بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 17, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     TAFSIR01 -
     TAFSIR02 -
     TAFSIR03 -
     TAFSIR04 -
     TAFSIR05 -
     TAFSIR06 -
     TAFSIR07 -
     TAFSIR08 -
     TAFSIR09 -
     TAFSIR10 -
     TAFSIR11 -
     TAFSIR12 -
     TAFSIR13 -
     TAFSIR14 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

ولى همانگونه كه گفتيم غير از مساله ازدواج موضوع احترام و بزرگداشت نيز مطرح است، و لذا زنان مسلمان نيز مى توانستند به عنوان احترام همسران پيامبر (صلى اللّه عليه وآله و سلّم ) را مادر خود خطاب كنند.
شاهد اين سخن آنكه قرآن مى گويد: (النبى اولى بالمؤ منين من انفسهم ) اولويتپيامبر نسبت به همه زنان و مردان است و ضمير جمله بعد نيز به همين عنوان بر مى گرددكه مفهوم گسترده اى دارد، لذا در عبارتى كه از (ام سلمه ) (يكى ديگر از همسرانپيامبر نقل شده ) مى خوانيم كه مى گويد انا امالرجال منكم و النساء: (من مادر مردان و زنان شما هستم ).
در اينجا سؤ الى مطرح است و آن اينكه آيا تعبير (ازواجه امهاتهم ): (همسران پيامبرمادران مؤ منين محسوب مى شوند) با چيزى كه در چند آيهقبل گذشت تضاد ندارد؟ زيرا در آنجا مى فرمايد: (كسانى كه گاهى همسرانشان رابمنزله مادر خود قرار مى دهند، سخن باطلى مى گويند، مادر آنها فقط كسى است كه از اومتولد شده اند) با اين حال چگونه همسران پيامبر كه مسلمانان از آنان متولد نشده اند مادرمحسوب مى شوند؟
در پاسخ اين سؤ ال بايد به اين نكته توجه كرد كه خطاب مادر به يك زن يا بايد ازنظر جسمانى باشد يا روحانى ، اما از نظر جسمانى تنها در صورتى اين
معنى واقعيت دارد كه انسان از او متولد شده باشد، و اين همان است كه در آيات پيشين آمدهكه مادر جسمانى انسان تنها كسى است كه از او متولد شده است ، و اما پدر يا مادر روحانىكسى است كه يكنوع حق معنوى بر او داشته باشد، همچون پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسلّم ) كه پدر روحانى امت محسوب مى شود، و هم به خاطر او همسرانش احترام مادر را دارند.
ايرادى كه به اعراب جاهلى در مورد (ظهار) متوجه مى شد اين بود كه وقتى همسرانخود را مادر خطاب مى كردند مسلما منظور آنها مادر معنوى نبود، بلكه منظورشان اين بودكه آنها به منزله مادر جسمانى هستند، لذا آنرا يكنوع طلاق مى شمردند، و مى دانيم مادرجسمانى با الفاظ درست نمى شود، بلكه شرط آن تولد جسمانى است ، بنابر اين سخنآنها سخن منكر و زور و باطل بود. ولى در مورد همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسلّم ) اگر چه آنها مادر جسمانى نيستند، ولى به احترام پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسلّم ) مادر روحانيند، و احترام يك مادر را دارند.
و اگر مى بينيم كه قرآن در آيات آينده ازدواج با همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آلهو سلّم ) را تحريم كرده آن نيز يكى از شئون احترام آنها و احترام پيامبر (صلى اللّه عليهو آله و سلّم ) است ، چنانكه توضيح آن بطور مشروح به خواست خدا خواهد آمد.
البته نوع سومى از مادر در اسلام به عنوان مادر رضاعى وجود دارد كه در آيه 23 سورهنساء به آن اشاره شده (و امهاتكم اللاتى ارضعنكم ...) ولى آن در حقيقت يكى از شاخههاى مادر جسمانى مى باشد.
ج - سومين حكم ، مساله اولويت خويشاوندان در مورد ارث نسبت به ديگران است ، زيرا درآغاز اسلام كه مسلمانان بر اثر هجرت پيوند خود را با بستگانشان گسسته بودندقانون ارث بر اساس هجرت و مؤ اخات تنظيم شد، يعنى مهاجرين از يكديگر، و يا ازانصار كه با آنها پيوند برادرى بسته بودند ارث مى بردند، اين يك حكم موقتى بودكه با وسعت يافتن اسلام و بر قرار شدن بسيارى
از ارتباطات گذشته خويشاوندى ، بر اثر اسلام آوردن آنها، ديگر ادامه اين حكمضرورتى نداشت (توجه داشته باشيد سوره احزاب درسال پنجم هجرت سال جنگ احزاب نازل شده ).
لذا آيه فوق نازل شد و اولويت اولوا الارحام (خويشاوندان ) را نسبت به ديگران تثبيتكرد
البته قرائنى در دست است كه منظور از اولويت در اينجا اولويت الزامى است ، نهاستحبابى ، زيرا هم اجماع علماى اسلام بر اين معنى است ، و هم روايات زيادى كه درمنابع اسلامى وارد شده اين موضوع را اثبات مى كند.
در اينجا به اين نكته نيز بايد دقيقا توجه كرد كه اين آيه در صدد بيان اولويتخويشاوندان در برابر بيگانگان است ، نه بيان اولويت طبقات سه گانه ارث نسبت بهيكديگر، و به تعبير ديگر در اينجا (مفضل عليهم ) مؤ منان و مهاجرانند كه در متن قرآنآمده (من المؤ منين و المهاجرين ).
بنابر اين مفهوم آيه چنين مى شود: (خويشاوندان از نظر ارث بردن بعضى از بعضىديگر اولى از غير خويشاوندانند، و اما اينكه خويشاوندان چگونه ارث مى برند؟ و برچه معيار و ضابطه اى است ؟ قرآن در اينجا از اين معنى ساكت است ، هر چند در آيات سورهنساء از آن مشروحا بحث نموده است .
د - چهارمين حكمى كه به صورت يك استثناء در آيه فوق آمده مساله
بهره مند نمودن دوستان و افراد مورد علاقه از اموالى است كه انسان از خود به يادگارمى گذارد، كه با جمله الا ان تفعلوا الى اوليائكم معروفا (مگر اينكه بخواهيد بهدوستانتان نيكى كنيد) بيان شده است ، و مصداق روشن آن همان حكم وصيت است كه انسانمى تواند در يك سوم از اموالش در باره هر كسمايل باشد انجام دهد.
به اين ترتيب هنگامى كه اساس ارث بر پايه خويشاوندى گذارده شد و جانشينپيوندهاى گذشته گرديد باز ارتباط انسان به كلى از دوستان مورد علاقه و برادرانمسلمان او قطع نمى شود، منتها از نظر كيفيت و كميت بسته بهميل خود انسان است ، ولى در هر حال مشروط به اين مى باشد كه زائد بر ثلثمال نگردد و البته اگر انسان از وصيت كردن صرفنظر كند همهاموال او بين خويشاوندانش طبق قانون ارث تقسيم مى گردد و ثلثى براى او منظورنخواهد شد.
نكته :
روايات زيادى از ائمه اهلبيت (عليهم السلام ) در تفسير آيه فوق در مورد اولوالارحامنقل شده كه در قسمتى از آنها اين آيه به مساله (ارثاموال ) تفسير شده ، همانگونه كه معروف در ميان مفسران است ، در حالى كه در قسمتديگر به مساله (ارث خلافت و حكومت ) در خاندان پيامبر و ائمه اهلبيت (عليهم السلام )تفسير
گرديده .
