بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عرفان اسلامی جلد 4, استاد حسین انصاریان   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     01 - قالَ الصَّادِقُ
     02 - عرفان اسلامى / ج3
     03 - لباس در قرآن
     04 - لباس در روايات
     05 - لباس زنان
     06 - بدترين لباس
     07 - ستر عيب و كشف سر
     08 - باب هشتم
     09 - در آداب مسواك كردن
     10 - خشوع
     11 - در بيان مبرز
     12 - در بيان لباس
     13 - بهداشت روان
     14 - غسل معنوى
     15 - باب يازدهم
     16 - در راه خدمت به خلق
     17 - باب دوازدهم
     18 - پاكان و صديقان
     19 - كمالات على
     20 - رحمت و فضل الهى
     21 - علم حق
     22 - شقاوت ابدى
     FEHREST - عرفان اسلامي جلد چهارم
 

 

 
 

لباس در روايات

اسلام عزيز ، بر وفق مصلحت جامعه اسلامى ، لباس زربفت ، حرير ، ابريشم ، و لباسى كه از پوست حيوان مرده مى سازند ، و لباسى كه از پوست حيوانات حرام گوشت بدست مى آيد و انواع اين گونه البسه ها را حرام اعلام كرده ، و پوشيدن اين نوع لباس ها را در خور شأن انسان نمى داند ، انسان با خصوصياتى كه دارد ، والاتر و آقاتر از آن است كه به لباس حرير ، يا ابريشم ، يا طلاباف روى آورده ، و خود را با آنها بيارايد ، وجود انسان عزيزتر از آن است كه در لباسى كه از پوست حيوان مرده ، يا حرام گوشت بدست مى آيد پوشيده شود .

انسان منبع كرامت ، و محل شرافت ، و مركز فضائل ، و آئينه تجلى اسماء و صفات ربوبى است ، اين موجود پر ارزش نبايد محكوم بدن و جسم گشته ، و به پوشاندن مقدارى گوشت و پوست با انواع لباسها و زينت ها ، عمر گرامى را تلف كند !!

در زمينه لباس بايد توجه به طرح ونقشه حضرت دوست كند ، و آنچه را جناب او مى پسندد بپوشد ، جسم به آن اندازه موقعيت ندارد ، كه آدمى شئون گرانمايه خويش را فداى آن كند .

علاّمه بزرگوار ، روايت شناس كم نظير مرحوم مجلسى در كتاب پر قيمت«بحار»در آداب زى و تجمل رواياتى را نقل مى كند كه لازم است به پاره اى از آن روايات كه بيانگر مسئله لباس است اشاره شود .

پيامبر بزرگ به اميرالمؤمنين فرمود جامه حرير مپوش ، تا در بهشت جامه حرير بر تو بپوشانند .

در حديث ديگر آمده هركس جامه حرير بپوشد ، پوستش در قيامت به آتش سوزانده مى شود .

به سند معتبر از اميرالمؤمنين (عليه السلام) نقل شده كه : جامه پنبه اى بپوشيد . كه آن پوشش رسول خدا و پوشش ما اهل بيت است ، و نبى اسلام جامه موئى و پشمى نمى پوشيد مگر به علت و جهتى و حضرت صادق (عليه السلام) فرمود جامه موئى و پشمى نپوشيد مگر عذرى اقتضا كند .

اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى فرمود :كتان از پوشش پيامبرانست و حضرت صادق (عليه السلام)مى فرمود كتاب بدن را فربه مى كند .

در چند حديث از نبى اسلام آمده :جامه سپيد بپوشيد كه پاكيزه ترين و نيكوترين جامه هاست .

امام ششم مى فرمايد :اميرالمؤمنين (عليه السلام) اكثر اوقات جامه سپيد مى پوشيد .حفص مؤذن مى گويد :حضرت صادق (عليه السلام) را در حرم پيامبر بين قبر و منبر ديدم ، كه جامه اى زرد به رنگ به پوشيده بود و نماز مى خواند .

در حديث حسن از حضرت صادق (عليه السلام) نقل شده : جامه سرخ تيره پوشيدن كراهت دارد ، مگر براى تازه داماد .

ابو العلا كه يكى از راويان حديث است مى گويد :حضرت صادق (عليه السلام) را در حال احرام ديدم كه خود را با برد يمنى سبز پوشانده بود .

رسول اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمود :سياه پوشيدن مكروه است ، مگر در سه چيز : كفش ، كلاه ، عبا .

اسلام مردم را از پوشيدن جامه اى كه از حد معمول بلندتر است و علت فخر و كبر بر ديگران مى شود منع كرده ، امام ششم مى فرمايد :اميرالمؤمنين به بازار رفت و سه پارچه خريد ، به قيمت يك اشرفى ، يكى را پيراهن كرد تا نزديك بند پا ، و يكى را لنگ تا نيمه ساق ، و يكى را ردا تا پائين تر از كمر ، آنگاه دست به آسمان برداشت و پيوسته حمد الهى كرد تا به خانه بازگشت .

امام موسى كاظم (عليه السلام) فرمود : ترجمه ظاهر (وثيابك فطهر) اين است كه جامه هاى خود را پاك گردان با توجه به اينكه جامه هاى حضرت رسول هميشه پاك بود ، مراد الهى اين است كه جامه را كوتاه كن تا آلوده نشود (آلوده به كثافت ظاهر ، و آلوده به كبر و غرور و خود پسندى) .

از حضرت باقر نقل شده كه حضرت رسول به شخصى وصيت كرد ، كه زينهار كه پيراهن و ازار خود را بلند مياويز كه اين از تكبر است و خدا تكبر را دوست نمى دارد .

نبى اسلام به ابوذر فرمود :هركه از روى تكبر جامه اش را بر زمين كشد حق تعالى در قيامت نظر رحمت به او نفرمايد .

اسلام مردان را از پوشيدن لباس زنان ، و زنان را از پوشيدن لباس مردان منع مى كند و همچنين مسلمانان را از پوشيدن كه مخصوص به كفار است نهى مى نمايد .

امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد :جايز نيست زنان شبيه به مردان شوند زيرا رسول خدا لعنت كرد مردانى كه خود را شبيه زنان كنند ، و زنانى كه خود را شبيه مردان بيارايند .

امام ششم مى فرمايد :خداى عز و جل وحى فرمود به پيامبرى از پيامبرانش كه به مؤمنان بگو :جامه دشمنان مرا مپوشيد و طعام دشمنان مرا نخوريد ، و به مسلك دشمنان من سلوك ننمائيد ، كه شما هم جزء آنان قرار خواهيد گرفت .

از مجموع روايات استفاده مى شود ، كه مردان بايد از لباس حرير ، ابريشم و طلاباف بپرهيزند ، و از پوشيدن لباسى كه از پوست حيوانات حرام گوشت تهيه شده خوددارى كنند ، و از پوشاندن بدن به لباس زنان و كفار خوددارى كنند و مرد و زن سعى كنند از پوشيدن لباسهائى كه اسلام به هريك از آنان حرام نموده كناره گيرى نمايند ، و همچنين بر مردان و زنان لازم بلكه واجب است از پوشيدن لباس بدن نما و لباس تنگ و خلاصه لباسى كه محرك شهوت نامحرمان است جداً خوددارى نمايند .

زندگى ما در اين جهان مادى مگر چند روز است ، ما تا چه مدت در اين دنياى دو نيم ، و تا كى مى توانيم خيمه و خرگاه زندگى را در اين زمين كه سياره اى بسيار كوچك و كم حجم است سرپا نگهداريم ، و تا چه زمان قدرت داريم در اين جهان استقرار داشته باشيم و رحل اقامت تا كى مى توان در اينكه نه سرا انداخت ؟!

اين چه بدبختى است كه گريبان گروهى از مردان و زنان را گرفته ، كه تمام ساعات پر ارزش خود را وقف فراهم آوردن غذا و لباس براى جسم بى ارزش مى كنند ، عزيزان ارزش و اعتبار شما به عقل و روح و باطن و قلب شما است ، جسم را در گرما و سرما با اندك پارچه اى معمولى بپوشانيد و اين ظواهر كم ارزش را وقف باطن پر ارزش كنيد ، به خدا قسم در برزخ و قيامت به حسرتى دچار شويد كه مافوق آن تصور ندارد ، و به روزى گرفتار آئيد كه پشيمانى در آن روز به شما سودى ندهد ، به خود آئيد ، و از خواب گران غفلتبرخيزيد ، براى روزى كه با دو متر پارچه كم ارزش به خانه گور و به دنياى برزخ مى رويد فكرى كنيد ، دست به دامن خضر راهى بزنيد تا از بركت وجود او از ظلمات مادى گرى نجات پيدا كنيد .

جمال الدين اصفهانى در نصيحت به غافلان مى فرمايد :

ترا زمشرق پيرى دميد صبح مخسب *** كه خواب تيره نمايد چو صبح شد روشن
شب جوانى ناگاه روز پيرى زاد *** كه ديد زنگى هرگز به رومى آبستن
اگر سلامت جوئى حقيقت اى مسكين *** مساز در بن دندان اژدها مسكن
حيات دنيا خوابست و مرگ بيدارى *** زكان حكمت محض است اين بلند سخن
هر آن كه بيش خورد كم شود بمعنا زآنك *** چراغ كشته شود چون بشد زحد روغن
ميان جامه دلى زنده گر ندارى پس *** بنام خواه كفن خوان و خواه پيراهن
زبهر دنيا چندين عناگرى نكند *** كه مى نيرزد اين مرده خود بدين شيون
اگر نباشى مردم دد و ستور مباش *** وگر فرشته نباشى مباش اهريمن
مباش غره بدين گنده پير دانا زآنك *** هزار شوهر كشت و هنوز بكر آن زن
بمير پيشتر از مرگ تا رسى جائى *** كه مرگ نيز نياردت گشت پيراهن

اگر انسان لحظه اى در منزلگاه با عظمت فكر ننشيند ، و مرغ ملكوتى عقل را در ميدان پهناور با عظمت هستى به پرواز آورد ، و از قله مرتفع انديشه حقايق را بنگرد ، و به خود آمده به اين نتيجه برسد ، كه دنيا كاروانسرائى بيش نيست ، و اين مكان براى اقامت در اختيار او قرار نگرفته ، و عن قريب بايد توشه مادى را بگذارد ، و به جهان ديگر برود ، كه در آن جهان جز توشه معنوى مايه ديگرى براى دستگيرى وجود ندارد ، و در آنجا بايد در دادگاه حضرت الهى حاضر گشته و تمام برنامه هاى خويش را در محضر حضرت حق جواب گو باشد ، در اين صورت زندگى مادى را ساده و آسان گرفته و حاضر نيست لحظه اى از عمر را فداى فراهم آوردن پوشاكى و خوراكى غير ضرورى براى جسم كند ، سعى مى كند ، بپوشد و بخورد و فعاليت كند ، اما براى خدا و براى تحصيل رضا و خوشنودى حضرت دوست ، در چنين حالتى حاضر نيست جز در راه او قدم بردارد ، و مى كوشد از آنچه كه خلاف خواسته محبوب اوست دورى كند .

خود را در تمام حالات مواظبت مى كند ، و همچون واعظى دلسوز ، و ناصحى حكيم خود را نصيحت و موعظه كرده ، و براى ديگران هم از بهترين نمونه هاى عالى حسنات اخلاقى خواهد بود .

آرى انديشه در وضع خويش ، با كمك گيرى از اولياء خدا ، انسان را بيدار كرده و به علم حقيقى رسانده ، و به سعادت ابدى متصل مى كند .

زبده عالمان ، معلم حكيمان ، محور باهنران ، عالم فرزانه ، شيخ بهائى در نصيحت به انسان مى فرمايد :

اى مانده ز مقصد اصلى دور *** آكنده دماغ زباد غرور
از علم رسوم چه مى جوئى *** اندر طلبش تا كى پوئى
تا چند زنى زرياضى لاف *** تا كى بافى هزار گزاف
زدوائر عشر و دقائق وى *** هرگز نبرى به حقايق پى
وز جبر و مقابله و خطائين *** جبر نقصت نشود فى البين
در روز پسين كه رسد موعود *** نرسد زعراق و رهاوى سود
زايل نكند زتو مغبونى *** نه شكل عروس و نه مأمونى
در قبر بوقت سئوال و جواب *** نفعى ندهد بتو اسطرلاب
زان ره نبرى بدر مقصود *** فلسش قلب است و فرس نابود
علمى بطلب كه به دل نور است *** سينه ز تجلى آن طور است
علمى كه از آن چوشدى محفوظ *** گردد دل تو لوح المحفوظ
علمى كه نسازدت از دونى *** محتاج به آلت قانونى
علمى بطلب كه نمايد راه *** وز سر ازل كندت آگاه
علمى بطلب كه جدالى نيست *** حالى است تمام و مقالى نيست
علمى كه مجادله را سبب است *** نورش زچراغ ابولهب است
علمى بطلب كه گزافى نيست *** اجماعى است و خلافى نيست
به علوم غريبه تفاخر چند *** زين گفت و شنود زبان دربند
سهل است نحاس كه زر كردى *** زركن خويش تو اگر مردى
از جفر و طلسم به روز پسين *** نفعى نرسد به تو اى مسكين
بگذر ز همه به خودت پرداز *** كز پرده برون نرود آواز
آن علم تو را كند آماده *** از قيد جهان كند آزاده
عشق است كليد خزائن جود *** سارى در همه ذرات وجود
غافل تونشسته به محنت ورنج *** وندر بغل تو كليد گنج
جز حلقه عشق مكن در گوش *** از عشق بگو ، در عشق بكوش

لباس در نماز

مسئله لباس نمازگزار چه مرد چه زن از مسائل بسيار مهم اسلامى است ، لباس نمازگزار از هر جهت بايد مباح و حلال و پاك و پاكيزه باشد .

لباسهائى كه پوشيدن آن را فرهنگ با عظمت اسلام حرام اعلام كرده ، يعنى لباس زربفت و حرير و ابريشم خالص براى مردان و آنچه از حيوانات حرام گوشت ساخته مى شود و آنچه از راه غير مشروع بدست مى آيد براى مردان و زنان ، نماز در آن باطل است .

انسان به هنگام نماز بايد به اين نكته توجه داشته باشد ، كه به محضر مقدس حضرت رب العزة مى رود ، و مى خواهد در پيشگاه با عظمت حضرت ذوالجلال بايستد ، و قصد دارد در برابر صاحب عالم و آدم قرار بگيرد ، بايد از لباسى كه در خور شأن محضر آن جناب نيست پرهيز كرد ، و از پوشيدن لباسى كه آن حضرت از آن متنفر است دورى جست ، بخصوص در مسئله لباس در همه جا و در برابر حضرت مولا به طريق اولى بايد توجه داشت كه لباس تن از حق مظلومان و خون دل مسكينان بافته نشده باشد ، و هر تار و پودش متعلق به محرومى نباشد ، و آن لباس از طريق فروش مواد احتكارى ، مواد حرام ، و خدعه و حيله با مسلمين و غصب و زور و ظلم و تجاوز بدست نيامده باشد ، و داستان لباس ، داستان گوهر تاج شاه نباشد كه هر ذره اش از خون دل يتيم و فقير و محروم و مسكين و بيوه زن ساخته شده باشد .

روزى گذشت پادشهى از گذرگهى *** فرياد شوق بر سر هر كوى و بام خاست
پرسيد زان ميانه يكى كودك يتيم *** كاين تابناك چيست كه بر تاج پادشاست
آن يك جواب داد چه دانيم ماكه چيست *** پيداست آنقدر كه متاعى گرانبهاست
نزديك رفت پيره زنى گوژپشت و گفت *** اين اشك ديده من و خون دل شماست
ما رابه رخت و چوب شبانى فريفته است *** اين گرگ سالهاست كه با گله آشناست
آن پارسا كه ده خرد و ملك ، رهزن است *** آن پادشا كه مال رعيت خورد ، گداست
بر قطره سرشك يتيمان نظاره كن *** تا بنگرى كه روشنى گوهر از كجاست
پروين به كج روان سخن از راستى چه سود *** كو آنچنان كسى كه نرنجد زحرف راست

آرى لباس نمازگزار مسئله بسيار مهمى است ، لباس نمازگزار تار و پودش بافته شده از مايه قناعت ، انصاف ، درستى ، صدق ، رعايت حلال حق است ،و لباسى است كه از غصب ، ظلم ، دزدى ، تجاوز به حقوق ديگران ، رشوه ، احتكار ، بى انصافى ، كلاه بردارى به دور است .

لباس نمازگزار ، لباسى است كه بر اساس خواسته مولا بدست آمده ، و براى رضاى مولا پوشيده شده ، و از هر پيرايه اى جز عنايت و لطف دوست پاك و پاكيزه است و خلاصه لباس نمازگزار لباس عبوديت است و بس !

در تفسير ابو الفتوح رازى آمده :كه مردى به بازار برده فروشان رفت براى خريد برده ، برده اى را در مغازه اى ديد ، و قبل از خريد از او سئوال كرد غذا و لباس و اندازه كار تو چيست ؟ او به سئوالات پاسخ گفت خريدار او را نپسنديد ، به مغازه ديگر رفت برده اى را ديد از او پرسيد : چه نوع غذائى خوراك تو است ؟ گفت : هرچه مولا محبت كند ، پرسيد : چه اندازه كار مى كنى ؟ پاسخ داد : آنچه مولا بخواهد ، سئوال كرد : چه لباسى مى پوشى ؟ جواب داد : آنچه مولا بپسندد .

اى مردان ، اى زنان ، اى مسلمانان ، اى نمازگزاران از پوشيدن لباسى كه مولا نمى پسندد بپرهيزيد و لباس خود را بخصوص به وقت عبادت از نوعى قرار دهى محبوب مولاست ، در پيشگاه مقدس حضرت او در غذا و كار و اخلاق و لباس از يك برده كمتر نباشيد !

جامه خود را جامه غرور و تكبر و فخر فروشى قرار ندهيد ، از جامه اى كه شما را به سوى رذائل اخلاقى مى كشد خوددارى كنيد ، جامه خود را جامه ادب ، وقار ، محبت ، خدمت ، شرف ، پاكى ، فضيلت و تواضع و انكسار و عرفان قرار دهيد ، آرى جامه عارفانه بپوشيد .

به قول شاعره شهير پروين اعتصامى :

به درويشى بزرگى جامه اى داد *** كه اين خلقان بنه كز دوشت افتاد
چرا بر خويش پيچى ژنده و دلق *** چو مى بخشند كفش و جامه ات خلق
چو خود عورى چرا بخشى قبا ر *** چو رنجورى چرا ريزى دوا را
كسى را قدرت بذل و كرم بود *** كه ديناريش در جاى درم بود
بگفت اى دوست از صاحبدلان باش *** بجان پرداز و با تن سرگران باش
تن خاكى به پيراهن نيرزد *** وگر ارزد به چشم من نيرزد
ره تن را بزن تا جان بماند *** ببند اين ديو تا ايمان بماند
قائى را كه سر مغرور دارد *** تن آن بهتر كه از خود دور دارد
از آن فارغ ز رنج انقياديم *** كه ما را هرچه بود از دست داديم
از آن معنى نشستم بر سر راه *** كه تا از ره شناسان باشم آگاه
مرا اخلاص اهل راز دادند *** چو جانم جامه ممتاز دادند
گرفتيم آنچه داد اهريمن پست *** بدين دست و در افكنديم زآندست
شنيديم اعتذار نفس مدهوش *** از اين گوش و برون كرديم زان گوش
در تاريك حرص و آز بستيم *** گشودند ارچه صد ره باز بستيم
همه پستى زديو نفس زايد *** همه تاريكى از ملك تن آيد
چو جان پاك در حد كمال است *** كمال از تن طلب كردن وبال است
چو من پروانه ام نور خدا ر *** كجا با خود كشم كفش و قبا را
كسانى كاين فروغ پاك ديدند *** از اين تاريك جا دامن كشيدند
گران بارى زبار حرص و آز است *** وجود بى تكلف بى نياز است
مكن فرمانبرى اهريمنى ر *** منه در راه برقى خرمنى را
چه سود از جامه آلوده اى چند *** خيال بوده و نابوده اى چند
كلاه و جامه چون بسيار گردد *** كله عُجب و قبا پندار گردد
چوتن رسو است عيبش را چه پوشم *** چو بى پرواست در كارش چه كوشم
شكستيمش كه جان مغز است و تن پوست *** كسى كاين رمز داند اوستاد اوست
اگر هر روز تن خواهد قبائى *** نماند چهره جان را صفائى
اگر هر لحظه سر جويد كلاهى *** زند طبع زبون هر لحظه راهى

در هنگام ورود به جهان پر منفعت نماز بايد توجه داشت ، كه بيداران راه حق و عاشقان واصل ، و عارفان كامل بر اساس استفاده از مسائل وحى و گفتار نوربخش انبياء و امامان معتقد به پوشش دو نوع لباس بوسيله نمازگزارند ، يكى براى پوشش ظاهر به عنوان ستر عورت و ديگر براى پوشش باطن به عنوان آراستگى جان ، در اين زمينه عارف وارسته حضرت خمينى در كتاب«معراج السالكين و صلاة العارفين»مى فرمايد :

فصل پنجم در ستر عورت است ، و آن نزد عامه ستر مقابح بدن است از ناظر محترم و در حال صلاة ، و در نزد خاصه ستر مقابح اعمال است به لباس تقوا كه خير البسه است مطلقاً ، و در وقت حضور در محضر بالخصوص ، و در نزد اخص خواص ستر مقابح نفوس است به لباس عفاف ، و در نزد اهل ايمان ستر مقابح قلوب است به لباس طمأنينه ، و در نزد اهل معرفت و كشف ستر مقابح سر است به لباس شهود ، و در نزد اهل ولايت ستر مقابح سر سراست به لباس تمكين ، و سالك چون بدين مقام رسيد ستر جميع عورات خود را نموده ، و لايق محضر شده و از براى او دوام حضور است .

و حق تعالى جلت رحمته و وسعت ستاريته ستار جميع عورات و مقابح خلق است به كرات .

اين نوع بشر را به البسه گوناگون كه آنها را از مقابح ظاهريه بدنيه ستر نمايد مورد محبت قرار داده ، و مقابح اعمال او را به پرده ملكوت ستر فرموده ، و اگر اين پرده ستاريت ملكوتيه بر صور اعمال ما بندگان نبود و صور غيبيه آنها ظاهر مى شد ، در همين عالم رسوا و خوار مى شديم .

به قول نكته سنج كم نظير ، حكيم آگاه نظامى گنجوى :

اى به ازل بوده و نابوده م *** وى به ابد زنده و فرسوده ما
حلقه زن خانه بدوش توايم *** چون در تو حلقه بگوش توايم
بى طمعيم از همه سازنده اى *** جز تو نداريم نوازنده اى
از پى تست اين همه اميد و بيم *** هم تو ببخشاى و ببخش اى كريم
چاره ما ساز كه بى داوريم *** گر تو برانى به كو رو آوريم
اين چه زبان و چه زبان رانى است *** گفته و ناگفته پشيمانى است
در صفتت گنگ فرو مانده ايم *** من عرف الله فرو خوانده ايم
چو خجليم از سخن خام خويش *** هم تو بيامرز به انعام خويش
پيش تو گر بى سر و پاى آمديم *** هم باميد تو خداى آمديم
يار شو اى مونس غم خوارگان *** چاره كن اى چاره بيچارگان
قافله شد واپسى ما ببين *** اى كس ما بى كسى ما ببين
بر كه پناهيم توئى بى نظير *** در كه گريزيم توئى دستگير
جز در تو قبله نخواهيم ساخت *** گر ننوازى تو ، كه خواهد نواخت
درگذر از جرم كه خواننده ايم *** چاره ما كن كه پناهنده ايم
اى شرف نام نظامى به تو *** خواجگى اوست غلامى تو

آرى اگر رحمت و عنايت و لطف و كرم و آقائى و بزرگوارى او نسبت به ما نبود ، ما در ميان خلق جائى و محلى براى زندگى نداشتيم ، اما حق تعالى جلت عظمته با ستاريت خود قبائح اعمال ما را از انظار اهل عالم مستور فرموده و ستر نموده مقابح اخلاقى و ملكوت خبيثه ما را به اين صورت معتدله مستقيمه ملكيه ، و اگر هتك فرموده بود اين ستر را و صور ملكات اخلاق ظاهر مى شد ، هريك به يك با آن ملكيه باطنيه بوديم ، چنانچه در غير اين عالم كه وقت ظهور سراير امت و يوم بروز ملكات است چنين خواهد گرديد .

وفي الحديث :

يَحْشُرُ بَعْضُ النَّاسِ عَلى صُوَر تَحْسُنُ عِنْدَهَا الْقِرَدَةُ وَالْخَنَازيرُ .

گروهى از مردم به شكلى وارد محضر مى شوند كه صورت ميمون و خوك بهتر از آنهاست !!

در كافى شريف است كه متكبر محشور شود به صورت مورچه ضعيفى و پايمال خلايق گردد ، تا مردم از حساب فارغ شوند ، بالجمله اين صورت انسانيه پرده ستاريت حق است به روى عورات باطنيه ، چنانچه ستر مقابح قلوب و اسرار را فرمايد به ستاريت افعاليه و اسمائيه و ذاتيه ، از همه موجودات ملكيه و ملكوتيه به حسب مراتب آنها .

و بر سالك سبيل آخرت و مجاهد فى سبيل الله لازم است كه ستر عورات باطنيه و سريه خود را بنمايد به تمسك به مقام غفاريت و ستاريت حق ، و به تحقق به حقيقت توبه و ورود به منزل انابه خود را و عورات خود را مستور نمايد .

سالك الى الله و مجاهد طريق معرفت در هيچ حالى از احوال و طورى از اطوار از وظيفه عبوديت و حفظ محضر ربوبيت جلب عظمت غفلت نكند ، حتى در امور عاديه و آداب معاشرت ، حظ قلوب و ارواح را عطا كند ، و حق تعالى و نعم و عطيات او را در هر چيز مشاهده كند .

پس در وقت پوشيدن لباس ظاهر از لباس تقوا و ايمان كه خير البسه هستند غفلت نكند ، و چنانچه با لباس ظاهر ستر عورت ظاهرى كند ، با آن البسه ستر عورات باطنه نمايد ، كه قباحت و زشتى آنها بالاتر است .

و كرامات حق تعالى و الطاف آن ذات مقدس را منظور كند ، و لباس ظاهر را براى اداى عبوديت و لباس باطن را براى آداب حضور در محضر ربوبيت بپوشد و در البسه ظاهريه و باطنيه ، بهترين آنها آن را داند كه او را به ياد حق آورد ، و از ذكر او غافل نكند .

پس در ماده و هيئت لباس ظاهر ، اختيار چيزى كند كه اسباب سركشى نفس نشود ، و مورث غفلت از حق نگردد و او را در زمره اصحاب عجب و ريا و مفاخرت و تكبر و تزين منسلك نكند ، و ملتفت باشد كه ركون به دنيا حتى در اين امور ، در قلب تأثيرات غريبى مى گذارد كه موجب هلاكت آن است .

و بداند كه اين آثارى كه در نفس به واسطه بعض البسه فاخره حاصل مى شود از آفات دين و قسوت قلب است كه خود از امهات امراض باطنيه است .

و در البسه باطنيه خيلى اهتمام كند كه شيطان و نفس اماره را در آنها تصرفى نشود ، و او را مبتلا به عجب و ريا و سركشى و افتخار نكند ، و بر بندگان خدا به دين خود و يا تقوا و طاعت و كمال و معرفت و علم افتخار ننمايد و تكبر نفروشد ، و از عواقب امر خود و مكر الله ايمن نباشد ، و بندگان خدا را هرچند در لباس اوباش و اهل معصيت هستند حقير نشمارد ، كه اينها از مهلكات نفس است و موجب عجب به ايمان و اخلاق و اعمال است كه سرچشمه همه مفاسد است .

و در وقت پوشيدن لباس متذكر حق شود و رحمت هاى ظاهره او را كه از جمله آنها شر ذنوب و فضايح است به ياد آرد ، و با حق تعالى به اخلاص و صدق معامله كند و ظاهر را به ستر طاعت و باطن را به ستر خوف و رهبت مزين نمايد ، و متذكر عنايات حق شود كه اسباب ستر عورات ظاهره و باطنه را مرحمت فرموده و راه توبه و انابه را به روى بندگان مفتوح فرموده ، كه به ستر ستاريت و غفاريت حق خود را مستور كرده و عيوب خويش را بپوشانند و چنانچه حق تعالى ستار عيوب بندگان است ، ستاران را دوست دارد و از هتك ستور بيزار است .

پس سالك الى الله ستار عيوب بندگان خدا است و عمر خود را در كشف سر مردم تلف نكند ، و چشم خود را از عورات و عيوب بندگان خدا بپوشد و هتك ستر نكرده و پرده ناموس احدى را ندرد ، چنانچه خداوند ستار ، ستر عيوب او را كه از ديگران بزرگ تر و فضيح تر است فرموده ، و بترسيد از اينكه اگر پرده عيوب كسى را بدرد ، حق تعالى پرده ستاريت از بعض اعمال و اخلاق او بردارد و در ميان جمع او را رسوا و خوار گرداند .

و مسافر طريق آخرت مطالعه در عيوب و عورات ، او را از عيوب ديگران مشغول مى كند ، و تجسس امورى كه به حال او فائده ندارد يا ضرر دارد نمى كند ، و عمل خود را رأس المال تجارت ديگران قرار نمى دهد آن هم به واسطه غيبت و هتك ستر ، و از عيوب و ذنوب خود هيچ گاه نسيان نمى كند ، كه نسيان گناهان از بزرگ ترين عقوبات حق است در دنيا كه انسان را از جبران آنها باز مى دارد ، و از بزرگ ترين اسباب عقاب در آخرت است ، و تا بندب خدا به طاعت حق و مداقه در اعمال خود و مطالعه در معايب نفس مشغول است و از آنچه در دين خدا عار است بركنار است ، از آفات دور و در درياى رحت حق مستغرق و به گوهرهاى حكمت فائز است ، و اگر نسيان ذنوب خود كرد ، و از معايب خود غفلت ورزيد و خودبين و خودخواه شد ، و اعتماد به حول و قوه خود كرد ، رستگارى نخواهد ديد و به فلاح نائل نخواهد شد .

اى محبوب محبان ، اى خالق مهربان ، اى آمرزنده گناهان ، سراسر وجودم ، و تمام خانه هستيم ، و همه موجوديتم از عيب و علت و از عوامل عار و ننگ موج مى زند ، اگر پرده پوشى تو نبود ، اگر لباس ستاريت و غفاريت ر من نمى پوشاندى ، كدام يك از بندگانت حاضر بودند جواب سلام مرا بدهند ، و كدام يك آماده بودند با من معاشرت كنند ، و چه انسانى حاضر بود به من خدمت نمايد ؟

پرده پوشى تو باعث شده كه من در بين خلق تو صاحب وجاهت و آبرو باشم ، و بندگانت خيال كنند كه من هم بنده اى از بندگان خوب توام ، واى بر من ، آه بر من ، حسرت و اندوه و غم از من ، كه دچار چه بلاى بزرگى هستم ، بلاى دو صورت بودن ، سيرتم غرق در خبث و پليدى و آلودگى ،صورتم غرق در ادب و وقار و بندگى ، در حالى كه تو از من خواسته اى باطنم از ظاهرم بهتر باشد ، واى بر من از روزى كه پرده ها برداشته شود ، و تمامعيوب و نواقص باطن آشكار گردد ، آه بر من از روزى كه در دادگاه تو حاضر شوم و قاضى من تو و انبياء و ائمه معصومين باشند ، اى معشوق عاشقان ، همانطور كه در دنيا آبرويم را حفظ كردى و لباس ستاريت بر باطن من پوشاندى ، در آخرت هم آبروى اين عبد ذليل را حفظ كن ، و مگذار در ميان بندگانت ، بخصوص در محضر انبياء و اولياء رسوا گردد .

بيائيد همانند عارف بزرگ ، اخلاقى سترگ ، فيلسوف عظيم الشأن ، سوخته آتش عشق ، ملا احمد نراقى ، گوشه خلوتى گرفته و در دل تاريك شب با حضرت مولا بدينسان به مناجات و اظهار درد دل برخيزيم :

اى خدا ، اى نااميدان را اميد *** اى زتو شام سيه صبح سپيد
اى زآغازت ازل آگاه نى *** وى به انجامت ابد را راه نى
اى چراغ زندگى روشن زتو *** سبز و خرم شاخسار تن زتو
اى تو روزى بخش هرجا زنده اى *** اى تو عذرآموز هر شرمنده اى
اى تسلى بخش هر غمگين دلى *** اى زتو آسان بهرجا مشكلى
اى بهشت و روضه رضوان من *** اى تو هم جانان من، هم جان من
اى زشوقت گردش اين نه سپهر *** پرتوى از عكس رويت ماه و مهر
اى بنامت جنبش هر زنده اى *** اى بيادت زنده هر جنبنده اى
از تو گل ها در گلستان سرخ رو *** نافه ها در ناف آهو مشكبو
گل زچهرت چهره گلگون ساخته *** نرد با مهر تو بلبل باخته
چار جو از چشمه جودت نمى *** هفت يم از نيم فيضت شبنمى
هرچه هستى پرتوى از هست تو *** نيستى و هستيش در دست تو
چشم نرگس از تومست ودر خمار *** از تو سرو آزاد و لاله داغدار
سرو قد در خدمتت افراخته *** قمرى اندر راه تو جان باخته
اى خلاصى بخش در زندان اسير *** اى زپا افتادگان را دستگير
اى دواى درد بيدرمان زتو *** اى شفاى سينه سوزان زتو
بى زبانان را عطايت ترجمان *** هم تو دانى هر سخن را بى زبان
اين غريب دربدر را ياد كن *** فارغش از محنت و بيداد كن
رحم بر اين ناله و فرياد او *** بنگر اين بيداد و بستان داد او
غرقه اى را سوى ساحل راه بخش *** سرنگونى را نجات از چاه بخش
يك اسيرى را زبند آزاد كن *** خاطر ناشاد او را شاد كن
بى پناهى را درآور در پناه *** گمرهى را سوى خود بنماى راه
آتشى از خرمنى خاموش كن *** بنده اى را حلقه اندر گوش كن
مؤمنى از دست كافر باز خر *** بر زهر درمانده اى بگشاى در
رشته بگشا از شكار بسته اى *** رحم كن بر دل فكار خسته اى
پر گشا از بسته مرغى يك نفس *** چو گشادى باز كن در را قفس
قوت پرواز او را باز ده *** چون كه دادى رخصت پرواز ده
در بر او بگشاى از بستان دمى *** تا پر افشاند دمى با همدمى
لحظه اى بر شاخسارى پر زند *** يك گلى از گلبنى بر سر زند
ور نمى خواهى پر افشانى كند *** يا كه بر شاخى نواخوانى كند
رخصتش ده تا به ديوار چمن *** سركشد در زير بال خويشتن
گاه گاهى ديده بر گل افكند *** شورها در جان بلبل افكند
گاه بيند روى هم پروازه *** گوش بر آواز آن آوازها
گر زند سوى هم آوازى صفير *** گويدش احوال جان غم پذير
اى خدا اى لطفت از اندازه بيش *** دست لطفت مرهم دلهاى ريش
آن غريب گمره غافل منم *** اين غريق بحر بى ساحل منم
اين منم مسكين خرمن سوخته *** آتش اندر خانمان افروخته
اين منم يا رب زهر در رانده اى *** مؤمنى در دست كافر مانده اى
اى خدايا آن شكار بسته من *** اى خدا آن مرغ پر بشكسته من
بى كسم اى بى كسان را دستگير *** بى نوايم اى نواى هر فقير
من غلط كردم در اول بى شمار *** اهرمن را راه دادم در حصار
دل حصار تست مگذارش خراب *** طاير قدس است مپسندش كباب
ااى خدا اين خانه را خود ساختى *** خود در و ديوار آن پرداختى
اين كجا باشد روا ، اى ذوالمنن *** خانه يزدان مقام اهرمن
يك نظر در كار اين ويرانه كن *** دشمن خود را برون زين خانه كن
دشمن اندر خانه مپسند و كسى *** خانه را ويرانه بينند و كسى
خاصه صاحبخانه اى چو تو جليل *** هر جليلى با جليل تو ذليل
خانه هركس زتو آباد شد *** خانه خود را ببين بر باد شد

اين وصيت عالى اسلام را هم از ياد نبريد كه از شما مى خواهد از اسراف و تبذير در كل برنامه ها كه يكى از آنها لباس است بپرهيزيد ، كه خدا مردم مسرف را دوست نداردو مبذرين برادران شيطانند .

خرج هاى گزاف براى خريد و دوخت و پوشش لباس از نظر اسلام اسراف و كار نابجائى است ، وجدان مسلمان و انصاف يك انسان قبول نمى كند ، كه بدن خودش ، پوشيده به انواع البسه پر قيمت باشد ، ولى در جامعه عده اى زندگى كنند ، كه از فراهم آوردن حداقل لباس براى خود و فرزندانشان عاجز باشند !!

اندازه گيرى در مسائل مالى و اندازه نگاه داشتن در برخورد به مال براى هر مؤمنى لازم است ، مراعات عدالت و ميانه روى ، حقيقتى است كه اسلام بر آن تأكيد فراوان دارد :

عَنْ عَلِىٍّ (عليه السلام) قَالَ : لا يَذُوقُ الْمَرْءُ مِنْ حَقيقَةِ الاْيمانِ حَتّى يَكُونُ فيهِ ثَلاثُ خِصال :اَلْفِقْهُ فِي الدّينِ ، وَالصَّبْرُ عَلَى الْمَصائِبِ وَحُسْنُ التَّقْديرِ فِي الْمَعَاشِ .

على (عليه السلام) فرمود ، مرد حقيقت ايمان را نمى چشد ، مگر در او سه خصلت باشد : فهم در دين ، ايستادگى در برابر مصائب ، نيكو اندازه نگاه داشتن در معاش .

عَنْ أَبي عبدالله (عليه السلام) قَالَ : إِنَّ الْقَصْدَ أَمْرٌ يُحِبُّهُ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ وَإِنَّ السَّرْفَ يَبْغُضُهُ حَتّى طَرْحِكَ النَّواةَ فَإِنَّها تَصْلِحُ لِشَيْئ وَحَتّى صَبِّكَ فَضْلَ شَرابِكَ .

امام ششم (عليه السلام) فرمود : ميانه روى حقيقتى است كه محبوب خدا است ، و زياده روى برنامه اى است كه مبغوض حق است تا جائى كه حصه اى را به دور بيندازى ، حصه اى كه به درد كارى مى خورد و تا جائى كه زيادى آب آشاميدنى خود را بر زمين بريزى .

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation