نيازمند به محرك است و محال است كه بر اين مبنا شیء ، محرك خود باشد كه اين تعبير ديگری از بی نيازی از محرك است . زيرا وقتی شیء بی نياز از محرك شد يعنی محركش خودش است زيرا اگر خود محرك خود نباشد و بی نياز از محرك ، يعنی حادث بدون علت است و حال آنكه كسانی كه میگويند حركت محرك ندارد نمی گويند كه حادث علت ندارد بلكه میگويند علت حركت و حدوث ، ذاتی خودش است و اين بر مبنای اين برهان باطل است . خلاصه برهان چنين شد : مقدمه اول : حركت كمال و به عبارت ديگر فيض است . مقدمه دوم : معطی كمال محال است فاقد همان كمال باشد . نتيجه : معطی حركت محال است فاقد حركت باشد ، پس آنچه كه حركت را میپذيرد و خود آنرا فاقد است نمی تواند معطی باشد پس معطی حركت خارج از آن ( متحرك ) است يعنی محرك غير از متحرك است . نسبت حركت به متحرك است ولی سخن بيشتر در اطراف اثبات نيازمندی حركت به محرك است ، و ابطال تسلسل محركها و اثبات محرك اول در درجه دوم قرار دارد و در اين دو برهانی كه اقامه شد ثابت گشت كه حركت نيازمند به قابل يا به اصطلاح موضوع است و نيز نيازمند به يك فاعل ، و قابل غير از فاعل است همچنان كه غير از مقبول است ، يعنی قابل غير از خود حركت ( مقبول ) بوده و نسبت ايندو به هم نسبت عارض است در خارج به معروض خودش . به عبارت ديگر از قبيل محمولات بالضميمه است يعنی مواردی است كه عروضش بر موضوع خود در ظرف خارج میباشد مثل همه اعراض خارجی مانند اتصاف سفيدی به جسم كه قابلی دارد و فاعلی ، قابل جسم است كه صفت سفيدی در خارج بر آن عارض شده است و سفيدی نسبت به جسم محمول بالضميمه است همچنين است حركت برای متحرك . |