از جمله در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه وقتى از تفسير اين آيه سؤال كردند امام (عليه السلام ) فرمود: (اين در باره فرزندان حسين (عليه السلام )نازل شده ، و هنگامى كه راوى سؤ ال كرد آيا اين در باره ارثاموال نيست ؟ امام فرمود نه در باره حكومت و ولايت است )
بديهى است منظور از اين احاديث نفى مساله ارثاموال نيست ، بلكه منظور توجه دادن به اين نكته است كه ارث مفهوم وسيعى دارد كه همارث اموال را شامل مى شود و هم ارث خلافت و ولايت را.
اين توارث هيچگونه شباهتى با مساله توارث سلطنت در سلسله پادشاهان ندارداينجاتوارثى است بخاطر شايستگيها و لياقتها و لذا در ميان فرزندان امامان تنهاشامل حال كسانى مى شد كه داراى اين شايستگى بودند، درست شبيه آنچه ابراهيم (عليهالسلام ) براى فرزندان خود از خدا مى خواهد، و خداوند به او مى گويد: امامت و ولايت منبه آن گروه از فرزندان تو كه در صف ظالمان قرار داشته اند نمى رسد بلكهمخصوص پاكان آنها است .
و نيز شبيه چيزى است كه در زيارات در مقابل قبور شهيدان راه خدا از جمله درمقابل قبر امام حسين (عليه السلام ) مى گوئيم : سلام بر تو اى حسينى كه وارث آدم ،وارث نوح ، وارث ابراهيم ، و وارث موسى و عيسى و محمدى ... كه اين ارثى است در جنبههاى اعتقادى و اخلاقى و معنوى و روحانى .
آيه و ترجمه


و اذ اءخذنا من النبين ميثاقهم و منك و من نوح و ابراهيم و موسى و عيسى ابن مريم و اءخذنامنهم ميثاقا غليظا(7)
ليسئل الصادقين عن صدقهم و اعد للكافرين عذابا اءليما(8)


ترجمه :

7 - به خاطر بياور هنگامى را كه از پيامبران پيمان گرفتيم ، و از تو و از نوح وابراهيم و موسى و عيسى بن مريم ، و از همه آنها پيمان محكمى گرفتيم (كه در اداىمسئوليت تبليغ و رسالت و رهبرى كوتاهى نكنند).
8 - تا خدا از صدق راستگويان سؤ ال كند و براى كافران عذاب دردناك آماده ساخته است.
تفسير:
پيمان محكم الهى
از آنجا كه در آيات گذشته اختيارات وسيع و گسترده پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه وآله و سلّم ) تحت عنوان (النبى اولى بالمؤ منين من انفسهم ) بيان شد، آيات مورد بحثوظائف سنگين پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و سائر پيامبران بزرگ را بيان مىكند، زيرا مى دانيم همواره اختيارات تواءم با مسؤ ليتها است ، و هر جا (حقى ) وجود داردتكليفى در مقابل آن نيز هست كه اين دو هرگز از هم جدا نمى شوند، بنابر اين اگرپيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) حق وسيعى دارد تكليف و مسئوليت سنگينىنيز در برابر آن قرار داده شده
نخست مى فرمايد: (به خاطر بياور هنگامى را كه از پيامبران پيمان گرفتيم و همچنين ازتو و از نوح و ابراهيم و موسى و عيسى بن مريم ، آرى از همه آنها پيمان شديد و محكمىگرفتيم ) (و اذ اخذنا من النبيين ميثاقهم و منك و من نوح و ابراهيم و موسى و عيسى بنمريم و اخذنا منهم ميثاقا غليظا).
به اين ترتيب نخست تمام پيامبران را در مساله ميثاق مطرح مى كند، سپس از پنج پيامبراولواالعزم نام مى برد كه در آغاز آنها شخص ‍ پيامبر اسلام به خاطر شرافت و عظمتىكه دارد آمده است ، و بعد از او چهار پيامبر اولواالعزم ديگر به ترتيب زمان ظهور (نوح وابراهيم و موسى و عيسى ) (عليهم السلام ) ذكر شده اند.
اين نشان مى دهد كه پيمان مزبور پيمانى همگانى بوده كه از تمام انبياء گرفته شده ،هر چند پيامبران اولواالعزم به طور مؤ كدترى در برابر اين پيمان متعهد بوده اند،پيمانى كه با جمله اخذنا منهم ميثاقا غليظا تاكيد فوق العاده آن بيان شده است
مهم اين است بدانيم اين چه پيمان مؤ كدى بوده كه پيامبران همه زير بار آن هستند، دراينجا مفسران سخنان گوناگونى دارند كه مى توان گفت همه آنها شاخه هاى مختلف يكاصل كلى است ، و آن ادا كردن مسؤ ليت تبليغ و رسالت و رهبرى و هدايت مردم در تمامزمينه ها و ابعاد است .
آنها موظف بودند همه انسانها را قبل از هر چيز به سوى توحيد دعوت كنند.
و نيز موظف بودند يكديگر را تاييد نمايند، و پيامبران پيشين امتهاى خود را براىپذيرش پيامبران بعد آماده سازند، همانگونه كه پيامبران بعد دعوت پيامبران پيشين راتصديق و تاكيد نمايند.
خلاصه ، دعوت همه به يك سو باشد و همگى يك حقيقت را تبليغ كنند، و امتها را زيرپرچم واحدى گرد آورند.
شاهد اين سخن را در سائر آيات قرآن نيز مى توان يافت ، در آيه 81 سورهآل عمران مى خوانيم : و اذ اخذ الله ميثاق النبيين لما آتيتكم من كتاب و حكمة ثم جائكمرسول مصدق لما معكم لتؤ منن به و لتنصرنهقال ااءقررتم و اخذتم على ذلكم اصرى قالوا اقررناقال فاشهدوا و انا معكم من الشاهدين :
((به خاطر بياوريد) هنگامى را كه خداوند پيمان مؤ كد از پيامبران (و پيروان آنها)گرفت كه هر گاه كتاب و دانش به شما دادم سپس ‍ پيامبرى به سوى شما آمد كه آنچه رابا شما است تصديق مى كند به او ايمان بياوريد، و او را يارى كنيد، سپس (خداوند) بهآنها گفت : آيا اقرار به اين موضوع داريد؟ و پيمان مؤ كد بر آن بسته ايد؟ گفتند (آرى) اقرار داريم ، (خداوند به آنها) فرمود: (بر اين پيمان مقدس ) گواه باشيد من هم باشما گواهم )!
نظير همين معنى در آيه 187 سوره آل عمران نيز آمده است و در آن صريحا مى گويدخداوند از اهل كتاب پيمان گرفته بود كه آيات الهى را براى مردم تبيين كنند، و هرگزآن را كتمان ننمايند.
به اين ترتيب خداوند هم از پيامبران پيمان مؤ كد گرفته كه مردم را دعوت به توحيدالله و توحيد آئين حق و اديان آسمانى نمايند و هم از علماىاهل كتاب كه آنان نيز تا آنجا كه در توان دارند در تبيين آئين الهى بكوشند و از كتمانبپرهيزند.
آيه بعد هدف از بعثت انبياء و پيمان مؤ كدى را كه از آنها گرفته شده است چنين بيان مىكند: (هدف اين است كه خداوند از صدق راستگويان پرسش كند و براى كافران عذابدردناك آماده ساخته است ) (ليسئل الصادقين عن
صدقهم و اعد للكافرين عذابا اليما).
در اينكه منظور از (صادقين ) در اينجا چه كسانى هستند؟ و اين سؤال چه سؤ الى است ؟ مفسران تفسيرهاى فراوانى دارند، اما آنچه هماهنگ با آيات اين سورهو آيات ديگر قرآن به نظر مى رسد، اين است كه منظور مؤ منانى است كه صدق ادعاىخود را در عمل اثبات كرده اند، و به تعبير ديگر از ميدان آزمايش و امتحان الهى سرفرازبه در آمده اند.
شاهد اين سخن اينكه :
اولا (صادقين ) در اينجا در مقابل (كافرين ) قرار گرفته و از قرينه مقابله اينمعنى به خوبى استفاده مى شود.
ثانيا - در آيه 23 همين سوره (احزاب ) چنين مى خوانيم : من المؤ منينرجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه : (گروهى از مؤ منان كسانى هستند كه در عهد و پيمانىكه با خدا بسته اند صادقند و بر سر پيمان خود ايستادند) بلا فاصله در آيه 24 مىفرمايد: ليجزى الله الصادقين بصدقهم و يعذب المنافقين ان شاء او يتوب عليهم :(هدف اين است كه صادقين را در برابر صدقشان پاداش دهد، و منافقين را هرگاه بخواهدعذاب كند و يا توبه آنها را بپذيرد.
ثالثا در آيه 15 حجرات و 8 حشر (صادقين ) به خوبى معرفى شده اند در حجراتچنين مى خوانيم : انما المؤ منون الذين آمنوا بالله و رسوله ثم لم يرتابوا و جاهدواباموالهم و انفسهم فى سبيل الله اولئك هم الصادقون : (مؤ منان واقعى كسانى هستند كهايمان به خدا و رسولش آورده اند و با مال و جان در راه خدا جهاد كرده اند، اينها صادقينهستند).
و در سوره حشر مى فرمايد: للفقراء المهاجرين الذين اخرجوا من ديارهم و اموالهم يبتغونفضلا من الله و رضوانا و ينصرون الله و رسوله اولئك هم الصادقون : (غنائمى كهبدون جنگ به دست مسلمانان مى افتد متعلق به فقراى
مهاجرين است همانها كه از خانه ها و اموالشان بيرون رانده شدند، در حالى كه خواستارفضل پروردگار و رضاى او بودند، همانها كه خدا و رسولش را يارى مى كنند، آنهاصادقين هستند).
به اين ترتيب روشن است كه منظور از صادقين كسانى مى باشند كه در ميدان حمايت ازآئين خدا، و جهاد و ايستادگى در برابر مشكلات ، وبذل جان و مال ، صداقت و راستگوئى خود را به ثبوت رسانده اند.
اما اينكه منظور از (سؤ ال كردن از صدق صادقين ) چيست ؟ با توجه به آنچه در بالاگفتيم روشن است ، منظور اين است كه آيا در اعمال خود اخلاص نيت و صدق ادعاى خويش رابه ثبوت مى رسانند يا نه ؟ در انفاق ، در جهاد، در شكيبائى در برابر مشكلات ومخصوصا سختيهاى ميدان جنگ .
اين سؤ ال در كجا صورت مى گيرد؟ ظاهر آيه اين است كه در قيامت در دادگاهعدل پروردگار، آيات متعددى از قرآن نيز از تحقق چنين سؤ الى در قيامت به طور كلىخبر مى دهد، ولى اين احتمال نيز وجود دارد كه سؤال ، جنبه سؤ ال عملى داشته باشد، و در دنيا صورت گيرد، چرا كه با بعثت انبياء همهمدعيان ايمان در زير سؤ ال قرار مى گيرند، وعمل آنها پاسخى است به اين سؤ ال كه آيا در دعوى خود صادق هستند؟!
آيه و ترجمه


ياايها الذين امنوا اذكروا نعمة الله عليكم اذ جاءتكم جنود فاءرسلنا عليهم ريحا و جنودالم تروها و كان الله بما تعملون بصيرا(9)
اذ جاءوكم من فوقكم و من اءسفل منكم و اذ زاغت الا بصر و بلغت القلوب الحناجر و تظنونبالله الظنونا(10)
هنالك ابتلى المؤ منون و زلزلوا زلزالا شديدا(11)


ترجمه :

9 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد نعمت خدا را بر خودتان به ياد آوريد در آن هنگام كهلشكرهاى (عظيمى ) به سراغ شما آمدند، ولى ما باد و طوفان سختى بر آنهافرستاديم و لشكريانى كه آنها را نمى ديديد (و به اين وسيله آنها را در هم شكستيم ) وخداوند به آنچه انجام مى دهيد بينا است .
10 - به خاطر بياوريد زمانى را كه آنها از طرف بالا و پائين (شهر) شما وارد شدند (ومدينه را محاصره كردند) و زمانى را كه چشمها از شدت وحشت خيره شده بود، و جانها بهلب رسيده بود، و گمانهاى گوناگون بدى به خدا مى برديد!
11 - در آنجا مؤ منان آزمايش شدند و تكان سختى خوردند.
تفسير:
آزمايش بزرگ الهى در ميدان احزاب
اين آيات و چندين آيه بعد از آن كه مجموعا هفده آيه راتشكيل مى دهد پيرامون يكى از بزرگترين آزمونهاى الهى در مورد مؤ منان و منافقان وامتحان صدق گفتار آنها در عمل - كه در آيات گذشته از آن بحث شد - سخن مى گويد.
اين آيات از يكى از مهمترين حوادث تاريخ اسلام ، يعنى جنگ احزاب ، بحث مى كند، جنگىكه در حقيقت نقطه عطفى در تاريخ اسلام بود و كفه موازنه قوا را در ميان اسلام و كفربه نفع مسلمين بر هم زد و پيروزى در آن كليدى بود براى پيروزيهاى بزرگ آينده ، ودر حقيقت كمر دشمنان در اين غزوه شكست و بعد از آن نتوانستند كار مهمى صورت دهند
جنگ (احزاب ) چنانكه از نامش پيدا است مبارزه همه جانبه اى از ناحيه عموم دشمنان اسلامو گروههاى مختلفى بود كه با پيشرفت اين آئين منافع نامشروعشان به خطر مى افتاد.
نخستين جرقه جنگ از ناحيه گروهى از يهود (بنى نضير) روشن شد كه به مكه آمدندو طايفه (قريش ) را به جنگ با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تشويق كردندو به آنها قول دادند تا آخرين نفس در كنارشان مى ايستند، سپس به سراغ قبيله (غطفان) رفتند، و آنها را نيز آماده كارزار كردند.
اين قبائل از هم پيمانان خود مانند قبيله (بنى اسد) و (بنى سليم )، نيز دعوتكردند، و چون همگى خطر را احساس كرده بودند، دست به دست هم دادند تا كار اسلام رابراى هميشه يكسره كنند، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را بهقتل برسانند، مسلمين را در هم بكوبند، مدينه را غارت كنند، و چراغ اسلام را خاموشسازند.
مسلمانان كه خود را در برابر اين گروه عظيم ديدند به فرمان پيامبر (صلى اللّه عليهو آله و سلّم ) به شور نشستند و قبل از هر چيز با پيشنهاد سلمان فارسى ، اطراف مدينهرا خندقى كندند تا دشمن به آسانى نتواند از آن عبور كند و شهر را مورد تاخت و تازقرار دهد (و به همين جهت يكى از نامهاى اين جنگ ، جنگ خندق است ).
لحظات بسيار سخت و خطرناكى بر مسلمانان گذشت ، جانها به لب رسيده بود، منافقيندر ميان لشكر اسلام سخت به تكاپو افتاده بودند، جمعيت انبوه دشمن و كمى لشگرياناسلام در مقابل آنها (تعداد لشكر كفر را ده هزار، و لشكر اسلام را سه هزار نفرنوشتهاند) و آمادگى آنها از نظر تجهيزات جنگى و فراهم كردنوسائل لازم ، آينده سخت و دردناكى را در برابر چشم مسلمانان مجسم مى ساخت .
ولى خدا مى خواست در اينجا آخرين ضربه بر پيكر كفر فرود آيد، صف منافقين را نيزاز صفوف مسلمين مشخص سازد، توطئه گران را افشا كند، و مسلمانان راستين را سخت دربوته آزمايش قرار دهد.
سرانجام اين غزوه - چنانكه شرح آن خواهد آمد - به پيروزى مسلمانان تمام شد، طوفانىسخت به فرمان خدا وزيدن گرفت ، خيمه و خرگاه و زندگى كفار را در هم ريخت ، رعب ووحشت شديدى در قلب آنها افكند، و نيروهاى غيبى فرشتگان به يارى مسلمانان فرستاد.
قدرت نمائيهاى شگرفى همچون قدرتنمائى امير مؤ منان على (عليه السلام ) در برابرعمرو بن عبدود بر آن افزوده شد، و مشركان بى آنكه بتوانند كارى انجام دهند پا بهفرار گذاردند.
آيات هفده گانه فوق نازل شد و با تحليلهاى كوبنده و افشاگرانه خود به عاليترينوجه از اين حادثه مهم براى پيروزى نهائى اسلام و كوبيدن منافقان بهره گيرى كرد.
اين دورنمائى بود از جنگ احزاب كه در سالپنجم هجرى واقع شد.
از اينجا به سراغ تفسير آيات مى رويم و ساير جزئيات اين غزوه را به بحث نكات وامى گذاريم .
قرآن اين ماجرا را نخست در يك آيه خلاصه مى كند سپس در 16 آيه ديگر به بيانخصوصيات آن مى پردازد.
مى گويد: (اى كسانى كه ايمان آورده ايد نعمت بزرگ خدا را بر خودتان به ياد آوريددر آن هنگام كه لشكرهاى (عظيمى ) به سراغ شما آمدند) (يا ايها الذين آمنوا اذكروا نعمةالله عليكم اذ جائتكم جنود).
(ولى ما باد و طوفانى بر آنها فرستاديم و لشكريانى كه آنها را نمى ديديد، و بهاين وسيله آنها را در هم كوبيديم ) (فارسلنا عليهم ريحا و جنودا لم تروها).
(و خداوند به تمام كارهائى كه انجام مى دهيد (و كارهائى كه هر گروه در اين ميدانبزرگ انجام دادند) بصير و بينا است ) (و كان الله بما تعملون بصيرا).
در اينجا چند مطلب قابل دقت است :
1 - تعبير به اذكروا نشان مى دهد كه اين آيات بعد از پايان جنگ و گذشتن مقدارى اززمان كه به مسلمانان اجازه داد آنچه را ديده بودند در فكر خود موردتحليل قرار دهند نازل گرديد تا تاثير عميقترى بخشد.
2 - تعبير به جنود اشاره به احزاب مختلف جاهلى (مانند قريش ، غطفان بنى سليم ، وبنى اسد، و بنى فزاره و بنى اشجع و بنى مرة ) و طايفه يهودداخل مدينه است .
3 - منظور از جنودا لم تروها كه به يارى مسلمانان آمدند همان
فرشتگانى است كه يارى آنها نسبت به مؤ منان در غزوه بدر نيز صريحا در قرآن مجيدآمده است ولى همانگونه كه در ذيل آيه 9 سورهانفال بيان كرديم دليلى در دست نيست كه فرشتگان ، اين جنود الهى نا پيدا، رسما واردميدان و مشغول جنگ شده باشند، بلكه قرائنى در دست است كه نشان مى دهد آنها براىتقويت روحيه مؤ منان و دلگرمى آنان نازل گشته اند.
آيه بعد كه ترسيمى از وضع بحرانى جنگ احزاب ، و قدرت عظيم جنگى دشمنان ، ونگرانى شديد بسيارى از مسلمانان است چنين مى گويد: (به خاطر بياوريد زمانى راكه آنها از طرف بالا و پائين شهر شما وارد شدند (و مدينه را در محاصره خود قراردادند) و هنگامى را كه چشمها از شدت وحشت خيره شده بود جانها به لب رسيده بود، وگمانهاى گوناگون بدى به خدا مى برديد)! (اذ جائوكم من فوقكم و مناسفل منكم و اذ زاغت الابصار و بلغت القلوب الحناجر و تظنون بالله الظنونا).
بسيارى از مفسران كلمه (فوق ) را در اين آيه اشاره به جانب شرق مدينه مى دانند كهقبيله (غطفان ) از آنجا وارد شدند و (اسفل ) را اشاره به غرب كه قبيله قريش وهمراهان آنها از آنجا ورود كردند.
البته با توجه به اينكه مكه درست در جنوب مدينه واقع شده ،قبائل مشركين مكه بايد از جنوب آمده باشند، ولى شايد وضع جاده ومدخل مدينه چنان بوده كه آنها كمى شهر را دور زده و از غرب وارد شده اند و به هرحال جمله بالا اشاره به محاصره اين شهر از سوى دشمنان مختلف اسلام است
جمله (زاغت الابصار) با توجه به اينكه (زاغت ) از ماده (زيغ ) به
معنى تمايل به يكسو است اشاره به حالتى است كه انسان به هنگام ترس و وحشت شديدپيدا مى كند كه چشمان او به يك سمت منحرف ، و روى نقطه معينى ثابت و خيره مى شود.
جمله (بلغت القلوب الحناجر) (قلبها به گلوگاه رسيده بود) كنايه جالبى است شبيهآنچه در زبان فارسى داريم كه مى گوئيم (جانش به لب رسيد) و گرنه هرگز،قلب به معنى عضو مخصوص مركز پخش خون از جاى خود حركت نمى كند و هيچگاه بهگلوگاه نمى رسد.
جمله (و تظنون بالله الظنونا) اشاره به اين است كه در اين حالت ، گمانهاىناجورى براى جمعى از مسلمانان پيدا شده بود، چرا كه هنوز از نظر نيروى ايمان بهمرحله كمال نرسيده بودند، اينها همان كسانى بودند كه در آيه بعد مى گويد: شديدامتزلزل شدند.
شايد بعضى فكر مى كردند ما سرانجام شكست خواهيم خورد، و ارتش دشمن با اين قدرتو قوت پيروز مى شود، روزهاى آخر عمر اسلام فرا رسيده است و وعده هاى پيامبر در زمينهپيروزى مطلقا تحقق نخواهد يافت !
البته اين افكار نه به صورت يك عقيده كه به صورت يك وسوسه در اعماق دلهاىبعضى پيدا شده بود، اين شبيه همانست كه در جنگ احد، قرآن مجيد از آن ياد كرده مىگويد: و طائفة قد اهمتهم انفسهم يظنون بالله غير الحق ظن الجاهلية : (گروهى از شمادر آن لحظات بحرانى جنگ ، تنها به فكر جان خود بودند و گمانهاى نادرست همانندگمانهاى دوران جاهليت داشتند)! (سوره آل عمران آيه 154).
البته مخاطب در آيه مورد بحث مسلما مؤ منانند، و جمله يا ايها الذين آمنوا در آيهقبل دليل روشنى بر اين معنى است ، و كسانى كه مخاطب را منافقان دانسته اند گويا بهاين نكته توجه نكرده اند و يا پنداشته اند كه اينقبيل گمانها
با ايمان و اسلام سازگار نيست در حالى كه بروز اينقبيل افكار در حد يك وسوسه آنهم در شرائط بسيار سخت و بحرانى ، براى افراد ضعيفالايمان و تازه مسلمان يك امر طبيعى است !.
اينجا بود كه كوره امتحان الهى سخت داغ شد، چنانكه در آيه بعد مى گويد: (در آنجا مؤمنان آزمايش شدند و تكان سختى خوردند) (هنالك ابتلى المؤ منون و زلزلوا زلزالاشديدا).
طبيعى است هنگامى كه انسان گرفتار طوفانهاى فكرى مى شود، جسم او نيز از اينطوفان بر كنار نمى ماند، و در اضطراب و تزلزل فرو مى رود، بسيار ديده ايمافرادى كه ناراحتى فكرى دارند در همان جاى خود كه نشسته اند مرتبا تكان مى خورند،دست بر دست مى مالند، و اضطراب خود را در حركات خود كاملا مشخص مى نمايند.
يكى از شواهد اين وحشت شديد اين بود كه نقل كرده اند پنج قهرمان معروف عرب كه عمروبن عبدود سرآمد آنها بود لباس جنگ پوشيده و با غرور خاصى به ميدان آمدند وهل من مبارز گفتند، مخصوصا (عمرو بن عبدود) رجز مى خواند و بهشت و آخرت را بهمسخره گرفته بود، و مى گفت : (مگر نمى گوئيد مقتولين شما در بهشت خواهند بود؟آيا كسى از شما شوق ديدار بهشت در سر ندارد)؟! ولى در برابر نعره هاى او سكوتبر لشكر حكمفرما بود، و كسى جرات مقابله را نداشت ، جز على بن ابى طالب (عليهالسلام ) كه به مقابله برخاست و پيروزى بزرگى نصيب مسلمانان نمود كه در بحثنكات مشروحا خواهد آمد.
آرى فولاد را در كوره داغ مى برند تا آبديده شود، مسلمانان نخستين نيز بايد در كورهحوادث سخت ، مخصوصا غزواتى همچون غزوه احزاب ، قرار گيرند تا آبديده و مقاومشوند.
آيه و ترجمه


و اذ يقول المنافقون و الذين فى قلوبهم مرض ما وعدنا الله و رسوله الا غرورا(12)
و اذ قالت طائفة منهم ياءهل يثرب لا مقام لكم فارجعوا و يستذن فريق منهم النبى يقولونان بيوتنا عورة و ما هى بعورة ان يريدون الا فرارا(13)
و لو دخلت عليهم من اءقطارها ثم سئلوا الفتنة لاتوها و ما تلبثوا بها الا يسيرا(14)
و لقد كانوا عاهدوا الله من قبل لا يولون الادبار و كان عهد الله مسئولا(15)
قل لن ينفعكم الفرار ان فررتم من الموت اءوالقتل و اذا لا تمتعون الا قليلا(16)
قل من ذا الذى يعصمكم من الله ان اءراد بكم سوءا اءو اءراد بكم رحمة و لا يجدون لهم من دونالله(17)


ترجمه :

12 - بخاطر بياوريد زمانى را كه منافقان و آنها كه در دلهايشان بيمارى بود مى گفتندخدا و پيامبرش جز وعده هاى دروغين به ما نداده اند.
13 - و نيز به خاطر بياوريد زمانى را كه گروهى از آنها گفتند: اىاهل يثرب (مردم مدينه )! اينجا جاى توقف شما نيست ، به خانه هاى خود باز گرديد، وگروهى از آنان از پيامبر اجازه بازگشت مى خواستند و مى گفتند خانه هاى ما بدون حفاظاست ، در حالى كه بدون حفاظ نبود، آنها فقط مى خواستند (از جنگ ) فرار كنند!
14 - آنها چنان بودند كه اگر دشمنان از اطراف و جوانب مدينه بر آنان وارد مى شدند وپيشنهاد بازگشت به سوى شرك به آنها مى كردند مى پذيرفتند، و جز مدت كمىبراى انتخاب اين راه درنگ نمى كردند.
15 - آنها قبل از اين با خدا عهد كرده بودند كه پشت به دشمن نكنند، و عهد الهى مورد سؤال قرار خواهد گرفت (و در برابر آن مسئولند).
16 - بگو: اگر از مرگ يا كشته شدن فرار كنيد سودى بهحال شما نخواهد داشت ، و در آن هنگام جز بهره كمى از زندگانى نخواهيد گرفت .
17 - بگو: چه كسى مى تواند شما را در برابر اراده خدا حفظ كند اگر او مصيبت يارحمتى را براى شما اراده كرده ، و غير از خدا هيچ سرپرست و ياورى نخواهند يافت .
تفسير:
منافقان و ضعيف الايمانها در صحنه احزاب
گفتيم كوره امتحان جنگ احزاب داغ شد، و همگى در اين امتحان بزرگ
درگير شدند، روشن است در اينگونه موارد بحرانى مردمى كه در شرائط عادى ظاهرا دريك صف قرار دارند به صفوف مختلفى تقسيم مى شوند، در اينجا نيز مسلمانان بهگروههاى مختلفى تقسيم شدند: جمعى مؤ منان راستين بودند، گروهى خواص مؤ منان ،جمعى افراد ضعيف الايمان ، جمعى منافق ، جمعى منافق لجوج و سرسخت گروهى در فكرخانه و زندگى خويشتن و در فكر فرار بودند جمعى سعى داشتند ديگران را از جهاد بازدارند و گروهى تلاش مى كردند رشته اتحاد خود را با منافقين محكم كنند.
خلاصه هر كس اسرار باطنى خويش را در اين رستاخيز عجيب و يوم البروز آشكار ساخت .
در آيات گذشته از جمعيت مسلمانان ضعيف الايمان و وسوسه ها و گمانهاى بدى كه با آندست به گريبان بودند سخن در ميان بود، و در نخستين آيات مورد بحث گفتگوى منافقانو بيماردلان منعكس شده است .
مى فرمايد: (به خاطر بياوريد هنگامى را كه منافقان و آنها كه دلى بيمار داشتند مىگفتند: خدا و پيامبرش چيزى جز وعدههاى دروغين به ما نداده اند)! (اذيقول المنافقون و الذين فى قلوبهم مرض ما وعدنا الله و رسوله الا غرورا).
در تاريخ جنگ احزاب چنين آمده است كه در اثناى حفر خندق كه مسلمانان هر يكمشغول كندن بخشى از خندق بودند روزى به قطعه سنگ سخت و بزرگى برخورد كردندكه هيچ كلنگى در آن اثر نمى كرد، خبر به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دادندپيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شخصا وارد خندق شد، و در كنار سنگ قرار گرفتو كلنگى را به دست گرفت و نخستين ضربه محكم را بر مغز سنگ فرود آورد، قسمتى ازآن متلاشى شد و برقى از آن جستن كرد، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تكبيرپيروزى گفت ، مسلمانان نيز همگى تكبير گفتند.
بار دوم ضربه شديد ديگرى بر سنگ فرو كوفت قسمت ديگرى در هم
شكست و برقى از آن جستن نمود پيامبر تكبير گفت و مسلمانان نيز تكبير گفتند.
سرانجام پيامبر سومين ضربه را بر سنگ فرود آورد و برق جستن كرد، و باقيمانده سنگمتلاشى شد، حضرت (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) باز تكبير گفت و مسلمانان نيز صدابه تكبير بلند كردند، سلمان از اين ماجرا سؤال كرد، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود:
(در ميان برق اول سرزمين حيره و قصرهاى پادشاهان ايران را ديدم ، وجبرئيل به من بشارت داد كه امت من بر آنها پيروز مى شوند!، و در برق دوم قصرهاىسرخفام (شام و روم ) نمايان گشت ، و جبرئيل به من بشارت داد كه امت من بر آنها نيزپيروز خواهند شد! در برق سوم قصرهاى (صنعا و يمن ) را ديدم وجبرئيل باز به من خبر داد كه امتم باز بر آنها پيروز خواهند شد، بشارت باد بر شمااى مسلمانان !
منافقان نگاهى به يكديگر كردند و گفتند چه سخنان عجيبى ؟ و چه حرفهاىباطل و بى اساسى ؟ او از مدينه دارد سرزمين حيره و مدائن كسرى را مى بيند، و خبر فتحآن را به شما مى دهد، در حالى كه هم اكنون شما درچنگال يك مشت عرب گرفتاريد (و حالت دفاعى به خود گرفته ايد) و حتى نمى توانيدبه بيت الحذر برويد (چه خيال باطل و پندار خامى ؟!).
آيه فوق نازل شد و گفت كه اين منافقان و بيماردلان مى گويند خدا و پيغمبرش جزفريب و دروغ وعدهاى به ما نداده است ، (آنها از قدرت بى پايان پروردگار بيخبرند.
و راستى در آن روز چنين اخبار و بشارتى جز در نظر مؤ منان آگاه فريب
و غرورى بيش نبود، اما ديده ملكوتى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در لابلاىجرقه هاى آتشينى كه از برخورد كلنگهائى كه براى حفر خندق بر زمين كوبيده ميشدجستن مى كرده مى توانست گشوده شدن درهاى قصرهاى پادشاهان ايران و روم و يمن راببيند، و به امت جان بر كفش بشارت دهد، و از اسرار آينده پرده بردارد.
شايد نياز به تذكر نداشته باشد كه منظور از الذين فى قلوبهم مرض همان منافقاناست ، و ذكر اين جمله در واقع توضيحى است براى كلمه (منافقين ) كهقبل از آن آمده است ، و چه بيمارى بدتر از بيمارى نفاق ؟! چرا كه انسان سالم و داراىفطرت الهى يك چهره بيشتر ندارد، انسانهاى دو چهره و چند چهره بيمارانى هستند كهدائما در اضطراب و تضاد و تناقض گرفتارند
شاهد اين سخن چيزى است كه در آغاز سوره بقره آمده است كه در توصيف منافقين مى گويدفى قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا: (در دلهاى آنها يكنوع بيمارى است و خدا (بهخاطر اعمالشان ) بر بيمارى آنها مى افزايد)! (بقره آيه 10).
در آيه بعد به شرح حال گروه خطرناكى از همين منافقان بيماردل كه نسبت به ديگران خباثت و آلودگى بيشترى داشتند پرداخته مى گويد: (و نيزبه خاطر بياوريد هنگامى را كه گروهى از آنها گفتند اى مردم يثرب ! (مدينه ) اينجا جاىتوقف شما نيست ، به خانه هاى خود بازگرديد) (و اذ قالت طائفة منهم يااهل يثرب لا مقام لكم فارجعوا).
خلاصه در برابر اين انبوه دشمن كارى از شما ساخته نيست خود را از معركه بيرونكشيده و خويشتن را به هلاكت و زن و فرزندتان را به دست اسارت نسپاريد.
و به اين ترتيب مى خواستند جمعيت انصار را از لشكر اسلام جدا كنند اين
از يكسو.
از سوى ديگر (گروهى از همين منافقين ) كه در مدينه خانه داشتند از پيامبر (صلىاللّه عليه و آله و سلّم ) اجازه مى خواستند كه باز گردند و براى بازگشت خودعذرتراشى مى كردند از جمله مى گفتند: خانه هاى ما ديوار و در و پيكر درستى ندارد، درحالى كه چنين نبود، آنها فقط مى خواستند صحنه را خالى كرده فرار كنند) (و يستاذنفريق منهم النبى يقولون ان بيوتنا عورة و ما هى بعورة ان يريدون الا فرارا).
واژه (عوره ) در اصل از ماده (عار) است ، و به چيزى گفته مى شود كه آشكارساختنش موجب عار باشد، به شكافهائى كه در لباس يا ديوار خانه ظاهر مى شود، وهمچنين به نقاط آسيب پذير مرزها، و آنچه انسان از آن بيم و وحشت دارد نيز (عوره )گفته مى شود، در اينجا منظور خانه هائى است كه در و ديوار مطمئنى ندارد و بيم حملهدشمن به آن مى رود.
(منافقان ) با مطرح ساختن اين عذرها مى خواستند ميدان جنگ را ترك كرده و به خانههاى خود پناه برند.
در روايتى آمده است كه طايفه (بنى حارثه ) كسى را خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه وآله و سلّم ) فرستادند و گفتند خانه هاى ما بدون حفاظ است و هيچيك از خانه هاى انصارهمچون خانه هاى ما نيست ، و ميان ما و طايفه (غطفان ) كه از شرق مدينه هجوم آورده اندحايل و مانعى وجود ندارد، اجازه فرما به خانه هاى خود باز گرديم و از زنان وفرزندانمان دفاع كنيم ، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به آنها اجازه داد.
اين موضوع به گوش (سعد بن معاذ)، بزرگ انصار رسيد، به پيامبر (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) عرض كرد به آنها اجازه نفرما، به خدا سوگند تاكنون هر مشكلىبراى ما پيش آمده اين گروه همين بهانه را پيش كشيده اند، اينها دروغ مى گويند،
پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور داد باز گردند.
(يثرب ) نام قديمى مدينه است ، پيش از آنكه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )به آنجا هجرت كند، بعد از آن كمكم نام مدينةالرسول (شهر پيغمبر) بر آن گذارده شد كه مخفف آن همان (مدينه ) بود.
اين شهر نامهاى متعددى دارد، سيد مرتضى (رحمة الله عليه ) علاوه بر اين دو نام (يثربو مدينه ) يازده نام ديگر براى اين شهر ذكر كرده از جمله (طيبه ) و (طابه ) و(سكينه ) و (محبوبه ) و (مرحومه ) و (قاصمه ) است (بعضى يثرب را نامزمين اين شهر مى نامند).
در پاره اى از روايات آمده است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: (اينشهر را يثرب نناميد) شايد به اين جهت كه يثرب دراصل از ماده (ثرب ) (بر وزن حرب ) به معنى ملامت كردن است ، و پيامبر (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) چنين نامى را براى اين شهر پر بركت نمى پسنديد.
به هر حال اينكه منافقان اهل مدينه را با عنوان يااهل يثرب خطاب كردند بى دليل نيست ، شايد به خاطر اين بوده كه مى دانستند پيامبر ازاين نام متنفر است ، و يا مى خواستند عدم رسميت اسلام و عنوان (مدينةالرسول ) را اعلام دارند، و يا آنها را به دوران جاهليت توجه دهند!.
آيه بعد به سستى ايمان اين گروه اشاره كرده مى گويد: (آنها در اظهار اسلام آنقدرسست و ضعيفند كه اگر دشمنان از اطراف و جوانب مدينه وارد آن شوند، و اين شهر رااشغال نظامى كنند و به آنها پيشنهاد نمايند كه به سوى آئين شرك و كفر باز گرديدبه سرعت مى پذيرند، و جز مدت كمى براى انتخاب اين راه درنگ نخواهند كرد)! (و لودخلت عليهم من اقطارها ثم سئلوا الفتنة
لاتوها و ما تلبثوا بها الا يسيرا).
پيدا است مردمى كه اين چنين ضعيف و بى پاشنه اند نه آماده پيكار با دشمنند و نهپذيراى شهادت در راه خدا، به سرعت تسليم مى شوند و تغيير مسير مى دهند.
بنابر اين منظور از كلمه (فتنه ) در اينجا همان شرك و كفر است (همانگونه كه درآيات ديگر قرآن از قبيل آيه 193 سوره بقره آمده است ).
ولى بعضى از مفسران احتمال داده اند كه مراد از (فتنه ) در اينجا جنگ بر ضد مسلماناناست كه اگر به اين گروه منافق پيشنهاد شود به زودى اين دعوت را اجابت كرده و بافتنه جويان همكارى مى كنند!
اما اين تفسير با ظاهر جمله و لو دخلت عليهم من اقطارها (اگر از اطراف بر مدينه هجومآورند...) سازگار نيست ، و شايد به همين دليل اكثر مفسران همان معنىاول را انتخاب كرده اند.
سپس قرآن ، اين گروه منافق را به محاكمه مى كشد و مى گويد: (آنها قبلا با خدا عهد وپيمان بسته بودند كه پشت به دشمن نكنند، و بر سر عهد خود در دفاع از توحيد واسلام و پيامبر بايستند، مگر آنها نمى دانند كه عهد الهى مورد سؤال قرار خواهد گرفت ) و آنها در برابر آن مسئولند (و لقد كانوا عاهدوا الله منقبل لا يولون الادبار و كان عهد الله مسئولا)
بعضى گفته اند: منظور از اين عهد و پيمان همان تعهدى است كه طايفه (بنى حارثه )در روز جنگ احد با خدا و پيامبر كردند در آن هنگام كه تصميم به مراجعت از ميدان گرفتندو بعد پشيمان شدند، عهد بستند كه ديگر هرگز گرد اين امور نروند، اما همانها در ميدانجنگ احزاب باز به فكر پيمان شكنى افتادند.
بعضى نيز آن را اشاره به عهدى مى دانند كه در جنگ بدر و يا در عقبهقبل
از هجرت پيامبر با آن حضرت بستند.
ولى به نظر مى رسد كه آيه فوق مفهوم وسيع و گستردهاى دارد كه هم اين عهد وپيمانها و هم ساير عهد و پيمانهاى آنها را شامل مى شود.
اصولا هر كسى ايمان مى آورد و با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بيعت مى كنداين عهد را با او بسته كه از اسلام و قرآن تا سر حد جان دفاع كند.
تكيه بر عهد و پيمان در اينجا به خاطر اين است كه حتى عرب جاهلى به مساله عهد وپيمان احترام مى گذاشت ، چگونه ممكن است كسى بعد از ادعاى اسلام ، پيمان خود را زيرپا بگذارد؟
بعد از آنكه خداوند نيت منافقان را افشاء كرد كه منظورشان حفظ خانه هايشان نيست ،بلكه فرار از صحنه جنگ است ، با دو دليل به آنها پاسخ مى گويد.
نخست به پيامبر مى فرمايد: (بگو اگر از مرگ يا كشته شدن فرار كنيد اين فرارسودى به حال شما نخواهد داشت و بيش از چند روزى از زندگى دنيا بهره نخواهيدگرفت ) (قل لن ينفعكم الفرار ان فررتم من الموت اوالقتل و اذا لا تمتعون الا قليلا).
گيرم موفق به فرار شديد، از دو حال خارج نيست ، يا اجلتان سر آمده و مرگ حتمى شمافرا رسيده است ، هر جا باشيد مرگ گريبان شما را مى گيرد حتى در خانه ها و در كنارزن و فرزندانتان ، و حادثه اى از درون يا از برون به زندگى شما پايان مى دهد، واگر اجل شما فرا نرسيده باشد چهار روزى در اين دنيا زندگى تواءم با ذلت و خفتخواهيد داشت ، و اسير چنگال دشمنان و سپس عذاب الهى خواهيد شد.
در حقيقت اين بيان شبيه همان چيزى است كه در جنگ احد، خطاب به گروه ديگرى از منافقانسست عنصر نازل گرديد: قل لو كنتم فى بيوتكم لبرز الذين كتب عليهمالقتل الى مضاجعهم : (بگو حتى اگر در خانه هايتان باشيد، آنها كه مقدر شده استكشته شوند به سراغشان در بسترهايشان مى آيند و آنها را از دم شمشير مى گذرانند)!(آل عمران - 153).
ديگر اينكه مگر نمى دانيد تمام سرنوشت شما به دست خدا است ، و هرگز نمى توانيد ازحوزه قدرت و مشيت او فرار كنيد.
(اى پيامبر! به آنها بگو چه كسى مى تواند شما را در برابر اراده خدا حفظ كند اگراو مصيبت يا رحمتى را براى شما بخواهد)؟!(قل من ذا الذى يعصمكم من الله ان اراد بكم سوء او اراد بكم رحمة ).
آرى (آنها غير از خدا هيچ سرپرست و ياورى نخواهند يافت ) (و لا يجدون لهم من دونالله وليا و لا نصيرا).
بنابر اين اكنون كه همه مقدرات شما به دست او است فرمان او را در زمينه جهاد كه مايهعزت و سربلندى در دنيا و در پيشگاه خدا است به جان بپذيريد، و حتى اگر شهادت دراين راه به سراغ شما آيد با آغوش باز از آناستقبال كنيد.
آيه و ترجمه


قد يعلم الله المعوقين منكم و القائلين لاخوانهم هلم الينا و لا ياءتون الباءس الاقليلا(18)
اءشحة عليكم فاذا جاء الخوف راءيتهم ينظرون اليك تدور اءعينهم كالذى يغشى عليه منالموت فاذا ذهب الخوف سلقوكم باءلسنة حداد اءشحة على الخير اءولئك لم يؤ منوافاءحبط الله اءعمالهم و كان ذلك على الله يسيرا(19)
يحسبون الاحزاب لم يذهبوا و ان ياءت الاحزاب يودوا لو اءنهم بادون فى الا عراب يسلونعن اءنبائكم و لو كانوا فيكم ما قاتلوا الا قليلا(20)


ترجمه :

18 - خداوند كسانى كه مردم را از جنگ باز مى داشتند و كسانى را كه به برادران خود مىگفتند به سوى ما بيائيد (و خود را از معركه بيرون كشيد) به خوبى مى شناسد
آنها (مردمى ضعيفند و) جز به مقدار كمى كارزار نمى كنند.
19 - آنها در همه چيز نسبت به شما بخيلند، و هنگامى كه لحظات ترس و بحرانى پيشآيد مشاهده مى كنى آنچنان به تو نگاه مى كنند و چشمهايشان در حدقه مى چرخد كهگوئى مى خواهند قالب تهى كنند! اما هنگامى كه حالت خوف و ترس فرو نشستزبانهاى تند و خشن خود را با انبوهى از خشم و عصبانيت بر شما مى گشايند (و سهم خودرا از غنائم مطالبه مى كنند!) در حالى كه در آن نيز حريص ‍ و بخيلند، آنها هرگز ايماننياورده اند لذا خداوند اعمالشان را حبط و نابود كرد و اين كار بر خدا آسان است .
20 - آنها گمان مى كنند هنوز لشكر احزاب نرفته اند، و اگر برگردند اينها دوست مىدارند در ميان اعراب باديه نشين پراكنده و پنهان شوند و از اخبار شما جويا گردند واگر در ميان شما باشند جز كمى پيكار نمى كنند.
تفسير:
گروه باز دارندگان
سپس به وضع گروهى ديگر از منافقين كه از ميدان جنگ احزاب كناره گيرى كردند وديگران را نيز دعوت به كناره گيرى مى نمودند اشاره كرده مى گويد: (خداوند آنگروهى از شما را كه كوشش داشتند مردم را از جنگ منصرف سازند مى داند) (قد يعلمالله المعوقين منكم ).
(و همچنين كسانى را كه به برادرانشان مى گفتند به سوى ما بيائيد و دست از اينپيكار خطرناك برداريد)! (و القائلين لاخوانهم هلم الينا).
(همان كسانى كه اهل جنگ و پيكار نيستند و جز مقدار كمى - آنهم از روى اكراه و يا ريا -به سراغ جنگ نمى روند) (و لا ياتون الباس الا قليلا).
(معوقين ) از ماده (عوق ) (بر وزن شوق ) به معنى باز داشتن و منصرف كردن ازچيزى است و (باس ) در اصل به معنى شدت و در اينجا منظور از آن (جنگ ) است .
آيه فوق احتمالا اشاره به دو دسته مى كند: دستهاى از منافقين ، كه در
لابلاى صفوف مسلمانان بودند (و تعبير (منكم ) گواه بر اين است ) و سعى داشتندمسلمانان ضعيف الايمان را از جنگ باز دارند، اينها همان (معوقين ) بودند.
گروه ديگرى كه بيرون از صحنه نشسته بودند از منافقين و يا يهود، و هنگامى كه باسربازان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) برخورد مى كردند مى گفتند به سراغما بيائيد و خود را از اين معركه بيرون بكشيد (اينها همانها هستند كه در جمله دوم اشارهشده است ).
اين احتمال نيز وجود دارد كه اين آيه بيان دو حالت مختلف از يك گروه باشد، كسانى كهوقتى در ميان مردم هستند آنها را از جنگ باز مى دارند، و هنگامى كه به كنار مى روندديگران را به سوى خود دعوت مى كنند.
در روايتى مى خوانيم يكى از ياران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از ميدان احزاببه درون شهر براى حاجتى آمده بود، برادرش ‍ را ديد كه نان و گوشت بريان و شرابپيش روى خود نهاده ، گفت تو اينجا به خوشگذرانى مشغولى و پيامبر خدا در ميانشمشيرها و نيزه ها مشغول پيكار است ؟!
در جوابش گفت اى ابله ! تو نيز بيا با ما بنشين و خوش باش ! به خدائى كه محمد بهاو قسم ياد مى كند كه او هرگز از اين ميدان باز نخواهد گشت ! و اين لشكر عظيمى كهجمع شده اند او و اصحابش را زنده نخواهند گذاشت !
برادرش گفت : دروغ مى گوئى ، به خدا سوگند مى روم ورسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را از آنچه گفتى باخبر مى سازم ، خدمت پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمد و جريان را گفت در اينجا آيه فوقنازل شد.
بنابر اين شان نزول واژه (اخوانهم ) (برادرانشان ) ممكن است به معنى برادران حقيقىباشد و يا به معنى هم مسلكان ، همانگونه كه در آيه 27 سوره اسراء تبذير كنندگانرا برادران شياطين ناميده است (ان المبذرين كانوا اخوان الشياطين ).
در آيه بعد مى افزايد: (انگيزه تمام اين كارشكنيها اين است كه آنها در همه چيز نسبتبه شما بخيل اند) (اشحة عليكم ).
نه تنها در بذل جان در ميدان نبرد كه در كمكهاى مالى براى تهيهوسائل جنگ ، و در كمكهاى بدنى براى حفر خندق ، و حتى در كمكهاى فكرى نيزبخل مى ورزند، بخلى تواءم با حرص و حرصى روز افزون !
بعد از بيان بخل آنها و مضايقه از هر گونه ايثارگرى ، به بيان اوصاف ديگرى ازآنها كه تقريبا جنبه عمومى در همه منافقان در تمام اعصار و قرون دارد پرداخته چنين مىگويد: (هنگامى كه لحظات ترسناك و بحرانى پيش مى آيد آنچنان جبان و ترسو هستندكه مى بينى به تو نگاه مى كنند در حالى كه چشمهايشان بى اختيار در حدقه بهگردش آمده ، همانند كسى كه در حال جان دادن است ) ! (فاذا جاء الخوف راءيتهم ينظروناليك تدور اعينهم كالذى يغشى عليه من الموت ).
آنها چون از ايمان درستى برخوردار نيستند و تكيه گاه محكمى در زندگى ندارند،هنگامى كه در برابر حادثه سختى قرار گيرندكنترل خود را به كلى از دست مى دهند، گوئى مى خواهند قبض روحشان كنند.
سپس مى افزايد: (اما همينها هنگامى كه طوفان فرو نشست وحال عادى پيدا كردند به سراغ شما مى آيند آنچنان پر توقعند كه گوئى فاتح اصلىجنگ آنها هستند، و همچون طلبكاران فرياد مى كشند و با الفاظى درشت و خشن ، سهم خودرا از غنيمت ، مطالبه مى كنند، و در آن نيز سختگير وبخيل و حريصند)! (فاذا ذهب الخوف سلقوكم بالسنة حداد اشحة على الخير).
(سلقوكم ) از ماده (سلق ) (بر وزن خلق ) دراصل به معنى گشودن
چيزى با خشم و عصبانيت است ، خواه گشودن دست باشد يا زبان ، اين تعبير در موردكسانى كه با لحنى آمرانه و طلبكارانه فرياد مى كشند و چيزى را مى طلبند به كار مىرود.
السنة حداد، به معنى زبانهاى تيز و تند است ، و در اينجا كنايه از خشونت در سخن مىباشد.
در پايان آيه به آخرين توصيف آنها كه در واقع ريشه همه بدبختيهايشان مى باشداشاره كرده مى فرمايد: (آنها هرگز ايمان نياورده اند) (اولئك لم يؤ منوا).
(و به همين دليل خداوند اعمالشان را حبط و نابود كرده ) چرا كه اعمالشان هرگزتواءم با انگيزه الهى و اخلاص نبوده است (فاحبط الله اعمالهم ).
(و اين كار براى خدا سهل و آسان است ) (و كان ذلك على الله يسيرا).

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation