بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب بر بال اندیشه, استاد حسین انصاریان   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     01 -
     02 -
     03 -
     04 -
     05 -
     06 -
     07 -
     08 -
     09 -
     10 -
     11 -
     12 -
     13 -
     14 -
     15 -
     16 -
     17 -
     18 -
     19 -
     20 -
     21 -
     22 -
     23 -
     24 -
     25 -
     26 -
     27 -
     28 -
     29 -
     30 -
     31 -
     32 -
     FEHREST -
 

 

 
 
قبلفهرستبعد

معرفى شخصيت پيغمبر اسلام

امروزه براى شناخت هر مكتبى ، ابتدا مى توان شخص و شخصيت بنيانگذارش را از هر جهت مورد مطالعه و با دقت كامل او را در تمام زمينه هاى زندگيش مورد بررسى قرار داد و شخصيت شناسى كرد ; يعنى شخص و شخصيتش را از نظر آراء ، افكار ، اخلاق و عقايد بررسى كرده ، تا به وسيله اين شناخت ، مكتبش را بهتر و كاملتر معرفى نمود .

از اين جهت بخشى به معرفى رهبر عزيز اسلام اختصاص داده شده ، تا با شناخت او بهتر بتوان آيين پاك و مكتب عاليش را شناخت ; زيرا آن رادمرد بزرگ انسانى ، كاملترين و عاليترين مظهر اسلام است كه مى توان تمام برنامه هاى قرآن را در اعمال ، رفتار ، آراء ، عقايد ، روحيات پاك و صفات پسنديده اش مشاهده كرد .

در حقيقت وجود پيامبر در تمام برنامه هايش ، آيينه تمام نماى اسلام و قرآن است كه با شناخت او به طور صحيح و كامل ، مى توان اسلام و جنبه سازندگيش را شناخت ، و دريافت كه اسلام در تمام زمينه ها و مسائل زندگى ، حيات بخش انسان است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ( فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَبَدَّلْنَاهُم بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَوَاتَىْ أُكُل خَمْط وَأَثْل وَشَىْء مِن سِدْر قَلِيل ) ] سبأ (34) : 16 [ .

 

سيماى محمد (صلى الله عليه وآله) در نگاه على (عليه السلام)

على (عليه السلام) در معرفى رسول گرامى اسلام مى فرمايد :

«قامتش متوسط ، محاسن انبوه ، چهره برجسته و ارغوانى و آثار قدرت از ظاهرش آشكار بود . چيزى كه بيش از همه قابل توجه است ، صفات روحى و مزاياى اخلاقى آن رادمرد بزرگ بود كه وى را از همه عالم ، برتر و بالاتر قرار داده است .

بر اثر كثرت عبادت ، از زيادى كلام متنفر و غالباً خاموش مى نشست . نشانه بالاترين درجه نيكوكارى و احسان از چهره اش پيدا بود و انصاف گويى جزء طبيعت او قرار داشت . بى حد خليق و منصف بود و دوست و بيگانه ، قوى و ضعيف در نظرش يكسان بودند ; ولى نسبت به فقرا محبتى خاص داشت ، همانطور كه فقرا را به خاطر فقر ، حقير نمى ديد ; اغنيا را نيز به خاطر ثروت تنها احترام نمى كرد . نسبت به واردين و اصحاب اظهار محبت مى كرد و هيچوقت جواب خشن و سختى به آنها نمى داد .

آن چنان در سياست و كياست برترى داشت ، كه از افرادى ضعيف و پراكنده ، ملتى قوى بنا نهاد كه با هيچ حادثه تاريخى از بين نخواهد رفت ; زيرا از جسم و جان خويش در راه به ثمر نشستن نهال نوپاى اسلام مايه گذاشته بود .

كسانى كه به ملاقات وى شرفياب مى شدند ، از آنها با چهره باز پذيرايى مى كرد و مطالب آنان را با كمال صبر و تحمل گوش مى داد ، و تا برنمى خاستند حركت نمى كرد . هر كس با وى مصافحه مى كرد ، تا دستش را رها نمى نمود ، دست خود را نمى كشيد اگر با وى در موضوعى سخن مى گفتند ، تا او سخنش را قطع نمى كرد ، آن حضرت سخن خود را قطع نمى فرمود . بيشتر اوقات به ديدار اصحاب خود مى رفت ، و آنچنان بى تكلّف زندگى مى كرد كه گوسفندان را خود مى دوشيد .

از طرف ديگر چنان قدرت در حل مشكلات داشت كه از متخصصين فن نيز داناتر و آگاه تر بود . چنان راه مى رفت كه گويى ، در سراشيبى حركت مى كند و با اين كه وقار و آرامش زيادى داشت ; هنگام قدم زدن گويى از زمين كنده مى شد ، هنگام كار به گونه اى به كار مى پرداخت كه هركس مى ديد فكر مى كرد همه حواس و فكرش ، در اطراف آن دور مى زند .

در هنگام جنگ آن چنان به فرمان خداى متعال حركت مى كرد ، كه هيچ چيز نمى توانست جلوى او را بگيرد .»

در نقل ديگرى آمده است كه اميرمؤمنان (عليه السلام) فرمود :

 

« شجاع ترين و جنگاورترين ما ، كسى بود كه در جنگ به او نزديك تر باشد » .

 

آن حضرت مرد جنگ بود ، خطوط و نقشه جبهه را دقيق ترسيم مى كرد و سپاه و لشكر را فرماندهى مى نمود و مى جنگيد ; آنچنان كه گويى فرمانده جنگى است ، كه تنها تخصصش آن فن است . نه تنها در جنگ بلكه در تمام رشته هايى كه وارد مى شد همينطور بود ; يعنى تصور مى كردى متخصص آن كار است .

هم پدر بزرگوار بود و هم شوهرى نيك ، خانواده بزرگى را با نفقه بسيار سرپرستى مى كرد ، هم نفقه نفسانى ، روحى و نفقه مالى ، گويى والاترين و دلسوزترين پدرى است كه چشم روزگار به خود ديده است .

آن حضرت لباس و كفش خود را با دست خويش وصله مى كرد ، و هميشه فقرا را نزد خود جمع مى نمود و آنها را محترم مى داشت .

تا زمانى كه از دنيا رفت ، حتى براى يك مرتبه از نان جو غذاى سير تناول نكرد ! . بيشتر اتفاق مى افتاد كه در منزل وى ، به منظور پخت غذا آتشى روشن نمى شد ، و در آن مدت غذاى وى و اهل خانه اش خرما و آب بود .

نبى بزرگ اسلام بر نفس خويش مسلط بود ، سخن كم مى گفت ، زياد فكر مى كرد و اراده اش در نهايت درجه قوت بود . اگر چه وارستگى و سادگى وى حيرت انگيز بود ; ولى مقيد بود كه هميشه خود را تميز و پاكيزه نگاه دارد . در تمام مدت عمر ، كارهاى شخصى خود را به ديگرى محول نكرد ، و خود عهده دار كارهاى شخصى خويش بود . او سرمشق مردم در زندگى عملى بود .

در تحمل مشقت توانايى زيادى داشت ، چنان كه يكى از غلامان وى نقل مى كند : مدت هيجده سال در خدمتش بودم ، در تمام اين مدت يك حركت يا سخن ملال آور مشاهده نكردم . در جنگ شجاعت و دليرى از خود نشان مى داد و از هيچ خطرى فرار نمى كرد ، با اين وصف هيچ وقت هم بدون جهت خود را در خطر نمى انداخت .

آن بزرگ مرد آسمانى ، قبل از اين كه با گفتار خود راهنماى خلق باشد ، با رفتار شخصى خود ، بهترين تربيت كننده و رهبر بود ، نخست از خويش نمونه عملى دستورات قرآن را نشان مى داد ، آنگاه مردم را بدان دستورات دعوت مى نمود . گاهى از شدت گرسنگى ، بر شكم مبارك سنگ مى بست و اگر بر سفره اى مى نشست ، آنچه از غذا حاضر بود تناول مى فرمود و ايراد نمى گرفت ، از غذاهاى حلال دورى نمى جست و از لباس آنچه فراهم بود مى پوشيد .

آن انسان كامل و جامع ، در دورترين محل مدينه ، از بيمار عيادت مى كرد ، با محتاجان مى نشست و با فقرا هم غذا مى شد . مركب معينى براى سوارى نداشت ، اسب ، شتر يا الاغ سوار مى شد و گاهى نيز پياده به مقصد مى رفت ، بوى خوش را دوست داشت و از بوى بد بيزارى مى جست . دانشمندان و آگاهان را گرامى مى داشت و بزرگان را با مهر ، محبت ، احسان به طرف خود جلب مى نمود . از خويشاوندان ديدن مى كرد ، بدون اين كه يكى را بر ديگرى برترى دهد . بر احدى جفا و ستم روا نمى داشت و عذر عذرخواهان را مى پذيرفت . شوخى مى كرد ; اما حق مى گفت ، مى خنديد ولى صداى خود را به خنده بلند نمى كرد . با او به درشتى سخن مى گفتند اما او حوصله مى كرد . بدى ها را به رخ اشخاص نمى آورد و بدى را به بدى تلافى نمى نمود و از بدكاران گذشت مى كرد .

كسى در سلام بر او پيشى نداشت . بيشتر اوقات دو زانو مى نشست و دست بر زانو مى گرفت . تازه واردين ، او را در ميان جمع نمى شناختند ; زيرا در هنگام نشستن جاى معينى نداشت . بيشتر به طرف قبله مى نشست و هر كس به ديدنش مى رفت ، عباى مبارك خود را زير پايش قرار مى داد ، در حالى كه با آن هيچ آشنايى نداشت . براى مهمان تكيه گاه قرار مى داد و اگر مهمان نمى پذيرفت ، با اصرار به او مى قبولاند . دير غضب و زودگذر بود . با محبت و سودمندترين فرد براى مردم بود .

شيرين تر و گوياتر از همه سخن مى گفت ; ولى كم مى گفت ، در عين كم گفتن تمام كلام و خواسته اش را بازگو مى كرد . سكوتش طولانى و بدون احتياج سخن نمى گفت . هرگز از او سخن بد شنيده نشد . در حال خشم و رضا جز حق و حقيقت نمى فرمود .

بهترين غذاى او آن بود كه براى تمام مردم فراهم بود ، غذاى خيلى گرم نمى خورد ، از غذايى كه نزدش بود تناول مى كرد و براى خوردن طعام با سه يا چهار انگشت مقدسش غذا ميل مى كرد ، نانش از آرد جو سبوس نگرفته بود و پياز ، سير و پيازچه نمى خورد و از هيچ طعامى بدگويى نمى كرد ، غذاى مانده بر انگشت را با دهان پاك مى كرد و مانده غذا را ميل مى فرمود و مى گفت : بركت غذا در آخر آن است .

لباسش تا روى پاى او را مى گرفت ، در هنگام قدرت ، مى بخشيد ، هميشه خوش رو و ظاهر و باطنش يكى بود ، خوشنودى و خشم از چهره اش آشكار بود ، كريمترين و راستگوترين انسان ها بود ، بدهكارى مالى خود را ادا مى كرد و كسى كه ناگهان او را مى ديد ، بزرگيش را درك و مجذوب آن حضرت مى شد .

چيزى از او نمى خواستند مگر آن كه عنايت مى فرمود ، بر كودكان مى گذشت و به آنان سلام مى كرد . در مرتبه اول هر كس با او ملاقات مى نمود ، ابهت آن حضرت او را مى گرفت و از هيبت آن حضرت مضطرب مى شد ، به او مى فرمود : آرام و آسان باش ، من نيز مانند شمايم . هرگز او را صدا نكردند مگر اين كه جواب داد . هرگاه با اصحاب خود مى نشست ، اگر درباره آخرت سخن مى گفتند توجه مى كرد و اگر درباره غذا و آشاميدنى صحبت مى كردند ، با آنان همگام مى شد و اگر در اطراف دنيا حرف مى زدند ، براى آنكه از آنان دلجويى كند در اطراف همان مطلب گفتگو مى كرد(1) .

 

چگونگى سخنان رسول خدا (صلى الله عليه وآله)

« جاحظ » كه يكى از بزرگترين نويسندگان عرب است ، درباره كلام آن حضرت مى گويد :

« سخنان پيامبر (صلى الله عليه وآله) سخنى است كه شماره حروفش اندك و شماره معانيش بسيار ، از تصنّع برى و از تكلّف بر كنار است ، آنجا كه تفصيل لازم ، مفصل و آنجا كه اختصار ، مختصر است . از كلمات نامأنوس فرارى و از سخنان ياوه و بيهوده مبراست ، كلماتش با حكمت هم دوش ، با عصمت هم آغوش ، با تأييد قرين و با توفيق هم نشين بود .

خداى متعال گفتارش را با محبت و قبول توأم ساخته بود ، بى نهايت عالى مى گفت و مهابت ، حلاوت ، افهام و اختصار را با هم داشت . از تكرار سخن بى نياز بود و شنونده را بدينكار نياز نمى افتاد ، با وجود اين هيچ وقت كلمه اى از سخنش نمى افتاد ، خطايى بر او رخ نمى داد و دليلش سستى نمى گرفت .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مكارم الاخلاق : 1 ، 9 ; بحارالانوار : 16 ، 194 ; سفينة البحار : 1 ، 420 ـ 411 .

كسى بر او فايق نمى شد و سخندانى ، او را مجاب نمى كرد ، سخنان مفصل را با كلمه اى مختصر رد مى كرد و براى اسكات حريف ، در حدود معلوماتش سخن مى گفت . جز سخن راست دليلى نمى آورد و غلبه را جز به وسيله حقيقت نمى خواست . سخنان فريبنده و خدعه آميز نمى گفت و هرگز عيب جويى نمى كرد و گوشه نمى زد . در سخن نه كند بود نه تند ، گفتارش نه طولانى بود نه مبهم . مردم سخنى سودمندتر و شيواتر و مؤثرتر از سخن وى نشنيده و نمى شنيدند » .

 

فصاحت حضرت

در مقدمه كتاب سودمند و پرقيمت « نهج الفصاحه » درباره كلام پيغمبر (صلى الله عليه وآله)آمده است :

« فصاحت نبى اكرم (صلى الله عليه وآله) موهوب بود نه مصنوع ، آن جان نيرومند كه نورافكن تاريخ بود ، با آن اقتدار عجيب بر احاطه معانى كه خدايش داده بود ، با آن تسلط شگفت انگيز كه بر لهجات عرب ، خاصه لهجه مهذب و كامل قريش ، داشت ، با آن قوت عزيمت و استقامت طبع ، كه با حوادث سهمگين تحدى مى كرد ، با آن صفاى خاطر كه چون آسمان ، بلند برتر از حوادث بود و غبار كدورت آسان نمى گرفت ، به حق در سايه قرآن به مرحله مادون آن بى منازع به او رنگ فصاحت تكيه زده بود . به راستى كه خداوندش براى ابلاغ رسالت نيكو پرورانده بود ، و براى وصول بدان اوج كمال كه خلوتگاه راز است ، همه رنج هاى گوناگون حيات را از مرارت يتيمى ، گزش فقر ، داغ فرزند ، هول دائم از خطرات ، حيرت نابسامانى ، محنت غربت و برتر از همه ، انزواى توان فرساى كشنده ; يعنى بلاى تنهايى در جمع بى خبرانِ پر مدعا ، چشيده بود » .

چنين شخصيت بى نظيرى از طرف خداى بزرگ ، مأموريت ابلاغ دين را داشت ، دينى كه منبع فيض آفرينش به او وحى مى كند ، تا او در سايه شخصيت والايش به جهانيان برساند ، آيينى كه سرچشمه وجود ، عالم ، عادل ، حكيم و آفرينش ، به وى ابلاغ مى نمايد و او را مأمور تبليغ آن مى كند ، دينى كه سرچشمه آن حق و رساننده به نبى اسلام ، امين وحى و قانون اساسيش قرآن و مأمور تبليغش چنين رادمردى باشد ، باز هم مى توان گفت در دنياى علم آنهم دنيايى ناقص و ناتوان از اخلاق و معنويات ، و دنيايى كه علم در او چون نقطه صفر و مجهولات بى نهايت است ، مانع از ترقى ، پيشرفت ، تعالى و تمدن است ؟ آيا رد چنين شخصيتى دليل بر كمال بى انصافى ، جهالت و حماقت نيست ؟

آيا شخصيتى چون پيغمبر (صلى الله عليه وآله) كه تمام كمالات و اوصاف انسانى ، در حد اعلا ، در او جمع بوده و جزئيات زندگى كسى چون او ، در تاريخ منعكس نشده و تاريخ مانند او را در فضايل بياد ندارد ، ممكن است پايه گذار دينى باشد كه مانع از ترقى و تعالى بشر گردد ؟ ! !

ما قبول داريم دنياى امروز دنياى علم است ; ولى بشر افسار گسيخته ، تمام معنويات را از دانش جدا كرده و جز معلومات خشك طبّى ، نجومى ، رياضى ، فيزيكى ، اسلحه سازى ، روانشناسى بى روح و تاريخ و جغرافيا و . . چيزى براى بشر نگذاشته ، علم ، امروز جز اين كه وسايل راحتى براى جسم بشر ، از تمام برنامه ها ساخته ، آن هم عده اى قلدر و زورگو و ثروتمند از آن كمال بهره را مى برند ، آيا كار ديگرى كرده و معجز ديگرى از او سرزده است ؟

امروزه ممالك متحده ، از بهترين برنامه هاى علمى ، سياسى و مالى در جهان بهره مندند و كشورى در جهان همدوش او نيست ، در حالى كه چراغ علم و دانش ، در آمريكا به طور چشمگيرى روشن است ، آنچنان كه پايش به كره ماه رسيد ; ولى از نظر معنوى و اخلاقى در رأس فقيرترين كشورهاى جهان است ، به طورى كه آن كشور بيشتر به جنگلى پر از حيوانات درنده و وحشى شبيه است ، تا به كشورى انسان نشين .

چه خوب است آنها كه مى گويند: دنيا ، دنياى علم است ; يعنى سعادت ، نجات و خوشبختى در سايه اين دنياست ، برنامه زير را كه يكى از صدها برنامه ننگين در آمريكا است ، بخوانند و از اين رجز خوانى آميخته با غرورِ تو خالى و شبيه « من آنم كه رستم بود پهلوان » دست بردارند ; زيرا جهان غرب ، در تمام علوم پيش رفته است ; ولى رجز خودنماييش را اينان مى خوانند ، و عجيب تر آن كه عده اى پس از بيرون آمدن از سينما و كاباره و برخى پس از تعليم گرفتن از شب نشينى هاى نامشروع و گروهى پس از بيرون كردن سر از ترياى طويله(1)و مست شدن از برنامه هاى ننگين و رسواى مراكزى چون كاخ جوانان و ديگر مراكز فساد ، به جاى بيدار شدن و بيرون آمدن از منجلاب فساد و حفظ قداست عمر عزيز و گرانبها ، از مصرف شدن در اين برنامه هاى جهنمى ، تمام حملات ناجوانمردانه خود را ، متوجه دين و اهل دين كرده و مكتبى را كه خداى عالم براى سعادت انسان ، به وسيله پيغمبر بزرگ ، به بشر عرضه كرده است مانع از ترقى مى دانند !

اينك توجه شما را به گوشه اى از اوضاع جهان علم جلب مى نماييم :

 

دين اسلام يا فرهنگ جهان مادى

كدام مانع ترقى واقعى انسانند ؟

همانطور كه گفته شد ، آمريكا در رأس تمام كشورهاى بزرگ علمى در جهان است ; ولى علم نه تنها در آنجا مايه سعادت و نجات نشده است ; بلكه آنجا با آن همه پيشرفت علمى ، آنچنان غرق در مفاسد هستند كه خبر زير نمونه كوچكى از رسوايى هاى بزرگ آن كشور است ، نمونه كوچكى كه روزنه اى براى ورود در تمام رذايل و شمشيرى بران براى كشتن انسانيت است ، نمونه كوچكى كه كانون مقدس خانواده را ويران كرده و آن را به فاحشه خانه اى تبديل نموده است و آن اين است :

« بازى با جنس مخالف يكى از تفريح هاى شايعى است كه در بين دانشجويان دبيرستانى و طبقات بالاتر رواج دارد ; زيرا 92% از دانشجويان در بازى با جنس مخالف ، به روش قبل از ازدواج يا تفريح قبل از تشكيل خانواده ادامه مى دهند ، در صورتى كه 88% دانشجويان كلاس هاى پايين هستند و هر قدر سن كمتر باشد ، توجه به هم خوابى با دوستان كوچك بيشتر از همنشينى با زنان ولگرد است و هر قدر سن افزايش يابد ، افراد بى زنى كه تعليمات ناقص دارند به زنان فاسد مى گرايند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ابتكار دانشجويان دانش و علم در قرن تسخير فضا در كوى دانشگاه در تهران .

موقعى كه انسان رقم بزرگى را مى بيند كه از ارتباط دانشگاهيان ، كه قبل از ازدواج داشته اند خبر مى دهد ، وحشت مى كند ; ولى اين وحشت وقتى برطرف مى شود كه تعداد عمل دانشجوى دانشگاه بررسى گردد و ببيند ، چگونه از اين تفريح استفاده كرده است ; زيرا نسبت بين دانشگاهيان كمتر از طبقات ديگر است .

در بين افرادى كه تا سن 25 سالگى ازدواج نكرده اند ، مى بينيم عمل زناشويى با زنان ولگرد به حساب زير است :

در 74% از دانشجويانى كه هنوز به مرحله دبيرستان نرسيده اند 54% از كسانى كه مرحله دبيرستان را گذرانده اند و 28% از كسانى كه تحصيل را به پايان رسانيده اند ، اين برنامه رواج دارد ، در ميان دهكده هايى كه افرادشان به دبستان مى روند 14% و افرادى كه دبيرستان را تمام كرده اند 20% و آنان كه به دانشگاه مى روند 26% مى باشند .

85% از مردم كه تعليمات عالى نديده اند ، متعتقدند عمل زناشويى قبل از ازدواج ، يك امر طبيعى و عادى است و ارتباطى با جرم ندارد .

اين روش در ميان توده مردم كه تعليماتشان از مرحله ابتدايى تجاوز نمى كند فراوان است ، تا جايى كه از دو يا سه اجتماعى كه در آمريكا بررسى شده ، به يك فردى كه 16 يا 17 سال داشته باشد و با جنس مخالف همخواب نشده باشد پيدا نكرده اند .

مردان آمريكايى پس از ازدواج ارتباط غير همسر خويش را همدوش با ارتباط با همسر خود حفظ مى كنند(1).

اين است وضع مردمى كه به اصطلاح در بهترين و برترين منطقه علمى زندگى مى كنند . وضع مردم آن مملكت از نظر گناهان ديگر ، چون قمار ، دزدى ، گانگسترى ، آدم كشى ، استعمار كردن ملت ضعيف و پايمال كردن حقوق انسان ها ، و . . حيرت انگيز است ، اسلام با تمام اين مفاسد به مبارزه برخاست و بشر را در سايه يكتاپرستى ، به آراسته شدن جميع فضايل و كمالات اخلاقى دعوت كرد . چنان كه پيغمبر بزرگ بهترين نمونه عملى براى مردم جهان است ، با اين حال آيا باز هم بى خبران بايد رجز بخوانند و اسلام و دين را مانع از ترقى ، و دنياى علم كه ممالك متحده در رأس آن است را باعث ترقى و تعالى بدانند ؟ ! !

خوانندگان عزيز ! با مطالعه و دقت بيشتر در روحيات و اخلاقيات رسول الهى مى توان گفت : آن رادمرد آسمانى آيين ، مكتب و دينش مانع از ترقى و تعالى است ؟

نه تنها قرآن مجيد در سوره هاى گوناگون، اخلاق و شخصيت بى نظيرش را ستوده ، و نه تنها روايات و اخبار عالى و صحيح اسلامى آن حضرت را معرفى كرده ، و نه تنها جامعه دانشمندان و عقلاى اسلامى در كتب با اعتبارشان به نحو كامل و جامع از آن حضرت ياد كرده اند ; بلكه منصفين از دانشمندان و فلاسفه بيگانه نيز ، آن حضرت را در تمام زمينه هاى وجوديش ، ستايش كرده اند و مكتب او را تنها راه نجات بشر دانسته اند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نقشه هاى استعمارى : 164 .

در اين قسمت براى اين كه مغروران و متكبرانِ رجزخوان ، از فرياد ناهنجار و استعمارى خود دست بردارند ، نظريات برخى از دانشمندان بزرگ غير اسلامى درباره پيغمبر (صلى الله عليه وآله) نقل مى شود ، تا بدانند كه اسلام مانع از ترقى نيست ، آنچه مانع ترقى است افكار پوسيده و غرب زده استعمارىِ بى خبرانى است كه از خود بى خود شده و در برابر مشتى بى خبرتر از خود ، همه چيز خود را باخته اند .

 

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) از نگاه بيگانگان

1 ـ دكتر « ريتين » كه از مورخين بزرگ است مى گويد :

« دين محمد (صلى الله عليه وآله) از نخستين ساعت ظهور خود ، و در زمان صاحب دعوت يعنى رسول گرامى (صلى الله عليه وآله) ثابت كرد كه يك دين همگانى است . اين آيين مقدس ، كه براى هر نژادى مناسب است ، با هر عقلى نيز موافقت دارد و عقول بشرى ، در هر پايه از مدنيت باشد ، از آن بى نياز نيست » .

2 ـ « جون اوركس » كه از دانشمندان به نام انگليسى است مى گويد :

« محمد (صلى الله عليه وآله) در تمام عمر خود ، ذاتش به هيچ پليدى آلوده نشد » .

3 ـ « مسترجون دى فنيزات » انگليسى مى گويد :

« محمد از بزرگ ترين خيرخواهان نوع بشر است . ظهور او نشانه يكى از عاليترين عقول در تمام عالم مى باشد ، و اگر آسيا بخواهد به فرزندان خود افتخار كند ، سزاوار است كه به اين رادمرد بزرگ و بى مانند افتخار نمايد . البته ظلم بزرگى است اگر بخواهيم حق بزرگوارى اين مرد را ادا نكنيم ; زيرا اين همان شخصى است كه در هنگام ظهورش ، عرب در درجه انحطاط و توحّش بود كه بر ما مخفى نيست ، و باز مى بينيم پس از بعثت او بر اثر انوارى كه ديانت اسلام در دل هاى آنهايى كه با ميل آن را پذيرفتند ، چگونه اوضاع آن سامان منقلب شد ، به همين جهت است كه شك در بعثت محمد (صلى الله عليه وآله) را شك در قدرت خداوندى كه شامل تمام جهان و جهانيان است بايد دانست » .

4 ـ « خير الله » مسيحى مى گويد :

« محمد كسى است كه تمدنى به وجود آورد ، كه چشم عالم را خيره ساخت و هنوز هم مورد احترام ، پسند و تعظيم فلاسفه جهان است . مقدس ترين قوانين را براى زناشويى و جنگ وضع نمود به طورى كه هماره قانون گذاران جهان و مصلحين عالم ، از تعاليم او استفاده كرده و براى وضع قوانين و نظامات از اين دين سهل و ساده استمداد مى جويند ، با اين بيان ، فلاسفه و حكماى يونان و غير يونان كجا مى توانند با اين حكيم بزرگوار و عظيم الشأن عرب ، برابرى كنند ؟» .

5 ـ دكتر « سموئيل زويمو » مى گويد :

« پيغمبر مسلمين ، بدون ترديد از بزرگترين پيشوايان دينى ، مصلحين بى مانند ، دانشمندان فصيح و بليغ عالم بوده و با وجود اين ، يك فرمانده شجاع و فداكارى است » .

6 ـ « مسيو گروسه » در كتاب « تمدن هاى شرقى » مى گويد :

« محمد وقتى شروع به دعوت نمود ، جوان بلند همت و پاكدامنى بود كه براى مشروع هاى مقدس ، سراسر عزم و اراده بود ، او خيلى بزرگتر و عاليتر از محيطى بود كه در آن زندگى مى كرد . عرب در آن روز كه آن مرد بزرگ ، آنها را به سوى خداپرستى دعوت كرد ، در منجلاب بت پرستى غوطهور بود ، در چنين هنگامى عزم كرد كه آنها را به سوى خداپرستى دعوت كند . حالت اجتماعى و روحى قوم عرب نيز بى اندازه بود ، هرج و مرج عجيبى در ميان آنها وجود داشت ، همديگر را مى كشتند و غارت را امرى جايز مى دانستند ، اخلاق و عادتشان فاسد بود و به تمام معنى وحشى ; بنابراين تصميم گرفت بر طبق دعوت خود ، يك حكومت دموكراسى كه ضامن وحدتشان باشد ايجاد نمايد و اخلاق و عادتشان را اصلاح كند ، او از همان ملت وحشى ، جامعه تربيت يافته اى به وجود آورد » .

7 ـ « لوئى توماس » نويسنده آمريكايى مى گويد :

« محمد (صلى الله عليه وآله) پيغمبر عرب ، اول كسى بود كه وحدت ملى عرب را عملى نمود ، آن قبايل را زير يك پرچم گرد آورد و عجيب اين است كه در هنگامى كه ظهور نمود ، نه تنها عربستان ; بلكه سراسر جهان محتاج به ظهورش بود » .

8 ـ « جرجيس سال » انگليسى مى گويد :

« محمد (صلى الله عليه وآله) بهترين و نيكوترين اخلاق را داشت و كاملاً بر عكس كسى بود كه دشمنان او را معرفى مى كنند ، او منزه از هر بدى و پليدى بود ، او كسى بود كه براى اصلاح اخلاق بشر قيام نمود » .

9 ـ « سرمادك سايكس » مى گويد :

« شكى نيست كه محمد ، در اثر نبوغ بى مانند خود ، و تعليمات پردامنه اش موفق شد كه فكر و عمل را دارا باشد ، و در اثر همين استعداد ، كشور بى همتايى تشكيل دهد و اين موضوع مسلم است كه او پيامبرى روشنفكر ، قانونگذارى بى نظير و داورى عادل بوده است » .

10 ـ « ث . ل » كه از دانشمندان بزرگ سرزمين عجائب و غرائب هند است مى گويد :

« وقتى در امر محمد (صلى الله عليه وآله) تأمل مى كنيم ، از عزم و اراده اين مرد بزرگ ، كه ميان يك ملت زمام گسيخته و بداخلاق و بت پرستى ، پرورش يافته ، در شگفت مى مانيم ; زيرا همه مى دانيم كه او تنها و بدون هيچ مساعدى ، با كمال مردانگى ، بدون ترس و واهمه ، براى تغيير اوضاع آن محيط فاسد قيام كرده و از كشته شدن نهراسيد ، و به وعده هايى كه به او داده مى شد اهميت نمى داد . ما مى خواهيم بدانيم اين نيروى عجيب را چه كسى به اين رادمرد عربى داد ، و آن قوه بيان و نفوذ كلمه را از كجا آورد ، و با چه وسيله اى توانست بردگان را از قيد غلامى آزاد كند و آن اتحاد بى مانند را ميان طبقات بزرگان و اشراف ، و توده مردم برقرار سازد و آنها را دوست و برادر نمايد ؟

در صورتى كه ما هنوز در هندوستان براى دست ماليدن به بدن ، خونريزى مى كنيم و هنوز نتوانسته ايم ورود به بتخانه ها را براى هندوهاى از دين برگشته جايز ، بدانيم ! ما مى خواهيم بفهميم كه محمد اين نيروى شگرف را از كجا به دست آورد ؟ و آن زندگانى سراسر افتخار ، سرچشمه اش در كجاست . كشور هندوستان هنوز دچار شرابخوارى است و اين پندهاى حكيمانه كه از بزرگان هندو به ما داده شده است ، كوچك ترين اثرى در جلوگيرى از استعمال الكل ندارد ، در صورتى كه مطابق گفته كتاب هاى قديم ، محمد همين كه شراب را حرام كرد ، پيروان و يارانش خم شراب را شكستند و شراب و الكل را دور ريختند . مى خواهيم بگوييم : در محمد قوه مرموزى بود كه مانند « مانيستيم » تأثير داشت .

آيا اين قوه و نيرو كجا بود ؟ ما نمى دانيم ; ولى همينقدر آثار آن را مشاهده مى كنيم ; زيرا با همين قوه بود كه محمد توانست آن ملت زمام گسيخته را با هم متحد كند ، و ملت واحدى از آنها به وجود آورد ، و از توحّش و نادانى آنها را نجات دهد ، و به آنها عظمت و اقتدار بخشد ، و تا به تمام ملل جهان سرورى و حكم فرمايى كند . آن روز بود كه ملت او توانست حاكم بر مدنيت جهان شود ، و ابواب دانش و علم را بر جهانيان باز كند ، و با همت او بود كه زبان عربى زبان علم و ادب و راهنما ، و مربى بشر گرديد ، و همان تربيت مربى اسلامى بود كه در آسيا و اروپا ، يك اجتماع تازه و يك مدنيّت بى مانندى ايجاد كرده و خدمت هاى شايانى به انسانيت نمود . اى محمد ! اى پيامبر بر حق كه نيروى بى مانند تو از مصدر جلال خداوندى ، و عالم غيب و ابديت سرچشمه گرفته است ، من با كمال فروتنى در برابر عظمت تو سر فرود مى آوريم » .

11 ـ « برنارد شاو » فيلسوف بزرگ انگليسى مى گويد :

« من همواره براى دين محمد (صلى الله عليه وآله) بلندترين جايگاه را قائل هستم ; زيرا زندگانى حيرت آور اين مرد ، تأثير عجيبى در من داشته است ، بنابراين معتقدم دين او يگانه دينى است كه با تمام ادوار زندگى بشرى مناسب مى باشد ، و قابليت آن را دارد كه هر نسلى را به خود جلب كند ، اما من پيش بينى مى كنم كه اروپا در آينده ، دين محمد را قبول خواهد كرد ، آثار آن از الآن نمايان است ; زيرا اروپاييان به آن اقبال كرده اند . در قرون وسطى روحانيون دين مسيح ، يا بر اثر تعصب و يا به واسطه نادانى ، كه هر دو بسيار زشت است ، اسلام را به رنگ هاى بدى درآورده و آن را به بدترين شكلى كه مى توانستند معرفى كرده بودند ، در واقع روحانيون آن روز ، دشمن محمد و دين او بودند و تا پاى مرگ بر اين دشمنى باقى ماندند . من تاريخ زندگى و شخصيت او را از اين لحاظ كه مرد بزرگ و نابغه اى است مورد مطالعه قرار دادم ، آن چه بر من محقق شد اين است كه او از دشمنى با مسيح منزه است .

ما بايد محمد را نجات دهنده بشريت بدانيم ، و من معتقد هستم كه اگر شخصى مانند او متصدى حكومت عالم امروز شود ، به طور قطع مشكلات آن را حل خواهد كرد و صلح و آرامش و سعادت را كه جهان كمال احتياج به آنها را دارد ، فراهم خواهد آورد .

خوشبختانه در قرن نوزدهم عده اى از دانشمندان اروپا ، مانند : « كارلايل » ، « گوته » و « گيبون » به ارزش حقيقى دين محمد پى بردند و بر اثر آن ، تحول عجيبى در اروپا نسبت به دين اسلام به وجود آمد و موفقيت زيبايى يافت ; ولى در اين قرن ، اروپا در راه توجه به اسلام پيشرفت زيادى كرده و علاقه شديدى نسبت به دين محمد از خود نشان مى دهد و شايد در قرون آينده ، از اين جلوتر برود و معتقد به آن شود و به فايده عقيده محمدى اعتراف نمايد ، و تصديق كند كه براى حل مشكلاتش بهترين وسيله باشد . از همين جا مى توانيد تصديق كنيد كه پيش گويى من بجا بوده و در همين وقت عده زيادى از افراد ملت من و ساير اروپاييان دين محمد را قبول كرده اند ، در هر صورت به طورى كه مى توان گفت : تحول اروپا و توجهش به اسلام شروع شده است » .

12 ـ « كارلايل » فيلسوف و نويسنده بزرگ انگليسى مى گويد :

« امروز يكى از بزرگترين ننگ هاست كه كسى از مردم اين دوره به مطالبى گوش دهد كه از آن مطالب گمان رود ، دين اسلام دروغ بوده و محمد مزوّر و دروغگوست ، و بر ماست كه بر عليه اين اقوال بى معنى و خجلت آور قيام و با اين آراء در جنگ باشيم ; زيرا رسالتى را كه آن پيامبر آورد و تاكنون 12 قرن از آن مى گذرد ، هنوز نور هدايتى است كه دويست ميليون ( اين آمار مربوط به زمان كارلايل است ) انسان ، كه خداى متعال آنها را مانند ما آفريده است ، در پرتو آن زندگى مى كنند ، و اگر كسى از شما تصور كند اين دينى كه ميليون ها مردم ، كه از حساب خارج هستند ، قرن ها در پرتو آن زيسته و بر آن درگذشته اند دروغ و باطل است ، بايد بدانند كه نظر من بر خلاف اوست و هرگز نمى توانم نظر او را تأييد كنم .

كسى كه اين رأى را دارد چه رأى بدى است و چه ادعاى باطلى و چقدر صاحبان اين رأى ضعيف و احمق هستند و براستى سزاوار دلسوزى و ترحم مى باشند .

بنابراين هر كسى بخواهد در علوم كائنات منزلت و مقامى به دست آورد ، لازم است كه هيچ يك از گفته هاى اين بى خردان را تصديق نكند ; زيرا اين آراء ، نتيجه نادانى ، كفر و زاييده دوره انكار و الحاد است .

بزرگترين دليل ، بر سيه دلى و فساد اندرون و مرده بودن روح حقيقت ، در زندگى اينان است و شايد جهان كافرتر و ناسپاس تر و پليدتر از اين گروه ، به خود نديده باشد .

آيا براستى شما اى برادران ! ديده يا شنيده ايد كه يك مرد دروغگو بتواند يك دين عجيب و بى مانندى ايجاد كند ؟ به خدا كه مرد دروغگو قادر نيست خانه اى از خشت خام بر پا كند ; زيرا اگر آگاه از وضع و طبع و خواص گچ و سنگ و آجر و خاك و ساير مصالح ساختمانى نباشد ، آنچه را كه مى سازد خانه نيست ; بلكه تلى است از مصالح رويهم ريخته و توده اى است از موادى كه بهم ديگر مخلوط شده اند و بديهى است كه چنين بنايى غير ممكن است مدت 12 قرن بر پا باشد و 200 ميليون در آن ساكن شوند ; زيرا قواعد حكم مى كنند كه چنين ساختمانى ، بايد فرو ريزد و آثارش به طورى محو شود كه اثرى از آن باقى نماند »(1) .

خوانندگان ارجمند با اين اعترافات و هزاران اعتراف ديگر ، از دانشمندان بيگانه و غير مسلمان درباره شخص پيامبر و آيين كامل و جامعش ، باز مى توان گفت دين اسلام مانع از ترقى و تعالى است ؟ مسلم اين قضاوت در حق آيين يهوديت و مسيحيت و ساير اديان صحيح است ; اما اين گونه بر آيين مقدس و پاك اسلام قضاوت كردن از كمال بى انصافى و بى خردى است .

 

فرازهايى از تعاليم پاك و جاويد اسلام

پيامبر بزرگ اسلام (صلى الله عليه وآله) ابتدا پرچم دعوت همگانى خود را در « حجاز » پايتخت جزيرة العرب برافراشت و دعوت خود را از خويشاوندان نزديك خود شروع و كم كم آن را در ميان عرب ، سپس در ميان تمام جوامع آن روز ، توسعه داد و به دورترين نقاط عالم رسانيد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ آيين اسلام شماره 30 ـ 1 ـ چاپ 1323 شمسى مقالات آقاى خليلى .

آن مدرسه اى كه سفيران بزرگ الهى ; يعنى پيامبران خدا ، قبل از وى براى تربيت انسان ، به مقتضاى فطرت ، عقل و وجدان كه از عوامل ذاتى است ، بنا كردند او تكميل نمود .

كسانى كه از نظر عقلى دچار انحطاط و گمراهى هستند ، تصور مى كنند دين مانع ترقى و پيشرفت است ، در حالى كه اگر به اساس دعوت انبيا توجه كنند ، و به ويژه در قوانين مقدس اسلام دقت نمايند ، مى يابند كه رهبران بزرگ الهى ، مردم را به بهترين برنامه زندگى و تمدن حقيقى دعوت كرده اند .

پيغمبر بزرگ اسلام آخرين و بهترين نقشه تعليم و تربيت انسانى را طرح و به شاگردان مكتب فضيلت آموخت .

آنان را آزادى بخشيد و از قيد خرافات و اوهام ، كه همچون زنجير گران آنان را بسته بود ، و از رشد باز مى داشت نجات داد و از اين بند مهلك آنان را خلاص نمود ، تا روز به روز به رشد و ترقى و تعالى خود بيفزايند و قانون طبيعى سير به سوى تكامل را فرا گيرند . با اين برنامه صحيح و ريشه دار و ثابت آيا دين مانع از ترقى است ؟

خداى متعال در قرآن مجيد و رهبران عاليقدر اسلام در روايات و اخبار مى گويند :

خلقت انسان به گونه اى است كه از روى فطرت و از روى اختيار ، به سوى خير يا شر گرايش دارد ، اعمال خير مايه شادكامى او مى گردد و بهبود و اصلاح جامعه را در بردارد ، و آدمى را به سوى رسيدن به حق و فضيلت سوق مى دهد ، و اعمال بد و ناپسند بر ضد آن وادار مى كند .

اضافه بر آن ، انسان فطرتاً از بدى كه موجب بدبختى و تباهى است و در دنيا و آخرت گرفتارى به بار مى آورد ، گريزان است ، در نتيجه بايد در سايه مقررات الهى و اسلامى ، به تمام نيكى هاى دستور داده شده عمل كند و از تباهى و فساد و بدى بگريزد ، با اين نوع دعوت آيا دين مانع از ترقى است ؟ !

نبى گرامى اسلام چراغ عمل مردم را پيش رويشان قرار دارد ، و آنان را به تفكر و تعقل ، در تمام برنامه هاى عالم دعوت كرد ، و راه تقليد كوركورانه را براى هميشه به روى انسان بست و يك ساعت انديشه در زمينه امور معنوى و مسائل عالى انسانى را برابر با شصت سال عبادت قرار داد ، با اين اهميتى كه دين به انديشه و تفكر داده است آيا دين مانع از ترقى است ؟ !

اصول دين مقدس اسلام عبارت است از اعتقاد به مبديى كه از هر نظر نامحدود است ، عبارت است از اعتقاد به ذات پاك خداوندى كه خالق انسان و موجودات و ناظر بر همه اعمال و احوال است و در سايه ايمان به او ( خداى متعال ) از هر كار زشتى خود را بركنار مى دارد ، عبارت است از اعتقاد به وجود فرشتگان و پيامبران و كتب آسمانى و روز قيامت و عبارت است از انجام برنامه هايى كه به خير دنيا و آخرت و ماديت و معنويت انسان است ، با اين جهات عالى اعتقادى ،روحى و عملى آيا دين مانع از ترقى است ؟ !

دين مى گويد :

خداى متعال كسانى را كه به او نسبت شرك دهند ، يا فرشتگان ، كتب آسمانى ، انبيا و روز جزا را كه مطابق با عدل اوست انكار كنند ، مشرك مى شمارد و از رحمت خود دور مى داند . خداى بزرگ همه افراد بشر را دعوت مى كند كه حقيقت اسلام را پذيرفته و جملگى از روى شعور ، فكر و دليل به دين حنيف اسلام روى آورند . چنانچه فرموده :

 

« انديشه نمى كنند مگر آنها كه آگاهند »(1) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ( وَمَا يَعْقِلُهَا إِلاَّ الْعَالِمُونَ ) ] عنكبوت (29) : 43 [ .

از مخالفين نيز دعوت مى كند كه در برابر عرضه متاعشان دلايل عقلى و علمى اقامه كنند و برتر بودن راه و مكتبشان را با اصول عقلى و عملى ثابت نمايند ، با اين وصف آيا دين مانع از ترقى است ؟ !

پيامبر بزرگ اسلام راه دانش را براى هميشه به روى بشر و تمام افرادى كه تابع مذهب اويند بازگذاشت ، و پرده جهل و نادانى را به كلى از ميان برداشت ، و آنچه به او وحى مى شد را بلافاصله به ديگران تعليم داد ، تا هر يك بتوانند به تنهايى امتى را راهنما باشند(1) .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) براى هميشه مردم را به مطالعه اسرار آفرينش ترغيب كرد ، تا به نيروى عقل و خرد ، اسرار عالم را دريابند .

پيغمبر مهربان ، درس و استقلال و آزادى را به انسان آموخت تا طوق بندگى ديگران را از گردن خود برداشته و روح تملق و چاپلوسى را از بين ببرند و جز در مقابل حق و حقيقت خداى متعال سر تعظيم فرود نياورند . با اين روش اصيل و ريشه دار آيا دين مانع از ترقى است ؟ !

شريعت مقدس اسلام ، مجموعه اصول و قوانينى است كه خداى متعال به وسيله پيامبر بزرگش ، آنها را به بندگان ابلاغ فرمود و به مسلمانان رعايت و دقت در انجام آن را توصيه و سفارش كرد ، تا با عمل كردن به آن قوانين ، روابط خود را با خدا و مردم نزديك تر و محكم تر سازند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ منظور از بازگذاشتن راه دانش و كسب علم ، تشويق و ترغيب به آن است ، وامّا پاسخ اين سؤال كه آيا مگر راه كسب دانش بسته بود كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) آن را گشود ؟ اين است كه آرى ! در آن روز جامعه مانند بسيارى از ممالك شاهنشاهى مثل ايران در زمان منحوس 2500 ساله شاهنشاهى ، همه مردم در كسب علم و دانش آزاد نبودند و فقط گروه اندكى با شرايط خاصى گزينش مى شدند و يا اجازه ورود در كلاس درس را داشتند . اما با ظهور نبى گرامى اسلام اين تبعيض برداشته شد و ايشان به عنوان بنيانگذار مكتب اسلام ، كسب دانش و علم را حق مسلم هر انسانى معرفى كرد . براى اطلاع بيشتر مى توانيد به كتاب هاى : مروج الذهب ، كامل فى التاريخ معروف به تاريخ ابن اثير و . . . مراجعه كنيد .

سلسله اعمالى كه انسان ، با توجه به قوانين الهى ، به منظور نزديكى به خداى متعال و جلب رحمت او ، انجام مى دهد ، عبادات و اعمالى كه مربوط به روابط انسان با هم نوعان است ، و در اثر رعايت آنها جلب نفع و دفع زيان از خود و افراد مى كند و مى كوشد تا با توجه به آنها ، از بدى دورى جسته و حقوق ملت و قوم را محترم شمارد و صلح و صفا را برقرار سازد ، اغلب قوانين پاك و جادوان اسلام تحت عناوينى تدوين شده است كه خير همه جانبه انسان در آنهاست ; با اين جهات عالى و برنامه هاى واقعى آيا دين مانع از ترقى است ؟ !

پيامبر بزرگ اسلام ، شرافت نژادى و حَسَب و نَسَب را كه غالباً باعث ظلم و ستم به يك ديگر مى شد ، و افراد را به سوى بدبختى مى كشاند ، از ميان برداشت تا همگى همچون برادر با يك ديگر زندگى كنند .

سپيد را بر سياه ، عرب را بر عجم ، غنى را بر فقير جز به تقوى و درستى اسلام امتيازى نيست(1) .

نبى بزرگوار در ميان تمام امت طرح برادرى و دوستى انداخت(2) و همگى را با يك ديگر متحد و شريف را با وضيع و غنى را با فقير برادر ساخت تا پشتيبان هم باشند و به يكديگر در تمام زمينه هاى زندگى كمك رسانند و همه مردم مسلمان در راه حق و براى نگاهدارى و پيشرفت اسلام از دادن مال و جان مضايقه نكنند ; با اين نوع تربيت آيا دين مانع از ترقى است ؟ !

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ( يَاأَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِن ذَكَر وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللهَ أَتْقَاكُمْ ) . [ حجرات (49) : 13 ] .

2 ـ ( إنَّما الْمُؤمِنُونَ اِخْوَةٌ فَاَصْلَحُوا بَيْنَ اَخَوَيْكُمْ واتَّقُوا اللهَ لَعَلَكُمْ تُرْحَمُونَ ) [ حجرات (49) : 10 ] .

نبى با عظمت اسلام ، دستورات زندگى را همان دستورات اخلاقى اصيل و قوانين خلقت ، كه با ذات بشريت همآهنگ است قرار داد و شالوده آن را روى فطرت بنا كرد تا هميشه استوار و تازه باشد و در اثر مرور زمان ، همچون قوانين ساخته شده بشرى و قوانين تحريف شده عهد عتيق و جديد ، كهنه نشود ، يكى از دانشمندان بزرگ مادى مى گويد :

« در تمام شرايع دينى يگانه آيينى كه جنبه اجتماعى عملى آن تام و تمام است ، شريعت پيامبر اسلام است » .

با اين حيثيت نورانى و عقلى و علمى آيا دين مانع از ترقى است ؟ !

اسلام انسان را به عقايد و اعمال صحيح دعوت كرده است ; زيرا در قرآن مجيد كه كتاب آسمانى اسلام است ، خداى متعال انسان را بر موجودات عالم برترى داده و او را سرور روى زمين و خليفه خود خوانده است.(1)

اين امر مى رساند كه خداى متعال نهايت جود و رحمت را در حق انسان مبذول داشته تا آدمى به فراخور اين شايستگى ، از خوان بيكران الهى بهره مند شود .

به طور قطع اين فضيلت ; يعنى سرورى و برترى بر موجودات عالم ، اين چنين تقاضا مى كند كه انسان دايم در حال حركت به سوى فضايل و خوبى ها باشد .

خداى متعال در قرآن مجيد انسان را به مطالعه در عجائب جهان دعوت كرده تا در اثر پى بردن به شگفتى هاى آفرينش ايمانش تقويت شود و از اين رهگذر براى پيشرفت مادى و معنوى آماده گردد . اين راه و روش اسلام براى زنده كردن روح انسان ها از افسردگى و مردگى است ; آيا دين مانع از ترقى است ؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ( وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِى آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِير مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً ) . ] اسراء (17) : 70 [ .

هدف اساسى اسلام بيدار كردن عقل و خرد انسان است ، تا بتواند روابط چند جانبه خود را با خدا و جهان بفهمد ، نظر به همين سيماى اساسى تعليمات قرآن است كه « گوته » در آن هنگام كه نظرى كلى به اسلام انداخت به « اكرمان » چنين گفت :

« اين تعليم هرگز دچار شكست نمى شود، اساس كليه تمدن هاى با ارزش و كامل جهان ، اسلام است .»

بهره بردن ملت هاى بيگانه از مسلمين ، بويژه در « اسپانيا » و « اندلس » و كتابخانه هاى بزرگ و مراكز علمى قابل ترديد نيست ، چنان كه در كتاب هاى اروپاييان مى خوانيم :

« تمدن ما نتيجه زحمات مسلمين در مراكز علمى ، و لابراتوارهاى بزرگ در كشورهاى اسلامى بود » .

پس اسلام زيربناى زندگى سالم ، و تمدنى درخشان و عالى انسانى است ، آيا بازهم بى خبران به خود مغرور و مشغول ، حتى از بيگانگان هم اين جمله را كه مى گويند : « اسلام يعنى: تمدن » قبول نمى كنند ؟ بايد از آنان پرسيد : آيا دين مانع از ترقى است ؟ !

در شريعت مقدس اسلام براى هر نوع از احتياجات بشر در سير زندگى ، قانونى وضع شده است ; كه قانون بين المللى ، با كمى تغيير به مذاق حقوق دانان ، از آن گرفته شد ، ولى غرور و پررويى ملل متحد اجازه نداد كه به اين احتياج و نياز به اسلام اعتراف كند .

البته براى اين كه بدانيد اين مدعا صحيح است ، بايد به قوانين بين المللى مراجعه كنيد ، سپس قوانين اصيل آن را به عينه در كتب حقوقى اسلام ملاحظه نماييد .

پيامبر بزرگ اسلام به مردم خاطر نشان ساخت كه : تمام انبيا به نوبه خود در تحكيم بناى خانه دين ، كه اساسش با وحى استوار شده ، كوشيده و بر شكوه و جلالت آن افزوده اند و تمام آنها براى يك منظور كه سوق بشر به سوى كمال است برانگيخته شده اند .

قرآن مجيد همه انسان ها را دعوت مى كند كه به تمام انبياى گذشته و تعليمات واقعى آنان ، ايمان آورده و آنان را تصديق كنند و ساير پيروان اديان الهى ديگر را امان داده ، تا از سعادت بهره مند و از عذاب الهى ايمن گردند و جامعه اى بر اساس حق و حقيقت بنا نهند و هر يك از افراد به وظيفه خود عمل نمايند ، در نتيجه آرامش دل و خاطر براى همگان ايجاد شود . با اين برنامه هاى عالى و متين آيا دين مانع از ترقى است ؟ !

علت اين قضاوت ناجوانمردانه و غير انسانى درباره نقش دين در ترقى ، رشد و شكوفايى جامعه را ، بايد در نوع تربيت اين قاضيان شهوت پرست جستجو كرد ، و تأثير همنشينى آنان را با غرب و غرب زدگان قبول كرد و دانست كه محصول انديشه هاى خرافى آنان ، هيچ منشأى جز هضم شدن در امواج خطرناك جهل و بى خردى و غرب زدگى و استعمار فكرى ندارد .

استاد محترم آقاى « محمد تقى جعفرى » در تفسير ، نقد و تحليل مثنوى مى گويد :

« بدون ترديد تأثير همنشين در افراد انسان بسيار با اهميت است ، بعضى از اشخاص در اين باره تعبيرى دارند و مى گويند : نفس انسانى دزد عجيبى است ، بدون اين كه خود انسان مطلع بوده باشد از انگيزه ها و پديده هايى كه مى بيند تدريجاً مى دزد و در شخصيت خود جا مى دهد . متأسفانه دوران معاصر ، براى اين مسئله حياتى هيچگونه اهميتى قايل نمى شود ، زيرا اصلاً مسئله تعليم و تربيت يك حالت مسخ شده اى پيدا كرده است كه نه نتيجه منطقى در بردارد و نه روش اساسى و ريشه دار ، كه از منطق اصالت برخوردار باشد . محصول تربيت دوران معاصر ما با صدها بلكه هزاران كتاب هايى كه در امور تربيتى نوشته است اين است كه مزاحم ديگران نباشيد ، بايستى بكوشيد تا با همه افراد جامعه تان همزيستى كنيد . اما اين كه آيا روح انسانى قابل تكامل اخلاقى و معنوى است ؟ و اين كه آيا روح انسانى به غذاى ديگرى احتياج دارد ؟ و اين كه آيا در مقابل حقوق زندگانى مادى حقوق ديگرى هم براى جان ها وجود دارد يا نه ؟ چيزى است كه براى فلاسفه و متفكرين معاصر ما اصلاً مطرح نيست ; بلكه متأسفانه بايستى بگوييم كه بعضى از اينان بزرگترين هنر خود را در اين مى بينند كه هرگونه اصل انسانى را با مغلطه بازى ها و سفسطه گويى ها از هم متلاشى سازنند و از اين راه حس شهرت پرستى خود را اشباع كنند »(1) .

 

منظورتان از ترقى چيست؟

نتيجه اين تعليم و تربيت در روح نسل معاصر ، اين شده است كه فقط به جنبه مادى زندگى انديشه كند و تا بتواند به معنويات و روحيات و آيين و دين و مقررات الهى بتازد و بخندد ! ! و گاهى كه صحبت از دين به ميان آيد چهره درهم بكشد و با قيافه غلط اندازى بگويد : دوران علم است و نمى توان در سايه دين به ترقى و تعالى رسيد . بايد از آنان كه دم از ترقى و ترقى خواهى مى زنند ، سؤال كرد : كه منظورتان از ترقى چيست ؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير و شرح مثنوى : 1/335 .

ممكن است ترقى به نظر آنان فرو رفتن در منجلاب فساد ، در سايه كثيف فيلم هاى سينمايى ، كاباره ها ، شب نشينى ها ، مجلات فاسد ، رواجِ تصويرهاى محرك شهوت ، آزادى بى بند و بار زنان و دخترانِ چشم بسته در اختيار اطوار ناهنجار گنهكاران غرب ، قرار گرفتن و از كاخ انسانيت خارج گشتن ، و به هر جنايت سر سپردن و فرار از قانون الهى ، در برنامه ها و دسيسه هاى شيطانى غوطه خوردن ; به حدى كه در سايه آن مال و ناموس و عرض و اخلاق ، مفهومش را از دست بدهد باشد ، اگر منظورتان از ترقى اين است كه دين الهى مانع از چنين ترقى است انديشه و عقل ، هر لحظه بر چنين تمدن و تجددى لعنت مى فرستد ، و اگر منظورتان از مهفوم و مصداق واقعى ترقى عبارت است از حريت و آزادى ، انديشه و تفكر در كائنات ، پيشرفت علمى در برنامه ها ، تسخير كرات و موجودات عالم ، فضيلت و اخلاق ، شرافت و غيرت ، عفت و عصمت خانوادگى ، احسان و عدل ، مروت و جوانمردى ، تعاون و كمك به هم نوع ، تربيت و تعليم ، شجاعت و سخاوت . . كه اسلام عين اين مفاهيم و مصاديق است و مى توان گفت : اسلام يعنى ترقى و ترقى يعنى اسلام ، پس بايد به اسلام برگردند و در سايه پاك و بلند او شاهد مقصود را دريابند ; چون اين آيين انسان را به اعلا مرتبه مى رساند و تمام موانع ترقى را كه تمرّد از حدود الهى است ممنوع و حرام مى داند .

امروزه در ممالك و جوامع اسلامى ، اين عقيده كه دين مانع از ترقى است ، راهى است براى پيشبرد منافع استعمارگران و مزدورانشان ، و آوازى است براى خواب كردن ملت هاى اسلامى، جهت تسلط ستمگران و قلدران و بيگانه پرستان.

اگر قوانين اسلام و دين كه سرچشمه آن عدل ، علم و حكمت خداى متعال است ، مانع از ترقى بشر باشد ; پس در جهان علت ترقى چيست ؟ و راه ترقى كدام است ؟

آيا شرم آور نيست كه انسان عقل سليم خود را تعطيل كند و بنده و نوكر بيگانگان و بيگانه پرستان باشد ؟

آيا شرم آور نيست كه ملت اسلام ، با در اختيار داشتن مكتب بى نيازى چون اسلام ، از آن دست شسته و در منجلاب غرب فرو رفته باشند ؟

بى ترديد علل اين انحطاط و خودكامگى را بايد در قرن هاى قبل جستجو كرد ; چون اين عقيده ننگين مدت مديدى است كه شكل گرفته و به تدريج پيشرفت كرده است ; به طورى كه متأسفانه امروز اكثر ملت هاى اسلامى بويژه نسل جديد آنان ، با كمك عواملى چند ، چنان به سرعت رو به جاهليت و پستى در حركت آمده كه گويى اسلام ريشه دارترين دشمن خانگى آنان بوده و مى خواهند خود را از چنگال اين دشمن برهانند ! !

اين همان قويترين نوع استعمار است كه امروز از آن به استعمار فكرى و فرهنگى تعبير مى كنند و بدبختانه زنجير آن به دست و پاى تمام كشورهاى اسلامى بسته شده است و نجاتى براى آنان نيست ، مگر از طريق بازگشت به اسلام ، كه كم و بيش در برخى از جوامع اسلامى طليعه آن با خواست الهى پديدار گشته .

به اميد روزى كه ملت اسلام ، پرچم عزت و سربلندى خود را بر بام زمين برافرازند و خود را از دشمن خطرناك همه جانبه ; يعنى استعمار ، رهايى بخشند . براى اين كه بتوان به جامعه اسلامى رشد بيشترى داد و آنان را به عواقب خطرناك اين زندگى آلوده آگاه كرد و راه آنان را از چاه باز شناساند ، بايد علل انحطاط مسلمين را بررسى كرد ، شايد از اين رهگذر مسلمانان عزيز بيش از پيش بيدار شده و اين علل خطرناك را از زندگى دور كنند ، تا با از بين رفتن اين علل و عوامل ، عزت ديرين و شخصيت عالى خود را دريابند و برترى دين و جامعه اسلامى را در جهان بشرى ثابت نمايند ، و دين خود را به خدا و نبى اكرم و اسلام و پيشوايان گرامى مذهب ادا نمايند ، تا در دنيا عزيز و در آخرت و مقابل پيشگاه عدل الهى سربلند باشند و بدانند كه با دارا بودن چنين مكتب بى نياز و سرشارِ از فرامين مادى و معنوى ، مى توانند امور جهان را به دست گرفته و آن را به زيباترين صورت اداره كنند . چنانچه خداى متعال در قرآن به اين حقيقت خبر داده است :

 

( وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الاَْعْلَوْنَ إِن كُنْتُم مُؤْمِنِينَ )(1) .

« و [ در انجام فرمان هاىِ حق و در جهاد با دشمن ] سستى نكنيد و [ از پيش آمدها و حوادث و سختى هايى كه به شما مى رسد] اندوهگين مشويد كه شما اگر مؤمن باشيد ، برتريد » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ آل عمران (3) : 139 .

1 ـ دورى از قرآن اولين عامل انحطاط

با توجه به حقيقت دين اسلام و تأثير سازنده آن در جوامعى كه در زمان ظهور اسلام بوئى از فرهنگ الهى و كيفيت معيشت انسانى نبرده بودند و شايستگى هاى بارز اين دين توجه به پايه گذار بودن دين اسلام و مسلمانان در علوم مختلف و عظمت شخصيت رهبر و پيامبر آن و دقت در تعالى پاك و انسان ساز و جاويد اسلام مطلب قابل توجه و تحقيق اين است كه در جهان امروز علل و عوامل انحطاط مسلمين چيست ؟ به چه دليل مسلمانان كه داراى فرهنگ ناب و خالص و پر قيمت اسلام مى باشند منحط شده اند و فرهنگهاى بى پايه و اساس غربى قدرت زورگوئى و حكومت را دارند ؟

توجه و تحقيق در باره اين مطلب بسيار مهم و ضرورى است كه در اين نوشتار به آن مى پردازيم :

شروع انحطاط ملت اسلام پس از برترى ، فاصله گرفتن از « قرآن مجيد » بود . كتابى كه جامع ترين و بهترين دستورات را براى زندگى مردم آورد و مهمترين سنگر ، براى محفوظ ماندن آنان از گناه ، و مفاسد و عقب افتادگى ها بود .

كتابى كه از مرده ترين ملت ها ، بهترين جامعه را به وجود آورد و سيادت و آقايى آنان را بر تمام جهانيان تضمين كرد(1) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ( كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّة أُخْرِجَتْ لِلْنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرَهُمُ الْفَاسِقُونَ ) ] آل عمران (3) : 110 [ .

قرآن مجيد به عنوان چراغ روشنگر زندگى ، از طرف خداى متعال به انسان عرضه شد و وعده داد : در سايه عمل به آن ، انسان به تمام معارف و حقايق عالى دست يابد .

جدايى از اين معدن گرانبها و سرشار و پر سرمايه ، اولين عامل عقب افتادگى ملت اسلام از زمان هاى گذشته شد ، و اين عقب ماندگى به تدريج از قرون قبل شروع شد و متأسفانه تا امروز كه توسعه همه جانبه يافته است .

مدت ها مى گذشت كه جامعه اسلامى از قرآن فاصله گرفته بود ، ولى هنوز مسلمين از بركت معنويت اسلام بر سر پا بودند ; امّا به تدريج از درون آنها حال خمودگى ، ركود مادى و معنوى شروع شد و تا امروز كه با ديدگان خود ضررهاى غير قابل جبران را مى نگرند ، ادامه يافته است .

البته قبل از ورود برنامه هاى اسلامى و علوم الهى ( كه نتيجه زحمات دانشمندان اسلام بود ) به اروپا و مغرب زمين ، مسلمين اين چنين گرفتار ناراحتى نبودند ; ولى پس از بيدارى آنان ، و رشد زندگى مادى در اروپا ، غفلت و غرور و عياشى و شهوت پرستى جامعه اسلامى ، رشته سيادت در آنجا قرار گرفت و ملت اسلام توسط برنامه هاى استعمارى آنان ، در معرض چپاول و يغماگرى ، دزدى ، بردگى غرب و دريوزگى از جهان اروپا قرار گرفتند .

با كمال تأسف به همان نسبت كه اروپا و مغرب زمين در سايه علم و دانش با سرعتى شگفت انگيز ، به سوى تعالى و ترقى مادى در حركت بود ، مسلمانان هم بر اثر غفلت و دورى از منبعى چون قرآن ، به انحطاط و پستى رهسپار شدند .

قرآن سرمايه پروردگار عالم در ميان توده بشرى است . قرآن كريم معجزه جاويد بزرگ ترين شخصيت انسانى است . حقِّ كتاب الهى از هر حقى بزرگ تر و برتر است و اداى حق اين كتاب ، از طرف انسان از هر فريضه اى واجب تر است .

قرآن راهنماى بشر به سوى سعادت ، و بازدارنده انسان از ذلّت ، شقاوت ، بدبختى و هلاكت است .

در سراسر جهان ، قرآن نه فقط به عنوان كتابى كه داراى احكام فقهى است شناخته شده ; بلكه به عنوان كتابى شناخته شده كه حاوى قوانين سياسى ، قضايى ، جزايى ، مدنى ، اجتماعى ، جسمى ، روحى ، مادى ، معنوى و اخلاقى است .

كتابى كه با توانايى كامل ، بشر را از هر جهت اداره مى كند ; ولى با كمال تأسف در اداره امور ملت اسلام ، جايش خالى است ; زيرا تنها بهره اى كه از او برده مى شود ، به عنوان تبرك در پاره اى از مراسم هاى زندگى است ، مانند : بستن به بازوى طفل براى رد چشم زخم ، و قرار دادن كنار سفره عقد براى صميميت و شگون ، و به همراه داشتن براى محفوظ ماندن از حادثه . اگر هم عده اى از دانشمندان بر آن شرح و تفسير بنويسند ، فقط در خور استفاده علمى محض آنهم براى استفاده عده اى محدود است ، نه عملى . اين است اولين عامل انحطاط مسلمين .

اين كتاب مجموعه قوانين از تكاليف زندگى روزانه تا تشريفات دينى ، از تزكيه نفس تا حفظ بدن و بهداشت عمومى در زندگى و از حقوق اجتماعى تا فردى و از اخلاقيات تا بيان رذايل و از مكافات عمل در اين جهان و آن جهان را در بر دارد ، ولى امروز كدام ملّت اسلامى است كه عمل به اين كتاب ، در مجموع مقرراتش قرار گرفته باشد ؟

 

قرآن در كلام على (عليه السلام)

« اين قرآن كريم است كه به نام نبى بزرگ و آيين او در پيش روى ما قرار دارد .

چراغ فروزانى است كه در تاريكى جهل ، نور راه گم گشتگان و هادى گمراهان است . در اين نظام متين و استوار و ناموس شريف الهى كژى و كاستى نيست .

حلال را بيان مى كند و حرام را توضيح مى دهد ، از واجبات سخن مى گويد و از حقايق برنامه ها پرده برمى دارد . ناسخ را از منسوخ ، ويژه را از ناويژه نشان مى دهد ، گاهى به داستان هاى گذشته مى پردازد و گاهى از گم شدگان قرون قبل حكايت مى آورد . حديث فرسوده ملوك ظالم و فرمانروايان قلدرى ، كه چندى بر جهان حاكم بوده اند و در عين كاميابى به ناكامى از جهان رخت بربستند را تازه مى سازد ، و جملات نيكويش را با شهادت تاريخ و پندهاى عبرت انگيز همراه كرده و غفلت زدگان را از مستى لذت ها و رؤياهاى نادانى به هوش مى آورد . قرآن عظيم ، به دردهاى زمان زندگى درمان مى بخشد و بر جراحت هاى مهلك قلب مرهم شفا مى گذارد . قرآن مجيد از هر درى سخن گفته تا آنجا كه كلمه اى ناگفته نگذاشت ، گذشته ها را به ياد آورد چندان كه حادثه اى را فراموش ننمود ، آينده مرموز بشريت را به سعادت و سلامت تضمين كرد ، در صورتى كه فرمان وى را بپذيرند و راه خوشبختى را از وى بجويند »(1) .

اين بود قسمتى از سخنان اميرمؤمنان على (عليه السلام) در اطراف سازندگى قرآن ، كه در كتاب ارزشمند « نهج البلاغه » نقل شده است ; ولى عمل به اين كتاب الهى و منبع فيض آسمانى ، از ياد ملت هاى اسلامى رفته ، چنانچه خود و زندگى را مدت هاست فراموش كرده اند .

مغرب زمين اگر متديّن به دين اسلام نيست ; ولى دقيقه اى از فعاليت هاى علمى و انديشه اى فروگذار نمى كند ، اگر چه عاقبت با تمدن منهاى دينش نابود مى شود ; ولى اكنون بر اثر مجاهدت هاى علمى ، بر ملت ها فائق آمده است . حداقل اگر ملت اسلام به آيات علمى ، فرهنگى ، سياسى ، اجتماعى و اخلاقى در قرآن عمل مى كردند ، از زير زنجير فرهنگ خفت بار آنان راحت مى شدند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ از امير مؤمنان (عليه السلام) سخنان حكيمانه ديگرى نيز در مورد فضل قرآن نقل شده است كه بيشتر آن در نهج البلاغه در خطبه هاى 1 ، 18 ، 87 ، 91 ، 110 ، 125 ، 127 ، 138 ، 147 ، 151 ، 158 ، 175 ، 177 ، 183 آمده است .

 

مقاصد برتر قرآن مجيد

هدفى را كه قرآن دنبال مى كند عبارت است از : تربيت فرد و جامعه ، تكميل قواعد عقلى ، شكوفايى استعدادات فكرى ، انهدام زنجير خرافات ، ننگ هاى اجتماعى ، ابطال تقليدهاى كوركورانه ، نيرومند ساختن قوّه روح و آماده نمودن انسان به ادراك معانى حقيقى ، مواعظ حسنه و تحصيل و رشد در مدرسه خداپرستى ; ولى شاگردان اين مدرسه مدت هاست گريخته اند و هم اكنون مهمترين مانع بازگشت آنان ، استعمار فكرى است كه به آنها اجازه برگشت نمى دهد ! !

 

مذمّت تقليد

قرآن مجيد و احكام نورانى آن ، دشمن تقليد كوركورانه و موانع تعقل و تفكر است ، قرآن كريم مقام شامخ دانشمندان و فضيلت تحصيل علم و بيدارى را با نيكوترين راه بيان فرموده است .

 

امثال و حكم

اين كتاب با امثال و حِكَم ، طُرق مستقيم سعادت و نيك بختى و منازل با شكوه انبيا و پرهيزكاران را به مردم نشان داد ; تا از او درس فضيلت گيرند و وجود خود را با عمل به آيات آن بياراند . اگر به اين كتاب عمل مى شد آيا جامعه اسلامى همان عزت و سرفرازى صدر اول اسلام را نداشت ؟

 

اوصاف شخصى و اجتماعى

قرآن مجيد براى بخشيدن يك نظام عالى به انسان ، دروغگويى ، دزدى ، كينه توزى ، رباخوارى ، دورويى ، رشوه ، غيبت ، تهمت ، خيانت ، ظلم ، تجاوز ، بدبينى ، زنا ، شرابخوارى ، قماربازى ، ناسزاگويى ، چشم چرانى و ديگر كردارهاى ناپسندى كه به حال فرد و جامعه مضر است را حرام كرده است .

قرآن مسلمين را به رعيت پرورى و دستگيرى ، ايمان و دوستى ، احسان و عدل ، مروت و شجاعت ، شرف و ترس از عذاب الهى ، زهد و پرهيزكارى و كسب معارف و زيور معنوى در تحت فلسفه ناپايانى تشويق كرده است . آيا وضع جوامع اسلامى امروز مطابق با حلال و حرام قرآن است ؟

آيا انحطاط جامعه ، سزاى اين كناره گيرى از قرآن مجيد نيست ؟ !

 

تشويق به كسب علم

قرآن مجيد مبادى علوم و فنون ، مجهولات بشر و اسرار توحيد ، مبدأ و معاد و مقصد و مقصود را در سوره هاى گوناگون به زبان حكايات و آيات و بيان ادله و براهين ، روشن و واضح نموده است و انسان بايد بداند كه كتاب آسمانى اسلام عالى ترين ميزان و ترازوى شناخت حقايق است .

 

عزت در سايه قرآن

امام ششم (عليه السلام) مى فرمايد :

 

« قرآن مجيد را نيكو فرا گيريد ; چرا كه در آن نيكوترين حديث است ، در آياتش فكر و انديشه كنيد ; چرا كه آن بهار دل هاست و به نور آن بهبودى جوييد ; چرا كه بهبوددهنده درون سينه هاست . آن را نيكو تلاوت كنيد ; زيرا

گواراترين و شيرين ترين داستان هاست »(1) .

 

قرآن مجيد امر كننده و بازدارنده ، ساكت و گويا ، حجت خداى متعال است كه پيمان محكم خود را از شما درباره آن گرفته و نفوس شما را در گرو آن قرار داده است ، و به وسيله آن نور خود را تمام و آيين مقدسش را تكميل كرده است . پروردگار متعال پيغمبر خود را از دنيا ميراند ; در حالى كه خلق را از احكام هدايت بخش قرآن سرشار كرد .

در پرتو مقدس قرآن بود كه اعراب جاهل ، دانا گشته و توفيق تشكيل مدينه فاضله را يافتند و به تمدن و ترقى رسيدند . قرآن راهنماى پرهيزكاران و مشعل فروزان نابينايان و رهبر جويندگان و خواهندگان راستى ، درستى و يكتاپرستى مى باشد .

بى ترديد امروز مسلمانانى كه در تمام زمينه ها ، نظم خود را از دست داده اند مى توانند در سايه برگشت به اين كتاب با عظمت ، عزّت گذشته را باز يابند و گرنه بدون عمل به برنامه هاى كتاب خدا ، همچنان در همين بدبختى خواهند ماند .

 

عمل و پاداش

كتاب الهى كه بر دو پايه محكم يكتاپرستى و پاداش عمل در روز قيامت استوار است ، حق انسان ها را ادا كرده و در ترويج معارف و فرهنگ حقيقى و انهدام بناى شهوت پرستى و لذايذ ممنوع ، كوشش فراوانى نموده است . اين مردم مسلمانانند كه بايد آن را دليل و راهنماى خود قرار دهند ، تا در سايه عمل به آن برترى يافته و سعادت دنيا و آخرت خود را تأمين نمايند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ پرتوى از قرآن : 22 .

قرآن مجيد با تعاليمش ، شادمانى ، نشاط و مسرت فراوانى در قلوب آدميان ، بويژه پيروان حق و پروانگان شمع هدايت ، وارد مى كند و با قوانين جالب و ريشه دارش ، انسان را به پيمودن راه واقعيات تشويق و تحريص مى نمايد .

 

از كتاب الهى پيروى كنيد

قرآن يعنى: اسلام و ايمان ، و اسلام و ايمان يعنى: قرآن ، آنان كه ادعاى مسلمانى مى كنند اگر رفتار و كردارشان ، و آراء و عقايدشان مطابق با قرآن نباشد ، آيا اين ادعا از آنان پذيرفته است ؟

آرى ! كسانى كه دم از اسلام مى زنند و مرتكب انواع و اقسام كارهاى نامشروع و خلاف انسانيت مى شوند ; افرادى هستند كه از گلستان قرآن گلى نچيده و حتى بويى نبرده اند . روشن است كه ادعاى مسلمانى و ديندارى ، عقلاً و شرعاً ، از آنان پذيرفته نيست و اينان همان كسانى هستند كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در مورد آنها فرمود : روز قيامت قرآن مجيد دشمن آنان و جايگاهى جز جهنم در آن عرصه نخواهد داشت .

 

يك روايت

از امام ششم (عليه السلام) نقل شده است كه فرمود :

 

« پيروان ما كسانى هستند كه مانند ما عمل و رفتار كنند ، نه آن كه رفتارشان مخالف با رفتار ما باشد آنگاه خود را به ما نسبت دهند ما از اين گروه و طايفه بيزاريم »(1) .

 

راستى عمل آن بزرگواران چيست كه امام صادق (عليه السلام) ما را به گزينش آن دستور داده است ؟ آيا عمل آن حضرت و ساير اهل بيت (عليهم السلام) غير از عمل به قرآن كريم است ؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ خصال : 2/614 ، حديث 10 ; بحار الانوار : 68/174 ، باب 64 ، حديث 8 .

اگر با دقت بنگريم مدنيت واقعى ; همان ديندارى و عمل به احكام قرآن است و تمدن حقيقى ; همان بيرون آمدن از قيد اسارت و خلاص شدن از زندان استعمار و ننگ گناه و خطاكارى است .

 

شكوفايى استعدادها

پيروى از قرآن مجيد استعدادها را هر چه بيشتر شكوفا كرده ، و قواى انسانى را در راه خير و صلاح تقويت مى نمايد . هم آنچه در سايه آگاهى ، مسخر آدمى مى گردد ، در راه كمال و امنيت به كار مى رود و هم انسان از سلامت دنيا و آخرت برخوردار مى شود . اين همان راه ريشه دارى است كه قرآن ، در سوره « اسراء » بدان اشاره كرده و مى فرمايد :

 

( إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِى لِلَّتى هِىَ أَقْوَمُ )(1) .

 

قرآن مجيد كتاب راهنمايى براى انسان هاست ، كتابى است كه آيات آن مانند امواج نور و نسيم هوا ، در قرون متوالى و در ميان جوامع بشرى ، در تمام فواصل شب و روز در حركت است ، انسان بايد چشم باز كند و جهاز تنفس معنوى و روحى را در معرض نسيم پاك آن قرار دهد .

اين بود شمه اى از واقعيات قرآن كريم و گوشه اى از انوار درخشان كتاب الهى ، كه روزگارى ملت اسلام در اثر توجه به آن ، پيشرو تمام برنامه هاى مادى و معنوى بودند ، و امروز بر اثر عدم توجه به دستورات آن افسرده و پريشان و دنباله رو مشتى مسيحى و يهودى ، در تمام زمينه هاى زندگى هستند ! ! و عجيب تر اين كه با داشتن قرآن ، آرزوى رسيدن به احوالات آنان را دارند ، آنان كه جز سوق به نيستى و نابودى و هلاكت و سقوط در عالم نمى توانند ثمر ديگرى داشته باشند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ « حقا كه اين قرآن ( جامعه انسانى را ) به پايدارترين و استواترين طريقه و آيين هدايت مى كند » . [ اسراء (17) : 9 ] .

 

تقليد كوركورانه هرگز

دورى از قرآن ، و تقليد از فرهنگ ضد انسانى قرن بيستم ، عين نادانى است .

تصوير انسان هاى به اصطلاح متمدن قرن بيستم ، بويژه آنهايى كه در غرب زندگى مى كنند ، اين است كه :

ابتدا بايد چيزهاى لازم را تحصيل نمايد ، بعد به نيازمندى هاى فوق العاده بپردازد ، بعد نوبت لذت ها و كامرانى ها مى رسد ، سپس ثروت هاى زياد و به دنبال آن ، اشخاص را مى خواهد كه به او خدمت كنند ، چنين انسانى يك ساعت استراحت و آسايش ندارد ، و عجيب تر از همه اين كه هر چه وسايل آسايش و راحتى آسانتر و فورى تر در اختيار قرار گيرد ، تمايلات او زيادتر شده و چيزى در اين جهان يافت نمى شود ، كه بتواند رضايت او را جلب نمايد ، به طورى كه پس از مدت ها فعاليت و كشمكش ، و پس از اين كه ميليون ها ثروت را بلعيد و بسيارى از مردمان را ناراحت ساخت ، فكرش به جاى بالاتر رفته و براى اين كه خودش صاحب دنيا شود ، مى خواهد همه را قتل عام كند . اين است يك تابلوى حساس و واقعى از يك انسان حقيقى كه مى خواهد جامعه اى متمدن را تشكيل بدهد(1) .

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ قرارداد اجتماعى : 148 .

 

انسان قرن بيستم

آقاى « ادوارد كندى » سناتور بزرگ ممالك متحده آمريكا ، در يكى از مقالات مهم خود ، از تابلوى حساس مزبور، درباره انسان غربى قرن بيستم چنين پرده برمى دارد :

« نبايد در مورد اثرات وخامت بار تحولات اخير ، بر مردم هند و چين اشتباه كنيم . همچنان كه خشنونت ادامه مى يابد و بمباران تصاعد بيشترى پيدا مى كند ، بحران مردم هند و چين هم ، پيوسته رو به افزايش است . مصيبت روى مصيبت پديد مى آيد ، كودكان بيشترى يتيم مى شوند و زنان و مردان و اطفال بيشترى آواره مى گردند ، و هزاران تن ديگر نيز يا مجروح يا معلول و يا كشته مى شوند ، و بار ديگر بر تعداد قربانيان آمار ديگرى افزوده مى شود كه شماره آن از چند ده ميليون مى گذرد ، و آن هم به خاطر چند جمله اى است كه در موافقتنامه ( موافقتنامه صلح آمريكا ، هند و چين ) بر سر آن اختلاف است . درست است كه طرف مقابل نيز در عمليات تعرضى خود ، خشونت نشان مى دهد ; اما اين خشونت نمى تواند ما را از وظيفه اى كه در برابر كاهش سطح خشونت جنگ نسبت به غير نظاميان داريم معاف نمايد .

مردم آمريكا اين انتظار را از دولت خودشان دارند ، با اين وجود از سال 1965 تاكنون كشور آمريكا 5/7 ميليون تن بمب بر سر مردم « هند » و « چين » فرو ريخته است كه قسمت عمده آن طى چهار سال حكومت « نيكسون » بوده است . اين مقدار بمب ، يازده برابر مقدارى است كه ما بر سر مردم « كره » فرو ريخته ايم و سه برابر ، بيشتر از ميزانى است كه طى جنگ دوم جهانى به كار برده شده است . دست كم يك ميليون تن بمب ، از ماه ژانويه سال گذشته به بعد ، در هند و چين به كار برده شده است .

هرگز نمى توان قبول كرد ، آنچنان كه فرماندهان نظامى ما مى گويند ، اين بمباران ها به مردم غير نظامى اثر چندانى نداشته باشد . مشكلاتى كه براى مردم هند و چين بار آورده ايم ، تا سال هاى سال برايشان كافى است ، اما در سال 1972 مردم « هر دو پاره » و « ويتنام » صرف نظر از « لائوس » و « كامبوج » شديدترين ضربات جنگ را تحمل كرده اند ، در كامبوج و لائوس هم ضايعات جنگ رو به افزايش است .

در ويتنام شمالى با توپخانه و بمب هاى ما ، تنها سلاح مرگ و ويرانى است كه ده ها هزار تن از غير نظاميان كشته يا مجروح شده اند .

ويتنام جنوبى هم از اين بلاها بركنار نبوده است ، نزديك به دو ميليون آواره در آن سرزمين وجود دارد(1).

و همچنين تلفات غير نظاميان به 200 هزار تن رسيده است ، و بنابر آمارى كه در « سناى آمريكا » وجود دارد كه ميانگين يك چهارم قربانيان و زخمى ها كودكان زير 12 ساله هستند و نيمى از قربانيان زنان و كودكانند . ( اف بر اين آدمخواران غربى و مسيحى قرن بيستم ) .

ميزان مصايب و شكنجه هاى مردم ويتنام ، خارج از تصور و ارزيابى است و به دشوارى مى توان اثرات وخامت بار اين جنگ را بر ويرانى كانون هاى خانوادگى ، و نابودى اصول زندگى و اجتماع ويتنامى برآورد كرد .

ميليون ها نفر از مردم هند و چين كه از قتل و كشتار جان به لب شده اند ، براى صلح و رهايى از بمباران و قتل عام ، فرياد مى كشند و استمداد مى طلبند و ما بايد اين فريادها را پاسخ دهيم . ( تاكنون كه سردمداران حكومت آمريكا بر احدى رحم نكرده اند . ) جنگ هند و چين سال هاست كه با مردم آمريكا همراه است و مردم اين سرزمين ، نه تنها از اين جنگ خسته اند ; بلكه خستگى بيشتر آنها از وعده ها و شعارهايى است كه براى پايان آن شنيده اند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ به وسيله همين آمريكا و دوستانش نيز نزديك به دو ميليون آواره مسلمان به خاطر گروهى يهودى در بيابان هاى خاورميانه عربى وجود دارد كه حتى از وسايل اوليه زندگى محرومند .

آنها از اين خسته اند كه مى بيند سربازان آمريكايى را از ويتنام بيرون مى آوريم ، ولى در تايلند و آب هاى اطراف ويتنام سر در مى آورند و هواپيماها و كشتى هاى جنگى ما دوباره ، كار كشتار و بمباران را ادامه مى دهند »(1) .

كشورهاى صنعتى و منفعت طلب ديگرى مانند : انگلستان ، فرانسه ، بلژيك و در شرق زمين مانند روسيه و ساير كشورهاى مادى و صنعتى نيز ، از نظر جنايت و آدمخوارى ، كشتار ، غارت و يغماگرى كمتر از ممالك متحده نيستند ! ! فرزندان گمراه زمين ، سال هاى دراز به دنبال كيمياى سعادت ديده بر معجزات صنعت و مخلوقات فكر و انديشه خود دوختند و تا جايى پيشرفتند كه از مصنوعات علم و دانش خود ، بت هاى تازه اى براى پرستش و عبادت به وجود آوردند و احتياج و نياز به مصرف را ، تا سر حد اسارت درآوردند .

با اين حال اكنون در اوج تمدن و فرهنگ فنى و صنعتى ، سرخورده و سودا زده ، به اين حقيقت اعتراف مى كنند كه راه خوشبختى ، صلح و رفاه ، از سوى ديگرى است . بشريت در حالى كه به غنى ترين دستاوردهاى علمى و فنى ، براى رفع نيازمندى هاى مادى خود ، مجهز شده است ; اما همچنان در كمبود خوشبختى و سعادت واقعى بسر مى برد ، و به اين واقعيت رسيده است كه براى رسيدن به خوشبختى حقيقى ، تنها اين مقدار كمال در علم و دانش كفايت نمى كند(1) .

آن وضع خونخوارى قلدران قرن بيستم ، و اين اعتراف بشر متجدد ، در عدم دستيابى به خوشبختى حقيقى ، آيا براى اهل قرآن كه به خاطر كناره گيرى از قرآن به نهايت درجه انحطاط و پستى رسيده اند ، وقت بازگشت به قرآن نرسيده است ؟ ! !

در هر صورت اين همه قتل ، دزدى ، حق كشى ، مسموميت ها ، راهزنى ها و مجازات هايى كه براى ارتكاب جنايت ها مى شود ، براى حفظ سرمايه دارى و مالكيت ( بر جهان ) است ، و هرگز براى كشته شدن كسى كه بى جهت در ميان اين قوانين غلط از بين رفته ، كسى يك قدم جلو نگذاشته است(2) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كيهان دوشنبه 11 دى 51 شماره 8844 . ( اكنون كه قريب به نيم قرن از آن زمان مى گذرد بار ديگر سردمداران حكومت آمريكا به سركردگى « بوش پسر » كه با فريب و حيله و رأى دادگاه بر سر كار آمد ، مردم مظلوم « عراق » را مورد هجوم قرار داده و هيچ كس قدرت مقابله با اين شيطان منفعت طلب را ندارد . امروز كه اين صفحات را مى نگارم خبر شهادت يكى از فرزندان حضرت زهرا (عليها السلام) كه عمرى را در راه اعتلاى اعتقادات شيعه سپرى كرد يافتيم . شهيد آية الله سيد محمد باقر حكيم رضوان الله عليه در سالروز ولادت حضرت باقر (عليه السلام) در تاريخ 8/6/82 همزمان با سالروز شهادت شهيدان رجايى و باهنر به دست عمال دژخيم زمان ، پس از مراسم نماز جمعه در كنار مرقد پاك و مطهر اميرمؤمنان (عليه السلام) به شهادت رسيد . اين نيز از نقشه هاى پليد قدرتمندان منفعت طلب است كه براى تصاحب سرمايه هاى ملى كشور عراق ، صدام كه دست نشانده آمريكا بود را سقوط و كشور عراق را تصاحب كردند . اينان كه دم از حقوق بشر مى زنند چگونه پاسخ اين حملات وحشيانه خود را مى دهند و در برابر وجدان بيدار دنيا چه پاسخى خواهند داد . . .

قبلفهرستبعد
 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation