شرح :
چنانچه از ابواب سابق معلوم شد صفاتى را كه نسبت بخدايتعالى مىدهيم از لحاظ مفهوم و معنى با صفات مخلوق فرق دارد علم خدا غير از علم مخلوقست، ديدن و شنيدن و يكتا بودن و لطيف بودن و ظاهر بودن و قاهر بودن خدا غير از اين صفاتست در مخلوق چنانچه تمام اينها در ابواب گذشته خصوصا در حديث 317 318 توضيح داده شد، اكنون مىگوئيم بدا هم نيز چنين است، بدا نسبت بخدا غير از بداى نسبت بمخلوقست و در هر يك معنى جداگانهاى دارد: بدا نسبت بمخلوق عبارت از اينستكه شخصى نزد حود نقشه كارى را طرح كند و سود و زيان آنرا بسنجد و چون جانب سود را ترجيح دهد در آنكار وارد شود و اقدام كند، ناگاه در وسط كار يا جلوتر و دنبالتر بجهتى متوجه شود كه قبلا آنرا نمىدانست و آنجهت زيان و آسيبى باشد كه از ناحيه آنكار وارد شود و چند برابر سودى باشد كه او خيال كرده بود، در آنجا دست از كار بكشد و بگويد: برايم بدا حاصل شد، پيداست كه چنين بدائى نسبت بخداى تبارك و تعالى محالست، خدا پيش از آفرينش مخلوق همه چيز را مىدانسته و سود و زيان هر چيز نزدش هويدا و آشكار بوده است، او هرگز چيزى خلق نكند و فرمانى ندهد كه بعدا پشيمان شود و منصرف گردد. چنانچه امام صادق عليهالسلام در حديث 9 و 10 اين باب باين معنى تصريح مىفرمايد، و اما بداء نسبت بخدا باين معنىست كه خدا چيزى را مطابق اوضاع و شرايطى مقرر دارد و سپس بواسطه تغيير اوضاع و شرايط آنرا تغيير دهد و چون ما خدا را فعال مايشاء ميدانيم و ميدانيم كه او چه را مصلحت داند مىكند و هر روز در كار تازهايست و او دست بسته و كنار نشسته نيست بايد اين تغيير را بدهد و از اين جهت است كه عقيده ببدا در در روايت او 3 و 12 و 13 اين باب با اهميت تلقى شده است دانشمندان اسلامىاگر چه در معنى بداى خدا نسبت به مقام ثبوت نظرهاى مختلفى دارند، ميرداماد ره گويد بدا در مقام قضا و جناب قدس حق و مفارقات محضه و متن دهر نيست بلكه در قدر و امتداد زمانست و شاگردش ملاصدرا هم از او تبعيت كرده، سيد مرتصى فرموده است بدا همان نسخ در احكامست، مجلسى ره قائل بلوح محفوظ و لوح محو و اثبات شده است ولى تمام اين بزرگان اين معنى را قبول دارند كه خدا آنچه را تغيير مىدهد پيش از آنكه چيزيرا بيافريند مىدانسته است يعنى او مىدانسته كه مثلا در هزار سال بعد كودكى متولد مىشود كه عمرش را 50 سال مقرر مىدارد ولى آن كودك بزرگ مىشود و گناهانيكه موجب كوتاهى عمر است مانند زنا و قطع رحم انجام مىدهد و او عمرش را از 50 به 40 مىآورد و در آن سن مىميرد و جز خدا كسى اين را نداند و اين بزرگان چون به اين مطلب عقيده دارند ناچار مىشوند كه در مقام ثبوت بدا دو مرحله قائل شوند و شايد بيان مرحوم مجلسى مطابق اخبار باشد، خلاصه تمام دانشمندان شيعه باور دارند كه بدا باين معنى اولا وقوع دارد و ثانيا خدايتعالى از اول به آن عالم بوده است و اما علت اينكه خداوند از اول چيزى را مقرر مىدارد و سپس تغيير مىدهد چند وجه است: اول اينكه بندگان بكارهاى نيك چون صله رحم و احسان به فقرا راغب باشند. دوم امتحان حسن اطاعت بندگان است كه خدا ببيند آيا در موقع تغيير بندگان تمرد و سرپيچى مىكنند و در مقام اعتراض و اشكال بر ميآيند چنانچه درباره تغيير قبله بعضى باعتراض برخاستند يا آنكه تسليم و منقاد حكم خدا مىشوند. سوم چون بندگان بدانند كه ممكن است شخصيكه نزد خدا شقى بوده بر گردد و سعيد شود از دعا و تضرع به پيشگاه حضرت احديت رونگردانند و هميشه بحالتى ميان خوف و رجا باشند. مرحوم مجلسى ره سه جهت ديگر غير از آنچه ما گفتيم در مرآت صفحه 100 بيان كرده است، بعضى از دانشمندان سنى كه معنى بدا را بمذاق شيعه نفهميده و خيال كرده است شيعه بداى نسبت بخدا را بهمان معنى بدا نسبت بانسان مىداند به آنها اعتراض كرده و سخنان زشتى نسبت داده است: مجلسى ره مىفرمايد اين سخنان ناشى از عصبيت بيجاست زيرا كه در اخبار آنها مطالبيكه بدا را تصديق مىكند بسيار است ولى چون آنها نسبت بخدا مطالب ناروائى مىگويند كه شيعه آنها را باطل مىكند و خدا را از آنها با دليل روشن منزه مىسازد و آنها سر افكنده مىشوند و نمىتوانند جواب گويند به بهتان و افترا كه شيوه ناتوانانست متمسك مىشوند.
2- عَلِيّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ وَ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِيّ وَ غَيْرِهِمَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ فِي هَذِهِ الْآيَةِ يَمْحُوا اللّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ قَالَ فَقَالَ وَ هَلْ يُمْحَى إِلّا مَا كَانَ ثَابِتاً وَ هَلْ يُثْبَتُ إِلّا مَا لَمْ يَكُنْ اصول كافى جلد 1 صفحه: 202 رواية: 2
| امام صادق عليهالسلام راجع به آيه (41 سوره 13) (و خدا آنچه را خواهد محو مىكند و ثبت مىكند) فرمود: مگر نه اين است كه محو شود چيزى كه ثابت بوده و ثبت شود چيزى كه نبوده (و بدا چيزى جز اين نيست). | |
3- عَلِيٌّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ مَا بَعَثَ اللّهُ نَبِيّاً حَتّى يَأْخُذَ عَلَيْهِ ثَلَاثَ خِصَالٍ الْإِقْرَارَ لَهُ بِالْعُبُودِيّةِ وَ خَلْعَ الْأَنْدَادِ وَ أَنّ اللّهَ يُقَدّمُ مَا يَشَاءُ وَ يُؤَخّرُ مَا يَشَاءُ اصول كافى جلد 1 صفحه: 202 رواية: 3
| امام صادق عليهالسلام فرمود: خدا هيچ پيغمبرى را مبعوث نفرمود جز اينكه سه خصلت را از او پيمان گرفت: 1- اقرار به بندگى خدا 2 كنار زدن شريكها و مانندها براى خدا 3- اقرار باينكه خدا هر چه را خواهد مقدم دارد و هر چه را خواهد بتأخير اندازد (و همين است معنى بدا و از اين روايت اهميت موضوع (بدا)) معلوم مىشود، زيرا كه در رديف خداپرستى و توحيد قرار گرفته است). | |
4- مُحَمّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدٍ عَنِ ابْنِ فَضّالٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ حُمْرَانَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزّ وَ جَلّ قَضى أَجَلًا وَ أَجَلٌ مُسَمّى عِنْدَهُ قَالَ هُمَا أَجَلَانِ أَجَلٌ مَحْتُومٌ وَ أَجَلٌ مَوْقُوفٌ اصول كافى جلد 1 صفحه: 202 رواية: 4
| حمران گويد از امام باقر راجع بقول خداى عزوجل (3 سوره 6) (مدتى معين كرد و مدتى معين نزد اوست پرسيدم، حضرت فرمود: مقصود دو مدت است: مدتى حتمى و مدتى مشروط. | |
5- أَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ عَنْ عَبْدِ الْعَظِيمِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ الْحَسَنِيّ عَنْ عَلِيّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمّادٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ مَالِكٍ الْجُهَنِيّ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللّهِ تَعَالَى أَ وَ لَمْ يَرَ الْإِنْسانُ أَنّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ يَكُ شَيْئاً قَالَ فَقَالَ لَا مُقَدّراً وَ لَا مُكَوّناً قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِهِ هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حِينٌ مِنَ الدّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً فَقَالَ كَانَ مُقَدّراً غَيْرَ مَذْكُورٍ اصول كافى جلد 1 صفحه: 202 رواية: 5
| مالك جهنى گويد: امام صادق عليهالسلام راجع بقول خدايتعالى (68 سوره 19) (مگر انسان بياد ندارد كه ما او را آفريديم و هيچ نبود) پرسيدم: فرمود: نه اندازهگيرى و نه هست شده بود و راجع به قول خدا (اول سوره 77) (آيا بر انسان زمانى از روزگار گذشت كه چيز قابل ذكرى نبود) پرسيدم: فرمود: اندازهگيرى شده بود ولى قابل ذكر نبود. | |
6- مُحَمّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ حَمّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ رِبْعِيّ بْنِ عَبْدِ اللّهِ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ الْعِلْمُ عِلْمَانِ فَعِلْمٌ عِنْدَ اللّهِ مَخْزُونٌ لَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ أَحَداً مِنْ خَلْقِهِ وَ عِلْمٌ عَلّمَهُ مَلَائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ فَمَا عَلّمَهُ مَلَائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ فَإِنّهُ سَيَكُونُ لَا يُكَذّبُ نَفْسَهُ وَ لَا مَلَائِكَتَهُ وَ لَا رُسُلَهُ وَ عِلْمٌ عِنْدَهُ مَخْزُونٌ يُقَدّمُ مِنْهُ مَا يَشَاءُ وَ يُؤَخّرُ مِنْهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ مَا يَشَاءُ اصول كافى ج:1 صفحه: 202 رواية: 6
| امام باقر(ع) فرمود: علم دو گونه است: 1- علميكه نزد خدا در خزانه است و كسى از مخلوق از آن آگاه نيست 2- علميكه خدا بفرشتگان و پيغمبرانش تعليم كرده، علمى كه بفرشتگان و پيغمبرانش تعليم كرده (مطابق آنچه تعليم كرده) واقع خواهد شد زيرا خدا نه خودش را تكذيب كند و نه فرشتگان و پيغمبرانش را و علمى كه نزدش در خزانه است هر چه را خواهد پيش دارد و هر چه را خواهد پس اندازد و هر چه را خواهد ثبت كند. | |
7- وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ حَمّادٍ عَنْ رِبْعِيٍّ عَنِ الْفُضَيْلِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ مِنَ الْأُمُورِ أُمُورٌ مَوْقُوفَةٌ عِنْدَ اللّهِ يُقَدّمُ مِنْهَا مَا يَشَاءُ وَ يُؤَخّرُ مِنْهَا مَا يَشَاءُ اصول كافى جلد 1 صفحه: 203 رواية: 7
| و فرمود: بعضى از امور نزد خدا مشروط است، هر چه را از آنها كه خواهد پيش دارد و هر چه را كه خواهد پس اندازد. | |
8- عِدّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ وَ وُهَيْبِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ إِنّ لِلّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ مَكْنُونٌ مَخْزُونٌ لَا يَعْلَمُهُ إِلّا هُوَ مِنْ ذَلِكَ يَكُونُ الْبَدَاءُ وَ عِلْمٌ عَلّمَهُ مَلَائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَنْبِيَاءَهُ فَنَحْنُ نَعْلَمُهُ اصول كافى جلد 1 صفحه: 203 رواية 8
| امام صادق عليهالسلام فرمود: همانا: خدا را دو علم است: 1 علم نهفته و در خزانه كه جز او كسى نداند و بدا از اين علم باشد 2- علميكه بملائكه و رسولان و پيغمبرانش تعليم داده كه ما آنرا ميدانيم. | |
9- مُحَمّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ مَا بَدَا لِلّهِ فِي شَيْءٍ إِلّا كَانَ فِي عِلْمِهِ قَبْلَ أَنْ يَبْدُوَ لَهُ اصول كافى جلد1 صفحه: 203 رواية: 9
| براى خدا نسبت به چيزى بدا حاصل نشد جز اينكه پيش از اينكه بدا حاصل شود خدا آن را ميدانست. | |
10- عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيّ بْنِ فَضّالٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ الْجُهَنِيّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ إِنّ اللّهَ لَمْ يَبْدُ لَهُ مِنْ جَهْلٍ اصول كافى جلد 1 صفحه: 203 رواية: 10
| بدا نيست بخدا ناشى از جهل نيست (چنانچه نسبت بمخلوقش است). | |
11- عَلِيّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ ع هَلْ يَكُونُ الْيَوْمَ شَيْءٌ لَمْ يَكُنْ فِي عِلْمِ اللّهِ بِالْأَمْسِ قَالَ لَا مَنْ قَالَ هَذَا فَأَخْزَاهُ اللّهُ قُلْتُ أَ رَأَيْتَ مَا كَانَ وَ مَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ أَ لَيْسَ فِي عِلْمِ اللّهِ قَالَ بَلَى قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ الْخَلْقَ اصول كافى جلد 1 صفحه: 203 رواية: 11
| منصور بن حازم گويد: از امام صادق عليهالسلام پرسيدم كه: آيا ممكن است امروز چيزى واقع شود كه ديروز در علم خدا نبوده باشد (يعنى خدا آنرا نداند مگر وقتيكه واقع شود) فرمود: نه، هر كه چنين گويد خدايش رسوا كند. عرض كردم بفرمائيد مگر نه اينستكه آنچه واقع شده و آنچه تا روز قيامت واقع مىشود در علم خدا هست فرمود چرا، بيش از آنكه خلق را بيافريند (همه چيز را مىدانست). | |
12- عَلِيٌّ عَنْ مُحَمّدٍ عَنْ يُونُسَ عَنْ مَالِكٍ الْجُهَنِيّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ ع يَقُولُ لَوْ عَلِمَ النّاسُ مَا فِي الْقَوْلِ بِالْبَدَاءِ مِنَ الْأَجْرِ مَا فَتَرُوا عَنِ الْكَلَامِ فِيهِ اصول كافى جلد 1 صفحه: 204 رواية: 12
| و فرمود اگر مىدانستند چه پاداشى در اعتقاد پيدا هست از سخن در آن سستى نمىورزيدند. | |
13- عِدّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ مُحَمّدِ بْنِ عَمْرٍو الْكُوفِيّ أَخِي يَحْيَى عَنْ مُرَازِمِ بْنِ حَكِيمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ ع يَقُولُ مَا تَنَبّأَ نَبِيٌّ قَطّ حَتّى يُقِرّ لِلّهِ بِخَمْسِ خِصَالٍ بِالْبَدَاءِ وَ الْمَشِيئَةِ وَ السّجُودِ وَ الْعُبُودِيّةِ وَ الطّاعَةِ اصول كافى جلد 1 صفحه: 204 رواية: 13
| و فرمود هرگز هيچ كس پيغمبر نشد تا به پنج خصلت براى خدا اقرار كرد: بدا، مشيت، سجود، بندگى، اطاعت.
| |
14- وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمّدٍ عَنْ يُونُسَ عَنْ جَهْمِ بْنِ أَبِي جَهْمَةَ عَمّنْ حَدّثَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ إِنّ اللّهَ عَزّ وَ جَلّ أَخْبَرَ مُحَمّداً ص بِمَا كَانَ مُنْذُ كَانَتِ الدّنْيَا وَ بِمَا يَكُونُ إِلَى انْقِضَاءِ الدّنْيَا وَ أَخْبَرَهُ بِالْمَحْتُومِ مِنْ ذَلِكَ وَ اسْتَثْنَى عَلَيْهِ فِيمَا سِوَاهُ اصول كافى جلد 1 صفحه: 204 رواية: 14
| و فرمود خداى عز و جل محمد(ص) را با آنچه از اول دنيا واقع شده و با آنچه تا پايان دنيا واقع مىشود خبر داد، آنچه از اين وقايع حتمى است به او خبر داد (و نسبت به غير آن كه حتمى نيست و بمشيت او مربوط است) استثنا قائل شد. (و به او خبر نداد). | |
15- عَلِيّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الرّيّانِ بْنِ الصّلْتِ قَالَ سَمِعْتُ الرّضَا ع يَقُولُ مَا بَعَثَ اللّهُ نَبِيّاً قَطّ إِلّا بِتَحْرِيمِ الْخَمْرِ وَ أَنْ يُقِرّ لِلّهِ بِالْبَدَاءِ اصول كافى جلد 1 صفحه: 204 رواية: 15
| حضرت رضا عليهالسلام فرمود، هرگز خدا پيغمبرى مبعوث نفرمود مگر با حكم حرمت شراب و اقرار به بدا براى خدا. | |
16- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمّدٍ عَنْ مُعَلّى بْنِ مُحَمّدٍ قَالَ سُئِلَ الْعَالِمُ ع كَيْفَ عِلْمُ اللّهِ قَالَ عَلِمَ وَ شَاءَ وَ أَرَادَ وَ قَدّرَ وَ قَضَى وَ أَمْضَى فَأَمْضَى مَا قَضَى وَ قَضَى مَا قَدّرَ وَ قَدّرَ مَا أَرَادَ فَبِعِلْمِهِ كَانَتِ الْمَشِيئَةُ وَ بِمَشِيئَتِهِ كَانَتِ الْإِرَادَةُ وَ بِإِرَادَتِهِ كَانَ التّقْدِيرُ وَ بِتَقْدِيرِهِ كَانَ الْقَضَاءُ وَ بِقَضَائِهِ كَانَ الْإِمْضَاءُ وَ الْعِلْمُ مُتَقَدّمٌ عَلَى الْمَشِيئَةِ وَ الْمَشِيئَةُ ثَانِيَةٌ وَ الْإِرَادَةُ ثَالِثَةٌ وَ التّقْدِيرُ وَاقِعٌ عَلَى الْقَضَاءِ بِالْإِمْضَاءِ فَلِلّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى الْبَدَاءُ فِيمَا عَلِمَ مَتَى شَاءَ وَ فِيمَا أَرَادَ لِتَقْدِيرِ الْأَشْيَاءِ فَإِذَا وَقَعَ الْقَضَاءُ بِالْإِمْضَاءِ فَلَا بَدَاءَ فَالْعِلْمُ فِي الْمَعْلُومِ قَبْلَ كَوْنِهِ وَ الْمَشِيئَةُ فِي الْمُنْشَإِ قَبْلَ عَيْنِهِ وَ الْإِرَادَةُ فِي الْمُرَادِ قَبْلَ قِيَامِهِ وَ التّقْدِيرُ لِهَذِهِ الْمَعْلُومَاتِ قَبْلَ تَفْصِيلِهَا وَ تَوْصِيلِهَا عِيَاناً وَ وَقْتاً وَ الْقَضَاءُ بِالْإِمْضَاءِ هُوَ الْمُبْرَمُ مِنَ الْمَفْعُولَاتِ ذَوَاتِ الْأَجْسَامِ الْمُدْرَكَاتِ بِالْحَوَاسّ مِنْ ذَوِي لَوْنٍ وَ رِيحٍ وَ وَزْنٍ وَ كَيْلٍ وَ مَا دَبّ وَ دَرَجَ مِنْ إِنْسٍ وَ جِنٍّ وَ طَيْرٍ وَ سِبَاعٍ وَ غَيْرِ ذَلِكَ مِمّا يُدْرَكُ بِالْحَوَاسّ فَلِلّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِيهِ الْبَدَاءُ مِمّا لَا عَيْنَ لَهُ فَإِذَا وَقَعَ الْعَيْنُ الْمَفْهُومُ الْمُدْرَكُ فَلَا بَدَاءَ وَ اللّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ فَبِالْعِلْمِ عَلِمَ الْأَشْيَاءَ قَبْلَ كَوْنِهَا وَ بِالْمَشِيئَةِ عَرّفَ صِفَاتِهَا وَ حُدُودَهَا وَ أَنْشَأَهَا قَبْلَ إِظْهَارِهَا وَ بِالْإِرَادَةِ مَيّزَ أَنْفُسَهَا فِي أَلْوَانِهَا وَ صِفَاتِهَا وَ بِالتّقْدِيرِ قَدّرَ أَقْوَاتَهَا وَ عَرّفَ أَوّلَهَا وَ آخِرَهَا وَ بِالْقَضَاءِ أَبَانَ لِلنّاسِ أَمَاكِنَهَا وَ دَلّهُمْ عَلَيْهَا وَ بِالْإِمْضَاءِ شَرَحَ عِلَلَهَا وَ أَبَانَ أَمْرَهَا وَ ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ اصول كافى جلد 1 صفحه: 203 رواية: 16
| از امام عليهالسلام سؤال شد كه خدا چگونه داند؟ فرمود: خدا بداند و بخواهد و اراده كند و مقدر سازد و حكم كند و امضاء فرمايد پس امضاء كند آنچه را حكم كرده و حكم كند آنچه را مقدر ساخته و مقدر كند آنچه را اراده كرده، بنابراين از علمش مشيت خيزد و از مشيتش اراده و از ارادهاش تقدير و از تقديرش حكم و از حكمش امضاء و علمش مقدم بر مشيت است، مشيت در مرتبه دوم است و اراده در مرتبه سوم و تقدير بر حكم مقرون و بامضاء واقع شود، و براى خداى تبارك و تعالى بداست نسبت به آنچه بداند هر گاه كه خواهد و نسبت به آنچه اراده كند براى تقدير چيزها ولى اگر حكم مقرون بامضاء گشت ديگر بدا نيست و علم بهر معلومى پيش از بودن اوست و مشيت نسبت بخواسته شده پيش از وجود آنست و اراده پيش از بر پا شدن مراد است و تقدير اين معلومات پيش از آنستكه جدا شوند و بهم پيوندند در وجود مشخص و از لحاظ وقت و حكم مقرون بامضاء انجام شدنيهاى قطعى ميباشند كه داراى جسمند و بحواس درك شوند مانند آنچه رنگ و بو دارد و پيمانه شود و آنچه در زمين بجنبد و بخرامد كه انسان و جن و پرندگان و درندگان و جز اينها باشد كه بحواس درك شود، براى خداى تبارك و تعالى نسبت به آنچه وجود خارجى ندارد بدا ميباشد و چون وجود خارجى قابل فهم و درك بيابد، بدا نباشد و خدا آنچه خواهد بكند، بعلم خود همه چيز را پيش از پديد آمدنشان دانسته و با مشيت خود صفات و حدود آنها را شناخته و پيش از اظهار آنها انشائشان كرده و بوسيله اراده تعيين رنگ و صفاتشان نموده و با تقدير خود روزيشانرا اندازهگيرى نموده و آغاز و پايان آنها را شناخته و بسبب حكمش اماكن آنها را براى مردم هويدا ساخته و به آنها رهبريشان نموده و با امضائش علل آنها را تشريح كرده و امرشانرا آشكار نموده، اينست، تقدير خداى عزيز دانا.
| |
شرح :
مجلسى عليه الرحمه فرمايد: اين حديث از جمله مشكلات و متشابهات احاديث است و شايد اشاره داشته باشد باختلاف مراتب تقدير چيزها در الواح آسمانى يا اختلاف مراتب آماده شدن علل آنها تا وقت حصول آنها.
| اصول كافي ثقةالاسلام كليني جلد اول | | |