؤ منين به مراتب برتر از جمله ى عمر است ؛ زيرا عمر به كسانىاين خطاب را مى كرد كه آزادى و حريت ، در دست آنها هيچ تضمينى نداشت ؛ چون خود آنهاكسانى بودند كه عمر مى گفت : ((استعبدتم الناس ))؛ مردم را به بردگى گرفته ايد.مردم را به بردگى گرفته ايد؛ حالا به آنها آزادى بدهيد. اين يك طور حرف زدن است ؛يك طور ديگر آن است كه اميرالمؤ منين به خود آن مردم خطاب مى كند و در حقيقت ضمانت اجرارا در خود كلام مى آورد: ((لاتكن عبد غيرك و قد خلقك اللّه حرا))؛ بنده ى غير خودت مباش ،خدا تو را آزاد آفريده است . مراسم فارغ التحصيلى تربيت مدرس ، 12/6/77 خصم ظالم باش ! ... بشريت بعد از اميرالمؤ منين (ع ) و تا امروز بدبخت و روسياه شد به خاطر نگرفتنگريبان ظالم ها، اگر گريبان ظالم ها را دستمان با ايمان مى گرفت ، ظلم در دنيا اينقدر پيش نمى رفت ، بلكه برمى افتاد. اميرالمؤ منين (ع ) اين را مى خواهد ((خصم ظالمباش )) هركى در دنيا هر جا ظلم است و يك ظالمى هست تو اين جا كه هستى خصم او بدان .نمى گوييم كه برويد حتما خصومت خودت را نشان بده . هر وقت و هرجايى فرست دستداد خصم او باش . گريبان او را بگيرد. يك وقت نمى تواند انسان برود نزديك از راهدور مخاصمه مى كند با كسى . امروز ببينيد به خاطرعمل نكردن به همين يك كلمه وصيت اميرالمؤ منين (ع ) چه منجلابى است در دنيا. چه بدبختى دارد بشريت ، چه مظلوميتى دارند ملت ها، به خصوص مسلمان ها. همين يكوصيت اميرالمؤ منين اگر عمل مى شد امروز بسيارى از اين ظلم ها و مصيبت ها ناشى از ظلم هاوجود نمى داشت و ((للمظلوم عونا)) هر جا مظلومى هست ، كمك او باش . نمى گويد طرفداراو باش ، نه ، مى گويد كمك كنيد او را هر چقدر مى توانيد. خطبه نماز جمعه تهران ، 13/12/1372 اصحاب خاص اميرالمؤ منين (عليه الصّلاة والسّلام ) در هيچ شرايطى دچار اشتباه نشدند عظمت امثال عمار ياسر، به همين است . عظمت آن اصحاب خاص اميرالمؤ منين (عليه الصّلاةوالسّلام ) در همين است كه در هيچ شرايطى دچار اشتباه نشدند و جبهه را گم نكردند. من درموارد متعدد در جنگ صفين ، اين عظمت را ديده ام ؛ البته مخصوص جنگ صفين هم نيست . دربسيارى از آن جاهايى كه براى جمعى از مؤ منين ، نكته يى مورد اشتباه قرار مى گرفت ،آن كسى كه مى آمد و با بصيرت نافذ و با بيان روشنگر خود، شبهه را از ذهن آنهابرطرف مى كرد، عمار ياسر بود. انسان در قضاياى متعدد اميرالمؤ منين از جمله در صفين نشان وجود اين مردِ روشنگرِ عظيم القدر را مى بيند. جنگ صفين ماهها طول كشيد؛ جنگ عجيبى هم بود. مردم افرادمقابل خود را مى ديدند كه نماز مى خوانند، عبادت مى كنند، نماز جماعت و قرآن مى خوانند؛حتّى قرآن سرنيزه مى برند! خيلى دل و جراءت مى خواست كه كسى روى اين افرادى كهنماز مى خوانند، شمشير بكشد. در روايتى از امام صادق (عليه الصّلاة والسّلام )نقل شده است كه اگر اميرالمؤ منين (ع ) با اهل قبله نمى جنگيد، تكليفاهل قبله ى بد و طغيانگر تا آخر معلوم نمى شد. اين على بن ابى طالب بود كه اين راه راباز نمود و به همه نشان داد كه چه كار بايد كرد. بچه هاى ما، وقتى كه به بعضى ازسنگرهاى جبهه ى مهاجم وارد مى شدند و آنها را اسير مى گرفتند، در سنگرهايشان مهر وتسبيح پيدا مى كردند! بله ، درست مثل همان كسانى كهمقابل اميرالمؤ منين (ع ) قرار داشتند و نماز هم مى خواندند و نتيجتا يك عده هم به شبهه مىافتادند. آن كسى كه سراغ اينها مى رفت ، عمار ياسر بود. اين ، هوشيارى و آگاهى استو كسى مثل عمار ياسر لازم است . ديدار با اقشار مختلف مردم (روز سى ام ماه مبارك رمضان )، 6/2/1369 تشبث به روش هاى غير اخلاقى به هيچ وجه صحيح نيست اميرالمؤ منين درباره ى كسى كه سزاوار امارت بر مردم يا به دست گرفتن بخشى ازكارهاى مردم است ؛ كه البته اين از موضع رياست يك كشور شروع مى شود و تامديريتهاى پايين تر و كوچكتر ادامه پيدا مى كنداميرالمؤ منين اين توصيه ها را براىفرمانداران و استانداران خود مى فرمودند؛ اما براى قاضى يك شهر و مسؤول يك بخش و مدير گوشه يى از گوشه هاى اين دستگاه عريض وطويل هم صادق بود مى فرمايند:((فكان اول عدله نفى الهوى عن نفسه ))؛ اولين قدم او درراه عدالت اين است كه هوى و هوس را از خودش دور كند؛ ((يصف الحق ويعمل به ))؛ حق را بر زبان جارى و توصيف كند و نيز به آنعمل نمايد.به همين خاطر است كه در اسلام ، قدرت با اخلاق پيوسته است و قدرت عارى ازاخلاق ، يك قدرت ظالمانه و غاصبانه است . روشهايى كه براى كسب قدرت و حفظ آن بهكار گرفته مى شود، بايد روشهاى اخلاقى باشد.در اسلام ، كسب قدرت به هر قيمتى ،وجود ندارد؛ اين طور نيست كه كسى يا جمعى حق داشته باشند به هر روش و وسيله يىمتشبث بشوند، براى اين كه قدرت را به دست بياورند همان گونه كه امروز در خيلى ازمناطق دنيا رايج است نه ، قدرتى كه از اين راه به دست بيايد و يا حفظ شود، قدرتنامشروع و ظالمانه است . در اسلام ، روشها خيلى مهم اند؛ روشهامثل ارزشها هستند. در اسلام همچنان كه ارزشها خيلى اهميت دارند، روشها هم اهميت دارند وارزشها بايد در روشها هم خودشان را نشان بدهند.امروز اگر مى خواهيم حكومت ما به معناىحقيقى كلمه اسلامى باشد، بدون ملاحظه بايد در همين راه حركت كنيم .مسؤ ولان بخشهاىمختلف ، قواى سه گانه ، مديران ميانى ، همه و همه بايد سعى شان اين باشد كه براىكارها و پيشبرد اهدافشان ، از روش سالم و اخلاقى استفاده كنند.استفاده از اين روش ممكناست در جايى ناكاميها و دردسرهايى را هم به لحاظ كسب قدرت به وجود آورد؛ اما در عينحال اين متعين است كه از نظر اسلام و از نظر اميرالمومنين ، تشبث به روشهاى غير اخلاقىبه هيچ وجه صحيح نيست ؛ راه على اين است و ما بايد اين گونه حركت كنيم . خطبه هاى نماز جمعه تهران ، 26/12/1379 توصيه ها فاصله خود را با نظام علوى كم كنيم حكومتى كه مفتخر به الگو ساختن نظام علوى است بايد در همهحال تكليف بزرگ خود را كم كردن فاصله ى طولانى خويش با نظام آرمانى علوى واسلامى بداند، و اين جهادى از سر اخلاص و همتى سستى ناپذير ميطلبد. جمهورىاسلامى كه جز خدمت به مردم افراشتن پرچم عدالت اسلامى ، هدف به فلسفه ئى نداردنبايد در اين راه دچار غفلت شود، رفتار قاطع و منصفانه ى علوى را بايد در مدّ نظرداشته باشد؛ و به كمك الهى و حمايت مردمى كه عدالت و انصاف را قدر ميدانند تكيهكند. نامگذارى امسال به نام مبارك ((رفتار علوى )) فرصت مناسبى است كه شما برادرانعزيز، خط مراقبت از سلامت نظام را كه بحمداللّه در سالهاى گذشته همواره در كار بوده، فعاليتى تازه نفس و سازمان يافته ببخشيد و با همكارى و اتحاد، افق ها را در برابرچشم اين ملّت نجيب و مؤ من ، روشنتر و شفافتر سازيد. امروز كشور ما تشنه ى فعاليت اقتصادى سالم و ايجاداشتغال براى جوانان و سرمايه گذارى مطمئن است و اين همه به فضايى نيازمند است كهدر آن ، سرمايه گذار و صنعتگر و عنصر فعال در كشاورزى و مبتكر علمى و جوينده ى كارو همه ى قشرها، از صحت و سلامت ارتباطات حكومتى و امانت و صداقت متصديان امور مالى واقتصادى مطمئن بوده و احساس امنيت و آرامش كنند. اگر دست مفسدان و سوء استفاده كنندگاناز امكانات حكومتى ، قطع نشود، و اگر امتيازطلبان و زياده خواهان پر مدّعا و انحصار جو،طرد نشوند، سرمايه گذار و توليد كننده واشتغال طلب ، همه احساس ناامنى و نوميدى خواهند كرد و كسانى از آنان به استفاده ازراههاى نامشروع و غيرقانونى تشويق خواهند شد. خشكانيدن ريشه ى فساد مالى و اقتصادى و عمل قاطع و گره گشا در اين باره ، مستلزماقدام همه جانبه بوسيله ى قواى سه گانه مخصوصا دو قوه ى مجريه با نظارتىسازمان يافته و دقيق و بى اغماض ، از بروز و رشد فساد مالى در دستگاهها پيشگيرىكند، و قوه ى قضائيه با استفاده از كارشناسان و قضات قاطع و پاكدامن ، مجرم و خائن وعناصر آلوده را از سر راه تعالى كشور بردارد. بديهى است كه نقش قوه ى مقننه دروضع قوانين كه موجب تسهيل راه كارهاى قانونى است و نيز در ايفاء وظيفه ى نظارت ،بسيار مهم و كارساز است . فرمان رهبر معظم انقلاب اسلامى به قواى سه گانه ، 11/2/1380 بيشترين خطاب على (ع ) به مسؤ ولان اما آن كسانى كه روى مردم اثر مى گذارند كسانى كه حرفشان ، اقدامشان ، عملشان ،منششان ، نوشته شان ، روى مردم اثر مى گذارد چند خطر بزرگ آنها را تهديد مى كندكه بايد خيلى مراقب باشند؛ يكى خطر خسته شدن است ، يكى خطر راحت طلبى است ، يكىخطر ميل به سازش است ، يكى خطر چسبيدن به منافع نقد است ؛ همان بلايى كه بر سركسانى كه انقلاب فلسطين را منحرف كردند، آمد؛ همان خطرى كه بر سر همه ى رهبرانىآمد كه ملتهاى خودشان را از مسير درست و راهى كه شروع كرده بودند، منحرف كردند وبازداشتند. بارهاى سنگين بر روى نيروهاى اثرگذار روى ذهنهاى مردم است ؛ بايد ايمانو پارسايى خودشان را تقويت كنند؛ بايد اتكاى خودشان را به لطف وفضل خدا زياد كنند؛ بايد به دشمن لحظه يى خوشبين نباشند؛ دشمن درصدد ضربه زدناست . اگر خواص يك كشور يعنى نيروهايى كه با زبانشان ، با قلمشان ، بارفتارشان ، با امضاءشان ، بر روى مسير يك ملت اثر مى گذارند ميل به سازش و راحت طلبى و زندگى مرفه و خوشگذرانى پيدا كنند و از حضور درميدانهاى خطر خسته بشوند، آن وقت خطر تهديد مى كند. لذاست كه شما مى بينيد اميرالمؤمنين در دوران خلافت كوتاه خود، بيشترين خطابش ، بيشترى ملامتش ، بيشترين توصيهاش ، بيشترين تذكرش ، به آن كسانى است كه به آنها مسؤ وليت داده بود تا بخشهاىمختلفى را در اين كشور بزرگى كه در اختيار اميرالمؤ منين بود، اداره كنند. امام بزرگوارما بارها و بارها به مسؤ ولان كشور، به ماها، به شاگردان خودش ، به دستپروردگانخودش ، بارها تذكر مى داد؛ مضمون آن تذكر اين بود كه مبادا به چرب و شيرينزندگى راحت ، خودشان را عادت بدهند و از مجاهدت در راه خدا باز بمانند. اجتماع بزرگ عزاداران در صحن مطهر امام خمينى (رحمت الله عليه )، 14/3/1379 قول ، فعل و منش على (ع ) الگو براى مسؤ ولان ما در كدام مرحله ايم ؟ ما در مرحله ى سوميم ؛ ما هنوز به كشور اسلامى نرسيده ايم ؛ هيچكس نمى تواند ادعا كند كه كشور ما اسلامى است . ما يك نظام اسلامى را طراحى و پايهريزى كرديم ((ما))، يعنى همانهايى كه كردند و الان يك نظام اسلامى داريم كهاصولش هم مشخص و مبناى حكومت در آن جا معلوم است ؛ مشخص است كه مسؤ ولان چگونهبايد باشند؛ قواى سه گانه وظايفشان معين است ؛ وظايفى كه دولتها دارند، مشخص ومعلوم است ؛ اما نمى توانم ادعا كنم كه ما يك دولت اسلامى هستيم ؛ ما كم داريم . ما بايدخودمان را بسازيم و پيش ببريم . ما بايد خودمان را تربيت كنيم . البته اگر در راءسكار يك امام معصوم مثل اميرالمؤ منين باشد كه قولش ، فعلش ، منشش الگوست ، كار براىكارگزاران نظام آسانتر است ؛ چون نسخه ىكامل را در اختيار دارند و در همه چيزش هدايت هست . ثواب شما از آن كسى كه در زمان اميرالمؤ منين اين كار را مى كرد، يقينا بيشتر است وقتى آدمى مثل من در راءس كار باشد، البته كار كارگزاران مشكلتر است ؛ ولىثوابشان هم بيشتر است . اگر توانستند در اين راه حركت بكنند، اجر الهى شان بيشترخواهد شد. هر كدام از شما تلاش بكنيد، براى اين مسؤ وليتها خودتان را با الگوىاسلامى منطبق بكنيد؛ يعنى دينتان ، تقواتان ،رعايتتان نسبت بهحال مردم ، رعايتتان نسبت به شرع ، رعايتتان نسبت به بيتالمال ، اجتنابتان از خودخواهيها و خودپرستيها و رفيق بازيها و قوم وخويش پرستيها واجتنابتان از تنبلى و بيكارگى و بى عملى و هوى و هوس و اين چيزها مطابق با الگوىاسلام باشد. هر كدام شما بتوانيد در اين زمينه ها كار خودتان را بكنيد و پيش برويد وخودتان را بسازيد، البته ثواب شما از آن كسى كه در زمان اميرالمؤ منين اين كار را مىكرد، يقينا بيشتر است ؛ چون او به اميرالمؤ منين نگاه مى كرد و آن حضرت الگوىكامل بود؛ اما شما چنين كسى را نداريد كه آن طور به او نگاه كنيد و برايتان الگوباشد؛ ليكن ضوابط در دست همه ى ما هست و امروز همه مان وظيفه داريم . عمده ترين خطر چيست ؟ عمده ترين خطر چيست ؟ من در پاسخ به اين سؤال يك روايت مى خوانم . فرمود: ((انّ اخوف ما اخاف عليكم اثنان اتّباع الهوى وطول الا مل )). خطر عمده دو چيز است : اول ، هوس پرستى و هوى پرستى است . تعجبنكنيد؛ از همه ى خطرها بالاتر، همان هواى نفسى است كه دردل ماست ؛ ((انّ اعداء عدوّك نفسك الّتى بين جنبيك ))؛ از همه ى دشمنها دشمن تر، همان نفس ،همان ((من )) و همان خودى است كه در وجود توست ؛ آن منيتى كه همه چيز را براى خود مىخواهد. اين جا هم از زبان پيغمبر همين را مى فرمايد: ((انّ اخوف ما اخاف عليكم اثناناتّباع الهوى و طول الا مل فأ مّا اتّباع الهوى فيضلّكم عنسبيل اللّه ))؛ يعنى پيروى از هواى نفس ، شما را از راه خدا گمراه مى كند. غالب اينگمراهيها به خاطر هواى نفس است . البته ما هزار جور براى خودمان توجيه درست مى كنيم، براى اين كه از راه خدا منحرف بشويم و حرف و عملمان غير از آن چيزى باشد كه شرعو دين براى ما معين كرده است . هواى نفس خصوصيتش اين است كه شما را ازسبيل اللّه كه جهاد در سبيل اللّه لازم است گمراه مى كند. ((و امّاطول الا مل فينسى الا خرة )). طول امل ، يعنى آرزوهاى دور و دراز شخصى ؛ تلاش كن براىاين كه فلان جور خانه براى خودت درست كنى ؛ تلاش كن و مقدمات را فراهم كن ، براىاين كه به فلان مقام برسى ؛ تلاش كن ، زيد و عمرو را ببين و هزار جورمشكل را پشت سر بگذار تا اين كه فلان سرمايه را براى خودت فراهم بياورى و فلانفعاليت اقتصادى را در مشت بگيرى . اين طول الامل ، يعنى اين آرزوهايى كه يكى پس از ديگرى تمام نشدنى است ؛ جلوى چشم انسان صفمى كشند؛ براى انسان هدف درست مى كنند و هدفهاى حقير در نظر انسان عمده مى شود.خاصيت اين هدفها اين است كه ((ينسى الا خرة )) است ؛ آخرت را از ياد انسان مى برد؛انسان دايما مشغول اين هدفهاى حقير است ؛ براى انسان وقتى باقى نمى ماند؛ دلِ انسان رامى ميراند؛ ميل به دعا، ميل به انابه ، ميل به تضرع وميل به توجه براى انسان باقى نمى گذارد. ديدار مسؤ ولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى ايران ، 12/9/1379 افزون طلبى براى مسؤ ولان ممنوع نكته ى سوم در اين زمينه ، خطاب به نامزدهاى انتخابات است . انتخابات در كشور مابايد مسابقه براى خدمت باشد، نه مسابقه براى كسب قدرت ؛ انتخابات اسلامى اين است. آن طورى مى شود كه شما در بعضى از انتخاباتهاى دنيا مشاهده مى كنيد؛ يك نمونه اشرا هم در انتخابات اخير امريكا ديديد. آنجا دعوا بر سر قدرت است ؛ دست به يقه اند؛ هرطرف مى خواهد قدرت را به حزب و مجموعه اش خودشمنتقل كند. مساله ، مساءله ى كسب قدرت است ؛ صريحا هم مى گويند؛ تلاش مى كنيم تا بهقدرت و مقام برسيم . در منطق اسلامى ، قدرت و عزت و آبرو خوشنامى و امكانات ، فقط وفقط براى خدمت به مردم و حركت دادن خود و جامعه و كشور در راه نظام مقدس اسلامى ورسيدن به آرمانهاى بلندى است كه انسانها نيازمند آنند. اين مسند، مسابقه براى خدمت و زحمت كشى است . هر كس كه آماده است بيش از ديگران زحمتبكشد و توقعى را كه مسؤ ولان كشورهاى ديگر از مقام و موقعيت خود دارند، نداشته باشد،بيايد داخل اين ميدان بشود. نبايد كسانى تصور كنند كه رسيدن به رياست فلان مقام همچنان كه در دنيا معمول و رايج است بايد با برخورداريهاى فراوان همراه باشد. ماامسال را بعنوان سال رفتار علوى نامگذارى كرديم . ما كجا، رفتار علوى كجا؟ اما بالاخرهوظيفه داريم ؛ چاره اى نداريم ، جز اينكه در اين راه حركت كنيم . ما بايد فاصله ى خود راكم كنيم و تا آنجايى كه مى توانيم ، جد و جهد نمائيم ؛ يكى از اولين قدمها در اين راه ،همين است . افزون طلبى براى مسؤ ولان ممنوع است . مشى اشرافى گرايانه براى مسؤولان كشور نقطه ضعف بشمار مى آيد. اگر ديگران اين را كه لازمه ى رسيدن به مقاماتعاليه كشور مى دانند، در نظام اسلامى ، اينها تنها لازمه اش نيست ، بلكه نقطه ى ضعفهم محسوب مى شود. بنابراين داوطلبان بدانند كه اين راه ، راه خدمت است ؛ مسابقه رقابتدر اين راه هم رقابت براى خدمت كردن هر چه بيشتر است . اگر اين طور شد، آنگاه درتبليغات ، در بيان مطالب به يكديگر يا نسبت به خود، حدود رعايت خواهد شد. آخرين نقطه اى كه در باب انتخابات عرض مى كنم ، اين است كه فضاى انتخابات بايدسالم باشد، عده يى با قلم و بيان و مطبوعات ، عده يى هم با ابراز مخالفت با فلانىيا طرفدارى از اين نامزد يا آن نامزد نبايد فضا را آلوده كنند. آن كسانى كه به اسلاماحترام مى گذارند، آن كسانى كه قدر و ارزش جمهورى اسلامى را ارج مى نهند، آنكسانى كه از ما حرف شنوى دارند، در هر جاى كشور هستند از هميناول كار مراقب باشند. كارشكنى نسبت به ديگران ، لجن پراكنى عليه اين نامزد يا آننامزد، بدگويى كردن و افشاگريهاى بىاصل و پايه و اساس نسبت به اشخاص ، همه ى اينها كارهاى ممنوع و ضد ارزش و خلافمشى جمهورى اسلامى و خلاف حق است ؛ از اين كارها اجتناب كنند. ديدار جمع كثيرى از مردم استان گيلان در استاديوم شهيد عضدى شهرستان رشت ،11/2/1380 شيعيان واقعى در رفتار به على (ع ) نزديك هستند در اين جا يك نكته وجود دارد، و آن اين است كه ما معمولا وقتى شخصيتها يا خصوصيات رابه صورت جمع بندى شده از دور نگاه مى كنيم ، آنها را ستايش مى كنيم ؛ اما وقتىنزديك مى شويم و پاى عمل و پاى پيروى به ميان مى آيد، دچارمشكل مى شويم ؛ عيب كار آحاد بشر اين است . اگر همان قدرى كه مردم دنيا به عدالت وبه انصاف و به شجاعت اميرالمؤ منين ، به طرفدارى از مظلوم كه در او بود، بهطرفدارى از حقيقت كه در او بود، به ظلم ستيزى كه در او بود، علاقه و محبت دارند،چنانچه در مقام عمل ، خود را به اين خصوصيات نزديك مى كردند ولو يك قدم دنياگلستان مى شد؛ اما ما آدمها يعنى همين ماها، همينامثال بنده ؛ آدمهايى كه اين طور از دور اميرالمؤ منين را ستايش مى كنيم در جايى درزندگى و در قضاوت معمولى خودمان ، به يكى از همين كارهايى كه از اميرالمؤ منينستايش مى كنيم ؛ يا از كسى كه مى خواهد راه اميرالمؤ منين را برود، برخورد بكنيم ، معلومنيست كه ديگر آن قدر ستايش بكنيم ؛ در دل برمى آشوبيم و با او مقابله مى كنيم ؛ اگرخداى نكرده شقاوت بر ما غلبه داشته باشد، به روى او شمشير هم مى كشيم ؛ عيب كاراين جاست ! لذا جا دارد كه ما همان قدرى كه از جمع بندى شده ىخصال اميرالمؤ منين سخن مى گوييم ، از ريز خصوصيات آن بزرگوار هم مطلع بشويم .اين اميرالمؤ منين كه عادل بود، عدل او چگونه بود؟ اين عدلى كه اين قدر تعريف دارد، درمقام عمل چگونه بود؟ در قدم بعد سعى كنيم كه در مقامعمل خودمان را به او نزديك كنيم ؛ اين درست است ؛ اين مايه ىتكامل است . شما شنيده ايد كه در بعضى از روايات آمده است كه كسانى به ائمه (عليهمالسّلام ) عرض مى كردند كه ما شيعيان شما هستيم كما اين كه طبق روايتى ، كسانىآمدند و به خود اميرالمؤ نين هم اين را گفتند اما ائمه بنابر اين روايات ، در جواب اينهااستنكار مى كردند: كجاى شما به دوستان و پيروان ما شبيه است ؟ شما اين خصلت و اينخصوصيت و اين رفتار و اين گفتار را داريد. به عبارت ديگر، اينها از ما مطالبه ىعمل مى كنند؛ عمل هم تابع اعتقاد است ؛ انسان بايد به چيزى معتقد باشد. البته امروز ملت ايران بايد خدا را خيلى شكر كنند كه زمينه ى پيروى از اميرالمؤ منين واز اسلام در اين كشور فراهم است . غالب جمعيت اين كشور،دل به سمت حقيقت دارند. اكثريت عظيمِ نزديك به اتفاقى در اين كشور اين طورند؛ ولو حالادر ميان آنها كسانى هم عامل به بعضى از فروع نباشند؛ اما دلها، روحها، اعتقادها، ايمانهابه همان سمتى گرايش دارد كه انگشت اشاره ى اميرالمؤ منين به آن سمت مردم را هدايت مىكرد. خطبه نماز جمعه تهران ، 10/10/78 عمل صالح و كار براى خدا اميرالمؤ منين طبق اين روايتى كه مرحوم مجلسى از مصباح المتهجدنقل مى كند، در يكى از روزهاى جمعه خطبه يى ايراد كردند كه با حمد و ثناى حضرتبارى تعالى با بليغترين و عميقترين و زيباترين كلمات شروع مى شود و سپس باصلوات و سلام بر محمّد رسول اللّه ، خاتم انبيا (صلّى اللّه عليه واله وسلّم ) و شهادتبر عبوديت و پيامبرى ايشان ادامه پيدا مى كند و بعد اين جملات را خطاب به مردم بيانفرمودند كه من چند عبارت از اين جملات را عرض مى كنم و به ترجمه ى آنها قناعت مىنمايم . اميرالمؤ منين فرمودند: ((اوصيكم عباداللّه بتقوى اللّه ))؛ بندگان خدا! شما را بهپرهيزگارى و رعايت تقوا سفارش مى كنم . ((و اغتنام طاعته ))؛ و سفارش مى كنم كهاطاعت پروردگار را مغتنم بشماريد. ((ما استطعتم ))؛ تا آن مقدارى كه در توان و قدرتشماست . ((فى هذه الايام الخاليه الفانية ))؛ هر چه مى توانيد، در اين روزهاى گذرا ورو به فناى عمرتان ، اطاعت از خدا و پيروى از فرمان پروردگار را مغتنم بشماريد.((واعداد العمل الصالح ، لجليل ما يشفى به عليكم الموت ))؛ سفارش مى كنم ، تا آن جاكه مى توانيد، براى مقابله ى با آن مشكلات و مصايب عظيمى كه مرگ ، آنها را مشرف برشما قرار خواهد داد يعنى براى مقابله ى با دشواريهاى شناخته نشده ى براى بشر ازلحاظ عظمت عمل صالح فراهم و آماده كنيد. مرگ را آن چنان بايد بزرگ دانست كه اوليا وبزرگان از مقابله ى با مرگ به خود مى لرزيدند. حوادثى كه پس از مرگ در آغازحيات نشئه ى برزخ براى ما پيش مى آيد، به قدرى با عظمت و مهيب و دشوار و غيرقابل تحمل است كه مردان خدا را كه فى الجمله از آن خبرى داشتند به خود مى لرزاند.براى مقابله ى با آن مشكلات و با آن مصايب ، يك راه وجود دارد و آن ،عمل صالح و كار در راه خداست . تنها چيزى كه آن جا به داد انسان مى رسد،عمل صالح است . ((و امركم بالرفض لهذه الدنيا التاركة لكم )). فرمود: من به شما امرمى كنم . امير مؤ منان است ؛ امير معنوى و مادى ، امير ظاهرى و باطنى ، امير جسم و جان .اميرالمؤ منين فرمود: من شما را امر مى كنم كه اين زخارف دنيا را كه شما را ترك مى كند،رها كنيد؛ اين قدر به فكر ماديات براى خودتان نباشيد؛ چون اينها ((الزائلة عنكم ))؛اينها همه زوال پيدا مى كند. ((و ان لم تكونوا تحبّون تركها))؛ اگرچه شما دوست نداريدكه اين مال و اين عيش و اين مقام ، شما را رها كند، اما رها مى كند. ((والمبلية لاجسادكم و اناجبتم تجديدها))؛ اين دنيا جسمهاى شما را مى پوساند و خاك مى كند؛ اگرچه شما مىخواهيد كه آنها زنده بشوند. اين دنيا شما را پير مى كند، ضعيف مى كند و قوا را نابود مىكند؛ اگرچه شما مى خواهيد اين قوا هميشه براى شما بماند و روزبه روز تجديد بشود.((فانّما مثلكم و مثلها كركب سلكوا سبيلا فكانّهم قد قطعوه و افضوا الى علم فكانهمقدبلغوه )). در جاده يى با سرعت داريد مى رويد، نشانه يى در دوردست هست ، آن را از درومى بينيد؛ اما خواهى نخواهى با طى طريق به آن خواهيد رسيد. اين جاده ، همان دنياست . آنسنگ نشانه و آن عَلَم ، همان اجل و همان سرآمد و همان منتهاى مدت است كه ناگزير به آنمى رسيم . براى نام و نشان گذرا با يكديگر رقابت نكنيد ... ((فلا تنافسوا فى عز الدنيا و فخرها))؛ براى عزتها و جاه وجلال ظاهرى و نام و نشانِ گذرا، با يكديگر تنافس نكنيد، حسادت نكنيد، رقابت نكنيد.((ولا تعجبوا بزينتها و نعيمها))؛ به زينت و نعمت دنيا شگفت زده نشويد. ((ولا تجزعوا منضرائها و بؤ سها))؛ از سختيها و دشواريهاى زندگىِ كوتاه دنيا، به جزع نياييد.((فان عزالدنيا و فخرها الى انقطاع ))؛ اين زينت و عزت ، رو به انقطاع و نابودى است .((وان زينتها و نعيمها الى ارتجاع ))؛ زيباييها و نعمتها، رو به برگشت دارد. جوانى ونشاط و زيبايى ، جاى خود را به پيرى و افسردگى و خمودگى مى دهد. ((وان ضراعها وبؤ سها الى نفاد))؛ سختيها هم تمام مى شود و از بين مى رود. ((وكل مدة منها الى منتهى ))؛ همه ى زمانهاى اين عالم و اين زندگى ، به سوى پايان حركتمى كند. ((و كلّ حىّ فيها الى بلى ))؛ همه ى زنده ها به سوى پوسيدگى و كهنگى راه مىروند. اين همان اميرالمؤ منين است كه با دست خودش مزرعه آباد مى كرد، چاه حفر مى كرد. اينحرفها را زمانى بر زبان آورده است كه حكومت مى كرد. در راءس كشورى قرار داشت كه ازمناطق ماوراء النهر تا درياى مديترانه ، در زير نگين اين قدرت بود و آنها را اداره مىكرد. او جنگ داشت ، صلح داشت ، سياست داشت ، بيتالمال داشت ، فعاليت داشت ، سازندگى داشت . اين حرفها به معناى آن نيست كه دنيا راآباد نكنيد. اين حرفها به معناى آن است كه خودتان را محور همه ى تلاشها و كارهاى مادىندانيد؛ براى خود، همه ى قوا را صرف نكنيد؛ براى سهم خود از زندگى ، دنيا را جهنمنكنيد؛ براى مال ، براى منال ، براى راحتى ، براىپول ، زندگى را بر انسانهاى ديگر تلخ نكنيد. خطبه هاى هزارمين نماز جمعه تهران ، 8/8/1377 جوانان درس بگيرند اميرالمؤ منين در دوره هاى مختلف زندگى خود، چه در دوران نوجوانى ، يعنى دراوايل بعثت پيامبر، و چه در عنفوان جوانى ، يعنى آن هنگامى كه هجرت به مدينه اتفاقافتاد كه در آن وقت على (عليه السلام ) يك جوان بيست و چند ساله بوده است چه دردوران بعد از رحلت پيامبر و آن محنتها و آن امتحانهاى دشوار، و چه در دوران آخر عمر؛يعنى پنج سالى كه در اواخر عمر، اميرالمؤ منين حكومت و خلافت را پذيرفت و مسؤ وليتپيدا كرد، در تمام اين تقريباً پنجاه سال ، خصوصيات بارزى را با خودحمل مى كرده است . همه بخصوص جوانان از اين نقطه مى توانند درس بگيرند. شخصيتهاى عظيم تاريخ ، غالباً از دوران جوانى ، بلكه از دوران نوجوانى ، برخى ازخصوصيات را با خود همراه داشته اند و يا در خود به وجود آورده اند. برجستگىانسانهاى برجسته و بزرگ ، معمولاً به يك تلاش بلند مدت متكى است ؛ و اين را ما درزندگى اميرالمؤ منين مى بينيم . من در جمع بندى اين زندگى پرفراز و نشيب ، اين نكتهرا مشاهده مى كنم و به شما عرض مى كنم كه اميرالمؤ منين ازاوايل نوجوانى تا هنگام مرگ ، دو صفت ((بصيرت )) و ((صبر)) را با خود همراه داشت ؛بيدارى و پايدارى . مى خواهيم ((علوى )) باشيم ما اين قدر از عظمتها دوريم كه نمى توانيم فرق اميرالمؤ منين را با عظما و بزرگان واكابرى كه بشريت در تاريخ ، در اسلام ، در كتابها، در عالم علم و در هر صحنه وعرصه يى سراغ دارد، درست تشخيص بدهيم ! اميرالمؤ منين ، چيز عجيبى است ! اشكال كار از اين جا شروع مى شود كه من و شما امروز، شيعه ى على بن ابى طالبيم وبايد به او اقتدا كنيم ؛ اگر از ابعاد شخصيت او چيزى ندانيم ،اشكال در هويت ما به وجود خواهد آمد. يك وقت كسى ادعايى ندارد، ولى ما ادعا داريم ؛ مىخواهيم ((علوى )) باشيم ، مى خواهيم جامعه ى ما جامعه ى علوى باشد. شيعه ها در درجه ىاول ، و مسلمين غيرشيعه در درجه ى دوم ، اين مشكل را دارند. البته همه ى مسلمانها اميرالمؤمنين را قبول دارند؛ منتها شيعه با كيفيت و عظمت ديگرى آن بزرگوار را مى بينند و مىشناسند. پيش خواهيم رفت تا جامعه علوى بشود ديگر دنياى امروز هم متشكل از جهّالى مثل ابى لهب و ابىجهل نيست ؛ امروز كفار و معاندين عالم ، زيركهاى درجه ىاول عالمند! كسانى هستند كه مهمترين مسايل تبليغاتى و سياسى را در مشت خودشان مىچرخانند؛ همين كسانى كه دارند سياستهاى دنيا را مى چرخانند، ملتها را مى گردانند،حكومتها را عوض مى كنند، مناطق دنيا را تصرف مى كنند، جنگ به وجود مى آورند، جنگ ازبين مى برند، نظامها را برمى چينند و نظام به وجود مى آورند! همه ى اين قدرتهاى خادِع حليه گرِ مكّارِ درجه ى اولِ دنيا، امروز متوجه جمهورى اسلامىهستند و سياستشان اين است كه جمهورى اسلامى و ملت ايران را تحقير، استهزا و تخطئهكنند! بگويند شما اشتباه مى كنيد كه بر طبق عرفيات پذيرفته شده ى دنياعمل نمى كنيد؛ اشتباه مى كنيد كه تسليم سياستهاى جهانى و بين المللى امريكا وابرقدرتها نمى شويد. در قضيه ى فلسطين و در قضيه ى بوسنى ، اشتباه مى كنيد؛ درقضيه ى مسلمانها و همين طور و همين طور! سياست ، امروز اين است ؛ نه امروز، از اول انقلاب ، سياستشان اين بود كه ملت و مسؤولين ايران و هر كسى را كه با آنها جديتر مخالف است ، بيشتر تخطئه كنند؛ هر كارى راكه از آن بيشتر ضرر مى بينند، بيشتر مسخره كنند؛ رفتار با زن را، دانشگاه را، عبادت ونماز جماعت را، مصرف نكردن مشروبات الكلى و اجراى حدود الهى را مسخره كنند! عزيزان من ، همين مسخره كردنها، همين تحقير و توهين كردنها، گاهى آدمهاى بزرگى را ازجا در مى برد، مستاءصل و بى چاره مى كند؛ طاقتشان تمام ، و مجبور مى شوند همرنگجماعت گردند. مى گويند چه كنيم ؟ نمى شود. آن وقت آن ابرقدرتها دستهايشان را روىدلشان مى گذارند و مخفيانه ، قاه قاه مى خندد كه كارشان را از پيش بردند و يك مانع رااز سر راه برداشتند! آن قدر فلان جريان انقلابى را در دنيا مسخره مى كنند كه علناً،صريحاً ايده ها و آرزوهاى انقلابى خودش را پس بگيرد، يا حتى مسخره كند! در صحنه ى سياست جهانى ، كسى ديده شد كه در حضور دشمنان ديروز خودش ايستاد وبه امروز خودش متلك گفت و آنها خنديدند؛ براى اين كه همرنگ جماعت بشود! البته آنهاوقتى چنين چيزى را مى بينند، مى گويند به به ، شما چقدر آدم متمدن و چيز فهمى هستيد!دلش را خوش مى كنند؛ اما در واقع آنچه انجام گرفته است ، يك مانع را از سر راهشانبرداشته اند. اين گونه موانع را از بين مى برند. اين جاست كه شيعه ى على بن ابى طالب ، بلكه هر مسلمانى كه معتقد به على ابن ابىطالب است ، بايد از شجاعت آن حضرت درس بگيرد: ((لا تستوحشوا فى طريق الهدى لقلةاهله ))(39)؛ وحشت نكنيد. از روى گرداندن و اعراض دشمن ،احساس تنهايى نكنيد . ازمسخره ى دشمن نسبت به آنچه در دست شماست كه گوهر گرانبهايى است عقيده تانسست نشود. شما يك گوهر گرانبهايى را دردست گرفته ايد. شما كار عظيمى انجامداديد و يك گنج تمام نشدنى را در داخل كشور خودتان كشف كرديد و به اسلام ، بهاستقلال و به آزادى رسيديد؛ توانستيد خود را از يوغ ابرقدرتها خارج كنيد. يك روز اين مملكت ، اين دانشگاه ، اين تهران ، اين پادگانها، اين نيروهاى مسلح ، اين اداراتدولتى ، اين وزارتخانه ها ، اين دستگاههاى اطلاعاتى ، همه و همه در يوغ امريكا بود؛ولى امروز اين ملّت در دورترين نقاط و در كوره دِههاى اين كشور، اگر كسى را طرفدارامريكا ببينند، سايه اش را با تير مى زنند! يك روز در اين مملكت ، ملتى وجود نداشت ،آرايى ، مجلسى و انتخاباتى وجود نداشت ؛ همه چيز تشريفاتى ، همه چيز صورى ،دروغى و تصنعى بود؛ هيچ چيزى در اين مملكت وجود نداشت ! دوران پهلوى براى اين ملت ، واقعاً دوران عجيبى بود؛مثل اين كه كارخانه ى عظيمى را در داخل يك سالن درست كنند، وقتى نگاه مى كنيد، مىبينيد كارخانه و تجهيزات كارخانه است ؛ ولى وقتى نزديك مى رويد، مى بينيد همه چيزاز پلاستيكِ بازيچه ، درست شده است ! عمارت عظيمى را با مجسمه ها و ستونها و سقفهاىمرتفع درست كنند، آدم خيال كند يك كاخ عظيم است ، نزديك برود، ببيند از برف درستكرده اند! همه چيز در اين مملكت ، صورى و ظاهرى بود؛ دانشگاه ، سورى بود، روشنفكرى ، مجله وروزنامه ، سورى بود، مجلس و دولت ، سورى بود! فقط جريان دين كه يك جريانعمومى و مردمى بود، حقيقى بود؛ كه به آن هم با نظر بغض و نفرت نگاه مى شد. درمقابل ، يك جريان كمرنگتر و خيلى كوچكتر هم به صورت وطن پرستى و ميهن دوستى ، درگوشه و كنار وجود داشت . چنين وضعى براى اين ملت درست كرده بودند! شما آمديد و همه چيز را پايه گذارىاساسى كرديد. امروز در اين مملكت ، علم ، صنعت ، تحصيلات و دانشگاه ، رشد مى كند؛شخصيت انسانها و افكار، رشد مى كند؛ آزادى به معناى حقيقى كلمه ، رشد مى كند. حركتاين ملت ، يواش يواش دارد به جايى مى رسد كه جايگاه خود را در دنيا پيدا كند. ديروزملت ايران ، در دنيا ملتى نبود كه كسى به او اعتنا كند. آنهايى كه اين جا مى آمدند، ازخود اين ملت ، حق توحش مى گرفتند! شما امروز يك ملتيد؛ داراى يك راءى مهميد. شما در يك قضيه ى دنيايى ، مخالفيد، اينقضيه ، گير كرده است ! در هر قضيه ى مهمى در دنيا كه ملت ايران ، جدّاً با آن مخالفباشد، آن قضيه پيش نمى رود. امروز اين ملت و اين نظام و اين حكومت و اين كشور بزرگ ،بحمداللّه يك چنين وضعى در دنيا دارد. همه چيز در اين جا دارد رشد مى كند و خود را نشانمى دهد. جلوه ى ملت ايران ، يواش يواش چشمها را متوجه به خود مى كند. شما اين را بهدست آورديد! حالا بگذار دشمن ، تحقير كند؛ بگذار هرچه مى خواهد بگويد. شجاعت على بن ابى طالبو ايستادگى او در مقابل آن باطلى كه مى خواهند بر اوتحميل كنند، امروز، اين شرحى كه درباره ى آن بزرگوار گفتيم ، درس بزرگ ماست كههمه ى عزيزان را به آن توصيه مى كنم ؛ و تقواى الهى را در همين معنايى كه عرض شد،باكمال مراقبت و دقت ، در نظر بگيريد و تعقيب كنيد و پيش برويد. خدا ان شاءاللّه كمكخواهد كرد. در اين مدت هفده سال ، سايه ى نام آن بزرگوار بر اين ملت بود و اين ملت ، از انوار آنبزرگوار استفاده و استضائه كرد. ما نيز از اين درس ، بيشتر استفاده خواهيم كرد و بهكورى چشم دشمن ، پيش خواهيم رفت ، تا ان شاءاللّه جامعه ى ما حقيقتا جامعه ى علوىبشود. خطبه هاى نماز جمعه تهران ، 20/11/1374 همه موظفند طورى عمل كنند كه حكومت ، رنگ و بوى علوى پيدا كند جوانان ما براى برپايى حكومت عدل اسلامى و حفظ آن بود كه مجاهدت ها كردند و بهدرجه رفيع شهادت نايل آمدند. از اين روز همه بخشهاى ناظم عظيم جمهورى اسلامىمسئول موظفند تا طورى عمل و حركت كنند كه اين حكومت رنگ و بوى علوى پيدا كند و هدف وجهت گيريهايش منطبق با جهت گيرى هاى اميرالمؤ منين على (ع ) باشد. ديدار مسؤ ولان بنياد شهيد در حسينيه امام (ره ).(40) مسئولان سطوح بالاى سازمان ارتش هم رفتار علوى را الگوى خودشان قراردهند. امروز ميدان براى تعالى ارتش باز است . سال رفتار علوى ، در هر جايى مصداقى دارد.جوانهاى ارتش جمهورى اسلامى ايران مى توانند به امير المومنين به عنوان الگوىرفتارى يك انسان فداكار و با اخلاص نگاه كنند و رفتار علوى را در رفتار خود منعكسنمايند؛ كار خستگى ناپذير، تلاش مخلصانه و سعى در تعالى هر چه بيشتر علمى وعملى ، مسئولان سطوح بالاى سازمان ارتش هم به عنوان يك سردار شجاع و پاكدامن مىتوانند رفتار علوى را الگوى خودشان قرار دهند. وجود اميرالمومنين به عنوان يك رئيس ،يك فرمانده و يك مسؤ ول ، مظهر پاكى و شفافيت و صداقت بود؛ آسودگى را به خودشراه نداد؛ نسبت به زيردستان تفرعن نفروخت ؛ خود را همه جا بنده ى خدا و خدمتگزار مردمدانست و مخلصانه - بدون چشمداشت به دنيا - كار كرد؛ اين مى تواند در رفتار هر كسىكه در هر مجموعه يى مسؤ ول است ، به عنوان رفتار علوى خود را نشان دهد. ديدار با فرماندهان و گروهى از كاركنان ارتش به مناسبت روز ارتش جمهورى اسلامىايران ، 28/1/1380 اميرالمومنين الگوى نمونه براى مسؤ ولان بخش هاى مختلف نظام است انسان جهت راه خود را با پيروى از امام خويش مى يابد. امام به همان اندازه كه با زبان وامر و نهى خويش انسان ها را هدايت مى كند با رفتار و منش خود نيز به انسانها جهت ميدهد وبر اين اساس شيعيان على بن ابى طالب (ع ) بايد تلاش كنند كه از لحاظ فردى واجتماعى و نيز رفتار و ارتباط با خدا، مردم جامعه اسلامى ، محرومين ، بيتالمال و امكانات و ابزارى كه به امانت نزد آنها سپرده شده است و همچنين نحوه برخورد بادشمنان خدا شخصيت خود را شبيه آن امام بزرگوار بسازند و او را سرمشق و الگوىزندگى خود قرار دهند. ... اميرالمؤ منين على (ع ) در شادى و عزا، در جنگ و صلح ، در مسجد، در مسند حكومت و جايگاهقضاوت و داورى پيوسته در حال ارتباط با خدا و تعبد نزد پروردگار و كار براى خدابود و در تمام لحظات قدرت حكومت و سلطه اى كه خداوندمتعال در اختيار او گذاشت ، لحظه اى از فكر ضعفا، يتيمان و محرومان و فقرا غفلت نكرد ودر راه تبليغ از دين ، كار براى خدا و مبارزه در برابر دشمن سرازپا نمى شناخت . اميرالمؤ منين على (ع ) الگويى نمونه براى مسؤ ولان بخشهاى مختلف نظام است لذا آنانبايد همچون حضرت على (ع ) كار مردم را با دلسوزى بدون منت و تحقير و توقع و توامبا احترام و تكريم و همراه با سلامت نفس ، چشم ، زبان و سلامت قلب انجام دهند. امروز پس از گذشت قرنها، حكومت جمهورى اسلامى ايران تنها حكومتى است كه در راهاميرالمؤ منين (ع ) گام برمى دارد لذا بايد اين حكومت را كمك ، همراهى و تشويق كرد وعيوب آن را برادرانه و دوستانه تذكر داد تا بتواند اين صراط مستقيم را حفظ كند. ديدار جمعى از مسؤ ولان و كاركنان ادارات دولتى و كاركنان نيروهاى مسسلح ،/1372 ما بايد از اخلاص اميرالمؤ منين درس بگيريم ما در دوران انقلاب بزرگ اسلامى ، آن اخلاص را بالمعاينه در زندگى مردممان مشاهدهكرديم ، و شد آنچه شد. امام بزرگوار ما مظهر اين اخلاص بود، و كرد آنچه كرد. اودنيا را در مقابل اسلام خاضع و خاشع كرد و دشمنان اسلام را به عقب نشينى وادار نمود.امروز هم آحاد ملت ايران ، زن و مرد ملت ، اقشار مختلف ، مخصوصا مسؤ ولان خصوصاهرچه مسؤ وليتها بالاتر برود محتاج همين اخلاص هستيم ، تا اين بار را بهسرمنزل برسانيم . طبق نقل در نهج البلاغه ، اميرالمؤ منين فرمود: ((و لقد كنّا معرسول اللّه (صلّى اللّه عليه واله ) نقتل ابائنا و ابنائنا و اخواننا و اعمامنا لايزيدنا ذلكالاّ ايمانا و تسليما و مضيّا على اللّقم و صبرا على مضض الا لم ))(41)؛ خالصانه ومخلصانه با كسان و نزديكان خود مى ايستاديم و براى خدا مبارزه مى كرديم . ((فلمّاراءى اللّه صدقنا انزل بعدوّنا الكبت و انزل علينا النّصر))(42)؛ وقتى در راه خدا بااخلاص و صادقانه عمل كرديم و خداى متعال اين را از ما ديد، دشمن ما را سركوب كرد و مارا پيروز نمود. بعد مى فرمايد: اگر اين طور نبود، اين كارها انجام نمى شد: ((ما قامللدّين عمود و لا اخضرّ للايمان عود))(43)؛ يك شاخه ى ايمان سبز نمى شد و يك پايهى دين بر سر پا نمى ماند. به بركت اخلاص و صدق آن مسلمين ، اين پيشرفتها انجامشد و جامعه ى اسلامى پديد آمد. تمدن اسلامى و اين حركت عظيم تاريخى امروز هم هماناست ، و ملت ما و مسلمانان در همه ى عالم و امروز ملت عراق و پيشروان آن ملت و نيز ديگرمردمى كه در هر گوشه ى دنيا به نام اسلام سخن مى گويند، بايد اين درس را از علىبن ابى طالب (عليه السّلام ) فرا بگيرند. خطبه نماز جمعه تهران ، 16/1/1370 اگر ملتى قدرت تحليل خود را از دست بدهد، شكست خواهد خورد من از سابق مكرر گفته ام كه اگر ملتى قدرتتحليل خودش را از دست بدهد، فريب و شكست خواهد خورد. اصحاب امام حسن ، قدرتتحليل نداشتند؛ نمى توانستند بفهمند كه قضيه چيست و چه دارد مى گذرد. اصحاباميرالمؤ منين ، آنهايى كه دل او را خون كردند، همه مغرض نبودند؛ اما خيلى از آنها مثل خوارج قدرت تحليل نداشتند. قدرت تحليل خوارج ضعيف بود. يك آدم ناباب ، يك آدمبدجنس ، يك آدم زبان دار پيدا مى شد و مردم را به يك طرف مى كشاند؛ شاخص را گم مىكردند. در جاده ، هميشه بايد شاخص مورد نظر باشد. اگر شاخص را گم كرديد، زوداشتباه مى كنيد. اميرالمؤ منين مى فرمود: ((و لايحمل هذا العلم الاّاهل البصر و الصّبر))(44)؛ اول ، بصيرت ، هوشمندى ، بينايى ، قدرت فهم وتحليل ، و بعد صبر و مقاومت و ايستادگى . از آنچه كه پيش مى آيد، انسان زود دلش آبنشود. راه حق ، راه دشوارى است . تمام قدرتمندان و ستمگران عالم آمدند، بر تلباطل چيزى افزودند. همه ى شيطان صفتان درطول تاريخ و در زمان ما آمدند، بر اين سد باطل كهمقابل راه اميرالمؤ منين و بندگان خدا را مى گيرد چيزى اضافه كردند. حق مى خواهد اينتل را از سر راه بردارد و اين سد را بشكافد؛ كار آسانى نيست ، كار سختى است .تحمل و صبر و ظرفيت و رجوع به قدرت نفسانى و جوشندگى از درون لازم دارد، تاانسان بتواند راه حق را برود. البته وقتى كه انسان توانست راه حق را هموار كند، آن وقتزندگى ، زندگى لذتبخشى است . زندگى يى كه در آن ظلم نباشد، زندگى يى كه درآن زورگويى نباشد، زندگى يى كه در آنتحميل نباشد، زندگى يى كه در آن شيطان براعمال و افكار انسان مسلط نباشد، زندگى بسيار روحانى و معنوى يى است .
|
|
|
|
|
|
|
|