بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شناخت زندگی بخش, ابراهیم شفیعى سروستانى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     HOJJAT01 -
     HOJJAT02 -
     HOJJAT03 -
     HOJJAT04 -
     HOJJAT05 -
     HOJJAT06 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

فهرست مطالب 
سخن ناشر
پيشگفتار
با مرزداران حريم تفكر شيعى
دعاى شب و آه سحر
از تولد تا غيبت
نام ، كنيه و القاب
چگونگى ميلاد
صفات و خصائل
غيبت صغرى
غيبت كبرى
نواب خاص امام عصر
چشمه سار جارى امامت
پيش بينى تولد امام مهدى ، عليه السلام
كسانى كه بر تولد امام مهدى ، عليه السلام ، گواهى داده اند
كسانى كه امام مهدى ، عليه السلام ، را ديده اند
مفهوم غيبت و علل آن
مفهوم غيبت
علل غيبت
چشم به راه حجت در آرزوى منجى
حجت در لغت
حجت در قرآن
حجت در روايات
حجت در ادعيه و زيارات
جامعه منتظر، جامعه پويا
جايگاه و مفهوم انتظار در تفكر شيعى
ضرورت انتظار
فضيلت انتظار
وظايف منتظران
1 - شناخت حجت خدا و امام عصر، عليه السلام
2 - تهذيب نفس و كسب فضائل اخلاقى
3 - پيوند با مقام ولايت
4 - كسب آمادگى براى ظهور حجت حق
جامعه موعود، الگوى جامعه مطلوب
1. ساده زيستى كارگزاران حكومت
2. قاطعيت با كارگزاران و ملاطفت با زيردستان
3. تامين رفاه اقتصادى مردم
4. گسترش عدالت و مساوات
نشانه هاى ظهور
دسته بندى نشانه هاى ظهور
1 - حوادث و رويدادهاى اجتماعى كه در فاصله اى نزديك به عصر ظهور رخمى دهند:
2 - حوادث و رويدادهاى اجتماعى كه در فاصله اى دور از عصر ظهور رخميدهند:
3 - حوادث و رويدادهاى طبيعى كه در فاصله اى نزديك به عصر ظهور رخمى دهند:
4 - حوادث و رويدادهاى طبيعى كه در فاصله اى دور از عصر ظهور رخ مىدهند:
ياران قائم
1. خصال و ويژگيهاى ياران قائم
2. تعداد ياران قائم
3. چگونگى اجتماع ياران قائم
4. سلاح ياران قائم
احياى انديشه انتظار
1. انتظار، زمينه ساز، قدرت اسلام
2. انتظار، رمز پايدارى
3. برداشتهاى متفاوت از موضوع انتظار فرج
امام خمينى و رسالت جهانى انقلاب اسلامى
1. نفى وابستگى به شرق و غرب
2. احياى هويت اسلامى مسلمانان
3. گسترش نفوذ اسلام در جهان
4.ايجاد حكومت جهانى اسلام
سخن ناشر 
السلام عليك يا ابا صالح المهدى عجل الله تعالى فرجه
(شناخت زندگى بخش ) عنوان اثرى است كه به نام امام عصر، عليه السلام ، و دربارهايشان تقديم همه مشتاقان و طالبان معرفت مى شود.
در همه منابع شيعى اين شناخت متضمن رهايى از مرگ جاهلى است . بابى براى خروج ازگمراهى و مهيا شدن امتى كه به استقبال پيك پى خجسته ايمان و رستگارى مى رود.
پيش از اين بخشهايى از اين اثر به صورت مقاله در ماهنامه موعود منتشر شده بود اما، بافرا رسيدن ايام برگزارى جشن ميلاد (شعبان 1420) و اعلام آمادگى مولف محترم بر آنشديم تا كتاب حاضر را تقديم محضر مبارك امام عصر، عليه السلام ، نمائيم . باشد تاموجب جلب خشنودى ايشان گردد و مشتاقان حضرتش را بهره وافىحاصل آيد. ان شاء الله
ناشر
پيشگفتار 
اساس دعوت همه پيامبران الهى و به ويژه پيامبر گرامى اسلام ، حضرت محمد بنعبدالله ، صلى الله عليه و آله ، زنده كردن جسم و روح انسانهاست ، انسانهايى كه بهدليل دور ماندن از سرچشمه حيات ، معنى زندگى را از ياد برده و با مرگ خو كرده اند ؛انسانهايى كه به سراب دنيا دل خوش كرده و از آب حياتى كه جز در ساغر انبيا واولياى الهى يافت نمى شود، غافل شده اند.
از اين روست كه قرآن كريم همه مؤمنان را به اجابت دعوت زندگى بخش ‍ خدا ورسول او فراخوانده و مى فرمايد:
يا ايها الذين امنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم ...(1)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، چون خدا و پيامبرش شما را به چيزى فرا خوانندكهزندگيتان مى بخشد دعوتشان را اجابت كنيد...
با ختم نبوت و رحلت نبى اكرم ، صلى الله عليه و آله ، رسالت زنده ساختن نفوس بهدست دوازده پيشواى نور و هدايت سپرده شد و از آن پس آنها هستند كه به اذن خداوندسرچشمه حيات را در دست دارند و كسانى راكه اجابتشان كنند، زنده مى سازند.
اكنون سرچشمه حيات مادى و معنوى انسانها در دست آخرين حجت حق حضرت بقية الله الاعظم، ارواحنا له الفداء، است و اوست كه هر زمان كه خداوند اراده كند با دم مسيحايى خود زمين واهلش را زندگى دوباره مى بخشد.
چنانكه امام باقر، عليه السلام ، در تفسير آيه شريفه :
اعلموا ان الله يحيى الارض بعد موتها...(2)
بدانيد كه خداوند زمين را پس از مردنش زنده مى سازد...
فرمود:
يحييها الله عز و جل بالقائم ، عليه السلام ، بعد موتها.(3)
خداوند، صاحب عزت و جلال ، به دست قائم ، عليه السلام ، زمين را پس از مردنش زنده مىسازد.
بنابراين ، شناخت آخرين حجت حق ، هم شناخت كسى است كه زندگى بخش است و اجابتشموجب زنده شدن دلهاى مرده مى گردد و هم شناختى است كه انسان را از مرگ جاهلى مى رهاندو به سرچشمه حيات رهنمون مى سازد. چرا كه پيامبر اكرم ، صلى الله عليه و آله ،فرمود:
من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهليه .(4)
هركس بميرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلى مرده است .
آن چه كه پيش روى شماست تلاشى است اندك در راه شناخت آخرين ذخيره الهى ، حضرتحجة بن الحسن ، عجل الله تعالى فرجه ، اميدواريم كه خداوندمتعال همه ما را بيش از پيش با حجت خود آشنا كند و دلهاى مرده ما را با انوار حيات بخشحضرتش زنده سازد. ان شاء الله .
ابراهيم شفيعى سروستانى
با مرزداران حريم تفكر شيعى 
علماى شيعه در طول دوران پرفراز و نشيب غيبت كبرى همواره چون مرزدارانى جان بر كفپاسدار حريم مقدس تفكر شيعى ، با همه ابعاد آن ، اعم از فقه ، حديث ، كلام و... بودهاند و در هر زمان كه احساس كرده اند شياطين جن و انس از روزنه اى قصد نفوذ و تجاوزبه اين حريم مقدس را دارند و در صدد ايجاد شبهه در اذهان ضعفاى شيعه مى باشند باتمام توش ‍ و توان خويش به مقابله با متجاوزان فرهنگى و غارتگران فكرى پرداختهاند.
نكته مهمى كه در بررسى آثار علماى گرانقدر شيعه به چشم مى خورد اين است كههرگز اشتغال آن ها در عرصه هايى همچون فقه و حديث ، مانع از پرداختن به وظيفهاصلى شان ؛ يعنى دفاع از حريم اعتقادات شيعى و تبيين و ترويج جانمايه تفكر شيعى، و يا به عبارتى انديشه ولايت نشده وآنها به طور مستمر خود را رويارو با جريانهايىكه در صدد لطمه زدن به اركان اين انديشه بوده اند، مى ديده اند و از همين رو، بستهبه مقتضيات زمان و با توجه به شبهاتى كه در هر عصر متوجه تفكر ناب شيعى بودهاست به تدوين كتابها و رساله هايى براى پاسخگويى و رد آن شبهات مى پرداخته اند.
مرورى بر آثار علماى بزرگوارى همچون شيخ صدوق (م 381 ق )، شيخ مفيد (413 -328 ق )، شيخ طوسى (460 - 385 ق )، علامه حلى (726 - 648 ق )، علامه مجلسى(1111 - 1037 ق ) و... درستى مدعاى بالا را اثبات كرده و نشان مى دهد كه اينبزرگان ، آنى از احوال شيعيان آل محمد، صلى الله عليه و آله ،غافل نشده و در هر زمينه كه احساس كرده اند جامعه شيعه دچار ضعف و ناتوانى است بهتاليف كتاب و رساله پرداخته اند. ساير علماى شيعه نيز هر يك در عصر خود چونانخورشيدى درخشيده و به طالبان ، نور و روشنايى و حيات و زندگى بخشيده اند.
اما در ميان موضوعات مختلفى كه علماى پيشين بدانها پرداخته اند موضوع غيبت امام عصر،عليه السلام ، از جايگاه خاصى برخوردار بوده است و علماى شيعه عنايتى خاص به اينموضوع داشته و در اين زمينه دست به تاليفات فراوانى زده اند، تا جايى كه بهنقل كتابشناس بزرگ شيعه مرحوم شيخ آقا بزرگ تهرانى در الذريعة افزون برچهل كتاب و رساله با عنوان الغيبة از سوى فقها، متكلمان و محدثان بزرگ شيعه در طىقرون متمادى به رشته تحرير درآمده است .(5) كه از جمله اين بزرگان مى توان بهابومحمد فضل بن شاذان (م 260 ق .) ابوجعفر محمد بن على بن العزافر (م 323 ق )،ابوبكر محمد بن القاسم البغدادى (م 332 ق .) ابوعبدالله محمد بن ابراهيم بن جعفرالنعمانى (م 360 ق .) ابوجعفر بن على بن الحسين معروف به شيخ صدوق (م 381 ق .)،ابوعبدالله بن محمد بن النعمان معروف به شيخ مفيد (م 413 ق )، ابوالقاسم على بنحسن الموسوى معروف به سيد مرتضى علم الهدى (م 436 ق )، ابوجعفر محمد بن حسن بنعلى معروف به شيخ طوسى (م 460 ق ) و... اشاره كرد.
حتى پاره اى از بزرگان شيعه به تاليف اين كتاب و رساله اكتفا نكرده و كتابها ورساله هاى متعددى در زمينه موضوع غيبت موعود آخر الزمان تاليف كرده اند، چنانكه شيخمفيد با حدود سيزده رساله (6) و شيخ صدوق (7) با حدود ده رساله در صدر اينسلسله جليله قرار دارند.
اما بدون ترديد آن چه كه همه اين بزرگان را به تلاش و مجاهده براى زدودن زنگارهاىجهل و خرافه از موضوع غيبت آخرين ذخيره الهى حضرت بقية الله الاعظم ، عليه السلام ،واداشته ، شناخت و معرفتى بوده است كه آنها نسبت به وظيفه خود درقبال موضوع ياد شده داشته اند، وظيفه اى كه از سوى امامان شيعه ، عليهم السلام ،براى علماى اين مذهب ترسيم شده و آنها را وا مى دارد كه با تمام توان خود در راهترويج و تبليغ اين موضوع تلاش كنند. چنان كه در روايتى كه از امام هادى ، عليهالسلام ، نقل شده وظيفه علماى شيعه در زمان غيبت بدين گونه تصوير شده است :
لو لا من يبقى بعد غيبة قائمكم ، عليه السلام ، من العلماء الداعين اليه و الدالين عليهو الذابين عن دينه بحجج الله و المنقذين لضعفاء عباد الله من شباك ابليس و مردته منفخاخ النواصب لمابقى احد الا ارتد عن دين الله و لكنهم الذين يمسكون ازمة قلوب ضعفاءالشيعة كما يمسك صاحب السفينة سكانها، اولئك هم الافضلون عند الله عز وجل .(8)
اگر بعد از غيبت قائم شما نبودند علمايى كه مردم را به سوى او مى خوانند، و بهسويى او را راهنمايى مى كنند، و با برهانهاى الهى از دين او پاسدارى مى كنند، وبندگان بيچاره خدا را از دامن ابليس و پيروان او و همچنين از دامهاى دشمناناهل بيت رهايى مى بخشند، هيچ كس بر دين خدا باقى نمى ماند. اما علماى دين دلهاىمتزلزل شيعيان ناتوان را حفظ مى كنند، هم چنانكه كشتيبان سكان كشتى را حفظ مى كند. ايندسته از علما در نزد خداوند داراى مقام و فضيلت بسيارى هستند.
و در روايت ديگرى نيز كه از امام جعفر صادق ، عليه السلام ،نقل شده است مى خوانيم :
علما شيعتنا مرابطون فى الثغر الذى يلى ابليس و عفاريته ، يمنعونهم عن الخروجعلى ضعفاء شيعتنا و عن ان يتسلط عليهم ابليس و شيعته و النواصب .(9)
علماى شيعه در مرزهايى كه شيطان و ايادى او در پشت آنها كمين كرده اند پاسدارى داده وآنها را از اينكه بر شيعيان ناتوان هجوم برند باز مى دارند و اجازه نمى دهند كه شيطانو پيروان او و دشمنان اهل بيت بر ضعفاى شيعه تسلط يابند.
همچنين در روايتى از امام جواد، عليه السلام ، وظايف علماى دين به هنگام غيبت امام از جامعهچنين بيان شده است :
من تكفل بايتام آل محمد، صلى الله عليه و آله ، المنقطعين ، عن امامهم ، المتحيرين فىجهلهم ، الاسارى فى ايدى شياطينهم و فى ايدى النواصب من اعدائنا، فاستنقذهم منهم واخرجهم من حيرتهم و قهر الشياطين برد وساوسهم و قهر الناصبين بحجج ربهم ودلائل ائمتهم ، ليحفظوا عهدالله على العباد بافضل الموانع ، باكثر منفضل السماء على الارض و العرش و الكرسى و الحجب على السماء.
كسى كه سرپرستى يتيمان آل محمد، صلى الله عليه و آله ، را كه از امام خود دورافتاده، در نادانى خويش سرگردان مانده و در دستان شياطين و دشمناناهل بيت گرفتار آمده اند، به عهده گيرد و آنها را ازچنگال دشمنان رهايى بخشد و ازحيرت و جهالت خارج سازد و وسوسه هاى شياطين را ازآنها دور كند، و با دلايل پروردگارشان و برهانهاى امامانشان دشمناناهل بيت را مقهور سازد، تا عهد خدا بر بندگانش را به بهترينشكل حفظ نمايد، بر ساير مردم برترى دارد؛ بيشتر از آن چه آسمان بر زمين ، و عرش وكرسى و حجابها بر آسمان برترى دارند، و او بر ديگر بندگان خدا فضيلت داردهمچنان كه ماه شب چهارده بر كوچكترين ستاره آسمان فضيلت دارد.(10)
حال بايد ديد آيا ضرورتهايى كه استوانه هاى فقاهت شيعه را به تدوين كتاب ونگارش رساله درزمينه شناخت آخرين حجت حق و ديگر موضوعات مرتبط يا غيبت امام عصر،عليه السلام ، واداشته از بين رفته است يا خير؟
آيا آن نگرانى كه خاطر شيخ صدوق را پريشان ساخته و او را وادار به تاليف كتابكمال الدين و تمام النعمة نمود، ديگر برطرف شده و جايى براى نگرانى خاطر باقىنمانده است !؟(11)
آيا آن شبهات و سؤالات گوناگون پيرامون غيبت كه شيخ مفيد را وا مى داشت براىپاسخ به آنها رساله هاى گوناگونى همچونالفصول العشرة فى الغيبة ،(12) خمس رسائل فى اثبات الحجة ،(13) فى سبباستتار الحجة (14) و... را به رشته تحرير درآورد ديگر از بين رفته است !؟
آيا آن احساس ضرورتى كه شيخ طوسى را وادار مى ساخت كه باهمه اشتغالات علمى ودرگيرى در عرصه هايى همچون فقه ، تفسير، حديث ورجال دست به تاليف كتاب الغيبة بزند، ديگر زمينه اى ندارد!؟ آيا ديگر هيچ خطرىسرمايه اعتقادى شيعيان آل محمد، صلى الله عليه و آله ، را تهديد نمى كند!؟
آيا ديگر ضعفاى شيعه به چنان امنيتى دست يافته اند كه مرزداران حريم تفكرشيعىبتوانند سلاح بر زمين گذاشته و پايان ماموريت خود را اعلام كنند!؟
آيا جوانان و نوجوانان كشور كه به تعبير امامراحل ، قدس سره ، (كشور ائمه هدى و كشور صاحب الزمان ، عليه السلام ) است ، به آنحدى از شناخت نسبت به حجت عصر رسيده اند كه علماى شيعه و دعوت كنندگانا به سوىقائم بتوانند با خاطرى آسوده سر به بالين بگذارند!؟
آيا فكر مى كنيد همين كه در هر نيمه شعبان با چند سخنرانى از آن امام غايب ياد مى كنيم ومردم را متوجه وظيفه خود نسبت به آن حضرت مى سازيم براى زمينه سازى ظهور كافىاست !؟
اينها پرسشهايى است كه در مقطع كنونى متوجه علماى گرانقدر شيعه و بزرگپاسداران حريم اعتقادات شيعى مى باشد.
براستى آيا حوزه هاى علماى شيعه ، علماى گرانقدر تشيع ، نهادها و مراكز فرهنگى ،تحقيقاتى و تبليغاتى كشور، دين خود را نسبت به صاحب اصلى شان ادا كرده اند. همانوجود شريفى كه امام راحل امت ، قدس سره ، در شانش فرمود:
رهبر همه شما و همه ما وجود مبارك بقية الله است و بايد ماها و شماها طورى رفتار كنيمكه رضايت آن بزرگوار را كه رضايت خداست به دست بياوريم .(15)
دعاى شب و آه سحر 
نيمه شعبان دراذهان شيعيان و محبان اهل بيت ، عليهم السلام ، به عنوان روز ميلاد نجاتبخش موعود معنا و مفهوم مى يابد. روز ميلاد بزرگ مردى كه انسانيت ، ظهور او را بهانتظار نشسته و عدالت براى پاى بوس قدمش ‍ لحظه شمارى مى كند.
نيمه شعبان اگرچه شرافتش را وامدار مولود خجسته است است كه در اين روز زمين را باقدوم خويش متبرك ساخته است ، اما همه عظمت آن در اين خلاصه نشده و در تقويم عبادىاهل ايمان نيز ازجايگاه و مرتبه والايى برخوردار است .
در رواياتى كه ازطريق شيعه و اهل سنت نقل شده فضيلتهاى بسيارى براى عبادت و راز ونياز در شب و روز خجسته نيمه شعبان برشمرده شده است و اين خودتمثيل زيبايى است از اين موضوع كه براى رسيدن به صبحوصال موعود بايد شب وصل با خدا را پشت سر گذاشت ، و تا زمانى كه منتظر، عمرخويش را در طريق كسب صلاح طى نكند نمى تواند شاهد ظهور مصلح موعود باشد.
با توجه به اهميت فراوانى كه در روايات به شب نيمه شعبان داده شده و حتى آن را همپايه شب قدر شمرده اند، در اين مجال برخى از روايتهايى را كه در بيان مقام و منزلتاين شب روحانى وارد شده اند مورد بررسى قرار مى دهيم . باشد تا خداوند ما را بهعظمت اين شب مقدس واقف گرداند و توفيق بهره بردارى از بركات آن را عطا فرمايد:
از پيامبر گرامى اسلام ، صلى الله عليه و آله ، در اين زمينه روايتهاى بسيارىنقل شده كه يكى از آنها به اين شرح است :
شب نيمه شعبان در خواب بودم كه جبرييل به بالين من آمد و گفت : اى محمد! چگونه دراين شب خوابيده اى ؟پرسيدم : اى جبرييل ! مگر امشب چه شبى است ؟گفت : شب نيمه شعباناست . برخيز اى محمد! سرت را بلند كن ! امشب درهاى آسمان گشوده مى شوند، درهاى رحمتباز مى گردند و همه درهاى خوشنودى ، آمرزش ، بخشش ، بازگشت ، روزى ، نيكى وبخشايش نيز گشوده مى شوند. خداوند دراين شب به تعداد موهاى و پشمهاى چارپايان(بندگانش را از آتش جهنم ) آزاد مى كند. امشب خداوند زمانهاى مرگ را ثبت و روزيهاى يكسال را تقسيم مى كند و همه آن چه را كه در طولسال واقع مى شود نازل مى سازد. اى محمد! هركس ‍ امشب را با منزه داشتن خداوند (تسبيح )،ذكر يگانگى او (تهليل )، ياد بزرگى او (تكبير)، راز و نياز با او (دعا)، نماز، خواندنقرآن ، نمازهاى مستحب (تطوع ) و آمرزش خواهى (استغفار) صبح كند، بهشت جايگاه ومنزل او خواهد بود و خداوند همه آن چه را كه پيش از اين انجام داده و يا بعد از اين انجاممى دهد، خواهدبخشيد...(16)
يكى ازهمسران پيامبر اكرم ، صلى الله عليه و آله ، حالات ايشان را در شب نيمه شعبانچنين بيان مى كند:
در يكى از شبها كه پيامبر خدا، صلى الله عليه و آله ، در نزد من بود ناگهان متوجهشدن كه ايشان بستر خود را ترك كرده است ، غيرت خاص زنانه به سراغ من آمد و بهگمان اينكه حضرت نزد يكى ديگر از همسران خود رفته است به جستجوى ايشان پرداختم، اما بناگاه ديدم كه حضرتش مانند جامه اى كه بر زمين افتاده باشد به سجده رفته وچنين راز و نياز مى كند:
(اصبحت اليك فقيرا خائفا مستجيرا فلا تبدل اسمى و لاتغير جسمى و لاتجهد بلائىو اغفرلى ).
به سوى تو آمدم در حالى كه تهيدست ، ترسان و پناه جويم ، پس نام مرا برمگردان ،جسم مرا تغيير مده ، گرفتاريم را افزون مساز و از من درگذر.
آن گاه سر خود را بلند كرد و بار ديگر به سجده رفت و در آنحال شنيدم كه مى فرمود:
(سجد لك سوادى و خيالى و امن بك فوادى هذه يداى بما جنيت على نفسى يا عظيمترجى لكل عظيم اغفرلى ذنبى العظيم فانه لا يغفر العظيم الا العظيم )
سراپاى وجودم براى تو سجده كرده و قلبم به تو ايمان آورده است ؛ اين دو دست من باهمه جنايتى كه بر خود روا داشته ام ، پس اى بزرگى كه براى هر كار بزرگى اميدهابه سوى تو است ؛ از گناهان من درگذر، چرا كه از گناهان بزرگ در نمى گذرد مگرپروردگار بزرگ .
بعد از اداى اين كلمات سر خود را بلند كرده و براى سومين بار به سجده رفت و اينجملات را بر زبان جارى ساخت :
(اعوذ برضاك من سخطك و اعوذ بمعافاتك من عقوبتك و اعوذ بك منك انت كما اثنيت علىنفسك و فوق ما يقول القائلون ).
از خشم تو به خشنوديت پناه مى برم ، از كيفر تو به بخشش تو پناهنده مى شوم و ازتو به سوى خودت پناه مى جويم . تو همان گونه اى كه خود توصيف كرده اى وبالاتر از آنى كه گويندگان مى گويند.
لحظاتى ديگر سر از سجده برداشت و دوباره به سجده رفت در حالى كه مى فرمود:
(اللهم انى اعوذ بنور وجهك اشرقت له السموات و الارض و قشعت به الظلمات وصلح به امرالاولين و الاخرين ان يحل على غضبك اوينزل على سخطك بك من زوال نعمتك و فجاة نقمتك وتحويل عافيتك و جميع سخطك ، لك العتبى فى استطعت و لاحول و لا قوة الا بك )
خدايا به نور وجه تو كه آسمانها و زمين از آن روشن شده ، تاريكيها با آن از بين رفتهو كار پيشينيان و آيندگان با آن اصلاح شده است پناه مى برم ، از اينكه به خشم توگرفتار شوم و يا دشمنى تو بر من نازل شود. پناه مى برم به تو اززوال نعمتت ، نزول ناگهانى عذابت ، دگرگونى سلامتى ات و همه آن چه كه خشم تو رادر پى دارد. خوشنودى نسبت به آن چه من در توان دارم از آن تو است و هيچ حركت ونيرويى نيست مگر به سبب تو.
چون اين حال را از پيامبر ديدم او را رها كردم و شتابان به طرف خانه حركت كردم . نفسنفس زنان به خانه رسيدم . وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله ، به خانه برگشتند وحال مرا ديدند گفتند: چه شده است كه اين چنين به نفس ‍ نفس افتاده اى ؟
گفتم : اى رسول خدا من به دنبال شما آمده بودم ، پس فرمود:
آيا مى دانى امشب چه شبى است ؟! امشب شب نيمه شعبان است ، در اين شباعمال ثبت مى گردند، روزيها قسمت مى شوند، زمانهاى مرگ نوشته مى شوند و خداوندتعالى همه را مى بخشد مگر آن كه به خدا شرك ورزيده يا به قمار نشسته است . ياقطع رحم كرده يا برخوردن شراب مداومت ورزيده يا بر انجام گناه اصرار ورزيده است...(17)
پرسشى كه با مطالعه روايتهاى بالا به ذهن خطور مى كند اين است كه چرا با اينكه دربسيارى از روايات تصريح شده كه تعيين زمان مرگ مردمان و تقسيم روزى آنها در شبقدر و در ماه مبارك رمضان صورت مى گيرد، در دو روايت ياد شده شب نيمه شعبان بهعنوان زمان تقدير امور مزبور ذكر شده است ؟
مرحوم سيد بن طاووس (م 664 ق .) در پاسخ پرسش يادشده مى گويد:
شايد مراد روايات مزبور اين باشد كه تعيين زمان مرگ و تقسيم روزى به صورتى كهاحتمال محو و اثبات آن وجود دارد. در شب نيمه شعبان صورت مى گيرد، اما تعيين حتمىزمان مرگ و يا تقسيم حتمى روزيها در شب قدر انجام مى شود. و شايد مراد آنها اين باشدكه در شب نيمه شعبان امور مزبور در لوح محفوظ تعيين و تقسيم مى شوند، ولى تعيين وتقسيم آنها در ميان بندگان در شب قدرت واقع مى شود. ايناحتمال هم وجود دارد كه تعيين و تقسيم امور ياد شده در شب قدر و نيمه شعبان صورت مىگيرد، به اين معنا كه در شب نيمه شعبان وعده به تعيين و تقسيم امور مزبور در شب قدرداده مى شود. به عبارت ديگر امورى كه در شب قدر تعيين و تقسيم مى گردند، در شبنيمه شعبان به آنها وعده داده مى شود. همچنان كه اگر پادشاهى در شب نيمه شعبان بهشخصى وعده دهد كه در شب قدر مالى را به او مى بخشد، در مورد هر دو شب اين تعبيرصحيح خواهد بود كه بگوييم مال در آن شب از آن حضرت چنين بخشيده شده است .(18)
كميل بن زياد از ياران امام على ، عليه السلام ، چنين روايت مى كند كه :
در مسجد بصره در نزد مولايم اميرالمؤمنين نشسته بودم و گروهى از ياران آن حضرت نيزحضور داشتند، در اين ميان يكى از ايشان پرسيد: معناى اين سخن خداوند كه : (فيها يفرقكل امر حكيم )(19)؛ در آن شب هر امرى با حكمت معين و ممتاز مى گردد، چيست ؟ حضرتفرمودند:
(قسم به كسى كه جان على در دست اوست همه امور نيك و بدى كه بر بندگان جارى مىشود، از شب نيمه شعبان تا پايان سال ، در اين شب تقسيم مى شود. هيچ بنده اى نيست كهاين شب را احياء دارد و در آن دعاى خضر بخواند، مگر آن كه دعاى او اجابت شود.) پس ازآن كه امام از ما جدا شد،شبانه به منزلش رفتم . امام پرسيد: چه شده است اىكميل ؟ گفتم اى اميرمؤمنان آمده ام تا دعاى خضر رابه من بياموزى ، فرمود:
بنشين اى كميل ! هنگامى كه اين دعا را حفظ كردى خدا را در هر شب جمعه ، يا درهر ماه يك شب، يا يك بار در سال يا حداقل يك بار در طول عمرت ، با آن بخوان ، كه خدا تو را يارىو كفايت مى كند و تو را روزى مى دهد، و از آمرزش او برخوردار مى شوى ، اىكميل ! به خاطر زمان طولانى كه تو با ما همراه بوده اى بر ما لازم است كه درخواست تورا به بهترين شكل پاسخ دهيم ، آن گاه دعا را چنين انشاء فرمود...(20)
شايان ذكر است كه اين دعا همان دعايى است كه امروزه آن را با نام (دعاىكميل ) مى شناسيم .
اميرمؤمنان على ، عليه السلام ، در روايتى ديگر در فضيلت شب نيمه شعبان چنين مىگويد:
در شگفتم از كسى كه چهار شب از سال را به بيهودگى بگذراند: شب عيد فطر، شب عيدقربان ، شب نيمه شعبان و اولين شب از ماه رجب ...(21)
از امام صادق ، عليه السلام ، روايت شده كه پدر بزرگوارشان در پاسخ كسى كه ازفضيلت شب نيمه شعبان از ايشان پرسيده بود فرمودند:
اين شب برترين شبها بعد از شب قدر است ، خداوند در اين شب فضلش را بر بندگانجارى مى سازد و از منت خويش گناهان آنان را مى بخشد، پس ‍ تلاش كنيد كه در اين شببه خدا نزديك شويد. همانا اين شب ، شبى است كه خداوند به وجود خود سوگند ياد كردهكه در آن درخواست كننده اى را، مادام كه درخواست گناه نداشته باشد، از درگاه خودنراند. اين شب ، شبى است كه خداوند آن را براى ما خاندان قرار داده است ، همچنان كه شبقدر را براى پيامبرما، صلى الله عليه و آله ، قرار داده است . پس بر دعا و ثناى برخداوند تعالى بكوشيد، كه هركس در اين شب صد مرتبه خداوند را تسبيح گويد، صدمرتبه حمدش را بر زبان جارى سازد، صد مرتبه زبان به تكبيرش ‍ گشايد و صدمرتبه ذكر يگانگى (لا اله الا الله ) او را به زبان آورد، خداوند از سرفضل و احسانى كه بر بندگانش دارد، همه گناهانى را كه او انجام داده بيامرزد ودرخواستهاى دنيوى و اخروى او را برآورده سازد، چه درخواستهايى كه بر خداوند اظهاركرده و چه درخواستهايى كه اظهار نكرده و خداوند با علم خود بر آنها واقف استو...(22)
آن چه ذكر شد بخشى از روايات فراوانى است كه در فضيلت شب و روز نيمه شعبانوارد شده اند،(23) اما بايد دانست شرافت اين شب خجسته ، علاوه بر همه آن چه كه بيانشد، به اعتبار مولود مباركى است كه در اين شب قدم به عرصه خاك نهاده است . وجودمقدسى كه سالها پيش از تولدش مژده ميلاد او به مسلمانان داده شده بود و شايد همهعظمت اين شب و تكريم و بزرگداشتى كه در كلمات معصومان ، عليهم السلام ، از آن شدهاست به خاطر وجود همين مولود مبارك باشد. چنان كه بزرگانى چون سيد بن طاووس بهاين موضوع اشاره كرده و بر همگان لازم دانسته اند كه در اين شب خداى خويش را به سببمنت بزرگى كه با ميلاد امام عصر، عليه السلام ، بر آنها نهاده سپاس گويند و تا آن جاكه درتوان دارند شكر اين نعمت الهى را به جاى آورند.(24)
در يكى از دعاهايى كه در شب نيمه شعبان وارد شده است چنين مى خوانيم :
اللهم بحق ليلتنا هذه و مولودها و حجتك و موعودها التى قرنت الى فضلها فضلافتمت كلمتك صدقا و عدلا لا مبدل لكلماتك ...(25)
بار خدايا تو را مى خوانيم به حق اين شب و مولود آن ، و به حق حجتت و موعود اين شب ،كه فضيلتى ديگر بر فضيلت آن افزودى و سخن تو از روى راستى و عدالت به حدكمال رسيده و هيچ كس را ياراى تبديل و تغييرسخنان تو نيست .
مطابق روايتهاى بسيارى كه شيعه و اهل سنت آنها رانقل كرده اند ميلاد خجسته امام عصر، عليه السلام ، در شب نيمه شعبانسال 255 ق . واقع شده و باعث مزيد فضيلت اين شب مبارك گشته است .(26)
اميدواريم كه خداوند به بركت مولود با عظمت شب نيمه شعبان به همه ما توفيق دركفضيلت هاى اين شب خجسته را عطا فرمايد و همه ما را از زمره ياوران و خدمتگزاران مولوداين شب قرار دهد.
از تولد تا غيبت 
دوازدهمين پيشواى شيعيان ، بنابر مشهورتريناقوال ، در شب جمعه نيمه شعبان سال 255 ق . در شهر سامرا ديده به جهانگشود.(27) بنا به گفته شيخ مفيد (م 413 ق .) پدرش امام حسن عسكرى ، عليه السلام، جز او فرزندى نه پنهان و نه آشكار به جا نگذاشت و او را نيز در پنهان و خفانگهدارى فرمود.(28)
مادر بزرگوار آن حضرت بانويى شايسته به نام (نرجس )(29) بود كه بهنامهاى ديگرى چون (سوسن )(30)، (صيقل )(31) و (مليكه )(32) نيز ناميدهشده است .(33) او دختر (يوشعا) پسرقيصر روم و از نوادگان (شمعون ) يكى ازحواريون مسيح ، عليه السلام بود كه به طريقى معجزه آسا از سوى خداوند براىهمسرى امام يازدهم برگزيده شد.(34)
خلاصه ماجرا از اين قرار است :
هنگامى كه (نرجس ) در روم بود خوابهاى شگفت انگيزى ديد، يك بار در خواب پيامبرعزيز اسلام ، صلى الله عليه و آله ، و عيساى مسيح ، عليه السلام ، را ديد كه او را بهعقد ازدواج امام حسن عسكرى ، عليه السلام ، درآوردند، و در خواب ديگرى ، شگفتيهاىديگرى ديد و به دعوت حضرت فاطمه زهرا، عليهاالسلام ، مسلمان شد، اما اسلام خود رااز خانواده و اطرافيان خويش پنهان مى داشت . تا آن گاه كه ميان مسلمانان و روميان جنگدرگرفت و قيصر خود به همراه لشكر روانه جبهه هاى جنگ شد. (نرجس ) در خوابفرمان يافت كه به طور ناشناس همراه كنيزان و خدمتكاران بهدنبال سپاهى كه به مرز مى روند برود، و او چنين كرد و در مرز برخى از جلوداران سپاهمسلمانان آنان را اسير ساختند و بى آن كه بدانند او از خانواده قيصر است او را همراهساير اسيران به بغداد بردند.
اين واقعه در اواخر دوران امامت امام دهم حضرت هادى ، عليه السلام ، روى داد،(35) وكارگزار امام هادى ، عليه السلام ، نامه اى را كه امام به زبان رومى نوشته بود بهفرمان آن گرامى در بغداد به نرجس رساند و او را از برده فروش خريدارى كرد و بهسامرا نزد امام هادى ، عليه السلام ، برد، امام آن چه را نرجس در خوابهاى خود ديده بودبه او يادآورى كرد، و بشارت داد كه او همسر امام يازدهم و مادر فرزندى است كه برسراسر جهان مستولى مى شود و زمين رااز عدل و داد پر سازد. آن گاه امام هادى ، عليهالسلام ، نرجس را به خواهر خود (حكيمه ) كه از بانوان بزرگوار خاندان امامت بودسپرد تا آداب اسلامى و احكام را به او بياموزد و مدتى بعد نرجس به همسرى امام حسنعسكرى ، عليه السلام ، درآمد.(36)
نام ، كنيه و القاب  
نام و كنيه امام عصر، عليه السلام ، همان نام و كنيه پيامبر اكرم ، صلى الله عليه و آله ،است . در برخى از روايات آمده است :
تا زمانى كه خداوند زمين را به ظهور او و استقرار دولتش زينت نبخشيده است ، بر كسىروا نيست كه نام وكنيه آن حضرت را بر زبان جارى سازد.(37)
بر همين اساس عده اى از فقها قائل به حرمت نام بردن از آن حضرت به نام واقعى اششده و عده اى ديگر نيز اين امر را مكروه دانسته اند. اما بيشتر فقها نهى از نام بردنحضرت را اختصاص به زمان غيبت صغرى و شرايطى كه بيم خطر جانى براى آنحضرت وجود داشت ، دانسته اند.(38) به دليل وجود روايات ياد شده ، شيعيان آنحضرت را با القاب مختلفى چون ، حجت ، قائم ، مهدى ، خلف صالح ، صاحب الزمان ،صاحب الدار مى ناميدند و در دوران غيبت كوتاه آن امام ، ارادتمندان و دوستداران حضرتشبا تعابيرى چون (ناحيه مقدسه ) از ايشان ياد مى كردند.(39)
چگونگى ميلاد 
دشمنان اهل بيت ، عليهم السلام ، و حاكمان ستم پيشه اموى و عباسى ، بر اساسروايتهايى كه از پيامبر اكرم ، صلى الله عليه و آله ، به آنها رسيده بود، از دير بازمى دانستند كه شخصى به نام (مهدى ) از خاندان پيامبر، صلى الله عليه و آله و دودمانامامان معصوم بر ميخيزد و كاخهاى ظلم و ستم را نابود مى سازد، از همين رو پيوسته دركمين بودند كه چه موقع آخرين مولود از نسل امامان شيعه به دنيا خواهد آمد تا او را از بينببرند.
از زمان امام محمد تقى ، عليه السلام ، رفته رفته فشارها و سختگيريها بر خاندانپيامبر فزونى گرفت تا در زمان امام حسن عسكرى ، عليه السلام ، به اوج خود رسيد وآن حضرت در تمام دوران حيات خويش در شهر (سامرا) زير نظر بودند، و كوچكترينرفت و آمد به خانه آن امام از نظر دستگاه خلافت مخفى نبود.
در چنين شرايطى طبيعى است كه ميلاد آخرين حجت حق نمى تواند آشكار باشد و به همينخاطر تا ساعاتى قبل از ميلاد آن حضرت نزديكترين خويشان امام حسن عسكرى ، عليهالسلام ، نيز از اينكه قراراست مولودى در خانه امام به دنيا بيايد خبر نداشتند و هيچاثرى از حاملگى در مادر آن بزرگوار مشاهده نمى شد.
روايتى كه در اين زمينه از (حكيمه ) دختر بزرگوار امام جواد، عليه السلام ، و عمه امامحسن عسكرى ، عليه السلام ، نقل شده ، شنيدنى است :
شيخ صدوق (م 381 ق .) در كتاب (كمال الدين ) روايت كرده است كه :
ابومحمدحسن بن على ، عليه السلام ، به دنبال من فرستاد و فرمود: اى عمه !امشب روزه اترا با ما افطار كن زيرا امشب شب نيمه شعبان است و خداوند در اين شب آن حجتى را كه حجتاو در زمين است آشكار مى سازد. پرسيدم : مادر او كيست ؟ فرمود: نرجس ، عرض كردم : خدامرا فداى شما گرداند، به خداقسم در او هيچ اثرى از حاملگى نيست ! فرمود: موضوعاين چنين است كه مى گويم ، حكيمه خاتون ادامه مى دهد: من (به خانه امام عسكرى ) درآمدم ،پس از آن كه سلام كردم و نشستم نرجس پيش ‍ من آمد و در حالى كه كفشهاى مرا از پايمبيرون مى آورد گفت : اى بانوى من چگونه شب كردى ؟گفتم : بلكه تو بانوى من وبانوى خاندان منى . سخن مرا انكار كرد و گفت : چه شده است عمه ؟ به او گفتم : دخترجان خداوند تبارك و تعالى در همين شب به تو فرزند پسرى عطا مى كند كه سرور دنياو آخرت خواهد بود. نرجس ازحيا در جاى خود نشست . وقتى از نماز عشاء فارغ شدم وافطار كردم ، به بستر رفتم و خوابيدم ، در نيمه هاى شب براى نماز برخاستم ، نمازمرا تمام كردم ، در حالى كه هنوز نرجس خوابيده بود و اثرى از زايمان در او نبود. تعقيبنماز را به جاى آوردم و خوابيدم ، اما لحظاتى بعد وحشت زده از خواب بيدار شدم . كه دراين موقع نرجس هم برخاست و به نماز ايستاد.
حكيمه مى گويد: در همين حال شك و ترديد به سراغ من آمد، اما ناگهان ابومحمد (امام حسنعسكرى )، عليه السلام ، از همان جا كه نشسته بود ندابرآورد: اى عمه ! شتاب مكن كه آنامر نزديك شده است . حكيمه ادامه مى دهد: در حال خواندن سوره هاى (سجده ) و (يس )بودم كه نرجس با اضطراب از خواب بيدار شد، من با شتاب پيش او رفتم و گفتم : نامخدا بر تو باد، آيا چيزى احساس كردى ؟ گفت : بله ، عمه جان . به او گفتم : نام خدا برتو باد، آيا چيزى احساس كردى ؟ گفت : بله ، عمه جان . به او گفتم : بر خودت مسلطباش و آرامشت را حفظ كن ، كه اين همان است كه به تو گفتم . حكيمه ادامه مى دهد: دقايقىكوتاه خواب به سراغ من آمد و در همين موقع بود كه حالت زايمان به نرجس دست داد و منبه سبب حركت نوزاد بيدار شدم ، جامه را از روى او كنار زدم و ديدم كه او اعضاى سجده رابه زمين گذاشته و در حال سجده است ، او را در آغوش گرفتم و با تعجب ديدم كه اوكاملا پاكيزه است و از آثار ولادت چيزى بر او نمانده است . در اين هنگام ابومحمد (امام حسنعسكرى )، عليه السلام ، ندا برآورد كه : اى عمه ! پسرم را نزد من بياور. نوزاد را بهسوى او بردم ، آن حضرت دستانش را زير رانها و كمر او قرارداد و پاهاى او را بر سينهخود گذاشت . آن گاه زبانش ‍ را در دهان او كرد و دستانش را بر چشمها و گوشها ومفاصل او كشيد و بعد از آن گفت : پسرم !سخن بگو و آن نوزاد زبان گشود و گفت :شهادت مى دهم كه خدايى جز خداى يكتا نيست و هيچ شريكى براى او وجود ندارد و شهادتمى دهم كه محمد صلى الله عليه و آله ، فرستاده خداست ، آن گاه بر اميرمؤمنان ، عليهالسلام ، و ساير امامان درود فرستاد تا به نام پدرش ‍ رسيد...(40)
بعد از تولد آن حضرت ، امام حسن عسكرى ، عليه السلام ، تعداد بسيار محدودى از ياراننزديك خود را در جريان ميلاد مهدى موعود قرار دادند و تعدادى ديگر از ياران آن حضرتنيز موفق به ديدار آن مولود خجسته شدند.(41)
صفات و خصائل 
مرحوم شيخ عباس قمى در كتاب منتهى الامال در توصيفجمال دلاراى امام عصر، عليه السلام ، چنين مى گويد:
همانا روايت شده كه آن حضرت شبيه ترين مردم است بهرسول خدا، صلى الله عليه و آله ، در خلق و خلق ، وشمايل او شمايل آن حضرت است . و آن چه جمع شده از روايات درشمايل آن حضرت ، آن است كه آن جناب ابيض (سفيد) است كه سرخى به او آميخته وگندمگون است كه عارض ‍ شود آن را زردى از بيدارى شب و پيشانى نازنينش فراخ وسفيد و تابان است و ابروانش به هم پيوسته و بينى مباركش باريك و دراز كه دروسطش ‍ فى الجمله انحدابى (برآمدگى ) دارد و نيكورو است و نور رخسارش چنان درخشاناست كه مستولى شده بر سياهى محاسن شريف و سر مباركش ، گوشت روى نازنينش كماست . بر روى راستش خالى است كه پندارى ستاره اى است درخشان ، (و على راسه فرقبين و فرتين كانه الف بين واوين ) ميان دندانهايش گشاده است . چشمانش سياه و سرمهگون و در سرش علامتى است ، ميان دو كتفش عريض است ، ودر شكم و ساق مانند جدشاميرالمؤمنين ، عليه السلام ، است .
و وارد شده : (المهدى طاووس اهل الجنة وجهه كالقمر الدرى عليه جلابيب النور) ؛ يعنىحضرت مهدى ، عليه السلام ، طاووس اهل بهشت است . چهره اش مانند ماه درخشنده است . بربدن مباركش جامه هايى است از نور. (عليه جيوب النور تتوقد بشعاع ضياء القدس ) ؛بر آن جناب جامه هاى قدسيه و خلعتهاى نورانيه ربانيه است كه متلالا است به شعاعانوار فيض و فضل حضرت احديت . و در لطافت و رنگ چونگل بابونه و ارغوانى است كه شبنم بر آن نشسته و شدت سرخى اش را هوا شكسته وقدش چون شاخه بان درخت بيدمشك يا ساقه ريحان (است )، (ليس ‍بالطويل الشامخ و لا بالقصير اللازق ) ؛ نه دراز بى اندازه و نه كوتاه بر زمينچسبيده . (بل مربوع القامة مدور الهامة ) ؛ قامتشمعتدل و سر مباركش ‍ مدور (است )، (على خده الايمنخال كانه فتاة مسك على رضراضة عنبر) ؛ بر روى راستش خالى است كه پندارى ريزهمشكى است كه بر زمين عنبرين ريخته (است ). (له سمت مارات العيون اقصد منه ) ؛ هياتنيكى و خوشى دارد كه هيچ چشمى هياتى به آناعتدال و تناسب نديده (است ) صلى الله عليه و على آبائه الطاهرين .(42)
غيبت صغرى  
امام حسن عسكرى ، عليه السلام ، در هشتم ربيعالاول سال 260 ق . يعنى در زمانى كه حضرت مهدى ، عليه السلام ، پنجسال بيشتر نداشتند، به دست (معتمد)، خليفه عباسى به شهادت رسيد و امام عصر،عليه السلام ، بر پيكر پدر بزرگوار خويش نماز گزارد.(43)
با شهادت امام حسن عسكرى ، عليه السلام ، دوران امامت امام عصر، عليه السلام ، آغاز شد وبنا به گفته بسيارى از صاحبنظران دوران غيبت كوتاه مدت آن امام ، كه از آن تعبير به(غيبت صغرى ) مى شود نيز از همين زمان يعنىسال 260 ق . آغاز گرديد. اما برخى از اهل تحقيق برآنند كه آغاز غيبت صغرى از همانزمان تولد حضرت ، يعنى سال 255 ق . بوده است .(44)
دوران غيبت صغرى تا سال 329 ق . ادامه داشت كه بدين ترتيب بنابر ديدگاهاول طول اين دوران 69 سال و بنابر ديدگاه دومطول اين دوران 74 سال خواهد بود.
غيبت كبرى 
از سال 329 ق . به بعد دوران ديگرى از حيات امام عصر، عليه السلام ، آغاز مى شودكه از آن تعبير به (غيبت كبرى ) مى كنيم ، اين دوران همچنان ادامه دارد تا روزى كه بهخواست خدا ابرهاى غيبت به كنارى رود و جهان از خورشيد فروزان ولايت بهره مند شود.
اما در مورد وجه تقسيم بندى اين دو دوران بايد گفت كه دردوران غيبت صغرى حضرت ولىعصر، عليه السلام ، از طريق كسانى كه به آن ها (نواب خاص ) اطلاق مى شود بامردم در ارتباط بودند و از طريق نامه هايى كه به (توقيع ) مشهور است پرسشهاىشيعيان را پاسخ مى گفتند، اما در دوران غيبت كبرى اين نوع ارتباط قطع شده و مردمبراى دريافت پاسخ پرسشهاى دينى خود تنها مى توانند به (نواب عام ) امام عصركه همان فقهاى وارسته هستند، مراجعه كنند.

next page

fehrest page

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation